اصلاح‌وب | islahweb.org
4.33K subscribers
11.2K photos
2.46K videos
306 files
13.4K links
✳️ اصلاح‌وب؛ کانال رسمی جماعت دعوت و اصلاح

Web: www.islahweb.org
Insta: www.instagram.com/islahweb
Aparat: aparat.com/islahweb
Kurdi: t.me/islahweb_k
Feqhi: t.me/soal_feqhi
Contact: @Islahweb79
Download Telegram
🔺آتش‌بس در لبنان یا ...؟

در یک ساعت اخیر در پی انتشار اخباری از منابع اسرائیلی و اظهارات نخست‌وزیر لبنان درباره نزدیک بودن توافق در جبهه لبنان و آتش‌بس، خوش‌بینی‌ها بالا گرفته است.

نجیب میقاتی نخست‌وزیر لبنان امشب اعلام کرد که عاموس هوکشتاین فرستاده آمریکا با او تماس گرفته و گفته است در حال عزیمت به اسرائیل بوده و امیدوار است که طی ساعات آینده آتش‌بس اعلام شود.

میقاتی همچنین بیان داشت که حزب‌الله در تفکیک جبهه لبنان از جبهه غزه دیر کرد. مفروض این گزاره نخست‌وزیر لبنان پذیرش این تفکیک از جانب حزب‌الله است.

شبکه دولتی اسرائیل هم پیش‌نویس توافقی را منتشر کرد که نظر به مواضع و سیاست‌های معروف حزب‌الله بیشتر به تجویز «تسلیم‌نامه» برای آن شباهت دارد تا متنی مورد توافق

اما این اخبار درباره آتش‌بس قریب‌الوقوع در لبنان در حالی منتشر می‌شود که عصر چهارشنبه دبیر‌کل جدید حزب‌الله در نخستین سخنرانی خود تاکید کرد که تحرکات دیپلماتیک هیچ نتیجه‌ای تاکنون نداشته است و از اعلام آمادگی حزب‌الله برای آتش‌بس اما تحت شروط آن گفت.

در کنار آن هم امروز چهارشنبه، تحولات میدانی لبنان سیر صعودی قابل توجهی داشت و سه روز پس از درخواست حزب‌الله از ساکنان 25 شهرک اسرائیلی برای تخلیه، ارتش اسرائیل امروز از نقاط پرجمعیت شهر 100 هزار نفری بعلبک خواست که آن را تخلیه کنند.

اما واقعیت چیست؟
به نظر نگارنده «تا این لحظه» تحول جدی و مهمی در جبهه لبنان برای دستیابی به آتش‌بس طی ساعات و دو سه روز آینده رخ نداده و در جبهه نوار غزه نیز مذاکرات تاکنون هیچ نتیجه‌ای در بر نداشته و فعلا چشم‌انداز روشنی برای آتش‌بس در غزه وجود ندارد.

چنان که دو روز قبل از حمله اسرائیل به ایران گفته شد، موج دیپلماسی شروع شده در منطقه نشانه نزدیک بودن این حمله است و دو هدف عمده را دنبال می‌کند:
نخست مهار و کنترل تبعات حمله اسرائیل و به نوعی مهندسی واکنش ایران پس از آن و هدف دوم بهره‌برداری انتخاباتی دولت بایدن از این دیپلماسی به نفع کامالا هریس در ایالت‌های سرنوشت‌ساز برای کسب آرای اقلیت عرب و مسلمان.

اما هدف از اعلام قریب‌الوقوع آتش‌بس چیست؟
اکنون نیز در کنار همان انگیزه انتخاباتی، با توجه به انتشار اخباری در برخی منابع آمریکایی مبنی بر احتمال پاسخ ایران در آینده نزدیک و قبل از انتخابات آمریکا می‌توان گفت که اشاعه فضای «آتش‌بس نزدیک» با این مساله پیوند دارد.
اما انگیزه دیگر نیز می‌تواند عملیات روانی اسرائیل علیه حزب‌الله و فشار بر دولت لبنان برای واداشتن حزب به پذیرش توافق بر اساس شروط تل‌آویو باشد.

واقعیت هم این است که دولت لبنان هم در روزهای اخیر فشارهای سیاسی خود را بر حزب‌الله افزایش داده و علنی‌تر کرده است؛ به گونه‌ای که می‌توان گفت که حزب اکنون در دو جبهه درگیر است؛ جبهه جنگ با اسرائیل و جبهه فشار سیاسی داخلی؛ به گونه‌ای که حتی برخی متحدان مسیحی آن هم موضعی مخالف گرفته‌اند.

در این راستا هر چند زیاد محتمل نیست، اما بعید هم نیست که آمریکا و دولت لبنان آتش بسی را اعلام کنند که مورد موافقت حزب‌الله نباشد؛ تا تحت فشار پذیرش آن قرار گیرد و در غیر این صورت در مظان اتهام و مسئولیت تداوم جنگ واقع شود.

با این حال دور از ذهن نیست که ارتش اسرائیل تلاش کند که در چند هفته آینده حمله زمینی خود را پایان دهد و یا بسیار محدود کند و به حملات هوایی ادامه دهد. در صورت وقوع چنین تحولی، می‌توان علت و نتیجه این حمله را بهتر تحلیل کرد.

#صابر_گلعنبری

https://t.me/islahweb
🔺هریس یا ترامپ؛ کدامیک می‌برند؟

فردا سه‌شنبه شصتمین انتخابات رياست جمهوری آمریکا برای انتخاب 47 امین رئیس جمهور برگزار می‌شود که نتایج آن یا بازگشت جنجالی‌ترین رئیس جمهور آمریکا به قدرت برای بار دوم را رقم می‌زند یا یک زن برای نخستین بار رئیس جمهور این کشور می‌شود.

نه فقط مردم آمریکا بلکه جهان امروز منتظر نتایج این انتخابات است که چه بسا تاثیرات آن بر سیاست و اقتصاد جهان و منطقه و وضعیت برخی کشورها بیشتر از رخدادهای مشابه در آن‌ها باشد.

نتایج این انتخابات موجب تغییری بنیادین در سیاست‌گذاری خارجی آمریکا نمی‌شود، اما روسای جمهور دموکرات و جمهوری‌خواه آمریکا در پیگیری سیاست‌های خارجی کلان آمریکا و پرونده‌های مهم جهانی و منطقه‌ای، معمولا رویکردهای متفاوتی دارند و ماهیت همین رویکردها هم در جهت تشدید تنش‌ها یا کاهش آن‌ها حائز اهمیت زیادی است.

به همین علت اکنون برخی طرف‌ها امثال نتانیاهو، پوتین و برخی شاهزادگان عرب برای بازگشت ترامپ لحظه‌شماری می‌کنند؛ ولی کشورهای دیگری تمایل به پیروزی هریس دارند.

سخنی به گزاف نیست اگر گفته شود که با نزدیک‌ترین رقابت انتخاباتی در آمریکا مواجه هستیم و ارائه تصویری روشن نسبت به نتایج آن بسیار دشوار  است.

رقابت در این انتخابات برای کسب 270 رای از 538 رای کالج الکترال آمریکاست. از این 538 رای الکترال، تقریبا همین الان ماهیت 445 رای آن مشخص است. در تاریخ انتخابات آمریکا، هویت 43 ایالت غالبا از قبل روشن است؛ برخی از آن‌ها ایالت‌های قرمز رنگ و جمهوری‌خواه و برخی دیگر نیز دموکرات و آبی رنگ هستند.

تقریبا می‌توان گفت که ترامپ هم اکنون 213 رای الکترال از 538 رای را دارد و هریس نیز 232 رای. از این رو، اساسا رقابت بر سر 93 رای الکترال دیگر است که متعلق به 7 ایالت چرخشی است که آرای آن‌ها معمولا میان جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها جابجا می‌شود.

اکنون مهم‌ترین عامل برد و باخت انتخابات، نتایج آن در هفت ایالت پنسلوانیا (19 رای)، کارولینای شمالی (16 رای)، جورجیا (16 رای)، میشیگان (15 رای)، آریزونا (11 رای)، ویسکانسن (10 رای) و نوادا (6 رای) است.

اکنون هم برای پیش‌بینی نتایج انتخابات آمریکا چاره‌ای جز کمک گرفتن از نتایج نظرسنجی‌ها نیست، اما نه هر نوع نظرسنجی.

با توجه به نظام انتخاباتی خاص آمریکا نظرسنجی‌های سراسری سنجه دقیقی نیست و چه بسا نامزدی در سطح ملی آرای بیشتری را به دست آورد (مانند دو میلیون رای بیشتر هیلاری کلینتون در سال 2016) اما در نهایت رقیب او با کسب آرای الکترال بیشتر برنده انتخابات شود.

اما در هفت ایالت کلیدی و «رئیس جمهور ساز»، تقریبا بیشتر نظرسنجی‌ها ترامپ را پیشتاز می‌دانند.

«اطلس اینتل» در انتخابات 2020 جزو موسساتی بود که دقیق‌ترین نظرسنجی‌ها را انجام داد. نتایج جدیدترین نظرسنجی آن بنا به اعلام سایت 538 آمریکا بیانگر پیشتازی ترامپ در هفت ایالت پیشگفته است؛ در کارولینای شمالی با 3.4 درصد، جورجیا 2.5 درصد، آریزونا 6.5 درصد، نوادا 5.5 درصد، ویسکانسن 1 درصد، پنسلوانیا 1.8 درصد و میشیگان 1.5 درصد.

اما پیشتازی ترامپ در  هفت ایالت نیز به معنای تمام شدن کار به نفع او نیست. بنا به الگوهای انتخاباتی آمریکا میانگین خطای نظرسنجی‌ها در رقابت امسال می‌تواند مثبت یا منفی 3.8 درصد باشد. از این منظر، تقریبا نتایج در دو ایالت آریزونا و نوادا تقریبا برای ترامپ تضمین شده است.

اما در 5 ایالت دیگر رقابت بسیار نزدیک است و امکان جابجایی آرا وجود دارد. فراموش هم نباید کرد که ترامپ حدود 19 رای الکترال نیز در ایالت‌های با نتایج نسبتا مشخص عقب است.
در این ایالت‌های کلیدی حتی یک رای هم سرنوشت‌ساز است. در برخی از آن‌ها اقلیت‌های قومی و دینی مانند یهودیان، مسلمانان و عرب‌ها زندگی می‌کنند که خیلی از آن‌ها تا همین لحظه هم مردد هستند که به کدام نامزد رای دهند. علت هم به جنگ غزه و لبنان بر می‌گردد که به عنوان فاکتوری تاثیرگذار عمل می‌کند.

در این راستا هریس در ساعات گذشته در ایالت پنسلوانیا با تاکید بر حمایت از اسرائیل، رای دهندگان یهودی را خطاب قرار داد و در ایالت میشیگان با اشاره به ضرورت پایان جنگ و اوضاع اسف‌بار غزه رای‌دهندگان عرب و مسلمان را.

شرکت پایین (72 میلیون نفر) در رای گیری زودهنگام نیز نشانه خوبی برای دموکرات‌ها نیست که در سال 2020 با بسیج علیه ترامپ بیش از 101 میلیون شرکت کردند، اما این بار به دلیل نارضایتی از عملکرد بایدن و عادی شدن حضور ترامپ در دنیای  سیاست آمریکا، راهبرد «ترامپ‌هراسی» اثر قبلی خود را از دست داده است.

فعلا شانس ترامپ اندکی بیشتر است، اما هم او هم هریس هر کدام برای پیروزی دستکم به آرای الکترال 3 ایالت از 5 ایالت کلیدی دیگر (پنسلوانیا، کارولینای شمالی، جورجیا، میشیگان و ویسکانسن) نیاز دارند.

#صابر_گلعنبری
@islahweb
🔺ترامپیسم ترامپ را برگرداند!

ترامپ به قدرت بازگشت. برد او و باخت هریس در سپهر داخلی آمریکا حاوی دلالت‌های فراحزبی مهمی در جامعه آمریکاست؛ هم برونداد فربه‌تر شدن ترامپیسم و راست هویت‌طلب و نیز لاغرتر شدن لیبرالیسم که از نوعی قبیله‌گرایی درونی رنج می‌برد.

سال ۲۰۲۰ پس از پیروزی بایدن نیز طی یادداشتی با عنوان "باخت ترامپ و برد ترامپیسم" تاکید شد که این باخت به معنای پایان ترامپیسم نیست و این پدیده در حال رشد است. نتیجه انتخابات ۲۰۲۴ انعکاسی از همین واقعیت است.

البته ترامپ خالق این مکتب نیست، بلکه خود مولود آن است که گمشده خود را در ۲۰۱۶ در او دید و دوباره او را در ۲۰۲۴ به قدرت بازگرداند.

در سایه رشد ترامپیسم و هویت‌طلبی در جامعه آمریکا بعید نیست که دموکرات‌ها برای پیروزی در آینده ناچار به چرخش گفتمانی شوند.

پیروزی ترامپ بار دیگر نشان داد که در مواجهه با نظرسنجی‌ها باید وسواس و دقت نظر بیشتری داشت و نمی‌توان هر نوع نظرسنجی را و لو این که روزنامه معروفی چون نیویورک تایمز انجام داده باشد، به عنوان سنجه دقیقی در نظر گرفت.
نگارنده چند روز قبل ضمن اشاره به نظرسنجی «اطلس اینتل» شانس پیروزی ترامپ را بیشتر دانست؛ اما با سیلی اعتراض‌گونه از پیام‌ها و فوروارد نظرسنجی‌ها مواجه شد که ارسال کنندگان با استناد به آن‌ها بر پیروزی هریس تاکید داشتند.
هنوز میزان دقیق مشارکت در انتخابات مشخص نیست، اما منابعی آن را بیشتر از ۶۶.۸ درصد ۲۰۲۰ برآورد می‌کنند. اگر همین میزان هم باشد، باز صرف نظر از شکاف اجتماعی کنونی در آمریکا، این سطح مشارکت در یک نظام سیاسی حدودا ۲۵۰ ساله اتفاقی نیست که به توان به سادگی از کنار آن گذشت و همین نشان می‌دهد که ساختار قدرت در آمریکا هنوز می‌تواند در چارچوبی متعارف این شکاف‌ها و تناقضات را مدیریت کند.

نظر به تاثیرات انتخابات آمریکا بر سیاست و اقتصاد جهان، پس از پیروزی ترامپ بازار تحلیل‌ها درباره سیاست‌های پیش‌روی او داغ خواهد بود.
نه متحدان و نه رقبا و مخالفان آمریکا نگاه واحدی نسبت به پیروزی او ندارند. در حالی متحدان آمریکا در اروپا ناخرسند به نظر می‌رسند که بیشتر متحدان خاورمیانه‌ای همچون اسرائیل، عربستان، امارات از این بازگشت خرسند هستند.
اما در میان مخالفان و منتقدان آمریکا نیز روسیه که خوشحال است و چین و ایران احتمالا ناخرسند باشند.

در هر صورت ترامپ چهار سال در قدرت خواهد بود و بر اساس متمم بیست و دوم قانون اساسی آمریکا مصوب ۱۹۵۱ نمی‌تواند بیش از دو دوره رئیس جمهور باشد. اکنون هم بیشتر بازیگران منطقه و جهان، سیاست‌های خود را متناسب با بازگشت ترامپ به قدرت در این چهار سال تنظیم می‌کنند.

در این میان، پرسش کانونی درباره سیاست ترامپ در قبال ایران و نوع مواجهه مطلوب تهران با اوست.
واقعیت این است که ترامپ هر چند همچنان کاملا پیش‌بینی پذیر نیست؛ اما اکنون شناخت خوبی درباره او وجود دارد و همین خود می‌تواند محمل مناسبی برای تعیین نوع مواجهه واقع‌بینانه با دوره او باشد.

غیر از متغیرهای کلان آمریکا، چهار عامل پیشران سیاست خاورمیانه‌ای ترامپ است؛ نخست ماهیت شخصیت منحصر به فرد او، دوم نزدیکانش چون جی دی ونس معاون تندرویش با دیدگاه آخر الزمانی، سوم بدنه اجتماعی اوانجلیستی (مسیحیان طرفدار اسرائیل)، چهارم قرابت خاصش با برخی طرف‌های منطقه‌ای مانند بن‌سلمان، بن‌زاید و نتانیاهو که فورا به عنوان اولین مقام خارجی به ترامپ تبریک گفت و آن را آغاز دوره جدیدی دانست.

چهار مولفه بالا، چشم‌انداز تیره و تاری برای سیاست او در قبال ایران ترسیم می‌کند، اما ارائه تصویری آخر الزمانی نیز از سیاست خاورمیانه‌ای او هم شاید چندان واقع‌بینانه نباشد.

در این میان اگر بایدن همچنان در دو ماه و نیم آینده اقدامی جدی برای پایان جنگ غزه و به ویژه لبنان نکند، چه بسا ترامپ بر خلاف انتظارات بخواهد چنین کاری انجام دهد و وعده خود به برخی فعالان مسلمان در آمریکا را عملی کند.

اقتصاد اولویت نخست ترامپ است و این می‌تواند تا حدودی کنترل کننده سیاست خارجی او به ویژه در خاورمیانه و عدم همراهی کامل با نتانیاهو باشد.

در کنار آن هم حال که تابوی ارتباط و مذاکره با آمریکا سالهاست شکسته شده و ایران هم تاکید می‌کند تفاوتی میان روسای جمهور آمریکا نیست، چه بسا کاربست نوعی روانشناسی شناختی، زدن پلی ارتباطی و شروع مذاکره با ترامپ (همانند مذاکره با بایدن) به مدیریت شرایط کمک کند.

همچنین «آشتی» ایران و عربستان دستکم در ظاهر از شدت لابی‌گری قبلی ریاض علیه تهران کاست و تحکیم روابط نیز می‌تواند کمک بیشتری به مدیریت شرایط پس از بازگشت ترامپ کند.

اما بی‌توجهی و بی‌محلی صرف، هم موجب تحریک بیشتر شخصیت خودشیفته ترامپ می‌شود و هم راه را برای تاثیرگذاری نزدیکان و طرف‌های منطقه‌ای هموارتر می‌کند که از او ترامپی خطرناک‌تر از ۴ سال قبل بسازند.

✍️#صابر_گلعنبری
t.me/islahweb
🔺سربازان ترکیه در جنگ غزه؟!

با انتشار پستی در فضای مجازی تحت عنوان گزارش شبکه الجزیره درباره حضور سربازان ترکیه در ارتش اسرائیل از دیروز 47 پیام و چندین تماس داشته‌ام و درباره صحت و سقم آن پرسیده‌اند.

گزارش شبکه الجزیره مربوط به سه ماه پیش است و درباره حضور «یهودیان ترکیه» در ارتش اسرائیل و جنگ است، نه «سربازان ترکیه» و کاربرد نادرست این اصطلاح عملا به معنای «ورود ارتش ترکیه به نفع اسرائیل» است که صحت ندارد.

پس از تشکیل اسرائیل در سال 1948 یهودیان از جوامع مختلف از جمله خاورمیانه و از ملیت‌ها و قومیت‌های مختلفی چون ترک، فارس، عرب و کُرد به اسرائیل مهاجرت کرده و جمعیت قابل توجهی هم در آن دارند و تعداد زیادی از آن‌ها در ارتش حضور دارند و در جنگ غزه هم شرکت داشتند.

در ماه‌های گذشته با انتشار تصاویری از حضور یهودیان ترکیه در جنگ غزه، رسانه‌ها و افکار عمومی ترکیه نسبت به آن حساس شده و این مساله جنجال بزرگی به پا کرد. معترضان همچنین خواستار محاکمه این نظامیان یهودی شرکت کننده در جنگ غزه شدند و متعاقب آن پارلمان قانونی برای لغو تابعیت آن‌ها تصویب کرد.

در طول جنگ غزه، اردوغان و دولت ترکیه که روابط خوبی با حماس دارد، برای قطع روابط سیاسی و تجاری با اسرائیل تحت فشار افکار عمومی داخلی، عربی و اسلامی بود؛ تا این که بالاخره در اردیبهشت گذشته روابط اقتصادی را رسما قطع کرد. با این حال، برخی گزارش‌ها حاکی از تداوم تجارت و صادرات برخی شرکت‌های ترک از کشورهای دیگر به اسرائیل است.

در این یک سال، ترکیه جزو معدود کشورهای اسلامی بوده است که در آن تظاهرات گسترده از استانبول تا دیاربکر برگزار شده اما سیاست اعمالی دولت ترکیه در این مدت برآورد کننده انتظارات و خواسته‌های بخش بزرگی از افکار عمومی داخلی و شرکت کنندگان در این تظاهرات‌ها نبوده است و حتی هواداران عدالت و توسعه و احزاب دیگر نیز همواره به آن معترض بوده و هستند.

در واقع یکی از عوامل مهم شکست حزب حاکم در ترکیه در انتخابات شهرداری‌ها در بهار گذشته نیز ناخرسندی گسترده حامیان این حزب بود که بعضا حتی خواستار مداخله نظامی ترکیه به نفع غزه بودند. همین مساله باعث ریزشی در پایگاه اجتماعی آک پارتی و گرایش برخی به احزاب دیگری به ویژه حزب اسلامگرای "رفاه دوباره" شد.

البته در این یک سال به موازات بحث‌های داخلی، جدال و دعوای سیاسی و رسانه‌ای میان آنکارا و تل‌آویو و اردوغان و نتانیاهو و اتهامات دو طرفه نیز داغ بوده است. در این میان آنکارا اخیرا کمپین دیپلماتیک تحریم تسلیحاتی اسرائیل را به راه انداخته است که نخستین اقدام از نوع خود بوده و تاکنون بیش از 50 کشور در آن عضو شده‌اند.

✍️#صابر_گلعنبری

🌐 در شبکه‌های اجتماعی همراه ما باشید:‌

🔸
Instagram🔸Telegram 🌐Web 🔸Aparat
🔺دام ترامپ قبل از تحلیف!

شب انتخابات آمریکا طی یادداشتی به اهمیت و حساسیت دو ماه و نیم پیش‌رو از روز بعد از این انتخابات تا 20 ژانویه روز تحلیف رئیس جمهور منتخب این کشور پرداختم و یکی از سناریوهای مطرح شده هم چراغ سبز ترامپ به نتانیاهو برای تمام کردن کارهای ناتمام خود قبل از به قدرت رسیدن او بود.

امروز هم مایک اوانس از مشاوران اوانجلیست ترامپ به روزنامه اسرائیلی یدیعوت احرونوت گفته است که رئیس جمهور جدید آمریکا دوست دارد که اسرائیل کار خود را تا 20 ژانویه تمام کند؛ هم حماس و حزب‌الله را نابود و هم به تاسیسات نفتی ایران برای فروپاشی اقتصاد آن حمله کند.
اوانس گفته است که پنجره فرصت برای اسرائیل فقط تا ژانویه باز است.

پرواضح است که حماس و حزب‌الله چنان که در این 13 ماه جنگ تمام‌عیار نابود نشدند، در این مدت کوتاه هم این اتفاق نمی‌افتد، اما یک روی دیگر چراغ سبز ترامپ برای اقدام علیه ایران در این دو ماه و نیم، نه فقط باز گذاشتن دست نتانیاهو برای انجام امور ناتمام خود، بلکه با هدف چالش‌آفرینی جدی برای دولت بایدن است. به این معنا که بایدن و دولتش درگیر تنشی بزرگ در خاورمیانه در مقابل ایران شود.

هیچ بعید نیست که هدف دیگر ترامپ فراهم شدن شرایطی برای نمایش چهره‌ای صلح‌طلب از خود پس از 20 ژانویه با توقف جنگ‌ها و تنش‌ها پس از ورود آن به فاز خطرناکش باشد.

البته رویکرد ترامپ نه راه‌اندازی جنگ در دوره خود بلکه همچنان فشار سیاسی و اقتصادی است و از این رو هم تمایلی به ادامه جنگ پس از تحلیف خود ندارد و این چیزی نیست که نتانیاهو می‌خواهد.

در این زمینه ایتمار ایخنر خبرنگار سیاسی روزنامه اسرائیلی یدیعوت احرونوت امروز نوشت که ترامپ دیگر در معذوریت آرای اوانجلیست‌ها نیست و حتی برای به دست آوردن جایزه صلح نوبل ممکن است نتانیاهو را هم قربانی کند!

روزنامه چپی هاآرتص نیز امروز طی مقاله‌ای به قلم نداو تامیز ضمن تاختن به ترامپ از راستگرایان خواسته است زیاد هم خوشحال نباشند؛ چون اگر نتانیاهو در چهار سال آینده مطابق میل ترامپ عمل نکند، بهای آن را پرداخت خواهد کرد.

اما اگر ترامپ بخواهد در این دو ماه و نیم پیش‌رو از کیسه دولت بایدن خرج کند و فشار به ایران در این مدت وارد مرحله تازه‌ای شود، هدف دیگر او می‌تواند خلق شرایطی در مقابل ایران باشد تا از نگاه او از هم اکنون بستر برای کسب امتیازات کلانی از تهران از موضع قدرت در میز مذاکرات آینده فراهم شود.

اما به احتمال زیاد دولت بایدن متوجه این رویکرد و دام ترامپ هست و بعید است که در این مدت باقیمانده بخواهد خود را درگیر جنگی گسترده در منطقه کند و از این رو ترجیحا تلاش خود را خواهد کرد که نتانیاهو را مهار کند و این اتفاق نیفتد؛ مگر این که تحول میدانی ناخواسته‌ای رخ دهد.

اما خود نتانیاهو نیز بر خلاف تصورات زیاد اهل ریسک نیست ‌و تا زمانی که حمایت و ورود آمریکا در هر جنگی علیه ایران را از قبل تضمین نکند، آتش جنگی منطقه‌ای را شعله‌ور نمی‌کند.

در کنار آن هم برخی ناظران بعید نمی‌دانند که بایدن در این دو ماه بر نتانیاهو برای رسیدن به توافق فشار جدی وارد آورد؛ اما چه بسا بی‌بی ترجیح دهد که این امتیاز را به ترامپ بدهد تا مورد خشم او واقع نشود و نه بایدن.

با این حال باید دید بخش فراحزبی قدرت و به عبارتی دیگر «دولت پنهان» در آمریکا (از لابی‌ها گرفته تا ..) چه می‌خواهد و در این مدت تا روز تحلیف به دنبال چیست.

در کل، منطقه در دو ماه و نیم پیش‌رو ظرفیت تحولات سترگی در جهت توقف و یا تشدید و گسترش جنگ دارد.

فعلا باید دید نتانیاهو با بازگشت ترامپ چه نوع بهره‌برداری از این وضع با چراغ سبز او می‌کند و تا کجا پیش می‌رود و بایدن نیز این دو ماه و چند روز را چگونه مدیریت می‌کند. آیا در دام نقشه احتمالی ترامپ و نتانیاهو می‌افتد و با آن همراهی می‌کند یا در مقابل آن می‌ایستد و همچنین ایران به چه شکلی و در چه سطحی تهدیدهای خود برای پاسخ به اسرائیل را عملی خواهد کرد.

#صابر_گلعنبری

https://t.me/islahweb
🔺اسرائیل و طوفان لاهه!

دیوان کیفری بین‌المللی (دادگاه لاهه) امروز حکم جلب و بازداشت نخست وزیر اسرائیل بنیامین نتانیاهو و یواو گالانت وزیر دفاع سابق آن را به اتهام ارتکاب جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت از جمله استفاده از گرسنگی به عنوان سلاحی علیه مردم غزه صادر کرد.

در همین حال نیز، دعوای آفریقای جنوبی نزد دیوان بین‌المللی دادگستری (ICJ) به اتهام نقض کنوانسیون نسل‌کشی در جریان است و تا کنون چند قرار موقت صادر شده، اما رای نهایی هنوز صادر نشده است.

مقامات اسرائیلی با عصبانیت شدیدی به حکم واکنش نشان داده و با هجمه سنگینی علیه دیوان لاهه و نهادهای بین‌المللی دیگر آن را به «یهودی‌ستیزی» متهم کرده‌اند.
این حکم هر چند پس از 14 ماه نسل‌کشی بی‌سابقه در غزه دیر صادر شده و بعید است به بهبودی سریع اوضاع در غزه کمک کند، اما در عین حال نخستین حکم بازداشت بین‌المللی علیه دو مقام عالی رتبه اسرائیلی بوده و در ابعاد متعددی واجد اهمیت فراوانی است.

در مقایسه با ده‌ها قطعنامه و حکم بین‌المللی بر زمین مانده درباره اشغال اراضی فلسطینی و مسائل دیگری چون دیوار حائل، حکم دیرهنگام دادگاه و وارد کردن اتهاماتی سنگین و بی‌سابقه به رهبران آن را می‌توان «طوفان و ضربه‌ای قانونی» به چهره اسرائیل در دنیا و پیشرانی قوی برای شیفت پارادایمی در قبال آن در افکار عمومی جهان پنداشت.

در واقع، این حکم به مثابه محاکمه جهانی نتانیاهو و برآمدن تصویر فلسطین در جهان و فروریختن تصویری است که اسرائیل در طول بیش از 7 دهه درباره خود در جهان ساخته بود که بر اشغالگری و تعدی مستمر به حقوق ملتی دیگر سایه سنگینی انداخته بود.

اسرائیل همواره با کاربست اهرم‌های نیرومند مالی و رسانه‌ای، پیوند تاریخی با کانون‌های قدرت در جهان، معرفی خود به عنوان تنها نظام توسعه یافته و دموکراتیکِ غرب‌تبار در خاورمیانهِ دیکتاتورزدهِ شرق‌تبار و حربه «یهودی‌ستیزی»، تصویری «متمدانه» و در عین حال «مظلوم» از خود در دنیا به ویژه در جهان غرب ساخته بود که شکستن آن امکان‌پذیر نبود، اما در همین یک سال و 2 ماه جنگ غزه با دستان خود با تحمیل این فاجعه انسانی و نسل‌کشی هر آنچه را در این 76 سال کاشته بود، بر باد فنا داد و آسیبی جبران ناپذیر به چهره و روایت اسرائیل در جهان وارد و روایت فلسطین را به شکل بی‌سابقه‌ای به ویژه در جوامع غربی فربه کرد.

البته در کنار آن نیز جنگ غزه در سایه ناتوانی نهادهای بین‌المللی در توقف این خشونت افسارگسیخته، نظم جهانی را در این مدت در برابر چالش‌های جدی اخلاقی و قانونی قرار داده است؛ اما حکم دادگاه لاهه می‌تواند به بهبود اعتبار و جایگاه این نهادها کمک کند.

کما این که چنین حکمی متحدان اسرائیل را در صورت تداوم حمایت تسلیحاتی از آن پس از محکومیت به اتهام جنایت جنگی، در مظان بازخواست و در برابر محکی تاریخی برای اجرای این حکم و خودداری از ارسال اسلحه قرار می‌دهد. دستکم بر این اساس دیگر نتانیاهو آزادی عمل قانونی برای سفر به بیش از 120 کشور عضو دادگاه را نخواهد داشت و باید دید چه تعداد از این کشورها به آن پایبند خواهند بود.

امروز جوزف بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در واکنش به این حکم، آن «الزام‌آور» خواند و بیشتر کشورهای اروپایی هم تاکنون از آن استقبال کرده‌اند. واقعیت هم این است که پس از این حکم، دفاع از اسرائیل برای متحدان و لابی‌های آن دشوارتر از قبل خواهد بود.

ناگفته هم نماند که نتانیاهو و گالانت پس از تحویل خود به دادگاه، می‌توانند در آنجا حاضر شده و از خود دفاع کنند و یا این که دیوان عالی اسرائیل اقدام به بازجویی و محاکمه هر دو به اتهام جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت کند. اما بسیار بعید است که هیچکدام از این دو امر اتفاق بیفتد.

✍️#صابر_گلعنبری

🌐 در شبکه‌های اجتماعی همراه ما باشید:‌

🔸
Instagram🔸Telegram 🌐Web 🔸Aparat
🔺ایران و اروپا؛ مذاکره در وقت سوخته!

پس از تنش اخیر و دور دیگری از کنش و واکنش میان ایران و اروپا به دنبال تصویب قطعنامه‌ای جدید در شورای حکام، امروز خبرگزاری ژاپنی کیودو از مذاکرات هسته‌ای ایران و تروئیکای اروپا در جمعه آتی در ژنو خبر داد.

متعاقب آن وزارت خارجه ایران در بیانیه مختصری ضمن تایید دیدار بیان داشت که این نشست در سطح معاونان وزرای خارجه جمهوری اسلامی ایران، فرانسه، آلمان و انگلیس و در ادامه گفتگوهای نیویورک در حاشیه نشست مجمع عمومی سازمان ملل در سپتامبر گذشته برگزار می‌شود و در آن به طیفی از مباحث و موضوعات منطقه‌ای و بین‌المللی از جمله موضوع فلسطین و لبنان و نیز موضوع هسته‌ای پرداخته خواهد شد.

این که چرا چنین نشستی در امتداد همان مذاکرات نیویورک قبل از تصویب قطعنامه اخیر برگزار نشد، خود جای سوال دارد؛ اما اکنون پرسش کانونی درباره نتایج احتمالی آن است.

دیپلماسی و مذاکره برای حل اختلاف و بحران و همچنین مدیریت تنش و منازعه از اهمیت راهبردی برخوردار است؛ اما نتیجه‌بخش بودن آن به مجموعه عوامل و متغیرهای مهمی بستگی دارد که برای مذاکرات دیرهنگام پیش‌رو میان ایران و اروپا غالبا وجود ندارد و به همین علت نمی‌توان انتظار داشت که در خوشبینانه‌ترین حالت واجد نتایج ملموسی در شرایط کنونی باشد.

اما این مذاکرات در عین حال می‌تواند فتح‌ بابی برای گفتگو میان دو طرف باشد که در طول چند دهه گذشته جز در مقاطعی و به شکل موردی وجود نداشته است و به روندی مستمر در روابط دو طرف تبدیل نشد و این گفتگوها نیز می‌تواند همان سرنوشت گذشته را پیدا کند.

پرونده‌های مورد مناقشه میان اروپا و جمهوری اسلامی ایران بسیار است و هر کدام قطورتر از قبل شده است؛ از مسائل دو متعدد جانبه گرفته تا جنگ اوکراین، برنامه‌ای هسته‌ای ایران و جنگ غزه و لبنان و...
هر کدام از این موضوعات نیز به شکلی با دیگری ارتباط پیدا کرده است.

جدا از این که برخی مسائل‌ دوجانبه می‌تواند تحت شرایطی میان ایران و اروپا تا حدودی حل و فصل و یا در جهت کاهش تنش مدیریت شود، اما بر کسی پوشیده نیست که اختلافات بنیادین دو طرف ابعاد منطقه‌ای و بین‌المللی دارد و یک سر مهم دیگر آن خود آمریکاست.

اما در کنار آن هم نظر به دوره گذار کنونی قبل از تحلیف ترامپ، نه آمریکا در موقعیتی است که از گفتگوی جدی ایران و اروپا حمایت کند و نه اساسا در انتظار دوره شروع به کار ترامپ به نظر می‌رسد که تروئیکای اروپایی در چنین شرایطی اراده‌ای جدی داشته باشد و بر خلاف آن احتمالا اراده‌ سه کشور اروپایی بر بالا بردن تنش با هدف تشدید فشار بر ایران باشد.

اما این تشدید تنش با ایران و همچنین صدور مجوز حملات اوکراین به عمق روسیه می‌تواند بخشی از برنامه‌ریزی دولت بایدن و اروپایی‌ها برای چالش‌آفرینی جدی برای دولت آتی ترامپ و تحمیل دستور کاری مشخصی در چند پرونده جهانی باشد.

بر کسی پوشیده نیست که اروپا از بازندگان پیروزی ترامپ است و سیاست‌های اقتصادی او و رویکردش در قبال جنگ اوکراین و ناتو تهدیدی برای اروپاست. از این منظر، هر اندازه مشکلات آمریکا در دوره چهار ساله ترامپ در خاورمیانه با ایران و مناطق دیگر پیچیده‌تر و چالشی‌تر شود، دولت او از یک سو نمی‌تواند تمرکز کافی بر اجرای سیاست‌های خود در قبال اروپا و ناتو داشته باشد و از دیگر سو نیز برای مقابله با چالش‌ها در خاورمیانه به هر دو نیاز بیشتری پیدا می‌کند و همین خود فرصت بده بستان‌ها با ترامپِ تاجر را از نظر اروپایی‌ها افزایش می‌دهد.

از این رو در دوره دوم ترامپ بر خلاف دور نخست، چه بسا منفعت اروپا در بر هم زدن تمرکز او و در بحرانی‌تر شدن روابط غرب با ایران باشد. البته این هم سقف و ثغوری دارد و بعید است که اروپا در عین حال به دنبال خروج اوضاع از کنترل باشد.

اما اگر هم تشدید اقدامات اروپا معطوف به برنامه‌ای برای تاثیرگذاری بر سیاست خارجی ترامپ به دلایل پیشگفته نباشد، باز نظر به پیچیده‌تر و عمیق‌تر شدن بحران میان ایران و اروپا در دو سال اخیر احتمالا اروپایی‌ها بیش از زمان دیگری حضور ترامپ را علی رغم اختلافات با او در پرونده‌های دیگر، واجد فرصت در پرونده مواجهه با ایران برای تغییر سیاست‌های آن و گرفتن امتیاز بدانند.

اما در عین حال نیز فرضا اگر اروپا اراده‌ای جدی برای گفتگوی معطوف به نتیجه با ایران داشته باشد، نظر به تاثیر چشمگیر متغیر آمریکایی، باز بعید است که چنین مذاکراتی بدون تایید ترامپ به نتایج ملموس و چشمگیری منتج شود.

✍️#صابر_گلعنبری

🌐 در شبکه‌های اجتماعی همراه ما باشید:‌

🔸
Instagram🔸Telegram 🌐Web 🔸Aparat
🔺اسرائیل و حزب‌الله؛ ایستگاه پایانی جنگ؟!

به موازات بالا گرفتن خوش‌بینی‌ها نسبت به دستیابی به آتش‌بس دو ماهه در جنگ لبنان، دو طرف اسرائیلی و حزب‌الله بر شدت حملات خود در دو روز اخیر افزوده‌اند.

تشدید حملات هوایی اسرائیل و بمباران گسترده برج‌ها و ساختمان‌های بلندمرتبه در شهرهای جنوب و ضاحیه بیروت با توجه به برخورداری از جنگ‌افزارهای پیشرفته و قدرت تخریب بالا امر عجیبی نیست؛ اما ثبت بیشترین تعداد حملات حزب‌الله در طول بیش از دو ماه جنگِ ویرانگر و ترور همه رهبران و فرماندهان رده بالای آن در دیروز قابل تامل است.

بنا به اعلام رادیو ارتش اسرائیل حدود 340 موشک و راکت شلیک شد و 500 بار آژیر خطر در شمال و مرکز اسرائیل به صدا درآمد و حدود 4 میلیون اسرائیلی برای چند بار به پناهگاه رفتند. این اعداد در طول جنگ بی‌سابقه بوده است و هر چند تلفات جانی خاصی بر جای نگذاشت اما موجب شکل‌‎گیری موجی از وحشت و نگرانی شد.

در کل حتی می‌توان حملات دیروز حزب‌الله را همپا و چه بسا بزرگ‌تر از عملیات «وعده صادق ۲» ایران پنداشت؛ هم بازه زمانی آن طولانی‌تر (24 ساعت) بود؛ هم تعداد موشک‌ها و آژیرها و نیز تصاویری عینی‌تر از اصابت‌ها منتشر شد.

هر چند شدت گرفتن حملات دو طرف در میانه حرف و حدیث‌ها می‌تواند نشانگر نزدیک بودن توافق باشد؛ اما در کل احتمالا سه هدف را دنبال می‌کند:

هدف نخست: به فرض نزدیک بودن توافق هر کدام با فشار سنگین نظامی، طرف مقابل را مجبور به کوتاه آمدن از خواسته‌های خود در اختلافات باقیمانده و تحمیل شروط خود در این خصوص کند. 

هدف دوم: هر کدام با حداکثر سطح آتش قبل از توافق احتمالی تلاش می‌کند که تصویر نهایی پایان جنگ را به نفع خود رقم زند و خود را در موضع قدرت برای شکل‌گیری نوعی معادله پس از جنگ نشان دهد.

هدف سوم: در صورت شکست مذاکرات آتش‌بس، اراده و قدرت خود را برای تداوم جنگ به نمایش بگذارند.

قبلا نیز گفته شد که جنگ لبنان به دلایلی لزوما مانند جنگ غزه به درازا نمی‌کشد؛ از جمله به علل درگیر شدن عمق اسرائیل، تبعات کمتر آن بر آینده نتانیاهو در مقایسه با جنگ غزه و تاثیر تحولات غزه بر اوضاع کرانه باختری و غیره.

اما مساله مهم در این میان این است که چه توافقی با چه مضمونی امضا می‌شود؟

در دو روز گذشته به ویژه در ساعات اخیر حجم انبوهی اخبار در رسانه‌های اسرائیلی و آمریکایی درباره قریب الوقوع توافق منتشر شده است؛ تا جایی که برخی منابع گفتند که فردا بایدن و ماکرون توافق آتش‌بس دو ماهه را اعلام خواهند کرد.

هنوز محتوای توافق احتمالی آتش‌بس روشن نیست؛ اما آنچه فعلا در رسانه‌های اسرائیلی و آمریکایی درباره آن مطرح شده، بیشتر به نفع اسرائیل است و حزب‌الله همچنان سکوت کرده است.

اکنون پرسش این است که آیا واقعا این بار توافقی رخ خواهد داد یا سرنوشت موج خوش‌بینی خبری نیز مانند دفعات قبل خواهد بود؟

اگر واقعا توافقی قریب‌الوقوع در «ساعات آتی» در کار نباشد که چندان هم محتمل نيست، می‌توان گفت که این موج خبری سنگین دو هدف را دنبال می‌کند؛ این که حزب‌الله تحت شدیدترین فشارها برای پذیرش نهایی توافق کنونی قرار گیرد یا مجبور به اتخاذ موضعی علنی در مخالفت با آن شود و در مظان اتهام رد توافق قرار گیرد.

واقعیت هم این است که حزب‌الله در طول مذاکرات آتش‌بس به دلایل متعددی به ویژه در ارتباط با وضعیت دشوار داخلی لبنان، نمی‌خواهد خود را در جایگاه مخالف و مانع در مذاکرات و در مسیر توافق نشان دهد و به همین علت هم از اتخاذ موضع صریح پرهیز می‌کند.

در کل باید دید آیا این بار خوشبینی‌‎ها و اظهارنظرها درباره نزدیک بودن توافق آتش‌بس در جنگ لبنان رنگ واقعیت به خود می‌گیرد یا خیر؟ در صورت توافق، مضمون آن چیست؟ آیا عملا توافقی منهای غزه شکل می‌گیرد؟

#صابر_گلعنبری

https://t.me/islahweb
🔺ایران و ترامپ؛ احترام و اعتماد؟!

فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت ایران امروز در نشست خبری خود در پاسخ به سوالی درباره موضع ایران در قبال درخواست احتمالی دولت آمریکا برای مذاکره دوجانبه گفت که دولت جمهوری اسلامی ایران هر پیشنهادی را که در راستای منافع ایران باشد بررسی می‌کند.

وی سپس این مذاکره را نیازمند احترام و اعتمادسازی دانست و تاکید کرد که احترام و اعتماد هم موضوعی نیست که فقط در کلام متبادر بشود و باید عملیاتی شود.

این دو «پیش شرط» که معمولا در رابطه با مذاکره با آمریکا مطرح می‌شود دو مفهوم کلی است و سطح و دامنه و مصادیق روشنی هم برای آن‌ها تعریف نشده است؛ این که مشخصا باید چه نوع احترام و اعتمادسازی انجام شود؟ البته تا حدودی مفهوم اعتمادسازی روشن است، ولی مفهوم احترام در روابط شخصی واضح است، اما در دنیای سیاست به چه معناست؟

آیا آمریکا برای نشان دادن احترام باید دست از خصومت بردارد یا تحریم‌ها را کاهش داده یا رفع کند یا دارایی‌های ایران را آزاد کند و غیره؟
هیچ کدام از این اتفاقات قبل از مذاکره روی نخواهد داد و بعد از مذاکره هم برخی از آن‌ها مانند دست برداشتن از دشمنی اتفاق نخواهد افتاد؛ مگر این که یکی از دو‌ طرف اساسا ماهیت سیاست خود در قبال دیگری را تغییر دهد.

اما فارغ از این مباحث، پرسش این است که مگر اروپا و بالاخص سه کشور فرانسه، آلمان و انگلیس آن دو شرط را از نظر تهران به جای آورده‌اند؟ یعنی اعتمادسازی کرده‌اند که قرار است گفتگوهای روز جمعه آتی در ژنو برگزار شود؟ مضافا این که این گفتگوها پس از تصویب قطعنامه اخیر در شورای حکام با پیشنهاد سه کشور و تحریم‌های اروپا انجام می‌شود که اگر قرار بود از منظر احترام و اعتمادسازی به مذاکره نگریست، این رفتار تروئیکای اروپایی واجد چه نوع احترام و اعتمادسازیِ مورد نظر تهران است؟

کما این که مگر مذاکرات مستقیم منتج به برجام با آمریکا مسبوق به چنین احترام و اعتمادسازی بود؟ اگر بود که چرا این اعتماد برجام را تقویت نکرد و اگر نبود چرا آن وقت مذاکره صورت گرفت؟
حالا نیز چنین است و طرح این ملاک‌ها موضوعیت ندارد. حال که در گفتگو با اروپا از دو عامل پیشگفته عبور شده، این پرسش مطرح می‌شود که چرا در مورد آمریکا نیز چنین نشود؟

از این گذشته اتفاقا ترامپ کسی نیست که حتی در ظاهر امر نیز احترام را نگه دارد؛ چه رسد به این که احترام کلامی را عملیاتی کند. در دوره نخست او این رفتارش در قبال متحدان آمریکا به ویژه عربستان کاملا مشهود بود؛ تا جایی که آن را «گاو شیرده» نامید؛ اما بن سلمان به روی خود نیاورد و با وجود آن منافعش را در بازگشت ترامپ به قدرت می‌دید و او را بر دموکرات‌ها که ظواهر را نیز رعایت می‌کنند، ترجیح داد.

از این رو، اگر ایران قصد مذاکره‌ای با دولت ترامپ را دارد که به احتمال زیاد اتفاق می‌افتد، باید خود را برای اظهارات جنجالی و «احترام‌سوز» او آماده کند. ترامپ خیلی دوست دارد که با اولین مذاکره و هر توافقی بر روی آن مانور دهد و آن را نشانه پیروزی خود بداند و چه بسا کلماتی بر زبان جاری کند که برای تهران آزار دهنده باشد.

در هر صورت به نظر می‌رسد که تهران به طریقی و شیوه‌ای با ترامپ مذاکره خواهد کرد؛ اما مشکل سیاست خارجی ایران این است که نه بموقع مذاکره می‌کند و نه بموقع ابتکار عمل دارد و واکنش‌ها و گفتگوها معمولا در چارچوبی انفعالی و نه ابتکاری است.

✍️#صابر_گلعنبری

🌐 در شبکه‌های اجتماعی همراه ما باشید:‌

🔸
Instagram🔸Telegram 🌐Web 🔸Aparati
🔺چند تحول و پیوند آن‌ها!

منطقه در این چند روز در دو ماه مانده به پایان ریاست جمهوری بایدن شاهد تحولات قابل تاملی است که باید دید چه پیوند مستقیم و غیر مستقیمی میان این تحولات وجود دارد و آیا همزمانی آن‌ها اتفاقی است یا نتیجه رابطه تاثیر و تاثری است؟

اما این تحولات:
۱. آتش بس لبنان
۲. اعلام آمریکا برای ازسرگیری مذاکرات آتش بس غزه
۳. سفر برت مک گورک فرستاده آمریکا در امور خاورمیانه به ریاض برای پیگیری عادی‌سازی با اسرائیل
۴. مذاکرات ایران و اروپا در ژنو

هر کدام از چهار رخداد مربوط به یک پرونده حساس و تنشی در خاورمیانه است؛ جنگ لبنان، جنگ غزه، عادی سازی روابط میان عربستان و اسرائیل و پرونده هسته‌ای ایران.

از این میان تقریبا پرونده جنگ لبنان با آتش‌بس اعلام شده ولو موقتا بسته شده است.
سه رخداد نخست به احتمال زیاد در پیوند مستقیمی با یکدیگر و محصول برنامه‌ریزی آمریکاست و باید دید هدف دولت این کشور از آن‌ها در این بازه زمانی گذار قبل از تحلیف ترامپ چیست؟

در این میان، چه در دوره باقیمانده بایدن چه در دوره ترامپ، جنگ غزه بر سه پرونده دیگر ارجحیت دارد. متعاقب بستن این پرونده، بعید نیست که دستکم سطحی از عادی‌سازی روابط ریاض و تل‌آویو اتفاق بیفتد.

اما رویداد چهارم احتمالا پیوند مستقیمی با سه مورد قبلی نداشته باشد؛ ولی می‌تواند متاثر از آن‌ها باشد.
گرچه مذاکرات با اروپا فعلا چندان محتمل نیست که به گشایشی منجر شود و باید دید درباره پرونده هسته‌ای ایران در مقطع زمانی پیش‌رو چه اتفاقی می‌افتد.

نتانیاهو دیشب به این پرونده اشاره و سپس یکی از دلایل آتش‌بس در لبنان را به تمرکز بر تهدید ایران ربط داد. آیا این گفته او صرفا برای توجیه توافق آتش‌بس با لبنان برای مخالفان اسرائیلی آن بوده یا هدف دیگری در کار است؟

سوریه نیز در این میان آبستن حوادث و تحولاتی است؛ هم از منظر تهدیدها و حملات روزانه اسرائیل و احتمال ترور بشار اسد رئیس‌جمهور این کشور و نیز دورخیز مخالفان برای گسترش مناطق تحت کنترل خود و شروع حملاتی در محدوده پیرامونی شهر حلب.

#صابر_گلعنبری

🌐 در شبکه‌های اجتماعی همراه ما باشید:‌

🔸
Instagram🔸Telegram 🌐Web 🔸Aparat
🔺جهنم ترامپ در غزه!

دونالد ترامپ رئیس جمهور منتخب آمریکا دیروز تهدید کرد که اگر چنانچه گروگان‌ها تا قبل از ۲۰ ژانویه ۲۰۲۵ یعنی روز تحلیف او آزاد نشوند، در خاورمیانه و علیه کسانی که دست به این اقدام زده‌اند، جهنم به پا خواهد شد.

ترامپ در عین حال بدون هیچ اشاره‌ای به وضعیت غیرانسانی غزه و جنایت نسل‌کشی در آن که موشه یعلون وزیر دفاع سابق اسرائیل چند روز قبل آن را «پاکسازی نژادی» نامید، محبوس بودن گروگان‌ها در غزه را «جنایت علیه بشریت» خواند.
امروز هم نخست وزیر اسرائیل از تهدیدهای ترامپ تشکر و قدردانی کرد.

ترامپ در حالی خاورمیانه را به «برپایی جنهم» تهدید می‌کند که نتانیاهو عینا با طولانی‌ترین جنگ تاریخ اسرائیل دو هدف مهم نابودی حماس و آزادی گروگان‌ها، منطقه را از 14 ماه قبل به چنین «جهنمی» تبدیل کرده است؛ اما آنچه او به دنبالش بود، تاکنون محقق نشده و جنگ هنوز ادامه دارد.

هنوز روشن نیست که ترامپ به دنبال برپا کردن جهنم در کجای خاورمیانه است. در کلِ آن، علیه متحدان حماس در منطقه یا فقط در همان غزه که گروگان‌ها حضور دارند. در هر حال، غزه و مردمان عادی آن یقینا نقطه کانونی «جهنمی» خواهند بود که به آن تهدید کرده است و چه بسا ترور رهبران حماس در ترکیه و قطر یا فشار بر این کشورها برای اخراج آن‌ها را نیز شامل شود.

اما پرسش اینجاست که ترامپ با مردم غزه چه خواهد کرد؟ بدتر از این وضعی که در آن قرار گرفته‌اند، چه بلایی مانده که قرار است ترامپ بر سر این منطقه کوچک بیاورد و آن را تبدیل به جهنم کند؟ همین «جهنم نتانیاهویی» جز بمب اتم چه کم دارد و چه برای بی بی جز حکم تعقیب دادگاه لاهه به ارمغان آورده است که ترامپ با «جهنم» خود می‌‌خواهد به دست بیاورد.

روشن است که ترامپ می‌خواهد سریع این گروگان‌ها آزاد شوند و آن را به حساب خود بنویسد؛ اما وقتی این اتفاق با «جنهم بی بی» محقق نشد، با برپایی «جهنم ترامپ» نیز بسیار بعید است که میسر باشد.
از آن گذشته حالا که جان انسان عادی غزه‌ای هیچ ارزشی برای ترامپ و نزدیکان اوانجلیست او ندارد، همین جهنم که خود تهدیدی برای جان گروگان‌هاست، باعث کشته شدن بقیه آن‌ها می‌شود و بعید است که دیگر گروگانی بماند که ترامپ با آزادی او پز دهد!

از این رو دو انگیزه مهم می‌تواند پشت این تهدید رئیس جمهور منتخب امریکا باشد؛ نخست این که او اطلاع دارد که نتانیاهو تا 20 ژانویه آینده توافق مبادله گروگان‌ها با حماس را امضا خواهد کرد و این افراد آزاد می‌شوند و از هم اکنون برای آن هنگام برنامه‌ریزی کرده که در آن وقت، این اتفاق را نتیجه تهدید خود معرفی کند. دیگر این که با چنین تهدیدی بر حماس برای کوتاه آمدن از خواسته‌های خود برای توقف جنگ و عقب نشینی اسرائیل از غزه فشار آورد. اما چنان که تاکنون «جهنم نتانیاهو» موجب دست کشیدن این تشکیلات از این خواسته‌ها نشده است، بعید است که تهدید ترامپ نیز چنین نتیجه‌ای داشته باشد.

به هر حال توافق در جنگ غزه با آتش‌بس موقت و بدون پایان جنگ و خروج نیروهای اسرائیلی از آن به معنای تلاقی دو جهنم نتانیاهو-ترامپ پس از آزادی گروگان‌ها در غزه خواهد بود و به همین علت چه بسا حماس ترجیح دهد که با حفظ گروگان‌ها به  استقبال این تلاقی برود و نه بدون آن.

#صابر_گلعنبری

https://t.me/islahweb
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺نگرانی دیکتاتور!

معمولا پس از سقوط نظامی غیر دموکراتیک، قبل از همه، مستبدانی نگران می‌شوند که پشتوانه مردمی ندارند و حکمرانی آن‌ها مولود زد و بندهای داخلی و خارجی است.

رئیس جمهور مصر از این دست حکام است که واکنشی انفعالی به سقوط اسد نشان داد و در نشستی با اشاره به آن می‌گوید: «نگران نباشید چون به فضل خدا من دو کار را نکرده‌ام. دستانم به خون آلوده نیست و مالی را چپاول نکرده‌ام»!

بماند که لسان حال بحران مصر، چنبره نظامیان بر اقتصادش و کودتای خونین 2013 نافی سخنان اوست؛ اما همین حرف‌ها پژواک نگرانی شدید از پیامد تغییر در سوریه است. مصر و سوریه از قدیم به داشتن بدترین زندان‌ها در جهان عرب معروف هستند.

برخی فلسطینی‌ها قبلا می‌گفتند که حاضر هستند صد سال در اسرائیل محبوس باشند اما یک روز در زندان مصر نباشند! البته امروز وضعیت زندان‌های اسرائیل بدتر و کشته شدن زندانیان فلسطینی گواه آن است.

بعید است این نگرانی موجب بازنگری سیسی در سیاست داخلی شود، اما احتمالا موجب بها دادن بیشتر به نقش متغیر اسرائیلی در سیاست خارجی مصر شود و همین خود دورنمای احیای روابط با تهران را تیره‌تر می‌کند.

#صابر_گلعنبری

@islahweb
🔺عاملیت «اسلامیت» در روابط!

یازدهمین اجلاس سران «کشورهای اسلامی در حال توسعه» معروف به «دی ۸» فردا در قاهره برگزار می‌شود. این مجموعه با شمول ایران، ترکیه، اندونزی، مصر، پاکستان، مالزی، نیجریه و بنگلادش شامل مهم‌ترین کشورهای اسلامی به استثنای عربستان است.

بیست و هفت سال قبل مجموعه اقتصادی دی ۸ با ابتکار نجم‌الدین‌اربکان نخست‌وزیر اسلام‌گرای ترکیه تشکیل شد. «اسلامیت» انگیزه تشکیل این گروه بود و اربکان امید داشت که چنین پیوندی محملی برای ایجاد یک بلوک اسلامی قوی در جهان شود.

از این رو نیز اهداف کلانی در همان نشست نخست در سال 1997 تعریف شد، مانند «صلح به جای درگیری»، «گفتگو به جای تقابل»، و«همکاری به جای استثمار» و...

اما بعد از نزدیک به سه دهه نه تنها هیچ کدام از اهداف پیشگفته ترجمانی نیافته، بلکه اکثرا هم عکس آن‌ها اتفاق افتاده است. مثلا، رقابت بعضا تنش‌آلود میان ایران و ترکیه (دو عضو مهم این مجموعه) جز همکاری‌های موردی و جزئی به خاطر جبر همسایگی هیچ وقت به «همکاری راهبردی» ارتقا نیافته و در بحران سوریه به عنوان مهم‌ترین پرونده چالشی این چند دهه میان دو کشور نتوانستند با همکاری آن را حل و فصل کنند.
مصر و ایران نیز (دو عضو این مجموعه) بعد از چهار دهه هنوز روابط دیپلماتیک رسمی ندارند و گروه دی ۸ هم در این سه دهه نتوانست این روابط را احیا کند.

در کنار آن هم مناسبات اقتصادی کشورهای عضو دی ۸ نیز اگر پیشرفتی داشته، موردی و مولود روابط دو جانبه بوده است نه در چارچوب این گروه.

این واقعیت نشانگر این است که «هویت اسلامی مشترک» هر چند به لحاظ نظری می‌تواند پیشرانی برای همگرایی باشد، اما تجربه عملی دی ۸ و سازمان همکاری اسلامی نشان می‌دهد که «اسلامیت» آن عاملیت نهادی و هدایتگر برای پی‌ریزی همکاری بنیادین میان دول اسلامی را نداشته و ندارد و «جنبه تشریفاتی» داشته و به تبع آن هم نشست‌های اسلامی از یک «دورهمی» فراتر نرفته است.

این ناکامی محصول عوامل متعددی است: نخست این که «اسلامیت» نه یک مولفه بلکه صرفا مفهوم و عنوانی کلی است که در تعریف آن هم اتفاق نظری میان قدرت‌های بزرگ اسلامی وجود ندارد و آنچه بیشتر در جهت‌دهی به روابط فیمابین اثرگذار بوده، دریافت‌های پارادوکسیکال از این مفهوم و دسته‌بندی‌های برآمده از آن چون «اسلام وهابی»، «اسلام صفوی» و «اسلام عثمانی» (عثمانی‌گری) و غیره بوده است.

اما عامل دوم این که تنظیم‌گر عمده روابط بین الملل و به ویژه میان دول عربی و اسلامی در جریان جنگ سرد غالبا مناسبات قدرت میان قدرت‌های بزرگ بوده و در دوره پساجنگ سرد نیز نظم تک‌قطبی آمریکا به شکلی مستقیم و غیرمستقیم جهت‌دهنده این روابط بوده است. از این منظر هم امروز هم‌پیمانی غالب بازیگران اسلامی با آمریکا نقش پررنگی در روابط خارجی آن‌ها دارد. با این حال، فضایی هم که برای عاملیت مستقل خود این کشورها وجود دارد، به دلیل رقابت‌ها و تنش‌های دیرینه و تعارض منافع غالبا در جهت معکوس «همگرایی اسلامی» عمل کرده است.

عامل سوم هم این که در دنیای مدرن روابط بین‌الملل عاملیت مولفه‌های هویتی (چه قومیتی و چه دینی) در شکل‌دهی به این روابط تا حد زیادی کاهش یافته است؛ البته در این میان مولفه‌های قومی هنوز پررنگ‌تر از دیگر مولفه‌ها هستند.

امروز منظومه «منافع» در ابعاد مختلف امنیتی، سیاسی و اقتصادی آن، نقش عاملیت اصلی را در تنظیم روابط دارد. البته منافع اقتصادی صدرنشین است و بدون وجود چنین منافعی، کشورها فاقد زبان مشترک مدرن برای خلق ارتباط عمیق خواهند بود و همین مولفه هم خود بسترساز منافع کلان ژئوپلیتیکی است و نه بر عکس مانند گذشته. در واقع ظهور بازیگرانی چون قطر و امارات معطوف به نقش کلیدی این مولفه است.

اما همین عامل نیز در حقیقت در امتداد عامل دوم و هژمونی اقتصادی و امنیتی آمریکا قرار دارد. نقش این هژمونی آنجا نمایان می‌شود که وقتی بازیگری «عصیانگر» مانند ایران خارج از این منظومه بین‌المللی بازی می‌کند، این نظم با فشارهای سیاسی و تحریمی آن را پس می‌‍زند و حتی اگر هم برخی کشورها بخواهند، اما اجازه همکاری نمی‌دهد.
در این زمینه مثلا کشوری اسلامی مثل آذربایجان همکاری با اسرائیل را بیشتر از روابط با ایران واجد منافع می‌داند.

در چنین منظومه‌ای «اسلامیت جمهوری اسلامی» فاقد عاملیتِ لازم برای توسعه روابط -چه با این کشورها و چه بین اسلامی- می‌شود؛ اما «اسلامیت ترکی» و «اسلامیت عربستانی» در امتداد مولفه‌های پیشگفته به عنوان بازیگرانی «غیرعصیانگر» در نظم بین‌الملل قابلیت عاملیت مستقل آن‌ها را افزایش می‌دهد؛ گرچه همین اسلامیت نیز اگر خارج از همان نظم بازی کند در انزوا قرار می‌‎گیرد.
کما این که «اسلامیت» در ابربحران غزه در سایه سه مولفه یاد شده جهت‌دهنده روابط و منافع دول اسلامی عملا فاقد هر گونه کارکردی برای حل آن بود.

#صابر_گلعنبری
t.me/islahweb
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺چرا ترکیه کانال فارسی نزند؟!

یکی از پرسش‌های پربسامد این روزها درباره چرایی اقدام ترکیه به راه‌اندازی شبکه فارسی TRT است. اما چرا چنین شبکه‌ای راه‌اندازی نکند؟ وقتی به خوبی درک کرده است که مرجعیت رسانه، خبر، تصویر و تحلیل در ایران به خارج منتقل شده و کشور فاقد رسانه کارآمد و حرفه‌ای است.

طبیعی است که کشورها با شناسایی ظرفیت‌ها و فرصت‌های پیرامونی بخواهند از آن‌ها در جهت منافع خود بهره ببرند ومساله اساسی میزان موفقیت در این راه است.

ایران کشور بزرگی در منطقه است و افکار عمومی آن برای بازیگران دور و نزدیک به ویژه در این بزنگاه تاریخی اهمیت خاصی پیدا کرده وبه همین علت است که نتانیاهو نیز پشت هم پیام می‌دهد.

البته ترکیه سال‌هاست که در حوزه پیرامونی ودر جهان عرب و اسلام نفوذ نرم فرهنگی و اقتصادی را دنبال می‌کند وسریال‌های آن در ایران در کشورهای دیگر حتی بیشتر از داخل ترکیه بیننده دارند.

در همین حال سیاست باز گردشگری با جذب ۵۷ میلیون گردشگر در سال جدا از آورده ۵۵ میلیارد دلاری عملا ترکیه را به کانون تلاقی مشرق و مغرب عربی و پل ارتباطی فرهنگ‌های جهان در خاورمیانه تبدیل کرده است.
#صابر_گلعنبری
@islahweb
🔺۱۵ ماه جنگ؛ غزه سقوط کرده است؟!

۱۵ ماه از جنگ ویرانگر غزه گذشت و فارغ از چند و چون و درستی یا نادرستی محاسبات حمله هفتم اکتبر حماس اما جنگی که متعاقب آن شروع شد، به تمام معنا از هر لحاظ در تاریخ معاصر جهان بی‌سابقه است. 

اگرچه طبیعی این بود که حماس حداکثر ظرف دو سه ماه اول جنگ نابود شود؛ اما نشد و این جنگ ۱۵ ماه است که تداوم دارد و این در منطق نظامی متعارف پدیده‌ای غیر طبیعی است!

دلیل آن هم واضح است؛ اولا جنگ غزه نابرابرترین جنگ معاصر است؛ یک طرف جنگ قدرتی منطقه‌ای و برخوردار از تکنولوژی نظامی فراپیشرفته و حمایت همه جانبه نظامی، امنیتی، اطلاعاتی و سیاسی ابرقدرت جهان (آمریکا) با 23 میلیارد دلار فقط کمک نظامی و بیشتر قدرت‌های غربی و طرف دیگر نه یک کشور بلکه سازمانی کوچک در یک جغرافیای ذره‌بینی و کاملا محصور است که از هیچ نوع حمایت لجستیکی در طول جنگ برخوردار نبوده و نیست.

جنگ غزه هیچ شباهتی با جنگ‌های نامتقارنی چون ویتنام، الجزایر و افغانستان ندارد؛ از این جهت که دستکم هیچ کدام از آن‌ها مساحتی به کوچکی غزه نداشته و تحت محاصره همه جانبه از هوا، دریا و خشکی نبودند و به طریقی عقبه بازی برای دریافت کمک از خارج داشتند.

از دیگر سو، طرف نامتعارف هیچ کدام از جنگ‌های معاصر  مانند غزه در این فضای ناچیز شاهد چنین هزینه‌های بی‌سابقه‌ای نبوده؛ کاربرد 100هزار تن بمب، نابودی همه زیرساخت‌های آموزشی، بیمارستانی، عمرانی و اقتصادی و غیره، تخریب ۸۰ درصد منازل، محاصره همه جانبه غذایی و دارویی، کشتار گسترده کودکان و زنان، کاربست گرسنگی به عنوان سلاح و آوارگی همه ساکنان ....

برخی در تحلیل جنگ غزه به این حجم تخریب و کشتار به عنوان پیروزی اسرائیل نگاه می‌کنند، در حالی که این ویرانی نظر به قدرت و تکنولوژی پیشرفته تخریب اسرائیل و برقراری پل هوایی پایدار آمریکا طبیعی است و فراتر از غزه چه بسا این قدرت تخریب بتواند مصر و کشورهای پیرامونی را نیز به این وضعیت برساند.

اما آنچه غیر طبیعی است اعمال افسارگسیخته این توان تخریب و نسل‌کشی در دنیای امروز و نقض همه قوانین بشردوستانه جنگ است.

اما با این حال چرا جنگ هنوز ادامه دارد؟
علت این است که طرف ضعیف جنگ یعنی حماس هنوز وجود دارد و می‌جنگد. بعد غیرطبیعی جنگ غزه دقیقا همین است. در حالی که اسرائیل در غزه تنها از بمب اتم استفاده نکرده، اما هنوز نتوانسته است که با نابودی حماس به هدف اصلی جنگ برسد، بلکه این سازمان بنا به گزارش نهادهای امنیتی اسرائیل در ماه‌های اخیر توان رزمی آسیب دیده خود را بازسازی کرده و دیروز هم مجله اسرائیلی ایبوک به نقل از منابع امنیتی نوشت که حماس تولید موشک را از سرگرفته و دوباره نیروی جدید جذب کرده است.

وضعیت میدانی غزه در ماه‌های اخیر موید این مدعای اسرائیلی‌هاست؛ به نحوی که هم کشته‌های نظامی اسرائیلی بیشتر از اوایل جنگ و در دو هفته اخیر روزانه شده و هم حملات موشکی حماس آن هم در شمال غزه که با خاک یکسان شده، از سر گرفته شده است. البته اساسا سازمان رزم حماس متکی به قدرت چریکی و زمینی آن است نه موشکی.

چه بسا برای خیلی‌ها جای تعجب باشد که گفته شود غزه با وجود سیطره کامل آتش اسرائیل و این حجم لجام‌گسیخته از تخریب و کشتار هنوز در منطق نظامی و به معنای واقعی کلمه سقوط نکرده است.

مفروض منطقی سقوط در یک جنگ نامتقارن شکست کامل طرف مقابل و اشغال کامل جغرافیای آن است. اما اسرائیل اکنون تنها در 36 درصد مساحت باریکه غزه حضور نظامی فیزیکی دارد! بخش‌هایی از شمال نوار غزه، محور نتساریم در مرکز و محور فیلادلفیا و بخش‌هایی از رفح در جنوب!
عملیات‌های فلسطینی در این مناطق هم به استثنای دو محور فیلادلفیا و نتساریم بیشتر از قبل ادامه دارد.

البته ارتش اسرائیل در ۱۵ ماه گذشته به طور پراکنده وارد بیش از ۹۰ درصد مساحت غزه شده؛ اما با حمله به هر منطقه با ضد حمله شدید و مستمر طرف مقابل بعد از مدتی دوباره عقب‌نشینی کرده است. همین شمال نوار غزه از اول جنگ بیش از ۱۰ بار رفت و برگشتی هدف حمله زمینی بوده که طولانی‌ترین آن علیه اردوگاه جبالیا از سه ماه پیش آغاز شده است؛ اما همین منطقه یک و نیم کیلومتری با وجود نابودی کامل ساختمان‌هایش به پرتلفات‌ترین نقطه غزه برای نظامیان اسرائیل تبدیل شده است.

جدا از تداوم و شدت یافتن عملیات‌های حماس سه نشانه دیگر موید عدم سقوط نوار غزه است؛ نخست این که اشغال کامل آن رخ نداده است و نیروهای اسرائیلی در 64 درصد این منطقه حضور ندارند. دوم این که نتیجه طبیعی هر سقوطی این بود که اسرائیل یا خودش نوار غزه را اداره کند یا جایگزینی برای حماس ایجاد کند؛ اما هیچ کدام اتفاق نیفتاده است.
سوم هم تلاش برای پایان جنگ از طریق مذاکرات و توافق است که اگر سقوطی بود مذاکره و توافق معنایی نداشت.
در یادداشت بعدی به چرایی عدم نابودی حماس خواهم پرداخت.

#صابر_گلعنبری
t.me/islahweb
🔺چرا حماس نابود نشد؟

گفته شد که علت این که غزه سقوط نکرده این است که حماس به عنوان طرف حاکم بر این منطقه هنوز وجود دارد. اما چرا حماس به عنوان طرف ضعیف جنگ کنونی با وجود کاربست این حجم از خشونت و تخریب نابود نشده است و همچنان بر 65 درصد مساحت غزه بدون حضور فیزیکی ارتش اسرائیل با امکانات ناچیز کنترل دارد و در بقیه مناطق هم با نظامیان اسرائیلی درگیر است؟

۱. جبهه داخلی غزه
مهم‌ترین عامل تداوم حیات حماس تاب‌آوری تاریخی جبهه داخلی غزه است.
فهم جامعه غزه ظرافت و دقت خاصی را می‌طلبد. این جامعه مانند کل فلسطین متکثر است و همه طرفدار حماس نیستند و قبل از جنگ حدود 40 درصد از مردم هوادار احزاب دیگر و یا حتی مستقل از آن‌ها بودند. اما در مجموع شاهد نوعی همراهی جامعه غزه با حماس در این جنگ هستیم که لزوما به معنای تایید خود حماس و یا حتی واقعه هفتم اکتبر نیست!

طیفی مردمی و‌ برخی از جریان‌های سیاسی غزه از این تصمیم حمایت نمی‌کنند؛ اما این هم بدان معنا نیست که حاضر باشند با اسرائیل علیه حماس کار کنند؛ بلکه برعکس در کنار پایگاه اجتماعی سنتی حماس چتر حمایتی مستحکمی را برای این تشکیلات در مقابل اسرائیل خلق کردند که در مخالفت با کوچ اجباری از این منطقه و عدم شورش علیه حماس و غیره با وجود این همه مصیبت و گرفتاری در این یک سال و نیم نمود یافته است.

در این مدت، اسرائیل از هیچ فشاری برای وادار کردن مردم غزه به شورش عمومی و تحریک برخی جریان‌ها همچون جمعیت عشایر و قبایل برای جایگزینی حماس فروگذار نکرد، اما ناکام ماند و این قبایل نپذیرفتند.

در واقع اگر سیل شورش به راه می‌افتاد، حماس هرگز قادر به ادامه جنگ نبود. واقعیت این که مردم بی‌خانمان غزه جنگ را نه فقط علیه یک گروه بلکه علیه انسان فلسطینی و حق خود بر سرزمین‌شان می‌دانند و با وجود از دست دادن خیلی چیزها، اما باورمند به آرمان خود، نمی‌خواهند سرزمین‌شان را از دست بدهند.

البته کشته شدن رهبران حماس و بسیاری از اعضای خانواده‌های آن‌ها در این جنگ و فراگیری تیغ نسل‌کشی هم در تحمل‌پذیر کردن این فاجعه برای ساکنان غزه تاثیر داشته است.

۲. ساختار حماس
عامل دیگر به ساختار خود حماس باز می‌گردد که آن را از دیگر احزاب و تشکل‌های اسلامگرا در منطقه متمایز ساخته است. ساختار تشکیلاتی حماس متکی به زعامت یک فرد و متمرکز نیست و بلکه سیستمی شورایی با نهادهای متعدد است و رهبری آن بیش از دو دوره چهار ساله نمی‌تواند رئیس دفتر سیاسی‌اش شود؛ به همین خاطر وقتی هنیه رییس این دفتر شد که دو رهبر پیشین آن (خالد مشعل و ابومرزوق) حضور داشتند. به همین علت وقتی هنیه و معاونش و سپس سنوار کشته شدند، خلا و خللی عمده در ساختار حماس ایجاد نشد و به کار خود ادامه داد.

در واقع همین ساختار تاکنون مانع انشقاق حماس مانند دیگر احزاب فلسطینی شده است؛ در حالی که بیش از بقیه عوامل بالقوه انشقاق را در خود دارد که یکی از آن‌ها چندپارگی جغرافیایی و پراکندگی در سه جغرافیای منفصل غزه، کرانه باختری و خارج از فلسطین است. همین عامل جغرافیایی بزرگ‌ترین چالش و تهدید و خود مولد انشقاق است؛ اما ساختار تاکنون آن را هضم کرده است. در همین حال نیز حماس گرایش‌های فکری متفاوتی را در خود جای داده است؛ از نوعی سلفیت گرفته تا لیبرال مسلکی.

۳. نظام بسته امنیتی
دیگر نقطه قوت حماس را می‌توان نظام بسته امنیتی آن دانست که ابتدا با اصل غافلگیری در حمله هفتم اکتبر و بعدا هم در طول جنگ در حفظ بیش از 100 گروگان، ساختار فرماندهی و کنترل خود، شاکله زیرساخت‌های تونلی و همچنین حفظ فرماندهان و رهبران ارشدش در غزه  امثال برادر سنوار، ابوعبیده و دهها نفر دیگر نمود دارد.

چند روز پیش، شبکه 12 اسرائیل به نقل از شاباک از دشواری نفوذ به حماس در این سال‌ها خبر داد و گفت حتی برخی جاسوسان در غزه با حماس همکاری کرده و تل‌آویو را فریب می‌دادند.

در واقع حماس در خارج از غزه با ترور هنیه و عاروری بیشتر از داخل در سطح رهبری خود تلفات داده است؛ اما در داخل خود سنوار هم به طور تصادفی کشته شد.

در ماه‌های اخیر نیز حماس حدود 7 هزار نیروی جدید جذب کرده؛ اما مساله اینجاست که این تعداد نیروی مبتدی آموزش می‌خواهد و سوال این است که این آموزش‌ها و تدارکات در چنین جنگ ویرانگری چگونه به وسیله سازمان رزم حماس انجام می‌شود؟

همچنین به گفته منابع اسرائیلی هنوز کارگاه‌های تولید سلاح حماس فعال است، اما این کارگاه‌ها کجا هستند و چگونه در این محاصره همه جانبه کار می‌کنند؟
و دهها پرسش دیگر.

اینها نشان می‌دهد که سازمان رزم حماس هم سازمانی پیچیده با زیرساخت‌های نظامی مستحکمی در زیر زمین به دور از چشم اسرائیل است که با کاربست تاکتیک دفاع خوشه انگوری تاکنون مانع تحقق هدف اصلی جنگ شده و بن‌بستی راهبردی برای اسرائیل در غزه خلق کرده است که در یادداشت بعدی به آن می‌پردازم.

#صابر_گلعنبری
🔺جنگ غزه در ایستگاه توافق!

ظاهرا جنگ غزه ساعات و روزهای پایان خود را می‌گذراند و اگر مشکل خاصی حادث نشود، به احتمال زیاد به زودی توافق آتش‌بس اعلام شود.

اساس توافق احتمالی هم به گفته دولت آمریکا و منابع اسرائیلی و آمریکایی همان پیشنهاد جو بایدن در 27 می گذشته است که حماس با آن موافقت کرد و نتانیاهو نپذیرفت. این طرح متضمن پایان جنگ و عقب نشینی تدریجی ارتش اسرائیل از نوار غزه بود.

«پیشرفت بزرگ» به دست آمده در مذاکرات به موافقت نتانیاهو با دو شرط کلیدی توقف جنگ و عقب‌نشینی از باریکه غزه باز می‌گردد.

البته ارتش اسرائیل از دیروز خروج از نوار غزه را آغاز کرده و بنا به اعلام شبکه عبری «کان» در حال برچیدن پایگاه‌ها و تجهیزات نظامی خود در محور نتساریم حد فاصل شمال و جنوب باریکه غزه است.

این محور نتساریم هم خود داستانی طولانی دارد و تحولات آن نشان می‌دهد که در سیاست امر ثابت و حیثیتی وجود ندارد. نتساریم  یا جاده 749 یکی از پنج ستون راهبرد آریل شارون در مواجهه با نوار غزه بود که آن را به مثابه تل‌آویو برای اسرائیل می‌دانست و تاکید داشت که هرگز از آن عقب‌نشینی نخواهد کرد، اما در سال 2005 از آن و محور فیلادلفیا با موافقت همه اعضای کابینه خود به استثنای نتانیاهو خارج شد.

وقتی هم که در این جنگ دوباره نتساریم و فیلادلفیا توسط ارتش اشغال شد، نتانیاهو تاکید داشت که از دارایی‌های راهبردی اسرائیل هستند که از آنها و لو موقتا عقب‌نشینی نخواهد کرد و امنیت اسرائیل را با ماندن در این دو منطقه گره زد؛ اما اکنون باز مثل شارون خود را ناچار به عقب نشینی از هر دو می‌بیند.

اما چهار عامل کوتاه آمدن نتانیاهو و برداشتن موانع اصلی توافق:

نخست فشار دونالد ترامپ که به نوشته روزنامه فایننشال‌تایمز باعث تغییر موضع نتانیاهو شد. این در حالی است که بی‌بی با تعویق توافق و مخالفت با پیشنهاد بایدن مشتاقانه منتظر بازگشت ترامپ بود تا به او در اشغال نوار غزه و به زانو درآوردن حماس کمک کند؛ اما این اتفاق نیفتاد و چنان که نگارنده قبلا هم پس از پیروزی ترامپ در انتخابات بیان داشت، چه بسا نتانیاهو از این پیروزی متضرر شود و همین اتفاق هم (البته در پرونده غزه) در حال رخ دادن است.

اما چرا ترامپ با اعزام فرستاده خود به اسرائیل و ارسال پیامی «شدیداللحن» بر خلاف توقعات نتانیاهو عمل کرد؟ اینجا نقش عامل و پیشران دوم یعنی وضعیت میدانی غزه برجسته می‌شود. واقعیت این است که فشار ترامپ معطوف به مواجهه واقع‌بینانه او با جنگ غزه است. از یک طرف می‌بیند که اسرائیل و نتانیاهو هر آنچه در توان داشتند در غزه انجام دادند و دیگر کاری انجام نشده باقی نمانده اما نتوانسته است که حماس را به زانو درآورد و جنگ را یک طرفه خاتمه دهد و در مقابل عملیات‌های فلسطینی سیر تصاعدی عجیبی در هفته‌های اخیر پیدا کرده است.

از دیگر سو نیز ترامپ که اساسا میانه‌ای با اعزام نیرو از آمریکا به مناطق جنگی ندارد و تجربه افغانستان را پیش‌روی خود داشت، به این جمع‌بندی رسید که ادامه جنگ نه تنها موجب تسلیم حماس نمی‌شود؛ بلکه تداوم آن به معنای تداوم تنش نظامی در خاورمیانه و مانعی بر سر راه طرح‌های خود اوست، بنابراین راه چاره را در فشار بر نتانیاهو برای پذیرش توقف جنگ و عقب‌نشینی از نوار غزه برای تسهیل توافق دید. در واقع اگر ترامپ می‌دانست که فشار بیشتر از این در غزه موجب تغییر موضع حماس می‌شود، مسلما طرف نتانیاهو را می‌گرفت.

عامل سوم نیز تغییر نگاه اکثریت جامعه اسرائیل است که بیش از دو سوم آن در دو ماه اخیر نه صرفا برای آزادی گروگان‌ها بلکه به علت تلفات مستمر ارتش اسرائیل به ویژه در هفته‌های اخیر خواهان توقف جنگ غزه نیز شده‌اند. این عامل نیز مسبب فشار مضاعفی بر نتانیاهو بوده و تداوم جنگ غزه بدون آزادی گروگان‌ها، تحقق اهداف آن و در سایه تلفات بیشتر دوباره موقعیت نتانیاهو در جامعه اسرائیلی را در سیری نزولی قرار داد، این در حالی است که محبوبیت او تحت تاثیرات ترورها در منطقه، تحولات جنگ لبنان، حمله به ایران و تغییر در سوریه تصاعدی شده بود.

اما عامل چهارم نیز ضعیف شدن موقعیت بن گویر و سموتریچ به عنوان دو اولترا راست مخالف سرسخت هر گونه توافق با حماس در کابینه است. این امر هم این باور را نزد نتانیاهو ایجاد کرد که در صورت انجام این توافق کابینه‌اش سقوط نمی‌کند. البته برای قضاوت در این باره فعلا زود است و باید دید موجی که علیه نتانیاهو از دو روز پیش با بالا گرفتن احتمال توافق در میان نخبگان و جامعه اسرائیلی در حال شکل‌گیری است به کدام سمت می‌رود.

این موج صرفا از جانب راستگرایان تندرو نیست، بلکه حامیان توافق نیز این پرسش منتقدانه را مطرح می‌کنند که چرا نتانیاهو همان می گذشته پیشنهاد بایدن را نپذیرفت و با رد آن موجب شد چندین گروگان و همچنین دهها نظامی ارتش جان خود را از دست بدهند.

#صابر_گلعنبری

t.me/islahweb
🔺جنگ از سر گرفته می‌شود؟!

اکنون که تقریبا توافق آتش‌بس در دسترس قرار گرفته و در حال نهایی شدن است، برخی ناظران معتقدند که با اتمام مبادله اسرا نتانیاهو دوباره جنگ را را از سرخواهد گرفت.

هر چند گفته می‌شود که از آمریکا تضمین یا تضمین‌‎هایی به واسطه میانجیگران برای توقف کامل جنگ و از سرنگیری آن پس از انجام مراحل مختلف توافق گرفته شده است، اما مادام که طرف مقابل اسرائیل است، اصل این حرف که تضمینی وجود ندارد، درست است؛ به این معنا که اسرائیل اساسا به تعهدات خود پایبند نیست و مدام متون توافق را تفسیر به رای می‌کند و نمونه آن توافق لبنان است.

البته در این زمینه می‌توان گفت که مذاکرات آتش‌بس در جنگ غزه یکی از سخت‌ترین مذاکرات تاریخ فلسطین بوده است و برخی ناظران اسرائیلی آن را پیچیده‌ترین از سال 1948 می‌دانند.

در واقع یکی از عوامل کش پیدا کردن مذاکرات - جدا از موافقت دیرهنگام اسرائیل با توقف جنگ و عقب‌نشینی از غزه – مذاکره فشرده طرف فلسطینی درباره تک تک کلمات برای بستن هر نوع روزنه تفسیر به رای به روی اسرائیل به ویژه در سایه تجربه توافق لبنان و تفسير به رای آن بوده است.

به عنوان مثال، مرحله نخست آتش‌بس بر خروج نیروهای اسرائیلی از «مناطق مسکونی» به سمت منطقه حایل در مرز تاکید داشت. برای جلوگیری از تفسیر به رای آن و از بیم مستثنی نکردن مناطق خالی از سکنه به علت جنگ، حماس خواستار مشخص شدن همه مناطق مسکونی بر روی نقشه و پیوست نقشه‌های آن‌ها شده است.

یا این که در متن توافق بر آزادی تردد به شمال نوار غزه به استثنای حمل سلاح تصریح شده است؛ به این معنا که کسی در هنگام بازگشت به این منطقه سلاحی به همراه نداشته باشد، اما از بیم این که اسرائیل این اصطلاح «مسلحین» را تفسیر موسع به معنای کسی که قابلیت حمل سلاح داشته باشد، نکند و با این بهانه مانع بازگشت جوانان شود، درخواست شده است که این کلمه دقیقا تعریف شود.

علی رغم این سخت‌گیری‌ها و محکم‌کاری‌ها در نگارش توافق باز امکان تفسیر به رای اسرائیل و شانه خالی کردن آن از تعهداتش وجود دارد؛ اما به دو دلیل بعید است که نتانیاهو بعد از بازگرداندن گروگان‌ها دوباره جنگ را از سر گیرد یا دوباره قصد حمله زمینی به نوار غزه را داشته باشد.

با این حال احتمال حملات جسته گریخته هوایی وجود دارد. البته تداوم این حملات هم به احتمال زیاد متقابلا موجب حملات موشکی طرف فلسطینی به شهرک‌های اطراف غزه شود که این امر هم ممکن است که به چالش و دردسر بزرگی برای روایت اسرائیل در تامین امنیت این شهرک‌ها بعد از هفتم اکتبر و این جنگ 15 ماهه تبدیل شود.

دلیل نخست این که دونالد ترامپ بعید است که به نتانیاهو اجازه دهد که با از سرگیری جنگ در غزه دوباره باعث بازگشت تنش نظامی به خاورمیانه شود. از این رو اگر هم نشانه جدی در این باره ظاهر شود، به احتمال زیاد مانع شروع مجدد جنگ شود. کما این که از سرگیری جنگ پیشبرد طرح‌های خاورمیانه‌ای ترامپ مثل گسترش «پیمان ابراهیم» را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و به ضرر آن است و این چیزی نیست که ترامپ می‌‎خواهد.

علت دوم نیز این که پایان جنگ غزه در حقیقت خروج از بن‌بستی راهبردی است که اسرائیل در 15 ماه در آن قرار داشت و آزادسازی گروگان‌ها به عنوان خواست اکثریت جامعه اسرائیل در واقع محملی «آبرومندانه» برای این مهم است.  از این رو‌ بسیار بعید است که اسرائیل با از سرگیری جنگ دوباره خود را وارد این «چرخه فرسایشی» کند.

با شروع جنگ غزه متعاقب حمله هفتم اکتبر پیش‌بینی نمی‌شد که جنگ زیاد به طول بیانجامد و یا حمله زمینی گسترده‌ای رخ دهد. علت هم این بود که با توجه به وضعیت میدانی پیچیده غزه، زیرساخت‌های زیرزمینی آن و تحولات و نتایج ۵ جنگ قبلی (از سال ۲۰۰۸) تحقق پیروزی راهبردی برای اسرائیل با دستیابی به اهداف جنگ تقریبا غیر ممکن می‌نمود.

از این رو که اساسا در چنین جنگ نامتقارنی به دلایل پیشگفته فروپاشی تشکیلات نظامی حماس در نوار غزه چندان محتمل نبود.

به این علت نیز ارتش اسرائیل که مدام از ورود به جنگ‌های پرهزینه و طولانی پرهیز می‌کرد گمان نمی‌رفت که این چنین خود را نظر به دشواری تحقق اهداف تعریف شده دچار این بن‌بست فرسایشی کند؛ اما این بار نخست‌وزیری متفاوت بنام نتانیاهو در اسرائیل حاکم است که هم و غمش ماندن در قدرت بوده و هست و بر خلاف اسلافش ارتش و وزارت دفاع را در تصمیم‌گیری‌های کلان درباره آینده جنگ شریک نمی‌کند که اگر دخیل بودند جنگ ماه‌ها قبل پایان می‌یافت و این اندازه به طول نمی‌انجامید؛ چنان که یواو گالانت وزیر دفاع سابق هم به دنبال آن بود.

#صابر_گلعنبری

https://t.me/islahweb
🔺آتش‌بس و سکوت نتانیاهو!

بالاخره در پایان ماراتن مذاکرات، نخست وزیر قطر محمد بن عبدالرحمن آل‌ثانی و رئیس جمهور آمریکا جو بایدن آتش بس میان حماس و اسرائیل را اعلام و دو طرف هم بر دایمی بودن آن تاکید کردند. حماس هم طی بیانیه‌ای این آتش بس را تایید کرد و ترامپ نیز اظهارنظر خود را داشت.

صرف نظر از این که بعد از اعلام آتش بس چه اتفاقی می‌افتد، اما در این میان آنچه جای تامل دارد، سکوت نتانیاهو تا این لحظه است. هر چند ممکن است بی‌بی طی ساعات یا روزهای آینده در این باره اظهارنظر کند، اما همین سکوت او تا این لحظه خود منعکس‌کننده تصویری است که با این توافق به زیان او شکل گرفته است.

اگرچه غزه در این جنگ بهای تاریخی بسیار سنگینی پرداخت کرد و هدف یک نسل‌کشی بی‌سابقه قرار گرفت؛ اما با این آتش‌بس نیز اسرائیل و نتانیاهو به آورده‌ای راهبردی در جهت تحقق اهداف خود نرسیدند  و وعده و قولش عملی نشد؛ نه ساکنان غزه کوچ کردند، نه شمال و جنوب غزه از هم جدا شدند، نه حماس به زانو درآمد و نه گروگان‌ها بدون توافق آزاد شدند. علت سکوت نتانیاهو دقیقا همین است و اگر غیر از آن بود اولین کسی بود که روبروی دوربین می‌آمد و با آب و تاب توافق را اعلام می‌کرد.

اکنون در حالی جنگ غزه به اتمام می‌رسد که نتانیاهو هم در داخل اسرائیل هم در خارج آن تحت محاکمه است. این توافق را می‌توان سرآغازی جدی بر پایان عمر سیاسی نتانیاهو دانست. اگر هم دولت نتانیاهو بتواند تا پایان عمر قانونی خود در نوامبر 2025 دوام بیاورد، اما بسیار بعید است که در سایه صدور حکم جلب بین‌المللی علیه او و سیر نزولی محبوبیتش در هفته‌های اخیر و احتمالا سرعت گرفتن آن در آینده بتواند بار دیگر بر کرسی نخست‌وزیری اسرائیل تکیه زند.

توافق به دست آمده اساسا همان طرح بایدن در می گذشته است که نتانیاهو با آن مخالفت کرده بود؛ اما این مخالفت از نگاه جامعه و ناظران اسرائیلی به قیمت کشته شدن چندین گروگان و دهها نظامی اسرائیلی تمام شده است. همین خود دردسر بزرگی برای نتانیاهو طی روزها و هفته‌‎های پیش‌رو خواهد بود که با آزادی زندانیان فلسطینی به ویژه محکومان به حبس ابد این دردسرها بیشتر هم خواهد شد.

اما چه بسا آنچه برای نتانیاهو دردناک‌تر باشد، متفاوت ظاهر شدن دونالد ترامپ بر خلاف توقعات او است؛ در حالی که بی‌بی انتظار دیگری از ترامپ داشت و می‌خواست به او در تحقق اهداف جنگ کمک کند.

#صابر_گلعنبری

https://t.me/islahweb
🔺تكانه امام اوغلو در ترکیه!

خبر بازداشت اکرم امام اوغلو شهردار استانبول و رقیب جدی اردوغان در انتخابات ریاست جمهوری آتی در 2028 یا در انتخابات زودهنگام و پیش از موعد به همراه 105 نفر دیگر تکانه سنگینی بود که ترکیه را لرزاند و معترضان را به خیابان‌ها کشاند.

امام اوغلو با طیفی از اتهامات از جمله فساد و کمک به «سازمانی تروریستی» مواجه است؛ اما مخالفان اردوغان و حکومت این اتهامات را سیاسی و با هدف حذف امام اوغلو از صحنه رقابت در انتخابات ریاست جمهوری می‌دانند. ولي این اتهامات و تشکیل پرونده قضایی برای شهردار استانبول، باعث حذف او نمی‌شود و قبلا هم صلاح الدین دیمرتاش رهبر زندانی کُرد با چنین اتهاماتی مواجه بوده و در انتخابات ریاست جمهوری 2018 نامزد شده است.

اما آنچه امام اوغلو را کاملا از رقابت در هر انتخابات ریاست جمهوری حذف می‌کند، ابطال مدرک تحصیلی «مدیریت بازرگانی» او پس از 31 سال از دریافت آن از جانب دانشگاه استانبول است. یکی از شروط نامزد شدن در انتخابات ریاست جمهوری داشتن مدرک تحصیلی دانشگاهی است و اکنون شهردار بازداشت شده استانبول فاقد این شرط شده است.

ابطال مدرک اکرم امام اوغلو هم درست در زمانی اتفاق افتاد که حزب جمهوری‌خواه خلق ترکیه در آستانه اعلام نامزدی او برای انتخابات آتی ریاست جمهوری بود. همین خود شائبه سیاسی بودن این اقدامات علیه امام اوغلو را تقویت کرده است.

وزیر دادگستری ترکیه امروز در واکنش به اعتراضات و اتهامات به دولت به «کودتا علیه رئیس جمهور آینده» از بازداشت امام اوعلو و نزدیکان او دفاع کرد و آن را قانونی دانست.

در این بحبوجه اما عقب‌نشینی منصور یاواش شهردار آنکارا و همحزبی امام اوغلو از اظهارات تندش در واکنش به زنجیره بازداشت‌ها مورد توجه ناظران قرار گرفته است. یاواش گفته است که «هیچ کسی فراتر از قانون نیست و هر کسی اگر جرمی مرتکب شده باشد، می‌تواند محاکمه و مجازات شود».

این «عقب‌نشینی» شهردار آنکارا بی‌ارتباط با نگرانی او از احتمال مواجه شدن با اتهاماتی مشابه در آینده نیست. یواش با حذف امام اوغلو یکی از گزینه‌های مطرح حزب جمهوری‌خواه خلق است و از این منظر می‌توان به این دست سخنان او نگریست.

اما در مورد پیامدهای این بازداشت در ترکیه بعید است که این اعتراضات به ناآرامی‌ها و آشوب‌های گسترده ختم شود. اما تبعات این اقدامات جدا از تنگ‌تر شدن عرصه به روی مخالفان، فربه‌کردن اقتدارگرایی و لاغر شدن دموکراسی معیوب ترکیه، بیشتر از ناحیه اقتصادی است و با افت شدید 15 درصدی لیر ترکیه خود را نشان داد و این روند با گسترش نااطمینانی در اقتصاد این کشور می‌تواند در آینده هم تشدید شود.

اقتصاد در این دو دهه همواره برگ برنده حزب عدالت و توسعه و اردوغان با وجود بحران اقتصادی سال‌های اخیر و افت پایگاه اجتماعی آن بوده است، اما در عین حال نیز بزرگ‌ترین چالش و تهدید فراروی آن برای تداوم حکمرانی است.

از دیگر سو، نتایج بازدداشت‌های اخیر به نوعی با «آشتی» با اوجالان و پ.ک.ک پیوند دارد. در واقع توافق دولت ترکیه و رهبر حزب کارگران کردستان راه را برای تعدیل قانون اساسی و حذف امام اوغلو هم راه را برای پیروزی اردوغان در انتخابات زودهنگام فراهم می‌کند. به نظر می‌رسد که راه تداوم ریاست جمهوری اردوغان بدون مواجهه با موانع قانونی برگزاری انتخابات پیش از موعد با موافقت 360 نماینده از 600 نماینده مجلس است. چنین انتخاباتی هم ممکن است در 2027 برگزار شود و اردوغان در صورت پیروزی در آن می‌تواند تا 2032 در قدرت بماند.

نظر به تحولات «تاریخی» جاری و ادامه دار در خاورمیانه، هر گونه تغییر و تحول در ترکیه طی سالیان آتی فراتر از ابعاد داخلی آن، واجد ابعاد منطقه‌ای بسیار مهمی خواهد بود. در حقیقت هر گونه نظم نوین منطقه‌ای در سال‌های پیش‌رو به دور از تحولات مرتبط با ایران و ترکیه شکل نمی‌گیرد که هر چند هر دو بازیگر رقیب یکدیگرند، اما در عین حال «دولت پنهان جهانی» در نظام بین‌الملل نظمی منطقه‌ای در خاورمیانه با نقش‌آفرینی تاثیرگذار اسرائیل را می‌خواهد که جایگاه این دو بازیگر در این نظم در حد و اندازه دو کشور تعریف شود نه دو قدرت منطقه‌ای.

همه ساله بخت‌تان پیروز باد
شبان سیه بر شما نوروز باد

✍️#صابر_گلعنبری


https://t.me/islahweb