🔸«تفکر سيستمي» حلقه مفقوده نظام آموزشي ما
—-------------------------
محمودرضا بهشتي، مدرس کالج جورج براون کانادا و پژوهشگر تفکر سيستمي است؛ وي در يادداشت زير، آموزش درست فکر کردن و تفکر سيستمي را حلقه مفقوده نظام آموزشي برشمرده که منجر به تلف شدن عمر مفيد دانش آموزان مي شود و در عصر ايران، منتشر کرده است :
سالها تلاش، هزينههاي گزاف مادي و معنوي، فراگيري تلنباري از اطلاعات و معلومات تئوريک، استرسها و فشارهاي رواني، بازماندن از فراگيري مهارتهاي اساسي زندگي، نگرانيهاي بيپايان خانوادهها و نهايتا سردرگميهاي مختلف در انتخاب رشته و دانشگاه و شغل، همه و همه دغدغه فراگير اکثر قريب به اتفاق دانشآموزان و خانوادههاي آنان به خصوص در دوره دبيرستان و در آخر رو به رويي با غولي به نام «کنکور» است .
و فاجعه بارتر عاقبت کساني است که تازه از پس اين غول برآمده، به روياي خود رسيده، وارد دانشگاه شده و چند سال بعد، به پايان دوره تحصيل خود ميرسند و چه بسا بيعلاقگي و بيانگيزگي به رشته انتخابي، احساس بيگانگي ميان استعداد و توانمنديها با انبوه دروس رشته تحصيلي، احساس سرخوردگي و انتظار به پايان رسيدن روياي دانشگاه و نهايتاً عمري تلف شده براي حفظ و يادگيري سطحي انبوه مطالبي که معمولا بهرهاي براي آينده کاري و حرفهاي دانشجو ندارند را در آن دوران تجربه کردهاند.
و در آخر جواني از بند دانشگاه رهيده که براي ورود به جامعه و بازار کار با انبوهي از اطلاعات تئوريک و پراکنده، هيچ خريداري ندارد و لاجرم مجبور به ترک همه آنها و ورود به بازار کاري کاملا متفاوت است، يا مجبور به تغيير رشته يا محکوم به انتخاب شغلي به ظاهر مرتبط با رشته خود که به آن نه علاقهاي دارد و نه در آن مهارت و توانايي.
و چقدر اين داستان تلخ و در عين حال آشناست.
اين داستان زندگي بسياري از ما و فرزندان ماست و عجب آنکه همچنان بدون توجه به دلايل و عواقب آن به همين راه ناکجا آباد چندساله ادامه ميدهيم و فرزندانمان به همين سرنوشت دچار ميشوند.
🔹«وارن بافت» معتقد است هر شکست و ناکامي، حاصل يک عملکرد اشتباه و هر عملکرد اشتباه، ناشي از يک تصميمگيري غلط و هر تصميمگيري غلط به دليل يک درک نادرست و نهايتا هر درک نادرست، نتيجه يک طرز فکر اشتباه بوده است.
ريشه تمامي ناکاميهاي ما و فرزندان ما در تمامي عرصهها به ويژه در نظام آموزشي ما ناشي از همين يک دليل بنيادين است: «طرز فکر اشتباه».
بر سيستم آموزشي ما ايرادات فراواني وارد است ولي از نظر من به واسطه چندين سال حضور و مشاهده سيستم آموزشي کشورهاي پيشرفته، اطمينان دارم که يکي از بزرگترين خلاءهاي موجود، فقدان آموزش «تفکر صحيح» به عنوان اصل و بنياد هر آموزشي است.
در مدارس ما انواع و اقسام دروس تئوريک گاه در بالاترين و سختترين سطوح آن تدريس ميشوند ولي حتي يک واحد درسي به آموزش# اصول_تفکر_صحيح و مطالب مرتبط با آن مانند خلاقيت وجود ندارد و همين جاست که دانشآموزان ما بدون درک و اطلاع صحيح از آنچه متناسب و موافق با نياز و علاقه و توانمنديهاي آنهاست، صرفاً به درس خواندن و نهايتا انتخاب رشته و ورود کورکورانه به #دانشگاه ميپردازند و متأسفانه نتيجه همان ميشود که در ابتداي قصه گفته شد.
همان طور که در #سيستم_آموزشي کشوري مانند کانادا به عنوان يکي از پيشروان عرصه آموزش در دنيا، آموزش مستقيم و غير مستقيم اصول تفکر صحيح به عنوان شالوده تصميمگيري صحيح به دانشآموزان، حتي از دوره راهنمايي در برنامهها گنجانده شده است، ما نيز بايد در اين زمينه براي دانشآموزان خود اقدامي اساسي صورت دهيم.
اين آموزشها که شامل مباحثي چون استراتژي و تفکر استراتژيک، خلاقيت، شناخت و رفع گرههاي ذهني و در مجموع بازسازي و معماري ذهن در قالب «اصول تفکر سيستمي» ميشوند، کليد حل بسياري از مشکلات ذکر شده است که حلقه مفقوده ماست و من آن را در يک کلام «تحول فکر» مينامم.
—----------------------
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA
—-------------------------
محمودرضا بهشتي، مدرس کالج جورج براون کانادا و پژوهشگر تفکر سيستمي است؛ وي در يادداشت زير، آموزش درست فکر کردن و تفکر سيستمي را حلقه مفقوده نظام آموزشي برشمرده که منجر به تلف شدن عمر مفيد دانش آموزان مي شود و در عصر ايران، منتشر کرده است :
سالها تلاش، هزينههاي گزاف مادي و معنوي، فراگيري تلنباري از اطلاعات و معلومات تئوريک، استرسها و فشارهاي رواني، بازماندن از فراگيري مهارتهاي اساسي زندگي، نگرانيهاي بيپايان خانوادهها و نهايتا سردرگميهاي مختلف در انتخاب رشته و دانشگاه و شغل، همه و همه دغدغه فراگير اکثر قريب به اتفاق دانشآموزان و خانوادههاي آنان به خصوص در دوره دبيرستان و در آخر رو به رويي با غولي به نام «کنکور» است .
و فاجعه بارتر عاقبت کساني است که تازه از پس اين غول برآمده، به روياي خود رسيده، وارد دانشگاه شده و چند سال بعد، به پايان دوره تحصيل خود ميرسند و چه بسا بيعلاقگي و بيانگيزگي به رشته انتخابي، احساس بيگانگي ميان استعداد و توانمنديها با انبوه دروس رشته تحصيلي، احساس سرخوردگي و انتظار به پايان رسيدن روياي دانشگاه و نهايتاً عمري تلف شده براي حفظ و يادگيري سطحي انبوه مطالبي که معمولا بهرهاي براي آينده کاري و حرفهاي دانشجو ندارند را در آن دوران تجربه کردهاند.
و در آخر جواني از بند دانشگاه رهيده که براي ورود به جامعه و بازار کار با انبوهي از اطلاعات تئوريک و پراکنده، هيچ خريداري ندارد و لاجرم مجبور به ترک همه آنها و ورود به بازار کاري کاملا متفاوت است، يا مجبور به تغيير رشته يا محکوم به انتخاب شغلي به ظاهر مرتبط با رشته خود که به آن نه علاقهاي دارد و نه در آن مهارت و توانايي.
و چقدر اين داستان تلخ و در عين حال آشناست.
اين داستان زندگي بسياري از ما و فرزندان ماست و عجب آنکه همچنان بدون توجه به دلايل و عواقب آن به همين راه ناکجا آباد چندساله ادامه ميدهيم و فرزندانمان به همين سرنوشت دچار ميشوند.
🔹«وارن بافت» معتقد است هر شکست و ناکامي، حاصل يک عملکرد اشتباه و هر عملکرد اشتباه، ناشي از يک تصميمگيري غلط و هر تصميمگيري غلط به دليل يک درک نادرست و نهايتا هر درک نادرست، نتيجه يک طرز فکر اشتباه بوده است.
ريشه تمامي ناکاميهاي ما و فرزندان ما در تمامي عرصهها به ويژه در نظام آموزشي ما ناشي از همين يک دليل بنيادين است: «طرز فکر اشتباه».
بر سيستم آموزشي ما ايرادات فراواني وارد است ولي از نظر من به واسطه چندين سال حضور و مشاهده سيستم آموزشي کشورهاي پيشرفته، اطمينان دارم که يکي از بزرگترين خلاءهاي موجود، فقدان آموزش «تفکر صحيح» به عنوان اصل و بنياد هر آموزشي است.
در مدارس ما انواع و اقسام دروس تئوريک گاه در بالاترين و سختترين سطوح آن تدريس ميشوند ولي حتي يک واحد درسي به آموزش# اصول_تفکر_صحيح و مطالب مرتبط با آن مانند خلاقيت وجود ندارد و همين جاست که دانشآموزان ما بدون درک و اطلاع صحيح از آنچه متناسب و موافق با نياز و علاقه و توانمنديهاي آنهاست، صرفاً به درس خواندن و نهايتا انتخاب رشته و ورود کورکورانه به #دانشگاه ميپردازند و متأسفانه نتيجه همان ميشود که در ابتداي قصه گفته شد.
همان طور که در #سيستم_آموزشي کشوري مانند کانادا به عنوان يکي از پيشروان عرصه آموزش در دنيا، آموزش مستقيم و غير مستقيم اصول تفکر صحيح به عنوان شالوده تصميمگيري صحيح به دانشآموزان، حتي از دوره راهنمايي در برنامهها گنجانده شده است، ما نيز بايد در اين زمينه براي دانشآموزان خود اقدامي اساسي صورت دهيم.
اين آموزشها که شامل مباحثي چون استراتژي و تفکر استراتژيک، خلاقيت، شناخت و رفع گرههاي ذهني و در مجموع بازسازي و معماري ذهن در قالب «اصول تفکر سيستمي» ميشوند، کليد حل بسياري از مشکلات ذکر شده است که حلقه مفقوده ماست و من آن را در يک کلام «تحول فکر» مينامم.
—----------------------
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA
🔹لزوم تغييربنيادين در نظام آموزشي
—------------—
هم اکنون در ايران، همه دانش آموزان، فارغ از هر گونه تفاوت فردي، "مجبور" هستند در يک #سيستم_آموزشي "يکسان"، درس ها و دوره هاي يکسان را طي کنند و فارغ التحصيل شوند؛ گو اين که اصطلاح "تفاوت هاي فردي" هنوز به گوش آموزش و پرورش ايران نرسيده است و تصميم سازان نظام آموزشي فکر مي کنند دانش آموزان، سربازاني هستند که وظيفه يکساني مانند "تيراندازي به هدف مقابل" دارند و لذا بايد همه شان، آموزش هاي يکسان ببينند!
اگر اين پيشرفت اساسي در آموزش و پرورش ايران شکل بگيرد که تفاوت هاي فردي را به رسميت بشناسند، آنگاه مي توان به نتيجه آن نيز اميدوار بود: "به رسميت شناختن رويکردهاي مختلف آموزشي".
به گزارش عصر ايران ، رويکردهاي مختلف آموزشي به ويژه در يکصد سال گذشته مورد توجه انديشمندان تعليم و تربيت قرار گرفته است و هم اکنون مدارس پرشماري در سراسر جهان وجود دارند که هر کدام بر اساس يک رويکرد خاص آموزشي اداره مي شوند.
در زندگي نامه آلبرت اينشتين آمده است که او در دو مدرسه رسمي روزگار خود نتوانست دانش آموز موفقي باشد و اخراج شد. در آن زمان مدرسه اي در مرز سوئيس و آلمان تأسيس شده بود که با رويکرد "انسان گرا" و بر مبناي ديدگاه هاي "يوهان هانريش پستالوزي" انديشمند تربيتي، اداره مي شد. اين مدرسه بر خلاف رويکردهاي متداول و رسمي آموزشي، بر تفاوت هاي فردي و احترام به فرديت کودکان تأکيد داشت و دانش آموزان در اداره مدرسه رأي داشتند. بازي و طبيعت نيز دو رکن ديگر اين مدرسه بود.
اينشتين که در دو مدرسه قبلي، به عنوان "شاگرد تنبل" تحقير مي شد، در مدرسه جديد که با رويکرد انسان گرا اداره مي شد، شکوفا و در نهايت يکي از دانشمندان بزرگ تاريخ شد.
حال تصور کنيد که در ايران، چقدر اينشتين در مدارس يکسان و رسمي هدر رفته اند ( مي روند) و به عنوان شاگرد تنبل، آينده شان تباه شده است ( و مي شود).
آموزش و پرورش، نه تنها بايد در همه شهرها، بخشي از مدارس دولتي را به رويکردهاي مختلف آموزشي اختصاص دهد، بلکه بايد تأسيس مدارس غير دولتي را نيز منوط به اين کند که هر کدام در يک رويکرد جديد و تعريف شده، دانش آموز بگيرند.
علاوه بر رويکرد انسان گرا که اشاره اي مختصر بدان شد، برخي از رويکردهاي ديگر آموزشي را در حد اشاره اي کوتاه مرور مي کنم که به ويژه براي دبستان و پيش دبستان مورد توجه اند:
در پستهای بعدی با این رویکردها آشنا خواهید شد 👇
متن کامل مطلبن نیز در سایت اینترنتی کانال مقاله ها 👈 https://eduarticle.me/?p=3457
—------------------
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA
—------------—
هم اکنون در ايران، همه دانش آموزان، فارغ از هر گونه تفاوت فردي، "مجبور" هستند در يک #سيستم_آموزشي "يکسان"، درس ها و دوره هاي يکسان را طي کنند و فارغ التحصيل شوند؛ گو اين که اصطلاح "تفاوت هاي فردي" هنوز به گوش آموزش و پرورش ايران نرسيده است و تصميم سازان نظام آموزشي فکر مي کنند دانش آموزان، سربازاني هستند که وظيفه يکساني مانند "تيراندازي به هدف مقابل" دارند و لذا بايد همه شان، آموزش هاي يکسان ببينند!
اگر اين پيشرفت اساسي در آموزش و پرورش ايران شکل بگيرد که تفاوت هاي فردي را به رسميت بشناسند، آنگاه مي توان به نتيجه آن نيز اميدوار بود: "به رسميت شناختن رويکردهاي مختلف آموزشي".
به گزارش عصر ايران ، رويکردهاي مختلف آموزشي به ويژه در يکصد سال گذشته مورد توجه انديشمندان تعليم و تربيت قرار گرفته است و هم اکنون مدارس پرشماري در سراسر جهان وجود دارند که هر کدام بر اساس يک رويکرد خاص آموزشي اداره مي شوند.
در زندگي نامه آلبرت اينشتين آمده است که او در دو مدرسه رسمي روزگار خود نتوانست دانش آموز موفقي باشد و اخراج شد. در آن زمان مدرسه اي در مرز سوئيس و آلمان تأسيس شده بود که با رويکرد "انسان گرا" و بر مبناي ديدگاه هاي "يوهان هانريش پستالوزي" انديشمند تربيتي، اداره مي شد. اين مدرسه بر خلاف رويکردهاي متداول و رسمي آموزشي، بر تفاوت هاي فردي و احترام به فرديت کودکان تأکيد داشت و دانش آموزان در اداره مدرسه رأي داشتند. بازي و طبيعت نيز دو رکن ديگر اين مدرسه بود.
اينشتين که در دو مدرسه قبلي، به عنوان "شاگرد تنبل" تحقير مي شد، در مدرسه جديد که با رويکرد انسان گرا اداره مي شد، شکوفا و در نهايت يکي از دانشمندان بزرگ تاريخ شد.
حال تصور کنيد که در ايران، چقدر اينشتين در مدارس يکسان و رسمي هدر رفته اند ( مي روند) و به عنوان شاگرد تنبل، آينده شان تباه شده است ( و مي شود).
آموزش و پرورش، نه تنها بايد در همه شهرها، بخشي از مدارس دولتي را به رويکردهاي مختلف آموزشي اختصاص دهد، بلکه بايد تأسيس مدارس غير دولتي را نيز منوط به اين کند که هر کدام در يک رويکرد جديد و تعريف شده، دانش آموز بگيرند.
علاوه بر رويکرد انسان گرا که اشاره اي مختصر بدان شد، برخي از رويکردهاي ديگر آموزشي را در حد اشاره اي کوتاه مرور مي کنم که به ويژه براي دبستان و پيش دبستان مورد توجه اند:
در پستهای بعدی با این رویکردها آشنا خواهید شد 👇
متن کامل مطلبن نیز در سایت اینترنتی کانال مقاله ها 👈 https://eduarticle.me/?p=3457
—------------------
↩️ کانال مقاله ها 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD5oqnmeI058AeE3WA
بانک مقاله های آموزشی و فرهنگی
لزوم تغییربنیادین در نظام آموزشی
هم اکنون در ايران، همه دانش آموزان، فارغ از هر گونه تفاوت فردي،