Forwarded from اَشو
🔹داستان دِه گرگ و آتش: روایتی از شورهزار زخمها ( 2/1)
در دشتی خشک و سوزان، زیر آفتاب بیرحم، دِه در میان شنهای روان و بادهای سرگردان نفس میکشید. نهالی سبز نمیشد، آبی در چاه نمیجوشید، و زندگی در رگهای خاک مرده بود. اما نه خشکی و نه فقر، هیچکدام به اندازه سایه سنگین گرگهایی که از کوهستانهای دور سرازیر میشدند، دِه را نمیآزرد. این گرگها نه از جنس گوشت و خون، بلکه تجسم خشونت، بیعدالتی و قدرت بیمهار بودند. دندانهایشان نه فقط پوست، بلکه روح انسانها را میدرید.
صحرا، بستر سکوتِ سوزان بود و آفتاب، بیهیچ رحمتی، بر خاکِ خشک و ترکخوردهاش تازیانه میزد. روز، مرگِ حرکت بود در این وادیِ عطش، و بادِ سرگردان، تنها غبارِ گذشتههای تلخ را از گوشهای به گوشهی دیگر میراند. در این میانه، جماعتی از مردم، بیصدا و بیرمق، در انتظار فرمانِ پایانی ایستاده بودند؛ فرمانی که از دهانِ نامرئیترین گرگها صادر میشد، گرگهایی که در خونِ خود نیز تشنه میماندند.
ناگهان، از میان زوزههای بلند و وحشتآورِ گرگها، زنی را کشیدند. خطِ خونش بر خاکِ تفتیدهی دشت، داستانی از رنج و بیعدالتی مینوشت، بویی آشنا برای هر ذره از این خاک. کلاغی سیاه، تنها شاهدِ این بیعدالتی، بر شاخ و برگهای خشکِ گَز جا خوش کرده بود، با چشمانی که نظارهگرِ بیپناهیِ انسان بود. سواری از راه رسید، بر اسبی خسته که نالهاش در صحرا میپیچید؛ گویی او نیز بارِ سنگینِ این درد را بر دوش میکشید. سنگها، انگار که جان داشتند، دستهایی را که به بیگناهی پرتاب میشدند، به سخره میگرفتند. زمینِ گرسنه، از تشنگی و خون، به خندهی تلخی درآمد، خندهای که به تمسخرِ این همه قربانی میمانست. زن را، با تمامِ مظلومیتش، به سوی مسلخ کشیدند و زمین، او را تا گردن در خود بلعید، گویی میخواست هرچه زودتر این صحنه را در کامِ خود پنهان کند.
همین که زن در دلِ خاک فرو رفت، سکوتی مرگبار همهجا را فرا گرفت. سکوتی که با فریادِ خشمگینِ یکی از میان جمعیت در هم شکست: "بکُشید این فاحشه رو!" و به دنبالش، اولین سنگ، با کینه و نفرتِ انباشته، به گونهی زن اصابت کرد. کلاغ، با آهی از میانِ بوتههای گَز، از جای خود برخاست. سنگِ دوم، با بیرحمی، شانهی زن را در هم شکست و کلاغ، حالا دورِ بوتههای گَز، چرخزنان پرواز میکرد. سنگِ سوم، بیهیچ رحمی، دندانهای زن را خرد کرد. و در همین لحظه، سوار، با مویهی بلندِ اسبش، از زین به زمین افتاد؛ گویی تابِ دیدنِ این صحنه را نداشت.
در میان این صحنهی هولناک، کودکی کوچک، در جمعِ تماشاچیان، از وحشت منجمد شده بود. چشمانش، گویی تمامِ این بیداد را در خود بلعیده بود. نظامیای، با گامهایی بیتفاوت، به سمت کودک رفت و دندانی از زن را به دستش داد، با فریادی بیروح: "بزن حصار! جمع رفت کنار!" کودک، با تمامِ توانِ خردسالش، دندان را پرتاب کرد. دندان، چرخید و تاب خورد و درست مماس با گونههای زن، به زمین افتاد، نزدیکترین شاهد به آخرین نفسهایش. لحظهای آرامشِ ظاهری برقرار شد، تا اینکه سنگی دیگر، از میانِ جمعیت، با تمامِ قوا، مستقیم به چشمانِ زن اصابت کرد. زانوی کودک، بیاختیار، بر خاک نشست و سرِ زن، برای همیشه، روی شانههایِ بیجانش، آرام گرفت.
سرمای زوزهی گرگها، حالا از پسِ کوهستانها میآمد، و نه از گلوی حیوان، بلکه از دهانِ خودِ دِه، از نفسِ مردمانش. گرگِ زخمی، با پوزهای که بویِ خونِ تازه میداد، باز هم به سمتِ شکار آمد؛ گرگی که زخمش، نه از پیکار، که از رنجِ دیرینهی این خاک بود. شرحِ حالِ مردم این دِه، نبردی بیامان با پوچی بود؛ نبردی که هر پیروزیاش، طعمِ تلخِ شکست میداد. و عجیب آنکه، با تمامِ این رنجها، در فردای روزِ اتفاق، باز هم با هم میرقصیدند، رقصی تلخ بر گورِ امیدها. این سرمای زوزه، این گرگِ زخمی، این نبردِ پوچ، و این رقصِ بیمعنی در فردای روزِ اتفاق، همگی حلقههایِ چرخهای بیکران و ازلی بودند.
جادهها، پیش از این نیز، بارها و بارها، شاهدِ کشتار بودهاند. این بار نیز، مراسمی ساده و بیروح، به پایان رسید؛ اما ناگهان، صدایِ نوزادی نوپا در صحرا پیچید. جمع، بیهیچ رحمی، فریاد کشید: "چال کنید نوزاد و مادر رو!" پیشوا، در حالی که نگاهِ سردش را به افقِ بیرحم دوخته بود، گفت: "به دنیا میسپاریمش. شب دراز است و دندانِ گرگها تیز." جمع، با سکوتی تسلیمگونه، این فرمان را پذیرفت و کمکم، به سمتِ دهاتِ خود پیش گرفتند؛ دهاتی که هر کدام، داستانی مشابه از رنج و تسلیم را در دلِ خود پنهان داشتند. غروب، با شکوهی بیتفاوت، بر ظهرِ تابانِ دشت پخش شد؛ گویی هیچ اتفاقی نیفتاده بود. در پشتِ کوره راهِ دِه، تنها تصویری مبهم باقی ماند: سواری غریبه، کلاغی سیاه، نوزادی معصوم، و آیندهای که در هالهای از ابهام گم بود.
✍ #اشو
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
در دشتی خشک و سوزان، زیر آفتاب بیرحم، دِه در میان شنهای روان و بادهای سرگردان نفس میکشید. نهالی سبز نمیشد، آبی در چاه نمیجوشید، و زندگی در رگهای خاک مرده بود. اما نه خشکی و نه فقر، هیچکدام به اندازه سایه سنگین گرگهایی که از کوهستانهای دور سرازیر میشدند، دِه را نمیآزرد. این گرگها نه از جنس گوشت و خون، بلکه تجسم خشونت، بیعدالتی و قدرت بیمهار بودند. دندانهایشان نه فقط پوست، بلکه روح انسانها را میدرید.
صحرا، بستر سکوتِ سوزان بود و آفتاب، بیهیچ رحمتی، بر خاکِ خشک و ترکخوردهاش تازیانه میزد. روز، مرگِ حرکت بود در این وادیِ عطش، و بادِ سرگردان، تنها غبارِ گذشتههای تلخ را از گوشهای به گوشهی دیگر میراند. در این میانه، جماعتی از مردم، بیصدا و بیرمق، در انتظار فرمانِ پایانی ایستاده بودند؛ فرمانی که از دهانِ نامرئیترین گرگها صادر میشد، گرگهایی که در خونِ خود نیز تشنه میماندند.
ناگهان، از میان زوزههای بلند و وحشتآورِ گرگها، زنی را کشیدند. خطِ خونش بر خاکِ تفتیدهی دشت، داستانی از رنج و بیعدالتی مینوشت، بویی آشنا برای هر ذره از این خاک. کلاغی سیاه، تنها شاهدِ این بیعدالتی، بر شاخ و برگهای خشکِ گَز جا خوش کرده بود، با چشمانی که نظارهگرِ بیپناهیِ انسان بود. سواری از راه رسید، بر اسبی خسته که نالهاش در صحرا میپیچید؛ گویی او نیز بارِ سنگینِ این درد را بر دوش میکشید. سنگها، انگار که جان داشتند، دستهایی را که به بیگناهی پرتاب میشدند، به سخره میگرفتند. زمینِ گرسنه، از تشنگی و خون، به خندهی تلخی درآمد، خندهای که به تمسخرِ این همه قربانی میمانست. زن را، با تمامِ مظلومیتش، به سوی مسلخ کشیدند و زمین، او را تا گردن در خود بلعید، گویی میخواست هرچه زودتر این صحنه را در کامِ خود پنهان کند.
همین که زن در دلِ خاک فرو رفت، سکوتی مرگبار همهجا را فرا گرفت. سکوتی که با فریادِ خشمگینِ یکی از میان جمعیت در هم شکست: "بکُشید این فاحشه رو!" و به دنبالش، اولین سنگ، با کینه و نفرتِ انباشته، به گونهی زن اصابت کرد. کلاغ، با آهی از میانِ بوتههای گَز، از جای خود برخاست. سنگِ دوم، با بیرحمی، شانهی زن را در هم شکست و کلاغ، حالا دورِ بوتههای گَز، چرخزنان پرواز میکرد. سنگِ سوم، بیهیچ رحمی، دندانهای زن را خرد کرد. و در همین لحظه، سوار، با مویهی بلندِ اسبش، از زین به زمین افتاد؛ گویی تابِ دیدنِ این صحنه را نداشت.
در میان این صحنهی هولناک، کودکی کوچک، در جمعِ تماشاچیان، از وحشت منجمد شده بود. چشمانش، گویی تمامِ این بیداد را در خود بلعیده بود. نظامیای، با گامهایی بیتفاوت، به سمت کودک رفت و دندانی از زن را به دستش داد، با فریادی بیروح: "بزن حصار! جمع رفت کنار!" کودک، با تمامِ توانِ خردسالش، دندان را پرتاب کرد. دندان، چرخید و تاب خورد و درست مماس با گونههای زن، به زمین افتاد، نزدیکترین شاهد به آخرین نفسهایش. لحظهای آرامشِ ظاهری برقرار شد، تا اینکه سنگی دیگر، از میانِ جمعیت، با تمامِ قوا، مستقیم به چشمانِ زن اصابت کرد. زانوی کودک، بیاختیار، بر خاک نشست و سرِ زن، برای همیشه، روی شانههایِ بیجانش، آرام گرفت.
سرمای زوزهی گرگها، حالا از پسِ کوهستانها میآمد، و نه از گلوی حیوان، بلکه از دهانِ خودِ دِه، از نفسِ مردمانش. گرگِ زخمی، با پوزهای که بویِ خونِ تازه میداد، باز هم به سمتِ شکار آمد؛ گرگی که زخمش، نه از پیکار، که از رنجِ دیرینهی این خاک بود. شرحِ حالِ مردم این دِه، نبردی بیامان با پوچی بود؛ نبردی که هر پیروزیاش، طعمِ تلخِ شکست میداد. و عجیب آنکه، با تمامِ این رنجها، در فردای روزِ اتفاق، باز هم با هم میرقصیدند، رقصی تلخ بر گورِ امیدها. این سرمای زوزه، این گرگِ زخمی، این نبردِ پوچ، و این رقصِ بیمعنی در فردای روزِ اتفاق، همگی حلقههایِ چرخهای بیکران و ازلی بودند.
جادهها، پیش از این نیز، بارها و بارها، شاهدِ کشتار بودهاند. این بار نیز، مراسمی ساده و بیروح، به پایان رسید؛ اما ناگهان، صدایِ نوزادی نوپا در صحرا پیچید. جمع، بیهیچ رحمی، فریاد کشید: "چال کنید نوزاد و مادر رو!" پیشوا، در حالی که نگاهِ سردش را به افقِ بیرحم دوخته بود، گفت: "به دنیا میسپاریمش. شب دراز است و دندانِ گرگها تیز." جمع، با سکوتی تسلیمگونه، این فرمان را پذیرفت و کمکم، به سمتِ دهاتِ خود پیش گرفتند؛ دهاتی که هر کدام، داستانی مشابه از رنج و تسلیم را در دلِ خود پنهان داشتند. غروب، با شکوهی بیتفاوت، بر ظهرِ تابانِ دشت پخش شد؛ گویی هیچ اتفاقی نیفتاده بود. در پشتِ کوره راهِ دِه، تنها تصویری مبهم باقی ماند: سواری غریبه، کلاغی سیاه، نوزادی معصوم، و آیندهای که در هالهای از ابهام گم بود.
✍ #اشو
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
Telegram
اَشو
صدای مردم ایران در برابر ظلم و ستم جمهوری اسلامی. با حمایت مستقیم شاهزاده رضا پهلوی، مصممتر از همیشه در راه آزادی ایران گام برمیدارم. همراه من باشید.
👍36❤14😢4
Forwarded from اَشو
🔹داستان دِه گرگ و آتش؛ سمفونی زوال- آوازی از بیابان خاموش(2/2)
در کویرِ تنهاییها، خونِ زنِ بیگناه، به کفِ دمپاییهایِ مردم چسبیده بود. با پاهایی که از خون رنگین شده بودند، به سمتِ دِه خود بازگشتند، و در خیالشان، شبی آرام و بیدغدغه را ترسیم میکردند. شانههای یکدیگر را گرفتند و زمزمه کردند: "عاقبتِ زن چه سیاه بود!" غافل از آنکه یک جسد، برای این همه گرگ در این بیابانِ بیکران، هرگز کافی نبود.
گرگها، ردپاها را بو میکشیدند و با حس کردنِ بویِ خونِ تازه، جریتر میشدند. تولههایشان هنوز کوچک و گرسنه بودند، و گلهی گرگها، بزرگ، وحشی و درشتاندام، به دنبالِ شکارِ بعدی میرفتند. همه با هم، به راه افتادند؛ تصمیمی قطعی و مسیری روشن پیشِ رویشان بود. دِه معلوم بود، در انتهای جادهای خاکی، و راه نیز چندان دور نبود؛ کمتر از یک ساعت دیگر، به مقصد میرسیدند.
بویی غریب، مشامها را پر میکرد: بویِ گل و آهن. همه در خوابی عمیق فرو رفته بودند، پنجرهها باز، خانهها کوچک، و هرکس در اتاقِ خود. این برای گرگها، شکاری آسان بود. پروانهها، بیخبر از سرنوشت، دورِ چراغها میرقصیدند و جیرجیرکها، آوازِ بیچارگان را میخواندند. گوشتِ نرمِ نوزادِ قبلی، هنوز مزهاش زیرِ دندانِ گرگها مانده بود. گرگها، بیهیچ توقفی، مستقیم به سمتِ گهوارهها رفتند.
مادران، پریشان از خواب پریدند. جیغ میکشیدند که گرگها شبیخون زدهاند. مردانِ دِه، با سنگهایی که از مراسمِ امروز در کفِ دستشان باقی مانده بود، به مقابله برخاستند. اما این بار، سنگها چقدر ضعیف بودند! با سنگ نمیشد این گرگها را بیرون کرد. چشمانِ سرخِ گرگها، در تاریکیِ شب برق میزد و تکههایِ گوشتِ نوزاد، از لبانشان آویزان بود، گواهی بر وحشیگریشان.
وقتی وحشت، تمامِ وجودِ دِه را فرا گرفت، همه به اولین ایدههایی که به ذهنشان میرسید، چنگ زدند. یکی، سرِ چوبِ خود را آتش زد و با دستی لرزان، آن را بالا آورد. زمزمه کرد: "فقط با آتش میشود گرگها را ترساند." اما دستهایش از ترس یخ کرده بود و میلرزید. چوب از دستش افتاد و در همهمهی زوزههای گرگها گم شد. شعلهها وحشی و سریع بودند و دیوارهایِ خانهها، خشک و پوشالی، در برابرِ آتش، بیدفاع.
از دور، رقصِ بدنهایی دیده میشد که در میانِ شعلهها، به خود میپیچیدند. آتشِ عدالت، یا شاید بیعدالتی، فضا را در برگرفته بود. اشکِ شوقِ سوار، بر یالِ اسبش چکید، وقتی بویِ گوشتِ سوخته، هوا را پر کرد. منقارِ لاشهخوارِ کلاغها را دید. دلش برایِ مردمِ این دِه نسوخت، هیچ. او تنها آتشی کوچک روشن کرد و زیباییِ این انتها را تماشا کرد.
حالا برو موتور برق بخر هموطن ....
✍ #اشو
میاد سرمای زوزه به صدات
گرگ زخمی بزن دوباره پوزه به شکار
شرح حال ما نبرد بود با پوچی
میرقصیم با هم فردای روز اتفاق
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
در کویرِ تنهاییها، خونِ زنِ بیگناه، به کفِ دمپاییهایِ مردم چسبیده بود. با پاهایی که از خون رنگین شده بودند، به سمتِ دِه خود بازگشتند، و در خیالشان، شبی آرام و بیدغدغه را ترسیم میکردند. شانههای یکدیگر را گرفتند و زمزمه کردند: "عاقبتِ زن چه سیاه بود!" غافل از آنکه یک جسد، برای این همه گرگ در این بیابانِ بیکران، هرگز کافی نبود.
گرگها، ردپاها را بو میکشیدند و با حس کردنِ بویِ خونِ تازه، جریتر میشدند. تولههایشان هنوز کوچک و گرسنه بودند، و گلهی گرگها، بزرگ، وحشی و درشتاندام، به دنبالِ شکارِ بعدی میرفتند. همه با هم، به راه افتادند؛ تصمیمی قطعی و مسیری روشن پیشِ رویشان بود. دِه معلوم بود، در انتهای جادهای خاکی، و راه نیز چندان دور نبود؛ کمتر از یک ساعت دیگر، به مقصد میرسیدند.
بویی غریب، مشامها را پر میکرد: بویِ گل و آهن. همه در خوابی عمیق فرو رفته بودند، پنجرهها باز، خانهها کوچک، و هرکس در اتاقِ خود. این برای گرگها، شکاری آسان بود. پروانهها، بیخبر از سرنوشت، دورِ چراغها میرقصیدند و جیرجیرکها، آوازِ بیچارگان را میخواندند. گوشتِ نرمِ نوزادِ قبلی، هنوز مزهاش زیرِ دندانِ گرگها مانده بود. گرگها، بیهیچ توقفی، مستقیم به سمتِ گهوارهها رفتند.
مادران، پریشان از خواب پریدند. جیغ میکشیدند که گرگها شبیخون زدهاند. مردانِ دِه، با سنگهایی که از مراسمِ امروز در کفِ دستشان باقی مانده بود، به مقابله برخاستند. اما این بار، سنگها چقدر ضعیف بودند! با سنگ نمیشد این گرگها را بیرون کرد. چشمانِ سرخِ گرگها، در تاریکیِ شب برق میزد و تکههایِ گوشتِ نوزاد، از لبانشان آویزان بود، گواهی بر وحشیگریشان.
وقتی وحشت، تمامِ وجودِ دِه را فرا گرفت، همه به اولین ایدههایی که به ذهنشان میرسید، چنگ زدند. یکی، سرِ چوبِ خود را آتش زد و با دستی لرزان، آن را بالا آورد. زمزمه کرد: "فقط با آتش میشود گرگها را ترساند." اما دستهایش از ترس یخ کرده بود و میلرزید. چوب از دستش افتاد و در همهمهی زوزههای گرگها گم شد. شعلهها وحشی و سریع بودند و دیوارهایِ خانهها، خشک و پوشالی، در برابرِ آتش، بیدفاع.
از دور، رقصِ بدنهایی دیده میشد که در میانِ شعلهها، به خود میپیچیدند. آتشِ عدالت، یا شاید بیعدالتی، فضا را در برگرفته بود. اشکِ شوقِ سوار، بر یالِ اسبش چکید، وقتی بویِ گوشتِ سوخته، هوا را پر کرد. منقارِ لاشهخوارِ کلاغها را دید. دلش برایِ مردمِ این دِه نسوخت، هیچ. او تنها آتشی کوچک روشن کرد و زیباییِ این انتها را تماشا کرد.
حالا برو موتور برق بخر هموطن ....
✍ #اشو
میاد سرمای زوزه به صدات
گرگ زخمی بزن دوباره پوزه به شکار
شرح حال ما نبرد بود با پوچی
میرقصیم با هم فردای روز اتفاق
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
Telegram
اَشو
صدای مردم ایران در برابر ظلم و ستم جمهوری اسلامی. با حمایت مستقیم شاهزاده رضا پهلوی، مصممتر از همیشه در راه آزادی ایران گام برمیدارم. همراه من باشید.
👍35❤5😢3
Forwarded from اَشو
🔹 نورِ امید در گَندابِ بیابان: بازگشت به گوهرِ خویش
در این گذرگاهِ بیبازگشتِ تاریخِ پر فراز و نشیبِ ایرانزمین، این سرزمینِ پاکِ اهورایی، با قدَمی به درازای خودِ زمان و تمدنی به عمقِ هزارهها، اکنون در زیرِ سایهی سنگین و هولناکِ "تداومِ جمهوری اسلامی"، نه تنها بر آستانهی پرتگاهِ نیستی و فروپاشیِ کامل ایستاده، که گویی گام در وُرطهای نهاده است که بازگشتی از آن، جز با ارادهای پولادین و رهبریِ الهی، ممکن نیست. گویی اهریمنی سیهدل و خونریز، با هیبتی مَخوف و نیرویی ویرانگر، چنگالهای پلیدِ خود را بر گسترهی این آب و خاکِ فیروزهای، از خلیجِ همیشه فارس تا دریایِ خزر، از ستیغِ البرز تا استوارهایِ زاگرس، گسترانده است. و هر آنچه حیات و هستی، فرهنگ و تمدن، شرف و آزادگی، و امید و آیندهی این ملتِ کهن و سرفراز را معنا میبخشید، با قساوتی بیبدیل و بیسابقه، ذره ذره به کامِ نیستی و فراموشیِ مطلق میکشد.
رودهای خروشان و پرآب، که زمانی شریانهای زندگیبخش این پهنه گسترده بودند و با زمزمهشان، دشتها را سیراب و دلها را شاداب میساختند، اکنون به جویبارهایی کمرمق یا بسترهایی خشک و ترکخورده بدل گشتهاند. زایندهرود، کارون، و هیرمند، نامهایی که بوی زندگی و سرسبزی میدادند، حالا مترادف خشکی، زوال و حسرت شدهاند. تالابها، آینههایی که زمانی آسمان را در خود انعکاس میدادند، خشکیدهاند و ریزگردهای برخاسته از دلشان، نفس مردمان را به شماره انداختهاند. خاک پربرکت ایران، که میراث هزاران سال کشت و کار و زندگی بود و یادگارهای تمدنهای دیرین را در خود جای داده بود، اکنون در چنگال بیرحم فرسایش، ذره ذره به بیابان بدل میشود و در کام فرونشستهای هولناک فرو میرود، گویی زمین نیز از این همه بیمهری و بیتدبیری به ستوه آمده و زیر پای فرزندانش خالی میشود. هوای پاک و زلال، آن نفس حیاتبخش که روزی ریهها را از عطر بهار پر میکرد، به غبار سمی و کشندهای تبدیل شده که شهرها را در خود بلعیده، چشمان را میسوزاند و آرام آرام جانها را میستاند. و آسمان آبی و بیکران این دیار، که همواره نماد آزادی، وسعت اندیشه و آرزوهای بلند بود، اینک نه تنها در چنبره نیروهای بیگانه اسیر گشته و حریم هواییاش مخدوش شده، بلکه با پردهای از دود و سیاهی پوشانده شده است؛ دیگر نه آبی است و نه آزاد؛ تنها ابری از یأس و خفقان بر آن سایه افکنده است، گویی که نفسهایش به شماره افتاده است
اقتصادِ ایران، که روزگاری نبضِ تپندهیِ منطقه و مایه عزتِ ملت بود، اینک چون گنجشکی بیرمق، در تندبادِ سقوطِ آزاد، هر روز ضعیفتر و ناتوانتر میشود. ارزشِ پولِ ملی، چون برگِ خزانی زرد و پاییزی، در دستانِ بادِ بیتدبیری و فساد، از درختِ اعتبار فرو میریزد و سفرههایِ خالیِ مردم، گواه تلخِ تورمِ افسارگسیخته، فقرِ عمیق و بیکاریِ فراگیر است. خانههایِ ایرانیان، که روزگاری مأمنِ عشق، آرامش و پیوندِ خانوادگی بود، اینک در تاریکیِ بیبرقی و خشکیِ بیآبی فرو رفته و زندگی را به تلاشی بیهوده و رنجی دائمی بدل ساخته است. و از ورایِ همهیِ این ویرانیها و تباهیها، جانِ مردمِ شریفِ ما، این وارثانِ راستینِ فرهنگِ غنی و تاریخِ پرافتخارِ ایران، در دستِ رهبرانی ناآگاه، بیکفایت و خودکامه، به بازی گرفته شده است. رهبرانی که نه تنها از درکِ نیازهایِ اساسیِ این ملت عاجزند، بلکه با توهماتِ باطل و اهدافِ پلیدِ خویش، هر آنچه را که از شکوه، عظمت و هویتِ ایران باقی مانده، هدفِ نابودی قرار دادهاند. نسلی سوخته، با رؤیاهایی برباد رفته و آیندهای مبهم، محصولِ این دورانِ تیره و تاریک است.
اما در دلِ این شبِ دیجور، نوری از امید میتابد؛ نوری که از اعماقِ تاریخِ ایران برمیخیزد و نویدبخشِ فردایی روشن است. این نور، شاهزاده رضا پهلوی است. او که وارثِ برحقِ تاج و تختِ نیاکانِ خویش است؛ او که خونِ پاکِ پادشاهانِ خردورز و نیکسیرتِ ایران در رگهایش جاری است. شاهزاده تنها کسی است که میتواند این کشتیِ طوفانزده را از گردابِ تباهی نجات داده و به ساحلِ امنِ نجات رهنمون سازد.
تنها راه نجات ایران شاهزاده رضا پهلوی است زیرا بدونِ او، این رؤیایِ تغییر، همچون سرابی بیآب و غوک، در کویرِ یأس گم خواهد شد.
❗️رک میگویم: هرکس که در این مسیر، جز مسیر شاهزاده، راهی دیگر برگزیند، هر کس که به جای پیوستن به این اقیانوس خروشان و اراده آهنین، به دنبال جزیرههای کوچک و توهمات فردی باشد، تنها بر عمر این رژیم ویرانگر خواهد افزود و ایران را گامی دیگر به سوی تباهی ابدی خواهد کشاند.
این لحظه تاریخی، لحظه انتخاب میان بودن و نبودن است؛ میان عزت و ذلت؛ میان آزادی و اسارت. و تنها انتخاب درست، تنها راه چاره، تنها کورسوی امید، و تنها کشتی نجات، همانا "شاهزاده رضا پهلوی" است.
✍ #اشو
#قدرت_قلم
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
در این گذرگاهِ بیبازگشتِ تاریخِ پر فراز و نشیبِ ایرانزمین، این سرزمینِ پاکِ اهورایی، با قدَمی به درازای خودِ زمان و تمدنی به عمقِ هزارهها، اکنون در زیرِ سایهی سنگین و هولناکِ "تداومِ جمهوری اسلامی"، نه تنها بر آستانهی پرتگاهِ نیستی و فروپاشیِ کامل ایستاده، که گویی گام در وُرطهای نهاده است که بازگشتی از آن، جز با ارادهای پولادین و رهبریِ الهی، ممکن نیست. گویی اهریمنی سیهدل و خونریز، با هیبتی مَخوف و نیرویی ویرانگر، چنگالهای پلیدِ خود را بر گسترهی این آب و خاکِ فیروزهای، از خلیجِ همیشه فارس تا دریایِ خزر، از ستیغِ البرز تا استوارهایِ زاگرس، گسترانده است. و هر آنچه حیات و هستی، فرهنگ و تمدن، شرف و آزادگی، و امید و آیندهی این ملتِ کهن و سرفراز را معنا میبخشید، با قساوتی بیبدیل و بیسابقه، ذره ذره به کامِ نیستی و فراموشیِ مطلق میکشد.
رودهای خروشان و پرآب، که زمانی شریانهای زندگیبخش این پهنه گسترده بودند و با زمزمهشان، دشتها را سیراب و دلها را شاداب میساختند، اکنون به جویبارهایی کمرمق یا بسترهایی خشک و ترکخورده بدل گشتهاند. زایندهرود، کارون، و هیرمند، نامهایی که بوی زندگی و سرسبزی میدادند، حالا مترادف خشکی، زوال و حسرت شدهاند. تالابها، آینههایی که زمانی آسمان را در خود انعکاس میدادند، خشکیدهاند و ریزگردهای برخاسته از دلشان، نفس مردمان را به شماره انداختهاند. خاک پربرکت ایران، که میراث هزاران سال کشت و کار و زندگی بود و یادگارهای تمدنهای دیرین را در خود جای داده بود، اکنون در چنگال بیرحم فرسایش، ذره ذره به بیابان بدل میشود و در کام فرونشستهای هولناک فرو میرود، گویی زمین نیز از این همه بیمهری و بیتدبیری به ستوه آمده و زیر پای فرزندانش خالی میشود. هوای پاک و زلال، آن نفس حیاتبخش که روزی ریهها را از عطر بهار پر میکرد، به غبار سمی و کشندهای تبدیل شده که شهرها را در خود بلعیده، چشمان را میسوزاند و آرام آرام جانها را میستاند. و آسمان آبی و بیکران این دیار، که همواره نماد آزادی، وسعت اندیشه و آرزوهای بلند بود، اینک نه تنها در چنبره نیروهای بیگانه اسیر گشته و حریم هواییاش مخدوش شده، بلکه با پردهای از دود و سیاهی پوشانده شده است؛ دیگر نه آبی است و نه آزاد؛ تنها ابری از یأس و خفقان بر آن سایه افکنده است، گویی که نفسهایش به شماره افتاده است
اقتصادِ ایران، که روزگاری نبضِ تپندهیِ منطقه و مایه عزتِ ملت بود، اینک چون گنجشکی بیرمق، در تندبادِ سقوطِ آزاد، هر روز ضعیفتر و ناتوانتر میشود. ارزشِ پولِ ملی، چون برگِ خزانی زرد و پاییزی، در دستانِ بادِ بیتدبیری و فساد، از درختِ اعتبار فرو میریزد و سفرههایِ خالیِ مردم، گواه تلخِ تورمِ افسارگسیخته، فقرِ عمیق و بیکاریِ فراگیر است. خانههایِ ایرانیان، که روزگاری مأمنِ عشق، آرامش و پیوندِ خانوادگی بود، اینک در تاریکیِ بیبرقی و خشکیِ بیآبی فرو رفته و زندگی را به تلاشی بیهوده و رنجی دائمی بدل ساخته است. و از ورایِ همهیِ این ویرانیها و تباهیها، جانِ مردمِ شریفِ ما، این وارثانِ راستینِ فرهنگِ غنی و تاریخِ پرافتخارِ ایران، در دستِ رهبرانی ناآگاه، بیکفایت و خودکامه، به بازی گرفته شده است. رهبرانی که نه تنها از درکِ نیازهایِ اساسیِ این ملت عاجزند، بلکه با توهماتِ باطل و اهدافِ پلیدِ خویش، هر آنچه را که از شکوه، عظمت و هویتِ ایران باقی مانده، هدفِ نابودی قرار دادهاند. نسلی سوخته، با رؤیاهایی برباد رفته و آیندهای مبهم، محصولِ این دورانِ تیره و تاریک است.
اما در دلِ این شبِ دیجور، نوری از امید میتابد؛ نوری که از اعماقِ تاریخِ ایران برمیخیزد و نویدبخشِ فردایی روشن است. این نور، شاهزاده رضا پهلوی است. او که وارثِ برحقِ تاج و تختِ نیاکانِ خویش است؛ او که خونِ پاکِ پادشاهانِ خردورز و نیکسیرتِ ایران در رگهایش جاری است. شاهزاده تنها کسی است که میتواند این کشتیِ طوفانزده را از گردابِ تباهی نجات داده و به ساحلِ امنِ نجات رهنمون سازد.
تنها راه نجات ایران شاهزاده رضا پهلوی است زیرا بدونِ او، این رؤیایِ تغییر، همچون سرابی بیآب و غوک، در کویرِ یأس گم خواهد شد.
❗️رک میگویم: هرکس که در این مسیر، جز مسیر شاهزاده، راهی دیگر برگزیند، هر کس که به جای پیوستن به این اقیانوس خروشان و اراده آهنین، به دنبال جزیرههای کوچک و توهمات فردی باشد، تنها بر عمر این رژیم ویرانگر خواهد افزود و ایران را گامی دیگر به سوی تباهی ابدی خواهد کشاند.
این لحظه تاریخی، لحظه انتخاب میان بودن و نبودن است؛ میان عزت و ذلت؛ میان آزادی و اسارت. و تنها انتخاب درست، تنها راه چاره، تنها کورسوی امید، و تنها کشتی نجات، همانا "شاهزاده رضا پهلوی" است.
✍ #اشو
#قدرت_قلم
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
Telegram
اَشو
صدای مردم ایران در برابر ظلم و ستم جمهوری اسلامی. با حمایت مستقیم شاهزاده رضا پهلوی، مصممتر از همیشه در راه آزادی ایران گام برمیدارم. همراه من باشید.
❤89👍10👎3👏1
Forwarded from اَشو
❗️پیشگفتار❗️
این داستان، بازتابی از روایتِ بی قراریِ انسان در میان سایه های نظمِ زمینی است. شاعرانه بی قرارِ واژه ها، با تصویرسازی ها و استعاره هایی تودرتو و تیز، از مواجهه با قدرتِ ظلم و جست و جوی رهایی سخن میگوید. در این روایت، بوسه که نمادی از عشقِ تابنده و حقیقتِ لطف است، به دیوارِ شب میتازد تا نور حقیقت را از داخلِ قفسِ تاریخی بیرون بکشد. داستان پیش رو، به خواننده اجازه میدهد تا در لایه های مختلفِ معنا فرو رود و پرسش های بنیادیِ آزادی،عدالت و وجود را با خود به چالش بکشد .
🔹نقشِ بوسه بر دیوارِ شب: شرحِ تکرارِ ظلم و امید(۱/۲)
از حادثهای آغاز شدیم، نه با میل، که با زنجیر انتقامی که بر ضربات فاجعه بسته شده بود. جایی در میانِ نگاههایی که زیرِ یوغِ نظمی نامرئی، در حالِ تجزیه شدن بودند. نظمی که با فرمانی از بالا، آسمان را به بندِ قوانینِ زمینی میکشید و مانعِ تنفسِ حقیقت میشد. نسلها در این حصار، جان میباختند و هر بار با تکرارِ سرنوشت، گویی در خوابِ دژاوو گم میشدند. من، زوزهی سیاهِ شب بودم، سوزِ عاصی از شکافِ مرگ، که از دلِ خونِ اختیار روییده بود. لمسِ عشق در مرزِ ممنوعه، تجربهی عمیقترین بوسههای سیاسی، مرا از قفلِ نمادهایِ دیدنی، عریان کرد. بینِ زور و قانونِ شما، حفرهای به وسعتِ هوا بود. قراردادتان، ماریجوانا را به دستم داد؛ گویی نوشدارویی بود برای دردِ بیدرمانی که از ابتدا به جانم افتاده بود. من، گوزنی وحشی بودم با حکمِ قوه قضائیه؛ که میخواست با بچهها، با تمامِ کسانی که در این بازیِ تلخ قربانی شده بودند، تیمی بسازد تا در برابرِ "باباها" بایستد. اما "باباها" و بچههایشان، با هم متحد شدند و مرا زیرِ پا له کردند. دنیایی از ستارهها، پشتِ سرم دفن شد. عمق، در هیچ نگاهِ مختصری نماند؛ هر نگاه، درهای عمیق شد، خالی از جادو، تبدیل به ارتفاعی ناچیز. از گناهِ سرودنِ شعرِ هرزگی، تا تثلیثِ مقدسِ عشق، جنون و برهنگی. مکشِ تقدیر، مرا به حافظهی خالی برد. خلعِ وجودم، مرزِ من بود؛ فاصلهای تا آسیب. شرابِ شلاق، شرارههایِ شک در شامِ شیرینِ آخر بود؛ یک قابِ تلخِ آزاد. در آن قاب، خواستم حکام را به حضار لو بدهم، اما حضار، مرا به حکام لو دادند. مانندِ تنِ لختِ گلوله، ماموران، تنِ لختِ مرا، صدایم را از زوزهی هیولا، فریاد میزدند. پیِ حقیقتی گشتم که شامِ آخر را دوباره بچیند. من، مسیحِ مجرمِ پشتِ بوسهی یهودا بودم، اما بدونِ سرودِ مرگ. زل میزدم به چشمِ بیفروغِ تقدیر. تمامِ تعهداتم را کشتم، جز مبارزه. نمیتوانستند مرا بخرند، پس مرا فروختند. مسیرِ بدونِ مقصد، پر از تب، علامتم را از مسیرم منحرف نکرد. فهمیدم از سلولهایِ آهنیِ آغوشِ دروغین، شکافِ مرز، پناهنده را له میکند.
بگو کجاست مرزِ رهایی؟
من، خارِ درزِ سیاست بودم. استعارهها، شاهدانِ قتلِ رقصِ حقیقت بودند. من، عیان بودم در قلبِ ضیافتِ داستان؛ تجربهای رسواتر از مرگ تا خرخره. با هشدار نترسیدم. من، سگِ نگهبانِ نگاهِ مُرده نبودم؛ پس مسیرِ محدود را نشخوار نکردم. گرم و گستاخ، سنتها را شکستم تا بازارِ صورتِ تاریخ، رنگین شود. ما ستونِ انگِ وطن را زدیم؛ کنار برو تا آوارِ حقیقت بر تنت نریزد. خطرِ خاک، زخمِ تیغِ تراژدی در طبقهها بود. رقص با ریتمِ تاریک، کمدیِ تبعیض، تف بر قانون. من بیرون از هر روندِ سیستماتیک بودم.
✍ #اشو
ادامه داستان 👇:
🆔https://t.me/ASHOOZA
این داستان، بازتابی از روایتِ بی قراریِ انسان در میان سایه های نظمِ زمینی است. شاعرانه بی قرارِ واژه ها، با تصویرسازی ها و استعاره هایی تودرتو و تیز، از مواجهه با قدرتِ ظلم و جست و جوی رهایی سخن میگوید. در این روایت، بوسه که نمادی از عشقِ تابنده و حقیقتِ لطف است، به دیوارِ شب میتازد تا نور حقیقت را از داخلِ قفسِ تاریخی بیرون بکشد. داستان پیش رو، به خواننده اجازه میدهد تا در لایه های مختلفِ معنا فرو رود و پرسش های بنیادیِ آزادی،عدالت و وجود را با خود به چالش بکشد .
🔹نقشِ بوسه بر دیوارِ شب: شرحِ تکرارِ ظلم و امید(۱/۲)
از حادثهای آغاز شدیم، نه با میل، که با زنجیر انتقامی که بر ضربات فاجعه بسته شده بود. جایی در میانِ نگاههایی که زیرِ یوغِ نظمی نامرئی، در حالِ تجزیه شدن بودند. نظمی که با فرمانی از بالا، آسمان را به بندِ قوانینِ زمینی میکشید و مانعِ تنفسِ حقیقت میشد. نسلها در این حصار، جان میباختند و هر بار با تکرارِ سرنوشت، گویی در خوابِ دژاوو گم میشدند. من، زوزهی سیاهِ شب بودم، سوزِ عاصی از شکافِ مرگ، که از دلِ خونِ اختیار روییده بود. لمسِ عشق در مرزِ ممنوعه، تجربهی عمیقترین بوسههای سیاسی، مرا از قفلِ نمادهایِ دیدنی، عریان کرد. بینِ زور و قانونِ شما، حفرهای به وسعتِ هوا بود. قراردادتان، ماریجوانا را به دستم داد؛ گویی نوشدارویی بود برای دردِ بیدرمانی که از ابتدا به جانم افتاده بود. من، گوزنی وحشی بودم با حکمِ قوه قضائیه؛ که میخواست با بچهها، با تمامِ کسانی که در این بازیِ تلخ قربانی شده بودند، تیمی بسازد تا در برابرِ "باباها" بایستد. اما "باباها" و بچههایشان، با هم متحد شدند و مرا زیرِ پا له کردند. دنیایی از ستارهها، پشتِ سرم دفن شد. عمق، در هیچ نگاهِ مختصری نماند؛ هر نگاه، درهای عمیق شد، خالی از جادو، تبدیل به ارتفاعی ناچیز. از گناهِ سرودنِ شعرِ هرزگی، تا تثلیثِ مقدسِ عشق، جنون و برهنگی. مکشِ تقدیر، مرا به حافظهی خالی برد. خلعِ وجودم، مرزِ من بود؛ فاصلهای تا آسیب. شرابِ شلاق، شرارههایِ شک در شامِ شیرینِ آخر بود؛ یک قابِ تلخِ آزاد. در آن قاب، خواستم حکام را به حضار لو بدهم، اما حضار، مرا به حکام لو دادند. مانندِ تنِ لختِ گلوله، ماموران، تنِ لختِ مرا، صدایم را از زوزهی هیولا، فریاد میزدند. پیِ حقیقتی گشتم که شامِ آخر را دوباره بچیند. من، مسیحِ مجرمِ پشتِ بوسهی یهودا بودم، اما بدونِ سرودِ مرگ. زل میزدم به چشمِ بیفروغِ تقدیر. تمامِ تعهداتم را کشتم، جز مبارزه. نمیتوانستند مرا بخرند، پس مرا فروختند. مسیرِ بدونِ مقصد، پر از تب، علامتم را از مسیرم منحرف نکرد. فهمیدم از سلولهایِ آهنیِ آغوشِ دروغین، شکافِ مرز، پناهنده را له میکند.
بگو کجاست مرزِ رهایی؟
من، خارِ درزِ سیاست بودم. استعارهها، شاهدانِ قتلِ رقصِ حقیقت بودند. من، عیان بودم در قلبِ ضیافتِ داستان؛ تجربهای رسواتر از مرگ تا خرخره. با هشدار نترسیدم. من، سگِ نگهبانِ نگاهِ مُرده نبودم؛ پس مسیرِ محدود را نشخوار نکردم. گرم و گستاخ، سنتها را شکستم تا بازارِ صورتِ تاریخ، رنگین شود. ما ستونِ انگِ وطن را زدیم؛ کنار برو تا آوارِ حقیقت بر تنت نریزد. خطرِ خاک، زخمِ تیغِ تراژدی در طبقهها بود. رقص با ریتمِ تاریک، کمدیِ تبعیض، تف بر قانون. من بیرون از هر روندِ سیستماتیک بودم.
✍ #اشو
ادامه داستان 👇:
🆔https://t.me/ASHOOZA
Telegram
اَشو
صدای مردم ایران در برابر ظلم و ستم جمهوری اسلامی. با حمایت مستقیم شاهزاده رضا پهلوی، مصممتر از همیشه در راه آزادی ایران گام برمیدارم. همراه من باشید.
👍57❤6👎3
Forwarded from اَشو
🔹فراخوان به قلم و تجربه: روشنگری برای رهایی ایران
هموطنان گرامی
در پیکار سترگ ملت ایران برای رهایی از بند و رسیدن به آفتاب آزادی، دانش و تجربه عملی گرانبهاترین سرمایه ماست. #کمپین_بازگشت_شاهزاده و کانال های همسو چون #گارد_شاهنشاهی #اتحاد_ملی ، با سالها فعالیت بیوقفه در عرصه مبارزه، ژرفاً به این حقیقت باور دارند و در مسیر روشنگری و توانمندسازی مردم، بر محورهای حیاتی زیر تمرکز ویژهای داشته اند:
از سازماندهی هوشمندانه تجمعات و خیزشهای فراگیر مردمی که قلب شهرها را به تسخیر اراده ملت درمیآورد، تا راهکارهای عملی و بیپرده برای تسخیر اماکن حساس سیاسی و استراتژیک که نماد قدرت پوشالی حاکمیتاند، و نیز تدابیر و استراتژیهای محکم برای حفظ و پایداری دستاوردهای میدانی پس از هر پیروزی و خیزش، همگی کلیدهای طلایی گشودن قفلهای این زندان بزرگ تاریخیاند.
من ژرفاً باور دارم که به اشتراک گذاشتن این گنجینه بینظیر، میتواند چراغ راه مبارزان و روشنگر اذهان میلیونها ایرانی تشنه آزادی باشد.
اگر شما نیز از صاحبان این تجربیات ارزشمند، تحلیلهای دقیق، یا ایدههای بدیع و کارآمد هستید، و آمادهاید تا این دانش سترگ را با قلم توانای خود به رشته تحریر درآورید، از شما دعوت میکنم که بیدرنگ به این حرکت روشنگرانه بپیوندید.
من اشو، با افتخار و مسئولیتپذیری تمام، نوشتههای ارزشمند شما را، با حفظ نامتان (در صورت تمایل)، در گستره وسیع کانالهای پادشاهیخواه منتشر خواهم کرد تا ندای رهایی ملت ایران، رساتر از همیشه طنینانداز شود و راه را برای ساختن فردایی روشن و آباد هموار سازد.
بیایید با اتحاد قلم و تجربه، مسیر پیروزی را هموار کنیم.
برای ارتباط مستقیم و تبادل نظر پیرامون مسائل، میتوانید از طریق آیدی تلگرام زیر با من در تماس باشید:
@ASHOOZAR
با احترام،
✍ #اشو
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
هموطنان گرامی
در پیکار سترگ ملت ایران برای رهایی از بند و رسیدن به آفتاب آزادی، دانش و تجربه عملی گرانبهاترین سرمایه ماست. #کمپین_بازگشت_شاهزاده و کانال های همسو چون #گارد_شاهنشاهی #اتحاد_ملی ، با سالها فعالیت بیوقفه در عرصه مبارزه، ژرفاً به این حقیقت باور دارند و در مسیر روشنگری و توانمندسازی مردم، بر محورهای حیاتی زیر تمرکز ویژهای داشته اند:
از سازماندهی هوشمندانه تجمعات و خیزشهای فراگیر مردمی که قلب شهرها را به تسخیر اراده ملت درمیآورد، تا راهکارهای عملی و بیپرده برای تسخیر اماکن حساس سیاسی و استراتژیک که نماد قدرت پوشالی حاکمیتاند، و نیز تدابیر و استراتژیهای محکم برای حفظ و پایداری دستاوردهای میدانی پس از هر پیروزی و خیزش، همگی کلیدهای طلایی گشودن قفلهای این زندان بزرگ تاریخیاند.
من ژرفاً باور دارم که به اشتراک گذاشتن این گنجینه بینظیر، میتواند چراغ راه مبارزان و روشنگر اذهان میلیونها ایرانی تشنه آزادی باشد.
اگر شما نیز از صاحبان این تجربیات ارزشمند، تحلیلهای دقیق، یا ایدههای بدیع و کارآمد هستید، و آمادهاید تا این دانش سترگ را با قلم توانای خود به رشته تحریر درآورید، از شما دعوت میکنم که بیدرنگ به این حرکت روشنگرانه بپیوندید.
من اشو، با افتخار و مسئولیتپذیری تمام، نوشتههای ارزشمند شما را، با حفظ نامتان (در صورت تمایل)، در گستره وسیع کانالهای پادشاهیخواه منتشر خواهم کرد تا ندای رهایی ملت ایران، رساتر از همیشه طنینانداز شود و راه را برای ساختن فردایی روشن و آباد هموار سازد.
بیایید با اتحاد قلم و تجربه، مسیر پیروزی را هموار کنیم.
برای ارتباط مستقیم و تبادل نظر پیرامون مسائل، میتوانید از طریق آیدی تلگرام زیر با من در تماس باشید:
@ASHOOZAR
با احترام،
✍ #اشو
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
Telegram
اَشو
صدای مردم ایران در برابر ظلم و ستم جمهوری اسلامی. با حمایت مستقیم شاهزاده رضا پهلوی، مصممتر از همیشه در راه آزادی ایران گام برمیدارم. همراه من باشید.
👍43❤17👎3
Forwarded from اَشو
🔹دفترچه مرگ پادشاهی و احضار ارواح جمهوریتهای شکستخورده
با تمام احترامی که برای شاهزاده رضا پهلوی قائلم، اما من نمیتوانم بله قربان گو باشم! 👇
https://t.me/ASHOOZA/195
این دیگر صرفا یک تحلیل نیست؛ این اعلام جنگ است علیه فریب و تباهی!
این دفترچه، در حقیقت، دفترچه مرگ پادشاهی، قتل قانون اساسی مشروطه و احضار ارواح خبیثه جمهوریتهای شکستخورده است! این سند، نه راه نجات، که نقشه راهی به سوی قبرستان هویت ایران و برپایی یک کابوس دیگر به نام جمهوری است!
دفترچه، نه نقشه راه بازگشت به پادشاهی که آرمان ملیون ها ایرانی ست، که سند جمهوریخواهی خزنده است؛ تیغی بر گلوی مشروطه و ساطوری بر ریشه نظام پادشاهی، که با نیت پاکنمایی، سر بازگشت به پادشاهی را میبُرد!
وقتی این دفترچه از قانون اساسی پیشنهادی حرف میزند و پای مشروطه را کاملاً از میان برمیدارد، یا بدتر از آن، از تغییرات در قانون اساسی جمهوری اسلامی سخن میگوید، دقیقا دارد چه میکند؟
دارد قدم به قدم، شالوده پادشاهی مشروطه را تخریب میکند. این یک مرگ تدریجی و خائنانه است برای ساختاری که ۱۲۰ سال نماد مبارزه با استبداد بود.
و به جای آن چه می نشاند؟
یک جمهوریت دیگر! یک جمهوریت دزدکی، زیر نقاب گذار و دوران اضطرار! این همان نقشهای است که در طول تاریخ معاصر، بارها برای ایران کشیدهاند: حذف نهاد پادشاهی و جایگزینی آن با سیستمی که به نام مردم ( جمهوری) ، هرگونه استبداد را توجیه میکند!
وقتی این دفترچه لعنتی میگوید: قانون اساسی جمهوری اسلامی با حذف نمادهایش و تغییرات، بهترین گزینه است!
دارید چه میشنوید؟
من صدای زوزه گرگهایی را میشنوم که میخواهند گوشت تن ملت را دوباره به دندان بکشند! یعنی چه بهترین گزینه است؟! کدام عقل سلیمی میپذیرد که پارهفریاد ۴۷ سال نکبت و تباهی، همان قانون اساسی جمهوری اسلامی که بنیان تمام بدبختیهای ماست، با کمی بزک و حذف چند نماد، به بهترین گزینه تبدیل شود؟!
قانون اساسی جمهوری اسلامی، نه فقط شامل چند بند مذهبی، فساد و ... ، بلکه یک پکیج کامل از نهادهای موازی، ساختارهای امنیتی پیچیده، و اختیارات مطلق برای نهادهای انتصابی است.
تغییرات روی این حجم از فساد و سرکوب، مانند این است که بخواهید با پینهدوزی، یک کشتی شکسته را به اقیانوس بفرستید!
گذار به کجا؟
به ناکجا آباد جمهوریخواهی خزنده! وقتی این دفترچه سخن از قانون اساسی پیشنهادی میکند، یا از تغییرات در قانون اساسی جمهوری اسلامی، در واقع دارد میگوید: مشروطه تمام شد، ما میخواهیم چیز جدیدی بنا کنیم!
و این چیز جدید چیست؟ چیزی که در بندبندش، بوی جمهوری میدهد.
قانون اساسی مشروطه، عصاره تجربه تاریخی ملت ما در مواجهه با خودکامگی و بیداد بود. حالا این دفترچه می آید و بدون هیچ اشارهای به این میراث عظیم، سخن از یک نوشته جدید یا تغییرات روی مُردهای پوسیده میکند! این یعنی حراج مشروعیت ۱۲۰ ساله نظام حقوقی ایران به بهای هیچ!
چه کسی به این دفترچه حق میدهد میراث مشروطه را نادیده بگیرد و به جایش چیزی را بنشاند که بوی جمهوریت کجوکوله میدهد؟
این لگدمال کردن تمام خونهایی است که برای آزادی ریخته شد! این خیانت به مشروطه است! این توهین به قانون اساسی مشروطه است که بر پایه هویت و تاریخ، بر پایه تفکیک قوا، بر پایه حقوق ملت و بر پایه عدالت بنا شده بود!
آیا قانون اساسی مشروطه ما، که بیش از یک قرن قدمت و پشتوانه دارد، ناکافی است؟
این یعنی زیر سوال بردن تمامی تلاشهای مشروطهخواهان و نادیده گرفتن تاریخ پرافتخار کشور. به جای احیای قانون اساسی مشروطه با اصلاحات لازم، پیشنهاد قانون اساسی جمهوری اسلامی با تغییرات ، به معنای یک بریدن از ریشه است. .
این دفترچه، نه راه حل اضطرار ، که خود بحرانساز است
هر نظام حقوقیای نیاز به اصلاح و بازنگری دارد، اما این اصلاحات باید در امتداد ریشهها باشد، نه قطع ریشهها! قانون اساسی مشروطه با تمام ضعفها و قوتهایش، میتواند با بازنگریهای مدرن و بر اساس نیازهای امروز، احیا و تکامل یابد. اما این دفترچه به جای تکامل، حرف از اضمحلال میزند. به جای احیا، سخن از خلق از عدم میراند. این یعنی نیت تخریب، نه ساختن؛ نیت فراموشی، نه یادآوری.
خلاصه کلام: این دفترچه مدیریت دوران اضطرار نه تنها برای بازگشت پادشاهی مشروطه نوشته نشده، بلکه سند رسمی ترور پادشاهی مشروطه و جایگزینی آن با یک جمهوری پوشالی است. این سند، عملا سر پادشاهی را میبُرد و تن آن را به جمهوریت میسپارد.
هر پادشاهیخواه اصیلی باید با تمام وجود در برابر این فریب بزرگ بایستد و اجازه ندهد ریشههای مشروطه با این سند سست و بیاساس از بن کنده شود.
✍ #اشو
این نه نقشه راه که حکم اعدام پادشاهی است! وای بر ما اگر فریب این کلمات آبدار را بخوریم!
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
با تمام احترامی که برای شاهزاده رضا پهلوی قائلم، اما من نمیتوانم بله قربان گو باشم! 👇
https://t.me/ASHOOZA/195
این دیگر صرفا یک تحلیل نیست؛ این اعلام جنگ است علیه فریب و تباهی!
این دفترچه، در حقیقت، دفترچه مرگ پادشاهی، قتل قانون اساسی مشروطه و احضار ارواح خبیثه جمهوریتهای شکستخورده است! این سند، نه راه نجات، که نقشه راهی به سوی قبرستان هویت ایران و برپایی یک کابوس دیگر به نام جمهوری است!
دفترچه، نه نقشه راه بازگشت به پادشاهی که آرمان ملیون ها ایرانی ست، که سند جمهوریخواهی خزنده است؛ تیغی بر گلوی مشروطه و ساطوری بر ریشه نظام پادشاهی، که با نیت پاکنمایی، سر بازگشت به پادشاهی را میبُرد!
وقتی این دفترچه از قانون اساسی پیشنهادی حرف میزند و پای مشروطه را کاملاً از میان برمیدارد، یا بدتر از آن، از تغییرات در قانون اساسی جمهوری اسلامی سخن میگوید، دقیقا دارد چه میکند؟
دارد قدم به قدم، شالوده پادشاهی مشروطه را تخریب میکند. این یک مرگ تدریجی و خائنانه است برای ساختاری که ۱۲۰ سال نماد مبارزه با استبداد بود.
و به جای آن چه می نشاند؟
یک جمهوریت دیگر! یک جمهوریت دزدکی، زیر نقاب گذار و دوران اضطرار! این همان نقشهای است که در طول تاریخ معاصر، بارها برای ایران کشیدهاند: حذف نهاد پادشاهی و جایگزینی آن با سیستمی که به نام مردم ( جمهوری) ، هرگونه استبداد را توجیه میکند!
وقتی این دفترچه لعنتی میگوید: قانون اساسی جمهوری اسلامی با حذف نمادهایش و تغییرات، بهترین گزینه است!
دارید چه میشنوید؟
من صدای زوزه گرگهایی را میشنوم که میخواهند گوشت تن ملت را دوباره به دندان بکشند! یعنی چه بهترین گزینه است؟! کدام عقل سلیمی میپذیرد که پارهفریاد ۴۷ سال نکبت و تباهی، همان قانون اساسی جمهوری اسلامی که بنیان تمام بدبختیهای ماست، با کمی بزک و حذف چند نماد، به بهترین گزینه تبدیل شود؟!
قانون اساسی جمهوری اسلامی، نه فقط شامل چند بند مذهبی، فساد و ... ، بلکه یک پکیج کامل از نهادهای موازی، ساختارهای امنیتی پیچیده، و اختیارات مطلق برای نهادهای انتصابی است.
تغییرات روی این حجم از فساد و سرکوب، مانند این است که بخواهید با پینهدوزی، یک کشتی شکسته را به اقیانوس بفرستید!
گذار به کجا؟
به ناکجا آباد جمهوریخواهی خزنده! وقتی این دفترچه سخن از قانون اساسی پیشنهادی میکند، یا از تغییرات در قانون اساسی جمهوری اسلامی، در واقع دارد میگوید: مشروطه تمام شد، ما میخواهیم چیز جدیدی بنا کنیم!
و این چیز جدید چیست؟ چیزی که در بندبندش، بوی جمهوری میدهد.
قانون اساسی مشروطه، عصاره تجربه تاریخی ملت ما در مواجهه با خودکامگی و بیداد بود. حالا این دفترچه می آید و بدون هیچ اشارهای به این میراث عظیم، سخن از یک نوشته جدید یا تغییرات روی مُردهای پوسیده میکند! این یعنی حراج مشروعیت ۱۲۰ ساله نظام حقوقی ایران به بهای هیچ!
چه کسی به این دفترچه حق میدهد میراث مشروطه را نادیده بگیرد و به جایش چیزی را بنشاند که بوی جمهوریت کجوکوله میدهد؟
این لگدمال کردن تمام خونهایی است که برای آزادی ریخته شد! این خیانت به مشروطه است! این توهین به قانون اساسی مشروطه است که بر پایه هویت و تاریخ، بر پایه تفکیک قوا، بر پایه حقوق ملت و بر پایه عدالت بنا شده بود!
آیا قانون اساسی مشروطه ما، که بیش از یک قرن قدمت و پشتوانه دارد، ناکافی است؟
این یعنی زیر سوال بردن تمامی تلاشهای مشروطهخواهان و نادیده گرفتن تاریخ پرافتخار کشور. به جای احیای قانون اساسی مشروطه با اصلاحات لازم، پیشنهاد قانون اساسی جمهوری اسلامی با تغییرات ، به معنای یک بریدن از ریشه است. .
این دفترچه، نه راه حل اضطرار ، که خود بحرانساز است
هر نظام حقوقیای نیاز به اصلاح و بازنگری دارد، اما این اصلاحات باید در امتداد ریشهها باشد، نه قطع ریشهها! قانون اساسی مشروطه با تمام ضعفها و قوتهایش، میتواند با بازنگریهای مدرن و بر اساس نیازهای امروز، احیا و تکامل یابد. اما این دفترچه به جای تکامل، حرف از اضمحلال میزند. به جای احیا، سخن از خلق از عدم میراند. این یعنی نیت تخریب، نه ساختن؛ نیت فراموشی، نه یادآوری.
خلاصه کلام: این دفترچه مدیریت دوران اضطرار نه تنها برای بازگشت پادشاهی مشروطه نوشته نشده، بلکه سند رسمی ترور پادشاهی مشروطه و جایگزینی آن با یک جمهوری پوشالی است. این سند، عملا سر پادشاهی را میبُرد و تن آن را به جمهوریت میسپارد.
هر پادشاهیخواه اصیلی باید با تمام وجود در برابر این فریب بزرگ بایستد و اجازه ندهد ریشههای مشروطه با این سند سست و بیاساس از بن کنده شود.
✍ #اشو
این نه نقشه راه که حکم اعدام پادشاهی است! وای بر ما اگر فریب این کلمات آبدار را بخوریم!
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
Telegram
اَشو
من اشو از نوجوانی، از همان چهارده سالگی، مسیر زندگیام را نه بر اساس منفعت شخصی، بلکه بر مدار عشق به ایران و آزادی بنا نهادم.
در اوج جوانی، زمانی که پدرم را که کارمند شرکت نفت بود، از دست دادم، خدا بیامرزش… وقتی رفت، قانون گفت بیا بشین جای بابات، راحت زندگی…
در اوج جوانی، زمانی که پدرم را که کارمند شرکت نفت بود، از دست دادم، خدا بیامرزش… وقتی رفت، قانون گفت بیا بشین جای بابات، راحت زندگی…
❤75👏26👎6👍5💯5😁1👌1
️ گــارد شـــاهــنــشــاهــی ️
https://t.me/gurd_shah/156752 درود این تحلیلها غلط است هرکس هر نقدی دارد، مانند همهی ما، در آن صفحه که برای نقدها گذاشتهاند بنویسد. این ماجرای شلوغکاری عمومی و سکوت دو نفرهی ما ایرانیها، کی تمام میشه؟ دشمنی با پادشاه که شاخ و دم نداره!! یک نفر پیدا…
https://t.me/gurd_shah/156779
🔹بیداری، نه شلوغکاری !
بسیار خب، اینکه فرمودید این تحلیلها غلط است و دشمنی با پادشاه شاخ و دم ندارد، اتفاقا نشان میدهد که چقدر دقیقا به نکته اصلی زدهاید!
بگذارید شفاف بگویم: مسئله، دشمنی با پادشاه نیست، مسئله، دشمنی با هویت و آینده ایران است، آن هم از دریچه طرحی که بوی کهنگی و تکرار میدهد.
❗️اینکه گفته میشود هرکس نقدی دارد در صفحه مخصوص بنویسد، واقعاً جالب است! یعنی آزادی بیان، فقط در چارچوب صندوق نقد و پیشنهاد تعریف میشود؟
گویا فراموش کردهایم که آزادی، فریادی است که از دل جامعه برمیخیزد، نه زمزمهای در گوشه یک اتاق دربسته.
این شلوغکاری عمومی که شما اسمش را میگذارید، اتفاقاً تبلور همان سکوت دو نفره نیست، بلکه پایان آن سکوت است! وقتی ملتی سالها سکوت میکند و ناگهان صدایش بلند میشود، یعنی کارد به استخوان رسیده است. این نه شلوغکاری است و نه دشمنی، این بیداری است!
فرمودید یک نفر بعد از ۵ دهه، یک دفترچه کاربردی درست کرده. بسیار عالی!
اگر کاربردی است، پس باید در بوته نقد عمومی و دقیق قرار گیرد. کاربردی بودن به معنای مقدس بودن نیست! و وقتی این کاربردی بودن به قیمت ذبح مشروطه و احیای جمهوریتهای شکستخورده باشد، باید با تمام قوا در برابرش ایستاد.
همانطور که خودتان فرمودید: هیچکس بینقص نیست؛ و این دفترچه، اگرچه شاید با نیت حل بحران نوشته شده باشد، اما اگر نتیجهاش تولید بحران جدید و تکرار گذشته پردرد باشد، باید شدیدترین نقدها را بر آن وارد کرد.
اینجا، مردم میخواهند جلوی انحراف گرفته شود.
❗️وقتی دفترچه به صراحت و بدون اشاره به میراث تاریخی مشروطه، سخن از قانون اساسی پیشنهادی ،تغییرات در قانون اساسی جمهوری اسلامی میگوید، چه پیامی جز دور زدن پادشاهی مشروطه و برپایی جمهوریتی خزنده دارد؟
این دیگر تخریب نیست، این دفاع از یک اصل است! دفاع از هویت مشروطیت که صدها هزار جان برایش فدا شده است.
توجه کن دوست من ،اینکه گفته میشود: قانون اساسی جمهوری اسلامی با حذف نمادهایش بهترین گزینه است، نه تنها مغلطهای آشکار است، بلکه توهین به شعور ملتی است که ۴۷ سال نکبت را زیر سایه همین قانون اساسی تجربه کرده!
آیا فکر میکنند با کمی بزک و حذف چند نماد میتوانند این هیولای اداری-امنیتی را به یک فرشته نجات تبدیل کنند؟ این توجیه، تنها از کسانی برمیآید که یا عمق فاجعه را درک نکردهاند، یا خودشان در پی نشاندن یک جمهوریت دیگر هستند!
این دفترچه نه نقشه راه است، بلکه حکم اعدام پادشاهی مشروطه است که زیر پوشش گذار و اضطرار میخواهد میراث ۱۲۰ ساله ما را نابود کند. این حق هر ایرانی است که در برابر چنین طرحهایی که بوی خیانت به گذشته و تباهی در آینده میدهند، فریاد بزند. سکوت، در برابر چنین طرحی، خود نوعی همدستی است.
بنابراین، این نقدها غلط نیستند، بلکه دقیق و ضروری هستند. و اگر این را شلوغکاری میدانید، بدانید که این شلوغکاری از دل یک درد تاریخی میآید و تنها هدفش، نجات ایران از چنگال طرحهایی است که بارها امتحان شدهاند و هر بار شکست خوردهاند.
در نهایت مایه افتخار و مباهاتی است که قلم اینجانب، که همواره در مسیر اعتلای ایران و پاسداری از هویت ملی به گردش درآمده، نه تنها مورد توجه، بلکه مورد فالو از سوی شاه رضا پهلوی در صفحه اینستاگرام قرار گرفته است.
فالو یا مهر تایید ایشان، که خود نماد پیگیری آرمانهای دیرین این دیار است، گواهی بر اصالت و درستی راهی است که این قلم در پیش گرفته و نشان میدهد که دغدغههای ما برای سربلندی ایران، مشترک و ارزشمند تلقی میشود.
از این رو، برچسبهایی که با ادعای دشمنی با پادشاه به اینجانب نسبت داده شد، نه تنها بیپایه و اساس هستند، بلکه به هیچ وجه با حقیقت وجودی و باورهای بنده همخوانی ندارند.
در راستای همین تعهد به میهن، گفتگویی با جمعی از هممیهنان داشتم که محتوای آن، گویای دغدغهها و دیدگاههای مشترکمان در جهت اعتلای ایران است. مطالعهی آن گفتگو، به درک عمیقتر این مسیر کمک شایانی خواهد کرد.
لینک گفتگو:👇
https://t.me/ASHOOZA/251
✍ #اشو
سربریدن هویت چند هزار ساله این سرزمین؟ نه داداش ما پادشاهیخواهان اجازه نمیدیم!
نه به جمهوریت دوباره، نه به قانون اساسی آلوده
🔹بیداری، نه شلوغکاری !
بسیار خب، اینکه فرمودید این تحلیلها غلط است و دشمنی با پادشاه شاخ و دم ندارد، اتفاقا نشان میدهد که چقدر دقیقا به نکته اصلی زدهاید!
بگذارید شفاف بگویم: مسئله، دشمنی با پادشاه نیست، مسئله، دشمنی با هویت و آینده ایران است، آن هم از دریچه طرحی که بوی کهنگی و تکرار میدهد.
❗️اینکه گفته میشود هرکس نقدی دارد در صفحه مخصوص بنویسد، واقعاً جالب است! یعنی آزادی بیان، فقط در چارچوب صندوق نقد و پیشنهاد تعریف میشود؟
گویا فراموش کردهایم که آزادی، فریادی است که از دل جامعه برمیخیزد، نه زمزمهای در گوشه یک اتاق دربسته.
این شلوغکاری عمومی که شما اسمش را میگذارید، اتفاقاً تبلور همان سکوت دو نفره نیست، بلکه پایان آن سکوت است! وقتی ملتی سالها سکوت میکند و ناگهان صدایش بلند میشود، یعنی کارد به استخوان رسیده است. این نه شلوغکاری است و نه دشمنی، این بیداری است!
فرمودید یک نفر بعد از ۵ دهه، یک دفترچه کاربردی درست کرده. بسیار عالی!
اگر کاربردی است، پس باید در بوته نقد عمومی و دقیق قرار گیرد. کاربردی بودن به معنای مقدس بودن نیست! و وقتی این کاربردی بودن به قیمت ذبح مشروطه و احیای جمهوریتهای شکستخورده باشد، باید با تمام قوا در برابرش ایستاد.
همانطور که خودتان فرمودید: هیچکس بینقص نیست؛ و این دفترچه، اگرچه شاید با نیت حل بحران نوشته شده باشد، اما اگر نتیجهاش تولید بحران جدید و تکرار گذشته پردرد باشد، باید شدیدترین نقدها را بر آن وارد کرد.
اینجا، مردم میخواهند جلوی انحراف گرفته شود.
❗️وقتی دفترچه به صراحت و بدون اشاره به میراث تاریخی مشروطه، سخن از قانون اساسی پیشنهادی ،تغییرات در قانون اساسی جمهوری اسلامی میگوید، چه پیامی جز دور زدن پادشاهی مشروطه و برپایی جمهوریتی خزنده دارد؟
این دیگر تخریب نیست، این دفاع از یک اصل است! دفاع از هویت مشروطیت که صدها هزار جان برایش فدا شده است.
توجه کن دوست من ،اینکه گفته میشود: قانون اساسی جمهوری اسلامی با حذف نمادهایش بهترین گزینه است، نه تنها مغلطهای آشکار است، بلکه توهین به شعور ملتی است که ۴۷ سال نکبت را زیر سایه همین قانون اساسی تجربه کرده!
آیا فکر میکنند با کمی بزک و حذف چند نماد میتوانند این هیولای اداری-امنیتی را به یک فرشته نجات تبدیل کنند؟ این توجیه، تنها از کسانی برمیآید که یا عمق فاجعه را درک نکردهاند، یا خودشان در پی نشاندن یک جمهوریت دیگر هستند!
این دفترچه نه نقشه راه است، بلکه حکم اعدام پادشاهی مشروطه است که زیر پوشش گذار و اضطرار میخواهد میراث ۱۲۰ ساله ما را نابود کند. این حق هر ایرانی است که در برابر چنین طرحهایی که بوی خیانت به گذشته و تباهی در آینده میدهند، فریاد بزند. سکوت، در برابر چنین طرحی، خود نوعی همدستی است.
بنابراین، این نقدها غلط نیستند، بلکه دقیق و ضروری هستند. و اگر این را شلوغکاری میدانید، بدانید که این شلوغکاری از دل یک درد تاریخی میآید و تنها هدفش، نجات ایران از چنگال طرحهایی است که بارها امتحان شدهاند و هر بار شکست خوردهاند.
در نهایت مایه افتخار و مباهاتی است که قلم اینجانب، که همواره در مسیر اعتلای ایران و پاسداری از هویت ملی به گردش درآمده، نه تنها مورد توجه، بلکه مورد فالو از سوی شاه رضا پهلوی در صفحه اینستاگرام قرار گرفته است.
فالو یا مهر تایید ایشان، که خود نماد پیگیری آرمانهای دیرین این دیار است، گواهی بر اصالت و درستی راهی است که این قلم در پیش گرفته و نشان میدهد که دغدغههای ما برای سربلندی ایران، مشترک و ارزشمند تلقی میشود.
از این رو، برچسبهایی که با ادعای دشمنی با پادشاه به اینجانب نسبت داده شد، نه تنها بیپایه و اساس هستند، بلکه به هیچ وجه با حقیقت وجودی و باورهای بنده همخوانی ندارند.
در راستای همین تعهد به میهن، گفتگویی با جمعی از هممیهنان داشتم که محتوای آن، گویای دغدغهها و دیدگاههای مشترکمان در جهت اعتلای ایران است. مطالعهی آن گفتگو، به درک عمیقتر این مسیر کمک شایانی خواهد کرد.
لینک گفتگو:👇
https://t.me/ASHOOZA/251
✍ #اشو
سربریدن هویت چند هزار ساله این سرزمین؟ نه داداش ما پادشاهیخواهان اجازه نمیدیم!
نه به جمهوریت دوباره، نه به قانون اساسی آلوده
Telegram
️ گــارد شـــاهــنــشــاهــی ️
https://t.me/gurd_shah/156752
درود
این تحلیلها غلط است
هرکس هر نقدی دارد، مانند همهی ما، در آن صفحه که برای نقدها گذاشتهاند بنویسد.
این ماجرای شلوغکاری عمومی و سکوت دو نفرهی ما ایرانیها، کی تمام میشه؟
دشمنی با پادشاه که شاخ و دم نداره!!
یک نفر پیدا…
درود
این تحلیلها غلط است
هرکس هر نقدی دارد، مانند همهی ما، در آن صفحه که برای نقدها گذاشتهاند بنویسد.
این ماجرای شلوغکاری عمومی و سکوت دو نفرهی ما ایرانیها، کی تمام میشه؟
دشمنی با پادشاه که شاخ و دم نداره!!
یک نفر پیدا…
❤66👏11👍5👎3😁1
Forwarded from اَشو
🔹تحلیلی بر پیامهای پنهان استوری بانو یاسمین پهلوی: هشداری برای اتحاد و اقدام
استوری اخیر بانو یاسمین پهلوی، نه تنها یک پست ساده در فضای مجازی نیست، بلکه میتوان آن را بیانیهای پر از ظرافت و درایت دانست که حاوی پیامهای عمیق و چندلایه برای تمام دلسوزان ایران است.
❗️در نگاه اول، ممکن است برخی اینطور برداشت کنند که نکند شاه رضا پهلوی از مسیر دشوار و پرفراز و نشیب مبارزه برای آزادی ایران خسته شده است؛ اما حقیقت امر، بسیار فراتر و پیچیدهتر از این برداشت سطحی است.
بانو یاسمین پهلوی با استادی تمام و به نوعی بازی با کلمات، در حال ارسال هشداری حیاتی است. این پیام به هیچ عنوان به معنی عقبنشینی یا یاس نیست، بلکه تلنگری است محکم به ملت و کنشگران سیاسی. او به زبانی غیرمستقیم، اما قاطع، به ما میگوید که حتی صبر پولادین یک رهبر هم حدی دارد. صبر شاه رضا پهلوی هم ممکن است تمام شود؛ این جمله بار معنایی سنگینی دارد.
این نه تهدید است و نه نشانه خستگی، بلکه فریادی از سر دلسوزی و تاکید بر فوریت عمل است.
او به ما یادآوری میکند که زمان به سرعت در حال گذر است و پنجره فرصت برای تغییر، ابدی نیست. هر لحظه تاخیر در پایان دادن به بساط جمهوری اسلامی، به معنای تعمیق زخمهای ایران و دشوارتر شدن فرایند ترمیم است. این استوری در واقع یک فراخوان ملی برای تسریع در اقدام و کنار گذاشتن تعلل است.
اما پیام بانو یاسمین فقط به فوریت عمل محدود نمیشود. در لایهای عمیقتر، این استوری به یکی از بزرگترین چالشهای جبهه مبارزه برای آزادی ایران اشاره میکند: تخریبها و تفرقهافکنیها.
❗️حجم تخریب مشروطهخواهان علیه شاه رضا پهلوی بسیار شدت گرفته؛ این عبارت، نشاندهنده اشراف کامل ایشان به فضای سیاسی و تلاشهای هدفمند برای تضعیف تنها امید منسجم ملت است.
بانو یاسمین به طور غیرمستقیم، این گروههای تخریب گر مشروطه خواه را خطاب قرار میدهد و در عین حال، حامیان واقعی و وفادار شاه را نیز مخاطب قرار میدهد. او با این کار، خطی روشن میان وفاداران به آرمان ایران و کسانی که خواسته یا ناخواسته در مسیر تضعیف این آرمان گام برمیدارند، ترسیم میکند.
پیام برای حامیان این است: شما حامیان واقعی شاه رضا پهلوی، تا آخر راه به شاه اطمینان داشته باشید. این جمله، یک درخواست برای پایداری، ثبات قدم و عدم تاثیرپذیری از امواج تخریب و شایعهپراکنی مشروطه خواهان است. در دنیای امروز که اخبار جعلی و عملیات روانی به راحتی اذهان را مشوش میکند، این تاکید بر "اطمینان" و "پایبندی تا آخر راه"، حکم لنگری را دارد که میتواند کشتی حرکت ملی را در طوفانهای سیاسی حفظ کند. بانو یاسمین با این بیان، به نوعی تقویتکننده روحیه وفاداران و یادآور تعهد تاریخی آنها به ایران و رهبری است که تمام زندگی خود را وقف این راه کرده است.
و در نهایت، او با همان بازی با کلمات هوشمندانه، نه تنها هشدار میدهد که زمان در حال سپری شدن است و باید کار جمهوری اسلامی را زودتر تمام کرد، بلکه به نوعی، راهکار مقابله با این تخریبها را نیز ارائه میدهد: دهان مشروطه خواهان را ببندید.
البته منظور از "بستن دهان" به معنای مقابله فیزیکی یا حذف فیزیکی نیست، بلکه اشارهای است به خنثی کردن این تخریبها از طریق آگاهیبخشی، روشنگری، اتحاد و نمایش انسجام. این فراخوانی است برای پایان دادن به درگیریهای داخلی بیحاصل که تنها به سود دشمن است و به دور کردن تمرکز از هدف اصلی، یعنی نجات ایران، منجر میشود.
✍ #اشو
در مجموع، استوری بانو یاسمین پهلوی، یک پیام جامع و هوشمندانه است: زمان تنگ است، متحد بمانید، فریب تخریب مشروطه خواهان را نخورید و با سرعت و قاطعیت برای آزادی ایران اقدام کنید. این پیامی است برای بیداری و عملیاتی شدن پتانسیل عظیم مبارزاتی که در دل ملت ایران نهفته است.
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
استوری اخیر بانو یاسمین پهلوی، نه تنها یک پست ساده در فضای مجازی نیست، بلکه میتوان آن را بیانیهای پر از ظرافت و درایت دانست که حاوی پیامهای عمیق و چندلایه برای تمام دلسوزان ایران است.
❗️در نگاه اول، ممکن است برخی اینطور برداشت کنند که نکند شاه رضا پهلوی از مسیر دشوار و پرفراز و نشیب مبارزه برای آزادی ایران خسته شده است؛ اما حقیقت امر، بسیار فراتر و پیچیدهتر از این برداشت سطحی است.
بانو یاسمین پهلوی با استادی تمام و به نوعی بازی با کلمات، در حال ارسال هشداری حیاتی است. این پیام به هیچ عنوان به معنی عقبنشینی یا یاس نیست، بلکه تلنگری است محکم به ملت و کنشگران سیاسی. او به زبانی غیرمستقیم، اما قاطع، به ما میگوید که حتی صبر پولادین یک رهبر هم حدی دارد. صبر شاه رضا پهلوی هم ممکن است تمام شود؛ این جمله بار معنایی سنگینی دارد.
این نه تهدید است و نه نشانه خستگی، بلکه فریادی از سر دلسوزی و تاکید بر فوریت عمل است.
او به ما یادآوری میکند که زمان به سرعت در حال گذر است و پنجره فرصت برای تغییر، ابدی نیست. هر لحظه تاخیر در پایان دادن به بساط جمهوری اسلامی، به معنای تعمیق زخمهای ایران و دشوارتر شدن فرایند ترمیم است. این استوری در واقع یک فراخوان ملی برای تسریع در اقدام و کنار گذاشتن تعلل است.
اما پیام بانو یاسمین فقط به فوریت عمل محدود نمیشود. در لایهای عمیقتر، این استوری به یکی از بزرگترین چالشهای جبهه مبارزه برای آزادی ایران اشاره میکند: تخریبها و تفرقهافکنیها.
❗️حجم تخریب مشروطهخواهان علیه شاه رضا پهلوی بسیار شدت گرفته؛ این عبارت، نشاندهنده اشراف کامل ایشان به فضای سیاسی و تلاشهای هدفمند برای تضعیف تنها امید منسجم ملت است.
بانو یاسمین به طور غیرمستقیم، این گروههای تخریب گر مشروطه خواه را خطاب قرار میدهد و در عین حال، حامیان واقعی و وفادار شاه را نیز مخاطب قرار میدهد. او با این کار، خطی روشن میان وفاداران به آرمان ایران و کسانی که خواسته یا ناخواسته در مسیر تضعیف این آرمان گام برمیدارند، ترسیم میکند.
پیام برای حامیان این است: شما حامیان واقعی شاه رضا پهلوی، تا آخر راه به شاه اطمینان داشته باشید. این جمله، یک درخواست برای پایداری، ثبات قدم و عدم تاثیرپذیری از امواج تخریب و شایعهپراکنی مشروطه خواهان است. در دنیای امروز که اخبار جعلی و عملیات روانی به راحتی اذهان را مشوش میکند، این تاکید بر "اطمینان" و "پایبندی تا آخر راه"، حکم لنگری را دارد که میتواند کشتی حرکت ملی را در طوفانهای سیاسی حفظ کند. بانو یاسمین با این بیان، به نوعی تقویتکننده روحیه وفاداران و یادآور تعهد تاریخی آنها به ایران و رهبری است که تمام زندگی خود را وقف این راه کرده است.
و در نهایت، او با همان بازی با کلمات هوشمندانه، نه تنها هشدار میدهد که زمان در حال سپری شدن است و باید کار جمهوری اسلامی را زودتر تمام کرد، بلکه به نوعی، راهکار مقابله با این تخریبها را نیز ارائه میدهد: دهان مشروطه خواهان را ببندید.
البته منظور از "بستن دهان" به معنای مقابله فیزیکی یا حذف فیزیکی نیست، بلکه اشارهای است به خنثی کردن این تخریبها از طریق آگاهیبخشی، روشنگری، اتحاد و نمایش انسجام. این فراخوانی است برای پایان دادن به درگیریهای داخلی بیحاصل که تنها به سود دشمن است و به دور کردن تمرکز از هدف اصلی، یعنی نجات ایران، منجر میشود.
✍ #اشو
در مجموع، استوری بانو یاسمین پهلوی، یک پیام جامع و هوشمندانه است: زمان تنگ است، متحد بمانید، فریب تخریب مشروطه خواهان را نخورید و با سرعت و قاطعیت برای آزادی ایران اقدام کنید. این پیامی است برای بیداری و عملیاتی شدن پتانسیل عظیم مبارزاتی که در دل ملت ایران نهفته است.
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
Telegram
اَشو
صدای مردم ایران در برابر ظلم و ستم جمهوری اسلامی. با حمایت مستقیم شاهزاده رضا پهلوی، مصممتر از همیشه در راه آزادی ایران گام برمیدارم. همراه من باشید.
👍70❤14👏1
Forwarded from اَشو
🔹 بشکن سکوت! با اراده پولادین، قفس را در هم بکوب
در اعماق این شبهای تیرهگون، که گویی وهم و اندوه بر تارکِ این دیار سایه گسترانده و سایههایِ بلندِ ناامیدی بر جانها سنگینی میکند، آوایی برخاسته است. آوایی که از ژرفایِ تاریخ، از خاکِ مقدسِ این سرزمین، از سینههایِ پردردِ مردمانش، طنینانداز شده است. این، نجوایی است از امید، نویدِ رهایی، و بشارتِ طلوعی دوباره پس از شبی طولانی و سرد.
آیا اینک زمانِ آن فرا نرسیده است؟ آن لحظه پگاهِ پیروزی که در انتظارش جانها در تب و تاب است و دلها بیقرار؟ هنگامی که غبارِ فریب از چهره حقیقت شسته شده و نورِ آگاهی، راهِ خود را به قلبِ تاریکی و جهل بگشاید. گویی بنایِ استبداد، این ارگِ پوسیده ستم، که بر پایههایِ ظلم و ستم بنا شده، اینک بیش از هر زمان، در آستانه فرو ریختن است و لرزههایِ ویرانی در تار و پودش احساس میشود.
لیکن این ضربتِ کارساز، این خروشِ خفته، نه از آسمانِ بیکران فرود آید و نه از غیبِ ناگهان برسد. این ضربه، از دستانِ ما تراویده است! از اراده یکپارچه و پولادین مردم، از شورِ جوانان، از خردِ پیران، از فریادِ خاموشِ دلهایِ پردردِ مردمانِ این سرزمین. اکنون، بیش از هر زمانِ دیگری، نیاز است که از انزوایِ خویشتن رها شویم، از ترسِ بیمورد فاصله بگیریم و همنوا با یکدیگر، بندهایِ سکوت را از هم بگسلیم و آواهایِ سرکوب شده را به گوشِ جهانیان برسانیم.
سخن گفتن و فریاد برآوردن در پهنه مجازی، در این فضایِ پرهیاهو، نیکوست و ابزاری برایِ بیانِ احساسات، اما آیا کافی است؟ آیا این الفاظِ تنها، این پیامهایِ پراکنده، توانِ درهم شکستنِ آن دیوارِ بلندِ استبداد را دارند؟ هرگز! این گفتار، این شعارهایِ بیعمل، تنها زمانی ثمرِ حقیقی خواهد داد که با عملِ قاطع، با حضورِ میدانی، با اتحادِ عملی قرین گردد و در عرصه واقعیت، جلوهگر شود.
پس برخیزید، ای هممیهنان! ای فرزندانِ این آب و خاک! از خانههایِ امنِ خویش، از کنجِ انزوا، بیرون آیید و در کوچهها و خیابانهایِ این شهر، در قلبِ تپنده میهن، یکدل و یکصدا، خواستههایِ برحقِ خود را، فریادِ مظلومیتِ خود را، اراده پولادینِ خود را برایِ تغییر، به گوشِ تاریخ برسانید. نشان دهیم که تابِ این همه جور و ستم، از کفِ ما رفته است! با حضوری شکوهمند، با اتحادِ سترگ، با گامی استوار، حقِ خود را از چنگالِ غاصبانِ این سرزمین بازستانیم و مسیرِ تاریخ را دگرگون سازیم.
این، دمِ غنیمت شمرده ایست! لحظه تعیینِ سرنوشتِ این ملت، لحظه رقم خوردنِ فصلِ نوینی از تاریخِ این دیار. فرصتی که نباید از دست برود، زیرا که تاریخ، جز بر اراده قوی و اقدامِ شجاعانه، بر هیچ بنیانی استوار نخواهد شد. با دلاوری، با عزمی راسخ، و با امیدی که در دلها شعلهور است، فردایی روشنتر و آزادتر بیافرینیم!
✍ #اشو
بیایید با هم، حماسهای نو در دفترِ تاریخِ این سرزمین رقم زنیم؛ حماسهای که در آن، صدایِ مردم، صدایِ خداگونه اراده ملی، پیروزِ میدان باشد.
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
در اعماق این شبهای تیرهگون، که گویی وهم و اندوه بر تارکِ این دیار سایه گسترانده و سایههایِ بلندِ ناامیدی بر جانها سنگینی میکند، آوایی برخاسته است. آوایی که از ژرفایِ تاریخ، از خاکِ مقدسِ این سرزمین، از سینههایِ پردردِ مردمانش، طنینانداز شده است. این، نجوایی است از امید، نویدِ رهایی، و بشارتِ طلوعی دوباره پس از شبی طولانی و سرد.
آیا اینک زمانِ آن فرا نرسیده است؟ آن لحظه پگاهِ پیروزی که در انتظارش جانها در تب و تاب است و دلها بیقرار؟ هنگامی که غبارِ فریب از چهره حقیقت شسته شده و نورِ آگاهی، راهِ خود را به قلبِ تاریکی و جهل بگشاید. گویی بنایِ استبداد، این ارگِ پوسیده ستم، که بر پایههایِ ظلم و ستم بنا شده، اینک بیش از هر زمان، در آستانه فرو ریختن است و لرزههایِ ویرانی در تار و پودش احساس میشود.
لیکن این ضربتِ کارساز، این خروشِ خفته، نه از آسمانِ بیکران فرود آید و نه از غیبِ ناگهان برسد. این ضربه، از دستانِ ما تراویده است! از اراده یکپارچه و پولادین مردم، از شورِ جوانان، از خردِ پیران، از فریادِ خاموشِ دلهایِ پردردِ مردمانِ این سرزمین. اکنون، بیش از هر زمانِ دیگری، نیاز است که از انزوایِ خویشتن رها شویم، از ترسِ بیمورد فاصله بگیریم و همنوا با یکدیگر، بندهایِ سکوت را از هم بگسلیم و آواهایِ سرکوب شده را به گوشِ جهانیان برسانیم.
سخن گفتن و فریاد برآوردن در پهنه مجازی، در این فضایِ پرهیاهو، نیکوست و ابزاری برایِ بیانِ احساسات، اما آیا کافی است؟ آیا این الفاظِ تنها، این پیامهایِ پراکنده، توانِ درهم شکستنِ آن دیوارِ بلندِ استبداد را دارند؟ هرگز! این گفتار، این شعارهایِ بیعمل، تنها زمانی ثمرِ حقیقی خواهد داد که با عملِ قاطع، با حضورِ میدانی، با اتحادِ عملی قرین گردد و در عرصه واقعیت، جلوهگر شود.
پس برخیزید، ای هممیهنان! ای فرزندانِ این آب و خاک! از خانههایِ امنِ خویش، از کنجِ انزوا، بیرون آیید و در کوچهها و خیابانهایِ این شهر، در قلبِ تپنده میهن، یکدل و یکصدا، خواستههایِ برحقِ خود را، فریادِ مظلومیتِ خود را، اراده پولادینِ خود را برایِ تغییر، به گوشِ تاریخ برسانید. نشان دهیم که تابِ این همه جور و ستم، از کفِ ما رفته است! با حضوری شکوهمند، با اتحادِ سترگ، با گامی استوار، حقِ خود را از چنگالِ غاصبانِ این سرزمین بازستانیم و مسیرِ تاریخ را دگرگون سازیم.
این، دمِ غنیمت شمرده ایست! لحظه تعیینِ سرنوشتِ این ملت، لحظه رقم خوردنِ فصلِ نوینی از تاریخِ این دیار. فرصتی که نباید از دست برود، زیرا که تاریخ، جز بر اراده قوی و اقدامِ شجاعانه، بر هیچ بنیانی استوار نخواهد شد. با دلاوری، با عزمی راسخ، و با امیدی که در دلها شعلهور است، فردایی روشنتر و آزادتر بیافرینیم!
✍ #اشو
بیایید با هم، حماسهای نو در دفترِ تاریخِ این سرزمین رقم زنیم؛ حماسهای که در آن، صدایِ مردم، صدایِ خداگونه اراده ملی، پیروزِ میدان باشد.
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
Telegram
اَشو
صدای مردم ایران در برابر ظلم و ستم جمهوری اسلامی. با حمایت مستقیم شاهزاده رضا پهلوی، مصممتر از همیشه در راه آزادی ایران گام برمیدارم. همراه من باشید.
💯60❤15👎5
Forwarded from اَشو
🔹مکانیسم ماشه: آیا غرب دندان طمع خود را از جمهوری اسلامی کَنده است؟
علیرغم آنکه زمزمه بازگشت تحریمها کافی بود تا نبضِ بازار ارز در ایران از تپش باز ایستد، جمع کثیری از هموطنان - همانها که در کورانِ بیبرقی و کمآبی و گرانیِ افسارگسیخته، طعمِ تلخِ جنگ را میچشند - چشم به راهِ خبری بودند: فعال شدنِ آن "سازوکارِ مکانیسم...
خود واقفید!
نه از آن روی که عطشِ فشاری فزاینده دارند، بلکه از آن جهت که رنج، چونان دُمل چرکین، سر باز کرده و دیگر مرهمی - نه سخندرمانی، نه وعدههای سراب گون - تسکینبخش نیست. افکارِ عمومی، پس از آزمودنِ نسخههایی مُسَکن که حاصلی جز دردِ افزون نداشته، اینک به این باورِ گریزناپذیر رسیده که جُز مرگ، دوایی نیست این "جمهوریِ اسلامی" را!
اعمالِ فشار از سوی غرب و فعال شدنِ آن "سازوکارِ ماشه "، خاصه در این برهه ضعف و زبونیِ "جمهوریِ اسلامی"، میتواند این پیامِ رهاییبخش را به گوشِ جانِ ایرانیان برساند که:
غرب، دندانِ طمع از این نظامِ پوسیده برکَنده است!
چه اگر زمینهای مهیا گردد و خروشِ همگانی سر برآورد، این بار نه همزبانیِ تصنعی، بلکه حمایتی جهانی از آرمانها و حقوقِ خویش خواهیم دید. آنگاه شاید از این چاهِ ظلمت، روزنهای به سوی زندگیِ شرافتمندانه در آزادی و امنیت و صلح گشوده گردد و از مواهبِ گوناگونِ جهانِ مُدَرن - دموکراسی، حقوقِ بشر، رونقِ اقتصادی، پاسداری از محیطِ زیست - برخوردار گردیم. راهی که در سایه تعاملاتِ سازنده منطقهای و بینالمللی، میتواند از آلامِ کهنه این مُلک بکاهد و فرصتهای نو بیافریند.
چه خوش گفت آن فرزانه که "جایِ چاهکَن تهِ چاه است"!
براستی که این "جمهوریِ اسلامی" - که چاهی ۴۷ ساله بر علیه ایران و ایرانیان کَنده - خود، چون اورانیومهای غنیشدهاش، در آن مدفون خواهد شد! اما مسیری که از دلِ این چاه به سوی فردا گشوده خواهد شد، نیازمندِ راهبرانی است که از یک سو، دهانه این مغاک را چنان مُحکم ببندند که در دورانِ گذار و ثبات، دیگر یارایِ بلعیدنِ هستیِ این سرزمین را نداشته باشد؛ و از سوی دیگر، این راه را چنان فراخ و دلگشا سازند که با هیچ سد و بندی، نتوان مانعِ سیراب شدنِ این مُلک از تمامیِ نیروهای میهندوست - با هر گرایشِ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی - گردید.
دعوتِ پیوسته از تمامیِ نیروهایی که خواهانِ سهیم شدن در این راهِ نجاتاند - دعوتی که سالهاست از سوی شاه رضا پهلوی به گوش میرسد - بخشی از این فرآیندِ رهایی است. بخشِ دیگر، پذیرشِ این دعوتِ مُبارک از سویِ خودِ این نیروهاست. وگرنه، هر راه و چارهای جُز این، یا ماندن در همین چاهِ "۵۷" خواهد بود - شاید با نقابی دیگر - یا کندنِ چاهی دیگر!
✍ #اشو
انگار رو ساعدم نشسته همای سعادت...
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
علیرغم آنکه زمزمه بازگشت تحریمها کافی بود تا نبضِ بازار ارز در ایران از تپش باز ایستد، جمع کثیری از هموطنان - همانها که در کورانِ بیبرقی و کمآبی و گرانیِ افسارگسیخته، طعمِ تلخِ جنگ را میچشند - چشم به راهِ خبری بودند: فعال شدنِ آن "سازوکارِ مکانیسم...
خود واقفید!
نه از آن روی که عطشِ فشاری فزاینده دارند، بلکه از آن جهت که رنج، چونان دُمل چرکین، سر باز کرده و دیگر مرهمی - نه سخندرمانی، نه وعدههای سراب گون - تسکینبخش نیست. افکارِ عمومی، پس از آزمودنِ نسخههایی مُسَکن که حاصلی جز دردِ افزون نداشته، اینک به این باورِ گریزناپذیر رسیده که جُز مرگ، دوایی نیست این "جمهوریِ اسلامی" را!
اعمالِ فشار از سوی غرب و فعال شدنِ آن "سازوکارِ ماشه "، خاصه در این برهه ضعف و زبونیِ "جمهوریِ اسلامی"، میتواند این پیامِ رهاییبخش را به گوشِ جانِ ایرانیان برساند که:
غرب، دندانِ طمع از این نظامِ پوسیده برکَنده است!
چه اگر زمینهای مهیا گردد و خروشِ همگانی سر برآورد، این بار نه همزبانیِ تصنعی، بلکه حمایتی جهانی از آرمانها و حقوقِ خویش خواهیم دید. آنگاه شاید از این چاهِ ظلمت، روزنهای به سوی زندگیِ شرافتمندانه در آزادی و امنیت و صلح گشوده گردد و از مواهبِ گوناگونِ جهانِ مُدَرن - دموکراسی، حقوقِ بشر، رونقِ اقتصادی، پاسداری از محیطِ زیست - برخوردار گردیم. راهی که در سایه تعاملاتِ سازنده منطقهای و بینالمللی، میتواند از آلامِ کهنه این مُلک بکاهد و فرصتهای نو بیافریند.
چه خوش گفت آن فرزانه که "جایِ چاهکَن تهِ چاه است"!
براستی که این "جمهوریِ اسلامی" - که چاهی ۴۷ ساله بر علیه ایران و ایرانیان کَنده - خود، چون اورانیومهای غنیشدهاش، در آن مدفون خواهد شد! اما مسیری که از دلِ این چاه به سوی فردا گشوده خواهد شد، نیازمندِ راهبرانی است که از یک سو، دهانه این مغاک را چنان مُحکم ببندند که در دورانِ گذار و ثبات، دیگر یارایِ بلعیدنِ هستیِ این سرزمین را نداشته باشد؛ و از سوی دیگر، این راه را چنان فراخ و دلگشا سازند که با هیچ سد و بندی، نتوان مانعِ سیراب شدنِ این مُلک از تمامیِ نیروهای میهندوست - با هر گرایشِ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی - گردید.
دعوتِ پیوسته از تمامیِ نیروهایی که خواهانِ سهیم شدن در این راهِ نجاتاند - دعوتی که سالهاست از سوی شاه رضا پهلوی به گوش میرسد - بخشی از این فرآیندِ رهایی است. بخشِ دیگر، پذیرشِ این دعوتِ مُبارک از سویِ خودِ این نیروهاست. وگرنه، هر راه و چارهای جُز این، یا ماندن در همین چاهِ "۵۷" خواهد بود - شاید با نقابی دیگر - یا کندنِ چاهی دیگر!
✍ #اشو
انگار رو ساعدم نشسته همای سعادت...
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
Telegram
اَشو
صدای مردم ایران در برابر ظلم و ستم جمهوری اسلامی. با حمایت مستقیم شاهزاده رضا پهلوی، مصممتر از همیشه در راه آزادی ایران گام برمیدارم. همراه من باشید.
❤90👍24💯2😁1
Forwarded from اَشو
🔹 رقصِ شاه رضا پهلوی استراتژیک در صحنهیِ سیاست- بخش اول : چرا حمایت از تیمِ شاه، حمایت از خودِ شاه است؟
همراهانِ گرامی و دلسوزانِ آرمانِ میهن، در این مقطعِ حساس که نیازمندِ هوشمندی و انسجامِ حداکثری است، ندایِ عقل و منطق، ما را به سمتِ حمایتی قاطع از تیمِ برگزیدهیِ شاه رضا پهلوی سوق میدهد.
تیمی که شاه، با اشرافِ کامل بر موقعیت و اهدافِ کوتاهمدت( کوتاه مدت! دقت داشته باشد) ، آنها را انتخاب کردهاند. بدانیم که هرگونه تخریب و هجمهیِ ناروا بر این یاران، در واقع ضربهای است که مستقیماً بر پیکرهیِ خودِ شاه وارد میآید و اعتبارِ ایشان را در معرضِ خدشه قرار میدهد.
باورِ من، که ریشه در سالها تجربهیِ سیاسی و تحصیلاتِ در حوزهیِ علومِ سیاسی دارد، این است که شاه، صرفاً یک رهبرِ سیاسی نیست؛ بلکه استراتژیستی است که ریزترین جزئیاتِ صحنه را درک میکند. ایشان، فراتر از هر تحلیلگرِ بیرونی، بر انگیزهها و تناسبِ فعلیِ تیمِ همراهِ خود با برنامههایِ کوتاهمدتشان اشرافِ کامل دارند. همانطور که در تجربهیِ منشورِ مهسا آموختیم، شاه با دیدی بلندمدت و نقشهای پیچیده، مهرهها را در صفحهیِ شطرنجِ سیاست جابجا میکند. عجله و شتابزدگی در قضاوت، میتواند تمامِ این محاسباتِ دقیق را برهم زند.
❗️نکتهیِ کلیدی اینجاست: شاه خود، آگاه است.
به یاد بیاورید تجربهیِ تلخِ منشورِ مهسا را؛ زمانی که بسیاری با شتابزدگی و هیجان، خواستارِ تغییراتِ فوری بودند و هشدارها مبنی بر عواقبِ ناگوارِ این عجله، نادیده گرفته شد. نتیجه، تجربهای شد که به ما آموخت گاهی، سکوت و صبر، شجاعانهترین و مؤثرترین استراتژی است. در آن ماجرا، شاه، با دیدی کلانتر، مهرهها را برایِ رسیدن به هدفی بزرگتر در موقعیتِ مناسب قرار داده بود و هرگونه مداخلهیِ زودهنگام، میتوانست نقشهیِ او را برهم زند. اکنون نیز، همان درسِ حیاتی، چراغِ راهِ ماست.
امروز، هنگامی که بر تیمی که شاه خود تایید کرده است، میتازیم، در واقع در حالِ تضعیفِ خودِ ایشان هستیم.
تیمی که با بصیرت و دوراندیشیِ خودِ ایشان انتخاب و تأیید شده است. تردیدی نیست که هرگونه هجمه و تخطئهیِ ناروا بر اعضایِ این تیم، در واقع سیلی است که بر صورتِ خودِ شاه نواخته میشود و اعتبارِ ایشان را در معرضِ خدشه قرار میدهد.
او میداند که تیمِ فعلی، در این برههیِ زمانی، برایِ اجرایِ کدام بخش از استراتژیِ بلندمدتِ ایشان، مناسب است. او همچنین به خوبی از زمانبندیِ لازم برایِ هرگونه تغییرِ استراتژیک در تیم در آینده، آگاه است. این دانشِ عمیق، از تجربهیِ سالها فعالیتِ سیاسی و درکِ بینظیرِ ایشان از معادلاتِ قدرت نشات میگیرد. حملهیِ ما به تیمِ ایشان در شرایطِ کنونی، نه تنها کمکی به پیشبردِ اهداف نمیکند، بلکه ممکن است روندِ طبیعیِ این استراتژیِ بلندمدت را مختل سازد.
مخالفان، بیصبرانه در انتظارِ شکاف در جبههیِ حامیانِ شاه هستند تا از آن بهرهبرداری کنند. هرگونه انتقادِ بیمورد یا تخریبِ ناروا، خوراکِ تبلیغاتیِ دشمنان و تضعیفِ انسجامِ درونیِ ما خواهد بود.
بنابراین، آنچه امروز بیش از هر چیز ضرورت دارد، وفاداریِ استراتژیک و اعتمادِ بیقید و شرط به درایتِ شاه است. ایشان، با همان قاطعیت و بصیرتی که همواره از خود نشان دادهاند، در زمانِ مناسب، هرگونه تغییری را که برایِ تحققِ اهدافِ عالیه و با توجه به چشماندازِ آینده لازم باشد، اعمال خواهند کرد. وظیفهیِ ما، حمایتِ بیدریغ از ایشان و تیمِ منتخبشان در مقطعِ فعلی، و پرهیز از هرگونه اقدامی است که میتواند انسجامِ ما را خدشهدار کند. چرا که پشتِ تیمِ شاه بودن، در واقع پشتِ خودِ شاه بودن است؛ حمایتی که ریشه در درکِ استراتژیِ عمیقِ او دارد.
✍ #اشو
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
همراهانِ گرامی و دلسوزانِ آرمانِ میهن، در این مقطعِ حساس که نیازمندِ هوشمندی و انسجامِ حداکثری است، ندایِ عقل و منطق، ما را به سمتِ حمایتی قاطع از تیمِ برگزیدهیِ شاه رضا پهلوی سوق میدهد.
تیمی که شاه، با اشرافِ کامل بر موقعیت و اهدافِ کوتاهمدت( کوتاه مدت! دقت داشته باشد) ، آنها را انتخاب کردهاند. بدانیم که هرگونه تخریب و هجمهیِ ناروا بر این یاران، در واقع ضربهای است که مستقیماً بر پیکرهیِ خودِ شاه وارد میآید و اعتبارِ ایشان را در معرضِ خدشه قرار میدهد.
باورِ من، که ریشه در سالها تجربهیِ سیاسی و تحصیلاتِ در حوزهیِ علومِ سیاسی دارد، این است که شاه، صرفاً یک رهبرِ سیاسی نیست؛ بلکه استراتژیستی است که ریزترین جزئیاتِ صحنه را درک میکند. ایشان، فراتر از هر تحلیلگرِ بیرونی، بر انگیزهها و تناسبِ فعلیِ تیمِ همراهِ خود با برنامههایِ کوتاهمدتشان اشرافِ کامل دارند. همانطور که در تجربهیِ منشورِ مهسا آموختیم، شاه با دیدی بلندمدت و نقشهای پیچیده، مهرهها را در صفحهیِ شطرنجِ سیاست جابجا میکند. عجله و شتابزدگی در قضاوت، میتواند تمامِ این محاسباتِ دقیق را برهم زند.
❗️نکتهیِ کلیدی اینجاست: شاه خود، آگاه است.
به یاد بیاورید تجربهیِ تلخِ منشورِ مهسا را؛ زمانی که بسیاری با شتابزدگی و هیجان، خواستارِ تغییراتِ فوری بودند و هشدارها مبنی بر عواقبِ ناگوارِ این عجله، نادیده گرفته شد. نتیجه، تجربهای شد که به ما آموخت گاهی، سکوت و صبر، شجاعانهترین و مؤثرترین استراتژی است. در آن ماجرا، شاه، با دیدی کلانتر، مهرهها را برایِ رسیدن به هدفی بزرگتر در موقعیتِ مناسب قرار داده بود و هرگونه مداخلهیِ زودهنگام، میتوانست نقشهیِ او را برهم زند. اکنون نیز، همان درسِ حیاتی، چراغِ راهِ ماست.
امروز، هنگامی که بر تیمی که شاه خود تایید کرده است، میتازیم، در واقع در حالِ تضعیفِ خودِ ایشان هستیم.
تیمی که با بصیرت و دوراندیشیِ خودِ ایشان انتخاب و تأیید شده است. تردیدی نیست که هرگونه هجمه و تخطئهیِ ناروا بر اعضایِ این تیم، در واقع سیلی است که بر صورتِ خودِ شاه نواخته میشود و اعتبارِ ایشان را در معرضِ خدشه قرار میدهد.
او میداند که تیمِ فعلی، در این برههیِ زمانی، برایِ اجرایِ کدام بخش از استراتژیِ بلندمدتِ ایشان، مناسب است. او همچنین به خوبی از زمانبندیِ لازم برایِ هرگونه تغییرِ استراتژیک در تیم در آینده، آگاه است. این دانشِ عمیق، از تجربهیِ سالها فعالیتِ سیاسی و درکِ بینظیرِ ایشان از معادلاتِ قدرت نشات میگیرد. حملهیِ ما به تیمِ ایشان در شرایطِ کنونی، نه تنها کمکی به پیشبردِ اهداف نمیکند، بلکه ممکن است روندِ طبیعیِ این استراتژیِ بلندمدت را مختل سازد.
مخالفان، بیصبرانه در انتظارِ شکاف در جبههیِ حامیانِ شاه هستند تا از آن بهرهبرداری کنند. هرگونه انتقادِ بیمورد یا تخریبِ ناروا، خوراکِ تبلیغاتیِ دشمنان و تضعیفِ انسجامِ درونیِ ما خواهد بود.
بنابراین، آنچه امروز بیش از هر چیز ضرورت دارد، وفاداریِ استراتژیک و اعتمادِ بیقید و شرط به درایتِ شاه است. ایشان، با همان قاطعیت و بصیرتی که همواره از خود نشان دادهاند، در زمانِ مناسب، هرگونه تغییری را که برایِ تحققِ اهدافِ عالیه و با توجه به چشماندازِ آینده لازم باشد، اعمال خواهند کرد. وظیفهیِ ما، حمایتِ بیدریغ از ایشان و تیمِ منتخبشان در مقطعِ فعلی، و پرهیز از هرگونه اقدامی است که میتواند انسجامِ ما را خدشهدار کند. چرا که پشتِ تیمِ شاه بودن، در واقع پشتِ خودِ شاه بودن است؛ حمایتی که ریشه در درکِ استراتژیِ عمیقِ او دارد.
✍ #اشو
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
❤115👍16🔥1👏1😁1
Forwarded from اَشو
🔹رقص استراتژیک شاه رضا پهلوی در صحنهیِ سیاست- بخش دوم ؛ تیم کنونی شاه، ابزاری برای امروز، نه تمام فرداها!
همراهان گرامی! در تحلیلِ رویدادهایِ سیاسی، همواره باید بینِ تاکتیکهایِ کوتاهمدت و استراتژیهایِ بلندمدت تمایز قائل شد.
بگذارید با صراحت بگویم:
به باورِ من، استراتژیِ کوتاهمدتِ شاه، همکاریِ تنگاتنگ با تیمِ کنونی است. شواهدِ این مدعا نیز بر کسی پوشیده نیست. بیایید واقعبین باشیم. شاه با استفاده از این تیم، در حال دستیابی به چه نتایجی است؟
اولاً، به دیپلماسی توجه کنید:
🔰 نگاهی به تحولاتِ اخیر بیندازید. تا پیش از شکلگیریِ این تیم، شاه با چه میزان از مقاماتِ غربی دیدار و گفتگو داشتند؟
🔰آیا تا پیش از این تیم، بابِ مراوداتِ رسمی با اسرائیل گشوده شده بود؟
🔰آیا تا پیش از این، شاهدِ گفتگویِ مستقیمِ شاه با نتانیاهو بودهایم؟
اما فراتر از این بیایید به رسانهها نگاهی بیندازیم:
❗️تا پیش از تشکیل این تیم، چند مصاحبهی رسمی با شبکههای مطرح جهان از شاه شاهد بودیم؟
❗️ آیا روزنامههای مطرح جهان، نام شاه را به این میزان در تیترهای خود قرار میدادند؟
این پوشش رسانهای گسترده، برای شاه اعتبار میآورد و به ایشان کمک میکند تا در افکار عمومی، جایگاه مستحکمتری پیدا کنند. این اعتبار، یک سرمایهی ارزشمند است که در بلندمدت، به ایشان در تحقق اهدافشان کمک خواهد کرد
به یاد داشته باشیم، این اتفاقات تصادفی نیستند. حضور این تیم، نه تنها در عرصهی دیپلماسی، بلکه در حوزهی رسانه نیز، فصل جدیدی را برای فعالیتهای شاه گشوده است.
پاسخِ این پرسشها، بهوضوح نشان میدهد که استراتژیِ فعلیِ شاه، تعامل و همکاری با تیمِ کنونی است و این همکاری، دستاوردهایی ملموس برایِ ایشان به همراه داشته است.
این تیم با شبکهسازیهای خود، با دانش و تخصصی که در اختیار دارد، به شاه کمک میکند تا اهداف کوتاهمدت خود را سریعتر و آسانتر محقق کند.
❗️ آیا این تیم، به شاه کمک نکرده است تا موانع را از سر راه بردارد؟
❗️آیا اگر این تیم وجود نداشت حماسه مونیخی شکل میگرفت؟
❗️آیا اگر شاه با این تیم همکاری نمیکرد و نکند، پیمان کوروشی در کار بود؟
❗️واقع بین باشیم که همکاری با این تیم، دروازههای طلایی جدیدی را به روی شاه گشوده است!
●اما نکات بسیار مهم●
باید پذیرفت که در دنیایِ سیاست، هر ابزاری، کارکردی موقت دارد. با اتکا به ده سال تجربهیِ فعالیتِ سیاسی و تحصیلات در رشتهیِ کارشناسیِ علومِ سیاسی، بر این باورم که این تیم، ابزاری استراتژیک برایِ پیشبردِ اهدافِ کوتاهمدتِ شاه است.
توجه کنید:👇
باید درک کنیم که در سیاست، هر ابزاری، تاریخ مصرفی دارد. شاه به خوبی میداند که این تیم، ابزاری موقت است و در آینده، تغییراتی را اعمال خواهد کرد.
اما در حال حاضر، بهترین استفاده را از این تیم میبرد تا منافع مردم ایران را تأمین کند.
نباید از یاد برد که استراتژیِ بلندمدتِ ایشان، فراتر از این چارچوبِ فعلی است.
نشست ایران هم با بازتاب رسانهای گسترده، توسط تیم استراتژیک شاه هماهنگ شد. این تیم، با گشایش کانالهای دیپلماتیک جدید و افزایش پوشش رسانهای، به شاه کمک میکند تا به اهداف کوتاهمدت خود دست یابد.
تخریب این تیم در حال حاضر به ضرر شاه خواهد بود. شاه با هوشمندی، از این تیم برای بهرهبرداری حداکثری استفاده میکند.
شاه دارد از این تیم، به عنوان یک اهرم برای پیشبرد برنامههای خود استفاده میکند و شواهد این مدعا نیز کاملا مشهود است.
بنابراین، وظیفهیِ ما در این مقطعِ زمانی، درکِ ظرافتهایِ استراتژیِ شاه و حمایتِ قاطع از ایشان در راستایِ تحققِ اهدافِ کوتاهمدت است. بدانیم که تخریبِ تیمِ کنونی، نه تنها سودی ندارد، بلکه میتواند برنامههایِ فعلیِ شاه را نیز با اخلال مواجه کند.
بهخاطر داشته باشیم که شاه، رهبری دوراندیش و آیندهنگر است. او در زمانِ مقتضی، با همان قاطعیت و هوشمندی که از او سراغ داریم، تغییراتِ لازم را در تیمِ خود اعمال خواهد کرد.
پس تا آن زمان، به استراتژیِ فعلیِ شاه اعتماد کنیم و با حمایتِ همهجانبه، ایشان را در مسیرِ رسیدن به اهدافِ کوتاهمدت یاری رسانیم. این، رمزِ موفقیتِ ما در شرایطِ کنونی است.
✍ #اشو
بذر من خوب و گرونه
ذهنتون قابل کِشت
وقتشه یه فصل تازه نوشت
و در نهایت روی سخنم با تخریب گران است👇
همون همیشگی؛ تیم شید من تککیرمم نمیتونید بخورید. انقدر حالم خوبه که فکر میکنم خونِ بدخواهِ شاه آب انگوره🍷😎
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
همراهان گرامی! در تحلیلِ رویدادهایِ سیاسی، همواره باید بینِ تاکتیکهایِ کوتاهمدت و استراتژیهایِ بلندمدت تمایز قائل شد.
بگذارید با صراحت بگویم:
به باورِ من، استراتژیِ کوتاهمدتِ شاه، همکاریِ تنگاتنگ با تیمِ کنونی است. شواهدِ این مدعا نیز بر کسی پوشیده نیست. بیایید واقعبین باشیم. شاه با استفاده از این تیم، در حال دستیابی به چه نتایجی است؟
اولاً، به دیپلماسی توجه کنید:
🔰 نگاهی به تحولاتِ اخیر بیندازید. تا پیش از شکلگیریِ این تیم، شاه با چه میزان از مقاماتِ غربی دیدار و گفتگو داشتند؟
🔰آیا تا پیش از این تیم، بابِ مراوداتِ رسمی با اسرائیل گشوده شده بود؟
🔰آیا تا پیش از این، شاهدِ گفتگویِ مستقیمِ شاه با نتانیاهو بودهایم؟
اما فراتر از این بیایید به رسانهها نگاهی بیندازیم:
❗️تا پیش از تشکیل این تیم، چند مصاحبهی رسمی با شبکههای مطرح جهان از شاه شاهد بودیم؟
❗️ آیا روزنامههای مطرح جهان، نام شاه را به این میزان در تیترهای خود قرار میدادند؟
این پوشش رسانهای گسترده، برای شاه اعتبار میآورد و به ایشان کمک میکند تا در افکار عمومی، جایگاه مستحکمتری پیدا کنند. این اعتبار، یک سرمایهی ارزشمند است که در بلندمدت، به ایشان در تحقق اهدافشان کمک خواهد کرد
به یاد داشته باشیم، این اتفاقات تصادفی نیستند. حضور این تیم، نه تنها در عرصهی دیپلماسی، بلکه در حوزهی رسانه نیز، فصل جدیدی را برای فعالیتهای شاه گشوده است.
پاسخِ این پرسشها، بهوضوح نشان میدهد که استراتژیِ فعلیِ شاه، تعامل و همکاری با تیمِ کنونی است و این همکاری، دستاوردهایی ملموس برایِ ایشان به همراه داشته است.
این تیم با شبکهسازیهای خود، با دانش و تخصصی که در اختیار دارد، به شاه کمک میکند تا اهداف کوتاهمدت خود را سریعتر و آسانتر محقق کند.
❗️ آیا این تیم، به شاه کمک نکرده است تا موانع را از سر راه بردارد؟
❗️آیا اگر این تیم وجود نداشت حماسه مونیخی شکل میگرفت؟
❗️آیا اگر شاه با این تیم همکاری نمیکرد و نکند، پیمان کوروشی در کار بود؟
❗️واقع بین باشیم که همکاری با این تیم، دروازههای طلایی جدیدی را به روی شاه گشوده است!
●اما نکات بسیار مهم●
باید پذیرفت که در دنیایِ سیاست، هر ابزاری، کارکردی موقت دارد. با اتکا به ده سال تجربهیِ فعالیتِ سیاسی و تحصیلات در رشتهیِ کارشناسیِ علومِ سیاسی، بر این باورم که این تیم، ابزاری استراتژیک برایِ پیشبردِ اهدافِ کوتاهمدتِ شاه است.
توجه کنید:👇
باید درک کنیم که در سیاست، هر ابزاری، تاریخ مصرفی دارد. شاه به خوبی میداند که این تیم، ابزاری موقت است و در آینده، تغییراتی را اعمال خواهد کرد.
اما در حال حاضر، بهترین استفاده را از این تیم میبرد تا منافع مردم ایران را تأمین کند.
نباید از یاد برد که استراتژیِ بلندمدتِ ایشان، فراتر از این چارچوبِ فعلی است.
نشست ایران هم با بازتاب رسانهای گسترده، توسط تیم استراتژیک شاه هماهنگ شد. این تیم، با گشایش کانالهای دیپلماتیک جدید و افزایش پوشش رسانهای، به شاه کمک میکند تا به اهداف کوتاهمدت خود دست یابد.
تخریب این تیم در حال حاضر به ضرر شاه خواهد بود. شاه با هوشمندی، از این تیم برای بهرهبرداری حداکثری استفاده میکند.
شاه دارد از این تیم، به عنوان یک اهرم برای پیشبرد برنامههای خود استفاده میکند و شواهد این مدعا نیز کاملا مشهود است.
بنابراین، وظیفهیِ ما در این مقطعِ زمانی، درکِ ظرافتهایِ استراتژیِ شاه و حمایتِ قاطع از ایشان در راستایِ تحققِ اهدافِ کوتاهمدت است. بدانیم که تخریبِ تیمِ کنونی، نه تنها سودی ندارد، بلکه میتواند برنامههایِ فعلیِ شاه را نیز با اخلال مواجه کند.
بهخاطر داشته باشیم که شاه، رهبری دوراندیش و آیندهنگر است. او در زمانِ مقتضی، با همان قاطعیت و هوشمندی که از او سراغ داریم، تغییراتِ لازم را در تیمِ خود اعمال خواهد کرد.
پس تا آن زمان، به استراتژیِ فعلیِ شاه اعتماد کنیم و با حمایتِ همهجانبه، ایشان را در مسیرِ رسیدن به اهدافِ کوتاهمدت یاری رسانیم. این، رمزِ موفقیتِ ما در شرایطِ کنونی است.
✍ #اشو
بذر من خوب و گرونه
ذهنتون قابل کِشت
وقتشه یه فصل تازه نوشت
و در نهایت روی سخنم با تخریب گران است👇
همون همیشگی؛ تیم شید من تک
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
❤90👍13👏5
Forwarded from اَشو
🔹میراث کوروش در عصر نوین: چشمانداز رضا شاه دوم
در تالار تاریخ، گاه فرا میرسد که شخصیتهای برجسته، با الهام از میراث کهن و نگاهی ژرف به آینده، مسیر ملتها را دگرگون میسازند. امروز، روزی چنین است؛ روزی که رضا شاه دوم، پادشاه ایران، با سخنرانی تاریخی خود درباره "پیمان کوروش" پرده از افقهای نوین برمیدارد؛ پیمانی که پتانسیل دگرگونی بنیادین آینده ایران و خاورمیانه را در خود نهفته دارد. این لحظه، فراخوانی است برای اتحاد ملی، برای همبستگی با رهبری که ایران را به سوی شکوفایی و عزت رهنمون میسازد.
"پیمان کوروش" نامی است که در تار و پود تاریخ ایران با صلح، مدارا و احترام به حقوق بشر بافته شده است.
بنیانگذار این میراث، کوروش بزرگ، نه تنها با اقتدار نظامی، بلکه با درایت سیاسی و انسانیت بینظیرش، امپراتوری ای را بنا نهاد که در آن، تنوع فرهنگی و دینی نه تنها پذیرفته شده، بلکه گرامی داشته میشد. این پیمان، نمادی از آن روح بلند است؛ روحی که بر پایهی همزیستی مسالمتآمیز و احترام متقابل بنا شده و میتواند نقشه راهی برای جهان امروز باشد، جهانی که بیش از هر زمان دیگری نیازمند بازگشت به این اصول بنیادین است.
سخنرانی امروز رضا شاه دوم، صرفا یک بیانیه سیاسی نیست؛ بلکه تجلی چشماندازی استراتژیک برای ایران آینده است. در عصری که منطقه خاورمیانه با چالشهای پیچیدهای روبرو است، طرح "پیمان کوروش" میتواند به عنوان بستری برای همکاریهای سازنده، ثبات منطقهای و پیشرفت پایدار عمل کند. این پیمان، فرصتی است تا ایران، با تکیه بر هویت تاریخی غنی و با عزمی راسخ، نقشی محوری در ایجاد نظمی نوین و مبتنی بر صلح ایفا نماید.
دعوت به پشت شاه ایران بودن: 👇
https://t.me/ASHOOZA/349
https://t.me/ASHOOZA/359
در واقع دعوتی است به همبستگی ملی، به پذیرش رهبری خردمندانهای که ایران را از گرداب تفرقهها و بحرانها عبور داده و به سوی ساحل امید و تعالی رهنمون میسازد. این اتحاد، نه از سر اجبار، بلکه از سر باور به آیندهای روشن و برخاسته از دل تاریخ پرافتخار ایران است. در این مسیر، هر ایرانی، نقشی کلیدی در تحقق این چشمانداز ایفا میکند.
"پیمان کوروش" و سخنرانی امروز رضا شاه دوم، نقطه عطفی است در تاریخ معاصر ایران.
این رویداد، یادآور قدرت شگرف میراث باستانی ایران در الهامبخشی به آینده است و نشان میدهد که چگونه میتوان با تکیه بر ارزشهای کهن، جهانی عادلانهتر، صلحآمیزتر و شکوفاتر بنا نهاد. این، پیام "پیمان کوروش" است؛ پیامی که امروز، از زبان پادشاه ایران، طنینانداز میشود و نویدبخش فردایی درخشانتر برای ایران و خاورمیانه است.
✍ #اشو
من همیشه گرمم
موتورم روشن میشه با یه استارت
قلمم جرمه هدفم گنده...
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
در تالار تاریخ، گاه فرا میرسد که شخصیتهای برجسته، با الهام از میراث کهن و نگاهی ژرف به آینده، مسیر ملتها را دگرگون میسازند. امروز، روزی چنین است؛ روزی که رضا شاه دوم، پادشاه ایران، با سخنرانی تاریخی خود درباره "پیمان کوروش" پرده از افقهای نوین برمیدارد؛ پیمانی که پتانسیل دگرگونی بنیادین آینده ایران و خاورمیانه را در خود نهفته دارد. این لحظه، فراخوانی است برای اتحاد ملی، برای همبستگی با رهبری که ایران را به سوی شکوفایی و عزت رهنمون میسازد.
"پیمان کوروش" نامی است که در تار و پود تاریخ ایران با صلح، مدارا و احترام به حقوق بشر بافته شده است.
بنیانگذار این میراث، کوروش بزرگ، نه تنها با اقتدار نظامی، بلکه با درایت سیاسی و انسانیت بینظیرش، امپراتوری ای را بنا نهاد که در آن، تنوع فرهنگی و دینی نه تنها پذیرفته شده، بلکه گرامی داشته میشد. این پیمان، نمادی از آن روح بلند است؛ روحی که بر پایهی همزیستی مسالمتآمیز و احترام متقابل بنا شده و میتواند نقشه راهی برای جهان امروز باشد، جهانی که بیش از هر زمان دیگری نیازمند بازگشت به این اصول بنیادین است.
سخنرانی امروز رضا شاه دوم، صرفا یک بیانیه سیاسی نیست؛ بلکه تجلی چشماندازی استراتژیک برای ایران آینده است. در عصری که منطقه خاورمیانه با چالشهای پیچیدهای روبرو است، طرح "پیمان کوروش" میتواند به عنوان بستری برای همکاریهای سازنده، ثبات منطقهای و پیشرفت پایدار عمل کند. این پیمان، فرصتی است تا ایران، با تکیه بر هویت تاریخی غنی و با عزمی راسخ، نقشی محوری در ایجاد نظمی نوین و مبتنی بر صلح ایفا نماید.
دعوت به پشت شاه ایران بودن: 👇
https://t.me/ASHOOZA/349
https://t.me/ASHOOZA/359
در واقع دعوتی است به همبستگی ملی، به پذیرش رهبری خردمندانهای که ایران را از گرداب تفرقهها و بحرانها عبور داده و به سوی ساحل امید و تعالی رهنمون میسازد. این اتحاد، نه از سر اجبار، بلکه از سر باور به آیندهای روشن و برخاسته از دل تاریخ پرافتخار ایران است. در این مسیر، هر ایرانی، نقشی کلیدی در تحقق این چشمانداز ایفا میکند.
"پیمان کوروش" و سخنرانی امروز رضا شاه دوم، نقطه عطفی است در تاریخ معاصر ایران.
این رویداد، یادآور قدرت شگرف میراث باستانی ایران در الهامبخشی به آینده است و نشان میدهد که چگونه میتوان با تکیه بر ارزشهای کهن، جهانی عادلانهتر، صلحآمیزتر و شکوفاتر بنا نهاد. این، پیام "پیمان کوروش" است؛ پیامی که امروز، از زبان پادشاه ایران، طنینانداز میشود و نویدبخش فردایی درخشانتر برای ایران و خاورمیانه است.
✍ #اشو
من همیشه گرمم
موتورم روشن میشه با یه استارت
قلمم جرمه هدفم گنده...
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
Telegram
اَشو
🔹 رقصِ شاه رضا پهلوی استراتژیک در صحنهیِ سیاست- بخش اول : چرا حمایت از تیمِ شاه، حمایت از خودِ شاه است؟
همراهانِ گرامی و دلسوزانِ آرمانِ میهن، در این مقطعِ حساس که نیازمندِ هوشمندی و انسجامِ حداکثری است، ندایِ عقل و منطق، ما را به سمتِ حمایتی قاطع از…
همراهانِ گرامی و دلسوزانِ آرمانِ میهن، در این مقطعِ حساس که نیازمندِ هوشمندی و انسجامِ حداکثری است، ندایِ عقل و منطق، ما را به سمتِ حمایتی قاطع از…
👍63❤11👏5🔥1😁1
Forwarded from اَشو
🔹 پاسخ به منتقدان: استدلال شاه در باب حق حاکمیت ملی و بیطرفی دوران گذار
در منظومه پیچیده گذار سیاسی ایران، گاه کوچکترین تفاوتها در تعاریف حقوقی میتواند به بزرگترین شکافها در اتحاد نیروهای مخالف بدل شود. یکی از محوریترین و گمراهکنندهترین مناقشاتی که علیه شاه رضا پهلوی مطرح میشود، این ادعاست که ایشان به آرمان پادشاهیخواهان بیاعتنا هستند، زیرا با انحصار قانون اساسی مشروطه به عنوان تنها سند حاکم بر دوران گذار مخالفت میکنند.
این برداشت، نه تنها سادهانگارانه است، بلکه درک عمقی از التزام شاه به دموکراسی و حق حاکمیت ملی را نادیده میگیرد.
❗️ برخلاف آنچه بدخواهان القا میکنند، شاه رضا پهلوی بیشترین توجه و اعتبار را برای پایگاه مردمی پادشاهیخواهان قائل هستند. این اعتقاد ریشه در این باور راسخ دارد که اکثریت مردم ایران، در یک فرآیند آزاد و شفاف، بار دیگر نظام پادشاهی مشروطه را به عنوان بهترین چارچوب حکمرانی برای ایران آینده انتخاب خواهند کرد.
این باور، نهتنها یک امید، بلکه یک یقین استراتژیک است که نیازی به تضمین ساختاری پیش از موعد ندارد.
باید صریح بود: قانون اساسی مشروطه، سندی الهامگرفته از اراده تاریخی ملت ایران در مبارزه با استبداد است، اما ستون فقرات و جوهر محتوایی آن، به طور مطلق بر نهاد پادشاهی استوار است.
این امر در تمامی مواد و فصول آن مشهود است.
پرسش بنیادین، یک چالش منطقی و حقوقی است: تصور کنید ما با این فرض که پادشاهی اکثریت جامعه را دارد، قانون اساسی مشروطه را به عنوان مرجع حقوقی دوره گذار میپذیریم. اما چه میشود اگر، در کمال دموکراتیک، نتیجه انتخابات آزاد و فرآیندی که خود مدعی بیطرفی آن هستیم، یک درصد حکایت از انتخاب جمهوری یا نظامی متفاوت کند؟
در این سناریو، قانون اساسی مشروطهای که تماما ً بر اساس پیشفرض پادشاهی طراحی شده است، عملا اعتبار خود را از دست میدهد و کل فرآیند در خلا قانونی و تشنج فرو میرود.
کسانی که بدون قید و شرط خواستار اعمال قانون اساسی مشروطه در دوره گذار هستند، ناخواسته در دام این پارادوکس میافتند.
آنها با این اصرار، در واقع، بر این نکته چشم میپوشند که بیطرفی مطلق در دوره گذار، مستلزم یک سند حقوقی است که صرفا تنظیمکننده اصول برگزاری انتخابات آزاد، تضمینکننده حقوق مدنی و ناظر بر فرآیند انتقال قدرت باشد؛ نه سندی که خود، ساختار نهایی حکومت را از پیش تعیین کرده باشد.
اتهام خیانت یا کمتوجهی به پادشاهیخواهان، تلاشی مذبوحانه برای تخریب رهبری ای است که بزرگترین خدمت را به آرمان پادشاهی میکند: اعتماد به مردم.
شاه رضا پهلوی نه تنها به پادشاهیخواهی باور دارد، بلکه با رد تحمیل قانون اساسی مشروطه در دوره گذار، دقیقا نشان میدهد که به رای اکثریت مردم ایران ایمان دارد. او میداند که در رقابتی آزاد، اکثریت قاطع مردم، همانگونه که در بطن جامعه ایران نهفته است، نظام پادشاهی مشروطه را بر خواهند گزید.
و قص علی هذا ، این گلهها و تخریبها تنها از سر عدم فهم این تمایز ظریف میان آرمان نهایی و ابزار موقت گذار است.
وظیفه فعالان سیاسی در این مقطع، باور به اکثریت خویش و تلاش برای تضمین یک انتخابات آزاد است، نه ایجاد تفرقه بر سر چارچوبی که اگر به اجبار پذیرفته شود، خود به بزرگترین مانع برای مشروعیتبخشی نهایی به پیروزی پادشاهیخواهان تبدیل خواهد شد. شاه رضا پهلوی به قدرت مردم ایران باور دارند و این باور، خود، بزرگترین ضمانت برای آینده پادشاهی مشروطه است.
اصرار بر حاکمیت این قانون در دوره گذار، عملا به معنای بستن راه انتخاب آزاد مردم است و با روح دموکراتیک مورد ادعای ما در تضاد قرار میگیرد.
این موضع شاه، نه تنها نشانهای از کمتوجهی نیست، بلکه در واقع، عالیترین سطح احترام به آرمان پادشاهیخواهی و اعتماد کامل به خواست ملت است. ایشان باور دارند که اکثریت قاطع مردم ایران خواهان پادشاهی هستند و برای تضمین این پیروزی، نیازی به تحمیل چارچوب حقوقی جانبدارانه در دوره گذار نیست. شاه با اصرار بر سندی بیطرف برای دوره گذار—سندی که تنها ناظر بر آزادیهای مدنی و سازوکار برگزاری انتخابات آزاد باشد— عملا بر یک اصل بنیادین دموکراسی تاکید میورزند. بنابراین، تخریبها و گلههایی که از سر سوءتفاهم صورت میگیرد، باید متوقف شود. شاه رضا پهلوی به قدرت مردم باور کامل دارند و مسیرشان، تثبیت مشروعیت پادشاهی از طریق رای آزاد و قاطع مردم ایران است، نه از طریق ابزارهای حقوقی که بیطرفی مسیر را خدشهدار کنند.
✍ #اشو
بازم کویره که،همه جویده جنس
نعشه کل صحنه جوری خالتور جمیله جر
ته رویاشون اینه بشن تو جریده ذکر...
من میگم قانون اساسی مشروطه نه! چرا؟ دوباره بخونید و اندکی تفکر ...
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
در منظومه پیچیده گذار سیاسی ایران، گاه کوچکترین تفاوتها در تعاریف حقوقی میتواند به بزرگترین شکافها در اتحاد نیروهای مخالف بدل شود. یکی از محوریترین و گمراهکنندهترین مناقشاتی که علیه شاه رضا پهلوی مطرح میشود، این ادعاست که ایشان به آرمان پادشاهیخواهان بیاعتنا هستند، زیرا با انحصار قانون اساسی مشروطه به عنوان تنها سند حاکم بر دوران گذار مخالفت میکنند.
این برداشت، نه تنها سادهانگارانه است، بلکه درک عمقی از التزام شاه به دموکراسی و حق حاکمیت ملی را نادیده میگیرد.
❗️ برخلاف آنچه بدخواهان القا میکنند، شاه رضا پهلوی بیشترین توجه و اعتبار را برای پایگاه مردمی پادشاهیخواهان قائل هستند. این اعتقاد ریشه در این باور راسخ دارد که اکثریت مردم ایران، در یک فرآیند آزاد و شفاف، بار دیگر نظام پادشاهی مشروطه را به عنوان بهترین چارچوب حکمرانی برای ایران آینده انتخاب خواهند کرد.
این باور، نهتنها یک امید، بلکه یک یقین استراتژیک است که نیازی به تضمین ساختاری پیش از موعد ندارد.
باید صریح بود: قانون اساسی مشروطه، سندی الهامگرفته از اراده تاریخی ملت ایران در مبارزه با استبداد است، اما ستون فقرات و جوهر محتوایی آن، به طور مطلق بر نهاد پادشاهی استوار است.
این امر در تمامی مواد و فصول آن مشهود است.
پرسش بنیادین، یک چالش منطقی و حقوقی است: تصور کنید ما با این فرض که پادشاهی اکثریت جامعه را دارد، قانون اساسی مشروطه را به عنوان مرجع حقوقی دوره گذار میپذیریم. اما چه میشود اگر، در کمال دموکراتیک، نتیجه انتخابات آزاد و فرآیندی که خود مدعی بیطرفی آن هستیم، یک درصد حکایت از انتخاب جمهوری یا نظامی متفاوت کند؟
در این سناریو، قانون اساسی مشروطهای که تماما ً بر اساس پیشفرض پادشاهی طراحی شده است، عملا اعتبار خود را از دست میدهد و کل فرآیند در خلا قانونی و تشنج فرو میرود.
کسانی که بدون قید و شرط خواستار اعمال قانون اساسی مشروطه در دوره گذار هستند، ناخواسته در دام این پارادوکس میافتند.
آنها با این اصرار، در واقع، بر این نکته چشم میپوشند که بیطرفی مطلق در دوره گذار، مستلزم یک سند حقوقی است که صرفا تنظیمکننده اصول برگزاری انتخابات آزاد، تضمینکننده حقوق مدنی و ناظر بر فرآیند انتقال قدرت باشد؛ نه سندی که خود، ساختار نهایی حکومت را از پیش تعیین کرده باشد.
اتهام خیانت یا کمتوجهی به پادشاهیخواهان، تلاشی مذبوحانه برای تخریب رهبری ای است که بزرگترین خدمت را به آرمان پادشاهی میکند: اعتماد به مردم.
شاه رضا پهلوی نه تنها به پادشاهیخواهی باور دارد، بلکه با رد تحمیل قانون اساسی مشروطه در دوره گذار، دقیقا نشان میدهد که به رای اکثریت مردم ایران ایمان دارد. او میداند که در رقابتی آزاد، اکثریت قاطع مردم، همانگونه که در بطن جامعه ایران نهفته است، نظام پادشاهی مشروطه را بر خواهند گزید.
و قص علی هذا ، این گلهها و تخریبها تنها از سر عدم فهم این تمایز ظریف میان آرمان نهایی و ابزار موقت گذار است.
وظیفه فعالان سیاسی در این مقطع، باور به اکثریت خویش و تلاش برای تضمین یک انتخابات آزاد است، نه ایجاد تفرقه بر سر چارچوبی که اگر به اجبار پذیرفته شود، خود به بزرگترین مانع برای مشروعیتبخشی نهایی به پیروزی پادشاهیخواهان تبدیل خواهد شد. شاه رضا پهلوی به قدرت مردم ایران باور دارند و این باور، خود، بزرگترین ضمانت برای آینده پادشاهی مشروطه است.
اصرار بر حاکمیت این قانون در دوره گذار، عملا به معنای بستن راه انتخاب آزاد مردم است و با روح دموکراتیک مورد ادعای ما در تضاد قرار میگیرد.
این موضع شاه، نه تنها نشانهای از کمتوجهی نیست، بلکه در واقع، عالیترین سطح احترام به آرمان پادشاهیخواهی و اعتماد کامل به خواست ملت است. ایشان باور دارند که اکثریت قاطع مردم ایران خواهان پادشاهی هستند و برای تضمین این پیروزی، نیازی به تحمیل چارچوب حقوقی جانبدارانه در دوره گذار نیست. شاه با اصرار بر سندی بیطرف برای دوره گذار—سندی که تنها ناظر بر آزادیهای مدنی و سازوکار برگزاری انتخابات آزاد باشد— عملا بر یک اصل بنیادین دموکراسی تاکید میورزند. بنابراین، تخریبها و گلههایی که از سر سوءتفاهم صورت میگیرد، باید متوقف شود. شاه رضا پهلوی به قدرت مردم باور کامل دارند و مسیرشان، تثبیت مشروعیت پادشاهی از طریق رای آزاد و قاطع مردم ایران است، نه از طریق ابزارهای حقوقی که بیطرفی مسیر را خدشهدار کنند.
✍ #اشو
بازم کویره که،همه جویده جنس
نعشه کل صحنه جوری خالتور جمیله جر
ته رویاشون اینه بشن تو جریده ذکر...
من میگم قانون اساسی مشروطه نه! چرا؟ دوباره بخونید و اندکی تفکر ...
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
Telegram
اَشو
صدای مردم ایران در برابر ظلم و ستم جمهوری اسلامی. با حمایت مستقیم شاهزاده رضا پهلوی، مصممتر از همیشه در راه آزادی ایران گام برمیدارم. همراه من باشید.
❤76👎5😁2
Forwarded from اَشو
🔹مارپله یا مهندسی سقوط؟ چرا سکوت ایران، قویترین فرماندهی است.
در منظومه پیچیده تحولات سیاسی، پرسشی مکرر و همیشگی از سوی ناظران داخلی و خارجی مطرح میشود: چرا مردم ایران در برههای از زمان، سکوت اختیار کردهاند و اعتراضات ساختارشکنانه عمومی فروکش کرده است؟
❗️پاسخ به این پرسش، نه در حوزه بیتفاوتی و نه در فقدان غیرت ملی، که در فهم عمیق اصول استراتژی یک تغییر بنیادین نهفته است.
جایی که تلاطم لحظهای به نادرست به عنوان پیشروی تعبیر میشود، سکوت کنونی مردم ایران یک پرده نمایشی نیست، بلکه توقف تاکتیکی قبل از حمله نهایی است. این سکوت، نه برآمده از فقدان غیرت ملی، بلکه نشانه درکی عمیق است از اینکه تغییر رژیم، برخلاف تصور خام کودکانه، بازی مارپله نیست که با یک حرکت ناپخته به عقب پرتاب شویم و همه دستاوردها به باد رود. ساختار قدرت موجود، یک دژ است که تنها با مهندسی دقیق و نه با هیجانات آنی فرومیپاشد.
ادامه این روند مستلزم پذیرش این حقیقت است که جرقه اعتراضات خودجوش در این مقطع، عملا خودکشی جمعی است. ساختار اشرافیت اطلاعاتی و امنیتی رژیم، هرگونه اقدام مبتنی بر احساسات را پیشبینی و خنثی میکند. لذا، این جرقه باید به صورت مهندسیشده از مرکز قدرت نشأت بگیرد؛ یعنی از طریق نفوذیهای درون رژیم که در حساسترین نقاط نظامی، اطلاعاتی و سیاسی جایگذاری شدهاند.
در این میان، موقعیت رضا شاه دوم در کانون این استراتژی قرار میگیرد.
برقراری ارتباط با نیروهای رده بالای نظامی، اطلاعاتی و سیاسی کشور، صرفا یک ادعا نیست؛ بلکه گزارش پیشرفت یک عملیات استراتژیک پیچیده است که در حال حاضر در مرحله حیاتی راستیآزمایی به سر میبرد. این راستیآزمایی، عملیاتی است که به واسطه ماهیت امنیتیاش، مستلزم گذر زمان و دقت مضاعف است.
بنابراین، کلید اصلی رهایی در توافق (یا همان هماهنگی استراتژیک دقیق) میان این نیروهای ریزشی رده بالا و شخص رضا شاه دوم نهفته است. این همسویی ساختاری، همان عاملی است که باید پیش از زده شدن جرقه، به سرانجام برسد. هدف این هماهنگی، جلوگیری از وقوع بحرانهای پس از سقوط است؛ یعنی ممانعت از آن فاز مهلک بیثباتی که میتواند کشور را به سوی هرج و مرج بکشاند.
وقتی این چیدمان تکمیل شد، آنگاه فرمان آغاز حرکت صادر خواهد شد.
در این تحلیل، جایگاه شاه رضا پهلوی، نقشی محوری ایفا میکند. شواهد حاکی از آن است که استراتژی فعلی بر محور ارتباطات عمیق و محرمانه با بدنه تصمیمساز و اجرایی کلیدی جمهوری اسلامی بنا شده است. اشاره به روند "راستیآزمایی" با نیروهای رده بالا در ارکان نظامی، اطلاعاتی و سیاسی، نشاندهنده یک رویکرد احتیاطی و مبتنی بر واقعیتسنجی دقیق است. این فرآیند، که به ناچار زمانبر است، صرفا یک مذاکره سیاسی نیست؛ بلکه یک برآورد امنیتی و استراتژیک است تا اطمینان حاصل شود که بخش اعظم نیروهای مسلح و امنیتی در لحظه تغییر، موضع بیطرفی یا همراهی خواهند گرفت و همگرایی میان نیروهای ناراضی و ساختارهای اجرایی برای جلوگیری از فروپاشی کامل و ورود کشور به فاز بیثباتی مطلق در دوران گذار، تضمین گردد.
زد و بند یا همان هماهنگی نهایی میان نیروهای ریزشی در ردههای حساس و شاه رضا پهلوی، ضامن این است که وقتی جرقه زده شد، رژیم نه تنها سرنگون شود، بلکه زمینه برای استقرار یک نظم جدید فراهم باشد.
مردم ایران بیتردید ملتی غیور و صاحب غیرت هستند. سکوت فعلی، لزوما به معنای رضایت یا تسلیم نیست؛ بلکه به معنای درک این واقعیت است که بهترین راه برای پیروزی قطعی، نه انفجار آنی، بلکه یک انسجام استراتژیک برنامهریزی شده است. صبر مورد نیاز، صبر انفعالی نیست؛ بلکه صبری فعالانه است که مبتنی بر اعتماد به یک استراتژی مدون است که در حال طی مراحل پیچیده و زمانبر خود میباشد. هنگامی که تمام محاسبات فنی و سیاسی به نتیجه برسد و نیروهای کلیدی در موقعیت مورد نظر قرار گیرند، آنگاه نفوذیهای داخلی، فرمان شکستن سکوت و زدن جرقه نهایی را دریافت خواهند کرد. در آن لحظه، پرونده جمهوری اسلامی نه به دلیل جنبش لحظهای، بلکه در نتیجه اجرای دقیق یک عملیات استراتژیک بلندمدت بسته خواهد شد.
لحظه موعود فرا خواهد رسید؛ آنگاه که تلاقی موفقیتآمیز تمام متغیرهای از پیش تعیینشده در چارچوب استراتژی بینقص رضا شاه دوم به کمال برسد، آنگاه خواهد بود که نفوذی های درونی، فرمان عملیاتی را برای زدن جرقه فروپاشی نهایی صادر خواهند کرد و فصل جمهوری اسلامی با قاطعیت و بدون هیچ جایگزینی برای بازگشت، بسته خواهد شد.
✍ #اشو
اکنون زمان اعتماد به استراتژی رضا شاه دوم است تا با یک حرکت حسابشده و کوبنده، پرونده جمهوری اسلامی نه با شعار، بلکه با یک فروپاشی ساختاری کامل، بسته شود.
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
در منظومه پیچیده تحولات سیاسی، پرسشی مکرر و همیشگی از سوی ناظران داخلی و خارجی مطرح میشود: چرا مردم ایران در برههای از زمان، سکوت اختیار کردهاند و اعتراضات ساختارشکنانه عمومی فروکش کرده است؟
❗️پاسخ به این پرسش، نه در حوزه بیتفاوتی و نه در فقدان غیرت ملی، که در فهم عمیق اصول استراتژی یک تغییر بنیادین نهفته است.
جایی که تلاطم لحظهای به نادرست به عنوان پیشروی تعبیر میشود، سکوت کنونی مردم ایران یک پرده نمایشی نیست، بلکه توقف تاکتیکی قبل از حمله نهایی است. این سکوت، نه برآمده از فقدان غیرت ملی، بلکه نشانه درکی عمیق است از اینکه تغییر رژیم، برخلاف تصور خام کودکانه، بازی مارپله نیست که با یک حرکت ناپخته به عقب پرتاب شویم و همه دستاوردها به باد رود. ساختار قدرت موجود، یک دژ است که تنها با مهندسی دقیق و نه با هیجانات آنی فرومیپاشد.
ادامه این روند مستلزم پذیرش این حقیقت است که جرقه اعتراضات خودجوش در این مقطع، عملا خودکشی جمعی است. ساختار اشرافیت اطلاعاتی و امنیتی رژیم، هرگونه اقدام مبتنی بر احساسات را پیشبینی و خنثی میکند. لذا، این جرقه باید به صورت مهندسیشده از مرکز قدرت نشأت بگیرد؛ یعنی از طریق نفوذیهای درون رژیم که در حساسترین نقاط نظامی، اطلاعاتی و سیاسی جایگذاری شدهاند.
در این میان، موقعیت رضا شاه دوم در کانون این استراتژی قرار میگیرد.
برقراری ارتباط با نیروهای رده بالای نظامی، اطلاعاتی و سیاسی کشور، صرفا یک ادعا نیست؛ بلکه گزارش پیشرفت یک عملیات استراتژیک پیچیده است که در حال حاضر در مرحله حیاتی راستیآزمایی به سر میبرد. این راستیآزمایی، عملیاتی است که به واسطه ماهیت امنیتیاش، مستلزم گذر زمان و دقت مضاعف است.
بنابراین، کلید اصلی رهایی در توافق (یا همان هماهنگی استراتژیک دقیق) میان این نیروهای ریزشی رده بالا و شخص رضا شاه دوم نهفته است. این همسویی ساختاری، همان عاملی است که باید پیش از زده شدن جرقه، به سرانجام برسد. هدف این هماهنگی، جلوگیری از وقوع بحرانهای پس از سقوط است؛ یعنی ممانعت از آن فاز مهلک بیثباتی که میتواند کشور را به سوی هرج و مرج بکشاند.
وقتی این چیدمان تکمیل شد، آنگاه فرمان آغاز حرکت صادر خواهد شد.
در این تحلیل، جایگاه شاه رضا پهلوی، نقشی محوری ایفا میکند. شواهد حاکی از آن است که استراتژی فعلی بر محور ارتباطات عمیق و محرمانه با بدنه تصمیمساز و اجرایی کلیدی جمهوری اسلامی بنا شده است. اشاره به روند "راستیآزمایی" با نیروهای رده بالا در ارکان نظامی، اطلاعاتی و سیاسی، نشاندهنده یک رویکرد احتیاطی و مبتنی بر واقعیتسنجی دقیق است. این فرآیند، که به ناچار زمانبر است، صرفا یک مذاکره سیاسی نیست؛ بلکه یک برآورد امنیتی و استراتژیک است تا اطمینان حاصل شود که بخش اعظم نیروهای مسلح و امنیتی در لحظه تغییر، موضع بیطرفی یا همراهی خواهند گرفت و همگرایی میان نیروهای ناراضی و ساختارهای اجرایی برای جلوگیری از فروپاشی کامل و ورود کشور به فاز بیثباتی مطلق در دوران گذار، تضمین گردد.
زد و بند یا همان هماهنگی نهایی میان نیروهای ریزشی در ردههای حساس و شاه رضا پهلوی، ضامن این است که وقتی جرقه زده شد، رژیم نه تنها سرنگون شود، بلکه زمینه برای استقرار یک نظم جدید فراهم باشد.
مردم ایران بیتردید ملتی غیور و صاحب غیرت هستند. سکوت فعلی، لزوما به معنای رضایت یا تسلیم نیست؛ بلکه به معنای درک این واقعیت است که بهترین راه برای پیروزی قطعی، نه انفجار آنی، بلکه یک انسجام استراتژیک برنامهریزی شده است. صبر مورد نیاز، صبر انفعالی نیست؛ بلکه صبری فعالانه است که مبتنی بر اعتماد به یک استراتژی مدون است که در حال طی مراحل پیچیده و زمانبر خود میباشد. هنگامی که تمام محاسبات فنی و سیاسی به نتیجه برسد و نیروهای کلیدی در موقعیت مورد نظر قرار گیرند، آنگاه نفوذیهای داخلی، فرمان شکستن سکوت و زدن جرقه نهایی را دریافت خواهند کرد. در آن لحظه، پرونده جمهوری اسلامی نه به دلیل جنبش لحظهای، بلکه در نتیجه اجرای دقیق یک عملیات استراتژیک بلندمدت بسته خواهد شد.
لحظه موعود فرا خواهد رسید؛ آنگاه که تلاقی موفقیتآمیز تمام متغیرهای از پیش تعیینشده در چارچوب استراتژی بینقص رضا شاه دوم به کمال برسد، آنگاه خواهد بود که نفوذی های درونی، فرمان عملیاتی را برای زدن جرقه فروپاشی نهایی صادر خواهند کرد و فصل جمهوری اسلامی با قاطعیت و بدون هیچ جایگزینی برای بازگشت، بسته خواهد شد.
✍ #اشو
اکنون زمان اعتماد به استراتژی رضا شاه دوم است تا با یک حرکت حسابشده و کوبنده، پرونده جمهوری اسلامی نه با شعار، بلکه با یک فروپاشی ساختاری کامل، بسته شود.
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
Telegram
اَشو
صدای مردم ایران در برابر ظلم و ستم جمهوری اسلامی. با حمایت مستقیم شاهزاده رضا پهلوی، مصممتر از همیشه در راه آزادی ایران گام برمیدارم. همراه من باشید.
👍66❤11🕊11👎5
Forwarded from اَشو
🔹هر امضا، گامی به سوی آزادی: با امضای خود، اراده خویش را بر آینده ایران مُهر بزنید.
تاریخ هر ملتی، لحظههایی محتوم و سرنوشتساز دارد که تصمیم یک نسل، مسیر قرنهای پس از خود را ترسیم میکند. ما امروز در برابر چنین لحظهای ایستادهایم. پس از چهار دهه تحملِ سنگینترین ستمها، دیگر نه زمان درنگ است و نه مجال پراکندگی. ندای ایران را پس میگیریم صرفا یک شعار حماسی نیست؛ بلکه عهدی است بیتزلزل میان ما و آینده، و فراخوان شاه، سندی است برای ثبت و تجلی این ارادهی ملی.
باید بدانیم که ارادهی ملت، چونان نیرویی یکپارچه، تنها قدرتی است که میتواند رژیمهای استبدادی را از جای برکند. اینجاست که ارزش حیاتی پیوستن و امضای شما آشکار میشود:
امضای شما، تبدیلِ آرزو به حقیقتِ عملی است.
شما با پیوستن به این کارزار، مُهری قاطع بر اصول بنیادین یک ملت آزاد میزنید؛ اصولی چون حفظ تمامیت ارضی، تأمین آزادی و برابری برای همگان، و مهمتر از همه، جدایی قطعی دین از حکومت. فراتر از این، امضای شما، سند مالکیت ما بر فردای ایران است، چرا که مهمترین اصل این پیمان، تضمین حق ملت ایران برای تعیین شکل حکومت دموکراتیک آینده خود است.
ایرانِ فردا، باید قلمروِ قانون باشد، نه تبعیض؛ سرزمینی که در آن، شهروندان، فارغ از قومیت و مذهب، با حقوقی برابر زندگی کنند. پیوستن شما، تأییدی است بر این بنیاد مستحکم، و یک پیام روشن به جهان: ما ملت ایران، همصدا و متحد، در راه آرمانهای دموکراتیک ایستادهایم.
این حرکت، صرفا یک آرمانگرایی نیست؛ بلکه طرحی جامع و عملیاتی است که از یک سو با فشار حداکثری و سازماندهی نیروهای داخلی، مسیر ریزش از درون رژیم را تسهیل میکند و از سوی دیگر، با پروژه شکوفایی ایران ، نقشه راهی دقیق برای بازسازی کشور، از دوران اضطرار تا شکوفایی نهایی، فراهم آورده است. هر امضا، سوختی است برای موتور این طرح پنجگانه استراتژیک.
در طول تاریخ، ایرانیان آموختهاند که با وحدت خود، بر تاریکی پیروز شوند. اکنون، وقت آن است که قلمروِ تفرقه و یاس را درهم بشکنیم. بیایید با این عمل کوچک، اما پرمعنای پیوستن، اثبات کنیم که ما ملت کبیریم و قلب تپندهی این خیزش ملی، تکتک ما هستیم.
ایران معبد ماست. لحظهای تاریخی فرا رسیده تا با یک امضا، سرنوشت خود را مهر کنیم و پیمان ببندیم که هرگز از تلاش برای بازپسگیری میهنِ مان، دست نخواهیم کشید.
این فراخوان شاه، نه یک پیشنهاد، بلکه یک الزام تاریخی است. زمان تردید گذشته است. این کارزار، منشور رهایی است که راه را برای یک انتقال مدنی و دموکراتیک هموار میکند.
با امضای شما، نوری تابان بر تاریکی استبداد خواهد تابید. نور بر تاریکی پیروز است. بیایید با هم، ایران را پس بگیریم و فردایی را بسازیم که شایسته تاریخ و تمدن این سرزمین باشد.
با پیوستن به https://t.me/OfficialRezaPahlavi/1643 ، قلب تپنده این کارزار باشیم و نشان دهیم که ما ملت کبیری هستیم که برای ایرانی آزاد و آباد، یکی خواهیم شد و پیروز خواهیم شد.
✍ #اشو
با امضای خود، اراده خویش را بر آینده ایران مُهر بزنید.
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
تاریخ هر ملتی، لحظههایی محتوم و سرنوشتساز دارد که تصمیم یک نسل، مسیر قرنهای پس از خود را ترسیم میکند. ما امروز در برابر چنین لحظهای ایستادهایم. پس از چهار دهه تحملِ سنگینترین ستمها، دیگر نه زمان درنگ است و نه مجال پراکندگی. ندای ایران را پس میگیریم صرفا یک شعار حماسی نیست؛ بلکه عهدی است بیتزلزل میان ما و آینده، و فراخوان شاه، سندی است برای ثبت و تجلی این ارادهی ملی.
باید بدانیم که ارادهی ملت، چونان نیرویی یکپارچه، تنها قدرتی است که میتواند رژیمهای استبدادی را از جای برکند. اینجاست که ارزش حیاتی پیوستن و امضای شما آشکار میشود:
امضای شما، تبدیلِ آرزو به حقیقتِ عملی است.
شما با پیوستن به این کارزار، مُهری قاطع بر اصول بنیادین یک ملت آزاد میزنید؛ اصولی چون حفظ تمامیت ارضی، تأمین آزادی و برابری برای همگان، و مهمتر از همه، جدایی قطعی دین از حکومت. فراتر از این، امضای شما، سند مالکیت ما بر فردای ایران است، چرا که مهمترین اصل این پیمان، تضمین حق ملت ایران برای تعیین شکل حکومت دموکراتیک آینده خود است.
ایرانِ فردا، باید قلمروِ قانون باشد، نه تبعیض؛ سرزمینی که در آن، شهروندان، فارغ از قومیت و مذهب، با حقوقی برابر زندگی کنند. پیوستن شما، تأییدی است بر این بنیاد مستحکم، و یک پیام روشن به جهان: ما ملت ایران، همصدا و متحد، در راه آرمانهای دموکراتیک ایستادهایم.
این حرکت، صرفا یک آرمانگرایی نیست؛ بلکه طرحی جامع و عملیاتی است که از یک سو با فشار حداکثری و سازماندهی نیروهای داخلی، مسیر ریزش از درون رژیم را تسهیل میکند و از سوی دیگر، با پروژه شکوفایی ایران ، نقشه راهی دقیق برای بازسازی کشور، از دوران اضطرار تا شکوفایی نهایی، فراهم آورده است. هر امضا، سوختی است برای موتور این طرح پنجگانه استراتژیک.
در طول تاریخ، ایرانیان آموختهاند که با وحدت خود، بر تاریکی پیروز شوند. اکنون، وقت آن است که قلمروِ تفرقه و یاس را درهم بشکنیم. بیایید با این عمل کوچک، اما پرمعنای پیوستن، اثبات کنیم که ما ملت کبیریم و قلب تپندهی این خیزش ملی، تکتک ما هستیم.
ایران معبد ماست. لحظهای تاریخی فرا رسیده تا با یک امضا، سرنوشت خود را مهر کنیم و پیمان ببندیم که هرگز از تلاش برای بازپسگیری میهنِ مان، دست نخواهیم کشید.
این فراخوان شاه، نه یک پیشنهاد، بلکه یک الزام تاریخی است. زمان تردید گذشته است. این کارزار، منشور رهایی است که راه را برای یک انتقال مدنی و دموکراتیک هموار میکند.
با امضای شما، نوری تابان بر تاریکی استبداد خواهد تابید. نور بر تاریکی پیروز است. بیایید با هم، ایران را پس بگیریم و فردایی را بسازیم که شایسته تاریخ و تمدن این سرزمین باشد.
با پیوستن به https://t.me/OfficialRezaPahlavi/1643 ، قلب تپنده این کارزار باشیم و نشان دهیم که ما ملت کبیری هستیم که برای ایرانی آزاد و آباد، یکی خواهیم شد و پیروز خواهیم شد.
✍ #اشو
با امضای خود، اراده خویش را بر آینده ایران مُهر بزنید.
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
Telegram
Reza Pahlavi | رضا پهلوی
هممیهنان عزیز،
خرسندم که در جشن ملی مهرگان، آیین نور و روشنایی، آغاز به کار سامانهٔ «ایران را پس میگیریم» را به اطلاع شما میرسانم.
این سامانه، به آدرسِ IranoPasMigirim.com شاهراهی است برای بسیج و سازماندهی نیروها…
برای ثبت گزارشهای میهنپرستانه…
برای…
خرسندم که در جشن ملی مهرگان، آیین نور و روشنایی، آغاز به کار سامانهٔ «ایران را پس میگیریم» را به اطلاع شما میرسانم.
این سامانه، به آدرسِ IranoPasMigirim.com شاهراهی است برای بسیج و سازماندهی نیروها…
برای ثبت گزارشهای میهنپرستانه…
برای…
👍94❤37👎5👏3🕊3
Forwarded from اَشو
🔹 فلسفه گارد جاویدان: ساختن بنای ملت از همبستگیهای کوچک
https://t.me/OfficialRezaPahlavi/1651
فایل گارد جاویدان ایران؛ راهنمای آغاز، نه سندی از خیزش آنی ، که متنی فاخر در باب مهندسی استراتژی استقامت بلندمدت است. این راهنما، با زبانی دقیق و ریشهدار، به ملت میآموزد که قدرت حقیقی در میان پایگاه مردمی نهفته است، قدرتی که با نادیده گرفتن ساختارهای رسمی و تکیه بر شبکههای خُرد و مورد اعتماد شکل میگیرد. هسته این نگرش، اولویت مطلق امنیت بر شهرت و پایداری بر هیجان است.
این اوراق شرحی است بر بنیادگذاری یک مقاومت بنیادین که قوام آن نه در فریاد، که در سکوت مصمم نهفته است. در این منظومه فکری، سرشت بقا و پیروزی در گرو تشکیل حلقههای کوچک و اعتماد متقابل است؛ هستههایی که چونان گردان پنهان، در خفا به انسجام میرسند و از گزند بدخواهان مصون میمانند.
اصل بنیادین این است که حرکت باید صابرانه باشد؛ چرا که خیزش نابهنگام و عجولانه، همچون شعلهای زودگذر است که به سرعت خاموش میشود.
🔻بخوانید:
https://t.me/ASHOOZA/405
در پهنه گارد جاویدان ایران رهنمودی برای آغاز کار، حکایتی است از مقاومت بنیادین و استراتژی بقا در بستر کنشگری نهفته؛ نظامی که به زیبایی، ظرافت حفظ حیات را با ضرورت اقدام در هم میآمیزد. این منشور، نام و آوازه و نمود را نه مقصد، که مانعی بر سر راه پایداری حقیقی میداند؛ چه آنکه قوت حقیقی در توانایی دوام آوردن در میان آشوب است، نه در غوغای لحظه.
این راهنما، طرحوارهای از شبکهای ناگسترده را ترویج مینماید که در آن، هستههای خُرد و مبتنی بر اعتماد دیرینه، چونان سلولهای ریشه عمل میکنند. اصلترین اندیشه، پرهیز از خیزش شتابآلود است؛ این رویش آرام و استوار نه به معنای ایستایی، بلکه تلاشی آگاهانه جهت دوری از رخنه و آسیبپذیری است. ایمنی در این بستر، تابعی از انضباط فردی و بینش عملی است؛ عضو باید همواره با منش نگهبان امنیتی، پیشبین راههای ضربه باشد و با آفریدن کنشهای خلاقانه، یک گام از رصدکنندگان فراتر رود.
از منظر اخلاق عملی، این ساختار، بر اصول ارتباطی سختگیرانه پایبند است؛ اخبار، نه بر مبنای دوستی و یگانگی، که صرفا در مدار ناگزیر مطلق داد و ستد میشود و هرگونه ثبت الکترونی یا نوشتاری که حاوی زوایای شناسایی باشد، سزاوار نیستی است. این نگرش، تعاملات رودررو و ایمن در خلوتگاهها را عالیترین شکل مکالمه میشمارد و بر اهمیت خوی ملی و کرامت انسانی به مثابه مایه و سوخت روانی تاکید میورزد.
در فرجام، این سند، نه صرفا فرمانی فنی، که فلسفه استواری است؛ گواهی بر آنکه هزاران گروه کوچک و بینام و نشان، در کنار هم میتوانند ساختاری از تابآوری ملی را بنیان نهند که در برابر هر نیروی ستمگستر، پابرجا و دستنیافتنی خواهد بود. این، میثاق پیروزی است برای صابران و منضبطانی که میدانند در این کارزار تاریخی، حضور پنهانشان، بزرگترین گنجینه میهن است.
✍ #اشو
میکشن ایست
راهتو برو با تو نیست
نترس ادامه بده با گریز
راهتو برو با توبیخ راهتو برو تا بیخ
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
https://t.me/OfficialRezaPahlavi/1651
فایل گارد جاویدان ایران؛ راهنمای آغاز، نه سندی از خیزش آنی ، که متنی فاخر در باب مهندسی استراتژی استقامت بلندمدت است. این راهنما، با زبانی دقیق و ریشهدار، به ملت میآموزد که قدرت حقیقی در میان پایگاه مردمی نهفته است، قدرتی که با نادیده گرفتن ساختارهای رسمی و تکیه بر شبکههای خُرد و مورد اعتماد شکل میگیرد. هسته این نگرش، اولویت مطلق امنیت بر شهرت و پایداری بر هیجان است.
این اوراق شرحی است بر بنیادگذاری یک مقاومت بنیادین که قوام آن نه در فریاد، که در سکوت مصمم نهفته است. در این منظومه فکری، سرشت بقا و پیروزی در گرو تشکیل حلقههای کوچک و اعتماد متقابل است؛ هستههایی که چونان گردان پنهان، در خفا به انسجام میرسند و از گزند بدخواهان مصون میمانند.
اصل بنیادین این است که حرکت باید صابرانه باشد؛ چرا که خیزش نابهنگام و عجولانه، همچون شعلهای زودگذر است که به سرعت خاموش میشود.
🔻بخوانید:
https://t.me/ASHOOZA/405
در پهنه گارد جاویدان ایران رهنمودی برای آغاز کار، حکایتی است از مقاومت بنیادین و استراتژی بقا در بستر کنشگری نهفته؛ نظامی که به زیبایی، ظرافت حفظ حیات را با ضرورت اقدام در هم میآمیزد. این منشور، نام و آوازه و نمود را نه مقصد، که مانعی بر سر راه پایداری حقیقی میداند؛ چه آنکه قوت حقیقی در توانایی دوام آوردن در میان آشوب است، نه در غوغای لحظه.
این راهنما، طرحوارهای از شبکهای ناگسترده را ترویج مینماید که در آن، هستههای خُرد و مبتنی بر اعتماد دیرینه، چونان سلولهای ریشه عمل میکنند. اصلترین اندیشه، پرهیز از خیزش شتابآلود است؛ این رویش آرام و استوار نه به معنای ایستایی، بلکه تلاشی آگاهانه جهت دوری از رخنه و آسیبپذیری است. ایمنی در این بستر، تابعی از انضباط فردی و بینش عملی است؛ عضو باید همواره با منش نگهبان امنیتی، پیشبین راههای ضربه باشد و با آفریدن کنشهای خلاقانه، یک گام از رصدکنندگان فراتر رود.
از منظر اخلاق عملی، این ساختار، بر اصول ارتباطی سختگیرانه پایبند است؛ اخبار، نه بر مبنای دوستی و یگانگی، که صرفا در مدار ناگزیر مطلق داد و ستد میشود و هرگونه ثبت الکترونی یا نوشتاری که حاوی زوایای شناسایی باشد، سزاوار نیستی است. این نگرش، تعاملات رودررو و ایمن در خلوتگاهها را عالیترین شکل مکالمه میشمارد و بر اهمیت خوی ملی و کرامت انسانی به مثابه مایه و سوخت روانی تاکید میورزد.
در فرجام، این سند، نه صرفا فرمانی فنی، که فلسفه استواری است؛ گواهی بر آنکه هزاران گروه کوچک و بینام و نشان، در کنار هم میتوانند ساختاری از تابآوری ملی را بنیان نهند که در برابر هر نیروی ستمگستر، پابرجا و دستنیافتنی خواهد بود. این، میثاق پیروزی است برای صابران و منضبطانی که میدانند در این کارزار تاریخی، حضور پنهانشان، بزرگترین گنجینه میهن است.
✍ #اشو
میکشن ایست
راهتو برو با تو نیست
نترس ادامه بده با گریز
راهتو برو با توبیخ راهتو برو تا بیخ
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
Telegram
Reza Pahlavi | رضا پهلوی
امروز دفترچه «گارد جاویدان ایران؛ راهنمای آغاز» را با هدف گسترش و سازماندهی غیرمتمرکز گروههای کوچک برای خیزش بزرگ ملی منتشر میکنیم.
این دفترچه آموزشی، با زبانی ساده و کاربردی، شما را با ضرورت و چگونگی این شکل سازماندهی آشنا میکند.
هدف این است که پس از…
این دفترچه آموزشی، با زبانی ساده و کاربردی، شما را با ضرورت و چگونگی این شکل سازماندهی آشنا میکند.
هدف این است که پس از…
❤62👍6👎4
Forwarded from اَشو
🔹انقد از عرق نگو اُوِری با یه فانتا- تخریب دیوار ترس، دستاوردی که در قاموس تحلیلگران شکستخورده نمیگنجد( ۱/۲)
تو و امثال تو دیگر در این مسیر جایی ندارید. جایی که سخن از ساختن ایران است، مزدورانِ خسته از فکر، تماشاگرانِ شکستخورده و فریادهای بیاثر جایی ندارند. سالهاست که کمپین بازگشت شاهزاده از مرحلهی غر زدن و شعار گذشته و به مرحلهی عمل رسیده است؛ و درست از همینجا نفرت شما آغاز شد — چون از درون میدانید که ما چیزی ساختهایم که هیچیک از شما حتی توان تصورش را ندارید.
تو دیگر در این مسیر جایی نداری. زیرا جریانی که با خرد، راهبرد و پشتوانهی ملت پیش میرود، برای عناصر فرومایه و بیریشهای که جز تکرار واژگان رسانههای امنیتی هنری ندارند، جایی باقی نمیگذارد.
ما از سطح شعار و هیاهو عبور کردهایم و به مرحلهی کنش واقعی رسیدهایم؛ همان نقطهای که ذهنهای کوچک چون تو از درکش عاجزند.
کمپین بازگشت شاهزاده ، نه یک حرکت احساسی بلکه تجلی عقلانیتی ملی است؛ طرحی برای بازسازی شکستهترین مفهوم جامعهی امروز ایران:
اعتماد مردم
در حالی که تو و همقماشانت در مرداب بیعملی و نفرت دستوپا میزنید، کمپین بازگشت شاهزاده شبکهای از امید و آگاهی ساخته که ریشه در خاک ایران دارد و بازوانش تا اقصی نقاط ایران گسترده است. کمپین زبان تازهای به ملت داده است، صدایی که با آن میگویند:
ایران میتواند دوباره بایستد.
https://t.me/ASHOOZA/76
تو با بیمایگی خود میپرسی دستاورد کجاست؟
دستاورد، همین لرزشی است که هر بار نام شاه رضا پهلوی در رسانهها طنین میاندازد، در اتاقهای بستهی دستگاه امنیتی حس میشود. دستاورد، بازگشت گفتوگو دربارهی ایرانِ آزاد، قانونمدار و متمدن است؛ چیزی که برای ذهنی چون تو، افقیست دست نیافتنی.
تو از باطن جمهوری اسلامی سخن میگویی بیآنکه بدانی خود به یکی از پیوستهای روانی آن بدل شدهای.
در زمین آنها بازی میکنی، با واژههایشان حمله میکنی، و گمان داری افشاگری میکنی؛ حال آنکه تنها صدای پژواک ناتوانیِ خودت را میشنوی.
ما در سکوت، پارادایم سیاست ایرانی را تغییر دادهایم. از پراکندگی به همافزایی، از انفعال به کنش، از یاس به ایمان. همین کافی ست تا تو را از درون بسوزاند؛ زیرا هیچ دشمنی همچون موفقیت رقیب، انسانِ شکستخورده را خوار نمیکند.
تو امروز نه مخالف ما، که گمگشتهای در میان انبوه شعارهای خودی. جایی در آینده نداری، زیرا آینده از آنِ آنان است که میسازند، نه آنان که مینالند.
راه ما با عقل و عزت هموار میشود، راه تو با خشم و حقارت به بنبست میرسد.
توهم نقد، نقابیست که بر چهرهی یاس زدهات زدهای؛ تلاشی مذبوحانه برای پنهان کردن حقیقتی که در اعماق وجودت زبانه میکشد: ناتوانی.
سخن از کمپین، سخن از افقی ست که چشمان کمسوی تو از دیدنش عاجز است. تو در پی یافتن دستاوردی، در حالی که ما در حال خلق سرنوشت هستیم. آیا تو قیاس این دو را در مغز کوچک خود ادراک میکنی؟
دستاوردهای ما نه در قالب اعداد و ارقام، که در روح ملتی تشنه به آزادی رخنه کرده است. هر ندایی که از دل ایران برای بازگشت به شکوه گذشته سر داده میشود، مُهریست بر کارنامهی ما.
اما تو کیستی، ای سایهی محو شده در غبار زمان؟
تو فرزند خلف همان ذهنیتی هستی که سالهاست این سرزمین را به قهقرا برده است؛ همان اندیشههای پوسیدهای که در پستوی تعصب و خودخواهی، هر بار با نقابی تازه سر بر میآورند. تو نه منتقدی، بلکه تکرار مکرراتی؛ نوحهای بر ویرانههای امیدی که خود در نابودیاش سهیم بودهای.
در این نبرد سرنوشتساز، تو مهرهای سوختهای.
حتی توان آن را نداری که به سیاهی لشکر بپیوندی؛ زیرا حضور تو، خود تبلیغیست برای رخوت و بیانگیزگی. تو خود قربانی همان پروپاگاندایی هستی که بر طبلش میکوبی؛ اسیر همان توهماتی که دیگران را به اسارتش متهم میکنی.
در قاموس ما، برای امثال تو واژهای نیست، جز فراموششده. .
کمپین، رودی خروشان است ؛ و امثال تو، سنگریزهای بیمقدار در مسیر این سیل بنیانکن.
کیرم تو تیمت 🤣
تیم شید من تک!
شما نه یک عنصر داخلی هستید، بلکه یک لنگر انداز ایدئولوژیک برای سیستم هستید؛ سیستمی که شما را در توهم نقشآفرینی نگه داشته تا انرژیتان را در تخریب و ناسزا به دیگران بسوزانید.
تحلیل و محتوا؟
د آخه شوفر تو و آن تیمتخمی ت درک نمیکنید ساختار چیست:
شما محتوای مفید را در قالب پستهای واکنشی جستجو میکنید. 😊
این یعنی شما تفاوت میان فرایند ساختن و نمایش نتیجه را نمیدانید. ما زیربنای فکری یک نظام جایگزین را میچینیم؛ عملیاتی که نیازمند سکوت و اجرای دقیق است، نه فریاد کشیدن در یک فضای مجازی به هم ریخته.
✍ #اشو
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
تو و امثال تو دیگر در این مسیر جایی ندارید. جایی که سخن از ساختن ایران است، مزدورانِ خسته از فکر، تماشاگرانِ شکستخورده و فریادهای بیاثر جایی ندارند. سالهاست که کمپین بازگشت شاهزاده از مرحلهی غر زدن و شعار گذشته و به مرحلهی عمل رسیده است؛ و درست از همینجا نفرت شما آغاز شد — چون از درون میدانید که ما چیزی ساختهایم که هیچیک از شما حتی توان تصورش را ندارید.
تو دیگر در این مسیر جایی نداری. زیرا جریانی که با خرد، راهبرد و پشتوانهی ملت پیش میرود، برای عناصر فرومایه و بیریشهای که جز تکرار واژگان رسانههای امنیتی هنری ندارند، جایی باقی نمیگذارد.
ما از سطح شعار و هیاهو عبور کردهایم و به مرحلهی کنش واقعی رسیدهایم؛ همان نقطهای که ذهنهای کوچک چون تو از درکش عاجزند.
کمپین بازگشت شاهزاده ، نه یک حرکت احساسی بلکه تجلی عقلانیتی ملی است؛ طرحی برای بازسازی شکستهترین مفهوم جامعهی امروز ایران:
اعتماد مردم
در حالی که تو و همقماشانت در مرداب بیعملی و نفرت دستوپا میزنید، کمپین بازگشت شاهزاده شبکهای از امید و آگاهی ساخته که ریشه در خاک ایران دارد و بازوانش تا اقصی نقاط ایران گسترده است. کمپین زبان تازهای به ملت داده است، صدایی که با آن میگویند:
ایران میتواند دوباره بایستد.
https://t.me/ASHOOZA/76
تو با بیمایگی خود میپرسی دستاورد کجاست؟
دستاورد، همین لرزشی است که هر بار نام شاه رضا پهلوی در رسانهها طنین میاندازد، در اتاقهای بستهی دستگاه امنیتی حس میشود. دستاورد، بازگشت گفتوگو دربارهی ایرانِ آزاد، قانونمدار و متمدن است؛ چیزی که برای ذهنی چون تو، افقیست دست نیافتنی.
تو از باطن جمهوری اسلامی سخن میگویی بیآنکه بدانی خود به یکی از پیوستهای روانی آن بدل شدهای.
در زمین آنها بازی میکنی، با واژههایشان حمله میکنی، و گمان داری افشاگری میکنی؛ حال آنکه تنها صدای پژواک ناتوانیِ خودت را میشنوی.
ما در سکوت، پارادایم سیاست ایرانی را تغییر دادهایم. از پراکندگی به همافزایی، از انفعال به کنش، از یاس به ایمان. همین کافی ست تا تو را از درون بسوزاند؛ زیرا هیچ دشمنی همچون موفقیت رقیب، انسانِ شکستخورده را خوار نمیکند.
تو امروز نه مخالف ما، که گمگشتهای در میان انبوه شعارهای خودی. جایی در آینده نداری، زیرا آینده از آنِ آنان است که میسازند، نه آنان که مینالند.
راه ما با عقل و عزت هموار میشود، راه تو با خشم و حقارت به بنبست میرسد.
توهم نقد، نقابیست که بر چهرهی یاس زدهات زدهای؛ تلاشی مذبوحانه برای پنهان کردن حقیقتی که در اعماق وجودت زبانه میکشد: ناتوانی.
سخن از کمپین، سخن از افقی ست که چشمان کمسوی تو از دیدنش عاجز است. تو در پی یافتن دستاوردی، در حالی که ما در حال خلق سرنوشت هستیم. آیا تو قیاس این دو را در مغز کوچک خود ادراک میکنی؟
دستاوردهای ما نه در قالب اعداد و ارقام، که در روح ملتی تشنه به آزادی رخنه کرده است. هر ندایی که از دل ایران برای بازگشت به شکوه گذشته سر داده میشود، مُهریست بر کارنامهی ما.
اما تو کیستی، ای سایهی محو شده در غبار زمان؟
تو فرزند خلف همان ذهنیتی هستی که سالهاست این سرزمین را به قهقرا برده است؛ همان اندیشههای پوسیدهای که در پستوی تعصب و خودخواهی، هر بار با نقابی تازه سر بر میآورند. تو نه منتقدی، بلکه تکرار مکرراتی؛ نوحهای بر ویرانههای امیدی که خود در نابودیاش سهیم بودهای.
در این نبرد سرنوشتساز، تو مهرهای سوختهای.
حتی توان آن را نداری که به سیاهی لشکر بپیوندی؛ زیرا حضور تو، خود تبلیغیست برای رخوت و بیانگیزگی. تو خود قربانی همان پروپاگاندایی هستی که بر طبلش میکوبی؛ اسیر همان توهماتی که دیگران را به اسارتش متهم میکنی.
در قاموس ما، برای امثال تو واژهای نیست، جز فراموششده. .
کمپین، رودی خروشان است ؛ و امثال تو، سنگریزهای بیمقدار در مسیر این سیل بنیانکن.
تیم شید من تک!
شما نه یک عنصر داخلی هستید، بلکه یک لنگر انداز ایدئولوژیک برای سیستم هستید؛ سیستمی که شما را در توهم نقشآفرینی نگه داشته تا انرژیتان را در تخریب و ناسزا به دیگران بسوزانید.
تحلیل و محتوا؟
د آخه شوفر تو و آن تیم
شما محتوای مفید را در قالب پستهای واکنشی جستجو میکنید. 😊
این یعنی شما تفاوت میان فرایند ساختن و نمایش نتیجه را نمیدانید. ما زیربنای فکری یک نظام جایگزین را میچینیم؛ عملیاتی که نیازمند سکوت و اجرای دقیق است، نه فریاد کشیدن در یک فضای مجازی به هم ریخته.
✍ #اشو
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
Telegram
اَشو
شوفر تو یادت رفته اون روزا کجا بودی؟
وقتی من و امثال من، جونمون رو کف دست گرفته بودیم و تو خیابونا برای آزادی وطن میجنگیدیم، تو تو سوراخ موش قایم شده بودی و فقط از دور زِر میزدی!
این شات خیلی قدیمیه، ولی هنوزم بوی ترسو بودن تو ازش میاد.
من اون موقع…
وقتی من و امثال من، جونمون رو کف دست گرفته بودیم و تو خیابونا برای آزادی وطن میجنگیدیم، تو تو سوراخ موش قایم شده بودی و فقط از دور زِر میزدی!
این شات خیلی قدیمیه، ولی هنوزم بوی ترسو بودن تو ازش میاد.
من اون موقع…
❤39👍10👎1
Forwarded from اَشو
🔹انقد از عرق نگو اُوِری با یه فانتا- شوفر اخراجی و پناه بردن به تئوری توطئه!( ۲/۲)
واقعا مضحک است که فردی پس از اخراج یا کناره گیری ، سعی دارد شکست خود را به یک توطئه سازمانیِ سطح بالا تقلیل دهد.
آیا باور کنیم که عالیترین مقام یک جنبش، وقت خود را صرف اخراج یک فعال در یک کانال تلگرامی میکند؟ بیا پایین
شما توسط اصول کمپین که بر دفاع از بازگشت شاه بنا شده، طرد شدید، زیرا اقدامات شما از این خطوط قرمز عبور کرد. کمپین تحت فرمان شخص یا سازمان خاصی نیست که با یک درخواست متلاشی شود؛ این جنبش، آرمان ملت است.
کمپین، آرمان است، نه یک حساب بانکی که با یک امضا قابل تصرف باشد. مدیران فعلی، علیرغم اتهامات تکراری شما، همچنان بر اصول وفادار ماندهاند، و مسئولیت اقداماتشان را—بر خلاف شما—به گردن دیگران نمیاندازند.
این توهم قدرت، نشان از عدم درک نویسنده از سلسله مراتب و اهداف کلان دارد. شما نه اخراج شدید؛ بلکه حجم واقعی خود را در برابر عظمت کمپین دیدید و نتوانستید تحمل کنید.
شما نه اخراج شدید، بلکه از مسیر اصلی منحرف گشتید.
تنها نتیجه منطقی، جدایی طبیعی شما از بدنه اصلی بوده است. اصرار بر واژهی اخراج، صرفا تلاشی حقیرانه برای پوشاندن ضعف تحلیل سیاسی و عدم پایبندی به خطوط قرمز است.
اتهام زدن به مدیران فعلی با برچسبهایی مانند مزدوران اسرائیل، تنها نشان میدهد که نویسنده اکنون خود را در مرز فکری دشمن مشترک یافته است.
این فرافکنیِ نهاییِ یک عنصر نامنسجم است که نمیتواند شکست خود را بپذیرد.
مدیران نادان؟
این بخش، دیگه شاهکار ادبیته...
شما که اکنون در گوشهای نشستهاید و با عصبانیت تحلیل میکنید، چگونه به خود اجازه میدهید بر کسانی که در میدان، پرچم مبارزه را علیرغم انواع اتهامات و فشارهای امنیتی ، نگه داشتهاند، برچسب نادان بزنید؟
نادان کسی است که شکوه یک هدف را نمیبیند و تنها به جایگاه از دست رفتهاش مینگرد. مدیران فعلی، با حفظ ساختار و رسالت کمپین، ثابت کردهاند که درکشان بسیار عمیقتر از آن است که تحت تأثیر یک اتهام شخصی قرار گیرند.
اتهام مزدوری اسرائیل به کمپین، آخرین پناهگاه عناصر نامنسجمی است که فاقد استدلال سیاسی هستند. این ادبیات، نه برآمده از تحلیل، بلکه مستقیما کپی شده از ابزارهای تبلیغاتی دشمن اصلی است. کسی که از منطق و حقیقت عقب مینشیند، تنها میتواند به توهمات توطئه بچسبد تا شکست خود را توجیه کند.
وقتی از میدان اصلی مبارزه رانده میشوید و تنها چیزی که برایتان باقی میماند، توهین به کسانی است که فعالانه در حال پیشبرد هستند، نشان میدهد که جایگاه شما از ابتدا در فهرست بازندگان تاریخ ثبت شده بود.
ما از تو نخواهیم گفت، تاریخ نیز نخواهد گفت — زیرا تاریخ برای ثبت بیاهمیتها وقت ندارد.
بالاخره، جوهر کلام ما در ضدیت با جهل و ستم خواهد درخشید و اجازه نخواهد داد که ننگی بر آن بنشیند. آزادی ایران دیگر یک خواب نیست؛ واقعیت است و ما آن را محقق خواهیم کرد.
ما نه از عقده حرف میزنیم، نه از نفرت — از مسئولیت ملی سخن میگوییم.
اگر دشمنان امروز ما دچار هراس شدهاند، دلیلش روشن است:
برای نخستینبار پس از دههها، ایرانیان خارج و داخل در حال یافتن صدای مشترک هستند — و آن صدا، صدای حقیقت است.
به جای فحاشی و برچسبزنی، بیایید ببینیم چه کسی برای ایران برنامه دارد، و چه کسی فقط تخریب میکند. تاریخ همیشه با برنامهداران است؛ و برنامه امروز، بازگشت ایران به خودش است.
این متن شوفر، یک اعتراف تلخ به شکست فردی است که نتوانست در یک حرکت جمعی، هویت مستقل خود را حفظ کند. خسرو اخراجی، تلاش میکند تا با متهم کردن دیگران به مزدوری، خود را از بار سنگین عدم کفایت تبرئه کند. این نوشته خسرو باید به عنوان سند از کسانی که راه را گم کردند، بایگانی شود.
✍#اشو
میگه براندازه، تو دل پی دین آخونداس
میگه غوله ولی فقط یه ماهی پاکوتاس
کیرم تو خودت و تیمت شب خوش ❤️
راستی حجت کلاشی باباته انقد روش حساسی؟
این هیچ ، گفته بودم زمان مشخص میکنه کی تو لجنه، همین که با خایمال احمدی نژاد تیم شدی و یزدان پناه پشتته مشخص کرده کی تو لجنه ..😂
پاینده ایران.
زنده باد شاه رضا پهلوی.
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
واقعا مضحک است که فردی پس از اخراج یا کناره گیری ، سعی دارد شکست خود را به یک توطئه سازمانیِ سطح بالا تقلیل دهد.
آیا باور کنیم که عالیترین مقام یک جنبش، وقت خود را صرف اخراج یک فعال در یک کانال تلگرامی میکند؟ بیا پایین
شما توسط اصول کمپین که بر دفاع از بازگشت شاه بنا شده، طرد شدید، زیرا اقدامات شما از این خطوط قرمز عبور کرد. کمپین تحت فرمان شخص یا سازمان خاصی نیست که با یک درخواست متلاشی شود؛ این جنبش، آرمان ملت است.
کمپین، آرمان است، نه یک حساب بانکی که با یک امضا قابل تصرف باشد. مدیران فعلی، علیرغم اتهامات تکراری شما، همچنان بر اصول وفادار ماندهاند، و مسئولیت اقداماتشان را—بر خلاف شما—به گردن دیگران نمیاندازند.
این توهم قدرت، نشان از عدم درک نویسنده از سلسله مراتب و اهداف کلان دارد. شما نه اخراج شدید؛ بلکه حجم واقعی خود را در برابر عظمت کمپین دیدید و نتوانستید تحمل کنید.
شما نه اخراج شدید، بلکه از مسیر اصلی منحرف گشتید.
تنها نتیجه منطقی، جدایی طبیعی شما از بدنه اصلی بوده است. اصرار بر واژهی اخراج، صرفا تلاشی حقیرانه برای پوشاندن ضعف تحلیل سیاسی و عدم پایبندی به خطوط قرمز است.
اتهام زدن به مدیران فعلی با برچسبهایی مانند مزدوران اسرائیل، تنها نشان میدهد که نویسنده اکنون خود را در مرز فکری دشمن مشترک یافته است.
این فرافکنیِ نهاییِ یک عنصر نامنسجم است که نمیتواند شکست خود را بپذیرد.
مدیران نادان؟
این بخش، دیگه شاهکار ادبیته...
شما که اکنون در گوشهای نشستهاید و با عصبانیت تحلیل میکنید، چگونه به خود اجازه میدهید بر کسانی که در میدان، پرچم مبارزه را علیرغم انواع اتهامات و فشارهای امنیتی ، نگه داشتهاند، برچسب نادان بزنید؟
نادان کسی است که شکوه یک هدف را نمیبیند و تنها به جایگاه از دست رفتهاش مینگرد. مدیران فعلی، با حفظ ساختار و رسالت کمپین، ثابت کردهاند که درکشان بسیار عمیقتر از آن است که تحت تأثیر یک اتهام شخصی قرار گیرند.
اتهام مزدوری اسرائیل به کمپین، آخرین پناهگاه عناصر نامنسجمی است که فاقد استدلال سیاسی هستند. این ادبیات، نه برآمده از تحلیل، بلکه مستقیما کپی شده از ابزارهای تبلیغاتی دشمن اصلی است. کسی که از منطق و حقیقت عقب مینشیند، تنها میتواند به توهمات توطئه بچسبد تا شکست خود را توجیه کند.
وقتی از میدان اصلی مبارزه رانده میشوید و تنها چیزی که برایتان باقی میماند، توهین به کسانی است که فعالانه در حال پیشبرد هستند، نشان میدهد که جایگاه شما از ابتدا در فهرست بازندگان تاریخ ثبت شده بود.
ما از تو نخواهیم گفت، تاریخ نیز نخواهد گفت — زیرا تاریخ برای ثبت بیاهمیتها وقت ندارد.
بالاخره، جوهر کلام ما در ضدیت با جهل و ستم خواهد درخشید و اجازه نخواهد داد که ننگی بر آن بنشیند. آزادی ایران دیگر یک خواب نیست؛ واقعیت است و ما آن را محقق خواهیم کرد.
ما نه از عقده حرف میزنیم، نه از نفرت — از مسئولیت ملی سخن میگوییم.
اگر دشمنان امروز ما دچار هراس شدهاند، دلیلش روشن است:
برای نخستینبار پس از دههها، ایرانیان خارج و داخل در حال یافتن صدای مشترک هستند — و آن صدا، صدای حقیقت است.
به جای فحاشی و برچسبزنی، بیایید ببینیم چه کسی برای ایران برنامه دارد، و چه کسی فقط تخریب میکند. تاریخ همیشه با برنامهداران است؛ و برنامه امروز، بازگشت ایران به خودش است.
این متن شوفر، یک اعتراف تلخ به شکست فردی است که نتوانست در یک حرکت جمعی، هویت مستقل خود را حفظ کند. خسرو اخراجی، تلاش میکند تا با متهم کردن دیگران به مزدوری، خود را از بار سنگین عدم کفایت تبرئه کند. این نوشته خسرو باید به عنوان سند از کسانی که راه را گم کردند، بایگانی شود.
✍#اشو
میگه براندازه، تو دل پی دین آخونداس
میگه غوله ولی فقط یه ماهی پاکوتاس
راستی حجت کلاشی باباته انقد روش حساسی؟
این هیچ ، گفته بودم زمان مشخص میکنه کی تو لجنه، همین که با خایمال احمدی نژاد تیم شدی و یزدان پناه پشتته مشخص کرده کی تو لجنه ..😂
پاینده ایران.
زنده باد شاه رضا پهلوی.
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
Telegram
اَشو
صدای مردم ایران در برابر ظلم و ستم جمهوری اسلامی. با حمایت مستقیم شاهزاده رضا پهلوی، مصممتر از همیشه در راه آزادی ایران گام برمیدارم. همراه من باشید.
❤41👍8
Forwarded from اَشو
🔹سقوط نهایی: آخرین بوقِ بازیگر مطرود- پاکسازی بود کمپین زده تو کار اصلاح ژنتیک
شوفر، بار دیگر در تلاش است از سایه حقیقت فرار کند و شکست خود را با داستان نویسی سیاسی بپوشاند.
تو با این حرکت، نه تنها ادعاهای پیشین خود را تضعیف کردی، بلکه رسما بر مُهر طرد شدن خودت مهر تایید زدی. دیگر این یک گفتگو نیست؛ این کالبدشکافی بقایای یک شکست است. حمید رضایی تنها گفت با او تماس گرفته شد، نه از دفتر شاه رضا پهلوی. واشنگتن، شهری است با هزار نهاد، دفتر، مرکز و فعال. چه کسی زنگ زده؟ شماره چیست؟ نام فرد تماسگیرنده؟ سند؟ هیچکدام را نداری، چون کل ادعا مبتنی بر شنیده و خیال است، نه مدرک.
اکنون سوال اصلی این است:
چه کسی به تو اجازه داده است هر تماس تلفنی را دستور شاه رضا پهلوی تعبیر کنی متوهم؟
این رفتار نه تحلیل سیاسی است، نه منطق — صرفا جستوجوی بیمارگونه برای دیدهشدن است. تو خودت را اخراجشده به دستور واشنگتن مینامی، در حالی که واقعیت ساده است: طرد شدی به دلیل انحراف از مسیر و رفتارهای غیرقابل اعتماد.
هیچ تماس سیاسی لازم نبود؛ عملکردت کافی بود تا در هر ساختار منسجم، حذف شوی. شوفر، مشکل تو تلفن واشنگتن نیست — مشکل تو ناتوانی از پذیرش بیاهمیتیات در یک حرکت بزرگ است. هر بار که دهانت را باز میکنی، تنها چیزی که زنده میکنی تصویر یک انسان شکستخورده است که با تکرار دروغ، خود را تسکین میدهد.
تو سند ناتمام را به جای سند قطعی جا میزنی.
حمید رضایی گفت تماس گرفته شد و تو در کسری از ثانیه آن را به فرمان مستقیم شاه رضا پهلوی تعبیر کردی.
این اوج درماندگی است؛ ساختن کاخ دروغ بر پایه یک سایه!
تو دیگر یک منتقد نیستی؛ تو سند تاریخی هستی که نشان میدهد چگونه توهم توطئه میتواند یک فعال را به ابزاری برای دشمن تبدیل کند.
❗️تماس گرفته شد تبدیل شد به دستور مستقیم شاه رضا پهلوی. این نه یک تحریف عمدی، بلکه نشاندهنده ساختار ذهنی یک فرد شکستخورده است که تنها با بزرگنمایی دروغین میتواند خود را در میدان ببیند.
تو امروز در مقابل تمام کسانی که زمانی به تو بها دادند، با استفاده از آخرین کارتت (اتهامزنی به دفتر شاه) خودت را به سطل زباله تاریخ این جنبش پرتاب کردی.
قلم تو دیگر برای هیچکس، حتی خودت، جذاب نیست. خودت را خلاص کن و با همان حامیانی که در تاریکترین گوشههای فضای مجازی داری، به زندگیات ادامه بده.
ما مشغول ساختن آیندهایم که نام امثال تو حتی در حاشیهنویسهای آن هم نخواهد بود.
در نهایت خم نمیشه سره سَرو ...
کمپین بازگشت شاهزاده، نه یک کانال تلگرامی، که تبلور اراده تاریخی یک ملت است که دیگر تاب تحمل استبداد و فرسایش ملی را ندارد. این حرکت، تجمیعکننده تمام نیروهای اصیل، وطنپرست و آگاه به مفهوم دولت مدرن است که هدفش نه بازگشت به گذشته، بلکه پرش هوشمندانه به سوی آیندهای مبتنی بر حاکمیت قانون، دموکراسی پارلمانی و شکوه ایران است. هر تلاشی برای کوچکنمایی این جنبش، در برابر این اجماع ملی، صرفا پژواک درماندگی سیستمهای فرسوده است؛ زیرا صدای کمپین، ندای مشروعترین و آگاهترین بخش جامعه ایران است که آیندهای برآمده از اراده آزاد مردم را نمایندگی میکند.
✍ #اشو
کمپین سربلنده مثل سَرو،کمپین نوک هرمه، بالاس
قیمت سوت و گرمش بالاس،مثل ماه تو دل تاریک شب بالاس
از بالا تا پایین مبارزه با ماس
من اشو، همونی که واسه کمپین گردن میزد
هنوز به بدخواه پهلوی سردرد میدم
ویترینت شیشهایه، مشت ما فلزی
کامیونو با سه تا لاستیک میارم من از برزیل..
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
شوفر، بار دیگر در تلاش است از سایه حقیقت فرار کند و شکست خود را با داستان نویسی سیاسی بپوشاند.
تو با این حرکت، نه تنها ادعاهای پیشین خود را تضعیف کردی، بلکه رسما بر مُهر طرد شدن خودت مهر تایید زدی. دیگر این یک گفتگو نیست؛ این کالبدشکافی بقایای یک شکست است. حمید رضایی تنها گفت با او تماس گرفته شد، نه از دفتر شاه رضا پهلوی. واشنگتن، شهری است با هزار نهاد، دفتر، مرکز و فعال. چه کسی زنگ زده؟ شماره چیست؟ نام فرد تماسگیرنده؟ سند؟ هیچکدام را نداری، چون کل ادعا مبتنی بر شنیده و خیال است، نه مدرک.
اکنون سوال اصلی این است:
چه کسی به تو اجازه داده است هر تماس تلفنی را دستور شاه رضا پهلوی تعبیر کنی متوهم؟
این رفتار نه تحلیل سیاسی است، نه منطق — صرفا جستوجوی بیمارگونه برای دیدهشدن است. تو خودت را اخراجشده به دستور واشنگتن مینامی، در حالی که واقعیت ساده است: طرد شدی به دلیل انحراف از مسیر و رفتارهای غیرقابل اعتماد.
هیچ تماس سیاسی لازم نبود؛ عملکردت کافی بود تا در هر ساختار منسجم، حذف شوی. شوفر، مشکل تو تلفن واشنگتن نیست — مشکل تو ناتوانی از پذیرش بیاهمیتیات در یک حرکت بزرگ است. هر بار که دهانت را باز میکنی، تنها چیزی که زنده میکنی تصویر یک انسان شکستخورده است که با تکرار دروغ، خود را تسکین میدهد.
تو سند ناتمام را به جای سند قطعی جا میزنی.
حمید رضایی گفت تماس گرفته شد و تو در کسری از ثانیه آن را به فرمان مستقیم شاه رضا پهلوی تعبیر کردی.
این اوج درماندگی است؛ ساختن کاخ دروغ بر پایه یک سایه!
تو دیگر یک منتقد نیستی؛ تو سند تاریخی هستی که نشان میدهد چگونه توهم توطئه میتواند یک فعال را به ابزاری برای دشمن تبدیل کند.
❗️تماس گرفته شد تبدیل شد به دستور مستقیم شاه رضا پهلوی. این نه یک تحریف عمدی، بلکه نشاندهنده ساختار ذهنی یک فرد شکستخورده است که تنها با بزرگنمایی دروغین میتواند خود را در میدان ببیند.
تو امروز در مقابل تمام کسانی که زمانی به تو بها دادند، با استفاده از آخرین کارتت (اتهامزنی به دفتر شاه) خودت را به سطل زباله تاریخ این جنبش پرتاب کردی.
قلم تو دیگر برای هیچکس، حتی خودت، جذاب نیست. خودت را خلاص کن و با همان حامیانی که در تاریکترین گوشههای فضای مجازی داری، به زندگیات ادامه بده.
ما مشغول ساختن آیندهایم که نام امثال تو حتی در حاشیهنویسهای آن هم نخواهد بود.
در نهایت خم نمیشه سره سَرو ...
کمپین بازگشت شاهزاده، نه یک کانال تلگرامی، که تبلور اراده تاریخی یک ملت است که دیگر تاب تحمل استبداد و فرسایش ملی را ندارد. این حرکت، تجمیعکننده تمام نیروهای اصیل، وطنپرست و آگاه به مفهوم دولت مدرن است که هدفش نه بازگشت به گذشته، بلکه پرش هوشمندانه به سوی آیندهای مبتنی بر حاکمیت قانون، دموکراسی پارلمانی و شکوه ایران است. هر تلاشی برای کوچکنمایی این جنبش، در برابر این اجماع ملی، صرفا پژواک درماندگی سیستمهای فرسوده است؛ زیرا صدای کمپین، ندای مشروعترین و آگاهترین بخش جامعه ایران است که آیندهای برآمده از اراده آزاد مردم را نمایندگی میکند.
✍ #اشو
کمپین سربلنده مثل سَرو،کمپین نوک هرمه، بالاس
قیمت سوت و گرمش بالاس،مثل ماه تو دل تاریک شب بالاس
از بالا تا پایین مبارزه با ماس
من اشو، همونی که واسه کمپین گردن میزد
هنوز به بدخواه پهلوی سردرد میدم
ویترینت شیشهایه، مشت ما فلزی
کامیونو با سه تا لاستیک میارم من از برزیل..
جوین شو کانال خودت هموطن👇❤️:
https://t.me/ASHOOZA
❤16👍1