Forwarded from سازمان مشروطه ایران
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به مناسبت هشتادمین زادروز فیلسوف ایرانشهر، جواد طباطبایی و میراث فکری او به روایت حجت کلاشی.
#سازمان_مشروطه_ایران
@mashrootehorg
#سازمان_مشروطه_ایران
@mashrootehorg
👏39👍6❤2🔥2
«زوال اندیشهورزی و فروپاشی یک تمدن»
🖋سعید سمیعی
در شهر محصور اوران در رمان طاعون کامو مردمی به تصویر کشیده شدهاند که به طور کامل شکست روحی را پذیرفتهاند. شهروندانی که از شدت بحران آگاهند اما اراده برای بقا را رها کردهاند و ترجیح میدهند سایههای سرگردانی باشند که تنها راه دوامشان رضایت به ریشه دواندن در زمین خشکِ فلاکت است.
هرچند داستان شهروندان اوران برای ما آشنا به نظر میرسد اما چرایی آن را باید در عمق بیشتری جست. چرا که انحطاط تمدنی همیشه با یک فاجعه خارجی آغاز نمیشود، بلکه گاهی از مسیر نوعی زوال درونیِ رخ میدهد که به تضعیف روح جامعه میانجامد و آن را به بیانگیزگی و انفعال عمیق میکشاند. این تسلیمِ روانی پژواکی وحشتناک در نقد تاریخی روشنفکری و زوال اندیشهورزی مییابد.
ادوارد گیبون تاریخنگار در زمینه انحطاط امپراتوری روم معتقد است ثبات مدنی و پیشرفت گسترده منجر به نوعی زوال اخلاقی شد. او این زوال اخلاقی را «سم مرموز»ی نامید که آتش نبوغ را در بین طبقات تحصیلکرده خاموش ساخت و با انفعال اندیشهورزی و شکست فکری، به آسیبپذیری مردم منتهی شد و آنها را به سمت بیاعتنایی و خمود زندگی کشاند. این احساس عمیق بیهودگیِ ناشی از بیمعنایی وجود، به طرز دراماتیکی در رمان «جولیان» گور ویدال به تصویر کشیده شده است.
فیلسوف ناامید، پریسکوس، با مشاهدهی دکترین مسیحی حاکم در قرن چهارم، از یأس عجیبی که مردم نسبت به زندگی دنیایی خود دارند مینالد. در نگاه پریسکوس، نخبگان شکست خوردهاند چون در مواجهه با ایدهی ابدیت، مردم محکوم به زندگی نکبتبار روزمره خود هستند و همیشه چشمان خود را نه به این دنیای زیبا، بلکه به آن وادی موهومی میدوزند که روزی به آن خواهند رسید؛ و فلسفه، بر خلاف کلیسا، چیزی برای ارائه به چنین مردمی ندارد. از این روست که او دلش نمیخواهد به کسی چیزی بیاموزد؛ حتی به خودش.
زوال اندیشهورزی و فلسفی، نه فقط انفعال مردم و کنارهگیری نخبگان را در پی دارد بلکه رهبری اخلاقی و فکری را نیز به وادی زوال میغلتاند و اراده برای پاسخِ درست دادن در بین تمام اقشار ناپدید میشود. در چنین وضعیتی که ساختار فلسفی موجود قادر به تأمین نیازهای روحی و اخلاقی مردم نیست مردم به طور انفعالی به این نتیجه میرسند که پیدا کردن راهحل برای نجات غیرممکن است و از قیود جمعی و اخلاقی خود دست میکشند. قابل انکار نیست ادامه این روندِ زوال اندیشه در شرایط فعلی ایران که چندین قرن به آن دچار شدهایم، علاوه بر اثر تعیینکننده بر پیروزی یا عدم پیروزی علیه انقلاب 57، نمودهایی تاریخی از فروپاشی تمدنهای بزرگ را در خود دارد.
#سازمان_مشروطه_ایران
@gurd_shah
🖋سعید سمیعی
در شهر محصور اوران در رمان طاعون کامو مردمی به تصویر کشیده شدهاند که به طور کامل شکست روحی را پذیرفتهاند. شهروندانی که از شدت بحران آگاهند اما اراده برای بقا را رها کردهاند و ترجیح میدهند سایههای سرگردانی باشند که تنها راه دوامشان رضایت به ریشه دواندن در زمین خشکِ فلاکت است.
هرچند داستان شهروندان اوران برای ما آشنا به نظر میرسد اما چرایی آن را باید در عمق بیشتری جست. چرا که انحطاط تمدنی همیشه با یک فاجعه خارجی آغاز نمیشود، بلکه گاهی از مسیر نوعی زوال درونیِ رخ میدهد که به تضعیف روح جامعه میانجامد و آن را به بیانگیزگی و انفعال عمیق میکشاند. این تسلیمِ روانی پژواکی وحشتناک در نقد تاریخی روشنفکری و زوال اندیشهورزی مییابد.
ادوارد گیبون تاریخنگار در زمینه انحطاط امپراتوری روم معتقد است ثبات مدنی و پیشرفت گسترده منجر به نوعی زوال اخلاقی شد. او این زوال اخلاقی را «سم مرموز»ی نامید که آتش نبوغ را در بین طبقات تحصیلکرده خاموش ساخت و با انفعال اندیشهورزی و شکست فکری، به آسیبپذیری مردم منتهی شد و آنها را به سمت بیاعتنایی و خمود زندگی کشاند. این احساس عمیق بیهودگیِ ناشی از بیمعنایی وجود، به طرز دراماتیکی در رمان «جولیان» گور ویدال به تصویر کشیده شده است.
فیلسوف ناامید، پریسکوس، با مشاهدهی دکترین مسیحی حاکم در قرن چهارم، از یأس عجیبی که مردم نسبت به زندگی دنیایی خود دارند مینالد. در نگاه پریسکوس، نخبگان شکست خوردهاند چون در مواجهه با ایدهی ابدیت، مردم محکوم به زندگی نکبتبار روزمره خود هستند و همیشه چشمان خود را نه به این دنیای زیبا، بلکه به آن وادی موهومی میدوزند که روزی به آن خواهند رسید؛ و فلسفه، بر خلاف کلیسا، چیزی برای ارائه به چنین مردمی ندارد. از این روست که او دلش نمیخواهد به کسی چیزی بیاموزد؛ حتی به خودش.
زوال اندیشهورزی و فلسفی، نه فقط انفعال مردم و کنارهگیری نخبگان را در پی دارد بلکه رهبری اخلاقی و فکری را نیز به وادی زوال میغلتاند و اراده برای پاسخِ درست دادن در بین تمام اقشار ناپدید میشود. در چنین وضعیتی که ساختار فلسفی موجود قادر به تأمین نیازهای روحی و اخلاقی مردم نیست مردم به طور انفعالی به این نتیجه میرسند که پیدا کردن راهحل برای نجات غیرممکن است و از قیود جمعی و اخلاقی خود دست میکشند. قابل انکار نیست ادامه این روندِ زوال اندیشه در شرایط فعلی ایران که چندین قرن به آن دچار شدهایم، علاوه بر اثر تعیینکننده بر پیروزی یا عدم پیروزی علیه انقلاب 57، نمودهایی تاریخی از فروپاشی تمدنهای بزرگ را در خود دارد.
#سازمان_مشروطه_ایران
@gurd_shah
👍35❤2
«دموکراسی بیقانون و عواقبِ نایستادن شاه در مقام شاه»
🖋 سعید س.
▪️عدم استقرار شاه در جایگاه خود، با دلایلی از جمله دموکراسیخواهی یا کسب رضایت مخالفان نظام پادشاهی نه تنها ثباتآفرین نیست بلکه به هرج و مرج، از دست دادن مشروعیت، و بیثباتی سیاسی میانجامد. در این راستا، هگل دولت مدرن را «تجسم آزادیِ شکلیافته»ای میداند که در کالبد قانون محقق میشود. تلاش پادشاه برای مصالحه با مخالفان با عذر دموکراسی، اساسا نتیجهی درک اشتباه از اصول عقلانی لازم برای بقای دولت است.
هگل صراحتاً هشدار میدهد که تلاش برای بنیان نهادن دولت بر مبنای اراده کثرتگرایانه (در فرمهای تمایل، عقیده، یا سلیقه)، قانون اساسی را در موضع «تسلیم کامل» قرار میدهد و از اینرو پیروی از سلیقه «ارادهای است که با خود در تناقض قرار دارد» و صرفا یک تجسم انتزاعی از آزادی ارائه میدهد و نه حقیقی.
همچنین از قول هگل پادشاهی مشروطه طراحی شده است تا جایگاه شهریار را فراتر از دسترس سلایق قرار دهد و آن را از «خودسری، اهداف و دیدگاههای خاصگرا» حفاظت کند. پادشاه با تسلیم شدن در برابر جناحها، «اقتدار و جایگاه مطلق دولت» را حذف میکند. از این روست که دولت باید فراتر از دسترس سلایق و استوار بر ضرورت درونی ایدهی دولت باشد. هگل همچنان ادامه میدهد اثر تخریبی دیگر مبتنی ساختن دولت بر سلایق و رضایت دلبخواه گروهها، «واگذاری وظایف دولتی به اختیار ارادهی خاص است که در نتیجهاش وظایف خاصهی دولت، به دارایی خصوصی گروهها تبدیل میشوند».
او دهشتناکترین هرج و مرج سیاسی را به تلاش برای تأسیس دولت بر چنین مبانیای نسبت میدهد و خاطرنشان میسازد زمانی که انتزاعاتی فاقد هرگونه ایده قدرت بیابند صحنههایی از بیرحمی و وحشت تراژیک مانند انقلاب فرانسه رقم خواهد خورد. دولت باید به عنوان «امر الهی بر زمین، که نمایندهی عقلانیت است» مورد احترام قرار گیرد و از هیاهوی عقاید سابجکتیو بر حذر باشد.
در نهایت، پادشاه با عقبنشینی از جایگاه قانونی خود، اساس عینی اقتدار خود را از دست میدهد و به دلیل عمل خارج از حدود تعیین شده، خود را در معرض اتهام استبداد قرار خواهد داد. همانطور که هابز تأکید میکند شهریاری، برای صلح و دفاع از مردم تأسیس شده است و این بر خلاف وظیفه حاکم است که هر یک از حقوق اساسی حاکمیت را به دیگری واگذار یا از خود سلب کند؛ زیرا «کسی که از وسیله دست میکشد، هدف را نیز رها کرده است». اگر پادشاه قدرت مشروع و قانونی خود را، تحت تاثیر گروهها و عوامل بیرونی محدود کند، در واقع قدرت حکمرانی را به عواملی واگذار کرده که مشروعیتی برای داشتن آن اختیارات ندارند.
#بازگشت_به_مشروطه
#سازمان_مشروطه_ایران
@gurd_shah
🖋 سعید س.
▪️عدم استقرار شاه در جایگاه خود، با دلایلی از جمله دموکراسیخواهی یا کسب رضایت مخالفان نظام پادشاهی نه تنها ثباتآفرین نیست بلکه به هرج و مرج، از دست دادن مشروعیت، و بیثباتی سیاسی میانجامد. در این راستا، هگل دولت مدرن را «تجسم آزادیِ شکلیافته»ای میداند که در کالبد قانون محقق میشود. تلاش پادشاه برای مصالحه با مخالفان با عذر دموکراسی، اساسا نتیجهی درک اشتباه از اصول عقلانی لازم برای بقای دولت است.
هگل صراحتاً هشدار میدهد که تلاش برای بنیان نهادن دولت بر مبنای اراده کثرتگرایانه (در فرمهای تمایل، عقیده، یا سلیقه)، قانون اساسی را در موضع «تسلیم کامل» قرار میدهد و از اینرو پیروی از سلیقه «ارادهای است که با خود در تناقض قرار دارد» و صرفا یک تجسم انتزاعی از آزادی ارائه میدهد و نه حقیقی.
همچنین از قول هگل پادشاهی مشروطه طراحی شده است تا جایگاه شهریار را فراتر از دسترس سلایق قرار دهد و آن را از «خودسری، اهداف و دیدگاههای خاصگرا» حفاظت کند. پادشاه با تسلیم شدن در برابر جناحها، «اقتدار و جایگاه مطلق دولت» را حذف میکند. از این روست که دولت باید فراتر از دسترس سلایق و استوار بر ضرورت درونی ایدهی دولت باشد. هگل همچنان ادامه میدهد اثر تخریبی دیگر مبتنی ساختن دولت بر سلایق و رضایت دلبخواه گروهها، «واگذاری وظایف دولتی به اختیار ارادهی خاص است که در نتیجهاش وظایف خاصهی دولت، به دارایی خصوصی گروهها تبدیل میشوند».
او دهشتناکترین هرج و مرج سیاسی را به تلاش برای تأسیس دولت بر چنین مبانیای نسبت میدهد و خاطرنشان میسازد زمانی که انتزاعاتی فاقد هرگونه ایده قدرت بیابند صحنههایی از بیرحمی و وحشت تراژیک مانند انقلاب فرانسه رقم خواهد خورد. دولت باید به عنوان «امر الهی بر زمین، که نمایندهی عقلانیت است» مورد احترام قرار گیرد و از هیاهوی عقاید سابجکتیو بر حذر باشد.
در نهایت، پادشاه با عقبنشینی از جایگاه قانونی خود، اساس عینی اقتدار خود را از دست میدهد و به دلیل عمل خارج از حدود تعیین شده، خود را در معرض اتهام استبداد قرار خواهد داد. همانطور که هابز تأکید میکند شهریاری، برای صلح و دفاع از مردم تأسیس شده است و این بر خلاف وظیفه حاکم است که هر یک از حقوق اساسی حاکمیت را به دیگری واگذار یا از خود سلب کند؛ زیرا «کسی که از وسیله دست میکشد، هدف را نیز رها کرده است». اگر پادشاه قدرت مشروع و قانونی خود را، تحت تاثیر گروهها و عوامل بیرونی محدود کند، در واقع قدرت حکمرانی را به عواملی واگذار کرده که مشروعیتی برای داشتن آن اختیارات ندارند.
#بازگشت_به_مشروطه
#سازمان_مشروطه_ایران
@gurd_shah
❤33👍10👏1
ملت حال میکنید ؟ بسیجی ها هم بلاخره متوجه شدند که از جنایتکاران دزد و فاسد حمایت میکردند و با آتش زدن کارت های بسیجی خود رویگردانی از رژیم و سپاه تروریست را در فضای مجازی به نمایش میگذارند
👍77❤5🔥1🕊1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ملت حال میکنید ؟ بسیجی ها هم بلاخره متوجه شدند که از جنایتکاران دزد و فاسد حمایت میکردند و با آتش زدن کارت های بسیجی خود رویگردانی از رژیم و سپاه تروریست را در فضای مجازی به نمایش میگذارند
👍69❤6🔥2🕊1
ملت حال میکنید ؟ بسیجی ها هم بلاخره متوجه شدند که از جنایتکاران دزد و فاسد حمایت میکردند و با آتش زدن کارت های بسیجی خود رویگردانی از رژیم و سپاه تروریست را در فضای مجازی به نمایش میگذارند
👍61❤8🔥2🕊1
ملت حال میکنید ؟ بسیجی ها هم بلاخره متوجه شدند که از جنایتکاران دزد و فاسد حمایت میکردند و با آتش زدن کارت های بسیجی خود رویگردانی از رژیم و سپاه تروریست را در فضای مجازی به نمایش میگذارند
👍65❤7🔥2🕊1