برگی از خاطرات حج(روز اول ذیالحجة)
سیده تهمینه میرفضلی
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم
#حج #ذی_الحجه
#خاطرات
@islahweb
سیده تهمینه میرفضلی
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم
#حج #ذی_الحجه
#خاطرات
@islahweb
Telegraph
برگی از خاطرات حج (روز اول ذیالحجة)
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن، دوباره ایام حج را احساس کن. این دههی ذیحجه را هر روز را باشکر الله تعالی آغاز میکردم زیرا در سرزمینی قدم میزدیم که ... به قول استادویسی آهسته، کمی فکر کن پا در جای…
برگی از خاطرات حج (دوم ذی الحجه سال ١٣٩٦)
سیده تهمینه میرفضلی
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن، دوباره ایام حج را احساس کن.
#حج #ذی_الحجه
#خاطرات
@islahweb
سیده تهمینه میرفضلی
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن، دوباره ایام حج را احساس کن.
#حج #ذی_الحجه
#خاطرات
@islahweb
Telegraph
برگی از خاطرات حج (دوم ذی الحجه سال ١٣٩٦)
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن، دوباره ایام حج را احساس کن. شکر و سپاس به خاطر نعمت حج و دیدار خانه خدا «سرزمین وحی »، امروز نماز ظهر را کنار مسجد هتل خواندیم، از هتل که خارج میشوی در هر پنجاه تا چند…
برگی از خاطرات حج (سوّم ذیالحجّه ١٣٩٦)
سیده تهمینه میر فضلی
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید، با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن.
#حج #ذی_الحجه
#خاطرات
@islahweb
سیده تهمینه میر فضلی
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید، با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن.
#حج #ذی_الحجه
#خاطرات
@islahweb
Telegraph
برگی از خاطرات حج (سوّم ذیالحجّه ١٣٩٦)
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید، با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن. هرروز و هر سال که از زمان سفر حج میگذرد بیشتر شکر میگزارم به قول مسئول کاروانمان آقای مجدم که برای اوّلین بار بعد ثبتنام، گروه کاروانمان…
برگی از خاطرات حج (چهارم ذی الحجّه ١٣٩٦)
🖋سیده تهمینه میر فضلی
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید، با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن.
#حج #ذی_الحجه
#خاطرات
@islahweb
🖋سیده تهمینه میر فضلی
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید، با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن.
#حج #ذی_الحجه
#خاطرات
@islahweb
Telegraph
برگی از خاطرات حج (چهارم ذی الحجّه ١٣٩٦)
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن. الحمد لله به روز چهارم ذیحجه سال نود و شش رسیده بودیم. نماز شب و صبح را در حرم بودیم. برای صرف صبحانه به هتل برگشتیم. رئيس کاروان و روحانی…
برگی از خاطرات حج (پنجم ذی الحجه ١٣٩٦)
🖋سیده تهمینه میر فضلی
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن.
#حج #ذی_الحجه
#خاطرات
@islahweb
🖋سیده تهمینه میر فضلی
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن.
#حج #ذی_الحجه
#خاطرات
@islahweb
Telegraph
برگی از خاطرات حج (پنجم ذی الحجه ١٣٩٦)
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن. الحمد لله به روز پنجم ذیحجه سال نود و شش رسیده بودیم. شوق دیدن آثار و یادگارهایی از تاریخ اسلام در زادگاه پیامبر، هر لحظه حجاج را وسوسه میکرد.…
برگی از خاطرات حج (ششم ذی الحجه ١٣٩٦)
🖋سیده تهمینه میر فضلی
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن.
#حج #ذی_الحجه
#خاطرات
@islahweb
🖋سیده تهمینه میر فضلی
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن.
#حج #ذی_الحجه
#خاطرات
@islahweb
Telegraph
برگی از خاطرات حج (ششم ذی الحجه ١٣٩٦)
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن. سپاس و ستایش بیکران الله تعالی را به ششم ذيحجه رسیده بودیم. استرس حضور در مراسم بزرگ حج ابراهیمی، تغییر آب و هوایى که در سفر حج برای حجاج…
برگی از خاطرات حج (هفتم ذی الحجه ١٣٩٦)
🖋سیده تهمینه میر فضلی
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن.
#حج #ذی_الحجه
#خاطرات
@islahweb
🖋سیده تهمینه میر فضلی
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن.
#حج #ذی_الحجه
#خاطرات
@islahweb
Telegraph
برگی از خاطرات حج (هفتم ذی الحجه ١٣٩٦)
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن. الحمد لله به روز هفتم ذی الحجه سال نود و شش رسیده بودیم، میتوانم بگویم کلّیّهی حجاج از مدینه به مکه آمده بودند تا برای حج تمتع آماده زیارت…
برگی از خاطرات حج (هشتم ذی الحجه سال ١٣٩٦)
🖋سیده تهمینه میر فضلی
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن .
#حج #ذی_الحجه
#خاطرات
@islahweb
🖋سیده تهمینه میر فضلی
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن .
#حج #ذی_الحجه
#خاطرات
@islahweb
Telegraph
برگی از خاطرات حج (هشتم ذی الحجه سال ١٣٩٦)
نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن . الحمد لله به روز موعود نزدیک شده بودیم «روز هشتم ذیالحجّه» «یوم الترویه» شب، خودمان را برای رفتن به منا آماده میکردیم، من چون نشانههایی…
برگی از خاطرات حج (نهم ذی الحجه ١٣٩٦)
🖋سیده تهمینه میر فضلی
روز نهم ذی حجه بود
روز گرفتن کارنامه!
#حج #ذی_الحجه
#خاطرات
@islahweb
🖋سیده تهمینه میر فضلی
روز نهم ذی حجه بود
روز گرفتن کارنامه!
#حج #ذی_الحجه
#خاطرات
@islahweb
Telegraph
برگی از خاطرات حج (نهم ذی الحجه ١٣٩٦)
روز نهم ذی حجه بود روز گرفتن کارنامه! نمیدانم چرا میخواهم دفتر خاطرات حج را ورق بزنم، ولی حسی بهم میگوید با خوانندگان متن دوباره ایّام حج را احساس کن در منا آماده رفتن به میعادگاه بودیم، گویی برای صحرای محشر میروی، مردن قبل از مردن، آماده شدن درحضور…
برگی از خاطرات حج (دهم ذی الحجه سال ١٣٩٦)
🖋سیده تهمینه میر فضلی
سلام بر شما مشتاقان حج
روز عرفه به پایان رسیده، کاروانیان حج، همچون رودخانهی به دریا رسیده، آرام شده بودند، هیچکس یارای صحبت با دیگری را نداشت، زیرا هنوز مدهوش سخن گفتن به درگاه خداوند بودند.
#حج #عید_قربان
#خاطرات
@islahweb
🖋سیده تهمینه میر فضلی
سلام بر شما مشتاقان حج
روز عرفه به پایان رسیده، کاروانیان حج، همچون رودخانهی به دریا رسیده، آرام شده بودند، هیچکس یارای صحبت با دیگری را نداشت، زیرا هنوز مدهوش سخن گفتن به درگاه خداوند بودند.
#حج #عید_قربان
#خاطرات
@islahweb
Telegraph
برگی از خاطرات حج (دهم ذی الحجه سال ١٣٩٦)
سلام بر شما مشتاقان حج روز عرفه به پایان رسیده، کاروانیان حج، همچون رودخانهی به دریا رسیده، آرام شده بودند، هیچکس یارای صحبت با دیگری را نداشت، زیرا هنوز مدهوش سخن گفتن به درگاه خداوند بودند. همگی در خود فرو رفته بودند، انگار خودشان را میشناختند، و این…
خاطرات شیرین سفر شش روزه به عراق به همراه استاد علامه محمد عزیزی بردهرشی
✍️استاد ابوبکر حسنزاده رحمه الله
اشاره: آبانماه سال گذشته[١٣٨٩] ، در سفری به سنندج توفیق دیدار ماموستا ابوبکر حسنزاده در منزل ایشان میسر شد. کسالت اندکی داشت. سبب را جستجو کردیم، فرمود: بعد از سفر کردستان عراق این مشکل برایم عارض شده است. وقتی سفرنامه مربوط را برای انعکاس در سایت از او مطالبه کردیم، در کمال تواضع پذیرفت و چندی پیش به وعده خود وفا کرد که تقدیم خوانندگان میگردد.
🔗ادامهی متن
#فرهنگ #اجتماع #بازنشر #خاطرات #استاد_ابوبکر_حسنزاده #استادعلامه_ملامحمد_بردەرەشی
🌐 در شبکههای اجتماعی همراه ما باشید:
🔸Instagram🔸Telegram 🌐Web 🔸Aparat
✍️استاد ابوبکر حسنزاده رحمه الله
اشاره: آبانماه سال گذشته[١٣٨٩] ، در سفری به سنندج توفیق دیدار ماموستا ابوبکر حسنزاده در منزل ایشان میسر شد. کسالت اندکی داشت. سبب را جستجو کردیم، فرمود: بعد از سفر کردستان عراق این مشکل برایم عارض شده است. وقتی سفرنامه مربوط را برای انعکاس در سایت از او مطالبه کردیم، در کمال تواضع پذیرفت و چندی پیش به وعده خود وفا کرد که تقدیم خوانندگان میگردد.
🔗ادامهی متن
#فرهنگ #اجتماع #بازنشر #خاطرات #استاد_ابوبکر_حسنزاده #استادعلامه_ملامحمد_بردەرەشی
🌐 در شبکههای اجتماعی همراه ما باشید:
🔸Instagram🔸Telegram 🌐Web 🔸Aparat
📮رِسَالَةُ وَلَاءٍ ••
(إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ)
عَشَرَاتُ السِّنِينَ مَرَّتْ عَلَى تِلْكَ الْخُطُوَاتِ،
وَيُذَكِّرُ اللَّهُ مُوسَىٰ بِخُطُوَاتِ أُخْتِهِ
مِنْ أَجْلِهِ،
لِتَعْلَمَ أَنَّ الْمَعْرُوفَ لَا يُنْسَىٰ وَأَنْ يُشْكَرَ أَهْلُهُ.
✍️عَايِضُ الْمُطَيْرِي
📮 نامهای از وفاداری
(آنگاه که خواهرت گام برمیداشت)
دههها از آن گامها گذشته است،
و خداوند موسی را به خاطر گامهای خواهرش،
برای او، به یاد میآورد،
تا بدانی که نیکی فراموش نمیشود
و اهل نیکی شایستهی قدردانیاند.
✍️عایض المطیری
#تدبر_در_قرآن
#وفاداری
#نیکی_را_فراموش_نکن
#یاد_خواهر
#موسی
#نیکی_و_قدردانی
#نامه_ایمانی
#متن_تأثیرگذار
#خاطرات_قرآنی
#پیام_قرآن
#آیهای_برای_زندگی
📲 در شبکههای اجتماعی همراه ما باشید:
🔸 اینستاگرام 🔸 تلگرام 🔸 وبسایت 🔸 آپارات
(إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ)
عَشَرَاتُ السِّنِينَ مَرَّتْ عَلَى تِلْكَ الْخُطُوَاتِ،
وَيُذَكِّرُ اللَّهُ مُوسَىٰ بِخُطُوَاتِ أُخْتِهِ
مِنْ أَجْلِهِ،
لِتَعْلَمَ أَنَّ الْمَعْرُوفَ لَا يُنْسَىٰ وَأَنْ يُشْكَرَ أَهْلُهُ.
✍️عَايِضُ الْمُطَيْرِي
📮 نامهای از وفاداری
(آنگاه که خواهرت گام برمیداشت)
دههها از آن گامها گذشته است،
و خداوند موسی را به خاطر گامهای خواهرش،
برای او، به یاد میآورد،
تا بدانی که نیکی فراموش نمیشود
و اهل نیکی شایستهی قدردانیاند.
✍️عایض المطیری
#تدبر_در_قرآن
#وفاداری
#نیکی_را_فراموش_نکن
#یاد_خواهر
#موسی
#نیکی_و_قدردانی
#نامه_ایمانی
#متن_تأثیرگذار
#خاطرات_قرآنی
#پیام_قرآن
#آیهای_برای_زندگی
📲 در شبکههای اجتماعی همراه ما باشید:
🔸 اینستاگرام 🔸 تلگرام 🔸 وبسایت 🔸 آپارات
ادهم، او هم معلم بود!
سلام و احترام خدمت کاربران گرامی؛
اتفاقی دردناک در ارتباط با ضرب و شتم دانشآموزان معصوم در گوشهای از جغرافیای این سرزمین، دل همهی ما را به درد آورد و مایهی تعجب و تأسف عمیق عموم مردم، بهویژه جامعهی فرهنگیان شد.
این عمل بهشدت محکوم است و باید با فرد خطاکار از طریق مجاری قانونی برخورد شود که قطعاً نیز چنین خواهد شد. اما باید توجه داشت که اینگونه حرکات ناشایست – که گاه در هر صنفی ممکن است رخ دهد – نباید ما را به قضاوتهای تعمیمیافته سوق دهد. به فرمودهی قرآن، نباید «تر و خشک را با هم بسوزانیم» و خدایناکرده، رفتار نادرست یک معلم خطاکار را به پای تمام معلمان این سرزمین بنویسیم.
یادمان نرود که معلمان، سنگربانان علم و داناییاند و سالیان سال است در مبارزه با جهل و خرافات، با اسلحهی قلم و گام، جانفشانی کردهاند. خدمات و تلاشهای خستگیناپذیر این قشر بزرگ (که همواره به دلایلی نیز مورد کملطفی قرار گرفتهاند) نباید به حاشیه رانده شود.
برای اثبات صدق این سخن، نمونهای روشن از ایثار و فداکاری را از دل خاطرات، با شما عزیزان در میان میگذارم:
در اواخر اسفند سال ۱۳۷۵، آقای مرحوم ادهم مظفری، معلمی جوان با تنها یک سال سابقهی خدمت، اهل روستای پشتهی کامیاران، در کلاس درس واقع در روستای الک (از توابع همان شهرستان) مشغول تحویل دفترچههای نوروزی به دانشآموزان بود. هنگام تحویل دفترچهها، توضیحات لازم را نیز ارائه میداد. دانشآموزان یکییکی خداحافظی میکردند.
ناگهان چند دانشآموز سراسیمه بازگشتند و به در و پنجرهی مدرسه کوبیدند:
«آقای معلم! آقای معلم! شیوا در آب افتاد!»
(ناگفته نماند که روستای الک در کنار رودخانهای واقع شده است.)
ادهم جوان، جوانمردانه و بیدرنگ خود را به محل حادثه رساند و مشاهده کرد که شیوای معصوم، بههمراه کیف و دفترچهاش، در سیلاب خروشان دست و پا میزند. شیوا با دیدن معلمش، فریاد زد:
«آقای مظفری جان! کمک! کمک!»
ادهم، به حکم انسانیت و بهویژه رسالت والای معلم بودنش، چارهای نداشت جز آنکه آموختههای ایثار را در میدان عمل به نمایش گذارد و آموزههایش را با جان خود معنا کند.
بیدرنگ، بیهیچ تردید، خود را به دل رودخانه انداخت. در میان امواج خروشان، شیوای بیپناه را از چنگ آب بیرون کشید و پدرانه در آغوش گرفت. با هر زحمتی که بود، او را نجات داد.
اما متأسفانه خود، خسته و کوفته از جدال با امواج، نتوانست از دست سیلاب نجات یابد و در برابر چشمان اشکبار شاگردانش، جان به جانآفرین تسلیم کرد.
و اینچنین، ایثارش سند افتخار جامعهی فرهنگیان و درسی عملی برای همهی دانشآموزان شد؛ درسی که میبایست در کتابهای درسی گنجانده میشد تا همانند ریزعلی خواجویها، سرمشق نسل امروز و فردا باشد، اما دریغ که این اتفاق نیفتاد... تا جایی که بسیاری هنوز هم از این حادثهی بزرگ بیخبرند.
تا جایی که بنده اطلاع دارم، تنها کاری که در بزرگداشت این معلم بزرگوار شده، نامگذاری چهارراه ورودی روانسر به کامیاران به نام «ادهم مظفری» است؛ و این نیز اجحافی دیگر در حق جامعهی معلمان!
خداوند بزرگ، ادهم خوشنام را با شهدای بدر و احد محشور گرداند.
✍️ خلیل صالحی – معلم بازنشسته
#ادهم_مظفری
#قهرمان_گمنام
#معلم_فداکار
#فرهنگیان
#یاد_معلم
#معلم_شهید
#جان_فدا_برای_دانشآموز
#قلم_و_فداکاری
#ایثار_معلمان
#آموزش_و_پرورش
#فرهنگی
#الگوی_نسل_جدید
#شهید_فرهنگی
#شیوا_و_ادهم
#خاطرات_معلمی
📲 در شبکههای اجتماعی همراه ما باشید:
🔸 اینستاگرام 🔸 تلگرام 🔸 وبسایت 🔸 آپارات
سلام و احترام خدمت کاربران گرامی؛
اتفاقی دردناک در ارتباط با ضرب و شتم دانشآموزان معصوم در گوشهای از جغرافیای این سرزمین، دل همهی ما را به درد آورد و مایهی تعجب و تأسف عمیق عموم مردم، بهویژه جامعهی فرهنگیان شد.
این عمل بهشدت محکوم است و باید با فرد خطاکار از طریق مجاری قانونی برخورد شود که قطعاً نیز چنین خواهد شد. اما باید توجه داشت که اینگونه حرکات ناشایست – که گاه در هر صنفی ممکن است رخ دهد – نباید ما را به قضاوتهای تعمیمیافته سوق دهد. به فرمودهی قرآن، نباید «تر و خشک را با هم بسوزانیم» و خدایناکرده، رفتار نادرست یک معلم خطاکار را به پای تمام معلمان این سرزمین بنویسیم.
یادمان نرود که معلمان، سنگربانان علم و داناییاند و سالیان سال است در مبارزه با جهل و خرافات، با اسلحهی قلم و گام، جانفشانی کردهاند. خدمات و تلاشهای خستگیناپذیر این قشر بزرگ (که همواره به دلایلی نیز مورد کملطفی قرار گرفتهاند) نباید به حاشیه رانده شود.
برای اثبات صدق این سخن، نمونهای روشن از ایثار و فداکاری را از دل خاطرات، با شما عزیزان در میان میگذارم:
در اواخر اسفند سال ۱۳۷۵، آقای مرحوم ادهم مظفری، معلمی جوان با تنها یک سال سابقهی خدمت، اهل روستای پشتهی کامیاران، در کلاس درس واقع در روستای الک (از توابع همان شهرستان) مشغول تحویل دفترچههای نوروزی به دانشآموزان بود. هنگام تحویل دفترچهها، توضیحات لازم را نیز ارائه میداد. دانشآموزان یکییکی خداحافظی میکردند.
ناگهان چند دانشآموز سراسیمه بازگشتند و به در و پنجرهی مدرسه کوبیدند:
«آقای معلم! آقای معلم! شیوا در آب افتاد!»
(ناگفته نماند که روستای الک در کنار رودخانهای واقع شده است.)
ادهم جوان، جوانمردانه و بیدرنگ خود را به محل حادثه رساند و مشاهده کرد که شیوای معصوم، بههمراه کیف و دفترچهاش، در سیلاب خروشان دست و پا میزند. شیوا با دیدن معلمش، فریاد زد:
«آقای مظفری جان! کمک! کمک!»
ادهم، به حکم انسانیت و بهویژه رسالت والای معلم بودنش، چارهای نداشت جز آنکه آموختههای ایثار را در میدان عمل به نمایش گذارد و آموزههایش را با جان خود معنا کند.
بیدرنگ، بیهیچ تردید، خود را به دل رودخانه انداخت. در میان امواج خروشان، شیوای بیپناه را از چنگ آب بیرون کشید و پدرانه در آغوش گرفت. با هر زحمتی که بود، او را نجات داد.
اما متأسفانه خود، خسته و کوفته از جدال با امواج، نتوانست از دست سیلاب نجات یابد و در برابر چشمان اشکبار شاگردانش، جان به جانآفرین تسلیم کرد.
و اینچنین، ایثارش سند افتخار جامعهی فرهنگیان و درسی عملی برای همهی دانشآموزان شد؛ درسی که میبایست در کتابهای درسی گنجانده میشد تا همانند ریزعلی خواجویها، سرمشق نسل امروز و فردا باشد، اما دریغ که این اتفاق نیفتاد... تا جایی که بسیاری هنوز هم از این حادثهی بزرگ بیخبرند.
تا جایی که بنده اطلاع دارم، تنها کاری که در بزرگداشت این معلم بزرگوار شده، نامگذاری چهارراه ورودی روانسر به کامیاران به نام «ادهم مظفری» است؛ و این نیز اجحافی دیگر در حق جامعهی معلمان!
خداوند بزرگ، ادهم خوشنام را با شهدای بدر و احد محشور گرداند.
✍️ خلیل صالحی – معلم بازنشسته
#ادهم_مظفری
#قهرمان_گمنام
#معلم_فداکار
#فرهنگیان
#یاد_معلم
#معلم_شهید
#جان_فدا_برای_دانشآموز
#قلم_و_فداکاری
#ایثار_معلمان
#آموزش_و_پرورش
#فرهنگی
#الگوی_نسل_جدید
#شهید_فرهنگی
#شیوا_و_ادهم
#خاطرات_معلمی
📲 در شبکههای اجتماعی همراه ما باشید:
🔸 اینستاگرام 🔸 تلگرام 🔸 وبسایت 🔸 آپارات