#یک_قسمت_از_یک_کتاب
☎️در اتاق یک اداره، روی میز یک کارمند، یک تلفن بود. تلفن گاه و بیگاه به صدا در میآمد و کارمند گوشی آن را برمیداشت و جواب میداد.
📞یک روز تلفن با خودش گفت: «دیگر از این کارها خسته شدم. میخواهم از امروز با خودم حرف بزنم. میخواهم هر وقت که خودم دوست داشتم، حرف بزنم. دیگر از بس با این و آن و برای این و آن حرف زدم، خسته شدم. از امروز من هستم که همه حرفها را میزنم. راستی چی میشد که تلفنها به جای اینکه برای آدمها حرف بزنند، برای خودشان حرف میزدند؟ آن وقت همه میگفتند تلفن این را گفت و تلفن آن را گفت؛ ولی حالا همه میگویند از پشت تلفن این حرف را زدیم و از پشت تلفن آن حرف را زدیم!»
☎️تلفن لحظهای ساکت شد...
👈ادامه داستان در👇
📚 #دیوی_که_آدم_شد 📚
📔از مجموعه #داستان_های_بی_دانه 📔
🦋از سری #کتاب_های_پروانه 🦋
🖊نویسنده: #محمد_میرکیانی 🖊
📗ناشر: #به_نشر 📗
📘قطع: وزیری📘
📙شمارگان: 1000 نسخه📙
💰قیمت: 40 هزار ریال💰
👈این #کتاب را میتوانید از www.Behnashr.com و فروشگاههای #کتاب #به_نشر ( #انتشارات_آستان_قدس_رضوی ) تهیه کنید.
🆔 @behnashr
📩30003209
http://uupload.ir/files/7ctt_1.jpg
☎️در اتاق یک اداره، روی میز یک کارمند، یک تلفن بود. تلفن گاه و بیگاه به صدا در میآمد و کارمند گوشی آن را برمیداشت و جواب میداد.
📞یک روز تلفن با خودش گفت: «دیگر از این کارها خسته شدم. میخواهم از امروز با خودم حرف بزنم. میخواهم هر وقت که خودم دوست داشتم، حرف بزنم. دیگر از بس با این و آن و برای این و آن حرف زدم، خسته شدم. از امروز من هستم که همه حرفها را میزنم. راستی چی میشد که تلفنها به جای اینکه برای آدمها حرف بزنند، برای خودشان حرف میزدند؟ آن وقت همه میگفتند تلفن این را گفت و تلفن آن را گفت؛ ولی حالا همه میگویند از پشت تلفن این حرف را زدیم و از پشت تلفن آن حرف را زدیم!»
☎️تلفن لحظهای ساکت شد...
👈ادامه داستان در👇
📚 #دیوی_که_آدم_شد 📚
📔از مجموعه #داستان_های_بی_دانه 📔
🦋از سری #کتاب_های_پروانه 🦋
🖊نویسنده: #محمد_میرکیانی 🖊
📗ناشر: #به_نشر 📗
📘قطع: وزیری📘
📙شمارگان: 1000 نسخه📙
💰قیمت: 40 هزار ریال💰
👈این #کتاب را میتوانید از www.Behnashr.com و فروشگاههای #کتاب #به_نشر ( #انتشارات_آستان_قدس_رضوی ) تهیه کنید.
🆔 @behnashr
📩30003209
http://uupload.ir/files/7ctt_1.jpg