پویش ملی دوباره دانشگاه
2.16K subscribers
72 photos
51 videos
43 files
446 links
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
Download Telegram
VazirOlumNameh.pdf
202.5 KB
متن کامل نامه سرگشاده به وزیر محترم علوم در خصوص آسیب شناسی آموزش عالی و ارائه پیشنهادهایی جهت مرتفع شدن مسائل و چالش های مطرح شده.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه

http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چشم در چشم دانشگاه علم به حراج می‌رود!
چرا در مقابل این همه تقلب و سرقت علمی صدایی از دانشگاه و استادان بلند نمی‌شود؟

گزارش خبرگزاری ایرنا را از سرقت علمی استادان و دانشجویان می‌بینید (کانال رب، خبرهای علوم تربیتی)

💢 برای حمایت از پویش ملی دوباره دانشگاه می توانید به نشانی اینترنتی زیر مراجعه فرمایید.
http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
روزگاری معین...
با یادِ استادِ فقید دکتر محمّد معین




▪️اگر شما به شوخی، در یکی از روزنامه‌ها، مکتبی ادبی عرضه کنید که اصحابِ آن مکتب، مدّعی شوند که «موسیقی شعر» خود را با «طنینِ بالِ بشه‌ها» تنظیم می‌کنند، بعد از چند روز، در دانشگاه‌های ایران، معلّمانِ جوانِ بی‌تجربه در باب مکتبِ pashaism مقالاتی خواهند نگاشت تا از تحوّلات ادبی عصر و مدرنیسمِ زمانه عقب نمانده باشند. وزارت علوم هم به استناد چنان مقالاتی آنان را به رتبهٔ استادی ارتقا می‌دهد. بسیاری از مراجع غیر‌دانشگاهی ایران نیز متأسفانه دستِ کمی از این معلمانِ جوانِ دانشگاهی ندارند که الجاهِلُ اِمّا مُفرِطٌ أو مُفَرِّطٌ

روزگاری زبان فارسی و فرهنگ ایرانی نگهبانانی از نوع محمدعلی فروغی و ملک‌الشعرای بهار و عبّاس اقبال و دهخدا و نفیسی و فروزانفر و معین و خانلری داشت.
اینان گنجوران گذشته و معماران آیندهٔ این زبان و فرهنگ بودند. بسیاری از کسانی که امروز خود را جانشینان این بزرگان می‌شمارند از خواندن کتاب‌ها و مقالاتی که به نام خود چاپ کرده‌اند عاجزند. آزمونِ این کار، اگر مصالح سیاسی اجازه دهد، کار دشواری نخواهد بود.


محمدرضا شفیعی کدکنی
با چراغ و آینه، ص ۲۱–۲۰

#محمد_معین
۹ اردیبهشت ۱۲۹۷ رشت
۱۳ تیر ۱۳۵۰ تهران

https://www.instagram.com/shafiei_kadkani
🔻 توهم دانش
🔻 دکتر سیدحسن اسلامی اردکانی

🔸 مقاله‌ای با خودش آورده بود که به انگلیسی بود و مثلاً در یک مجله خارجی منتشر شده بود. پرسیدم: «مقاله را دادید برایتان ترجمه کردند؟» پاسخ داد: «نه خودم نوشتم!» دوباره پرسیدم: «یعنی برایتان ترجمه نکردند و خودتان نوشتید؟» گفت: «بله.» یکی از همکاران گفت: «پس کمی از این مقاله را بخوانید!» و او شروع کرد اما حتی قادر نبود جمله اول مقاله را بخواند. برگشت که توضیح بدهد محتوای این مقاله چیست! گفتم: «نیازی به توصیف محتوا نیست،‌ بخوانید!» دیدم نمی‌تواند ادامه دهد. گفتم: «این تعبیر که در سطر اول آمده است یعنی چه؟» سکوت.

🔸 جلسه مصاحبه آزمون دکتری بود که امسال برگزار شد و یکی از مصاحبه کنندگان بودم. افراد مختلفی از این دست می‌آمدند و می‌رفتند. دیگری آمد و نشست. پرسیدم: «موضوع پایان‌نامه‌تان چه بود؟» گفت: «پایان‌نامه ندارم!» گفتم:‌ «یعنی چه که پایان‌نامه ندارید؟» گفت: «آموزش‌محور بودم.» پرسیدم: «مقاله‌ای، نوشته‌ منتشر شده‌ای دارید؟» پاسخ داد: «هیچ ندارم!» کارنامه‌اش مانند دل مؤمنان سفید بود. نه نوشته‌ای داشت و نه مقاله‌ای و نه اطلاعات منسجم و مشخصی در رشته‌ای که مدعی داشتن کارشناسی ارشد در آن بود. خواستیم که متنی انگلیسی بخواند. حتی حاضر نشد بخت خود را بیازماید. با این حال می‌خواست وارد مقطع دکتری شود.

🔸 آن یکی هم پایان‌نامه داشت و هم مقاله انگلیسی و این یکی هیچ کدام. با این حال، کمابیش یکسان بودند. نه بحثی را نیک بلد بودند، نه قادر به طرح یک مسأله مشخص بودند و نه اطلاعات عمومی قابل توجهی داشتند و نه دانش زبانی خوبی داشتند. این بخشی از بدنه آموزشی کشور است که از دانشوری و دانش تنها مدرکش را دارد و در درازمدت دچار توهم دانش می‌شود و باور می‌کند که چون مدرک دارد پس دانش هم دارد.

🔸 واقع آن است که تعداد قابل توجهی از کسانی که وارد دانشگاه می‌شوند و با مدرک قبولی آن را ترک می‌کنند، از دانش تخصصی رشته خود، مهارت‌های اساسی چون خواندن متون تخصصی و زبان یا نگارش مقالات فنی، و توان تحلیلی که لازمه دانشوری است بی‌بهره هستند و ظاهراً جز مدرک نشانی از دانشوری در آن‌ها دیده نمی‌شود.

🔸 دانشوری در گرو داشتن دانش است. دانش صرفاً اطلاعات و معلومات نیست. چیزی است فراتر از آن که وجود شخص را دگرگون می‌کند. این دگرگونی زمانی حاصل می‌شود که به تعبیر ریچارد پیترز، از مهم‌ترین فیلسوفان تربیتی قرن بیستم، چهار ویژگی در شخص فراهم گردد. نخست آنکه شخص مجموعه‌ای از دانش مرتبط و همراه با فهم مفهومی داشته باشد، به گونه‌ای که دانش او صرفاً داده‌ها و اطلاعاتی گسسته نباشد. دوم آنکه این دانش مجموعه‌ای راکد، کرخت و بی‌اثر در حاشیه زندگی شخص نباشد بلکه بر نگرش و فهم شخصی او تأثیر بگذارد و شیوه نگرش او را به مسائل تغییر دهد. سوم آنکه شخص بر اثر این دانش به چشم‌اندازی شناختی دست پیدا ‌کند. سرانجام آنکه کارآمدی و دانش شخص به یک عرصه منحصر نشود و او را در عرصه‌های دیگر نیز توانمند سازد. (Richard Peters, Ethics and Education, London, Allen and Unwin, 1966)

🔸 حتی اگر بخشی از این ویژگی‌ها را بپذیریم، می‌توانیم نتیجه بگیریم که بخشی از بدنه آموزش عالی فعلی به جای دانش گستری و تربیت علمی به توهم دانش دامن می‌زند.

منبع: صفحه آخر روزنامه اعتماد، 19 تیر 1398

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه

http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
@DrNematallahFazeli

📝 یادداشت دکتر نعمت الله فاضلی با عنوان

🔶پیوند «فساد سیستمی» با «دانش رسمی»🔶

ایرنا، 1 تیر 98

🔵 دکتر فاضلی در این یادداشت به این پرسش پاسخ می دهد که آیا پیوندی میان تحصیل کردگی و فساد وجود دارد؟ اگر از این زاویه نگاه کنیم که همه یا اغلب اختلاس‌کننده‎ها، تحصیلکرده‎اند، لابد باید به این بیندیشیم که میان تحصیل کردن و اختلاس همبستگی هست.

فساد امروزه از طرق مختلف انجام می‌شود، اما یکی از راه‌های آن نظام آموزش عالی است که دانش رسمی را گسترش می‌دهد.

🔻1- «دانش فاسد» خود یکی از زمینه‏‌های گسترش و تداوم فساد است.

🔻دانش فاسد، همان «دانش رسمی» است که دانشگاه‌ها به تولید انبوه آن مشغولند.

🔻2- «نیروی انسانی فاسد» دارای مدرک تحصیل رسمی از دیگر عوامل فساد است.

🔻 به حاشیه راندن دانش و نیروی کارآمد نه تنها خود شکلی از فساد نظام یافته است، بلکه زمینه‌ای برای شکل‌گیری فساد بیشتر و تداوم آن است.

یکی از مفاهیمی که به کمک آن می‌توان مخاطرات دانش رسمی در ایران را توضیح داد، پیوند میان این دانش با مقوله فساد است.

🔻در ایران مخاطرات دانش عمدتاً ریشه در دانش رسمی دارد.

🔻وقتی در نظام آموزشی کشوری افراد را بدون تفکر مستقل، بدون تفکر انتقادی، بدون حس مسئولیت اجتماعی و بدون توجه به ارزش‌ها و باورهای دموکراتیک و انسانی اصیل پرورش دهیم، این افراد تحصیلکرده در اولین فرصت که نصیب شان شود، اختلاس و فساد می کنند.

آموزش عالی ایران نظام اداری را کارآمد نکرده است، زیرا:

🔻نیروهای دانش‌آموخته از شایستگی‌های دانشگاهی کافی برخوردار نیستند.

🔻نیروهای کارآمد و شایسته در جای واقعی‌شان در نظام اداری قرار نمی‌گیرند.

شاخص جهانی فساد در ایران در صورتی اصلاح می شود که:

🔻اراده ملی برای «شایسته سالاری» در نظام سیاسی و مدیریتی کشور شکل بگیرد.

🔻قوانین و شیوه‌های جذب و عزل و نصب نیروی انسانی بر پایه «رقابت معرفتی» و «شایستگی» انجام شود.

🔵 سازمان در ایران امروز ما راه دیگری برای بازاندیشی و سازماندهی مجدد خود جز از طریق توجه و تکیه بر دانش ندارد.

https://bit.ly/2Okpmv2
🔻 تشویش اذهان عمومی
🔻 سیدحسن اسلامی اردکانی (استاد دانشگاه ادیان و مذاهب)

🔸 شنیدن تعبیر «تشویش اذهان عمومی» در رسانه‌ها و از زبان مقامات شاید عادی باشد، اما شنیدن آن از زبان دانشگاهیان کمی تو ذوق می‌زند. تصور کنید پس از تأمل و تحقیق مقاله‌ای دانشگاهی در نشریه‌ای تخصصی منتشر می‌کنید و یک همکار دانشگاهی با دیدن آن مقاله، به جای هر گونه نقد محتوایی یا صوری نوشته‌تان، شما را متهم کند که با این مقاله دست به «تشویش اذهان عمومی» زده‌اید. این جاست که به تعبیر رایج مغز شما «هنگ» می‌کند که این دیگر چه تعبیر و چه ادبیات و چه شیوه برخورد دانشگاهی است! بنیاد علم‌ورزی بر بحث و گفتگو است و مسنجم‌ترین شکل بحث و گفتگو از طریق کتابت و نشر حاصل می‌شود. تا زمانی که اثری منتشر نشود نمی‌توان پیش‌بینی کرد که مدعیات این نوشته چقدر درست است و تا چه میزان نادرست و چه تأثیری بر جامعه خواهد گذاشت. حال هنگامی که یک دانشگاهی با دیدن نوشته‌ای به جای تحلیل و پاسخ این گونه به نوشته شما بتازد، نشانه آشکاری است از زوال منطق دانشگاهی و سرشت علم‌ورزی.

🔸 شخص دانشگاهی دادستان نیست، اما نقش دروازه‌بانی علم را دارد. یعنی هر دانشگاهی موظف است در حوزه دانایی خود، اگر با اثری مواجه شد که آن را نادرست یا مبتنی بر مقدمات و داده‌هایی خطا می‌دانست، به نقد آن بپردازد و بدین ترتیب، از سلامت فضای علمی دفاع کند. اما این کار زمانی ممکن می‌شود که پیشاپیش مانع نشر آثار گوناگون علمی نشویم. اصطلاح «تشویش اذهان عمومی» که متأسفانه از برخی دانشگاهیان گاه می‌شنوم، افزون بر ابهامات گسترده‌ای که دارد، اصولاً با منطق علم و دانشوری میانه‌ای ندارد.

🔸 طبق گفته معروف «إن حیاه العلم بالنقد و الرد» سرشت علم‌ورزی و زایندگی آن در گرو نقادی و به چالش کشیدن است. رندال کالینز مقدمه کتاب جامعه‌شناسی فلسفه‌ها را این گونه آغاز می‌کند «حیات فکری در درجه اول سراسر تعارض و عدم وفاق است. تعارض کارمایه حیات فکری است.»

(The sociology of philosophies: A Global theory of intellectual change, Randal Collins, Cambridge, the Belknap Press of Harvard University Press, 2002, p.1)

🔸 هر اثر جدی که در جامعه علمی منتشر می‌شود، به میزان جدیتش، یافته‌ها و مسلمات یک عرصه را به چالش می‌کشد و اگر قرار باشد که هیچ اثری نداشته باشد و تعارضی ایجاد نکند، نمی‌توان آن را کاری قابل توجه در فرایند رشد علم دانست. اعضای جامعه علمی وحدت مکانیکی ندارند که در آن هر کس در سازگاری کامل با دیگران و در عین حال بی‌توجه به کار دیگران کار علمی خود را دنبال کند. جامعه علمی میدان رقابت و تنازع عالمانه است و در این میدان کسی چیزی می‌گوید که ممکن است دیگران را خوش نیاید. تغییر پارادایمها یا سرمشقهای علمی به خوبی بیانگر تحولات بحرانی است که علم از سر می‌گذراند. لذا بی‌توجه به همه این دقایق، عرصه علم را با امامزاده یکی گرفتن و خود را نه گسترنده عرصه علمی که متولی امامزاده دانستن، خطایی است که نتیجه اش آن می‌شود که اگر کسی مطلبی منتشر کرد که با متولی‌گری این یا آن شخص ناسازگار افتاد، بلافاصله با تعبیر تشویش اذهان عمومی او را ساکت و منکوب کنند.

منبع: کانال تلگرامی سیدحسن اسلامی اردکانی

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه

http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
✳️ گزیده‌ای از مهم‌ترین نکات بیان شده در مصاحبه با دکتر سید جواد میری:

◀️ چطور ممکن خواهد بود وزارت علوم با ابزار‌هایی که انتخاب کرده است، بتواند اهداف نظام را برآورده سازد.

◀️ سازوکار ابزار ISI را اگر شما مطالعه کنید متوجه خواهید شد که این بیش از آنکه یک مکانیسم علمی باشد، صنعت پول پارو کردن است.

◀️ همه می‌دانیم که ISI هیچ مبنایی ندارد. این چرا باید در شورای تحول علوم انسانی و شورای عالی انقلاب فرهنگی و... پذیرفته شود؟ مگر می‌شود ابزاری را که از اساس مبتنی بر مسائل فسادآور است، به گونه‌ای در سازوکار علم کشور جا کنیم و بعد هم بخواهیم با اتکا به آن به آرمان‌ها و اهدافمان برسیم؟

◀️ آموزش‌وپرورشی که دولتی بوده و می‌بایست روی آن نظارت شود تا تعلیم و تربیت جامعه به درستی انجام شود، با مدارس غیرانتفاعی از زیر نظر خارج شده است و حالا معلوم نیست چه اتفاقی دارد آنجا می‌افتد.

◀️ انگلستان را اگر نگاه کنید ۱۰۰ سال قبل محصولات بسیاری را به تمام دنیا صادر می‌کرد، اما الان نگاه کنید دیگر کمتر کارخانه‌ای جز هواپیماسازی و بعضاً کشتی‌سازی در انگلستان وجود دارد. تقریباً چیزی تولید نمی‌کند که بخواهد بفروشد در عوض یکی از صنعت‌های بزرگ انگلستان «علم» است.

◀️ شما اگر نهاد دانشگاه‌ها و مؤسسات مختلفی را که زیر نظر وزارت علوم هستند در اکناف کشور رصد کنید متوجه خواهید شد که این‌ها تبدیل به بنگاه کارآفرینی شده‌اند. طرف هیچ جا کار پیدا نمی‌کند در دانشگاه استخدامش می‌کنند!

◀️ وضعیت داد می‌زند که در این سیستم عقلانیتی وجود ندارد.

◀️ دانشکده جامعه‌شناسی دانشگاه بریستول کلاً هفت یا هشت تا هیئت علمی، حدود ۱۱۰ تا ۱۲۰ دانشجوی دکتری و فوق‌لیسانس و ۲۰۰ تا ۳۰۰ تا لیسانس داشت با این وجود در این دانشکده کلاً یک نفر دفتردار و دو نفر هم برای کار‌های دفتری حضور داشتند.

◀️ به نظرم دستاورد‌های IT فرصت‌هایی ایجاد خواهد کرد که نتیجه‌اش تغییر ساختار امروزی دانشگاه خواهد بود.

◀️ دانشگاه، درس‌ها و کلاس‌ها را خالی از هر گونه معنویت کرده است و صرفاً خواسته است به چند درس اندیشه اسلامی و نهج‌البلاغه و تفسیر قرآن جبران کند، ولی هیچ کدام از این‌ها دردی دوا نمی‌کند و دانشجو‌ها بیشتر به چشم کمکی برای ارتقای معدلشان نگاه می‌کنند.

◀️ کسی که دکترای برق یا دکترای جامعه‌شناسی می‌گیرد الزاماً انسان آکادمیک نشده است. تفکر به نظر من، شأنش با مدرک نیست به‌ویژه که امروز چیزی به نام مدرک‌فروشی هم داریم. منظورم هم مدرکی است که به صورت قاچاقی و جعلی می‌فروشند و هم مدرکی که به صورت رسمی در دانشگاه‌های مختلفی که مانند قارچ در هر کوچه رشد کرده‌اند، به دانشجو در واقع می‌فروشند.

◀️ در نظام آکادمیک ما چیزی به نام مردود شدن در سطح دکتری و فوق‌لیسانس وجود ندارد. در انگلستان اگر در دفاع دکتری مردود می‌شدی، هفت تا ۱۰ سال اجازه نداشتی در هیچ کدام از دانشگاه‌های انگلستان ثبت‌نام کنی.

◀️ شما نهاد دانشگاه را از غرب گرفته‌ای، اما به لوازمش پایبند نبودی و بدتر از آن خواسته‌ای این نهاد را با نظام حوزوی متحد کنی که با ندانم‌کاری حوزه را هم از بین برده و نهایتاً به اینجا رسیده‌ایم که هر حجت‌الاسلامی دوست دارد یک دکتری هم کنار اسمش باشد و اگر نتواند مقاله‌اش را در سیستم دانشگاهی ISI چاپ کند، حجت‌الاسلامی‌اش هم زیر سؤال می‌رود.

◀️ حوزه علمیه عملاً تبدیل به دانشگاه دروس دینی و کاملاً مدرک‌گرا و کلاسی شده است.

◀️ مهم‌ترین لازمه تغییر، تفکر آزاد است. یعنی تفکری که در قید و بند خوشایند این جناح و آن جناح و این مسئول و آن مسئول نباشد.

◀️ یکی دیگر از پاشنه آشیل‌های ما این است که سقف اندیشه را تصمیمات سیاسی و جناحی تعیین می‌کند در حالی که این باید برعکس باشد و اندیشمندان راه و چاه کشور و روش سیاستمداران را مشخص کنند.

◀️ یکی دیگر از مشکلاتی که به نظرم باید رفع شود مستقل شدن بودجه‌های علمی از مدیران سیاسی است. الان مدیریت منابع دانشگاهی در دست مدیران علمی نیست بلکه در دست مدیرانی است که گرایشات جناحی و سیاسی شدید دارند و هر بار با عوض شدن دولت‌ها در بودجه دانشگاه‌ها و مؤسسات تغییرات اساسی ایجاد می‌شود.

◀️ اگر نخواهیم به نقد‌ها توجه کنیم و همچنان در آموزش عالی راهی را برویم که تا کنون رفته‌ایم هر چند شاید موفقیت‌هایی حاصل شود، اما نمی‌توانیم قله‌های دانش را فتح کنیم.


منبع: کانال تلگرامی نگاره‌های محمدصادق عبداللهی

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه

http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخنان شنیدنی دکتر کیوان فر، عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی در چهارمین همایش مرجعیت علمی
* ما برای حل مشکلات مان نیاز به لیسانس های عملگرا داریم. *

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه

http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
سهمیه ی پنهان، تبعیض آشکار

🔘دکتر غلامرضا اکرمی

✍️سال ها است که موضوع سهمیه ها در کنکور سراسری محل توجه و نقد افکار عمومی، مطبوعات و رسانه های مختلف قرار گرفته است و هر ساله با اعلام نتایج کنکور و تعیین رشته دوباره داغ می شود.

یکی از این سهمیه ها، سهمیه ی فرزندان هیئت علمی دانشگاه ها است که گاه حتی به فرزندان کارکنان و کارمندان دانشگاه ها تعمیم داده می شود. لازم به یادآوری است که آنچه به عنوان سهمیه ی فرزندان هیئت علمی دانشگاه ها، در جامعه و رسانه ها مطرح است، چیزی نیست که در دفترچه و فرم ثبت نام کنکور سراسری قید شده باشد، بلکه منظور از این سهمیه، امتیاز و تسهیلاتی است که در امر نقل و انتقال دانشجویان دانشگاه و همچنین تغییر رشته برای فرزندان اعضای هیئت علمی در نظر گرفته شده است.

مبنای این امتیاز و تسهیلات که سال ها است از آن استفاده می شود مصوبه ی شورای عالی انقلاب فرهنگی است. این امتیاز و تسهیلات بر اساس شکایت بازرسی کل کشور، از سوی دیوان عدالت اداری ملغی اعلام شده است، ولی این امتیاز در هیئت دولت دوباره تصویب گردید و همچنان مورد استفاده است.

این امتیاز هر چند رسماً سهمیه نیست، اما در حقیقت نوعی سهمیه ی با تاخیر، پنهان و استتار شده و صد البته تبعیضی آشکار است که با عدالت آموزشی، نخبه گزینی و شایسته سالاری در تناقض است. برخی از مسئولان دینفع در دفاع از این امتیاز (سهمیه ) این گونه استلال می کنند که این جا به جایی یا تغییر رشته چون بعد از قبولی کنکور اتفاق می افتد عملاً حقی از کسی ضایع نمی شود و مثلاً اگر دانشگاهی در رشته ای 8 نفر اعلام ظرفیت داشته حالا بعد از کنکور و در جریان نقل و انتقال یا تغییر رشته یک نفر به کلاس اضافه می شود....در جواب این استدلال باید گفت که اگر آن کلاس و رشته ظرفیت یک نفر دیگر را داشت چرا در دفترچه ی تعیین رشته ی کنکور به جای 8نفر ، 9نفر اعلام ظرفیت نشد؟!

اینکه وزیر محترم علوم هم در مصاحبه ایی اعلام کردند که رسانه ها قضیه ی سهمیه ی فرزندان هیئت علمی را بزرگ نمایی می کنند نیز حرف درستی نیست، چراکه تبعیض و استفاده از رانت حتی اگر در مورد یک نفر هم رخ دهد امری مذموم و قابل نقد است چراکه ممکن است تبدیل به یک رویه، جریان و حق مسلم گردد. این موضع گیری وزیر محترم علوم در حالی است که به گفته ی خود ایشان در سال گذشته 1500نفر از فرزندان اعضای هیئت علمی، از این امتیاز و تسهیلات برای منتقل شدن به دانشگاه دیگر [شما بخوانید پرش به دانشگاه بهتر] و یا تغییر رشته [شما بخوانید جهش به رشته ی برتر] استفاده کرده اند که البته بر خلاف نظر جناب وزیر این عدد کمی نیست.

سوالی که در نزد افکار عمومی و همچنین رسانه ها مطرح است و بی جواب می ماند این است که چرا دیگران نباید از این امتیاز پرش و جهش برخوردار گردند:
*گیرم پدر تو بود فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل

نتیجه گیری
همانگونه که اشاره شد این امتیاز، یک «سهمیه پنهان و تبعیض آشکار» است که دیوان عدالت اداری و حتی در مواردی مجلس آن را مردود اعلام کرده اند. استمرار این تبعیض و تاکید و فلسفه بافی برای آن، شأن وزارت علوم و اساتید محترم دانشگاه را به عنوان گروه مرجع و اصلاح گر جامعه در نزد افکار عمومی مخدوش می کند، لذا بایسته و شایسته است که خود وزارت علوم پا بر روی نفس و منفعت طلبی خود بگذارد و این رویه ی غلط را تصحیح و اصلاح کند.

💢 کانال پویش دوباره دانشگاه آماده دریافت نظرات همکاران هیات علمی در مورد مطلب فوق است.

http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
◀️ عیب کار کجاست؟

◀️ پرویز ناتل خانلری

سالنامهٔ کیان، سال 1340


🔸 در کارهای فرهنگی هنوز هم نفهمیده‌ایم کدام یک لازم‌تر و فوری‌تر است. از تجمّل هیچ پرهیز نمی‌کنیم. هنوز نیمی از کودکانِ کشور وسیلهٔ تحصیل ندارند و آنها که دارند غالباً زیر سقف‌های شکسته می‌نشینند، و گاهی قربانی شوق آموختن می‌شوند، اما بناهای مجلل گرانبها می‌سازیم، دانشکده‌های دروغین بر پا می‌کنیم که نه معلّم و نه وسیلهٔ کار دارد و تازه معلوم نیست که این دانشکده‌ها اگر روزی راست دربیاید و شاگردانِ خوبی پرورش دهد، فارغ‌التّحصیلانِ آنها چه باری از دوش ملّت برمی‌دارند و تا کجا مورد استفاده قرار بگیرند. مقداری از پول کشور برای تحصیل گروه بزرگی از کودکان و جوانان به خارج می‌رود اما در داخل کشور آنقدر پول نداریم که دیوار کهنهٔ یک دبستانِ ناقص را تعمیر کنیم. بارها نوشته‌ایم که سواد داشتن مانند غذا‌خوردن از حقوقِ نخستینِ افرادِ بشر است و مهم‌ترین وظیفهٔ دولت آن است که این حقوقِ ابتدایی را برای همهٔ افراد ملت با تساوی تامین کند.

🔸 تصوّرِ غلطی که از سال‌ها پیش در ذهن اولیای دولت ما و از آنجا در اندیشهٔ اکثر مردم این سرزمین حاصل شده است و آن اینکه هر کودکی به دبستان رفت باید با درجهٔ دکتری از دانشگاه بیرون بیاید. بر اساس همین اشتباه و خطاست که وزارتِ فرهنگ ما بر عهدهٔ خود می‌داند که هر ده و شهر که دبستان تأسیس می‌کند هر سال کلاس‌های بالاتری ترتیب بدهد و اگر نتوانست مردم عریضه و تلگراف می‌فرستند و اعتراض‌ها می‌کنند که پس فرزاندان ما چه کنند. اما در هزارها نقطهٔ دیگر هنوز کلاس اول دبستان تأسیس نشده است و کودکان از وسیلهٔ آموختن الفبا هم محروم هستند. مثالی می‌آوریم. پدری ده فرزند دارد و درآمد مختصری که با آن می‌تواند برای همهٔ فرزندان خود نان و پنیر فراهم کند. اگر این پدر تمام درآمد خود را در آن صرف کند که به یک یا دو فرزند خود فسنجان بخوراند و فرزندان دیگرش از گرسنگی تلف شوند شما به رفتار او جز جهل و ظلم چه نامی خواهید داد؟

🔸 روشی که دستگاهِ فرهنگی ما پیش گرفته است با رفتارِ این پدر بی‌شباهت نیست. تأسیس دانشگاه‌های متعدّد آن‌هم ناقص و نادرست و صرف بودجهٔ هنگفتی در این راه در حالی که هنوز نتوانسته‌ایم برای همهٔ کودکان کشور وسیلهٔ آموختن الفبا را فراهم کنیم درست با این مثال تطبیق می‌کند. علت این روش این است که هنوز باور نکرده‌ایم و ایمان نیاورده‌ایم سواد داشتن برای هر فردی از ضروریات نخستین حیات است. هنوز نفهمیده‌ایم که پیشرفت‌های اجتماعی بی حصول این مقدمه ممکن نیست. هنوز توجه نداریم که حکومت دمکراسی برای ملّتی که رای خودش را نمی‌تواند بنویسد نیز غیرعملی است و به شوخی شباهت دارد.

🔸 به این امر ایمان نداریم و به این سبب است که سرمایه و همت و وقت خود را در ریا و تظاهر و تجمّل صرف می‌کنیم. هر وقت راه درست را شناختیم تند از آن خواهیم گذشت و بسیار زود به منزل مقصود خواهیم رسید.

منبع: کانال شفیعی کدکنی

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه

http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
1. Three Letters.pdf
579.2 KB
🔹 وای به روزی که بگندد نمک!

💠 روابط عمومی دانشگاه شیراز چند روز پیش (سوم شهریور 98)، درگذشت یکی از اعضای هیات علمی جوان این دانشگاه، با نام دکتر پویان چنگیزی را منتشر کرد. آن مرحوم، قبل از مرگ، در تیرماه 98، در نامه ای سرگشاده خطاب به مسئولین امر با عنوان «کمدی-تراژدی فراواقع در بخش زبان: زخم ناسور چندساله» از سه تن از همکاران خود شکایت کرده و از مسئولین تقاضای رسیدگی عاجل داشته اند.

💠 صرف نظر از درستی یا نادرستی ادعاهای مطرح شده از سوی آن مرحوم، این شکایت‌نامه، بخشی از بی اخلاقی ها، پلشتی ها و به تعبیر دکتر کوروش عشقی، استاد دانشگاه شریف- قبیله گرایی های حاکم بر بخش ها و گروه های آموزشی دانشگاه های کشور را برملا می کند. این بیان بدین معنا نیست که در همه گروه های آموزشی، اتفاقی مشابه و یا با این شدت در جریان است، اما کمتر عضو هیات علمی است که بعد از چند سال سابقه خدمت، با گروهک‌های آموزشی برخورد نکند که برای دستیابی به منافع خود در مقاله بازی، پایان‌نامه خواری، ریاست طلبی، ... دست به عملیات مشترک نزنند.

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه، برای آن مرحوم طلب آمرزش و آرامش ابدی دارد. خدایش بیامرزاد.
📌 تحصیل بی‌ثمر
آیا تحصیلات عالی هنوز هم بهترین راه برای گریز از فقر است؟

✍🏻 مولود پاکروان


🔻آن‌گونه که مجمع جهانی اقتصاد می‌گوید آموزش عالی نمی‌تواند تاثیر چندانی بر توسعه کشورها و خروج از فقر داشته باشد مگر آنکه سه پیش‌شرط مهم، مرتفع شود. نخست آنکه دانشگاه‌ها باید به صورت یک سیستم یکپارچه و در جهت منافع عمومی عمل کنند. دوم، دسترسی به آموزش عالی باید عادلانه باشد و ورود دانش‌آموزان مستعد از خانواده‌هایی با پیشینه فقر و محرومیت را به دانشگاه میسر کند. و سوم آنکه آموزش، پژوهش و مشارکت اجتماعی در دانشگاه‌ها باید در خدمت توسعه ملی و محلی قرار گیرد.

🔻باور همیشگی جامعه این بوده است که تحصیلات عالی می‌تواند ضامن موفقیت باشد. این مساله اثبات شده که ارتقای میانگین سطح تحصیلات، احتمال یافتن شغل را افزایش می‌دهد و هرچند الزاماً دستمزدها برای افراد تحصیل‌کرده بیشتر نخواهد بود اما دست‌کم احتمال ناچیزی وجود دارد که خانواده‌های تحصیل‌کرده، در «فقر شدید» گرفتار شوند. مطالعات همواره نشان داده افراد دچار «فقر شدید» در جوامع در حال توسعه، معمولاً افرادی با سطح سواد پایین هستند و بخش بزرگی از آنها حتی تحصیلات ابتدایی را به پایان نرسانده‌اند.

🔻اما در کنار این یافته‌های غیرقابل انکار، روزبه‌روز بر حجم مطالعاتی که نشان می‌دهد آموزش به تنهایی متضمن تحرک اجتماعی یا موفقیت نیست افزوده می‌شود. در سال 2014 مطالعه‌ای که در ایالات متحده انجام گرفت نشان داد فقرای آمریکایی «تحصیل‌کرده‌ترین» فقرا در طول تاریخ این کشور هستند. و اگر باور داشته باشیم که فقر به نسل‌های بعدی به ارث می‌رسد، این ناامیدکننده‌ترین یافته تاریخ است!

🔻اغلب ما به این باور چسبیده‌ایم که آموزش می‌تواند نقش آسانسور اجتماعی را ایفا کند. اما مستنداتی که در یک دهه گذشته از سراسر جهان گردآوری شده نشان می‌دهد برای خانواده‌های بسیاری این رویا، تحقق‌ناپذیر شده است. برعکس، ما شاهد جنگی تن‌به‌تن در تحصیلات عالی هستیم که فرزندان قشر محروم و حتی متوسط برای پیروزی در آن سلاح و البته شانس چندانی ندارند و پاداش و جوایز در نهایت باز هم به کسانی می‌رسد که نخبگان اجتماعی به شمار می‌روند! در دنیای آنها قوانین دیگری حاکم است. آنجا برای درآمد بیشتر، زندگی بهتر و موفقیت، نیازی به تحصیلات نیست.

🔻گرچه نمی‌توان به طور قطع حکم داد که تعداد فارغ‌التحصیلان فقیر در آینده رو به افزایش خواهد گذاشت اما شواهدی وجود دارد که می‌تواند برای این گروه از جامعه چالش‌برانگیز باشد. برای مثال حجم این دانش‌آموختگان از هر زمان دیگری در تاریخ بیشتر است! بنابراین مدرک دانشگاهی گرچه فرصت‌آفرین است اما همان سیگنالی را که 20 یا حتی 10 سال قبل به کارفرمایان می‌داد از دست داده است. دانش‌آموختگان حتی با مدارج بالا دیگر تفاوت چندانی با کل جامعه ندارند.

🔻تنوع رشته‌های دانشگاهی هم در یک دهه گذشته افزایش پیدا کرده است. رشد انفجاری دانشگاه‌ها و افزوده شدن رشته‌های متعدد بدون توجه به نیازهای بازار کار، فارغ‌التحصیلان دانشگاهی را با چالش بزرگی روبه‌رو کرده است. آنها در رشته‌هایی تحصیل کرده‌اند که یا بازاری برایش وجود ندارد یا آنقدر کوچک است که شانس ورود به آن را پیدا نمی‌کنند.

🔻بیشتر دانش‌آموختگان دانشگاه‌ها به دلیل پایین بودن کیفیت برنامه‌ها و محتوای درسی، بی‌انگیزگی استادان و دانشجویان و نبود نظام ارزشیابی موثر، بدون مهارت‌های مورد نیاز با انبوهی از محفوظات بی‌فایده راهی بازار کار می‌شوند. این افراد اغلب رقابت‌پذیر نیستند و میدان بازی را به رقبای ماهرتری که مدارک دانشگاهی هم ندارند واگذار می‌کنند. اما اگر روزی شواهد اثبات کند که تحصیلات دانشگاهی بیش از آنکه راهی برای گریز از تله فقر باشد خود به تله تبدیل شده است، برای اصلاح سیاست‌های آموزشی دیگر دیر است. پیش از ورشکستگی نظام آموزش عالی باید به داد آن رسید.

منبع: کانال تلگرامی اقتصاد


💢 پویش ملی دوباره دانشگاه

http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔻 ماموریت دانشگاه MIT چیست؟

🔻 انتظار دارید دانشگاهی که در رشته های مهندسی شهرت جهانی دارد چه مأموریتی برای خود تعریف کرده باشد؟

🔻 مأموریت دانشگاه شما چیست؟


💢 پویش ملی دوباره دانشگاه

http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
🔻 آیا نقد آموزش عالی ایران ممکن است؟

🔻 در بهترین حالت، نقد ما از نظام دانشگاهی این است که نشان دهد چرخ ماشین آموزش‌عالی کم باد است یا روغن آن را باید عوض کرد! فقط همین!

🔸 رونالد بارنت یکی از برجسته ترین محققان و نظریه پردازان مطالعات دانشگاه و آموزش عالی کتابی با عنوان شگفت انگیز «آموزش عالی: حرفه ای انتقادی» نوشت و تلاش کرد تا نشان دهد پرسش از نسبت میان نقد و آموزش عالی امری بدیهی نیست. استدلال او این است که هستی آموزش عالی نقد کردن است، نقد خود، نقد دانش و نقد جامعه. اما بارنت نشان می دهد که داستان به این سادگی هم نیست.

🔸 نعمت الله فاضلی در مقاله اخیر خود، در چهارمین شماره دوفصلنامه "دانشگاه امروز"، با عنوان «آیا نقد آموزش عالی ایران ممکن است؟» انواع گفتمان ها و نقدهای وارد شده به آموزش عالی در سده اخیر را مرور می کند: گفتمان بومی‌سازی، گفتمان اسلامی سازی، گفتمان کاربردی سازی دانش، گفتمان سیاسی: ایدئولوژی گرایی، گفتمان معرفتی: تحصل گرایی (اثباتگرایی)، گفتمان عمومی: ستایشگری، گفتمان دانشگاهی: حرفه گرایی. وی در نهایت به دنبال معرفی «نقد اصیل» است.

🔸 به اعتقاد وی «گفتمان‌های موجود در فضای کنونی کشور نه تنها ما را مجاز به نقادی اصیل آموزش عالی نمی‌دانند، بلکه دعوت و ترغیب به سکوت می‌کنند! این سخن به معنای آن نیست که هیچ گفتار انتقادی در زمینه آموزش عالی شکل نگرفته است، بلکه حجم قابل توجهی گفتار در این زمینه وجود دارد. نکته اساسی این است که این گفتارها غالبا در چارچوب «نقد ابزاری» هستند و نه «نقد اصیل». پیشفرض من این هست که اگر این نظام می توانست از نوعی نقد اصیل برخوردار شود، طی سده گذشته تاکنون این نظام از نظر «کیفیت» « بهره وری و اثربخشی، و تحقق وعده های تاریخی آن برای توسعه همه جانبه موفق و کامیاب بود. نقد اصیل نقدی است که تربیت و پرورش شهروند آکادمیک و سوژه خلاق و مسئول و «فردکارآمد اجتماعی» را رسالت آموزش عالی می داند و از این زاویه هست که سازوکارهای معرفتی، آموزشی، پژوهشی و سازمان اداری آن را ارزیابی و تحلیل می کند. چالش های بنیادی نظام آموزش عالی ایران ضعف آزادی دانشگاهی، استقلال نهادی این نظام و عملکرد این نظام دربازتولید اشکال گوناگون نابرابری هاست. این نهاد دانشگاه بسوی دانشگاه با فضیلت (نیکسون (1397) حرکت نکرده است و دانشگاه ایرانی بجای کلاس به تولید «ضدکلاس» (نجاتی حسینی 1397) سوق یافته است، و عدالت جنسیتی در آن شکل نگرفته است (فلاحتی 1397) و جامعه پذیری دانشگاهی در آن با انسداد جدی روبروست (مرجایی 1396) و حتی بحران جدی در زمینه سواد دانشگاهی دارد (فاضلی 1397) و نمی تواند شهروند دانشگاهی تربیت کند (نجاتی حسینی 1396) و در نوعی انزوای بین اللملی قرار دارد (حسینی مقدم 1396)، اینها همه شواهدی روشنی بر ناکارآمدی نظام آموزش عالی و گفتمان نقد ابزاری آنست. اگر در نظام آموزش عالی ایران نوعی بازاندیشی انتقادی اصیل ممکن بود، قطعا چالش های ما و عملکرد نظام آموزش عالی ایران به این موقعیت نمی رسید.

🔸 «نقد اصیل» زمانی در نظام آموزش عالی ما زمانی ممکن می شود که نهاد دانشگاه بتواند حدی از آزادی دانشگاهی و استقلال نهادی را بدست آورد و در پرتو این آزادی و استقلال بتواند یادگیری و یاددهی را بنیان آموزش عالی قرار دهد. به علت نبود نقد اصیل نتوانستیم این موقعیت خود را شناسایی کنیم. نهایت تقلاهای ما به اینجا رسید که بحران آموزش عالی ایران «پژوهش» و «تولید علم» است. در حالیکه فراموش کردیم پژوهش نیز در نهایت وابسته به پرورش انسان های خلاق و کارآمد است. دونالد گلیس در کتاب «پژوهش چگونه باید سامان یابد؟» (گلیس 1396) نشان می دهد که پژوهش کارآمد و اصیل نیز صرفا از مجرای آموزش و یادگیری و یاددهی اصیل ممکن است. نقد اصیل و موثر در آموزش عالی زمانی ممکن می شود که نه تنها فضای آزاد و مستقل در این نهاد گسترش یابد، بلکه مطالعات و رویکرد میان رشته ای به فهم آموزش و یادگیری و حتی پژوهش و اندیشه نیز رونق یابد و بتدریج نگاه های رشته ای و جزیره ای حاکم بر دانشگاه بتوانند با یکدیگر گفتگوی خلاق و انتقادی کنند. قانعی راد در مطالعات متعددش نشان داده است که انسان و جامعه ایران در تاریخ طولانی اش کارنامه درخشانی از علم و دانش را تجربه کرده است اما در دوره معاصر این تجربه رخ نداده است و ما نیازمندی بازاندیشی انتقادی درباره فهم تاریخ دانش در ایران هستیم. ما باید «روحیه علمی» و «فرهنگ انتقادی» را که روزگاری آن را تجربه کردهیم احیا کنیم (قانعی راد 1397).

اصل مقاله را می توانید در ارسال بعدی مشاهده فرمایید. 👇👇👇

پویش ملی دوباره دانشگاه

http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
🔶 اساتید احتیاط‌گر، افرادی باشخصیت، دیندار و قابل اعتمادند!

🔶 نعمت الله فاضلی (آیا نقد آموزش عالی ایران ممکن است؟)
اقتباس آزاد توسط پویش دوباره دانشگاه

💠 نقد اصیل مستلزم ایجاد تغییر در فرهنگ دانشگاهی کنونی است. این تغییر ابعاد گوناگونی دارد که به گمانم تغییر در «فرهنگ احتیاط گری» به «فرهنگ کنشگری» یکی از اساسی ترین تحولات است. نقد اصیل در واقع نوعی «کنشگری» است. اما طی تاریخ آموزش عالی ما بتدریج از هرگونه کنشگری بازداشت شده و کنشگری به عملی بی ارزش و گاهی ضد ارزش در آموزش عالی ایران شده است. آنچه لازمه نقد اصیل است، شکل گیری فرهنگ کنشگری در میان استادان است. اجازه دهید این نکته را کمی بیشتر شرح دهم.

💠 می توان انتظار داشت که استادان، بیشتر بر «اصل وظیفه گرایی» خود تکیه کنند و بر موانع و عوامل کنشگری فائق آیند. اما چنین نیست. براساس مشاهدات و تجربیاتم به این نتیجه رسیده ام که نوعی «فرهنگ احتیاط گری» در میان استادان عمیقا جای گرفته است. این فرهنگ مانع شکل گیری و گسترش «فرهنگ کنشگری» در میان آنها شده است. «فرهنگ احتیاط گری» در میان استادان ابعاد اخلاقی، عاطفی و شناختی دارد که نقد و ارزیابی آن نیازمند مطالعه ای مستقل است.

💠 مسئله اصلی این است که در «خرده فرهنگ استادی» موجود «اصل احتیاط گری» جای «اصل کنش گری» رواج یافته و این احتیاط گری بنیان های ارزشی و شناختی پیدا کرده است. ظاهر این «احتیاط گری» است که به لحاظ اخلاقی ما نباید در بحث های دانشگاهی تندروی کنیم و از فضای حاکم شالوده شکنی نماییم، زیرا موجب برهم خوردن نظم می شود. ضمنا ما در مقام استاد دانشگاه شایسته است همواره محتاط و دوراندیش باشیم؛ سخنان خود را سنجیده بیان کنیم؛ چنان سخن بگویم که موجب آزاردگی کسی نشویم. احتیاط گری نوعی «پارادایم فرهنگی» حاکم بر استادان ما شده است. این فرهنگ در همه ما کم و بیش رخنه کرده است. فرهنگ احتیاط گری ظاهرا حافظ منافع فردی ما هم هست. افراد احتیاط گر مورد توجه سازمان ها قرار می گیرند و به آنها منصب و مقام اداری می دهند. علاوه بر این، احتیاط گری نوعی جلوه و شخصیت اخلاقی هم پیدا کرده است. گویی آدم های احتیاط گر افرادی با شخصیت، دیندار و قابل اعتماد هستند.

💠 در مقابل احتیاط گری، «کنشگری » قرار دارد. استاد دانشگاه در ایران امروز خود را از کنشگری پرهیز می دارد. کنشگری یعنی قبول مسوولیت دربرابر مسائل و مصائب جمعی و اتخاذ موضع انتقادی و تلاش برای مواجهه با این مسائل. کنشگری دانشگاهی به معنای رفتار پارتیزانی نیست اما نوعی مواجهه فعالانه در برابر مسائل و حضور در حوزه عمومی دانش و دانشگاه است. بحرانی که امروز ما با آن در فرهنگ استادی مواجه هستیم سیطره احتیاط گری بر کنشگری است. باید با نقد این موقعیت تلاش کنیم تا کنشگری به صورت ارزش جمعی و مشترک درآید و پیامدهای ویرانگر احتیاط گری را نقد و بیان کنیم.

💠 «فرهنگ احتیاط گری» در نظام آموزشی ما عمیقا آموزش داده می شود. اما «فرهنگ کنشگری» کمترین امکان آموزش و یادگیری را ندارد. نان به نرخ روز خوردن و فرصت طلبی و رندی و زرنگی که از ویژگی های فرهنگ عمومی است، عمیقا در نظام و فرهنگ دانشگاهی ما رخنه کرده است و میدان را برای مسولیت پذیری و کنشگری بسته و تنگ ساخته است. استادان دانشگاه بجای این که الگوی کنشگری باشند سرمشق احتیاط گری شده اند. «بازاندیشی انتقادی در باره فرهنگ احتیاط گری» می تواند راهبردی برای گسترش کنشگری باشد. آگاه باشیم که فرهنگ احتیاط گری حاکم چیزی جز سازوکار به انقیاد درآوردن و سرکوب کردن نهاد دانشگاه و خرد انتقادی نیست و بدانیم که شخصیت های محتاط لزوما دوراندیش و خیرخواه نیستند و در بسیاری مواقع فرصت طلبان و نان به نرخ روز خوارهایی هستند که جامه استادی و وقار و متانت به تن کرده اند. آنها گرگ اند که در پوستین میش به نهاد دانشگاه هجوم آورده اند. این آدم ها محتاط اغلب با زبانی آرام و چهره ای اخلاقی و صلح طلب خود را معرفی می کنند. آنها همه را به سکوت و پرهیز از نقد فرا می خوانند. آنها خود را دانشمند و اندیشمند می شناسند و موفقیت شان در کسب پُست های اداری و مقامات بروکراتیک را نتیجه شخصیت و اخلاق انسانی و هوشمندی و ذکاوت شان می دانند. در سال های اخیر جریانی از نقد اصیل در حال شکل گیری است و گفتارهای مهم و ارزشمندی در این زمینه خلق شده است، اما در عمل این «صدایی است که شنیده نمی شود». تجربه تاریخی نشان می دهد در ایران صداهای انتقادی اغلب با تاخیر طولانی شنیده می شوند، زمانی که دیگر کار از کار گذشته است و جامعه هزینه های بسیاری برای ناشنیدن صداها پرداخت کرده است (عبدی و گودرزی 1395).

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه

http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‏این یعنی ‎کنکور
این یعنی دانشگاه
این یعنی علم
این یعنی ...
منبع: توییتر فارسی
پادشاهان لُخت

محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی
کانال تلگرامی دغدغه ایران

هانس کریستین آندرسن قصه‌ای دارد به نام لباس جدید، که در آن دو خیاط حقه‌باز به پادشاه می‌گویند ما قادریم پارچه عجیبی ببافیم که آدم‌های احمق نمی‌توانند آن‌را ببینند. پول زیادی گرفتند و شروع به کار کردند.

نمایندگان پادشاه می‌دیدند که این دو نفر با ماشین‌های پارچه‌بافی کار می‌کنند اما پارچه‌ای نمی‌دیدند ولی از ترس احمق خوانده شدن، چنان عمل می‌کردند گویی پارچه‌ای زیبا می‌بینند. همین بلا بر سر پادشاه نیز آمد.

خیاط‌ها عاقبت لباس شاه را هم درآوردند و لباس دوخته شده از هیچ را تن پادشاه کردند. مردم شهر نیز نیز پادشاه لخت را دیدند اما خودشان را به کوچه علی چپ زدند و برای زیبایی لباس پادشاه هورا کشیدند و تنها یک پسرک بود که حقیقت را فریاد کشید: «پادشاه لُخت است.»

نزدیک بیست سال پیش وقتی پایان‌نامه کارشناسی ارشدم درباره «جامعه‌شناسی نوشتن پایان‌نامه» را می‌نوشتم، بعد از قریب یک سال مطالعه، به تکرار این وضعیت در نظام دانشگاهی ایران رسیدم.

خلاصه یکی از یافته‌هایم این بود که «دانشگاه‌ها در ایران پادشاه لُخت تربیت می‌کنند.» امروز که مدرس دانشگاه شده‌ام، بیش از آن زمان ماهیت این «لُختی دانشگاهی» را احساس می‌کنم.

پایان‌نامه نوشتن، مراسم گذار، عین مراسم مرد شدن در قبائل، است. جوان قبیله، کار سختی می‌کند (مثل رفتن روی آتش یا دزدیدن دختر مورد علاقه‌اش یا شکار خرس) تا ثابت کند گذار کرده و مرد شده است.

پایان‌نامه هم همان شکار خرس – کار دشوار – است تا دانشجو ثابت کند اهل علم و محقق شده و شایسته هویت دانشگاهی است و تحقق کردن بلد است.

دانشجو از جلسه دفاع که بیرون می‌رود، باید بتواند سرش را بالا بگیرد، احساس هویت کند، خودش را ثابت کرده باشد و لباس زندگی علمی را به تن کند.

وضع اما الان اغلب چگونه است؟ دانشجو موضوعی انتخاب کرده، استادی دارد که خیلی برایش وقت نگذاشته، خودش هزار مشکل داشته، داده‌ها و تحلیل‌های پایان‌نامه‌اش صد مشکل دارد و با هزار استرس و از ترس شهریه اضافی و سنوات، در دقیقه نود راهی جلسه دفاع شده است.

برخی استاد راهنماها یک بار هم پایان‌نامه را نخوانده‌اند، استاد داور هم تازه یک روز قبل دویست صفحه متن دریافت کرده که بخواند و فرصت هم نداشته است. دانشجو خودش می‌داند که کار درستی انجام نداده، داور و راهنما هم خودشان این‌کاره‌اند و می‌دانند چه حکایتی است.

اغلب جلسات به گونه‌ای برگزار می‌شود که استاد و دانشجو می‌دانند کار پایان‌نامه صد مشکل دارد، اما داور هم سکوت می‌کند (عین وزیران و مردم داستان لباس جدید)، هیچ بچه شیطانی هم پیدا نمی‌شود که فریاد کند این پایان‌نامه هزار و یک مشکل دارد.

اگر مشکلات پایان نامه را کسی بگوید، استاد راهنما هزار توجیه می‌آورد که بله، دانشجو مشکلات داشته و انشاءالله در آینده تلاش می‌کند و ایرادات را رفع می‌کند.

موقع نمره دادن، اغلب گفته می‌شود که نمرات در این دانشکده بین 18.5 تا 19.5 در نوسان است؛ یعنی بین پایان‌نامه خوب و بد فرقی نیست. داوری که نمره کمتر از این‌ها بدهد، آدم بد می‌شود، همان بچه شیطانی که فریاد زد «پادشاه لخت است.»

همه با هم تبانی نانوشته‌ای دارند که از خیر دیدن «لختی پادشاه» بگذرند. دانشجو در این تبانی، نمره‌اش را می‌گیرد اما اهل علم نمی‌شود. خودش می‌داند لخت است، استادش هم می‌داند و همیشه پادشاه لخت می‌ماند.

لختی، به داغ هویتی زندگی علمی‌ دانشجو بدل می‌شود. این پادشاهان لخت یک عمر با این داغ سر می‌کنند. هیچ وقت گذار نمی‌کنند، مرد نمی‌شوند.

پادشاهان لخت، می‌فهمند که علم و دانشگاه عرصه کوشش نیست، بلکه عرصه پوشش و حداکثر ستر عورت است، ضرورتی نیست که دیبای علم به تن کنید، لباس زیر داشته باشید کافی است، بقیه خودشان را به ندیدن می‌زنند.

پادشاهان لخت بعدها همین کردار را در جامعه تکرار و تکثیر می‌کنند. لخت‌ها یکدیگر را نیز می‌شناسند و به تدریج قراردادی نانوشته شکل می‌گیرد که هیچ کس لختی دیگری را به رخش نکشد و صدایش را درنیاورد.

دانشگاه لُخت‌پرور به تدریج جامعه را نیز از درون بی‌هویت و لُخت می‌کند؛ و پادشاهان لخت بر مسندها می‌نشینند و پوچی نهاد علم و ضرورت سرپوش نهادن بر لختی‌ها را پیشه می‌کنند. کردار آتی‌شان نیز در همان اندازه ستر عورت است. (البته همه خروجی‌ها لخت نیستند.)

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه

http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سخنرانی جالب و شنیدنی دکتر آذرخش مکری عضو کمیته بهداشت روان و اعتیاد وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی، در نوزدهمین جشنواره ابن سینا (15 بهمن 1396) در دانشگاه تهران دربارۀ رویکرد و روش مناسب برای توسعۀ نظام علم و پژوهش در جامعه و اشاره به برخی امور بسیار مهم و تأثیرگذاری که در سیاست‌گذاری علم و پژوهش کشور مورد غفلت واقع شده‌اند.

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه

http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah
🔶 در وزارت علوم چه خبر است؟
سیدجوادمیری

💠 یکی از مسائلی که از بدو ورود به ایران برایم تعجب آور بوده است حجم عظیم "مصوباتی" است که در مراکز علمی اعم از دانشگاه و پژوهشگاه و مراکز پژوهشی به تصویب می رسد و همواره این پرسش برایم پیش میآید که این مصوبات چه "نسبتی" با کار و پژوهش علمی دارند؟ مگر این مصوبات که به تصویب میرسند قرار نیست مسیر را برای اهل دانشگاه هموار کند تا آنها بتوانند به اصل مطلب که همان تامل و تفکر و تحقیق است برسند ولی در عمل نه تنها چنین نیست بلکه "طبقه ای حرفه ای" ایجاد شده است که به صورت حرفه ای مهارت خاصی در جعل "مصوبات" دارد و از این هیئت امناء به آن جلسه مصوبات در اینجا و آنجا می روند و هدف اصلیشان تحدید انسان دانشگاهی در ایران است.

💠 اما اگر این مصوبات به همین جا ختم میشد من این یادداشت را نمی نوشتم ولی بدبختی اینجاست که وزارت علوم دست اندر کار فساد نظام مند شده است و با مصوبات خارق العاده تلاش می کند دانشگاهیان و محققان را به سمت "دزدی علمی" سوق دهد. امروز پس از یکسال وقت و سرمایه مالی گذاشتن برای پر کردن فرم های ارتقاء با خبر شدم که برای گذشتن از مقام دانشیاری به استادی شما نیازمند داشتن ۳۵ مقاله علمی پژوهشی هستید و یکی از همکاران هم به من گفت او خود ۴۰ مقاله علمی پژوهشی به چاپ رسانده است. هر قدر فکر کردم که چگونه می شود ۴۰ مقاله در فاصله پنج سال -من در سال ۹۳ دانشیار شدم در ایران برای بار دوم- نتوانستم حساب و کتاب را درست جمع و جور کنم!

💠 ۴۰ مقاله علمی پژوهشی در ۵ سال یعنی ۸ مقاله هر سال و هر سال ۱۲ ماه است و این بدین معنی است که فرد باید در هر یکماه و نیم یک مقاله علمی پژوهشی بنویسد تا در ۵ سال بتواند ۴۰ مقاله بنویسد. آیا چنین چیزی امکان دارد؟ دو دوست دارم یکی در دانشگاه بریستول انگلستان (مایکل نووتن) و دیگری در دانشگاه اولیوت کالج آمریکا (داستین جی برد) و این موضوع را با آنها در میان گذاشتم و هر دو بی پرده گفتند که امکان نوشتن ۴۰ مقاله علمی پژوهشی در ۵ سال نه تنها ممکن نیست بل در این دو کشور هر سال (یا حتی هر دو سال یکبار) یک مقاله علمی پژوهشی باید نوشت. به سخن دیگر، یک دانشگاهی آمریکایی یا انگلیسی در طول ۳۰ سال خدمت آکادمیک خویش حداکثر ۳۰ مقاله یا حداقل ۱۵ مقاله می نویسد حال چطور شده است که وزارت علوم ایران "مصوب" کرده است برای ارتقاء از دانشیاری به استادی باید ۳۵ مقاله داشته باشیم و در این بازار جعل و دروغ اساتیدی هم ادعا می کنند که در عرض ۵ سال ۴۰ مقاله علمی پژوهشی -در کنار کتب بیشمار و سخنرانیهای کثیر و و و و و- انجام می دهند؟

💠‌ پرسش اینجاست که مسبب این دغل بازی کیست؟ چرا وزارت علوم در اتاق های دربسته مصوباتی را تصویب می کند که نظام دانشگاهی ایران را از معنا تهی می کند و اساتید را به سمت انتحال و سرقت علمی و کپی و پیست "هل" می دهد؟ البته در این میان اساتیدی که به این بازار دروغ دامن میزنند و "پز تولید علم" بصورت انبوه را می دهند نیز باید گفت چرا دانشگاه را به لجنزار تبدیل می کنید؟ مدعایی در پایان مطرح می کنم و آن این است که "بازار" پایان نامه نویسی و جعل مقالات و آی اس آی و و و و در جلوی دانشگاه های ایران سرنخش در وزارت علوم است و در جای دیگری نباید به دنبال طراران گشت و وزیر علوم مقصر اصلی است و وزارت علوم متهم ردیف اول این آشفتگیها می باشد.

منبع: کانال تلگرامی سید جواد میری مینق

💢 پویش ملی دوباره دانشگاه

http://dobaredaneshgah.ir
https://t.me/dobarehdaneshgah