Forwarded from فلسفه براي کودکان ايران iranp4c
#گورخوابیم
1.تصاویری ازشهروندانی گورزیست منتشر می شود و سونامی از نِق و نقد و داد و بیداد در شبکه های مجازی راه می افتد. نامه های سرگشاده ، نامه های بی مخاطب نوشته می شوند و سخنرانی و نشست های فوری آغاز می گردند. انگشت های اتهام به سوی همدیگر نشانه می رود مقصر کیست؟
2.نقدها و پاسخ ها ، اتهام ها و تبری جویی ها را می خوانم. آیا گورخوابی یک معضل سیاسی است؟ آیا حکومت و نهادهای زیربط کوتاهی کرده اند و اعتیاد و بیماری و فلاکت را به شهروندانی از فرودست ترین اقشارهدیه داده اند تا اینگونه به آغوش مرگ پناه برند ؟
3.پس ما کجای این داستانیم؟ من و شما. شهروندان در ساحل امن. کدام نهاد ما را برای درک زیست اجتماعی ، رفاه جمعی، سهم بنیادی عدالت تربیت کرد؟ در کتاب هایمان نوشتیم :
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضو ها را نماند قرار
چرا این بی قراری را نمی شناسیم؟ چرا مراقبت از یکدیگر را نمی دانیم؟ چرا منفعت فردی و خانوادگی یعنی نهایت توانمندی ما در زندگی. چرا این همه شعر و شعار زندگی امروز ما را رنگی نمی کند؟ اخبار ما کبودند و پر زخم.
4.انگشت اتهام را به سوی خود میگیرم. من معلم هستم و باید تعلیم دهم و تربیت کنم. باید شهروند بی قرار از درد تربیت کنم. گوهر وجود را بر هر سکه و دلاری رجحان دهم و عضویت در خانواده ای بزرگ به نام وطن را در جان جامعه پرورش دهم. انگشت اتهام را به سوی آموزش و پرورشی دراز میکنم که سندها می نویسد تا کودکان در استرس گذر از کنکور بیماران مضطرب در خود فرو رفته باشند و جامعه در نشئگی و خماری مدرک های پی در پی فرو رود.
5.تربیت ناشدگی برای همزیستی انسانی ، عدم تفکر مراقبتی ، نهادینه نشدن اخلاق عملی در آموزش و پرورش مارا با مرگ زیستن و گور خوابی همراه خواهد کرد. قبل از آنکه با گرمخانه و چند وعده غذا تب این خبرها فرو ریزد به افقی نگاه کنیم که کشوری بدون آموزش شهروندی و تعهد اجتماعی پیش رو دارد.
#یحیی_قائدی
1.تصاویری ازشهروندانی گورزیست منتشر می شود و سونامی از نِق و نقد و داد و بیداد در شبکه های مجازی راه می افتد. نامه های سرگشاده ، نامه های بی مخاطب نوشته می شوند و سخنرانی و نشست های فوری آغاز می گردند. انگشت های اتهام به سوی همدیگر نشانه می رود مقصر کیست؟
2.نقدها و پاسخ ها ، اتهام ها و تبری جویی ها را می خوانم. آیا گورخوابی یک معضل سیاسی است؟ آیا حکومت و نهادهای زیربط کوتاهی کرده اند و اعتیاد و بیماری و فلاکت را به شهروندانی از فرودست ترین اقشارهدیه داده اند تا اینگونه به آغوش مرگ پناه برند ؟
3.پس ما کجای این داستانیم؟ من و شما. شهروندان در ساحل امن. کدام نهاد ما را برای درک زیست اجتماعی ، رفاه جمعی، سهم بنیادی عدالت تربیت کرد؟ در کتاب هایمان نوشتیم :
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضو ها را نماند قرار
چرا این بی قراری را نمی شناسیم؟ چرا مراقبت از یکدیگر را نمی دانیم؟ چرا منفعت فردی و خانوادگی یعنی نهایت توانمندی ما در زندگی. چرا این همه شعر و شعار زندگی امروز ما را رنگی نمی کند؟ اخبار ما کبودند و پر زخم.
4.انگشت اتهام را به سوی خود میگیرم. من معلم هستم و باید تعلیم دهم و تربیت کنم. باید شهروند بی قرار از درد تربیت کنم. گوهر وجود را بر هر سکه و دلاری رجحان دهم و عضویت در خانواده ای بزرگ به نام وطن را در جان جامعه پرورش دهم. انگشت اتهام را به سوی آموزش و پرورشی دراز میکنم که سندها می نویسد تا کودکان در استرس گذر از کنکور بیماران مضطرب در خود فرو رفته باشند و جامعه در نشئگی و خماری مدرک های پی در پی فرو رود.
5.تربیت ناشدگی برای همزیستی انسانی ، عدم تفکر مراقبتی ، نهادینه نشدن اخلاق عملی در آموزش و پرورش مارا با مرگ زیستن و گور خوابی همراه خواهد کرد. قبل از آنکه با گرمخانه و چند وعده غذا تب این خبرها فرو ریزد به افقی نگاه کنیم که کشوری بدون آموزش شهروندی و تعهد اجتماعی پیش رو دارد.
#یحیی_قائدی
Forwarded from ادبیات کودکان
✍🏼#مشق_شب، اینبار از منظر فلسفه برای کودکان
حالا که به مشق فکر میکنم، معتقدم مشق باید فیلم دیدن و تفسیر آن باشد. مشق باید سفرنامهنویسی باشد. مشق باید شعر و ترانه خوانی باشد. مشق باید حساب کردن هزینههای مختلف برای لذات و سرگرمیها باشد. مشق باید تفسیر انیمیشن و کارتون باشد. مشق باید ساختن میهمانی باشد. مشق باید رمان نوشتن باشد. مشق یعنی تمرین زندگی. نه تکلیف رنج و مشقت...
#گفتوگو #یحیی_قائدی
👈🏽در کتابک بخوانید
https://ketabak.org/390je
🌿
@koodaki_org
حالا که به مشق فکر میکنم، معتقدم مشق باید فیلم دیدن و تفسیر آن باشد. مشق باید سفرنامهنویسی باشد. مشق باید شعر و ترانه خوانی باشد. مشق باید حساب کردن هزینههای مختلف برای لذات و سرگرمیها باشد. مشق باید تفسیر انیمیشن و کارتون باشد. مشق باید ساختن میهمانی باشد. مشق باید رمان نوشتن باشد. مشق یعنی تمرین زندگی. نه تکلیف رنج و مشقت...
#گفتوگو #یحیی_قائدی
👈🏽در کتابک بخوانید
https://ketabak.org/390je
🌿
@koodaki_org
Forwarded from دکتر یحیی قائدی
مرگ مدرسه
سحر سلطانی
احساس می کنم به مجلس ترحیمی دعوت شده ام و باید برای آبرو داری جلوی خانواده متوفی هم شده برای لحظاتی از خاطرات خوشی که با «مدرسه» داشتم سخن بگویم. اما چشمم می افتد به لاشه ی در گرمای هوا متعفن شده ای که با لبخند بر لب خشکیده ؛ دندانهای تیزش را در چشمانم فرو می کند. آرزو می کنم کاش یک مسواک و خمیردندان براق کننده داشتم لا اقل این دندانهای کپره بسته را میشد برق انداخت تا کمی ویترین ماجرا به سان همیشه مرتب بماند! اما نمی شود، نمی توان در رسای مدرسه ای سخن گفت که بخش مهمی از کودکی ام را دزدید و لگدمال کرد و هنوز با کودکان سرزمین ام چنین می کند.
وقتی حاضر نیستم در 37 سالگی هم وقتی برای سخنرانی یا کارگاه دعوت می شوم پا به مدرسه بگذارم یعنی زخمی کاری از دبستان و دوره راهنمایی در دهه شصت و اوایل هفتاد بر جانم نقش بسته. وقتی حتا برای یک ثانیه حاضر نیستم به آن روزهای ابری باز گردم یعنی مدرسه «متجاوزی» بود به روان کودکی ام.
1. مدرسه در ایران اولین محل برای آموزش ریاکاری بود و هست.
2. اولین جایی که یاد کودکان می داد برای بقا باید «رقابت» کنی و «بهترین» باشی. پسوند «ترین» را جوری با آب طلا بر وجود ما صرف کردند که تا چند دهه بعد آن باید کلی هزینه مشاوره و درمان بدهیم تا از تله «کمال طلبی» رها شویم.
3. مدرسه در ایران اولین مکانی بود که چهره ای قهار، جبار، مترصد و خشمگین از «خدا» برای کودکان ترسیم می کرد تا با ترس و لرز و هراس از کم شدن نمره ی انضباط صف های نماز جماعت پر و پیمان باشد و مدیر و ناظم لبخندی ظفرمندانه بزنند که توانسته اند کودکانی خداترس و مومن تربیت کنند.
4. مدرسه اولین مکانی بود که «شعار مرگ بر این و مرگ بر آن» را هر صبح بر گلوی کودکانه ما میخکوب می کرد.
5. مدرسه اولین مکانی بود که برای تخلیه انرژی های کودکانه مان با برچسب «شیطان» و «بازیگوش» طبقه بندی شدیم و انقدر از این برچسب ها هراسیدیم که هرگونه تحرک و ورزش برایمان نوعی ابتذال شد.
6. مدرسه اولین جایی بود که جاسوسی و چغلی از همسالان و تفتیش حریم خصوصی را قبح زدایی کرد.
7. مدرسه اولین جایی بود که بینش «بردگی» ، «تقلید» و « اطاعت بدون چون و چرا و پادگانی» را توجیه کرد و قداست بخشید.
8. مدرسه اولین فضایی بود که قوای زیبایی شناسی طبیعی کودکان را مذموم شمرد و با بازخواست و تعهد گیری هر گونه ذوق پروری غیر متعارف را خشکاند.
9. مدرسه اولین جایی بود که برای بروز خلاقیت متر و معیار «مصلحت» تبیین کرد.
10. مدرسه اولین جایی بود که «اخلاق» را مبتنی بر تاید بیرونی نه خودانگیختگی و وجدان درونی تباه کرد.
چرا باید برای «مرگ مدرسه» ای اینگونه عزا دار باشیم ؟ همان ها که امروز بر سر این لاشه متعفن ایستاده اند و خود را صاحب عزا قلمداد می کنند بیایند بگویند چه کردند که مدرسه به مثابه شکنجه گاه و زندان در حافظه ی چند نسل کودک ایرانی ضبط و ثبت شده؟ بیایند بگویند چگونه به طمع فرستادن کودکان به بهشت برای انها جهنمی به نام «مدرسه» ساختند.
چرا باید برای مرگ مدرسه مبهوت باشیم وقتی سمی که چندین دهه در جان زیست علمی و اخلاقی نهاد مدرسه تزریق کرده اید اثر کرده است؟
به گمانم به جای نشست و همایش راه انداختن و از «مرگ مدرسه» گفتن بهتر است صاحبان این عزای ملی قبل از مرگ خود به فکر عذرخواهی و جبران این فاجعه ای که ساختند و الان به دنبال دلایل آن می گردند باشند. انگشت اشاره تان را برای چند صباحی هم که شده از صورتها بر دارید و به سمت خود بگیرید.
مدرسه را قالبهای بسته ی ذهنی و آرمانهای مقدس شما اساتید کشت. حالا جمع شوید و حلوا و شام و خرمایش را تقسیم کنید و رتبه های علمی و کرسی های اندیشه ورزی دریافت کنید.
@yahyaghaedi
#یحیی_قائدی
#مرگ_مدرسه
سحر سلطانی
احساس می کنم به مجلس ترحیمی دعوت شده ام و باید برای آبرو داری جلوی خانواده متوفی هم شده برای لحظاتی از خاطرات خوشی که با «مدرسه» داشتم سخن بگویم. اما چشمم می افتد به لاشه ی در گرمای هوا متعفن شده ای که با لبخند بر لب خشکیده ؛ دندانهای تیزش را در چشمانم فرو می کند. آرزو می کنم کاش یک مسواک و خمیردندان براق کننده داشتم لا اقل این دندانهای کپره بسته را میشد برق انداخت تا کمی ویترین ماجرا به سان همیشه مرتب بماند! اما نمی شود، نمی توان در رسای مدرسه ای سخن گفت که بخش مهمی از کودکی ام را دزدید و لگدمال کرد و هنوز با کودکان سرزمین ام چنین می کند.
وقتی حاضر نیستم در 37 سالگی هم وقتی برای سخنرانی یا کارگاه دعوت می شوم پا به مدرسه بگذارم یعنی زخمی کاری از دبستان و دوره راهنمایی در دهه شصت و اوایل هفتاد بر جانم نقش بسته. وقتی حتا برای یک ثانیه حاضر نیستم به آن روزهای ابری باز گردم یعنی مدرسه «متجاوزی» بود به روان کودکی ام.
1. مدرسه در ایران اولین محل برای آموزش ریاکاری بود و هست.
2. اولین جایی که یاد کودکان می داد برای بقا باید «رقابت» کنی و «بهترین» باشی. پسوند «ترین» را جوری با آب طلا بر وجود ما صرف کردند که تا چند دهه بعد آن باید کلی هزینه مشاوره و درمان بدهیم تا از تله «کمال طلبی» رها شویم.
3. مدرسه در ایران اولین مکانی بود که چهره ای قهار، جبار، مترصد و خشمگین از «خدا» برای کودکان ترسیم می کرد تا با ترس و لرز و هراس از کم شدن نمره ی انضباط صف های نماز جماعت پر و پیمان باشد و مدیر و ناظم لبخندی ظفرمندانه بزنند که توانسته اند کودکانی خداترس و مومن تربیت کنند.
4. مدرسه اولین مکانی بود که «شعار مرگ بر این و مرگ بر آن» را هر صبح بر گلوی کودکانه ما میخکوب می کرد.
5. مدرسه اولین مکانی بود که برای تخلیه انرژی های کودکانه مان با برچسب «شیطان» و «بازیگوش» طبقه بندی شدیم و انقدر از این برچسب ها هراسیدیم که هرگونه تحرک و ورزش برایمان نوعی ابتذال شد.
6. مدرسه اولین جایی بود که جاسوسی و چغلی از همسالان و تفتیش حریم خصوصی را قبح زدایی کرد.
7. مدرسه اولین جایی بود که بینش «بردگی» ، «تقلید» و « اطاعت بدون چون و چرا و پادگانی» را توجیه کرد و قداست بخشید.
8. مدرسه اولین فضایی بود که قوای زیبایی شناسی طبیعی کودکان را مذموم شمرد و با بازخواست و تعهد گیری هر گونه ذوق پروری غیر متعارف را خشکاند.
9. مدرسه اولین جایی بود که برای بروز خلاقیت متر و معیار «مصلحت» تبیین کرد.
10. مدرسه اولین جایی بود که «اخلاق» را مبتنی بر تاید بیرونی نه خودانگیختگی و وجدان درونی تباه کرد.
چرا باید برای «مرگ مدرسه» ای اینگونه عزا دار باشیم ؟ همان ها که امروز بر سر این لاشه متعفن ایستاده اند و خود را صاحب عزا قلمداد می کنند بیایند بگویند چه کردند که مدرسه به مثابه شکنجه گاه و زندان در حافظه ی چند نسل کودک ایرانی ضبط و ثبت شده؟ بیایند بگویند چگونه به طمع فرستادن کودکان به بهشت برای انها جهنمی به نام «مدرسه» ساختند.
چرا باید برای مرگ مدرسه مبهوت باشیم وقتی سمی که چندین دهه در جان زیست علمی و اخلاقی نهاد مدرسه تزریق کرده اید اثر کرده است؟
به گمانم به جای نشست و همایش راه انداختن و از «مرگ مدرسه» گفتن بهتر است صاحبان این عزای ملی قبل از مرگ خود به فکر عذرخواهی و جبران این فاجعه ای که ساختند و الان به دنبال دلایل آن می گردند باشند. انگشت اشاره تان را برای چند صباحی هم که شده از صورتها بر دارید و به سمت خود بگیرید.
مدرسه را قالبهای بسته ی ذهنی و آرمانهای مقدس شما اساتید کشت. حالا جمع شوید و حلوا و شام و خرمایش را تقسیم کنید و رتبه های علمی و کرسی های اندیشه ورزی دریافت کنید.
@yahyaghaedi
#یحیی_قائدی
#مرگ_مدرسه