ایران بریفینگ / فارسی
قسمت بیست ویکم / با تحقیقات پلیس مشخصی شد که دهها دختر دیگر نیز بهعناوینمختلف به این مرکز آورده شدهاند. رسانهها از دستگیری برخی دیگر از مسئولان این مرکز به اتهام ربودن دختران، سوء استفاده و انتقال آنان به کویت و دبی خبر دادند. مشخص شد دست کم ۱۹ تن از…
قسمت بیست و دوم / کمی دوباره به عقب برگردیم به #محسن_رفیقدوست که از آدمکشی در پیش از انقلاب به رانندگی برای خمینی رسید و بعد در پشت بام مدرسه رفاه و علوی جوخه اعدام و تیرباران راه انداخته بود، اعدامها که تمام شد، غارتهایشان را که کردند، دیوارها و خانه های «شهرنو» را به دستور #خلخالی ویران کردند و زنان تن فروش، بی سرپناه در خیابانها آواره شدند.
به دستور #آیت_الله_بهشتی آنها را به تدریج از خیابانها جمع کردند.
بخشی از این سرگذشت را حالا با محسن رفیقدوست دوره کنیم:
سال ۱۳۵۸ مرحوم شهید بهشتی مرا صدا کرد و گفت: دو نفر از آقایان منار را خراب کردند اما چاه را نکندند!
پرسیدم: یعنی چی؟
گفت: رفته اند دیوار محله شهرنو را خراب کرده اند و فواحش به خیابانها ریخته اند. شما برو اینها را جمع کن.
آن روزها من در کمیته بودم ، ایشان به #بنیاد_مستضعفان دستور داد مکانی را به من بدهد. اولین مکانی که برای این کار گرفتم در خیابان آفریقا یا جرُدن خانه ثابت پاسال بود. خیلی خانه بزرگی بود. ظاهرا #ثابت_پاسال به این خانه کاخ ورسای کوچک می گفته چون با نقشه ورسای ساخته شده بود و یک استخر داشت به شکل کاسه بلور. حدود ۴۰ نفر از بچه های سپاه (احتمالا منظورش کمیته هاست) را ماشین در اختیارشان گذاشتم. شبها می رفتند اینها را از خیابانهای تهران جمع میکردند و به آنجا میآوردند.
گروهی را هم در آنجا گذاشتم که اینها را اداره کنند. یک گروه از خانم ها را هم گذاشته بودم که با آنها کار تربیتی کنند. کم کم کار جمع کردن فواحش تمام شد و دیگر به صورت علنی در سطح شهر نبودند. بعدها آنجا تبدیل به مرکز نگهداری دخترانی شد که مشکل پیدا می کردند. این دختران را پدر و مادر نگه نمیداشتند. زندان هم نمی خواستند ببرند که الان هم هنوز هست.(احتمالا منظورش همان #خانه_هدایت_کرج است که زیر نظر خودش اداره میشود) تا چهار صد نفر رسید با حدود ۱۵ نفر از متدینین متمکن.
بعد بنیاد آن خانه را از ما گرفت وخانه مراد اریه را به ما داد،خانه بزرگی روبروی هتل استقلال.
تعدادشان حالا خالص شده بود و دیدم اینها کار میخواهند و کسی هم به آنها کار نمیدهد، تعدادشان را برای نگهبانی و خدمات فرستادم زندان اوین، استقبال شد و بچههای دادستانی هم خواستند، حالا خیلی از آنها که رفته بودند هم برگشتند وگفتند ما هم کار میخواهیم.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
به دستور #آیت_الله_بهشتی آنها را به تدریج از خیابانها جمع کردند.
بخشی از این سرگذشت را حالا با محسن رفیقدوست دوره کنیم:
سال ۱۳۵۸ مرحوم شهید بهشتی مرا صدا کرد و گفت: دو نفر از آقایان منار را خراب کردند اما چاه را نکندند!
پرسیدم: یعنی چی؟
گفت: رفته اند دیوار محله شهرنو را خراب کرده اند و فواحش به خیابانها ریخته اند. شما برو اینها را جمع کن.
آن روزها من در کمیته بودم ، ایشان به #بنیاد_مستضعفان دستور داد مکانی را به من بدهد. اولین مکانی که برای این کار گرفتم در خیابان آفریقا یا جرُدن خانه ثابت پاسال بود. خیلی خانه بزرگی بود. ظاهرا #ثابت_پاسال به این خانه کاخ ورسای کوچک می گفته چون با نقشه ورسای ساخته شده بود و یک استخر داشت به شکل کاسه بلور. حدود ۴۰ نفر از بچه های سپاه (احتمالا منظورش کمیته هاست) را ماشین در اختیارشان گذاشتم. شبها می رفتند اینها را از خیابانهای تهران جمع میکردند و به آنجا میآوردند.
گروهی را هم در آنجا گذاشتم که اینها را اداره کنند. یک گروه از خانم ها را هم گذاشته بودم که با آنها کار تربیتی کنند. کم کم کار جمع کردن فواحش تمام شد و دیگر به صورت علنی در سطح شهر نبودند. بعدها آنجا تبدیل به مرکز نگهداری دخترانی شد که مشکل پیدا می کردند. این دختران را پدر و مادر نگه نمیداشتند. زندان هم نمی خواستند ببرند که الان هم هنوز هست.(احتمالا منظورش همان #خانه_هدایت_کرج است که زیر نظر خودش اداره میشود) تا چهار صد نفر رسید با حدود ۱۵ نفر از متدینین متمکن.
بعد بنیاد آن خانه را از ما گرفت وخانه مراد اریه را به ما داد،خانه بزرگی روبروی هتل استقلال.
تعدادشان حالا خالص شده بود و دیدم اینها کار میخواهند و کسی هم به آنها کار نمیدهد، تعدادشان را برای نگهبانی و خدمات فرستادم زندان اوین، استقبال شد و بچههای دادستانی هم خواستند، حالا خیلی از آنها که رفته بودند هم برگشتند وگفتند ما هم کار میخواهیم.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
ایران بریفینگ / فارسی
شفیعی، از مدیران ارشد #بنیاد_نور و #بنیاد_مستضعفان و از اعضای کمتر نامور #حزب_موتلفه_اسلامی و یکی از سه نفری که در سال ۷۸ توسط سعید عسگر ترور شد.
#سعید_عسگر در دادگاه قصد خود را از ترور شفیعی ترساندن وی ذکر کرده بود.
ابوالقاسم شفیعی نیز در روایت ماجرای ترورش توسط سعید عسگر گفته بود: «ضاربان روز ۲۰ بهمن سال، ۱۳۷۸ در ساعت ۷:۴۵ دقیقه هنگامی که پسرم را به مدرسه میبردم، مرا مورد هدف قرار دادند و از ناحیه گردن و قفسه سینه مجروح شدم. ضارب سوار بر ترک موتور سیکلت بود و هنگام عبور از مقابل اتومبیلم، برای لحظهای چهره او را دیدم به گونهای که چهرهنگاری به چاپ رسیده ضارب آقای حجاریان در مطبوعات با خبرنگاری ضارب من، مشابهت بسیاری داشت. شب پیش از ترور فردی با موتور سیکلت به منزل من مراجعه کرد و همسرم گفت که نامهای دارد که آن را تنها به من تحویل میدهد. و وقتی پسرم با کمی تاخیر به در منزل رفت، فرد یاد شده رفته بود،وی معتقد بود این ترورها، نقاط کوری دارند که باید، ماموران امنیتی آن را روشن کنند….در اوایل انقلاب، فرمانده سپاه شهر ری و پس از آن به مدت ۶ سال فرماندار شهرستانهای زرینشهر، شهرضای استان اصفهان و شهرکرد بودم …گفته میشود آنان در مسجد جوادالائمه شهرری حضور داشتند و حتی پدر یکی از این افراد، امام جماعت آن مسجد است.»
#ابوالقاسم_شفیعی علیرغم بنیاد نور و بنیاد مستضعفان در چندین شرکت و پروژههای اقتصادی خصوصی با #محسن_رفیق_دوست شراکت هم دارد.
محسن رفیقدوست هم سه روز بعد از ترور حجاریان گفته بود که او سعید عسگر را بهعنوان ضارب حجاریان به نیروهای امنیتی معرفی کرده بود: «من سعید حجاریان را ضدانقلاب نمیدانم و سعید عسگر را که ترور سعید حجاریان را انجام داد من به وزارت اطلاعات معرفی کردم تا قبل از آن هیچکس خبر نداشت... در آن زمان من با آقای علی ربیعی تماس گرفتم و سعید عسگر را بهعنوان ضارب معرفی کردم. علی ربیعی هم تعجب کرد که چرا این کار را کردم. به برادر سعید حجاریان(مسعود حجاریان) که با من همکار بود، صراحتا گفتم این کار سعید عسگر است؛ چون چند روز قبل از آن نیز ابوالقاسم شفیعی را ترور کرده بود»
#جمهوری_اشباح
🌐 irbr.news
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM