ایران بریفینگ
۲۴-عقبه محفل #قتلهای_زنجیره_ای پس از اطلاعیه وزارت اطلاعات حالا از چندين محور اصلی به ميدان آمدند محور رسانهای و محور درون نظامی(لابی قدرت) در محور رسانهای کيهان پيش قراول بود ۷۷/۱۰/۲۰ چهار روز بعد از انتشار اطلاعيه وزارت اطلاعات با انجام مصاحبه اختصاصی…
۲۵-دیگر عقبه محفل ترور و بسیاری از موتلفه و اصولگرایان ۷۷/۱۰/۲۴ #محسن_رفیق_دوست و اسدالله بادامچيان را نزد خامنهای می فرستندو با ارائه دلايلی آزادی بی قيد و شرط سعيد امامي را خواستار میشوند، آنان حتی همراهی امامی با فرزندش مجتبی و عروسش را در طول چند ماه در انگلستان مثال می آورند و او را «نگاهبان حریم» میخوانند و اینکه ماندن وی را در زندان به صلاح ندانسته و احتمال دلسردی عوامل انقلاب از اين بازداشت میرود.
سعيد امامی و ديگر متهمان حالا لب به سخن گشوده بودند.
بادامچيان و رفیقدوست وقتی سکوت رهبر را میبينند زحمات و فداکاریها و خدمات سعيد امامی را برای وی بازگو میکنند،رفیقدوست بعدها ذکر خاطره کرده که:« آقا گفتند سعيد امامی ديگر تمام شد! برويد خودتان هر کاری به نظرتان می آيد انجام بدهيد»
همان روز بادامچيان و رفیقدوست نزد حسين اللهکرم میروند و در آنجا تصميم گرفته میشود آخرين تلاش برای بيرون کشاندن سعيد از زندان انجام شود و آن فرافکنی و جريانسازی های جعلی بود.
پس از بحران سازی های گروه مصطفی نواب همان شب نامهای جعلی از دستخط خامنهای جعل میشود خطاب به رحيم صفوی با اين مضمون که اين دگرانديشان را از بين ببريد...
نامه شبانه در تهران و قم و اصفهان و نجفآباد پخش میشود.
هدف از اين کار منحرف کردن افکار کميته تحقيق #قتلهای_زنجیره_ای بود چراکه با اطلاعاتی که از داخل زندان توحيد رسیده بود،کاظمی و اسلامی و عاليخانی منکر حضور در قتلها شدهاند و اعلام کردهاند که اطمینان دارند قتل کار سپاه است.
با اين نامه انتظار آزادی نمیرفت و هدف مشوش کردن اذهان بازجوها انتظار میرفت که البته راه به جایی نبرد و متهمان تاب شکنجهها را نیاوردند و لب به سخن گشودند.
حالا عقبه محفل ديگر به آزادی متهمان هم فکر نمیکردند بلکه صرفاً به خاموش شدن آنها و انحراف در پرونده ميانديشيدند.
#سعيد_امامی در اعترافاتش در حالی به شاهکليد قتلها رسيده بود و از نقش #اکبر_هاشمی_رفسنجانی در حذفهای سياسی و علی الخصوص به قتل رساندن سيد احمد خمينی پرده بر ميداشت که نمیدانست حکم قتل خودش نيز صادر شده بود….
سعيد امامی تبديل شده بود به بمب ساعتی
از طريق يکی از زندانبانان به امامی پيام میدهند به نحویی خود را از زندان توحيد بيرون بکش!
تنها راه خروج از توحيد بيماری است،مسمومیت یا خودکشی…
ادامه دارد…
#قتلهای_زنجیره_ای_وزارت_اطلاعات
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
سعيد امامی و ديگر متهمان حالا لب به سخن گشوده بودند.
بادامچيان و رفیقدوست وقتی سکوت رهبر را میبينند زحمات و فداکاریها و خدمات سعيد امامی را برای وی بازگو میکنند،رفیقدوست بعدها ذکر خاطره کرده که:« آقا گفتند سعيد امامی ديگر تمام شد! برويد خودتان هر کاری به نظرتان می آيد انجام بدهيد»
همان روز بادامچيان و رفیقدوست نزد حسين اللهکرم میروند و در آنجا تصميم گرفته میشود آخرين تلاش برای بيرون کشاندن سعيد از زندان انجام شود و آن فرافکنی و جريانسازی های جعلی بود.
پس از بحران سازی های گروه مصطفی نواب همان شب نامهای جعلی از دستخط خامنهای جعل میشود خطاب به رحيم صفوی با اين مضمون که اين دگرانديشان را از بين ببريد...
نامه شبانه در تهران و قم و اصفهان و نجفآباد پخش میشود.
هدف از اين کار منحرف کردن افکار کميته تحقيق #قتلهای_زنجیره_ای بود چراکه با اطلاعاتی که از داخل زندان توحيد رسیده بود،کاظمی و اسلامی و عاليخانی منکر حضور در قتلها شدهاند و اعلام کردهاند که اطمینان دارند قتل کار سپاه است.
با اين نامه انتظار آزادی نمیرفت و هدف مشوش کردن اذهان بازجوها انتظار میرفت که البته راه به جایی نبرد و متهمان تاب شکنجهها را نیاوردند و لب به سخن گشودند.
حالا عقبه محفل ديگر به آزادی متهمان هم فکر نمیکردند بلکه صرفاً به خاموش شدن آنها و انحراف در پرونده ميانديشيدند.
#سعيد_امامی در اعترافاتش در حالی به شاهکليد قتلها رسيده بود و از نقش #اکبر_هاشمی_رفسنجانی در حذفهای سياسی و علی الخصوص به قتل رساندن سيد احمد خمينی پرده بر ميداشت که نمیدانست حکم قتل خودش نيز صادر شده بود….
سعيد امامی تبديل شده بود به بمب ساعتی
از طريق يکی از زندانبانان به امامی پيام میدهند به نحویی خود را از زندان توحيد بيرون بکش!
تنها راه خروج از توحيد بيماری است،مسمومیت یا خودکشی…
ادامه دارد…
#قتلهای_زنجیره_ای_وزارت_اطلاعات
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
ایران بریفینگ
۲۵-دیگر عقبه محفل ترور و بسیاری از موتلفه و اصولگرایان ۷۷/۱۰/۲۴ #محسن_رفیق_دوست و اسدالله بادامچيان را نزد خامنهای می فرستندو با ارائه دلايلی آزادی بی قيد و شرط سعيد امامي را خواستار میشوند، آنان حتی همراهی امامی با فرزندش مجتبی و عروسش را در طول چند…
۲۶-صبح روز سهشنبه ۱۳۷۸/۳/۲۵ زندان توحيد
سعيد امامی در سلول ۴۰۷ انفرادی زندان توحيد نگهداری میشده ،در طبقه دوم ، حمام در طبقه همکف ضلع شرقی زندان گرد توحيد است.
به زندانيان برای استحمام نصف قالب صابون و گاها در صورت تقاضا داروی نظافت نيز داده میشده که از يک بسته معمول کمتر و هر بسته نصفه بوده.
امامی داروی نظافت را ميگيرد،دوشهای حمام دورتادور سالنی است که در وسط آن سکویی است و نگهبانی از بالا بر استحمام زندانيان نظارت دارد.
در ثانی حمامها در ندارند و پردهای آنرا می پوشاند که هراز چندگاهی نگهبانی از کنار يا زير آن به داخل نگاهي میاندازد.
امامی بعد از استحمام و مصرف دارو برای نظافت باقی مانده آنرا که علی القاعده فقط میتوانست وی را مسموم نمايد میخورد.
به علت کمی داروی نظافت، وی تا غروب وضعيت عادی داشته و بعد از آن در شب حال وی به وخامت میرود که به درمانگاه زندان توحید انتقال و پزشک وی تجویز می نماید که سریعا به بیمارستان تخصصی اعزام شود با درجریان گذاشتن مقامات مسئول و پس از استعلام از دادستان نظامی و وزير وی را ابتدا به بيمارستان سينا و به دلايل کاملاً معلومی سپس به بيمارستان لقمانالدوله منتقل مینماند (در بخشی که مسئوليت آن بر عهده دکتر #امیدوار_رضایی برادر #محسن_رضایی) میباشد برده ميشود.
نامبرده در ۱۳۷۸/۴/۲۸ به کلی سلامت خويش را باز میيابد اما به بیمارستان اعلام میشود از دفتر خامنهای نمايندهای قصد ديدار با وی را دارد و وی را مرخص نکنید.
همسر #سعید_امامی در آن زمان چند روزی بود که آزاد شده و به دفتر خامنهای اطلاع داده بود که او و دیگران زير سختترين شکنجهها بودهاند،ترخیص امامی يکروز به تأخير ميافتد تا اينکه ناگاه در شامگاه همان روز ۱۳۷۸/۴/۲۸ امامی دچار عارضه ايست قلبی می شود و ساعاتی بعد در بامداد ۲۹ تیر ۱۳۷۸ فوت مینمايد.
پس از اعلام خبر خودکشی امامی بر اثر خوردن داروی نظافت ناصر زرافشان و شيرين عبادی وکلای مقتولين اعلام نمودند بر اساس آزمايشات بسيار انجمن علوم آزمایشگاهی از داروهای نظافتی در ایران تماماً فاقد سم آرسنيک بوده و مهلک نيست.
پزشک معتمد معرفی شده وکلا نیز اعلام کرد چنانچه خوردن داروی نظافت پذیرفته شود بايد جداره معده و روده را پاره نمايد و علت مرگ خونريزي شديد داخلي باشد نه ايست قلبی !
حالا با خیال راحت مسير پرونده #قتلهای_زنجیره_ای تغيير يافت…
#قتلهای_زنجیره_ای
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
سعيد امامی در سلول ۴۰۷ انفرادی زندان توحيد نگهداری میشده ،در طبقه دوم ، حمام در طبقه همکف ضلع شرقی زندان گرد توحيد است.
به زندانيان برای استحمام نصف قالب صابون و گاها در صورت تقاضا داروی نظافت نيز داده میشده که از يک بسته معمول کمتر و هر بسته نصفه بوده.
امامی داروی نظافت را ميگيرد،دوشهای حمام دورتادور سالنی است که در وسط آن سکویی است و نگهبانی از بالا بر استحمام زندانيان نظارت دارد.
در ثانی حمامها در ندارند و پردهای آنرا می پوشاند که هراز چندگاهی نگهبانی از کنار يا زير آن به داخل نگاهي میاندازد.
امامی بعد از استحمام و مصرف دارو برای نظافت باقی مانده آنرا که علی القاعده فقط میتوانست وی را مسموم نمايد میخورد.
به علت کمی داروی نظافت، وی تا غروب وضعيت عادی داشته و بعد از آن در شب حال وی به وخامت میرود که به درمانگاه زندان توحید انتقال و پزشک وی تجویز می نماید که سریعا به بیمارستان تخصصی اعزام شود با درجریان گذاشتن مقامات مسئول و پس از استعلام از دادستان نظامی و وزير وی را ابتدا به بيمارستان سينا و به دلايل کاملاً معلومی سپس به بيمارستان لقمانالدوله منتقل مینماند (در بخشی که مسئوليت آن بر عهده دکتر #امیدوار_رضایی برادر #محسن_رضایی) میباشد برده ميشود.
نامبرده در ۱۳۷۸/۴/۲۸ به کلی سلامت خويش را باز میيابد اما به بیمارستان اعلام میشود از دفتر خامنهای نمايندهای قصد ديدار با وی را دارد و وی را مرخص نکنید.
همسر #سعید_امامی در آن زمان چند روزی بود که آزاد شده و به دفتر خامنهای اطلاع داده بود که او و دیگران زير سختترين شکنجهها بودهاند،ترخیص امامی يکروز به تأخير ميافتد تا اينکه ناگاه در شامگاه همان روز ۱۳۷۸/۴/۲۸ امامی دچار عارضه ايست قلبی می شود و ساعاتی بعد در بامداد ۲۹ تیر ۱۳۷۸ فوت مینمايد.
پس از اعلام خبر خودکشی امامی بر اثر خوردن داروی نظافت ناصر زرافشان و شيرين عبادی وکلای مقتولين اعلام نمودند بر اساس آزمايشات بسيار انجمن علوم آزمایشگاهی از داروهای نظافتی در ایران تماماً فاقد سم آرسنيک بوده و مهلک نيست.
پزشک معتمد معرفی شده وکلا نیز اعلام کرد چنانچه خوردن داروی نظافت پذیرفته شود بايد جداره معده و روده را پاره نمايد و علت مرگ خونريزي شديد داخلي باشد نه ايست قلبی !
حالا با خیال راحت مسير پرونده #قتلهای_زنجیره_ای تغيير يافت…
#قتلهای_زنجیره_ای
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❌ ارتش اسرائیل مرگ هیثم علی طباطبایی، رئیس ستاد کل سازمان تروریستی حزب الله را نائید و لحظه هلاکت وی را نمایش داد.
نیروی هوایی اسرائیل با حمله به منطقه ای در بیروت، تروریست هیثم علی طباطبایی، رئیس ستاد کل حزب الله، را به هلاکت رساند.
طباطبایی از فعالان باسابقه و مرکزی این سازمان تروریستی بود که در دهه ۱۹۸۰ به صفوف آن پیوست و از آن زمان تاکنون چندین سمت ارشد از جمله فرمانده «نیروی رضوان» و مسئول عملیات سازمان تروریستی حزب الله در سوریه را بر عهده داشته است. او به عنوان بخشی از نقش خود در سوریه، استقرار حزب الله را در این کشور تقویت نمود.
در طول جنگ، وی به عنوان فرمانده بخش عملیات این سازمان منصوب شد و در چارچوب نقش خود، مسئول متمرکز کردن امور سازمان و ایجاد نیرو بود. در طول عملیات «پیکان های شمال» پس از حذف بیشتر رهبری نظامی این سازمان، او به عنوان کسی که در واقع مسئول مدیریت جنگ علیه اسرائیل بود، فعالیت کرد.
طباطبایی پدری ایرانی داشت و بعد از ترور فواد شکر بعنوان رئیس ستاد کل حزبالله منصوب شد؛ او سال ها رابط بین سپاه پاسداران و حزب الله بود.
او در طول سالهای حضورش در این سازمان، قابلیتهای حزبالله را توسعه و تقویت کرد. علاوه بر این، او عامل مهمی در توسعه «نیروی رضوان» بود. طباطبایی رهبری افسران ارشد حزبالله را بر عهده داشت و با توجه به ارتباطات و قابلیتهایش، مرکز مهمی از دانش و قدرت در حزبالله بحساب می آمد.
ساختمانی که در آن ارتش اسرائیل نفر دوم حزب الله را هدف قرار داده تقریبا منهدم و نابود شده است.
۳ کشته و ۲۵ زخمی تائید شده است.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
نیروی هوایی اسرائیل با حمله به منطقه ای در بیروت، تروریست هیثم علی طباطبایی، رئیس ستاد کل حزب الله، را به هلاکت رساند.
طباطبایی از فعالان باسابقه و مرکزی این سازمان تروریستی بود که در دهه ۱۹۸۰ به صفوف آن پیوست و از آن زمان تاکنون چندین سمت ارشد از جمله فرمانده «نیروی رضوان» و مسئول عملیات سازمان تروریستی حزب الله در سوریه را بر عهده داشته است. او به عنوان بخشی از نقش خود در سوریه، استقرار حزب الله را در این کشور تقویت نمود.
در طول جنگ، وی به عنوان فرمانده بخش عملیات این سازمان منصوب شد و در چارچوب نقش خود، مسئول متمرکز کردن امور سازمان و ایجاد نیرو بود. در طول عملیات «پیکان های شمال» پس از حذف بیشتر رهبری نظامی این سازمان، او به عنوان کسی که در واقع مسئول مدیریت جنگ علیه اسرائیل بود، فعالیت کرد.
طباطبایی پدری ایرانی داشت و بعد از ترور فواد شکر بعنوان رئیس ستاد کل حزبالله منصوب شد؛ او سال ها رابط بین سپاه پاسداران و حزب الله بود.
او در طول سالهای حضورش در این سازمان، قابلیتهای حزبالله را توسعه و تقویت کرد. علاوه بر این، او عامل مهمی در توسعه «نیروی رضوان» بود. طباطبایی رهبری افسران ارشد حزبالله را بر عهده داشت و با توجه به ارتباطات و قابلیتهایش، مرکز مهمی از دانش و قدرت در حزبالله بحساب می آمد.
ساختمانی که در آن ارتش اسرائیل نفر دوم حزب الله را هدف قرار داده تقریبا منهدم و نابود شده است.
۳ کشته و ۲۵ زخمی تائید شده است.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
👏6👍1🔥1
در اغلب خاطرات رهبران جمهوری اسلامی و ملی مذهبیهای سال ۵۷ آمده است از پائیز ۱۳۵۷ گروههایی با محوریت بهشتی و بازرگان و ساپورت مالی بازار تهران تشکیل شده بود و با رفتن به خوزستان و دیگر استانهای مولد و صنعتی کارگران کارخانهها ،شرکت نفت ، مخابرات و آب و برق را تحریک به اعتصاب غذا میکردند .
آنها به کارگران پول میدادند و از آنها میخواستند در خانهها بمانند و کار نکنند ،همین اعتصابات در کمتر از سه ماه کمر حکومت را شکست ،از حوالی آذر ۵۷ برق قطع میشد ،تلفن ها قطعی داشتند و نفت جیره بندی شد .
کمتر از دوماه کار را بجایی رساند آستانه تحمل مردم تمام شد و به خیابانها ریختند و با حمله به مراکز دولتی و نظامی مسلح شدند و عاقبت شب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ آغاز شب ایران شد
این آستانه تحمل را که اکنون ۴۷ ساله پایان ناپذیر نیست را اگر مردم برای شاهنشاه داشتند قطعا ایران اکنون ابرقدرت دنیا بود.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
آنها به کارگران پول میدادند و از آنها میخواستند در خانهها بمانند و کار نکنند ،همین اعتصابات در کمتر از سه ماه کمر حکومت را شکست ،از حوالی آذر ۵۷ برق قطع میشد ،تلفن ها قطعی داشتند و نفت جیره بندی شد .
کمتر از دوماه کار را بجایی رساند آستانه تحمل مردم تمام شد و به خیابانها ریختند و با حمله به مراکز دولتی و نظامی مسلح شدند و عاقبت شب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ آغاز شب ایران شد
این آستانه تحمل را که اکنون ۴۷ ساله پایان ناپذیر نیست را اگر مردم برای شاهنشاه داشتند قطعا ایران اکنون ابرقدرت دنیا بود.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
👍9🤯1
به گزارش «تککرانچ»، رسانه خبری فناوری در آمریکا، شرکت «ایکس» (توییتر سابق) در روزهای اخیر اعلام کرده در چارچوب برنامهای جدید برای مبارزه با حسابهای جعلی و عملیات نفوذ آنلاین، قصد دارد شفافیت بیشتری در اطلاعات حسابهای کاربری ایجاد کند. این تصمیم پس از انتشار چند تحقیق مستقل رسانهای و امنیتی مطرح شد که نشان میداد شبکههای سازمانیافتهای از حسابهای جعلی در کشورهای مختلف، از جمله ایران، برای اثرگذاری بر فضای سیاسی و اجتماعی در شبکههای اجتماعی فعال بودهاند.
طبق اعلام مدیران ایکس، ویژگی تازهای در بخش «درباره این حساب» (About this account) برای کاربران فعال شده که اطلاعاتی مانند کشور فعالیت حساب، تاریخ ایجاد آن، تغییرات نام کاربری و حتی احتمال استفاده از «ویپیان» (VPN) را نمایش میدهد. این قابلیت که بدون اعلام قبلی فعال شد، با هدف کمک به کاربران برای تشخیص هویت واقعی یا مشکوک حسابها طراحی شده و بهطور پیشفرض فعال است. کارشناسان معتقدند این اقدام میتواند نقش مهمی در کاهش فعالیت رباتها و حسابهای جعلی داشته باشد. اگرچه این ویژگی در حساب کاربری رهبران و مقامهای دولتی فعال است، اما برای عموم نمایش داده نمیشود.
پس از افشا شدن موقعیت مکانی کاربران، برخی از حسابهای «بینام و نشان و جعلی» اسمشان را برای جلوگیری از آشکار شدن هویت و مکان، تغییر دادند.
گزارشهای شرکت «سیابرا»، که در حوزه تحلیل رفتار و اطلاعات شبکههای اجتماعی فعالیت میکند، نشان میدهد شبکهای متشکل از حدود هزار و ۳۰۰ حساب جعلی در اکس با هدف پیشبرد روایتهای وابسته به جمهوری اسلامی فعالیت داشته است. بر اساس این تحلیلها، این حسابها ابتدا روی بحثهای تفرقهبرانگیز داخلی بریتانیا، مانند استقلال اسکاتلند و «خیانت برگزیت»، تمرکز داشتند، اما پس از اوجگیری تنش میان جمهوری اسلامی و اسرائیل و قطع گسترده اینترنت در ایران در ژوئن ۲۰۲۵، ناگهان جهتگیری آنها به سمت پیامهای ضددولت اسرائیل و طرفداری از تهران تغییر کرد. این شبکه طی شش هفته بیش از سههزار پیام و نظر منتشر کرد و حدود ۲۲۴ میلیون بازدید بالقوه و بیش از ۱۲۶ هزار تعامل ثبت کرد. پیش از این نیز گاردین به نقل از اکس اعلام کرده بود، نزدیک به چهار هزار و ۸۰۰ حساب مرتبط با دولت ایران را به علت انتشار اطلاعات نادرست حذف کرده است.
با این حال، بحثهای گستردهای درباره میزان تاثیر این قابلیت و نگرانیهای امنیتی و حریم خصوصی کاربران در جریان است. برخی تحلیلگران میگویند نمایش کشور یا منطقه کاربر ممکن است در برخی کشورها خطرساز باشد، اما اکس اعلام کرده در مناطق حساس، اطلاعات بهصورت کلیتر نمایش داده خواهد شد. با وجود این چالشها، بسیاری از ناظران این تغییرات را گامی مهم در جهت شفافیت بیشتر و مقابله با شبکههای جعلی میدانند، بهویژه در شرایطی که پلتفرمهای اجتماعی در سالهای اخیر به میدان اصلی جنگ اطلاعاتی کشورهای مختلف تبدیل شدهاند.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
طبق اعلام مدیران ایکس، ویژگی تازهای در بخش «درباره این حساب» (About this account) برای کاربران فعال شده که اطلاعاتی مانند کشور فعالیت حساب، تاریخ ایجاد آن، تغییرات نام کاربری و حتی احتمال استفاده از «ویپیان» (VPN) را نمایش میدهد. این قابلیت که بدون اعلام قبلی فعال شد، با هدف کمک به کاربران برای تشخیص هویت واقعی یا مشکوک حسابها طراحی شده و بهطور پیشفرض فعال است. کارشناسان معتقدند این اقدام میتواند نقش مهمی در کاهش فعالیت رباتها و حسابهای جعلی داشته باشد. اگرچه این ویژگی در حساب کاربری رهبران و مقامهای دولتی فعال است، اما برای عموم نمایش داده نمیشود.
پس از افشا شدن موقعیت مکانی کاربران، برخی از حسابهای «بینام و نشان و جعلی» اسمشان را برای جلوگیری از آشکار شدن هویت و مکان، تغییر دادند.
گزارشهای شرکت «سیابرا»، که در حوزه تحلیل رفتار و اطلاعات شبکههای اجتماعی فعالیت میکند، نشان میدهد شبکهای متشکل از حدود هزار و ۳۰۰ حساب جعلی در اکس با هدف پیشبرد روایتهای وابسته به جمهوری اسلامی فعالیت داشته است. بر اساس این تحلیلها، این حسابها ابتدا روی بحثهای تفرقهبرانگیز داخلی بریتانیا، مانند استقلال اسکاتلند و «خیانت برگزیت»، تمرکز داشتند، اما پس از اوجگیری تنش میان جمهوری اسلامی و اسرائیل و قطع گسترده اینترنت در ایران در ژوئن ۲۰۲۵، ناگهان جهتگیری آنها به سمت پیامهای ضددولت اسرائیل و طرفداری از تهران تغییر کرد. این شبکه طی شش هفته بیش از سههزار پیام و نظر منتشر کرد و حدود ۲۲۴ میلیون بازدید بالقوه و بیش از ۱۲۶ هزار تعامل ثبت کرد. پیش از این نیز گاردین به نقل از اکس اعلام کرده بود، نزدیک به چهار هزار و ۸۰۰ حساب مرتبط با دولت ایران را به علت انتشار اطلاعات نادرست حذف کرده است.
با این حال، بحثهای گستردهای درباره میزان تاثیر این قابلیت و نگرانیهای امنیتی و حریم خصوصی کاربران در جریان است. برخی تحلیلگران میگویند نمایش کشور یا منطقه کاربر ممکن است در برخی کشورها خطرساز باشد، اما اکس اعلام کرده در مناطق حساس، اطلاعات بهصورت کلیتر نمایش داده خواهد شد. با وجود این چالشها، بسیاری از ناظران این تغییرات را گامی مهم در جهت شفافیت بیشتر و مقابله با شبکههای جعلی میدانند، بهویژه در شرایطی که پلتفرمهای اجتماعی در سالهای اخیر به میدان اصلی جنگ اطلاعاتی کشورهای مختلف تبدیل شدهاند.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
👏6❤1🔥1
نماینده مجلس : معلوم نیست بودجه بالگردهای اطفای حریق کجا هزینه شده؟
حسن نتاج صلحدار، نماینده مجلس، درباره نبود امکانات برای خاموشکردن آتش جنگلهای هیرکانی گفت: «بودجه رسمی برای خرید بالگردهای اطفای حریق وجود داشته اما باید مشخص شود این بودجه کجا هزینه شده و چرا تجهیزات لازم پیش از وقوع حادثه تامین نشده است.»
او افزود: «تاخیر در تصمیمگیری، ضعف مدیریت، و کمبود تجهیزات از عوامل اصلی گسترش حریق بودهاند.»
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
حسن نتاج صلحدار، نماینده مجلس، درباره نبود امکانات برای خاموشکردن آتش جنگلهای هیرکانی گفت: «بودجه رسمی برای خرید بالگردهای اطفای حریق وجود داشته اما باید مشخص شود این بودجه کجا هزینه شده و چرا تجهیزات لازم پیش از وقوع حادثه تامین نشده است.»
او افزود: «تاخیر در تصمیمگیری، ضعف مدیریت، و کمبود تجهیزات از عوامل اصلی گسترش حریق بودهاند.»
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🤬9🔥1
اسقف هایک هوْسِپیان مهر ، متولد ۱۶ دی ۱۳۲۳ در تهراناست.
او کشیش، فعال حقوق بشر، مسیحی ایرانی و ارمنیتبار بود که تا زمان مرگش اسقف کلیسای جماعت ربّانی بود.
وی یکی از شخصیتهای برجسته جامعه ارمنیان ایران بود. سالها برای دفاع از حقوق اقلیتهای دینی و نجات زندانیان سیاسی و عقیدتی تلاش کرد.
وی چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۷۲ ، سه روز پس از به نتیجه رسیدن تلاشهایش برای آزادی مهدی دیباج و در حالی که به فرودگاه مهرآباد میرفت در بین راه ربوده شد چند روز پس از آن پلیس خبر از پیدا شدن جسد وی داد.
چهار سال بعد مشخص شد که وی در جریان #قتلهای_زنجیره_ای توسط مأمورین وزارت اطلاعات کشته شدهاست.
یک نوشتهُ هوسپیانمهر نشان میدهد که او تهدیدهایی را از سوی قاتلان خود حس میکردهاست. در آخرین نامه به جا مانده از اسقف هوسپیانمهر که یک روز پیش از ناپدید شدن نوشته آمدهاست: «من آمادهام که در کلیسا جان خود را تقدیم کنم باشد که دیگران بتوانند در آرامش و صلح، بدون ترس، خداوند خود را نیایش کنند»
هوسپیانمهر قبل از کشته شدنش به خبرنگار یک روزنامه هلندی گفته بود: «ما در حاشیهُ سرکوب غیرقابل تصوری از طرف دولت هستیم».
#قتل_کشیشهای_مسیحی در ایران، در دهه ۷۰، در فاصله دیماه سال ۱۳۷۲ تا تیر ماه ۱۳۷۳جریان داشت.
هوسپیانمهر ۲۱ دی ۱۳۷۲ برای نجات جان یک کشیش ایرانی بنام مهدی دیباج که از سال ۱۳۶۵ محبوس بوده و توسط دادگاه انقلاب اسلامی ساری به اتهام ارتداد حکم مرگ گرفته بود، نامهای به شورای کلیساهای مجامع ربانی، برای فراخوان به یک اقدام بینالمللی نوشته بود. در این نامه آمدهاست:
«قضیه از این قرار است که برادرمان مهدی دیباج توسط قاضی شرع شهر ساری به مرگ محکوم شدهاست. دیباج حکم محکومیت بهمرگ خود را برای من فرستادهاست که سندی روشن و مؤید این است که بهموجب قانون شرع او یک مرتد است و بایستی اعدام شود… آنها میخواهند خود را از چنگ تنها کلیساهای پروتستان خلاص کنند، و ما برایشان تبدیل به بهترین سیبلها شدهایم…
این نامه باعث شد که جمهوری اسلامی ایران حکم اعدام کشیش مهدی دیباج را منتفی کند و مهدی دیباج را در ۲۶ دیماه ۱۳۷۲ آزاد کند. اما سه روز پس از آن اسقف هوسپیانمهر توسط پلیس مخفی جمهوری اسلامی ربوده میشود و در۳۰ دیماه ۱۳۷۲ مصادف با ۲۰ ژانویه ۱۹۹۴ به قتل میرسد.
#مهدی_دیباج نیز بعدها توسط وزارت اطلاعات کشته شد.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
او کشیش، فعال حقوق بشر، مسیحی ایرانی و ارمنیتبار بود که تا زمان مرگش اسقف کلیسای جماعت ربّانی بود.
وی یکی از شخصیتهای برجسته جامعه ارمنیان ایران بود. سالها برای دفاع از حقوق اقلیتهای دینی و نجات زندانیان سیاسی و عقیدتی تلاش کرد.
وی چهارشنبه ۲۹ دی ۱۳۷۲ ، سه روز پس از به نتیجه رسیدن تلاشهایش برای آزادی مهدی دیباج و در حالی که به فرودگاه مهرآباد میرفت در بین راه ربوده شد چند روز پس از آن پلیس خبر از پیدا شدن جسد وی داد.
چهار سال بعد مشخص شد که وی در جریان #قتلهای_زنجیره_ای توسط مأمورین وزارت اطلاعات کشته شدهاست.
یک نوشتهُ هوسپیانمهر نشان میدهد که او تهدیدهایی را از سوی قاتلان خود حس میکردهاست. در آخرین نامه به جا مانده از اسقف هوسپیانمهر که یک روز پیش از ناپدید شدن نوشته آمدهاست: «من آمادهام که در کلیسا جان خود را تقدیم کنم باشد که دیگران بتوانند در آرامش و صلح، بدون ترس، خداوند خود را نیایش کنند»
هوسپیانمهر قبل از کشته شدنش به خبرنگار یک روزنامه هلندی گفته بود: «ما در حاشیهُ سرکوب غیرقابل تصوری از طرف دولت هستیم».
#قتل_کشیشهای_مسیحی در ایران، در دهه ۷۰، در فاصله دیماه سال ۱۳۷۲ تا تیر ماه ۱۳۷۳جریان داشت.
هوسپیانمهر ۲۱ دی ۱۳۷۲ برای نجات جان یک کشیش ایرانی بنام مهدی دیباج که از سال ۱۳۶۵ محبوس بوده و توسط دادگاه انقلاب اسلامی ساری به اتهام ارتداد حکم مرگ گرفته بود، نامهای به شورای کلیساهای مجامع ربانی، برای فراخوان به یک اقدام بینالمللی نوشته بود. در این نامه آمدهاست:
«قضیه از این قرار است که برادرمان مهدی دیباج توسط قاضی شرع شهر ساری به مرگ محکوم شدهاست. دیباج حکم محکومیت بهمرگ خود را برای من فرستادهاست که سندی روشن و مؤید این است که بهموجب قانون شرع او یک مرتد است و بایستی اعدام شود… آنها میخواهند خود را از چنگ تنها کلیساهای پروتستان خلاص کنند، و ما برایشان تبدیل به بهترین سیبلها شدهایم…
این نامه باعث شد که جمهوری اسلامی ایران حکم اعدام کشیش مهدی دیباج را منتفی کند و مهدی دیباج را در ۲۶ دیماه ۱۳۷۲ آزاد کند. اما سه روز پس از آن اسقف هوسپیانمهر توسط پلیس مخفی جمهوری اسلامی ربوده میشود و در۳۰ دیماه ۱۳۷۲ مصادف با ۲۰ ژانویه ۱۹۹۴ به قتل میرسد.
#مهدی_دیباج نیز بعدها توسط وزارت اطلاعات کشته شد.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🤬4🔥1
احمد میرعلائی متولد ۲۱ فروردین ۱۳۲۱ و از مترجمان پرکار ایرانی بود.
احمد میرعلایی از مترجمانی است که برای نخستین بار فارسی زبانان را با نویسندگان بزرگی همچون بورخس، میلان کوندرا، اکتاویو پاز، گراهام گرین و ویلیام گولدینگ آشنا کردهاست. او طبع و ذوق فراوانی در ترجمه شعر داشت و ترجمه کتابهای سنگ آفتاب سرودهٔ اوکتاویو پاز و ایکور سرودهٔ گاوین بنتاک را میتوان از بهترین آثار او در زمینه ترجمه شعر بهشمار آورد.
وی رابط کانون نویسندگان ایران در اصفهان بود و تصمیمات و اخبار اعضای کانون در تهران را به نویسندگان عضو کانون در اصفهان و برعکس منتقل میکرد.
#احمد_میرعلایی از جمله نویسندگان و روشنفکرانی بود که در #قتلهای_زنجیره_ای توسط عوامل وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در صبح روز دوم آبان ماه ۱۳۷۴ هنگامی که از منزلش به سوی کتابفروشی محل کارش در حرکت بود ناپدید و جسم بیجان او در حدود ساعت ۱۰ شب در کوچههای خیابان میر اصفهان پیدا شد. پول نسبتا زیادی که قرار بود آن روز در کتابفروشی به کسی بدهد هنوز در جیبش بود. محل پیدا شدن جنازه به خانه زاون قوکاسیان، فیلمساز ارمنی اهل اصفهان و از دوستان میرعلایی خیلی نزدیک بود. سناریوی مدنظر قاتلان احتمالا این بود که میرعلایی به همراه رفیق ارمنیاش بیش از حد الکل مصرف کرده و در پی آن سکته کرده است. مامور پزشکی قانونی رد دو تزریق را روی دست میرعلایی دیده بود و مرگ را مشکوک اعلام کرده بود. حتی از پیکر نمونهبرداری کرده بود و به تهران فرستاده بود. اما نتایج نمونهبرداری هرگز به دست خانواده نرسید.
بعدها معلوم شد که احمد میرعلایی بر اثر تزریق انسولین از ناحیه دست راست دچار ایست قلبی شده بود.
او از امضاکنندگان متن نامه ما نویسندهایم و همچنین متن اعتراض به دستگیری سعیدی سیرجانی بود.
علاوه بر فعالیتهای فرهنگی فوق بسیاری ملاقات او با وی.اس. نایپول نویسنده و روزنامه نگار مشهور بریتانیایی فعال حقوق بشر در سفرش به ایران از جمله دلایل خشم نیروهای امنیتی علیه اوست.
میرعلایی در هفتههای آخر عمرش به پسرعموی پدرش، مودب میرعلایی گفته بود که تهدید میشود و مدام آگهی مرگ سعیدی سیرجانی را برای او میفرستند.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
احمد میرعلایی از مترجمانی است که برای نخستین بار فارسی زبانان را با نویسندگان بزرگی همچون بورخس، میلان کوندرا، اکتاویو پاز، گراهام گرین و ویلیام گولدینگ آشنا کردهاست. او طبع و ذوق فراوانی در ترجمه شعر داشت و ترجمه کتابهای سنگ آفتاب سرودهٔ اوکتاویو پاز و ایکور سرودهٔ گاوین بنتاک را میتوان از بهترین آثار او در زمینه ترجمه شعر بهشمار آورد.
وی رابط کانون نویسندگان ایران در اصفهان بود و تصمیمات و اخبار اعضای کانون در تهران را به نویسندگان عضو کانون در اصفهان و برعکس منتقل میکرد.
#احمد_میرعلایی از جمله نویسندگان و روشنفکرانی بود که در #قتلهای_زنجیره_ای توسط عوامل وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در صبح روز دوم آبان ماه ۱۳۷۴ هنگامی که از منزلش به سوی کتابفروشی محل کارش در حرکت بود ناپدید و جسم بیجان او در حدود ساعت ۱۰ شب در کوچههای خیابان میر اصفهان پیدا شد. پول نسبتا زیادی که قرار بود آن روز در کتابفروشی به کسی بدهد هنوز در جیبش بود. محل پیدا شدن جنازه به خانه زاون قوکاسیان، فیلمساز ارمنی اهل اصفهان و از دوستان میرعلایی خیلی نزدیک بود. سناریوی مدنظر قاتلان احتمالا این بود که میرعلایی به همراه رفیق ارمنیاش بیش از حد الکل مصرف کرده و در پی آن سکته کرده است. مامور پزشکی قانونی رد دو تزریق را روی دست میرعلایی دیده بود و مرگ را مشکوک اعلام کرده بود. حتی از پیکر نمونهبرداری کرده بود و به تهران فرستاده بود. اما نتایج نمونهبرداری هرگز به دست خانواده نرسید.
بعدها معلوم شد که احمد میرعلایی بر اثر تزریق انسولین از ناحیه دست راست دچار ایست قلبی شده بود.
او از امضاکنندگان متن نامه ما نویسندهایم و همچنین متن اعتراض به دستگیری سعیدی سیرجانی بود.
علاوه بر فعالیتهای فرهنگی فوق بسیاری ملاقات او با وی.اس. نایپول نویسنده و روزنامه نگار مشهور بریتانیایی فعال حقوق بشر در سفرش به ایران از جمله دلایل خشم نیروهای امنیتی علیه اوست.
میرعلایی در هفتههای آخر عمرش به پسرعموی پدرش، مودب میرعلایی گفته بود که تهدید میشود و مدام آگهی مرگ سعیدی سیرجانی را برای او میفرستند.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🤬2🔥1
علیاکبر سعیدی سیرجانی متولد ۲۰ آذر ۱۳۱۰ ، نویسنده و فعالِ سیاسی ایرانی و از منتقدان نظام جمهوری اسلامی ایران و نظریۀ ولایت فقیه پس از انقلاب اسلامی بود.
او با محمد معین برای لغت نامه دهخدا همکاری میکرد.
#علی_اکبر_سعیدی_سیرجانی از سال ۴۴ تا ۵۷ با بنیاد فرهنگ ایران همکاری و تدوین واژگان بخش حرف میم از لغتنامه را بر عهده داشت.
وی پس از انقلاب۵۷ با فرستادن مقالات فرهنگی در مجلاتی چون نگین و بامشاد به نقد حکومت وقت و جمهوری اسلامی میپرداخت.
مجموعه مقالات او در کتابهایی با عنوانها شیخ صنعان، در آستین مرقع و ای کوتاه آستینان به چاپ رسید که سپس ممنوع شدند. کتابهای او در حکومت جمهوری اسلامی به جز چندی در شمار کتابهای ضاله (گمراهکننده) درآمدهاند و چاپ-ممنوع بهشمار میروند.
سعیدی سیرجانی سپس با انتقادهای خود از حکومت، مورد غضب حاکمان ایران شد و بیش از پیش، با نامههایی که به علی خامنهای مینوشت، مورد غضب قرار گرفت، تا جایی که حکم ارتداد وی را در پی داشت؛ و سرانجام آنچنانکه خود انتظار داشت توسط حکومت بهطور مرموزی از بین رفت.
وی در نامه مشهور خود خطاب به علی خامنهای از «اختناق تحملناپذیر نامعقولی که مأموران وزارت ارشاد در کار نشر کتاب دارند» برای وی نوشت، خامنهای در اقدامی غیرمعمول نامه را پاسخ داده و از طریق کیومرث صابری فومنی(گل آقا) به وی پیام میدهد که:«دورانتان تمام شده و بهتر است در گوشهای بنشینید و بجای نویسندگی بخاطر ارتدادتان طلب استغفار کنید» این پاسخ #سعیدی_سیرجانی را برآشفته کرده و در نامه تند دیگری برای وی مینویسد:«پیام عتابآمیز جناب عالی را آقای صابری برایم خواند، و متأسف شدم، نه به علت این که مورد قهر آن مقام معظم قرار گرفتهام و به زودی امت همیشه در صحنه حزبالله حسابم را خواهند رسید که مرگ در راه دفاع از حق شهادت است و ما مرگ شهادت از خدا خواستهایم. تاسف و تاثرم از پندارهای باطل خویش بود و امیدهای برباد رفتهام دربارهٔ سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ایران در دوران رهبری شما خواهند داشت. بگذریم از لحن توهین آمیز پیام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوایی بعید مینمود تا چه رسد به رهبر مسلمانان جهان»
کمی بعد وی در ۲۳ اسفند ۱۳۷۲، توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد و پس از نه ماه ، در ۴ آذرماه ۱۳۷۳ و در زندان کشته شد.
اعترافات وی در زندان بعدها در #برنامه_هویت از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد.
سیرجانی از معدود کشته شدگانی است که توسط خود #سعید_امامی بازجویی و شکنجه شده است.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
او با محمد معین برای لغت نامه دهخدا همکاری میکرد.
#علی_اکبر_سعیدی_سیرجانی از سال ۴۴ تا ۵۷ با بنیاد فرهنگ ایران همکاری و تدوین واژگان بخش حرف میم از لغتنامه را بر عهده داشت.
وی پس از انقلاب۵۷ با فرستادن مقالات فرهنگی در مجلاتی چون نگین و بامشاد به نقد حکومت وقت و جمهوری اسلامی میپرداخت.
مجموعه مقالات او در کتابهایی با عنوانها شیخ صنعان، در آستین مرقع و ای کوتاه آستینان به چاپ رسید که سپس ممنوع شدند. کتابهای او در حکومت جمهوری اسلامی به جز چندی در شمار کتابهای ضاله (گمراهکننده) درآمدهاند و چاپ-ممنوع بهشمار میروند.
سعیدی سیرجانی سپس با انتقادهای خود از حکومت، مورد غضب حاکمان ایران شد و بیش از پیش، با نامههایی که به علی خامنهای مینوشت، مورد غضب قرار گرفت، تا جایی که حکم ارتداد وی را در پی داشت؛ و سرانجام آنچنانکه خود انتظار داشت توسط حکومت بهطور مرموزی از بین رفت.
وی در نامه مشهور خود خطاب به علی خامنهای از «اختناق تحملناپذیر نامعقولی که مأموران وزارت ارشاد در کار نشر کتاب دارند» برای وی نوشت، خامنهای در اقدامی غیرمعمول نامه را پاسخ داده و از طریق کیومرث صابری فومنی(گل آقا) به وی پیام میدهد که:«دورانتان تمام شده و بهتر است در گوشهای بنشینید و بجای نویسندگی بخاطر ارتدادتان طلب استغفار کنید» این پاسخ #سعیدی_سیرجانی را برآشفته کرده و در نامه تند دیگری برای وی مینویسد:«پیام عتابآمیز جناب عالی را آقای صابری برایم خواند، و متأسف شدم، نه به علت این که مورد قهر آن مقام معظم قرار گرفتهام و به زودی امت همیشه در صحنه حزبالله حسابم را خواهند رسید که مرگ در راه دفاع از حق شهادت است و ما مرگ شهادت از خدا خواستهایم. تاسف و تاثرم از پندارهای باطل خویش بود و امیدهای برباد رفتهام دربارهٔ سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ایران در دوران رهبری شما خواهند داشت. بگذریم از لحن توهین آمیز پیام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوایی بعید مینمود تا چه رسد به رهبر مسلمانان جهان»
کمی بعد وی در ۲۳ اسفند ۱۳۷۲، توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد و پس از نه ماه ، در ۴ آذرماه ۱۳۷۳ و در زندان کشته شد.
اعترافات وی در زندان بعدها در #برنامه_هویت از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد.
سیرجانی از معدود کشته شدگانی است که توسط خود #سعید_امامی بازجویی و شکنجه شده است.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
❤3🤬2🔥1
سیامک سنجری متولد ۲۶ مرداد ۱۳۴۷ است، در سابقه سنجری چند مقام قهرمانی کشتی کشوری و حضور در جبهه جنگ ایران و عراق ، فعالیت کوتاه مدت در سپاه پاسداران نیز دیده میشود، وی یکی از منابع و خبرچینهای وزارت اطلاعات در معاونت امور اجتماعی این وزارتخانه بوده است که در سن ۲۸ سالگی و در آستانه جشن ازدواج کشته شد.
او تنها قربانی #قتلهای_زنجیره_ای است که به دلایل غیرسیاسی در حالی کشته شده است که یک روز پیش از قتلش برای سعید امامی و دیگر اعضای باند قتلها کارت دعوت به عروسیاش را فرستاده بود.
#سیامک_سنجری در میانه همکاریهایش با وزارت اطلاعات در جریان ارتباطات جنسی #علی_فلاحیان قرار میگیرد، او این ارتباطات را از طریق پسر فلاحیان به اطلاع همسر او میرساند و از طریق یکی از دوستانش در نواری کاست به اطلاع خامنهای نیز میرساند، اما کمی بعد #سعید_امامی نوار را به او داده و او را از خطرات «دهن لقیاش» آگاه میکند، سنجری نیز در ظاهر یا باطن وانمود میکند از پیگیری منصرف شده و قصد دارد به شغل اصلیاش «فروش خودرو» بازگردد و قصد ازدواج دارد.
#خسرو_براتی مامور ارشد وزارت اطلاعات و از اعضای تیم قتلهای زنجیرهای در اعترافاتش که بعدها در «جزوه ۸۸ صفحهای» منتشر شده درباره وی گفته:«سیامک در جاهایی حرفهایی زده بود حتی ماجرای رفتوآمد حاج آقا فلاحیان به سونای زعفرانیه را گفته و از طریق او به بیرون درز کردهاست و قرارشد از او تحقیق شود تا اینکه دو روز مانده به عروسیاش حاج آقا فلاحیان به آقای اسلامی گفتند «کار را باید تمام کرد» چون همسر حاج آقا سوالهایی را از ایشان کرده بود و حاج آقا مطمئن بود این حرفها از طریق سنجری به گوششان رسیده.
آقای اسلامی دلش سوخت به حاج آقا (فلاحیان) تلفن زد که خدا را خوش نمیآید ما را به عروسی اش دعوت کرده اما ظاهرا حاج آقا حاضر به گذشت نبود. آقای اسلامی معذب بود و رفت و حاج علیشیر ، سنگی را به سرش زد و برادران کار را با دشنه تمام کردند و بعد جسد را به زیر پل کاوه انداختند و ماشین را بردند تا به دره بیندازند تا اثری نماند»
سنجری در ۱۳ آبان ۱۳۷۵ کشته شده و جنازهاش ساعاتی پس از قتل در حالی که خودوی او هنوز روشن بود پشت فرمان زیر پل در محله قیطریه تهران کشف میشود، مراسم ختم وی در همان سالنی که قرار بود عروسیاش برگزار شود (سالن سیاره) برگزار شد.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
او تنها قربانی #قتلهای_زنجیره_ای است که به دلایل غیرسیاسی در حالی کشته شده است که یک روز پیش از قتلش برای سعید امامی و دیگر اعضای باند قتلها کارت دعوت به عروسیاش را فرستاده بود.
#سیامک_سنجری در میانه همکاریهایش با وزارت اطلاعات در جریان ارتباطات جنسی #علی_فلاحیان قرار میگیرد، او این ارتباطات را از طریق پسر فلاحیان به اطلاع همسر او میرساند و از طریق یکی از دوستانش در نواری کاست به اطلاع خامنهای نیز میرساند، اما کمی بعد #سعید_امامی نوار را به او داده و او را از خطرات «دهن لقیاش» آگاه میکند، سنجری نیز در ظاهر یا باطن وانمود میکند از پیگیری منصرف شده و قصد دارد به شغل اصلیاش «فروش خودرو» بازگردد و قصد ازدواج دارد.
#خسرو_براتی مامور ارشد وزارت اطلاعات و از اعضای تیم قتلهای زنجیرهای در اعترافاتش که بعدها در «جزوه ۸۸ صفحهای» منتشر شده درباره وی گفته:«سیامک در جاهایی حرفهایی زده بود حتی ماجرای رفتوآمد حاج آقا فلاحیان به سونای زعفرانیه را گفته و از طریق او به بیرون درز کردهاست و قرارشد از او تحقیق شود تا اینکه دو روز مانده به عروسیاش حاج آقا فلاحیان به آقای اسلامی گفتند «کار را باید تمام کرد» چون همسر حاج آقا سوالهایی را از ایشان کرده بود و حاج آقا مطمئن بود این حرفها از طریق سنجری به گوششان رسیده.
آقای اسلامی دلش سوخت به حاج آقا (فلاحیان) تلفن زد که خدا را خوش نمیآید ما را به عروسی اش دعوت کرده اما ظاهرا حاج آقا حاضر به گذشت نبود. آقای اسلامی معذب بود و رفت و حاج علیشیر ، سنگی را به سرش زد و برادران کار را با دشنه تمام کردند و بعد جسد را به زیر پل کاوه انداختند و ماشین را بردند تا به دره بیندازند تا اثری نماند»
سنجری در ۱۳ آبان ۱۳۷۵ کشته شده و جنازهاش ساعاتی پس از قتل در حالی که خودوی او هنوز روشن بود پشت فرمان زیر پل در محله قیطریه تهران کشف میشود، مراسم ختم وی در همان سالنی که قرار بود عروسیاش برگزار شود (سالن سیاره) برگزار شد.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
👍2🤬2🔥1
سید غفّار حسینی شاعر، مترجم، استاد دانشگاه و از فعالان کانون نویسندگان ایران و متولد ۱۳ فروردین ۱۳۱۳ است.
او در دوران ریاست کوتاه مدت بهرام بیضایی در دپارتمان تئاتر دانشکدهٔ هنرهای زیبا، دانشگاه تهران مدتی استاد رشتهٔ جامعهشناسی هنر بودکه پس از برکناریاش از دانشگاه مدتی، به لندن و از آنجا به پاریس مهاجرت کرد و اوائل دهه ۷۰ مجددا به ایران بازگشت.
#غفار_حسینی که از جمله نویسندگان دعوت شده به مراسم مشهور ارمنستان بود ، اولین فردی است که از سفر به ارمنستان منصرف میشود و میگوید:«قصد جانمان را دارند»
او در جلسه جمع مشورتی کانون نویسندگان برای سفر به ارمنستان با اتوبوس، ضمن خودداری از پذیرش دعوت برای حضور در این سفر به دیگر اعضا به صراحت هشدار داده بود که «همهتان را میاندازند به ته دره»
پیش بینی او در ماجرای #اتوبوس_ارمنستان درست از آب درآمد.
سیدغفار حسینی، همچنین از امضاءکنندگان متن ۱۳۴ نویسنده معروف به «ما نویسندهایم» نیز بود.
حسینی بیستم آبانماه ۱۳۷۵ در خانه خود در تهران با تزریق آمپول پتاسیم کشته میشود و سه روز بعد همسایگان از مرگ وی در خانهاش در حالی مطلع میشوند که تلویزیون با صدای بلند روشن مانده بود.
محمد محمدعلی نویسنده ، در روایت خود از سفر نویسندگان به ارمنستان میگوید: غفار حسینی هم پیغام داده بود كه به این سفر نروید، ولی نگفت چرا؟
برخی هم معتقد بودند ، چون انجمن نویسندگان ارمنستان چنین بودجههایی ندارد، به احتمال زیاد هزینهی سفر را وزارت ارشاد میپردازد، غفار حسینی بار دیگر و این بار با جملهای واضح و روشن و زنگدار گفت: اگر با اتوبوس بروید پرت میشوید تو درّه... علیاشرف درویشیان هم پس از این حرف خواهش كرد اسمش را خط بزنند.
از مهمترین فعالیتهای فرهنگی غفار حسینی، پیشتازی و پیگیری او در طرح دیدگاههای نو در عرصهی جامعهشناسی هنر و بهویژه جامعهشناسی ادبیات است، او ارتباطی قوی با روزنامههای فرانسوی و بریتانیایی داشت.
در «جزوه ۸۸ صفحهای» نام غفار حسینی بارها در اعترافات متهمان #قتلهای_زنجیره_ای به عنوان جاسوس و خبرچین رسانههای بیگانه همچون ام.آی.سیکس آمده است.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
او در دوران ریاست کوتاه مدت بهرام بیضایی در دپارتمان تئاتر دانشکدهٔ هنرهای زیبا، دانشگاه تهران مدتی استاد رشتهٔ جامعهشناسی هنر بودکه پس از برکناریاش از دانشگاه مدتی، به لندن و از آنجا به پاریس مهاجرت کرد و اوائل دهه ۷۰ مجددا به ایران بازگشت.
#غفار_حسینی که از جمله نویسندگان دعوت شده به مراسم مشهور ارمنستان بود ، اولین فردی است که از سفر به ارمنستان منصرف میشود و میگوید:«قصد جانمان را دارند»
او در جلسه جمع مشورتی کانون نویسندگان برای سفر به ارمنستان با اتوبوس، ضمن خودداری از پذیرش دعوت برای حضور در این سفر به دیگر اعضا به صراحت هشدار داده بود که «همهتان را میاندازند به ته دره»
پیش بینی او در ماجرای #اتوبوس_ارمنستان درست از آب درآمد.
سیدغفار حسینی، همچنین از امضاءکنندگان متن ۱۳۴ نویسنده معروف به «ما نویسندهایم» نیز بود.
حسینی بیستم آبانماه ۱۳۷۵ در خانه خود در تهران با تزریق آمپول پتاسیم کشته میشود و سه روز بعد همسایگان از مرگ وی در خانهاش در حالی مطلع میشوند که تلویزیون با صدای بلند روشن مانده بود.
محمد محمدعلی نویسنده ، در روایت خود از سفر نویسندگان به ارمنستان میگوید: غفار حسینی هم پیغام داده بود كه به این سفر نروید، ولی نگفت چرا؟
برخی هم معتقد بودند ، چون انجمن نویسندگان ارمنستان چنین بودجههایی ندارد، به احتمال زیاد هزینهی سفر را وزارت ارشاد میپردازد، غفار حسینی بار دیگر و این بار با جملهای واضح و روشن و زنگدار گفت: اگر با اتوبوس بروید پرت میشوید تو درّه... علیاشرف درویشیان هم پس از این حرف خواهش كرد اسمش را خط بزنند.
از مهمترین فعالیتهای فرهنگی غفار حسینی، پیشتازی و پیگیری او در طرح دیدگاههای نو در عرصهی جامعهشناسی هنر و بهویژه جامعهشناسی ادبیات است، او ارتباطی قوی با روزنامههای فرانسوی و بریتانیایی داشت.
در «جزوه ۸۸ صفحهای» نام غفار حسینی بارها در اعترافات متهمان #قتلهای_زنجیره_ای به عنوان جاسوس و خبرچین رسانههای بیگانه همچون ام.آی.سیکس آمده است.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
❤3🔥1🤬1
احمد تفضلی ایرانشناس برجسته و متخصص زبانهای باستانی ایران است.
او را قاتلان #قتلهای_زنجیره_ای که از عوامل #وزارت_اطلاعات_جمهوری_اسلامی بودهاند کشتهاند.
#احمد_تفضلی ، ایرانشناس و پژوهشگر، ساعت دوازده و نیم روز ۲۴ دیماه ۱۳۷۵ دفتر کارش را در #دانشگاه_تهران ترک کرد تا به منزل خود در شمیران برود اما هیچگاه به منزل نرسید.
او میانهی راه ربوده شد و توسط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران به قتل رسید.
دکتر ژاله آموزگار در اینباره میگوید:«وقتی در ساعت ۱۲:۳۰ روز دوشنبه ۲۴ دیماه ۱۳۷۵ احمد تفضلی دفتر کارمان را در دانشکده ادبیات ترک میکرد، با اطمینان به این که فردا صبح زود این در را خواهد گشود، بر سر این میز خواهد نشست و کارها را به انجام خواهد رساند، نمونهی چاپی آخرین کتاب در دست انتشارش (تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام) را در کیف چرمی با خود میبرد که چند مورد بازمانده را بازبینی کند تا در قراری که فردای آن روز، یعنی ساعت ۱۰ روز سهشنبه ۲۵ دی، با ناشرش داشت، کار را تمام شده تحویل دهد...
پیکر احمد تفضلی ۲۴ دی ۱۳۷۵ در حالی که در جیب کتش مقداری مواد مخدر جاسازی شده بود در کوچهای در نزدیکی پارک ساعی پیدا شد، قاتلان صحنه سازی کرده بودند تا وی در یک درگیری با مواد فروشان کشته شده است ، او بر اثر خفگی و تزریق سه آمپول به قتل رسید و پزشکی قانونی هرگز دلیل قتل را اعلام نکرد.
همزمان با قتل وی منزل وی نیز توسط عوامل نامعلومی وارسی شده بود و مشخص بود اسناد و دست نوشتههایی از منزل به سرقت رفته، فردای روز قتل او دفتر کارش در دانشگاه تهران پلمپ و پس از مدتی هرآنچه متعلق به وی بود توسط نیروهای امنیتی با خود برده شد.
علی یونسی وزیر وقت اطلاعات در مصاحبهای مفصل قتل او را توسط جمهوری اسلامی تائید کرده اما میگوید «کار وزارت اطلاعاتنبوده» او مدعی است در نخستین دیدارش با خاتمی، وی به او گفتهاست که «من از شما یک سؤال و یک درخواست دارم: سؤال اینکه علت مشکلی که در ماجرای قتلهای زنجیرهای برای وزارت اطلاعات پیش آمد چه بود و چرا وزارت اطلاعات یک دانشمند (احمد تفضلی) را میکشد؟» یونسی علت و مشکل را اینگونه گفته که «نهاد امنیتی است، اما اساس این وزارتخانه یک نهاد نظامی است و از دل نظامیها درآمده است.»
احسان یارشاطر نیز مدعی شده است، احمد تفضلی به دلیل همکاری با بنیاد ایرانیکا (به سرپرستی احسان یارشاطر) به دستور مسئولان جمهوری اسلامی ترور شده است.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
او را قاتلان #قتلهای_زنجیره_ای که از عوامل #وزارت_اطلاعات_جمهوری_اسلامی بودهاند کشتهاند.
#احمد_تفضلی ، ایرانشناس و پژوهشگر، ساعت دوازده و نیم روز ۲۴ دیماه ۱۳۷۵ دفتر کارش را در #دانشگاه_تهران ترک کرد تا به منزل خود در شمیران برود اما هیچگاه به منزل نرسید.
او میانهی راه ربوده شد و توسط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران به قتل رسید.
دکتر ژاله آموزگار در اینباره میگوید:«وقتی در ساعت ۱۲:۳۰ روز دوشنبه ۲۴ دیماه ۱۳۷۵ احمد تفضلی دفتر کارمان را در دانشکده ادبیات ترک میکرد، با اطمینان به این که فردا صبح زود این در را خواهد گشود، بر سر این میز خواهد نشست و کارها را به انجام خواهد رساند، نمونهی چاپی آخرین کتاب در دست انتشارش (تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام) را در کیف چرمی با خود میبرد که چند مورد بازمانده را بازبینی کند تا در قراری که فردای آن روز، یعنی ساعت ۱۰ روز سهشنبه ۲۵ دی، با ناشرش داشت، کار را تمام شده تحویل دهد...
پیکر احمد تفضلی ۲۴ دی ۱۳۷۵ در حالی که در جیب کتش مقداری مواد مخدر جاسازی شده بود در کوچهای در نزدیکی پارک ساعی پیدا شد، قاتلان صحنه سازی کرده بودند تا وی در یک درگیری با مواد فروشان کشته شده است ، او بر اثر خفگی و تزریق سه آمپول به قتل رسید و پزشکی قانونی هرگز دلیل قتل را اعلام نکرد.
همزمان با قتل وی منزل وی نیز توسط عوامل نامعلومی وارسی شده بود و مشخص بود اسناد و دست نوشتههایی از منزل به سرقت رفته، فردای روز قتل او دفتر کارش در دانشگاه تهران پلمپ و پس از مدتی هرآنچه متعلق به وی بود توسط نیروهای امنیتی با خود برده شد.
علی یونسی وزیر وقت اطلاعات در مصاحبهای مفصل قتل او را توسط جمهوری اسلامی تائید کرده اما میگوید «کار وزارت اطلاعاتنبوده» او مدعی است در نخستین دیدارش با خاتمی، وی به او گفتهاست که «من از شما یک سؤال و یک درخواست دارم: سؤال اینکه علت مشکلی که در ماجرای قتلهای زنجیرهای برای وزارت اطلاعات پیش آمد چه بود و چرا وزارت اطلاعات یک دانشمند (احمد تفضلی) را میکشد؟» یونسی علت و مشکل را اینگونه گفته که «نهاد امنیتی است، اما اساس این وزارتخانه یک نهاد نظامی است و از دل نظامیها درآمده است.»
احسان یارشاطر نیز مدعی شده است، احمد تفضلی به دلیل همکاری با بنیاد ایرانیکا (به سرپرستی احسان یارشاطر) به دستور مسئولان جمهوری اسلامی ترور شده است.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
❤2🤬2🔥1
پیروز دوانی متولد ۳ اردیبهشت ۱۳۴۰ روزنامهنگار و مترجم است.
دوانی از جمله نویسندگان چپ ایرانی است که فعالیتهای سیاسی نیز داشته و اگر چه وی نیز از جمله مقتولان #قتلهای_زنجیره_ای است اما به نظر میرسد قتل او در بخش دیگری از وزارت اطلاعات و با هدف امنیتی دیگری رقم خورده است.
پیروز دوانی ۳ شهریور ۱۳۷۷ از منزل خود به قصد رفتن به خانهٔ خواهرش خارج شد و دیگر بازنگشت.
او به تازگی از زندان آزاد شده بود و به انتشار جزوهای افشاگرانه مشغول بود.
بازجوی وی در دوران زندانش #محسنی_اژه_ای بوده.
پیروز دوانی از اوائل دهه ۷۰ چرخشی در افکار چپگرانه خود داشت و به دنبال نزدیکتر ساختن جریانات سیاسی و گروههای اپوزیسیون داخل کشور بود.
وی در این راستا میزگردی را در خرداد ۱۳۷۴، پیرامون علل وجود نابسامانیها در جامعه و چگونگی رفع بحران عمومی در جامعه، با شرکت ابراهیم یزدی، عزتالله سحابی و حبیبالله پیمان برگزار کرد و خودش نیز به عنوان یک هوادار جبههٔ چپ و سوسیالیسم در آن شرکت کرد.
خبر مفقود شدن دوانی را اولین بار #داریوش_فروهر به رادیو بی بی سی فارسی داد.
امیرفرشاد ابراهیمی در دی ماه ۱۳۸۲ در دانشگاه علوم پزشکی تهران در جریان سخنرانی که در پاسداشت زندانیان اصلاحطلب دربند برگزار شده بود، اعلام کرد که پیروز دوانی با حکم محسنی اژهای به قتل رسیده است. او در همان سخنرانی شرح میدهد که وی را چگونه از خیابان ربودهاند و به ساختمانی در محله نیاوران منتقل کرده و پس از قتل تکه تکه کردهاند و سوزاندهاند.
فردای این سخنرانی محسنی اژهای در مصاحبه با خبرگزاری ایرنا موضوع را تکذیب کرد،متعاقب این تکذیب، انجمن اسلامی دانشگاه علوم پزشکی تهران، محسنی اژهای و امیرفرشاد ابراهیمی را به مناظره دعوت مینماید. امیرفرشاد ابراهیمی در مصاحبه با خبرگزاری ایسنا این مناظره را قبول مینماید، اما از سوی محسنی اژهای خبری دریافت نمیگردد.
ابراهیمی بعدها گفته :«از سوی آقای علی ربیعی برایم پیغام آمد که نزد وی بروم، و وقتی رفتم دفتر ایشان گفتند که موضوع پیروز دوانی پیچیدهتر از این حرفهاست و تو هم به اندازهٔ کافی مشکل برای خودت داری، پایت را از این ماجرا بکش بیرون»
حسین دوانی برادر پیروز دوانی در مصاحبه با بخش فارسی صدای آلمان، بعدها اظهارات ابراهیمی را تائید کرد و میگوید به خانواده وی هم همان پیغام مشابهی را دادهاند که به ابراهیمی دادهاند.
پیکر #پیروز_دوانی هرگز یافت نشد، #خسرو_براتی از عاملان قتلهای زنجیرهای است پیکر تکه تکه شده پیروز دوانی در نقاط مختلف بیابانهای اطراف ورامین رها شده است.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
دوانی از جمله نویسندگان چپ ایرانی است که فعالیتهای سیاسی نیز داشته و اگر چه وی نیز از جمله مقتولان #قتلهای_زنجیره_ای است اما به نظر میرسد قتل او در بخش دیگری از وزارت اطلاعات و با هدف امنیتی دیگری رقم خورده است.
پیروز دوانی ۳ شهریور ۱۳۷۷ از منزل خود به قصد رفتن به خانهٔ خواهرش خارج شد و دیگر بازنگشت.
او به تازگی از زندان آزاد شده بود و به انتشار جزوهای افشاگرانه مشغول بود.
بازجوی وی در دوران زندانش #محسنی_اژه_ای بوده.
پیروز دوانی از اوائل دهه ۷۰ چرخشی در افکار چپگرانه خود داشت و به دنبال نزدیکتر ساختن جریانات سیاسی و گروههای اپوزیسیون داخل کشور بود.
وی در این راستا میزگردی را در خرداد ۱۳۷۴، پیرامون علل وجود نابسامانیها در جامعه و چگونگی رفع بحران عمومی در جامعه، با شرکت ابراهیم یزدی، عزتالله سحابی و حبیبالله پیمان برگزار کرد و خودش نیز به عنوان یک هوادار جبههٔ چپ و سوسیالیسم در آن شرکت کرد.
خبر مفقود شدن دوانی را اولین بار #داریوش_فروهر به رادیو بی بی سی فارسی داد.
امیرفرشاد ابراهیمی در دی ماه ۱۳۸۲ در دانشگاه علوم پزشکی تهران در جریان سخنرانی که در پاسداشت زندانیان اصلاحطلب دربند برگزار شده بود، اعلام کرد که پیروز دوانی با حکم محسنی اژهای به قتل رسیده است. او در همان سخنرانی شرح میدهد که وی را چگونه از خیابان ربودهاند و به ساختمانی در محله نیاوران منتقل کرده و پس از قتل تکه تکه کردهاند و سوزاندهاند.
فردای این سخنرانی محسنی اژهای در مصاحبه با خبرگزاری ایرنا موضوع را تکذیب کرد،متعاقب این تکذیب، انجمن اسلامی دانشگاه علوم پزشکی تهران، محسنی اژهای و امیرفرشاد ابراهیمی را به مناظره دعوت مینماید. امیرفرشاد ابراهیمی در مصاحبه با خبرگزاری ایسنا این مناظره را قبول مینماید، اما از سوی محسنی اژهای خبری دریافت نمیگردد.
ابراهیمی بعدها گفته :«از سوی آقای علی ربیعی برایم پیغام آمد که نزد وی بروم، و وقتی رفتم دفتر ایشان گفتند که موضوع پیروز دوانی پیچیدهتر از این حرفهاست و تو هم به اندازهٔ کافی مشکل برای خودت داری، پایت را از این ماجرا بکش بیرون»
حسین دوانی برادر پیروز دوانی در مصاحبه با بخش فارسی صدای آلمان، بعدها اظهارات ابراهیمی را تائید کرد و میگوید به خانواده وی هم همان پیغام مشابهی را دادهاند که به ابراهیمی دادهاند.
پیکر #پیروز_دوانی هرگز یافت نشد، #خسرو_براتی از عاملان قتلهای زنجیرهای است پیکر تکه تکه شده پیروز دوانی در نقاط مختلف بیابانهای اطراف ورامین رها شده است.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🔥1🤬1
حمید پورحاجی زاده ، شاعر و دبیر ادبیات کرمانی، متخلص به «سحر» بود که از قربانیان سلسله قتلهای سیاسی موسوم به #قتلهای_زنجیره_ای است.
وی در آخرین روز شهریور ماه سال ۱۳۷۷ به همراه پسر ۹ سالهاش «کارون» با ۴۳ ضربه چاقو قطعه قطعه شدند.
پزشک قانونی تعداد ضربههای دشنه فرورفته در سینه حمید را ۲۷ از زیر گلو تا زیر ناف و ضربهٔ وارده به سینه کارون را بالغ بر ده ضربه دانسته بود… آثار ضربه سخت و مشت در سر و صورت، پارگی قلب و ریه و دستگاه گوارش، بریده شدن انگشتان دست راست حمید تا روی پوست»
بنا به نظر پزشک قانونی با هر ضربه کارد #حمید_حاجی_پور تیغه چاقو را میگرفته و قاتل میکشیده و برای باری دیگر فرو میکرده است که منجر به این گردیده که کف دست بشود پر از شیارهای عمیق.
ارس حاجیزاده در مورد پیگیری قتل پدر و برادر خود میگوید «وقتی بازپرس پرونده میگفت این قتل انگیزهای به بزرگی چنار میخواهد و وقتی سرهنگ پوررضاقلی، رئیس وقت آگاهی کرمان در برابر سوالهای ما سرش را پایین میانداخت هنوزم نفهمیده بودیم اصل ماجرا چیست. بیشتر از دوماه از قتل بابا و کارون گذشته بود که گفتند آقای مختاری مفقود شده. او به مراسم ختم بابا آمده بود. چندین روز بعد هم آقای پوینده ناپدید شد و بعد آقای فروهر و خانم اسکندری کشته شدند.» فرخنده حاجیزاده دربارهٔ پرونده برادر و برادرزادهاش میگوید: «تمام این سالها پیگیریهای ما ادامه داشت، همه جا رفتیم، هر کاری هم توانستیم کردیم، از طرفی هم از سوی وزارت اطلاعات تحت فشار بودیم و احضار و بازجوئی میشدیم در نهایت هم که گفتند یک اشتباه ساده بوده؛ یعنی با ضربات چاقو برادر و برادرزادهام را سلاخی کردند و گفتند اشتباه ساده بوده.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
وی در آخرین روز شهریور ماه سال ۱۳۷۷ به همراه پسر ۹ سالهاش «کارون» با ۴۳ ضربه چاقو قطعه قطعه شدند.
پزشک قانونی تعداد ضربههای دشنه فرورفته در سینه حمید را ۲۷ از زیر گلو تا زیر ناف و ضربهٔ وارده به سینه کارون را بالغ بر ده ضربه دانسته بود… آثار ضربه سخت و مشت در سر و صورت، پارگی قلب و ریه و دستگاه گوارش، بریده شدن انگشتان دست راست حمید تا روی پوست»
بنا به نظر پزشک قانونی با هر ضربه کارد #حمید_حاجی_پور تیغه چاقو را میگرفته و قاتل میکشیده و برای باری دیگر فرو میکرده است که منجر به این گردیده که کف دست بشود پر از شیارهای عمیق.
ارس حاجیزاده در مورد پیگیری قتل پدر و برادر خود میگوید «وقتی بازپرس پرونده میگفت این قتل انگیزهای به بزرگی چنار میخواهد و وقتی سرهنگ پوررضاقلی، رئیس وقت آگاهی کرمان در برابر سوالهای ما سرش را پایین میانداخت هنوزم نفهمیده بودیم اصل ماجرا چیست. بیشتر از دوماه از قتل بابا و کارون گذشته بود که گفتند آقای مختاری مفقود شده. او به مراسم ختم بابا آمده بود. چندین روز بعد هم آقای پوینده ناپدید شد و بعد آقای فروهر و خانم اسکندری کشته شدند.» فرخنده حاجیزاده دربارهٔ پرونده برادر و برادرزادهاش میگوید: «تمام این سالها پیگیریهای ما ادامه داشت، همه جا رفتیم، هر کاری هم توانستیم کردیم، از طرفی هم از سوی وزارت اطلاعات تحت فشار بودیم و احضار و بازجوئی میشدیم در نهایت هم که گفتند یک اشتباه ساده بوده؛ یعنی با ضربات چاقو برادر و برادرزادهام را سلاخی کردند و گفتند اشتباه ساده بوده.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
❤3🔥1🤬1
کارون نیمهشب ۳۱ شهریور ۱۳۷۷ در کنار پدرش با ضربات چاقو در خانهاش در کرمان به قتل میرسد.
نصیب پدر از تیزی چاقوها ۲۷ ضربه بود و نصیب پسر ۱۰ ضربه. وزارت اطلاعات مسئولیت قتل آنها را که در پروژهٔ قتلهای زنجیرهای انجام شد بهصورت رسمی نپذیرفت، همچنانکه قتل دهها دگراندیش و نویسنده و مترجم دیگر را برعهده نگرفت که در آن دوره به قتل رسیدند.
مادر #کارون_حاجی_زاده از آن شب میگوید:«من خسته بودم، رفتم اتاق روبهرو که سه متر با اتاق آقای حاجیزاده فاصله داشت، خوابیدم. آقای حاجیزاده عادت داشت تا بچهها برگردند، نمیخوابید و تا ساعت سه، سهونیم هم مطالعه میکرد. به این دلیل من رفتم اتاق دیگر خوابیدم. من خوابم برد و بچه فامیل را هم که سن و سال کارون بود، پدرش آمده و برده بود. اروند و ارس ساعت دو و نیم برگشته بودند. در میزنند، کسی باز نمیکند. اروند میگوید از بالای در رفتم و در را باز کردم. رفته بودند اتاق پدرشان و دیده بودند که چراغ خاموش است و کنتور را بالا زده بودند. اصلاً در خانه ما برق نبود. از تیر برق بیرون کمی نور میافتاد.
ارس فکر میکند من هم مردهام، کشتهاند. رختخواب را کنار میزند و حالا با چه شکلی، با پا زد، با دست زد، مرا بیدار کرد. وقتی مرا بیدار کرد، گفت بابا مرده. من با ذهنیتی که از مرگ برادرم داشتم، وارد اتاق شدم دیدم سر آقای حاجیزاده طرف پنجره بود و پاهایش طرفِ در بود که من داخل رفتم. پایش را گرفتم. گرم بود. گفتم ارس، بابات سکته کرده. فکر کردم سکته کرده افتاده سرش خورده به پنجره، چون سرش طرف پنجره بود. فکر کردم خون روی صورتش برای همین است. ارس گفت کارون را هم کشتند.
یک لحظه نگاه کردم دیدم وحشتناک کارون را کشته بودند. دهانش پر از مو بود و خون. چشمانش باز بود. دستانش هم پر از مو بود، پر از خون بود. دیگر نتوانستم بایستم. آمدم بیرون و فقط جیغ میزدم و کارون را صدا میزدم. نتوانستم تحمل کنم که دوباره برگردم توی اتاق. کفش کارون را دم در دیدم. کفش کارون را بو میکردم. خودش در فاصله کوتاهی با من بود، ولی من کفشش را بو میکردم.
وقتی آقای پوررضا قلی آمد توی اتاقی که من خوابیده بودم، نمیدانم پنبه بود یا دستمال کاغذی، از روی تشک برداشت گفت این چیست؟ گفتم نمیدانم. اصلاً گیج بودم. دیدم همین آقای پوررضا قلی نشسته، دارد گریه میکند. فکر کردم قاتل است و او را گرفتهاند. طرف او حمله بردم و گفتم چرا بچه خوشگل مرا کشتی؟ گفت من قاتل نیستم، پوررضا قلی هستم. باز هم نمیشناختم. یک آقایی گفت رئیس آگاهی است.
#قتلهای_زنجیره_ای
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
نصیب پدر از تیزی چاقوها ۲۷ ضربه بود و نصیب پسر ۱۰ ضربه. وزارت اطلاعات مسئولیت قتل آنها را که در پروژهٔ قتلهای زنجیرهای انجام شد بهصورت رسمی نپذیرفت، همچنانکه قتل دهها دگراندیش و نویسنده و مترجم دیگر را برعهده نگرفت که در آن دوره به قتل رسیدند.
مادر #کارون_حاجی_زاده از آن شب میگوید:«من خسته بودم، رفتم اتاق روبهرو که سه متر با اتاق آقای حاجیزاده فاصله داشت، خوابیدم. آقای حاجیزاده عادت داشت تا بچهها برگردند، نمیخوابید و تا ساعت سه، سهونیم هم مطالعه میکرد. به این دلیل من رفتم اتاق دیگر خوابیدم. من خوابم برد و بچه فامیل را هم که سن و سال کارون بود، پدرش آمده و برده بود. اروند و ارس ساعت دو و نیم برگشته بودند. در میزنند، کسی باز نمیکند. اروند میگوید از بالای در رفتم و در را باز کردم. رفته بودند اتاق پدرشان و دیده بودند که چراغ خاموش است و کنتور را بالا زده بودند. اصلاً در خانه ما برق نبود. از تیر برق بیرون کمی نور میافتاد.
ارس فکر میکند من هم مردهام، کشتهاند. رختخواب را کنار میزند و حالا با چه شکلی، با پا زد، با دست زد، مرا بیدار کرد. وقتی مرا بیدار کرد، گفت بابا مرده. من با ذهنیتی که از مرگ برادرم داشتم، وارد اتاق شدم دیدم سر آقای حاجیزاده طرف پنجره بود و پاهایش طرفِ در بود که من داخل رفتم. پایش را گرفتم. گرم بود. گفتم ارس، بابات سکته کرده. فکر کردم سکته کرده افتاده سرش خورده به پنجره، چون سرش طرف پنجره بود. فکر کردم خون روی صورتش برای همین است. ارس گفت کارون را هم کشتند.
یک لحظه نگاه کردم دیدم وحشتناک کارون را کشته بودند. دهانش پر از مو بود و خون. چشمانش باز بود. دستانش هم پر از مو بود، پر از خون بود. دیگر نتوانستم بایستم. آمدم بیرون و فقط جیغ میزدم و کارون را صدا میزدم. نتوانستم تحمل کنم که دوباره برگردم توی اتاق. کفش کارون را دم در دیدم. کفش کارون را بو میکردم. خودش در فاصله کوتاهی با من بود، ولی من کفشش را بو میکردم.
وقتی آقای پوررضا قلی آمد توی اتاقی که من خوابیده بودم، نمیدانم پنبه بود یا دستمال کاغذی، از روی تشک برداشت گفت این چیست؟ گفتم نمیدانم. اصلاً گیج بودم. دیدم همین آقای پوررضا قلی نشسته، دارد گریه میکند. فکر کردم قاتل است و او را گرفتهاند. طرف او حمله بردم و گفتم چرا بچه خوشگل مرا کشتی؟ گفت من قاتل نیستم، پوررضا قلی هستم. باز هم نمیشناختم. یک آقایی گفت رئیس آگاهی است.
#قتلهای_زنجیره_ای
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
❤2🔥1🤬1
داریوش و پروانه فروهر در اول آذر ۱۳۷۰ توسط وزارت اطلاعات با ضربات متعدد چاقو بر پیکرشان کشته شدند.
قاتلان که بهعنوان دانشجو با حربهٔ «مصاحبه برای نشریهٔ دانشجویی» به خانهشان رفته بودند، «ابتدا گردن، دهان و دستانشان را گرفتند، سپس با ضربات پیاپی چاقو سینههایشان را دریدند و در نهایت اجسادشان را به سمت قبله قرار دادند».
قاتلان که از کارمندان وزارت اطلاعات بودند، در اعترافهای خود، قتل را «حذف فیزیکی» خواندهاند که از طرف وزارت اطلاعات به آنها ابلاغ شده و نوشتهاند که جزو «وظایف سازمانی» آنان بودهاست و بر اساس دستور و روالهای ازپیشمشخصشده عمل کردهاند.
علی صفایی، مامور عملیات وزارت اطلاعات، در جلسهٔ دادگاه مورخ ۱۳۷۹/۴/۱۵ میگوید: «آن شب ابتدا مسلم و صادق به در منزل رفتند، من و فلاح در کوچهای که بنبست بود کمی پایینتر از منزل قرار گرفتیم، چند نفر بالای کوچه قرار گرفتند و چند نفر حفاظت کوچه را داشتند. برادر مسلم و صادق وارد منزل شدند و بعد برادر فلاح که بنده در حیاط ماندم. حدوداً بعد از سی دقیقه فلاح برادران دیگر را صدا زدند، با بیسیم گفتند و وارد منزل شدند. که گفتند بنده و برادر مسلم و فلاح با خانم پروانه به طبقهٔ بالا رفتیم. بعد از بازرسی عادی فلاح دستور داد کار را شروع کنیم. بنده گردن و دهان ایشان را گرفتم، مسلم دستهای ایشان را گرفت و برادر هاشم آمد و با دستمال آغشته به مواد بیهوشی، بیهوش کرد و محسنی چند ضربه چاقو زد که بنده دیدم تکان میخورد. گفتم تکان میخورد، چند ضربه دیگر زدند…»
مصطفی قربانزاده معروف به هاشم، کارمند دیگر وزارت اطلاعات، در دادگاه میگوید: «بنده تنها انجام دستور کردهام، پس از حذف از منزل خارج شدیم و به محل کار مراجعه نمودیم. حتی به علت طولانی شدن کار، اضافهکاری آن شب را برای بنده محاسبه نموده و بههمراه حقوق بنده توسط فیش حقوقی پرداخت شد.»
خامنهای در یک سخنرانی پس از قتل فروهر دربارهٔ او اینگونه میگوید: «مرحوم فروهر، قبل از انقلاب دوست ما بود، اول انقلاب همکار ما بود، بعد از پدید آمدن فتنههای سال ۶۰ دشمن ما شد؛ اما دشمن بیخطر و دشمن بیضرر… ایشان معروفیتی در بین مردم نداشت، کسی که تحت تأثیر حرفهای او نبود، نفوذی نداشت، دشمن بیخطری بود انصافاً آدم نانجیبی هم نبود…»
۴۵ روز بعد از این سخنرانی وزارت اطلاعات اعلام کرد: «با کمال تأسف معدودی از همکاران مسؤولیت ناشناس،کج اندیش و خودسر این وزارت که بی شک آلت دست عوامل پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بیگانگان دست به این اعمال جنایتکارانه زدهاند در میان آنها وجود دارد»
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
قاتلان که بهعنوان دانشجو با حربهٔ «مصاحبه برای نشریهٔ دانشجویی» به خانهشان رفته بودند، «ابتدا گردن، دهان و دستانشان را گرفتند، سپس با ضربات پیاپی چاقو سینههایشان را دریدند و در نهایت اجسادشان را به سمت قبله قرار دادند».
قاتلان که از کارمندان وزارت اطلاعات بودند، در اعترافهای خود، قتل را «حذف فیزیکی» خواندهاند که از طرف وزارت اطلاعات به آنها ابلاغ شده و نوشتهاند که جزو «وظایف سازمانی» آنان بودهاست و بر اساس دستور و روالهای ازپیشمشخصشده عمل کردهاند.
علی صفایی، مامور عملیات وزارت اطلاعات، در جلسهٔ دادگاه مورخ ۱۳۷۹/۴/۱۵ میگوید: «آن شب ابتدا مسلم و صادق به در منزل رفتند، من و فلاح در کوچهای که بنبست بود کمی پایینتر از منزل قرار گرفتیم، چند نفر بالای کوچه قرار گرفتند و چند نفر حفاظت کوچه را داشتند. برادر مسلم و صادق وارد منزل شدند و بعد برادر فلاح که بنده در حیاط ماندم. حدوداً بعد از سی دقیقه فلاح برادران دیگر را صدا زدند، با بیسیم گفتند و وارد منزل شدند. که گفتند بنده و برادر مسلم و فلاح با خانم پروانه به طبقهٔ بالا رفتیم. بعد از بازرسی عادی فلاح دستور داد کار را شروع کنیم. بنده گردن و دهان ایشان را گرفتم، مسلم دستهای ایشان را گرفت و برادر هاشم آمد و با دستمال آغشته به مواد بیهوشی، بیهوش کرد و محسنی چند ضربه چاقو زد که بنده دیدم تکان میخورد. گفتم تکان میخورد، چند ضربه دیگر زدند…»
مصطفی قربانزاده معروف به هاشم، کارمند دیگر وزارت اطلاعات، در دادگاه میگوید: «بنده تنها انجام دستور کردهام، پس از حذف از منزل خارج شدیم و به محل کار مراجعه نمودیم. حتی به علت طولانی شدن کار، اضافهکاری آن شب را برای بنده محاسبه نموده و بههمراه حقوق بنده توسط فیش حقوقی پرداخت شد.»
خامنهای در یک سخنرانی پس از قتل فروهر دربارهٔ او اینگونه میگوید: «مرحوم فروهر، قبل از انقلاب دوست ما بود، اول انقلاب همکار ما بود، بعد از پدید آمدن فتنههای سال ۶۰ دشمن ما شد؛ اما دشمن بیخطر و دشمن بیضرر… ایشان معروفیتی در بین مردم نداشت، کسی که تحت تأثیر حرفهای او نبود، نفوذی نداشت، دشمن بیخطری بود انصافاً آدم نانجیبی هم نبود…»
۴۵ روز بعد از این سخنرانی وزارت اطلاعات اعلام کرد: «با کمال تأسف معدودی از همکاران مسؤولیت ناشناس،کج اندیش و خودسر این وزارت که بی شک آلت دست عوامل پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بیگانگان دست به این اعمال جنایتکارانه زدهاند در میان آنها وجود دارد»
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
❤1🔥1
محمدجعفر پوینده نویسنده، مترجم، جامعهشناس ایرانی متولد ۱۷ خرداد ۱۳۳۳است که در جریان ترورهای #قتلهای_زنجیره_ای به دست ماموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به قتل رسید.
پوینده از فعالترین اعضای کانون نویسندگان ایران بود.
او مدافع پرکار دمکراسی، حقوق بشر و آزادی نامحدود اندیشه و بیان بود.
#محمد_جعفر_پوینده از خانوادهای فقیر بود، در شش سالگی بهدبستان رفت و از ده سالگی مشغول بهکار شد.
فعالیت سیاسی را از دوران دانشجویی در تهران آغاز کرد و سال ۱۳۵۳ برای ادامه تحصیل در دانشگاه سوربن بهفرانسه رفت.
در سال ۱۳۵۶ مدرک فوق لیسانس جامعهشناسی را از این دانشگاه دریافت کرد و در شهریور ۱۳۵۷ در بحبوحه انقلاب بهکشور بازگشت.
او پس از انقلاب، وقت خود را وقف ترجمه آثار مختلف فلسفی و ادبی کرد که بسیاری از آنها منتشر نشدند.
پوینده در ۸ آذر ۱۳۷۷ از منزل خارج شد و ۱۰ روز بعد جسدش در روستای بادامک شهریار در حوالی تهران پیدا شد و علت مرگ او را خفگی اعلام کردند.
وی در خیابان ایرانشهر ربوده شده و در باغی در شهریار به قتل رسیده است.
در اعترافات ماموران وزارت اطلاعات آمده است که چگونه علی روشن ، صادق (#مهرداد_عالیخانی ) و رضا (محسن تهرانی) طنابی به گردن وی بستهاند و آنقدر کشیدند تا جان بدهد…
قاتلان از جمله علی روشنی شخصی که طناب را به گردن او انداخته و خفهاش کرده بود به حبس ابد محکوم شد، اما هیچگاه برای سپردن دوره محکومیت به زندان فرستاده نشد.شمار دیگری از عاملان و آمران این قتلها نیز به حبس محکوم شده اما مجازات نشدند.
مزار محمدجعفر پوینده در امامزاده طاهر کرج در کنار مزار محمد مختاری دیگر قربانی این قتلها است.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
پوینده از فعالترین اعضای کانون نویسندگان ایران بود.
او مدافع پرکار دمکراسی، حقوق بشر و آزادی نامحدود اندیشه و بیان بود.
#محمد_جعفر_پوینده از خانوادهای فقیر بود، در شش سالگی بهدبستان رفت و از ده سالگی مشغول بهکار شد.
فعالیت سیاسی را از دوران دانشجویی در تهران آغاز کرد و سال ۱۳۵۳ برای ادامه تحصیل در دانشگاه سوربن بهفرانسه رفت.
در سال ۱۳۵۶ مدرک فوق لیسانس جامعهشناسی را از این دانشگاه دریافت کرد و در شهریور ۱۳۵۷ در بحبوحه انقلاب بهکشور بازگشت.
او پس از انقلاب، وقت خود را وقف ترجمه آثار مختلف فلسفی و ادبی کرد که بسیاری از آنها منتشر نشدند.
پوینده در ۸ آذر ۱۳۷۷ از منزل خارج شد و ۱۰ روز بعد جسدش در روستای بادامک شهریار در حوالی تهران پیدا شد و علت مرگ او را خفگی اعلام کردند.
وی در خیابان ایرانشهر ربوده شده و در باغی در شهریار به قتل رسیده است.
در اعترافات ماموران وزارت اطلاعات آمده است که چگونه علی روشن ، صادق (#مهرداد_عالیخانی ) و رضا (محسن تهرانی) طنابی به گردن وی بستهاند و آنقدر کشیدند تا جان بدهد…
قاتلان از جمله علی روشنی شخصی که طناب را به گردن او انداخته و خفهاش کرده بود به حبس ابد محکوم شد، اما هیچگاه برای سپردن دوره محکومیت به زندان فرستاده نشد.شمار دیگری از عاملان و آمران این قتلها نیز به حبس محکوم شده اما مجازات نشدند.
مزار محمدجعفر پوینده در امامزاده طاهر کرج در کنار مزار محمد مختاری دیگر قربانی این قتلها است.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
❤2🔥1🤬1
محمد مختاری پنجشنبه ۱۲ آذر ۱۳۷۷ به گفته همسرش پیش از غروب برای خرید میوه و نان از منزلش خارج شد و دیگر بازنگشت.
تیمی از اعضای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی او را ربودند و به قتل رساندند.
قتل او بخشی از ترورهای سیاسی بود که بعدها به قتلهای زنجیرهای معروف شد و مقامات وقت وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در بیانیهای اعتراف کردند که این قتلها به دست عوامل این وزارتخانه صورت گرفتهاست.
#محمد_مختاری از شاعران، نویسندگان، مترجمان و منتقدان چپ گرای معاصر ایران بود.
مختاری متولد ۱ اردیبهشت ۱۳۲۱ است و در سال ۱۳۴۸ در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی به عنوان دانشجوی ممتاز، فارغالتحصیل شد.
در ابتدای دهه پنجاه با فعال شدن بنیاد شاهنامه فردوسی، از اعضا هیات علمی آن شد، چهار مجموعه شعر «قصیدههای هاویه»، «در وهم سندباد»، «بر شانه فلات»، «شعر ۵۷» از اوست.
مختاری از اعضای کانون نویسندگان ایران و عضو هیئت دبیران آن بود و تالیفاتی در بررسی آثار شاعران معاصر از جمله نیما یوشیج و منوچهر آتشی دارد.
وی در آذرماه ۱۳۶۱ به جرم اقدام تبلیغی علیه حکومت بازداشت و دو سال زندانی شد.
در سال ۱۳۷۳ در تدوین متن «ما نویسندهایم» که اعتراض#کانون_نویسندگان_ایران به سانسور بود، نقش مهمی داشت.
مختاری در سالهاي آخرين عمر خويش مشغول فعاليت برای راه افتادن دوباره كانون نويسندگان بود كه نقش مهمی در جمع آوری امضا برای اعلاميه معروف به متن ۱۳۴ نويسنده داشت، بسیاری او را نویسنده اولیه این نامه دانیتهاند.
وی در سال ۱۳۷۷ به مسئول كميته تدارك و برگزاری مجمع عمومی كانون نويسندگان میشود و بلافاصله نیز به دادسرای انقلاب احضار شده و در همين دوره توسط مأموران وزارت اطلاعات تهديد به مرگ میشود.
پس از قتل فروهرها ،مختاری و پوینده ، خامنهای در نماز جمعه تهران گفت: «محمد مختاری و محمدجعفر پوینده نویسندگانی شناختهشده نبودند که جمهوری اسلامی بخواهد برخوردی با آنها بکند.» اما ۴۵ روز بعد وزارت اطلاعات در اطلاعیهای اعلام کرد که ماموران این وزارتخانه آنها را کشته است.
به اعتراف مهرداد عالیخانی، تیمی از اعضای وزارت اطلاعات او را ربودند و با پیچیدن طناب به دور گردنش به قتل رساندند.
قتل محمد مختاری، بخشی از ترورهای سیاسی بود که بعدها به #قتلهای_زنجیره_ای معروف شد.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
تیمی از اعضای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی او را ربودند و به قتل رساندند.
قتل او بخشی از ترورهای سیاسی بود که بعدها به قتلهای زنجیرهای معروف شد و مقامات وقت وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در بیانیهای اعتراف کردند که این قتلها به دست عوامل این وزارتخانه صورت گرفتهاست.
#محمد_مختاری از شاعران، نویسندگان، مترجمان و منتقدان چپ گرای معاصر ایران بود.
مختاری متولد ۱ اردیبهشت ۱۳۲۱ است و در سال ۱۳۴۸ در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی به عنوان دانشجوی ممتاز، فارغالتحصیل شد.
در ابتدای دهه پنجاه با فعال شدن بنیاد شاهنامه فردوسی، از اعضا هیات علمی آن شد، چهار مجموعه شعر «قصیدههای هاویه»، «در وهم سندباد»، «بر شانه فلات»، «شعر ۵۷» از اوست.
مختاری از اعضای کانون نویسندگان ایران و عضو هیئت دبیران آن بود و تالیفاتی در بررسی آثار شاعران معاصر از جمله نیما یوشیج و منوچهر آتشی دارد.
وی در آذرماه ۱۳۶۱ به جرم اقدام تبلیغی علیه حکومت بازداشت و دو سال زندانی شد.
در سال ۱۳۷۳ در تدوین متن «ما نویسندهایم» که اعتراض#کانون_نویسندگان_ایران به سانسور بود، نقش مهمی داشت.
مختاری در سالهاي آخرين عمر خويش مشغول فعاليت برای راه افتادن دوباره كانون نويسندگان بود كه نقش مهمی در جمع آوری امضا برای اعلاميه معروف به متن ۱۳۴ نويسنده داشت، بسیاری او را نویسنده اولیه این نامه دانیتهاند.
وی در سال ۱۳۷۷ به مسئول كميته تدارك و برگزاری مجمع عمومی كانون نويسندگان میشود و بلافاصله نیز به دادسرای انقلاب احضار شده و در همين دوره توسط مأموران وزارت اطلاعات تهديد به مرگ میشود.
پس از قتل فروهرها ،مختاری و پوینده ، خامنهای در نماز جمعه تهران گفت: «محمد مختاری و محمدجعفر پوینده نویسندگانی شناختهشده نبودند که جمهوری اسلامی بخواهد برخوردی با آنها بکند.» اما ۴۵ روز بعد وزارت اطلاعات در اطلاعیهای اعلام کرد که ماموران این وزارتخانه آنها را کشته است.
به اعتراف مهرداد عالیخانی، تیمی از اعضای وزارت اطلاعات او را ربودند و با پیچیدن طناب به دور گردنش به قتل رساندند.
قتل محمد مختاری، بخشی از ترورهای سیاسی بود که بعدها به #قتلهای_زنجیره_ای معروف شد.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
❤2🔥1🤬1
کشیش مهدی دیباج یکی از رهبران کلیسای انجیلی، متولد ۱۴ مرداد ۱۳۱۳ در اصفهان بود. او ۱۴ سال پس از تولدش در سال ۱۳۲۷ به دین مسیحیت گروید.
تحصیلکرده هندوستان و سویس بود پس از بازگشت به ایران مدتی در دانشکده فنی بابل به تدریس زبان انگلیسی پرداخت. مهدی دیباج در سال ۱۳۶۵ شمسی دستگیر و به جرم ارتداد روانه زندان گردید.
با بالا گرفتن فشارهای گسترده بینالمللی او که ۹ سال و ۲۷ روز را در زندان گذرانده بود و در حالیکه در پاییز سال ۱۳۷۲ به جرم ارتداد به مرگ محکوم شد، در ۲۶ دیماه همان سال از زندان بطور مشروط آزاد شد.
سه روز پس از آزادی #مهدی_دیباج، آقای هوسپیان مهر که تلاشهای او باعث آزادی مهدی دیباج شده بود، ناپدید شده و در۳۰ دیماه سال ۷۲ به قتل میرسد.
خوشحالی همگان از آزادی آقای مهدی دیباج ۵ ماه بیشتر به درازا نکشید که چند روز پس از ناپدید شدنش، در روز ۱۳ تیرماه ماموران #وزارت_اطلاعات جمهوری اسلامی اعلام کردند که جسد کشیش مهدی دیباج پیدا شده است. جسد وی با ضربات چاقو قطعهقطعه شده بود.
گوشهای از جزییات قتل سه کشیش به نقل از علی ربیعی زمانیکه خود معاون وزیر اطلاعات بوده: «سه دختر را طعمه کردند برای اینکه ببینند دو کشیش مسیحی آیا تبشیر و تبلیغ مسیحیت میکنند یا نه، اینها فکر میکردند در همین حد طعمه هستند که بروند و بگویند ما میخواهیم به کیش مسیحیت بیاییم و شما ما را تبشیر کنید، به خانهی آن دو کشیش میروند اما جلوی چشم سه دختر کشیشها کشته میشوند و قطعه قطعه میشوند و داخل یخچال گذاشته میشوند.»
وزارت اطلاعات دختران را مجبور می کنند مصاحبه کنند و اعتراف کنند که ما از طرف سازمان مجاهدین خلق ماموریت داشتیم کشیشها را بکشیم و آنها گمان میکنند برای آزادی این مصاحبه را باید انجام دهند، به آنها قول داده بودند؛ اما امنیتیها از لو رفتن ماجرا میترسند و حکم اعدام هر سه طعمه را امضا میکنند اما بعدها به ۱۵ سال حبس متهم میشوند، از سرنوشت آن سه تن هیچ خبری در دست نیست.
نام دیباج بعدها در اعترافات متهمان و قاتلان #قتلهای_زنجیره_ای به کرات تکرار شد و مشخص شد قتل وی نیز از جمله قتلهای این پرونده بوده است.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
تحصیلکرده هندوستان و سویس بود پس از بازگشت به ایران مدتی در دانشکده فنی بابل به تدریس زبان انگلیسی پرداخت. مهدی دیباج در سال ۱۳۶۵ شمسی دستگیر و به جرم ارتداد روانه زندان گردید.
با بالا گرفتن فشارهای گسترده بینالمللی او که ۹ سال و ۲۷ روز را در زندان گذرانده بود و در حالیکه در پاییز سال ۱۳۷۲ به جرم ارتداد به مرگ محکوم شد، در ۲۶ دیماه همان سال از زندان بطور مشروط آزاد شد.
سه روز پس از آزادی #مهدی_دیباج، آقای هوسپیان مهر که تلاشهای او باعث آزادی مهدی دیباج شده بود، ناپدید شده و در۳۰ دیماه سال ۷۲ به قتل میرسد.
خوشحالی همگان از آزادی آقای مهدی دیباج ۵ ماه بیشتر به درازا نکشید که چند روز پس از ناپدید شدنش، در روز ۱۳ تیرماه ماموران #وزارت_اطلاعات جمهوری اسلامی اعلام کردند که جسد کشیش مهدی دیباج پیدا شده است. جسد وی با ضربات چاقو قطعهقطعه شده بود.
گوشهای از جزییات قتل سه کشیش به نقل از علی ربیعی زمانیکه خود معاون وزیر اطلاعات بوده: «سه دختر را طعمه کردند برای اینکه ببینند دو کشیش مسیحی آیا تبشیر و تبلیغ مسیحیت میکنند یا نه، اینها فکر میکردند در همین حد طعمه هستند که بروند و بگویند ما میخواهیم به کیش مسیحیت بیاییم و شما ما را تبشیر کنید، به خانهی آن دو کشیش میروند اما جلوی چشم سه دختر کشیشها کشته میشوند و قطعه قطعه میشوند و داخل یخچال گذاشته میشوند.»
وزارت اطلاعات دختران را مجبور می کنند مصاحبه کنند و اعتراف کنند که ما از طرف سازمان مجاهدین خلق ماموریت داشتیم کشیشها را بکشیم و آنها گمان میکنند برای آزادی این مصاحبه را باید انجام دهند، به آنها قول داده بودند؛ اما امنیتیها از لو رفتن ماجرا میترسند و حکم اعدام هر سه طعمه را امضا میکنند اما بعدها به ۱۵ سال حبس متهم میشوند، از سرنوشت آن سه تن هیچ خبری در دست نیست.
نام دیباج بعدها در اعترافات متهمان و قاتلان #قتلهای_زنجیره_ای به کرات تکرار شد و مشخص شد قتل وی نیز از جمله قتلهای این پرونده بوده است.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
❤2🔥1🤬1
فخرالسادات برقعی(برقعهای) دبیر دبیرستان دخترانه امامی سالاریه در قم بود که در روز ۱۶ اسفند ۱۳۷۴ در محله سالاریه قم در سن ۳۱ سالگی به طرز فجیعی به قتل رسید.
او تا پیش از کشته شدن تنها به عنوان یک معلم شناخته میشد٬ معلمی که با حسین پورمحمدی٬ پسر عمو و زن برادر مصطفی پورمحمدی ازدواج کرده بود.
بر اساس گزارش رسمی نیروی انتظامی از این قتل٬ قاتلان جسدش را به آتش کشیدند و پس از آن شیر گاز شهری منزل او را باز گذاشته و فرار کردند٬ هرچند نیروهای آتش نشانی پیش از وقوع انفجار و از بین رفتن تمامی شواهد موفق به مهار آتش شد.
پدر مقتول در این باره میگوید خط سیمی که برای خفه کردن فخرالسادات برقعی استفاده کردند٬ زیر گلوی او دیده میشود. به گفته پدر مقتول اثر از حمله با چاقو نبود اما بدنش را سوزانده بودند با موادی که اثری همچون سوختگی با بخار برجا گذاشته بود.
قاتلان او را با یک مواد شیمیایی سوزانده بودند.
به گفته پدر فخر السادات برقعی او مدتی بود احساس خطر کرده و به اطرافیانش بدون اشاره به علت گفته بود که جانش در خطر است.
روز بعد از حادثه رییس ادارۀ اطلاعات قم نزدیک دو ساعت به همراه مصطفی پورمحمدی به منزل پدر برقعی رفته است و از نزدیک موضوع را بررسی کردهاند.
پس از آن است که نقش مصطفی پورمحمدی در این پرونده پررنگ میشود.
به غیر از پورمحمدی فرد دیگری نیز به نام «علی رضا خلیلیان» مطرح میشود.
علیرضا خلیلیان از اعضای وزارت اطلاعات در «دفتر هماهنگی» قم بود که وظیفه آن پس از آغاز رهبری خامنهای هماهنگی مراجع قم و بیعت با خامنهای بود،این دفتر با دستور فراقانونی اکبر هاشمی رفسنجانی تاسیس شده بودو اواخر دهه ۷۰ به کار خود پایان داد.
با پیگیریها مشخص میشود که خلیلیان در روز حادثه در حال خروج از منزل مقتول مشاهده شده است با مشخص شدن نقش خلیلیان در قتل پیگیری این پرونده مسکوت میشود.
قاتل به همراهی دو فرد دیگر پس خفه کردن مقتول قصد داشته خانه را با استفاده از نشتی گاز شهری منفجر کند که به دلیل سررسیدن همسایگان و خانواده موفق نمیشود.
خلیلیان بعدها در پرونده رسیدگی به قتلهای زنجیره ای به عاملیت در قتل سید احمد خمینی نیز متهم و نزدیک به سه ماه در بازداشت بسر میبرد.
او به صراحت در مورد قتل فخر السادات اعتراف و آن را دستور سازمانی مینامد.
در اعترافات خلیلیان مشخص می شود مقتول در بین سالهای ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۳ بطور مستقیم با دفتر ویژه اطلاعات ریاست جمهوری ارتباط داشته و همزمان با وزارت اطلاعات نیز به عنوان مخبر از درون بیت ابوالفضل برقعی قمی (سید ابوالفضل ابنالرّضا برقعی قمی ) از مراجع قم همکاری میکرده است.
در یکی از قرارهای او با اعضای دفتر ریاست جمهوری یک مامور وزارت اطلاعات بصورت اتفاقی او را شناسایی میکند و مشخص می شود نامبرده همزمان بدون آنکه به هر دو طرف گفته باشد نقش خبرچین را بازی کرده است.
او اطلاعات شخصی و مراودات غیر شرعی پورمحمدیها را به دفتر هاشمی اطلاع میداده و وزارت اطلاعات را نیز از فعالیتهای بیت آیت الله برقعی آگاه میساخته.
کمی بعد مشخص میشود اطلاعاتی را که او به وزارت اطلاعات اطلاع میداده هدفمند بوده و توسط خود این دفتر جهت گمراهی وزارت اطلاعات به وزارت اطلاعات ،داده شده بود.
پرونده قتل وی به دلیل اتصال به قتل سید احمد خمینی معدوم میشود.
وی در قبرستان شیخان قم در حالی به خاک سپرده شد که نامش برروی سنگ مزارش «معصومه برقی» درج شده بود اما در سال ۱۳۹۲ در سنگ مزار جدید بصورت کامل فخرالسادات برقعی درج شد.
نام #فخرالسادات_برقعی در میان کشته شدگان #قتلهای_زنجیره_ای مطرح است.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
او تا پیش از کشته شدن تنها به عنوان یک معلم شناخته میشد٬ معلمی که با حسین پورمحمدی٬ پسر عمو و زن برادر مصطفی پورمحمدی ازدواج کرده بود.
بر اساس گزارش رسمی نیروی انتظامی از این قتل٬ قاتلان جسدش را به آتش کشیدند و پس از آن شیر گاز شهری منزل او را باز گذاشته و فرار کردند٬ هرچند نیروهای آتش نشانی پیش از وقوع انفجار و از بین رفتن تمامی شواهد موفق به مهار آتش شد.
پدر مقتول در این باره میگوید خط سیمی که برای خفه کردن فخرالسادات برقعی استفاده کردند٬ زیر گلوی او دیده میشود. به گفته پدر مقتول اثر از حمله با چاقو نبود اما بدنش را سوزانده بودند با موادی که اثری همچون سوختگی با بخار برجا گذاشته بود.
قاتلان او را با یک مواد شیمیایی سوزانده بودند.
به گفته پدر فخر السادات برقعی او مدتی بود احساس خطر کرده و به اطرافیانش بدون اشاره به علت گفته بود که جانش در خطر است.
روز بعد از حادثه رییس ادارۀ اطلاعات قم نزدیک دو ساعت به همراه مصطفی پورمحمدی به منزل پدر برقعی رفته است و از نزدیک موضوع را بررسی کردهاند.
پس از آن است که نقش مصطفی پورمحمدی در این پرونده پررنگ میشود.
به غیر از پورمحمدی فرد دیگری نیز به نام «علی رضا خلیلیان» مطرح میشود.
علیرضا خلیلیان از اعضای وزارت اطلاعات در «دفتر هماهنگی» قم بود که وظیفه آن پس از آغاز رهبری خامنهای هماهنگی مراجع قم و بیعت با خامنهای بود،این دفتر با دستور فراقانونی اکبر هاشمی رفسنجانی تاسیس شده بودو اواخر دهه ۷۰ به کار خود پایان داد.
با پیگیریها مشخص میشود که خلیلیان در روز حادثه در حال خروج از منزل مقتول مشاهده شده است با مشخص شدن نقش خلیلیان در قتل پیگیری این پرونده مسکوت میشود.
قاتل به همراهی دو فرد دیگر پس خفه کردن مقتول قصد داشته خانه را با استفاده از نشتی گاز شهری منفجر کند که به دلیل سررسیدن همسایگان و خانواده موفق نمیشود.
خلیلیان بعدها در پرونده رسیدگی به قتلهای زنجیره ای به عاملیت در قتل سید احمد خمینی نیز متهم و نزدیک به سه ماه در بازداشت بسر میبرد.
او به صراحت در مورد قتل فخر السادات اعتراف و آن را دستور سازمانی مینامد.
در اعترافات خلیلیان مشخص می شود مقتول در بین سالهای ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۳ بطور مستقیم با دفتر ویژه اطلاعات ریاست جمهوری ارتباط داشته و همزمان با وزارت اطلاعات نیز به عنوان مخبر از درون بیت ابوالفضل برقعی قمی (سید ابوالفضل ابنالرّضا برقعی قمی ) از مراجع قم همکاری میکرده است.
در یکی از قرارهای او با اعضای دفتر ریاست جمهوری یک مامور وزارت اطلاعات بصورت اتفاقی او را شناسایی میکند و مشخص می شود نامبرده همزمان بدون آنکه به هر دو طرف گفته باشد نقش خبرچین را بازی کرده است.
او اطلاعات شخصی و مراودات غیر شرعی پورمحمدیها را به دفتر هاشمی اطلاع میداده و وزارت اطلاعات را نیز از فعالیتهای بیت آیت الله برقعی آگاه میساخته.
کمی بعد مشخص میشود اطلاعاتی را که او به وزارت اطلاعات اطلاع میداده هدفمند بوده و توسط خود این دفتر جهت گمراهی وزارت اطلاعات به وزارت اطلاعات ،داده شده بود.
پرونده قتل وی به دلیل اتصال به قتل سید احمد خمینی معدوم میشود.
وی در قبرستان شیخان قم در حالی به خاک سپرده شد که نامش برروی سنگ مزارش «معصومه برقی» درج شده بود اما در سال ۱۳۹۲ در سنگ مزار جدید بصورت کامل فخرالسادات برقعی درج شد.
نام #فخرالسادات_برقعی در میان کشته شدگان #قتلهای_زنجیره_ای مطرح است.
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
❤4🔥1🤬1