گــارد شـــاهــنــشــاهــی
✍ناسیونالیسم و روشنفکران عصر مشروطه 👤میرزا آقاخان کرمانی در خصوص دین ایرانی به عنوان عنصر دیگر ناسیونالیسم همه جا زردشت بزرگ را می ستاید و معتقد است که قانون زند کامل ترین و مترقی ترین کیش های مهد باستان است، و یا خوی ایرانیان از هر آئین دیگری ساز گارتر…
✍ناسیونالیسم و روشنفکران عصر مشروطه
👤میرزا آقاخان کرمانی
میرزا اقاخان بالاخره مجموع عناصر ملیت را در قالب واحد و فرهنگ و تاریخ ایران مطالعه می کند و فلسفه ناسیونالیسم ایران را بر پایه آن بنا نموده است. می گوید: شرافت و اصالت هر قوم را از تاریخ آن باید شناخت. و پاسدار «ملیت و قومیت و جنسیت» ایران در برابر تند باد حوادث همانا تاریخ آن بوده است. ملتی که تاریخش بر بنیانی متین استوار باشد«داعیه بزرگواری در قلوب اهالی راسخ گردد» و چنین قومی چون درخت تنومند به هر سو ریشه انداخته و خزان بر شاخسار عمرش روی ندهد. همچنین افسانه ها و داستانهای ملی در ابقای ملیت و اعاده حیات نوعیت تأثیر دارد . هندوان را قدمت تاریخ و اساطير برهما و «مهابهارت و راما» باقی نگاه داشت؛ چینیان را تاريخ «فرهی» و «هیا» و «جيو»؛ و جهودان را با وجود همه خواریها ،همان تاریخ دین آوران بنی اسرائیل بر پاداشته، و یونانیان را تاريخ پادشاهان و ارباب انواع حفظ کرده است. وگرنه مانند اقوام کارتاژ و کلده و آشور و فنیقی در قومی دیگر مستحيل شده بودند. در این صورت در ارزش ملی «تاريخ حقیقی و امور جوهرى نفس الامری که منشأ آثار فایقه و منتج نتایج حسنه عاليه است»، تردید نمی توان داشت، و آثار پادشاهان بزرگ، حکمای
بزرگوار، پیمبران نامدار، اربابان صنایع و هنرمندان سرمایه بزرگی به دست شاعران و مورخان میدهند تا در دوره فترت بتوانند سلسله غیرت و شوق افراد آن ملت را جنبانیده، تحريک هم و تشویق غیرت ایشان را در انظار امم کنند ... و از ورطه های سختی و بدبختی نجات داده، رو به عالم ترقی و مدنیت سوق دهند. و در واقع هر فردی باید تاریخ ملت خودرا از روی «معلومات جوهریه و محاکمات فلسفیه» کشف کند.
مجموع گفتارش به يک نقطه می رسد و آن #هوشیاری_ملی است؛ تمام کوشش و تلاشش این است که روح اجتماعی ایران نیرو گیرد و قدرت تحرک يابد تا نهضت ملی پدید آید. برای ادای مطلب ترکیبات لغوی مختلف بکار برده است. از آن جمله: «قوت مليت»، «رگ غیرت و جمعیتی» ، «بقای نوعیت و قومیت و جنسیت»،
«حیات ملی» ، «یگانگی و اتحاد ملی» و «وحدت جنسيت» از این بحث می کند که حوادث تاریخ ایران ادراکات همجنسی و پیوستگی مدنی را از بین برده و بر اثر آن پیکر جامعه ایران را حالت «فلج عصبی فرا گرفته است.»
میرزا آقاخان که هدفی روشن و عملی دارد، یعنی احیای ایران و تأسیس حکومت ملی. از یکسو وجوه بزرگی و عبرت گیر ایران باستان را می ستاید و در جهت عکس آن زشتی ها و نابسامانی های ایران زمان خود را می نمایاند. اما این تصور غلط است که جامعه باستانی را ایده آل خود دانسته است. برعکس ضمن تفکر تاریخی او، چه انتقادهای تندی از نظام مدنی ایران پیش از اسلام نموده است.فکر ضد عرب ریشه های کهن تاریخی دارد و پیش از میرزا آقاخان هم جلال الدین میرزا و میرزا فتحعلی آخوندزاده از نکوهش خوی و روش متعديانه تازیان چیزی فروگذار نکرده اند. میرزا آقاخان نیز همان اندیشه را پرورانده است. و اساسا از هر عنصر سامی اعم از کلدانی و جهود و تازی بدش می آید. باری معنی سخنان میرزا آقاخان را باید از هدفش شناخت. بخشی از گفتارش را از تالیف آنچه در سه مکتوب و صد خطابه نوشته را در ادامه میخوانیم:
ای ایران گوان شوکت:
زمانی وسعت مرزو بوم تو به جایی می رسید که از کران تا به کرانش را خورشید در يک روز نمی پیمود. در آن دوران پادشاهان تو به پیمان فرهنگ عمل می کردند و نو در فردوس ارم به بزرگواری و آسایش روزگار می گذراندی و از بخشش های یزدانی بهره یاب بودی. قوانین پادشاهی و آئین مملکتداری پارسیان بسیار بود، در امور بزرگ مجلس مشورت تشکیل می دادند و قانون کنکاش بنیادی قوی داشت. ایرانیان در دانش و آداب و اخلاق و فضیلت بر همه ملل سروری داشتند، علوم هندسه و جغرافیا و هیئت و سیاست مدن و نظام لشکری و کشوری و دادگستری آن شهره آفاق بود. مالیات مملكتی قواعد معین و عادلانه داشته و در هر کجا کارگذاران و کارآگاهان بودند که حقایق و احول مردم را به دربار شاه می رساندند. پادشاه را با آنکه اقتدار فراوان بود از احکام فرهنگی و داد انحراف نمی جست. زورمندان را توانایی تعدی به زیردستان نبود، و کشتن آدم از قدرت حكام خارج بود، حتی پادشاه نیز از حکم قتل عار و ننگ داشت و خونریزی را اسباب بدنامی و نامبارکی می شمرد، وقطع اعضا ومثله معمول نبود. در درگاه شهریاران همیشه دانایان و دانشمندان بودند و در خیر خواهی ملت وترقی کشوربه آزادی سخن می گفتند. مردم از جان و مال خود در امان بودند و لشكريان بارای تعدی نداشتند......
پایان.
@guard_Shahh
👤میرزا آقاخان کرمانی
میرزا اقاخان بالاخره مجموع عناصر ملیت را در قالب واحد و فرهنگ و تاریخ ایران مطالعه می کند و فلسفه ناسیونالیسم ایران را بر پایه آن بنا نموده است. می گوید: شرافت و اصالت هر قوم را از تاریخ آن باید شناخت. و پاسدار «ملیت و قومیت و جنسیت» ایران در برابر تند باد حوادث همانا تاریخ آن بوده است. ملتی که تاریخش بر بنیانی متین استوار باشد«داعیه بزرگواری در قلوب اهالی راسخ گردد» و چنین قومی چون درخت تنومند به هر سو ریشه انداخته و خزان بر شاخسار عمرش روی ندهد. همچنین افسانه ها و داستانهای ملی در ابقای ملیت و اعاده حیات نوعیت تأثیر دارد . هندوان را قدمت تاریخ و اساطير برهما و «مهابهارت و راما» باقی نگاه داشت؛ چینیان را تاريخ «فرهی» و «هیا» و «جيو»؛ و جهودان را با وجود همه خواریها ،همان تاریخ دین آوران بنی اسرائیل بر پاداشته، و یونانیان را تاريخ پادشاهان و ارباب انواع حفظ کرده است. وگرنه مانند اقوام کارتاژ و کلده و آشور و فنیقی در قومی دیگر مستحيل شده بودند. در این صورت در ارزش ملی «تاريخ حقیقی و امور جوهرى نفس الامری که منشأ آثار فایقه و منتج نتایج حسنه عاليه است»، تردید نمی توان داشت، و آثار پادشاهان بزرگ، حکمای
بزرگوار، پیمبران نامدار، اربابان صنایع و هنرمندان سرمایه بزرگی به دست شاعران و مورخان میدهند تا در دوره فترت بتوانند سلسله غیرت و شوق افراد آن ملت را جنبانیده، تحريک هم و تشویق غیرت ایشان را در انظار امم کنند ... و از ورطه های سختی و بدبختی نجات داده، رو به عالم ترقی و مدنیت سوق دهند. و در واقع هر فردی باید تاریخ ملت خودرا از روی «معلومات جوهریه و محاکمات فلسفیه» کشف کند.
مجموع گفتارش به يک نقطه می رسد و آن #هوشیاری_ملی است؛ تمام کوشش و تلاشش این است که روح اجتماعی ایران نیرو گیرد و قدرت تحرک يابد تا نهضت ملی پدید آید. برای ادای مطلب ترکیبات لغوی مختلف بکار برده است. از آن جمله: «قوت مليت»، «رگ غیرت و جمعیتی» ، «بقای نوعیت و قومیت و جنسیت»،
«حیات ملی» ، «یگانگی و اتحاد ملی» و «وحدت جنسيت» از این بحث می کند که حوادث تاریخ ایران ادراکات همجنسی و پیوستگی مدنی را از بین برده و بر اثر آن پیکر جامعه ایران را حالت «فلج عصبی فرا گرفته است.»
میرزا آقاخان که هدفی روشن و عملی دارد، یعنی احیای ایران و تأسیس حکومت ملی. از یکسو وجوه بزرگی و عبرت گیر ایران باستان را می ستاید و در جهت عکس آن زشتی ها و نابسامانی های ایران زمان خود را می نمایاند. اما این تصور غلط است که جامعه باستانی را ایده آل خود دانسته است. برعکس ضمن تفکر تاریخی او، چه انتقادهای تندی از نظام مدنی ایران پیش از اسلام نموده است.فکر ضد عرب ریشه های کهن تاریخی دارد و پیش از میرزا آقاخان هم جلال الدین میرزا و میرزا فتحعلی آخوندزاده از نکوهش خوی و روش متعديانه تازیان چیزی فروگذار نکرده اند. میرزا آقاخان نیز همان اندیشه را پرورانده است. و اساسا از هر عنصر سامی اعم از کلدانی و جهود و تازی بدش می آید. باری معنی سخنان میرزا آقاخان را باید از هدفش شناخت. بخشی از گفتارش را از تالیف آنچه در سه مکتوب و صد خطابه نوشته را در ادامه میخوانیم:
ای ایران گوان شوکت:
زمانی وسعت مرزو بوم تو به جایی می رسید که از کران تا به کرانش را خورشید در يک روز نمی پیمود. در آن دوران پادشاهان تو به پیمان فرهنگ عمل می کردند و نو در فردوس ارم به بزرگواری و آسایش روزگار می گذراندی و از بخشش های یزدانی بهره یاب بودی. قوانین پادشاهی و آئین مملکتداری پارسیان بسیار بود، در امور بزرگ مجلس مشورت تشکیل می دادند و قانون کنکاش بنیادی قوی داشت. ایرانیان در دانش و آداب و اخلاق و فضیلت بر همه ملل سروری داشتند، علوم هندسه و جغرافیا و هیئت و سیاست مدن و نظام لشکری و کشوری و دادگستری آن شهره آفاق بود. مالیات مملكتی قواعد معین و عادلانه داشته و در هر کجا کارگذاران و کارآگاهان بودند که حقایق و احول مردم را به دربار شاه می رساندند. پادشاه را با آنکه اقتدار فراوان بود از احکام فرهنگی و داد انحراف نمی جست. زورمندان را توانایی تعدی به زیردستان نبود، و کشتن آدم از قدرت حكام خارج بود، حتی پادشاه نیز از حکم قتل عار و ننگ داشت و خونریزی را اسباب بدنامی و نامبارکی می شمرد، وقطع اعضا ومثله معمول نبود. در درگاه شهریاران همیشه دانایان و دانشمندان بودند و در خیر خواهی ملت وترقی کشوربه آزادی سخن می گفتند. مردم از جان و مال خود در امان بودند و لشكريان بارای تعدی نداشتند......
پایان.
@guard_Shahh