اصلاح‌وب | islahweb.org
4.4K subscribers
11.5K photos
2.56K videos
318 files
13.9K links
✳️ اصلاح‌وب؛ کانال رسمی جماعت دعوت و اصلاح

Web: www.islahweb.org
Insta: www.instagram.com/islahweb
Aparat: aparat.com/islahweb
Kurdi: t.me/islahweb_k
Feqhi: t.me/soal_feqhi
Contact: @Islahweb79
Download Telegram
🔺۱۵ ماه جنگ؛ غزه سقوط کرده است؟!

۱۵ ماه از جنگ ویرانگر غزه گذشت و فارغ از چند و چون و درستی یا نادرستی محاسبات حمله هفتم اکتبر حماس اما جنگی که متعاقب آن شروع شد، به تمام معنا از هر لحاظ در تاریخ معاصر جهان بی‌سابقه است. 

اگرچه طبیعی این بود که حماس حداکثر ظرف دو سه ماه اول جنگ نابود شود؛ اما نشد و این جنگ ۱۵ ماه است که تداوم دارد و این در منطق نظامی متعارف پدیده‌ای غیر طبیعی است!

دلیل آن هم واضح است؛ اولا جنگ غزه نابرابرترین جنگ معاصر است؛ یک طرف جنگ قدرتی منطقه‌ای و برخوردار از تکنولوژی نظامی فراپیشرفته و حمایت همه جانبه نظامی، امنیتی، اطلاعاتی و سیاسی ابرقدرت جهان (آمریکا) با 23 میلیارد دلار فقط کمک نظامی و بیشتر قدرت‌های غربی و طرف دیگر نه یک کشور بلکه سازمانی کوچک در یک جغرافیای ذره‌بینی و کاملا محصور است که از هیچ نوع حمایت لجستیکی در طول جنگ برخوردار نبوده و نیست.

جنگ غزه هیچ شباهتی با جنگ‌های نامتقارنی چون ویتنام، الجزایر و افغانستان ندارد؛ از این جهت که دستکم هیچ کدام از آن‌ها مساحتی به کوچکی غزه نداشته و تحت محاصره همه جانبه از هوا، دریا و خشکی نبودند و به طریقی عقبه بازی برای دریافت کمک از خارج داشتند.

از دیگر سو، طرف نامتعارف هیچ کدام از جنگ‌های معاصر  مانند غزه در این فضای ناچیز شاهد چنین هزینه‌های بی‌سابقه‌ای نبوده؛ کاربرد 100هزار تن بمب، نابودی همه زیرساخت‌های آموزشی، بیمارستانی، عمرانی و اقتصادی و غیره، تخریب ۸۰ درصد منازل، محاصره همه جانبه غذایی و دارویی، کشتار گسترده کودکان و زنان، کاربست گرسنگی به عنوان سلاح و آوارگی همه ساکنان ....

برخی در تحلیل جنگ غزه به این حجم تخریب و کشتار به عنوان پیروزی اسرائیل نگاه می‌کنند، در حالی که این ویرانی نظر به قدرت و تکنولوژی پیشرفته تخریب اسرائیل و برقراری پل هوایی پایدار آمریکا طبیعی است و فراتر از غزه چه بسا این قدرت تخریب بتواند مصر و کشورهای پیرامونی را نیز به این وضعیت برساند.

اما آنچه غیر طبیعی است اعمال افسارگسیخته این توان تخریب و نسل‌کشی در دنیای امروز و نقض همه قوانین بشردوستانه جنگ است.

اما با این حال چرا جنگ هنوز ادامه دارد؟
علت این است که طرف ضعیف جنگ یعنی حماس هنوز وجود دارد و می‌جنگد. بعد غیرطبیعی جنگ غزه دقیقا همین است. در حالی که اسرائیل در غزه تنها از بمب اتم استفاده نکرده، اما هنوز نتوانسته است که با نابودی حماس به هدف اصلی جنگ برسد، بلکه این سازمان بنا به گزارش نهادهای امنیتی اسرائیل در ماه‌های اخیر توان رزمی آسیب دیده خود را بازسازی کرده و دیروز هم مجله اسرائیلی ایبوک به نقل از منابع امنیتی نوشت که حماس تولید موشک را از سرگرفته و دوباره نیروی جدید جذب کرده است.

وضعیت میدانی غزه در ماه‌های اخیر موید این مدعای اسرائیلی‌هاست؛ به نحوی که هم کشته‌های نظامی اسرائیلی بیشتر از اوایل جنگ و در دو هفته اخیر روزانه شده و هم حملات موشکی حماس آن هم در شمال غزه که با خاک یکسان شده، از سر گرفته شده است. البته اساسا سازمان رزم حماس متکی به قدرت چریکی و زمینی آن است نه موشکی.

چه بسا برای خیلی‌ها جای تعجب باشد که گفته شود غزه با وجود سیطره کامل آتش اسرائیل و این حجم لجام‌گسیخته از تخریب و کشتار هنوز در منطق نظامی و به معنای واقعی کلمه سقوط نکرده است.

مفروض منطقی سقوط در یک جنگ نامتقارن شکست کامل طرف مقابل و اشغال کامل جغرافیای آن است. اما اسرائیل اکنون تنها در 36 درصد مساحت باریکه غزه حضور نظامی فیزیکی دارد! بخش‌هایی از شمال نوار غزه، محور نتساریم در مرکز و محور فیلادلفیا و بخش‌هایی از رفح در جنوب!
عملیات‌های فلسطینی در این مناطق هم به استثنای دو محور فیلادلفیا و نتساریم بیشتر از قبل ادامه دارد.

البته ارتش اسرائیل در ۱۵ ماه گذشته به طور پراکنده وارد بیش از ۹۰ درصد مساحت غزه شده؛ اما با حمله به هر منطقه با ضد حمله شدید و مستمر طرف مقابل بعد از مدتی دوباره عقب‌نشینی کرده است. همین شمال نوار غزه از اول جنگ بیش از ۱۰ بار رفت و برگشتی هدف حمله زمینی بوده که طولانی‌ترین آن علیه اردوگاه جبالیا از سه ماه پیش آغاز شده است؛ اما همین منطقه یک و نیم کیلومتری با وجود نابودی کامل ساختمان‌هایش به پرتلفات‌ترین نقطه غزه برای نظامیان اسرائیل تبدیل شده است.

جدا از تداوم و شدت یافتن عملیات‌های حماس سه نشانه دیگر موید عدم سقوط نوار غزه است؛ نخست این که اشغال کامل آن رخ نداده است و نیروهای اسرائیلی در 64 درصد این منطقه حضور ندارند. دوم این که نتیجه طبیعی هر سقوطی این بود که اسرائیل یا خودش نوار غزه را اداره کند یا جایگزینی برای حماس ایجاد کند؛ اما هیچ کدام اتفاق نیفتاده است.
سوم هم تلاش برای پایان جنگ از طریق مذاکرات و توافق است که اگر سقوطی بود مذاکره و توافق معنایی نداشت.
در یادداشت بعدی به چرایی عدم نابودی حماس خواهم پرداخت.

#صابر_گلعنبری
t.me/islahweb
🔺چرا حماس نابود نشد؟

گفته شد که علت این که غزه سقوط نکرده این است که حماس به عنوان طرف حاکم بر این منطقه هنوز وجود دارد. اما چرا حماس به عنوان طرف ضعیف جنگ کنونی با وجود کاربست این حجم از خشونت و تخریب نابود نشده است و همچنان بر 65 درصد مساحت غزه بدون حضور فیزیکی ارتش اسرائیل با امکانات ناچیز کنترل دارد و در بقیه مناطق هم با نظامیان اسرائیلی درگیر است؟

۱. جبهه داخلی غزه
مهم‌ترین عامل تداوم حیات حماس تاب‌آوری تاریخی جبهه داخلی غزه است.
فهم جامعه غزه ظرافت و دقت خاصی را می‌طلبد. این جامعه مانند کل فلسطین متکثر است و همه طرفدار حماس نیستند و قبل از جنگ حدود 40 درصد از مردم هوادار احزاب دیگر و یا حتی مستقل از آن‌ها بودند. اما در مجموع شاهد نوعی همراهی جامعه غزه با حماس در این جنگ هستیم که لزوما به معنای تایید خود حماس و یا حتی واقعه هفتم اکتبر نیست!

طیفی مردمی و‌ برخی از جریان‌های سیاسی غزه از این تصمیم حمایت نمی‌کنند؛ اما این هم بدان معنا نیست که حاضر باشند با اسرائیل علیه حماس کار کنند؛ بلکه برعکس در کنار پایگاه اجتماعی سنتی حماس چتر حمایتی مستحکمی را برای این تشکیلات در مقابل اسرائیل خلق کردند که در مخالفت با کوچ اجباری از این منطقه و عدم شورش علیه حماس و غیره با وجود این همه مصیبت و گرفتاری در این یک سال و نیم نمود یافته است.

در این مدت، اسرائیل از هیچ فشاری برای وادار کردن مردم غزه به شورش عمومی و تحریک برخی جریان‌ها همچون جمعیت عشایر و قبایل برای جایگزینی حماس فروگذار نکرد، اما ناکام ماند و این قبایل نپذیرفتند.

در واقع اگر سیل شورش به راه می‌افتاد، حماس هرگز قادر به ادامه جنگ نبود. واقعیت این که مردم بی‌خانمان غزه جنگ را نه فقط علیه یک گروه بلکه علیه انسان فلسطینی و حق خود بر سرزمین‌شان می‌دانند و با وجود از دست دادن خیلی چیزها، اما باورمند به آرمان خود، نمی‌خواهند سرزمین‌شان را از دست بدهند.

البته کشته شدن رهبران حماس و بسیاری از اعضای خانواده‌های آن‌ها در این جنگ و فراگیری تیغ نسل‌کشی هم در تحمل‌پذیر کردن این فاجعه برای ساکنان غزه تاثیر داشته است.

۲. ساختار حماس
عامل دیگر به ساختار خود حماس باز می‌گردد که آن را از دیگر احزاب و تشکل‌های اسلامگرا در منطقه متمایز ساخته است. ساختار تشکیلاتی حماس متکی به زعامت یک فرد و متمرکز نیست و بلکه سیستمی شورایی با نهادهای متعدد است و رهبری آن بیش از دو دوره چهار ساله نمی‌تواند رئیس دفتر سیاسی‌اش شود؛ به همین خاطر وقتی هنیه رییس این دفتر شد که دو رهبر پیشین آن (خالد مشعل و ابومرزوق) حضور داشتند. به همین علت وقتی هنیه و معاونش و سپس سنوار کشته شدند، خلا و خللی عمده در ساختار حماس ایجاد نشد و به کار خود ادامه داد.

در واقع همین ساختار تاکنون مانع انشقاق حماس مانند دیگر احزاب فلسطینی شده است؛ در حالی که بیش از بقیه عوامل بالقوه انشقاق را در خود دارد که یکی از آن‌ها چندپارگی جغرافیایی و پراکندگی در سه جغرافیای منفصل غزه، کرانه باختری و خارج از فلسطین است. همین عامل جغرافیایی بزرگ‌ترین چالش و تهدید و خود مولد انشقاق است؛ اما ساختار تاکنون آن را هضم کرده است. در همین حال نیز حماس گرایش‌های فکری متفاوتی را در خود جای داده است؛ از نوعی سلفیت گرفته تا لیبرال مسلکی.

۳. نظام بسته امنیتی
دیگر نقطه قوت حماس را می‌توان نظام بسته امنیتی آن دانست که ابتدا با اصل غافلگیری در حمله هفتم اکتبر و بعدا هم در طول جنگ در حفظ بیش از 100 گروگان، ساختار فرماندهی و کنترل خود، شاکله زیرساخت‌های تونلی و همچنین حفظ فرماندهان و رهبران ارشدش در غزه  امثال برادر سنوار، ابوعبیده و دهها نفر دیگر نمود دارد.

چند روز پیش، شبکه 12 اسرائیل به نقل از شاباک از دشواری نفوذ به حماس در این سال‌ها خبر داد و گفت حتی برخی جاسوسان در غزه با حماس همکاری کرده و تل‌آویو را فریب می‌دادند.

در واقع حماس در خارج از غزه با ترور هنیه و عاروری بیشتر از داخل در سطح رهبری خود تلفات داده است؛ اما در داخل خود سنوار هم به طور تصادفی کشته شد.

در ماه‌های اخیر نیز حماس حدود 7 هزار نیروی جدید جذب کرده؛ اما مساله اینجاست که این تعداد نیروی مبتدی آموزش می‌خواهد و سوال این است که این آموزش‌ها و تدارکات در چنین جنگ ویرانگری چگونه به وسیله سازمان رزم حماس انجام می‌شود؟

همچنین به گفته منابع اسرائیلی هنوز کارگاه‌های تولید سلاح حماس فعال است، اما این کارگاه‌ها کجا هستند و چگونه در این محاصره همه جانبه کار می‌کنند؟
و دهها پرسش دیگر.

اینها نشان می‌دهد که سازمان رزم حماس هم سازمانی پیچیده با زیرساخت‌های نظامی مستحکمی در زیر زمین به دور از چشم اسرائیل است که با کاربست تاکتیک دفاع خوشه انگوری تاکنون مانع تحقق هدف اصلی جنگ شده و بن‌بستی راهبردی برای اسرائیل در غزه خلق کرده است که در یادداشت بعدی به آن می‌پردازم.

#صابر_گلعنبری
🔺جنگ غزه در ایستگاه توافق!

ظاهرا جنگ غزه ساعات و روزهای پایان خود را می‌گذراند و اگر مشکل خاصی حادث نشود، به احتمال زیاد به زودی توافق آتش‌بس اعلام شود.

اساس توافق احتمالی هم به گفته دولت آمریکا و منابع اسرائیلی و آمریکایی همان پیشنهاد جو بایدن در 27 می گذشته است که حماس با آن موافقت کرد و نتانیاهو نپذیرفت. این طرح متضمن پایان جنگ و عقب نشینی تدریجی ارتش اسرائیل از نوار غزه بود.

«پیشرفت بزرگ» به دست آمده در مذاکرات به موافقت نتانیاهو با دو شرط کلیدی توقف جنگ و عقب‌نشینی از باریکه غزه باز می‌گردد.

البته ارتش اسرائیل از دیروز خروج از نوار غزه را آغاز کرده و بنا به اعلام شبکه عبری «کان» در حال برچیدن پایگاه‌ها و تجهیزات نظامی خود در محور نتساریم حد فاصل شمال و جنوب باریکه غزه است.

این محور نتساریم هم خود داستانی طولانی دارد و تحولات آن نشان می‌دهد که در سیاست امر ثابت و حیثیتی وجود ندارد. نتساریم  یا جاده 749 یکی از پنج ستون راهبرد آریل شارون در مواجهه با نوار غزه بود که آن را به مثابه تل‌آویو برای اسرائیل می‌دانست و تاکید داشت که هرگز از آن عقب‌نشینی نخواهد کرد، اما در سال 2005 از آن و محور فیلادلفیا با موافقت همه اعضای کابینه خود به استثنای نتانیاهو خارج شد.

وقتی هم که در این جنگ دوباره نتساریم و فیلادلفیا توسط ارتش اشغال شد، نتانیاهو تاکید داشت که از دارایی‌های راهبردی اسرائیل هستند که از آنها و لو موقتا عقب‌نشینی نخواهد کرد و امنیت اسرائیل را با ماندن در این دو منطقه گره زد؛ اما اکنون باز مثل شارون خود را ناچار به عقب نشینی از هر دو می‌بیند.

اما چهار عامل کوتاه آمدن نتانیاهو و برداشتن موانع اصلی توافق:

نخست فشار دونالد ترامپ که به نوشته روزنامه فایننشال‌تایمز باعث تغییر موضع نتانیاهو شد. این در حالی است که بی‌بی با تعویق توافق و مخالفت با پیشنهاد بایدن مشتاقانه منتظر بازگشت ترامپ بود تا به او در اشغال نوار غزه و به زانو درآوردن حماس کمک کند؛ اما این اتفاق نیفتاد و چنان که نگارنده قبلا هم پس از پیروزی ترامپ در انتخابات بیان داشت، چه بسا نتانیاهو از این پیروزی متضرر شود و همین اتفاق هم (البته در پرونده غزه) در حال رخ دادن است.

اما چرا ترامپ با اعزام فرستاده خود به اسرائیل و ارسال پیامی «شدیداللحن» بر خلاف توقعات نتانیاهو عمل کرد؟ اینجا نقش عامل و پیشران دوم یعنی وضعیت میدانی غزه برجسته می‌شود. واقعیت این است که فشار ترامپ معطوف به مواجهه واقع‌بینانه او با جنگ غزه است. از یک طرف می‌بیند که اسرائیل و نتانیاهو هر آنچه در توان داشتند در غزه انجام دادند و دیگر کاری انجام نشده باقی نمانده اما نتوانسته است که حماس را به زانو درآورد و جنگ را یک طرفه خاتمه دهد و در مقابل عملیات‌های فلسطینی سیر تصاعدی عجیبی در هفته‌های اخیر پیدا کرده است.

از دیگر سو نیز ترامپ که اساسا میانه‌ای با اعزام نیرو از آمریکا به مناطق جنگی ندارد و تجربه افغانستان را پیش‌روی خود داشت، به این جمع‌بندی رسید که ادامه جنگ نه تنها موجب تسلیم حماس نمی‌شود؛ بلکه تداوم آن به معنای تداوم تنش نظامی در خاورمیانه و مانعی بر سر راه طرح‌های خود اوست، بنابراین راه چاره را در فشار بر نتانیاهو برای پذیرش توقف جنگ و عقب‌نشینی از نوار غزه برای تسهیل توافق دید. در واقع اگر ترامپ می‌دانست که فشار بیشتر از این در غزه موجب تغییر موضع حماس می‌شود، مسلما طرف نتانیاهو را می‌گرفت.

عامل سوم نیز تغییر نگاه اکثریت جامعه اسرائیل است که بیش از دو سوم آن در دو ماه اخیر نه صرفا برای آزادی گروگان‌ها بلکه به علت تلفات مستمر ارتش اسرائیل به ویژه در هفته‌های اخیر خواهان توقف جنگ غزه نیز شده‌اند. این عامل نیز مسبب فشار مضاعفی بر نتانیاهو بوده و تداوم جنگ غزه بدون آزادی گروگان‌ها، تحقق اهداف آن و در سایه تلفات بیشتر دوباره موقعیت نتانیاهو در جامعه اسرائیلی را در سیری نزولی قرار داد، این در حالی است که محبوبیت او تحت تاثیرات ترورها در منطقه، تحولات جنگ لبنان، حمله به ایران و تغییر در سوریه تصاعدی شده بود.

اما عامل چهارم نیز ضعیف شدن موقعیت بن گویر و سموتریچ به عنوان دو اولترا راست مخالف سرسخت هر گونه توافق با حماس در کابینه است. این امر هم این باور را نزد نتانیاهو ایجاد کرد که در صورت انجام این توافق کابینه‌اش سقوط نمی‌کند. البته برای قضاوت در این باره فعلا زود است و باید دید موجی که علیه نتانیاهو از دو روز پیش با بالا گرفتن احتمال توافق در میان نخبگان و جامعه اسرائیلی در حال شکل‌گیری است به کدام سمت می‌رود.

این موج صرفا از جانب راستگرایان تندرو نیست، بلکه حامیان توافق نیز این پرسش منتقدانه را مطرح می‌کنند که چرا نتانیاهو همان می گذشته پیشنهاد بایدن را نپذیرفت و با رد آن موجب شد چندین گروگان و همچنین دهها نظامی ارتش جان خود را از دست بدهند.

#صابر_گلعنبری

t.me/islahweb
🔺جنگ از سر گرفته می‌شود؟!

اکنون که تقریبا توافق آتش‌بس در دسترس قرار گرفته و در حال نهایی شدن است، برخی ناظران معتقدند که با اتمام مبادله اسرا نتانیاهو دوباره جنگ را را از سرخواهد گرفت.

هر چند گفته می‌شود که از آمریکا تضمین یا تضمین‌‎هایی به واسطه میانجیگران برای توقف کامل جنگ و از سرنگیری آن پس از انجام مراحل مختلف توافق گرفته شده است، اما مادام که طرف مقابل اسرائیل است، اصل این حرف که تضمینی وجود ندارد، درست است؛ به این معنا که اسرائیل اساسا به تعهدات خود پایبند نیست و مدام متون توافق را تفسیر به رای می‌کند و نمونه آن توافق لبنان است.

البته در این زمینه می‌توان گفت که مذاکرات آتش‌بس در جنگ غزه یکی از سخت‌ترین مذاکرات تاریخ فلسطین بوده است و برخی ناظران اسرائیلی آن را پیچیده‌ترین از سال 1948 می‌دانند.

در واقع یکی از عوامل کش پیدا کردن مذاکرات - جدا از موافقت دیرهنگام اسرائیل با توقف جنگ و عقب‌نشینی از غزه – مذاکره فشرده طرف فلسطینی درباره تک تک کلمات برای بستن هر نوع روزنه تفسیر به رای به روی اسرائیل به ویژه در سایه تجربه توافق لبنان و تفسير به رای آن بوده است.

به عنوان مثال، مرحله نخست آتش‌بس بر خروج نیروهای اسرائیلی از «مناطق مسکونی» به سمت منطقه حایل در مرز تاکید داشت. برای جلوگیری از تفسیر به رای آن و از بیم مستثنی نکردن مناطق خالی از سکنه به علت جنگ، حماس خواستار مشخص شدن همه مناطق مسکونی بر روی نقشه و پیوست نقشه‌های آن‌ها شده است.

یا این که در متن توافق بر آزادی تردد به شمال نوار غزه به استثنای حمل سلاح تصریح شده است؛ به این معنا که کسی در هنگام بازگشت به این منطقه سلاحی به همراه نداشته باشد، اما از بیم این که اسرائیل این اصطلاح «مسلحین» را تفسیر موسع به معنای کسی که قابلیت حمل سلاح داشته باشد، نکند و با این بهانه مانع بازگشت جوانان شود، درخواست شده است که این کلمه دقیقا تعریف شود.

علی رغم این سخت‌گیری‌ها و محکم‌کاری‌ها در نگارش توافق باز امکان تفسیر به رای اسرائیل و شانه خالی کردن آن از تعهداتش وجود دارد؛ اما به دو دلیل بعید است که نتانیاهو بعد از بازگرداندن گروگان‌ها دوباره جنگ را از سر گیرد یا دوباره قصد حمله زمینی به نوار غزه را داشته باشد.

با این حال احتمال حملات جسته گریخته هوایی وجود دارد. البته تداوم این حملات هم به احتمال زیاد متقابلا موجب حملات موشکی طرف فلسطینی به شهرک‌های اطراف غزه شود که این امر هم ممکن است که به چالش و دردسر بزرگی برای روایت اسرائیل در تامین امنیت این شهرک‌ها بعد از هفتم اکتبر و این جنگ 15 ماهه تبدیل شود.

دلیل نخست این که دونالد ترامپ بعید است که به نتانیاهو اجازه دهد که با از سرگیری جنگ در غزه دوباره باعث بازگشت تنش نظامی به خاورمیانه شود. از این رو اگر هم نشانه جدی در این باره ظاهر شود، به احتمال زیاد مانع شروع مجدد جنگ شود. کما این که از سرگیری جنگ پیشبرد طرح‌های خاورمیانه‌ای ترامپ مثل گسترش «پیمان ابراهیم» را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و به ضرر آن است و این چیزی نیست که ترامپ می‌‎خواهد.

علت دوم نیز این که پایان جنگ غزه در حقیقت خروج از بن‌بستی راهبردی است که اسرائیل در 15 ماه در آن قرار داشت و آزادسازی گروگان‌ها به عنوان خواست اکثریت جامعه اسرائیل در واقع محملی «آبرومندانه» برای این مهم است.  از این رو‌ بسیار بعید است که اسرائیل با از سرگیری جنگ دوباره خود را وارد این «چرخه فرسایشی» کند.

با شروع جنگ غزه متعاقب حمله هفتم اکتبر پیش‌بینی نمی‌شد که جنگ زیاد به طول بیانجامد و یا حمله زمینی گسترده‌ای رخ دهد. علت هم این بود که با توجه به وضعیت میدانی پیچیده غزه، زیرساخت‌های زیرزمینی آن و تحولات و نتایج ۵ جنگ قبلی (از سال ۲۰۰۸) تحقق پیروزی راهبردی برای اسرائیل با دستیابی به اهداف جنگ تقریبا غیر ممکن می‌نمود.

از این رو که اساسا در چنین جنگ نامتقارنی به دلایل پیشگفته فروپاشی تشکیلات نظامی حماس در نوار غزه چندان محتمل نبود.

به این علت نیز ارتش اسرائیل که مدام از ورود به جنگ‌های پرهزینه و طولانی پرهیز می‌کرد گمان نمی‌رفت که این چنین خود را نظر به دشواری تحقق اهداف تعریف شده دچار این بن‌بست فرسایشی کند؛ اما این بار نخست‌وزیری متفاوت بنام نتانیاهو در اسرائیل حاکم است که هم و غمش ماندن در قدرت بوده و هست و بر خلاف اسلافش ارتش و وزارت دفاع را در تصمیم‌گیری‌های کلان درباره آینده جنگ شریک نمی‌کند که اگر دخیل بودند جنگ ماه‌ها قبل پایان می‌یافت و این اندازه به طول نمی‌انجامید؛ چنان که یواو گالانت وزیر دفاع سابق هم به دنبال آن بود.

#صابر_گلعنبری

https://t.me/islahweb
🔺آتش‌بس و سکوت نتانیاهو!

بالاخره در پایان ماراتن مذاکرات، نخست وزیر قطر محمد بن عبدالرحمن آل‌ثانی و رئیس جمهور آمریکا جو بایدن آتش بس میان حماس و اسرائیل را اعلام و دو طرف هم بر دایمی بودن آن تاکید کردند. حماس هم طی بیانیه‌ای این آتش بس را تایید کرد و ترامپ نیز اظهارنظر خود را داشت.

صرف نظر از این که بعد از اعلام آتش بس چه اتفاقی می‌افتد، اما در این میان آنچه جای تامل دارد، سکوت نتانیاهو تا این لحظه است. هر چند ممکن است بی‌بی طی ساعات یا روزهای آینده در این باره اظهارنظر کند، اما همین سکوت او تا این لحظه خود منعکس‌کننده تصویری است که با این توافق به زیان او شکل گرفته است.

اگرچه غزه در این جنگ بهای تاریخی بسیار سنگینی پرداخت کرد و هدف یک نسل‌کشی بی‌سابقه قرار گرفت؛ اما با این آتش‌بس نیز اسرائیل و نتانیاهو به آورده‌ای راهبردی در جهت تحقق اهداف خود نرسیدند  و وعده و قولش عملی نشد؛ نه ساکنان غزه کوچ کردند، نه شمال و جنوب غزه از هم جدا شدند، نه حماس به زانو درآمد و نه گروگان‌ها بدون توافق آزاد شدند. علت سکوت نتانیاهو دقیقا همین است و اگر غیر از آن بود اولین کسی بود که روبروی دوربین می‌آمد و با آب و تاب توافق را اعلام می‌کرد.

اکنون در حالی جنگ غزه به اتمام می‌رسد که نتانیاهو هم در داخل اسرائیل هم در خارج آن تحت محاکمه است. این توافق را می‌توان سرآغازی جدی بر پایان عمر سیاسی نتانیاهو دانست. اگر هم دولت نتانیاهو بتواند تا پایان عمر قانونی خود در نوامبر 2025 دوام بیاورد، اما بسیار بعید است که در سایه صدور حکم جلب بین‌المللی علیه او و سیر نزولی محبوبیتش در هفته‌های اخیر و احتمالا سرعت گرفتن آن در آینده بتواند بار دیگر بر کرسی نخست‌وزیری اسرائیل تکیه زند.

توافق به دست آمده اساسا همان طرح بایدن در می گذشته است که نتانیاهو با آن مخالفت کرده بود؛ اما این مخالفت از نگاه جامعه و ناظران اسرائیلی به قیمت کشته شدن چندین گروگان و دهها نظامی اسرائیلی تمام شده است. همین خود دردسر بزرگی برای نتانیاهو طی روزها و هفته‌‎های پیش‌رو خواهد بود که با آزادی زندانیان فلسطینی به ویژه محکومان به حبس ابد این دردسرها بیشتر هم خواهد شد.

اما چه بسا آنچه برای نتانیاهو دردناک‌تر باشد، متفاوت ظاهر شدن دونالد ترامپ بر خلاف توقعات او است؛ در حالی که بی‌بی انتظار دیگری از ترامپ داشت و می‌خواست به او در تحقق اهداف جنگ کمک کند.

#صابر_گلعنبری

https://t.me/islahweb
🔺تكانه امام اوغلو در ترکیه!

خبر بازداشت اکرم امام اوغلو شهردار استانبول و رقیب جدی اردوغان در انتخابات ریاست جمهوری آتی در 2028 یا در انتخابات زودهنگام و پیش از موعد به همراه 105 نفر دیگر تکانه سنگینی بود که ترکیه را لرزاند و معترضان را به خیابان‌ها کشاند.

امام اوغلو با طیفی از اتهامات از جمله فساد و کمک به «سازمانی تروریستی» مواجه است؛ اما مخالفان اردوغان و حکومت این اتهامات را سیاسی و با هدف حذف امام اوغلو از صحنه رقابت در انتخابات ریاست جمهوری می‌دانند. ولي این اتهامات و تشکیل پرونده قضایی برای شهردار استانبول، باعث حذف او نمی‌شود و قبلا هم صلاح الدین دیمرتاش رهبر زندانی کُرد با چنین اتهاماتی مواجه بوده و در انتخابات ریاست جمهوری 2018 نامزد شده است.

اما آنچه امام اوغلو را کاملا از رقابت در هر انتخابات ریاست جمهوری حذف می‌کند، ابطال مدرک تحصیلی «مدیریت بازرگانی» او پس از 31 سال از دریافت آن از جانب دانشگاه استانبول است. یکی از شروط نامزد شدن در انتخابات ریاست جمهوری داشتن مدرک تحصیلی دانشگاهی است و اکنون شهردار بازداشت شده استانبول فاقد این شرط شده است.

ابطال مدرک اکرم امام اوغلو هم درست در زمانی اتفاق افتاد که حزب جمهوری‌خواه خلق ترکیه در آستانه اعلام نامزدی او برای انتخابات آتی ریاست جمهوری بود. همین خود شائبه سیاسی بودن این اقدامات علیه امام اوغلو را تقویت کرده است.

وزیر دادگستری ترکیه امروز در واکنش به اعتراضات و اتهامات به دولت به «کودتا علیه رئیس جمهور آینده» از بازداشت امام اوعلو و نزدیکان او دفاع کرد و آن را قانونی دانست.

در این بحبوجه اما عقب‌نشینی منصور یاواش شهردار آنکارا و همحزبی امام اوغلو از اظهارات تندش در واکنش به زنجیره بازداشت‌ها مورد توجه ناظران قرار گرفته است. یاواش گفته است که «هیچ کسی فراتر از قانون نیست و هر کسی اگر جرمی مرتکب شده باشد، می‌تواند محاکمه و مجازات شود».

این «عقب‌نشینی» شهردار آنکارا بی‌ارتباط با نگرانی او از احتمال مواجه شدن با اتهاماتی مشابه در آینده نیست. یواش با حذف امام اوغلو یکی از گزینه‌های مطرح حزب جمهوری‌خواه خلق است و از این منظر می‌توان به این دست سخنان او نگریست.

اما در مورد پیامدهای این بازداشت در ترکیه بعید است که این اعتراضات به ناآرامی‌ها و آشوب‌های گسترده ختم شود. اما تبعات این اقدامات جدا از تنگ‌تر شدن عرصه به روی مخالفان، فربه‌کردن اقتدارگرایی و لاغر شدن دموکراسی معیوب ترکیه، بیشتر از ناحیه اقتصادی است و با افت شدید 15 درصدی لیر ترکیه خود را نشان داد و این روند با گسترش نااطمینانی در اقتصاد این کشور می‌تواند در آینده هم تشدید شود.

اقتصاد در این دو دهه همواره برگ برنده حزب عدالت و توسعه و اردوغان با وجود بحران اقتصادی سال‌های اخیر و افت پایگاه اجتماعی آن بوده است، اما در عین حال نیز بزرگ‌ترین چالش و تهدید فراروی آن برای تداوم حکمرانی است.

از دیگر سو، نتایج بازدداشت‌های اخیر به نوعی با «آشتی» با اوجالان و پ.ک.ک پیوند دارد. در واقع توافق دولت ترکیه و رهبر حزب کارگران کردستان راه را برای تعدیل قانون اساسی و حذف امام اوغلو هم راه را برای پیروزی اردوغان در انتخابات زودهنگام فراهم می‌کند. به نظر می‌رسد که راه تداوم ریاست جمهوری اردوغان بدون مواجهه با موانع قانونی برگزاری انتخابات پیش از موعد با موافقت 360 نماینده از 600 نماینده مجلس است. چنین انتخاباتی هم ممکن است در 2027 برگزار شود و اردوغان در صورت پیروزی در آن می‌تواند تا 2032 در قدرت بماند.

نظر به تحولات «تاریخی» جاری و ادامه دار در خاورمیانه، هر گونه تغییر و تحول در ترکیه طی سالیان آتی فراتر از ابعاد داخلی آن، واجد ابعاد منطقه‌ای بسیار مهمی خواهد بود. در حقیقت هر گونه نظم نوین منطقه‌ای در سال‌های پیش‌رو به دور از تحولات مرتبط با ایران و ترکیه شکل نمی‌گیرد که هر چند هر دو بازیگر رقیب یکدیگرند، اما در عین حال «دولت پنهان جهانی» در نظام بین‌الملل نظمی منطقه‌ای در خاورمیانه با نقش‌آفرینی تاثیرگذار اسرائیل را می‌خواهد که جایگاه این دو بازیگر در این نظم در حد و اندازه دو کشور تعریف شود نه دو قدرت منطقه‌ای.

همه ساله بخت‌تان پیروز باد
شبان سیه بر شما نوروز باد

✍️#صابر_گلعنبری


https://t.me/islahweb
🔺ترامپ و تازیانه تعرفه!

فردا شنبه جنگ تجاری ترامپ علیه جهان پس از اعلام وضع تعرفه‌های بی‌سابقه در چهارشنبه گذشته عملیاتی می‌شود.

ترامپ در این جنگ دوست و دشمن، متحد و خصم، حتی اسرائیل را مستثنی نکرده و همه را با تازیانه تعرفه نواخته است.

این اتفاق در تاریخ آمریکا تقریبا مسبوق به سابقه نیست و حتی تعرفه‌های وضع شده بر اساس قانون بدنام اسموت هاولی در سال 1930 نیز با این حدت و شدت نبود.

در واقع این جنگ گمرگی و تعرفه‌ای نه محصول یک کار کارشناسی زیربنایی، بلکه مولود تصمیم شخصی و آرزوی دیرینه ترامپ است که بر پایه فهمش از اقتصاد و منطق تجارت از «تعرفه» «زیباترین» مفهوم را ساخته و روز وضع این تعرفه‌ها را هم روز «آزادی و استقلال» نام نهاده است.

هر چند نظر به هژمونی آمریکا در جهان این تصمیم ترامپ در وهله نخست نمایش قدرت است، اما چنین اقدامی بیشتر ریشه روانشناختی و انتقام‌گیری با ابزار تعرفه دارد. ترامپ فکر می‌کند آمریکا گاو شیردهی شده است که دنیا آن را مجانی می‌دوشد و با وضع چنین تعرفه‌هایی انتقام می‌گیرد و می‌خواهد تولید و صادرات آمریکا را تقویت کند.

اما واکنش شدید بازارهای مالی جهان و آمریکا و ثبت تریلیون‌ها دلار زیان صرفا تکانه‌های اولیه این تصمیم فردی ترامپ است که می‌تواند نتیجه معکوسی را رقم بزند.

هر چند ممکن است ترامپ در نظر داشته باشد با کشیدن شمشیر تعرفه برخی کشورها را پای میز مذاکره بنشاند تا آن‌ها را مجبور به دادن امتیازهای اقتصادی در هر گونه توافقی در مقابل کاهش این تعرفه‌ها کند، اما به صورت کلی قربانی تصمیمی در این سطح و مداخله‌ای دولتی، اقتصاد آزاد، تجارت جهانی، اقتصاد بین‌الملل و جهانی شدن است که آمریکای قبل از ترامپ موتور محرکه آن‌ها بود.

نگارنده کارشناس اقتصادی نیست، اما بر اساس اندک مطالعات اقتصادی به ویژه در اقتصاد سیاسی و بین‌الملل می‌توان گفت که اعمال این تعرفه‌ها و تداوم آن جدا از تاثیرات سوء احتمالی برای مصرف‌کنندگان آمریکا، شرکای اقتصادی آن از اروپا گرفته تا چین و جنوب شرقی آسیا، کلید زدن دوره‌ای از رکود و تزریق نااطمینانی به اقتصاد جهان، می‌‎تواند در آینده کشورهای جهان به ویژه قدرت‌های اقتصادی را به سمت نوعی همگرایی تجاری منهای آمریکا سوق دهد که محصول آن هم تضعیف تدریجی هژمونی جهانی آمریکا به ویژه در ابعاد اقتصادی خواهد بود که دیگر ابعاد هژمونی نیز به نوعی تابع آن است. 

چنین وضعی می‌تواند در نهایت به نفع چین تمام شود؛ هر چند فعلا در راس اهداف فشار تعرفه‌ای ترامپ قرار دارد و تاکنون دو تعرفه گمرگی 34 و 20 درصدی علیه آن وضع شده که به زیان پکن است.

اما اگر از منظر ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیک جهان به جنگ تجاری ترامپ نگاه کنیم، به نظر می‌رسد این تصمیم می‌تواند «خلا راهبردی» و «ابهام راهبردی» در سطح نظام بین‌الملل را تشدید کند و تعمیق بخشد؛ نظامی که مدتی است در معرض تکانه‌های مستمر ناشی از خلل تدریجی در موازنه قوا قرار دارد و وارد دوره گذار آنارشیک خود شده است که در آن قدرت فیصله‌گری وجود ندارد که بحران‌ها را و لو یکجانبه حل و فصل کند و در نتیجه سیاست و نظام بین‌الملل با بن‌بست‌های پیچیده‌ مواجه می‌شود. همین وضع هم منطق واقع‌گرایی و رئالیسم را در مناسبات بین‌المللی فربه‌تر می‌کند که امروز به بدترین شکل در نسل‌کشی غزه خود را نشان می‌دهد.

از دیگر پیامدهای مختل شدن توازن نظام بین‌الملل تشدید منازعات منطقه‌ای در گوشه و کنار جهان در آینده به ویژه در خاورمیانهِ بی‌ثبات است. در چنین وضعی که دنیا و خاورمیانه در آستانه قسمی بی‌ثباتی آنارشیک قرار دارد، کشورهایی توان لازم برای عبور از این مرحله دشوار را دارند که از حداکثر انسجام داخلی کافی برخوردار باشند.
بنابراین چهار سال آینده را می‌توان حساس‌ترین دوره پس از جنگ جهانی دوم برشمرد که تحولات آن آینده نظم جهانی را ترسیم خواهد کرد.

#صابر_گلعنبری
@islahweb
🔺دور اول مذاکرات و آینده آن!

چنان که در یادداشت قبلی پیش‌بینی شد، دو طرف ایرانی و آمریکایی مذاکرات امروز را مثبت و سازنده ارزیابی کردند. فقط مانده است که ترامپ طی اظهارنظری با بالا بردن دُز خوشبینی‌ از احتمال دستیابی به توافقی «قریب الوقوع» بگوید!

پیوست رسانه‌ای تیم مذاکراتی ایرانی در این دور بر خلاف گذشته قابل توجه بود. گویا رویکرد رسانه‌ای خاص ترامپ باعث شده است که طرف ایرانی در سیاست رسانه‌ای محافظه‌کارانه خود تجدیدنظر و حتی قبل از طرف آمریکایی اطلاع‌رسانی کند.

ترامپ هر چند دشمن رسانه‌های سنتی است، اما شیفته رسانه و تصویر است و دوست دارد همه چیز را رسانه‌ای کند و اهمیت زیادی به امر تصویرسازی و روایت می‌دهد.

به نظر می‌رسد که مذاکرات در آینده شکل مستقیمی به خود گیرد و دیدار کوتاه و چند دقیقه‌ای عراقچی و ویتکاف پس از مذاکرات غیر مستقیم نوعی ریل‌گذاری و مقدمه‌سازی برای تغییر شکل گفتگوها است.

با وجود ابراز رضایت عراقچی و ویتکاف درباره دور اول گفتگوها، اما «شروع آسان» مذاکرات به معنای «پیشروی آسان» آن نیست. مذاکرات در دورهای بعدی در فضای میان خوشبینی و بدبینی در نوسان باشد و هیچ بعید نیست که در بازه زمانی خاصی هم تا مرز انفجار نیز پیش برود و حتی ترامپ خروج از آن را به عنوان اهرم فشار مطرح کند، اما فرو نمی‌پاشد و ادامه خواهد یافت.

در نهایت احتمال توافق ایران و آمریکا از عدم توافق بیشتر است؛ هر چند در این مسیر بعید نیست که خلقیات مذاکراتی او در مراحل خاصی مشکل‌ساز شود. به عنوان مثال حتی اگر گفتگوها به نقطه توافق بسیار نزدیک ‌شود، بعید نیست با طرح خواسته و مساله جدیدی شوک‌‎های جدی را برای گرفتن امتیازات بیشتر وارد کند.

در واقع چهار فاکتور می‌‎تواند پیشران توافق -چه موقت و چه نهایی- باشد؛ نخست شخصیت خاص خود ترامپ، خلاصه شدن دستور کاری مذاکرات در پرونده هسته‌ای که عجله رئیس جمهور آمریکا تسهیل‌گر آن است، شرایط و وضعیت خاص ایران، فضای منطقه‌ای نسبتا مساعد و عدم امکان لابیگری مشترک اسرائیل و عربستان علیه مذاکرات.

اما در این میان متغیر تعیین‌کننده خود ترامپ است که برخلاف «دولت پنهان» آمریکا چندان خود را در گیر و دار مسائل و مشکلات تاریخی میان ایران و آمریکا نمی‌بیند و به راحتی از این موانع عبور می‌کند؛ اما دولت بایدن و اروپایی‌ها چنین نبوده و نیستند.

ترامپ بیشتر به دلایل روانشناختی شیفته توافق سریع -چه با ایران، چه روسیه و چین و غیره- غالبا با هدف نوعی تصویرسازی است و تاکنون آن را به طرق مختلف با تاکید مداوم بر تمایل خود به مذاکره و توافق با تهران، ارسال نامه و ... نشان داده است.

در این میان هر چند نباید از اهمیت تهدیدهای بی‌سابقه کنونی آمریکا علیه ایران و گسیل داشتن تجهیزات جنگی به منطقه فروکاست، اما سخنی به گزاف هم نیست اگر گفته شود که این «نظامی‌گری» قبل از این که نشانه‌ای جدی از احتمال وقوع یک جنگ و درگیری نظامی باشد، بیشتر با هدف تسریع روند دستیابی به توافق و نشانگر عجله ترامپ در این باره است.

البته این تهدیدات انگیزه‌های دیگری هم جز فشار حداکثری بر تهران برای رسیدن به توافق دارد که به نوعی نقش کاتالیزور برای رسیدن به این غایت را ایفا می‌کند؛ از جمله تزریق حس اطمینان به دولت راستگرای اسرائیل و لابی تندروی آن در آمریکا با هدف کنترل و مهار آن و همچنین تلاشی پیشینی برای روایت‌سازی بعد از توافق و تصویر آن از موضع قدرت.

با این حال، اگر ترامپ در اثنای مذاکرات با هدف شکستن بن‌بست‌های احتمالی به این ادراک برسد که می‌تواند سطحی محدود از کاربرد زور را «بدون هر گونه هزینه خاصی» اعمال کند، به آن متوسل می‌شود.

اما در کل این نگاه که ترامپ به دنبال زمینه‌سازی برای جنگ و درگیری نظامی است، بیانگر عدم شناخت شخصیت اوست. ترامپ آدم عجولی برای دستیابی به اهدافش است و چندان خود را در گیر و دار چنین مقدمه‌سازی‌های زمان‌بری برای رسیدن به اهدافش نمی‌کند. او به علت هزینه‌های جنگ میانه‌ای با آن ندارد. مبنای تصمیماتش هم هزینه فایده اقتصادی است و به همین علت هم وقتی تعرفه‌ها بر خلاف انتظاراتش به امر زیان‌باری بدل شد، سریعا بیشتر آن‌ها را به حالت تعلیق درآورد.

اما ترامپ در کنار تلاش برای توافق با تهران در منطقه، به دنبال عادی‌سازی روابط اسرائیل و عربستان نیز هست که بدون توقف جنگ غزه امکانپذیر نیست. در سایه عدم امکان تشکیل کشور فلسطین به عنوان ما به ازای برقراری روابط ریاض و تل آویو، ظاهرا ترامپ تلاش دارد از توقف جنگ و بازسازی غزه محملی و پلی جایگزین برای آن بسازد.

در این میان ترامپ قرار است ماه دیگر به ریاض و منطقه سفر کند که احتمالا پیش‌درآمد آن آتش بس در غزه در دو سه هفته پیش‌رو باشد. بعد از آن باید دید چه اتفاقی در دیگر پرونده‌های منطقه‌ای می‌افتد.

✍️#صابر_گلعنبری

Islahweb
🔺مذاکرات کجا به مشکل خورده؟!

توئیت تند دیروز ترامپ و بیانیه «شدیدا انتقادی» امروز وزارت خارجه ایران و همچنین گفتگوی وزیر خارجه با دبیر کل سازمان ملل نشان می‌دهد که مذاکرات با مشکل مواجه شده است و تعویق دور چهارم آن هم می‌تواند انعکاسی از این مشکل باشد.

لحن این بیانیه و نیز گفتگوی عراقچی و گوترش با ادبیات طرف ایرانی در سه دور مذاکره متفاوت است و فاقد رضایتمندی نسبی قبلی و حتی خوشبینی محتاطانه نسبت به سیر مذاکرات است و بدبینی بر آن سایه افکنده است.

در این میان اما فحوای سخنان عراقچی در گفتگو با گوترش به شکلی غیر مستقیم به نوع مشکل به وجود آمده اشاره می‌کند؛ آنجا که خطاب به دبیر کل سازمان ملل تاکید می‌کند «ایران به‌عنوان عضو معاهده منع اشاعه هسته‌ای ضمن پایبندی به تعهدات خود، بر بهره‌مندی ملت ایران از انرژی هسته‌ای برای مقاصد صلح‌آمیز که لازمه آن انجام غنی‌سازی است، اصرار دارد.»

این گفته احتمالا بیانگر این است که طرف آمریکایی با اصل غنی سازی اورانیوم در ایران مخالفت کرده است و این بر خلاف آن چیزی است که ظاهرا در ابتدای مذکرات رخ داده است که گفته می‌شد آمریکا با غنی‌سازی حداقلی 3.67 درصد در داخل ایران موافقت کرده است.

همچنین می‌توان حدس زد که اختلاف کلیدی دیگر پافشاری آمریکا بر انتقال ذخایر اورانیوم غنی شده به خارج و مخالفت تهران با آن است.

با این وضع باید دید که طی روزهای آینده چه راهکاری برای غلبه بر این مشکل اندیشیده می‌شود. نظر به این که ایران اصل غنی سازی را خط قرمز خود در مذاکرات معرفی کرده است، پافشاری آمریکا بر مخالفت خود با آن می‌تواند مذاکرات را با بن بست مواجه کند.در چنین حالتی احتمالا مذاکرات فعلا به حالت تعلیق بماند و تاریخ جدیدی اعلام نشود. اما در عین حال تعیین زمان دور چهارم مذاکرات و برگزاری آن می‌تواند نشانگر گشایشی در جهت حل این مشکل باشد.

اما فعلا برای قضاوت زود است و باید منتظر تحولات روزهای آینده ماند.

#صابر_گلعنبری

📲 در شبکه‌های اجتماعی همراه ما باشید: 

🔸 اینستاگرام 🔸 تلگرام 🔸 وب‌سایت 🔸 آپارات
🔺جهانی شرمسار گرسنگان غزه!

پس از دو ماه محاصره همه جانبه، بحران انسانی، گرسنگی و قحطی عمدی در باریکه غزه وارد مرحله‌ای بسیار خطرناک و دردناک شده است و بنا به اعلام برنامه جهانی غذا وابسته به سازمان ملل و دیگر  نهادهای بشردوستانه ذخایر انبارهای غزه ته کشیده و نزدیک به دو میلیون آواره و بی‌سرپناه در آستانه مرگ جمعی قرار دارند.

پس از این که جنگ ویرانگر و نسل‌کشی بی‌سابقه و فروریختن 90 هزار تن بمب (معادل 4 بمب اتم) کمکی به تحقق اهداف اسرائیل و نتانیاهو و پیروزی در غزه نکرد، از دو ماه پیش همه گذرگاه‌های این منطقه بسیار کوچک را مسدود کرده و مانع وارد شدن هر نوع مواد غذایی و دارویی شده است؛ به این امید که آنچه با قتل و کشتار و تخریب جنون آمیز به دست نیامد، با استفاده از سلاح گرسنگی و تشنگی علیه دو میلیون انسان و صدها هزار کودک و نوزاد حاصل شود.

با توجه به گزارش‌های وارده از غزه اگر ظرف روزها و دو هفته آینده مواد غذایی وارد این منطقه نشود، تصاویر کودکان کشته شده بر اثر گرسنگی صفحات شبکه‌های تلویزیونی را پرخواهد کرد. هم اکنون نیز تصاویر کودکان گرسنه و گریان غزه در صف دریافت اندک غذایی برای خود و خانواده‌شان هر وجدانی را در برابر این حجم سبعیت و قتل عام، استفاده از گرسنگی به عنوان سلاح در این سطح گسترده آن هم در قرن بیست و یکم و بی‎‌تفاوتی جهانی نسبت به این وضعیت شرمسار می‌کند.

اصلا تصور کنیم، اسرائیل اشغالگر نیست و این فلسطینی‌‎ها هستند که اشغالگر هستند و یا این که دو طرف قبلا هیچی مشکلی با هم نداشته و حماس حمله هفتم اکتبر را از سر خوشی و سرمستی انجام داده و غزه 17 سال هم محاصره‌ نبوده و و اساسا هم در یک دهه گذشته اسرائیل چهار پنج جنگ علیه غزه به راه نینداخته است. اصلا فرض کنیم حمله هفتم اکتبر بدون هیچ عقبه‌ای و یک جنایت تمام عیار بوده است و کل داستان فلسطین از این تاریخ شروع شده است؛ جز این است که این حمله چهار پنج ساعت بیشتر طول نکشید؛ اما اسرائیل 19 ماه است که جنایت می‌کند؛ نسل‌کشی می‌کند و به گفته وزیر دفاع اسبق خود (موشه یعلون) مشغول پاکسازی نژادی است، 18 هراز کودک و 13 هزار زن را کشته است و دهها هزار زن و کودک مجروح هم به علت نبود دارو در حال مرگ تدریجی هستند.

115 بیمارستان و مرکز درمانی را ویران، 1402 پزشک و پرستار و کادر درمان و 210 خبرنگار و روزنامه‌نگار (بیشتر از آمار دو جنگ جهانی، جنگ ویتنام و کره و..) را ترور و 17 هزار دانش‌آموز و معلم را قتل عام کرده است. چاه‌های آب را ویران و برق منطقه را قطع کرده و کلا هیچ نشانه‌ای از حیات و زندگی سالم باقی نگذاشته است.

در این میان، اما جهان در برابر این فاجعه تاریخ ساکت است و اگر هم اعتراضی صورت می‌گیرد، غالبا در کشورهای غربی است که حکومت‌های آن‌ها نیز مانند کشورهای منطقه جز محکومیت کاری نمی‌کنند و آمریکا هم حمایت و پشتیبانی می‌کند.

در سطح منطقه هم هیچ تحرک دیپلماتیکی از هیچ طرف صورت نمی‌گیرد؛ انگار همه تسلیم یکه‌تازی اسرائیل شده‌اند؛ روزانه به سوریه و لبنان حمله می‌کند و همه را تهدید می‌کند. انگار این فقط غزه است که در مقابل اسرائیل ایستاده است. در حالی که خواسته کودکان غزه ارسال ارتش و سلاح نیست، بلکه ارسال غذا و دارو است که 22 کشور عربی و 57 کشور اسلامی علی رغم این همه شعار آسمان‌خراش قادر به ارسال یک قوطی شیرخشک برای کودکی نیستند.

زمانی بود که حسنی مبارک متهم به همدستی و مزدوری اسرائیل می‌شد، اما اکنون و گذر زمان نشان داد که او برای غزه نعمت بود! نه مبارک و نه عمر سلیمان و نه مشیر طنطاوی با علم به وجود تونل‌های انتقال کالا و مواد غذایی به غزه در سایه محاصره فراگیر آن، اقدامی برای تخریب آن‌ها نکردند. اما اولین کار سیسی پس از کودتا تشدید محاصره غزه و نابودی این تونل‌ها بود که مالکان آن‌ها نه حماس، بلکه تاجران و مردم عادی بودند و برای واردات کالا از آن‌ها استفاده می‌کردند.

در سال 2008 نیز وقتی صدها هزار نفر پس از محاصره طاقت فرسا دیوار مرزی رفح را شکستند و وارد مصر شدند، اسرائیلی‌ها و آمریکایی‌ها به حسنی مبارک اعتراض کردند، در پاسخ گفت که مردم گرسنه هستند و غذا می‌خواهند. اما امروز سیسی از بیم از دست دادن تاج و تختش جرات ارسال یک بسته غذایی از گذرگاه رفح به غزه را ندارد. مردم غزه هم این بار چون طرح کوچاندن آن‌ها در میان است، مثل 18 سال پیش تصمیمی برای شکستن مرز مسدود شده رفح ندارند.

پیامدهای آنچه امروز در غزه می‌گذرد، برای دهه‌ها و چه بسا سده‌ها دامنگیر منطقه خواهد بود؛ حداقل آن تثبیت و فربه‌ کردن دیکتاتوری‌هاست؛ چون با فروپاشی نظم اخلاقی جهانی و این حجم جنایت‌، دستان مستبدان برای ارتکاب جرم و جنایت بازتر خواهد شد و دیگر پس از این نسل‌کشی تاریخی هیچ مستبدی گوشش بدهکار اعتراضات حقوق بشری در گوشه و کنار جهان نخواهد بود.

#صابر_گلعنبری

t.me/islahweb
🔺غافلگیری ترامپ و خبر مهمش!

رئیس جمهور آمریکا امروز باز همه را غافلگیر کرد و در دیدار با نخست وزیر کانادا در حالی که او انتظار داشت، از مسائل فیمابین بگوید، اما ترامپ با ادبیات خاص خودش از آتش‌بس با حوثی‌ها خبر داد و در عین حال هم گفت که قبل از سفرش به خاورمیانه خبر مهمی را اعلام خواهد کرد. وقتی ترامپ می‌گوید قبل از سفر به خاورمیانه این خبر را اعلام می‌کند، بدان معناست که جنس این خبر در ارتباط با پرونده‌ای مهم در این منطقه باشد.

متعاقب اظهارات ترامپ، وزارت خارجه عمان اعلام کرد که در مذاکراتی با هدایت ویتکاف در عمان توافق آتش‌بس میان آمریکا و یمن انجام شده است که به موجب آن دو طرف حملات علیه یکدیگر را از جمله کشتی‌های آمریکا در آب‌های منطقه متوقف خواهند کرد.

این گونه پیداست که حمله موشکی حوثی‌ها به فرودگاه بین المللی اسرائیل در بحبوحه مذاکرات با آمریکا در عمان انجام شده است.  همین تاییدی بر این مدعای نگارنده در یادداشت قبلی است که نباید صرفا بر اساس یک خبر و یک واقعه‌ تحلیل کلان کرد. در حالی که برخی حمله موشکی به فرودگاه بن‌گورین را پیش‌درآمدی بر شکست مذاکرات تهران و واشنگتن و حتی حمله آمریکا به ایران دانستند، اما ترامپ پس از این حمله حوثی‌ها به مذاکرات با آن‌ها ادامه داد و حتی آن را و لو موقتا متوقف نکرد. 

فعلا بنا به اعلام منابع رسانه‌ای اسرائیلی مقامات اسرائیل نیز از سخنان ترامپ درباره توافق با یمن غافلگیر شده‌اند.

در کنار آن هم هنوز روشن نیست که توقف حملات از یمن به اسرائیل نیز بخشی از این توافق آتش ‌بس هست یا نه. بسیار بعید است که حوثی‌ها بدون پایان جنگ غزه حملات خود را به اسرائیل متوقف کنند و از این رو این توافق از دو حالت خارج نیست.

نخست این که صرفا توافقی آمریکایی یمنی است و شامل اسرائیل نمی‌شود.
اعلام وزارت خارجه آمریکا مبنی بر این که توافق با حوثی‌ها فقط شامل توقف حملات به کشتی‌ها در دریای سرخ در مقابل توقف حملات آمریکاست، موید این احتمال است.

در این حالت می‌توان گفت ترامپ اسرائیل را دور زده و صرفا توافقی دو جانبه با صنعا امضا کرده است که در این صورت، این اتفاق  شکست بزرگی و خبر بدی برای نتانیاهو است.

احتمال دوم این که این توافق به نوعی شامل توقف حملات حوثی‌ها به اسرائیل نیز و لو بعد از مدتی دیگر می‌شود که در این صورت، به احتمال زیاد با شمول توقف جنگ غزه خواهد بود؛ چون چنان که گفته شد، انصارالله یمن بعید است بدون پایان این جنگ حملات خود را به اسرائیل متوقف کند؛ حملاتی که از دیروز طبق اعلام آن‌ها وارد فاز محاصره هوایی اسرائیل از طریق تداوم حملات به فرودگاه بن گوریون در واکنش به تصمیم دولت نتانیاهو برای گسترش حمله زمینی به نوار غزه شده است.

اما در رابطه با معمای «خبر مهم» ترامپ هم که می‌خواهد قبل از عزیمتش به عربستان، قطر و امارات و شاید اسرائیل اعلام کند، چند احتمال را می‌توان مطرح کرد؛ نخست این که این خبر ممکن است اعلام آتش‌بس در جنگ غزه یا پایان آن است.

البته اینجا این پرسش مطرح می‌شود که اگر ترامپ می‌خواهد آتش‌بس در غزه و پایان جنگ را اعلام کند که با این کار حملات حوثی‌ها هم خود به خود بدون توافقی متوقف می‌شود. پس چرا خود را در معذوریت آن قرار دهد که چنین توافقی فی نفسه نشانگر شکست حملات آمریکا در یمن است؛ مگر  این که ولع ترامپ برای توافق و تصویرسازی از آن باعث شده باشد که معذوریت چنین توافقی را به جان بخرد.

اما احتمال دوم درباره خبر ترامپ این که ممکن است که درباره مذاکرات با عربستان برای پیوستن آن به توافق ابراهیم و پروژه عادی‌سازی روابط با اسرائیل باشد.
اما این اتفاق هم بدون پایان جنگ غزه میسر نیست؛ چون دستکم بدون توقف این جنگ  به عنوان «محملی آبرومندانه» برای ریاض برای این عادی‌سازی پس از عدم تحقق شرط تشکیل کشور فلسطین ضربه سنگینی به وجهه آن می‌زند.

کما این که اگر ترامپ پایان جنگ غزه را اعلام کند، به احتمال زیاد بخشی از معامله با عربستان و‌محمل‌سازی برای پیوستن آن به توافق ابراهیم باشد.

احتمال سوم درباره ماهیت «خبر مهم» ترامپ نیز این است که ممکن است در ارتباط با ایران و تحولات مذاکرات با آن باشد. در این صورت، آیا ترامپ می‌خواهد درباره پیشرفت مذاکرات و یا توافق احتمالی مطلب مهمی را اعلام کند؟ به هر حال، ایران نظر به روابط با صنعا طرف سوم مذاکرات حوثی‌ها و ویتکاف در مسقط و همچنین توافق دو طرف است و دستکم این توافق بدون نظر موافق یا مساعد آن به دست نیامده است.

در کل اگر هم خبر مهم ترامپ ارتباط مستقیمی با ایران نداشته باشد، اما همین توافق دولتش با حوثی‌ها می‌تواند تسهیل‌گر توافق با ایران را نیز باشد.

اما احتمال دیگر هم این که ترامپ چه بسا خبری را اعلام کند که از نظر او مهم باشد، اما عملا از نگاه ناظران چنین نباشد.
فعلاً باید منتظر باشیم

#صابر_گلعنبری
t.me/islahweb
🔺ترامپ و نتانیاهو و «تنشی» زودهنگام!

برخی منابع آمریکایی و اسرائیلی از تنش میان ترامپ و نتانیاهو سخن گفته‌اند؛ تا جایی که رادیو ارتش اسرائیل دیروز به نقل از نزدیکان رئیس جمهور آمریکا از تصمیم او برای قطع ارتباط با نتانیاهو خبر داد.

احتمالا لغو سفر وزیر دفاع آمریکا به اسرائیل و همچنین سفر خاورمیانه‌ای منهای اسرائیل رئیس جمهور آمریکا (البته تا این لحظه) نشانه‌های دیگری از تنش در روابط ترامپ و نتانیاهو است.
البته با پیروزی ترامپ در انتخابات بر خلاف تصورات رایج، پیش بینی می‌شد که روابط دو طرف ممکن است در جایی و لو موقتا به نقطه اصطکاک برسد.

البته اختلاف‌نظر میان آمریکا و اسرائیل در نحوه تعامل با مسائلی چیز جدیدی نیست؛ اما اختلاف نظر کنونی ترامپ و نتانیاهو تا حدودی متفاوت از گذشته است که قبلا بیشتر پیرامون این بود که چه رویکردی برای اسرائیل، امنیت و آینده آن بهتر است.

علت اصلی تنش کنونی پاره‌‎ای تضاد رویکردها و تعارض منافعی است که میان ترامپ و نتانیاهو شکل گرفته است که تا حدودی جنبه شخصی دارد؛ البته به علت قرار گرفتن دو نفر در راس قدرت می‌‎تواند برگردانی در روابط  فیمابین و پرونده‌های متعدد منطقه‌ای باشد.

واقعیت این که هم ترامپ و هم نتانیاهو، هر دو متفاوت از پیشینان خود در آمریکا و اسرائیل هستند. برای پیشینیان آن‌ها سیستم و منافع ملی فراتر از منافع شخصی بود؛ اما امروز نتانیاهو تمام هم و غمش ماندن در قدرت است. ترامپ نیز موتور محرکه‌اش در پیشبرد شعار «نخست آمریکا» روان خودشیفته‌اش است و سیاست‌هایش نیز بیشتر برآیند تصورات شخصی است تا کار سیستماتیک و...

در همین حال، ترامپ می‌بیند که خدمتی که به اسرائیل کرده، هیچ رئیس جمهوری در آمریکا انجام نداده است؛ از انتقال سفارت آمریکا به قدس و شناسایی آن به عنوان «پایتخت اسرائیل» و کلید زدن توافق ابراهیم گرفته تا مجازات منتقدان آن در آمریکا و اخراجشان از دانشگاه‌ها و طرح ایده کوچاندن ساکنان غزه و.... اما با وجود آن معتقد است که در انتخابات نه یهودیان قدردشناس او بودند که اغلب به هریس رای دادند و نه نتانیاهو قدر «زحماتش» را می‌داند.

آنچه بیشتر ترامپ را آزار می‌دهد، تصور این که بی بی تلاش دارد با لابی‌گری در سیستم آمریکا او را دور بزند و به بازیچه بگیرد؛ کاری که با اوباما و بایدن نیز می‌کرد. برکناری والتز نیز پژواکی از عصبانیت ترامپ از نتانیاهو بود.

در کنار آن هم گویا ترامپ از یک سو معتقد است که نتانیاهو می‌خواهد سیاست خاورمیانه‌ای او را در قبال ایران، ترکیه، عربستان و حتی تا حدودی غزه مهندسی و هدایت کند و از دیگر سو رویکرد نخست وزیر اسرائیل را مانعی در پیشبرد این سیاست و حصول توافق‌‌های تاریخی به ویژه پیوستن عربستان به توافق ابراهیم می‌داند.

کما این که نظر به تاثیر مولفه پول در سیاست خارجی ترامپ، او امروز بیشتر به جذب سرمایه‌گذاری 3 تریلیون دلاری شیخ‌نشین‌‎های خلیج فارس در سفر خود می‌اندیشد که با تن دادن به خواسته‌های حداکثری نتانیاهو در خاورمیانه امکانپذیر نیست.

همچنین ترامپ پس از شروع مذاکرات با ایران با وجود چراغ سبز به نتانیاهو برای از سرگیری جنگ علیه غزه اما برای مدتی مشخص، انتظار داشت که قبل از عزیمتش به خاورمیانه به توافقی با نتانیاهو برای پایان جنگ و آزادی گروگان‌ها و همچنین شروع فرایند «تشکیل کشور فلسطین» نه برپایی  آن در مقابل پیوستن عربستان به توافق ابراهیم برسد، اما این اتفاق نیفتاد و با وجود این که چنین توافقی واجد اهمیتی راهبردی برای اسرائیل است، ولی نتانیاهو مخالفت می‌کند.

علت مخالفت او هم روشن است؛ چون ما به ازای چنین توافقی پایان جنگ غزه است که به معنای پایان حکمرانی‌اش خواهد بود.

همچنین نتنیاهو انتظار داشت، ترامپ پس از بازگشت به قدرت جنگی علیه تاسیسات هسته‌‎ای ایران به راه بیندازد و ترکیه را به خروج از سوریه وادار کند، اما اکنون به گفته نزدیکانش از سیاست خاورمیانه‌ای ترامپ به ویژه مذاکره با ایران به شدت ناراضی است و او را در تنگنای بیشتر در داخل قرار داده است.

توافق اخیر ترامپ و حوثی‌ها بدون شمول توقف حملات به اسرائیل نیز بیشتر نتانیاهو را نگران کرد؛ توافقی که چه بسا یکی از اهداف آن فشار بر بی بی باشد و اگر این توافق بعد از سفر منطقه‌ای ترامپ نیز ادامه یابد واجد دلالت‌‎های دیگری غیر از الزامات امنیتی این سفر و فشار بر نتانیاهو خواهد بود.

با این حال، نباید در تحلیل تنش ترامپِ و نتانیاهو اغراق کرد و زود است که آن را «بحرانی» در روابط فوق راهبردی و عمیق آمریکا و اسرائیل بنامیم که دو سال اخیر عمق آن بیشتر نمایان شد. ممکن است این کدورت در لحظه‌ای سریعا رفع شود؛ اما «تداوم» این تنش می‌تواند پایان حکمرانی بی بی را تسریع بخشد.

#صابر_گلعنبری
@Islahweb
🔺توافق حماس و آمریکا بدون نتانیاهو!

امشب حماس طی بیانیه‌ای از مذاکره با دولت آمریکا در چند روز اخیر خبر داد که به توافقی برای آزادی عیدان الکساندر گروگان اسرائیلی با تابعیت آمریکا در چارچوب گام‌های اتخاذ شده برای آتش بس، بازگشایی گذرگاه‌ها و وارد کردن کمک‌های انسانی به نوار غزه منجر شده است.

در این راستا هم به گفته منابعی قرار است ویتکاف فرستاده ترامپ فردا به اسرائیل سفر و با مقامات آن گفتگو کند.

اما اهمیت این توافق از آن جهت است که اولا نخستین از نوع خود میان حماس و آمریکا در نتیجه مذاکرات مستقیم میان دو طرف بوده است.
ثانیا این اتفاق به دور از اسرائیل رخ داده و بنا به اعلام شبکه 12 اسرائیل، دولت نتانیاهو از این مذاکرات بی‌اطلاع بوده است.
ثالثا، آزادی این گروگان در مذاکراتی میان حماس و آمریکا بدون مشارکت اسرائیل، بروندادی دیگر از تنش میان ترامپ و نتانیاهو است.

این اقدام کاخ سفید نیز هم به معنای دور زدن نتانیاهو است و هم تحمیل توافقی بر او و قرار دادنش در برابر واقعیتی است که نمی‌تواند با آن مخالفت کند.

از دیگر سو، این امر نتانیاهو را در داخل در تنگنای بیشتری قرار می‌دهد و موقعیت او را در برابر مخالفان بیشتر تضعیف می‌کند و او را در برابر این اتهام قرار می‌دهد که ارزشی برای اسرائیلی‌ها قائل نیست و باعث شده است که گروگان‌های دو تابعیتی از ارزش بیشتری نسبت به بقیه برخوردار شوند.

اما این روند میان حماس و آمریکا هم احتمالا تا رسیدن به آتش بس کامل ادامه یابد. به نظر می‌رسد که ترامپ با این کارها به دنبال تسریع روندی است که به پایان عمر سیاسی نتانیاهو کمک می‌کند تا فردی جایگزین او شود که با او بتواند سیاست خاورمیانه‌ای خود را بهتر پیش ببرد.

حالا باید دید نتانیاهو چه واکنشی نشان خواهد داد.

#صابر_گلعنبری

📲 در شبکه‌های اجتماعی همراه ما باشید: 

🔸 اینستاگرام 🔸 تلگرام 🔸 وب‌سایت 🔸 آپارات
🔺انحلال پ.ک.ک و آینده ترکیه!

بالاخره پ.ک.ک در اجابت ندای رهبرش عبدالله اوجالان انحلال خود را اعلام کرد و بیان داشت که سلاح را بر زمین می‌گذارد. کنار گذاشتن سلاح برای یک حزب بعد از حدود نیم قرن اتفاقی ساده نیست.

تشریح عوامل و ریشه‌های این شیفت پارادایمی از حوصله این یادداشت خارج است؛ اما در کل می‌توان نقش سه عامل را برجسته دانست؛ نخست دگردیسی فکری اوجالان در زندان در حدود دو دهه اخیر که جایگاه کاریزماتیکش آن را خواسته یا ناخواسته به رهبری و نیروهای پ.ک.ک قبولاند که البته این پیام اوجالان مولود توافقی نیز هست که با دولت ترکیه پس از مذاکرات فشرده داشت و با انحلال پ.ک.ک باید منتظر رونمایی از پلان‌های بعدی آن ماند.

عامل دوم داخلی است؛ چه درون سازمانی، چه در حاکمیت و جامعه ترکیه از پاره‌‎ای تحولات فکری و سیاسی پیوسته در پ.ک.ک گرفته که در گذار تدریجی از استقلال‌طلبی به خودمختاری و فدرالیسم و سپس کنفدرالیسم دموکراتیک و اخیرا دموکراسی برای ترکیه نمایان شد تا نوعی بن‌بست گفتمانی عمل مسلحانه در سایه تحولات نوین جامعه، پایان دوره انکار مطلق هویت کردی و اعتراف به آن و بخشی از حقوق کردها که الزامات و نقش‌آفرینی متفاوتی را می‌طلبد.

عامل سوم خارجی است؛ از فروکاست کنشگری مسلحانه در دنیای مدرن و بسته‌تر شدن فضای بین‌المللی برای گروه‌های مسلح پس از حوادث 11 سپتامبر گرفته تا نوعی انزوای ژئوپلیتیک در نتیجه از دست دادن متحدان و یا کاهش حمایت آن‌‎ها و همچنین گسترش روابط آنکارا با شرق و غرب و تغییرات منطقه‌ای.

در این میان، چه بسا برخی پوست‌اندازی پ.ک.ک از یک تشکیلات مسلح به حزبی سیاسی را-چه در لوای حزب برابری و دموکراسی خلق‌ها چه با عنوانی دیگر- محصول شکست در رسیدن به اهداف پس از چند دهه فعالیت مسلحانه بدانند، اما این مهم را نیز نباید نادیده انگاشت که دستکم بخشی از دلایل گذار تدریجی ترکیه در سه بعد رسمی، حزبی و مردمی در دو دهه اخیر از انکار مطلق هویت کُردی تا اعتراف به آن، به آثار جنگ خونین مستمر این تشکیلات با دولت ترکیه بر می‌گردد.

اما توافق اوجالان و اردوغان و برونداد آن در انحلال پ.ک.ک در دو سطح داخلی و منطقه‌ای واجد آثار و پیامدهای مهم و دامنه‌داری خواهد بود.

در داخل در دو سطح ملی و کُردی می‌‎توان منتظر آثار مثبت این اتفاق بود. این درگیری خونین چند دهه‌ای صرفا میان دولت و ارتش با پ.ک.ک نبود، بلکه هر کدام عقبه مردمی بزرگی داشته و دارد؛ از یک طرف، حکومت ترکیه حمایت اکثریت مطلق جامعه از هر طیف و جریانی را در این جنگ داشت و از دیگر سو نیز پ.ک.ک دستکم از حمایت بخش قابل توجهی از جامعه کُردی برخوردار بود.

بنابراین توافق دو طرف برگردان مردمی بزرگی در جهت گسترش صلح داخلی خواهد داشت که برنده نخست آن جبهه داخلی ترکیه آن هم در این شرایط منطقه‌ای ناپایدار است. همین امر نه تنها انرژی مضاعفی به آن در مواجهه با چالش‌ها و تهدیدهای خارجی می‌دهد، بلکه می‌تواند به رفع چالش‌های امنیتی و اقتصادی در مسیر توسعه کمک کند.

در کنار آن، این اتفاق می‌تواند فضای سیاسی جدیدی را در ترکیه رقم بزند که در آن جامعه کُردی بتواند به دور از انگ تروریسم و غیره راحت‌‍تر مطالبات خود را از کانال سیاسی پیش ببرد. از این رو، می‌توان پیش‌بینی کرد که شیفت انرژی و پتانسیل پ.ک.ک در سایه امکانات مالی و رسانه‌ای عظیم آن به کار سیاسی - به ویژه پس از آزادی اوجالان- در کنار دیگر جریان‌های کُردی علی‌رغم ایدئولوژی‌های متفاوت آن‌ها، جنبش کُردی ترکیه را تنومندتر از هر زمانی خواهد کرد. این امر از کردهای ترکیه وزنه سیاسی تاثیرگذاری می‌سازد که در موازنه‌های داخلی، ائتلاف‌های سیاسی و تشکیل دولت نقشی تعیین‌کننده خواهند داشت.

برنده دیگر این توافق، اردوغان و حزب و ائتلاف حاکم است؛ البته در صورتی که بتوانند دستکم در سه سال آینده حمایت نماینده سیاسی پ.ک.ک سابق را داشته باشد. احتمال چنین حمایتی به علت رجحان قسمی بده بستان میان دوطرف زیاد است؛ از یک طرف کردها خواهان تغییر بندهایی در قانون اساسی هستند و از طرف دیگر نیز اردوغان به دنبال اصلاحاتی در آن و ادامه حضور در قدرت است.

اما در سطح منطقه نیز در وهله نخست انحلال پ.ک.ک می‌تواند باعث تضعیف امتداد ایدئولوژیک آن در سوریه که اکنون تحت فشار شدید دمشق و آنکارا است، شود؛ آن هم در موقعیتی که ترامپ نه تنها برنامه‌ای جدی برای حمایت از قسد ندارد و دوستی با اردوغان و ترکیه را به ویژه در صورت موفقیت وساطت آنکارا میان پوتین و زلنسکی ترجیح می‌دهد. در همین حال نیز احتمالا حکومت خودمختار کُردی را به نوعی وجه المصالحه نزدیکی دمشق و تل آویو قرار دهد.
کما این که موفقیت صلح داخلی پیشران مهمی برای نقش آفرینی جدی‌تر ترکیه در منطقه است که از منظر رقابت‌های منطقه‌ای می‌تواند وزنه ژئوپلیتیک آن را در مقابل رقبا افزایش دهد.

#صابر_گلعنبری