✅ گلبانگ معلمی از جنس صدا
—------------------—
مریم نشیبا،گوینده رادیو در گفت وگو با «ابتکار» از دوران تدریس در مدرسه گفت
پویان خوشحال
چشمان خود را ببندید. خود را در کلاس درس جغرافی در دوره دبیرستان فرض کنید. معلم با صدای لطیف خود اقلیم های مختلف را برای شما شرح میدهد. معلمی که با مهارت خود شما را جذب مدرسه، علم و دانش میکند و این شما هستید که برای رفتن به آن کلاس درس لحظه شماری خواهید کرد. در روزهای آغاز سال تحصیلی به سراغ گوینده ای پر سابقه رفته ایم که افتخار خود را معلمی می داند؛ او کسی نیست جز «مریم نشیبا» معلم و گوینده برنامههای رادیویی «شببهخیر کوچولو» و «گلبانگ».
خانم نشیبا مهری دیگر آغاز شده و دانش آموزان چند روزی است که دوباره به مدارس می روند.
25 سال در دبیرستان های منطقه 11 تهران به تدریس پرداختم. من معلمی را افتخار خودم می دانم؛ به عقیده من هیچ نوع مقامی مانند مقام معلمی نیست. معلمی یک هنر است؛ یک هنر جاودانه و بی همتا. چند روزی می شود که وارد مهرماه شده ایم، ماه معیدگاه عاشقان و آغاز ماه دوستی است. من از همینجا آغاز مهر را به دانش آموزان تبریک میگم؛ دانش آموزانی که در هر شرایطی و با هر وضعیت مادی خودشان را به پشت نیمکتها می کشانند. برای دانش آموزان مدرسه خانه دوشان است. امیدوارم که همه بچه های دنیا از این خانه و از نعمتی به نام مدرسه بهرهمند شوند.
خانم نشیبا این روزها خبرهایی را می شنویم در ارتباط با جمع آوری کودکان کار، کودکانی که قرار است در مدارس باشند اما به قول شما از این نعمت بهره ای نمی برند. نظر شما چیست؟
درست است. ما کودکانی را می بینیم که نمی توانند به مدرسه بروند و این حال مرا به عنوان یک معلم بد می کند. هفته گذشته با چند تن از عوامل رادیو به یکی از بوستان های تهران رفتیم و با کودکان کار بازی کردم و برایشان قصه خواندم. بچه ها را می دیدم که در حوضچه هایی که تدارک دیده اند غلت می زدند و من عشق می کردم از دید آن ها. آن ها حال مرا دگرگون می کنند و به این فکر می کنم که چقدر از انسانیت دور شده ایم. نه اینکه من نزدیک شده باشم بلکه آن ها که به من می گویند که با این وضع این بیماری خود چرا به همچین جایی می روی؟ به آن ها می گویم از شما بدم می آید. فرض کنید کشتی در دریا در حال غرق شدن است و چندین نفر در آب در حال غرق شدن هستند، این بی انصافی نیست که من در ساحل بنشینم و دست آن چند نفری را که می توانم کمک کنم را نگیرم؟ این زندگی نیست، مُردگی است؛ حتی این مردگی هم نیست پستی است. من که نمی توانم دست همه کودکان کار را بگیرم، حداقل در حد توانم به آن ها کمک می کنم. همه ما باید دست در دست دهیم، تا مشکلات را از جلوی پای آن ها برداریم. در حال حاضر هم که آمده اند و اسم جدید روی آن ها گذاشته اند؛ «نان آوران کوچک»، دیگر بدتر. مدرسه قطعه ای از بهشت است که خدا به زمین بخشیده چرا باید بچه های ما از آن محروم شوند؟
#خاطره_آموزشی
ادامه مطلب https://eduarticle.me/?p=2840
—----------------
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA
—------------------—
مریم نشیبا،گوینده رادیو در گفت وگو با «ابتکار» از دوران تدریس در مدرسه گفت
پویان خوشحال
چشمان خود را ببندید. خود را در کلاس درس جغرافی در دوره دبیرستان فرض کنید. معلم با صدای لطیف خود اقلیم های مختلف را برای شما شرح میدهد. معلمی که با مهارت خود شما را جذب مدرسه، علم و دانش میکند و این شما هستید که برای رفتن به آن کلاس درس لحظه شماری خواهید کرد. در روزهای آغاز سال تحصیلی به سراغ گوینده ای پر سابقه رفته ایم که افتخار خود را معلمی می داند؛ او کسی نیست جز «مریم نشیبا» معلم و گوینده برنامههای رادیویی «شببهخیر کوچولو» و «گلبانگ».
خانم نشیبا مهری دیگر آغاز شده و دانش آموزان چند روزی است که دوباره به مدارس می روند.
25 سال در دبیرستان های منطقه 11 تهران به تدریس پرداختم. من معلمی را افتخار خودم می دانم؛ به عقیده من هیچ نوع مقامی مانند مقام معلمی نیست. معلمی یک هنر است؛ یک هنر جاودانه و بی همتا. چند روزی می شود که وارد مهرماه شده ایم، ماه معیدگاه عاشقان و آغاز ماه دوستی است. من از همینجا آغاز مهر را به دانش آموزان تبریک میگم؛ دانش آموزانی که در هر شرایطی و با هر وضعیت مادی خودشان را به پشت نیمکتها می کشانند. برای دانش آموزان مدرسه خانه دوشان است. امیدوارم که همه بچه های دنیا از این خانه و از نعمتی به نام مدرسه بهرهمند شوند.
خانم نشیبا این روزها خبرهایی را می شنویم در ارتباط با جمع آوری کودکان کار، کودکانی که قرار است در مدارس باشند اما به قول شما از این نعمت بهره ای نمی برند. نظر شما چیست؟
درست است. ما کودکانی را می بینیم که نمی توانند به مدرسه بروند و این حال مرا به عنوان یک معلم بد می کند. هفته گذشته با چند تن از عوامل رادیو به یکی از بوستان های تهران رفتیم و با کودکان کار بازی کردم و برایشان قصه خواندم. بچه ها را می دیدم که در حوضچه هایی که تدارک دیده اند غلت می زدند و من عشق می کردم از دید آن ها. آن ها حال مرا دگرگون می کنند و به این فکر می کنم که چقدر از انسانیت دور شده ایم. نه اینکه من نزدیک شده باشم بلکه آن ها که به من می گویند که با این وضع این بیماری خود چرا به همچین جایی می روی؟ به آن ها می گویم از شما بدم می آید. فرض کنید کشتی در دریا در حال غرق شدن است و چندین نفر در آب در حال غرق شدن هستند، این بی انصافی نیست که من در ساحل بنشینم و دست آن چند نفری را که می توانم کمک کنم را نگیرم؟ این زندگی نیست، مُردگی است؛ حتی این مردگی هم نیست پستی است. من که نمی توانم دست همه کودکان کار را بگیرم، حداقل در حد توانم به آن ها کمک می کنم. همه ما باید دست در دست دهیم، تا مشکلات را از جلوی پای آن ها برداریم. در حال حاضر هم که آمده اند و اسم جدید روی آن ها گذاشته اند؛ «نان آوران کوچک»، دیگر بدتر. مدرسه قطعه ای از بهشت است که خدا به زمین بخشیده چرا باید بچه های ما از آن محروم شوند؟
#خاطره_آموزشی
ادامه مطلب https://eduarticle.me/?p=2840
—----------------
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#ویدیو_آموزشی 💻
#خاطره_آموزشی
دراین ویدیو خاطره های مصطفی رحماندوست ، شاعر و نویسنده ازدو معلمش را می بینیم ، به نقشهای مثبت و منفی دو معلم در جهت رشد #خلاقیت توجه کنیم .
کانال مقاله ها 🌺 @eduarticle
#خاطره_آموزشی
دراین ویدیو خاطره های مصطفی رحماندوست ، شاعر و نویسنده ازدو معلمش را می بینیم ، به نقشهای مثبت و منفی دو معلم در جهت رشد #خلاقیت توجه کنیم .
کانال مقاله ها 🌺 @eduarticle
#خاطره_آموزشی
✍️دردسرهایِ امتحانOpen book
🔹یکی از نخستین مشکلاتم در شروع کار شیوه امتحان گرفتم بود. امتحاناتم بصورت اُپن بوک بود. یعنی کتابی که قرار بود از آن امتحان بگیرم و سئوالات هم فقط ازآن کتاب بود، دانشجویان میتوانستند آنرا بجلسه امتحان بیاورند. سه یا چهار سئوال از کتاب طرح میکردم و از دانشجویان میخواستم که به هر سئوال در حداکثر ۱۰ یا ۱۵سطر پاسخ بدهند.خیلی از دانشجویان باعتبار اینکه کتاب را میتوانند با خودشان به امتحان بیاورند و سئوالات هم صرفا از آن کتاب است، کتاب را مطالعه نمیکردند یا حداکثر نگاه سرسری بان میانداختند. در امتحان هم از روی کتاب کپی میکردند. خیلی ها هم رعایت حدنصاب سطور را نمیکردند و برای هرسئوال یکی دوصفحه مینوشتند.اوراق امتحانی را که یکی دوجلسه بعد به آنها سرکلاس برمیگرداندم بهت زده و مبهوت میشدند. بسیاری تک گرفته و افتاده بودند."صفر"هم درمیانشان کم نبود. بیشترین کامنتی که در برگه ها نوشته بودم این جمله بود: "سئوال چیست؟"
🔹بسیاری از دانشجویان که از ایده امتحان اُپن بوک درابتداء بوجد آمده و از مصیبت حفظ کردن خلاص شده بودند بتدریج متوجه میشدند که" عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها". البته برخی هم کتاب را عمیقا مطالعه و درستتر گفته باشم "فهم" کرده بودند. بتدریج دانشجویان در میافتندکه بجای حفظ کردن "ماچگونه ماشدیم"، "سنت و مدرنیته پیرامون ایران عصر قاجار و ورود مدرنیته به ایران "، "مقدمه ای برانقلاب اسلامی" ،" ایران بعد از عصر رضاشاه" و... میبایستی آنها را قادر شوند نقد کنند. یعنی بگویند نقاط ضعف و کاستیهای آن آثار کدام هستند واگر حرف جدیدی درآنها آمده آن حرف کدام است؟
🔹اما مشکل اساسیتر با روسایم بود. آقای سلطانی مسئول آموزش به دکترصفایی ریاست دانشکده اظهارداشتند که بردن کتاب درجلسه امتحان نقض مقررات آموزشی است.مسئولین دانشگاه آزاد هم که حق التدریس درس میدادم اجازه نمیدهند دانشجویان کتاب همراهشان ببرند ومیگویند استاد بیجا کرده اجازه داده. دکترجاسبی من را خواستند وفرمودند مقررات بکنار، "این چه امتحانی میشود که دانشجویان همان کتابی را که قراره امتحان بدهند با خودشان بیاورند سرجلسه امتحان؟"
منهم ایستادگی کردم و بعنوان اعتراض حاضر نشدم سئوال بدهم.دانشکده حقوق کوتاه آمد اما دانشگاه آزاد برایم درس نگذاشتند.| دکتر زیباکلام
کانال مقاله ها 🌺 @eduarticle
✍️دردسرهایِ امتحانOpen book
🔹یکی از نخستین مشکلاتم در شروع کار شیوه امتحان گرفتم بود. امتحاناتم بصورت اُپن بوک بود. یعنی کتابی که قرار بود از آن امتحان بگیرم و سئوالات هم فقط ازآن کتاب بود، دانشجویان میتوانستند آنرا بجلسه امتحان بیاورند. سه یا چهار سئوال از کتاب طرح میکردم و از دانشجویان میخواستم که به هر سئوال در حداکثر ۱۰ یا ۱۵سطر پاسخ بدهند.خیلی از دانشجویان باعتبار اینکه کتاب را میتوانند با خودشان به امتحان بیاورند و سئوالات هم صرفا از آن کتاب است، کتاب را مطالعه نمیکردند یا حداکثر نگاه سرسری بان میانداختند. در امتحان هم از روی کتاب کپی میکردند. خیلی ها هم رعایت حدنصاب سطور را نمیکردند و برای هرسئوال یکی دوصفحه مینوشتند.اوراق امتحانی را که یکی دوجلسه بعد به آنها سرکلاس برمیگرداندم بهت زده و مبهوت میشدند. بسیاری تک گرفته و افتاده بودند."صفر"هم درمیانشان کم نبود. بیشترین کامنتی که در برگه ها نوشته بودم این جمله بود: "سئوال چیست؟"
🔹بسیاری از دانشجویان که از ایده امتحان اُپن بوک درابتداء بوجد آمده و از مصیبت حفظ کردن خلاص شده بودند بتدریج متوجه میشدند که" عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها". البته برخی هم کتاب را عمیقا مطالعه و درستتر گفته باشم "فهم" کرده بودند. بتدریج دانشجویان در میافتندکه بجای حفظ کردن "ماچگونه ماشدیم"، "سنت و مدرنیته پیرامون ایران عصر قاجار و ورود مدرنیته به ایران "، "مقدمه ای برانقلاب اسلامی" ،" ایران بعد از عصر رضاشاه" و... میبایستی آنها را قادر شوند نقد کنند. یعنی بگویند نقاط ضعف و کاستیهای آن آثار کدام هستند واگر حرف جدیدی درآنها آمده آن حرف کدام است؟
🔹اما مشکل اساسیتر با روسایم بود. آقای سلطانی مسئول آموزش به دکترصفایی ریاست دانشکده اظهارداشتند که بردن کتاب درجلسه امتحان نقض مقررات آموزشی است.مسئولین دانشگاه آزاد هم که حق التدریس درس میدادم اجازه نمیدهند دانشجویان کتاب همراهشان ببرند ومیگویند استاد بیجا کرده اجازه داده. دکترجاسبی من را خواستند وفرمودند مقررات بکنار، "این چه امتحانی میشود که دانشجویان همان کتابی را که قراره امتحان بدهند با خودشان بیاورند سرجلسه امتحان؟"
منهم ایستادگی کردم و بعنوان اعتراض حاضر نشدم سئوال بدهم.دانشکده حقوق کوتاه آمد اما دانشگاه آزاد برایم درس نگذاشتند.| دکتر زیباکلام
کانال مقاله ها 🌺 @eduarticle