مسلمان: از کجا میدانی که اگر پسرت از دین خارج شود، یک جنایتکار نمیشود؟!
نامتدین: خودت از کجا میدانی که اگر پسرم وارد دینت شود، در آینده تبدیل به یک تروریست داعشی نمیشود و در نهایت حملهی انتحاری نمیکند؟!
✈️ @islie
نامتدین: خودت از کجا میدانی که اگر پسرم وارد دینت شود، در آینده تبدیل به یک تروریست داعشی نمیشود و در نهایت حملهی انتحاری نمیکند؟!
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
بعضیها میپرسند: «چرا در این کانال فقط اسلام نقد میشود؟ چرا سراغ مسیحیت نمیروید؟ چرا زرتشت را نقد نمیکنید؟!»
پاسخش عمیق است، اما ساده. پاسخش ریشه دارد و درد و خاطراتی تلخ. مثل خیلیها، در خانوادهای مذهبی به دنیا آمدهایم. نه همهی مشکلات، اما بسیاری از مشکلات اساسیِ خانواده و اطرافیانمان، ریشه در اسلام داشت. میشود گفت علتالعلل همهی این مشکلات، ایمان به اسلام و خواست اجرای آن بود.
مثلاً مادرم میگفت که در نوجوانی، آن اوایل که محجبه شده بود، زنی مسن از همسایهها به او گفته: «حجاب نگذار! روزی میرسد که با اشک از آیینه بیزار شوی!». مادرم میگوید که در دلش به آن زن خندیده و احساس نفرت کرده است. انگار که یک سفیه به خیال خودش دارد یک عاقل را نصیحت میکند! اما پس از دههها، بعد از اینکه تمام عمرش در حجاب و زیر چادر گذشت، در همان آیینهی موعود، پشیمانی را دید.
من اما فقط شنوندهی آن روایت نبودم، من خودم وارث آن بودم، درون آن. وارث دعواهای خانوادگیِ بیپایان بر سر ارثی که شرع نابرابرش کرده بود. وارث هزینههای گزافی که پدرم به خاطر دینش پرداخت، وارث شکاف عمیق بین او و من. وارث صدها حسرت عمیق در چشم و دل اطرافیانم که غیر از باور به اسلام علتی نداشت. وارث مرگهایی که در آنها، بیشتر از عزاداری، دغدغهی آداب غسل و دفن را داشتند. وارث دردهایی که اسمشان را گذاشته بودند دین الهی، اما در خودشان و دیگران چیزی غیر از زخمهای عمیق نبودند.
ساده است! ما از اسلام مینویسیم، چون زخم آن را خوردهایم. نه فقط در کتابها، که در متن زندگی. نه فقط با تحلیلها، که با استخوان. نه از بیرون، که از درون. من از چیزی مینویسم که پدرم را خشمگین و مادرم را خسته کرده و همهی اطرافیانم را به نحوی شکسته است. چیزی که این بلاها را بر سر تمام خانوادههای ایرانی آورده، تاریخ و سرمایههای ملیِ ما را نابود کرده و جامعه و وطنمان را به گند کشیده است. اما هنوز هم دست برنمیدارد و مثل نهنگ شکمفراخی که فقط نیم قورتش تأمین شده، دو قورت و نیم دیگرش باقی است! اگر جلوی این هیولای سیریناپذیر گرفته نشود، شک ندارم که ما را تا مرز نابودیِ مطلق خواهد برد.
در این مبارزه، مبارز اصلی ما نیستیم که مینویسیم و نقد میکنیم. مبارز اصلی شمایید! شما که میشنوید و میخوانید. در این مبارزه فقط کافی است جرأت داشته باشید، جرأت تغییر، جرأت تفکر اصیل، جرأت حقیقتطلبی، نه دلیلتراشی برای وضع موجود. اگر فکر میکنید که هنوز سرمایههایی داریم که میتوان آنها را حفظ کرد، کافی است تهدید و مانع اصلیِ آنها را بیابید و یک بار برای همیشه تکلیفتان را به نحو جدی و صادقانه با آن روشن کنید. مبارز این میدان شما هستید و جرأت و تلاش شما شرط است.
✈️ @islie
پاسخش عمیق است، اما ساده. پاسخش ریشه دارد و درد و خاطراتی تلخ. مثل خیلیها، در خانوادهای مذهبی به دنیا آمدهایم. نه همهی مشکلات، اما بسیاری از مشکلات اساسیِ خانواده و اطرافیانمان، ریشه در اسلام داشت. میشود گفت علتالعلل همهی این مشکلات، ایمان به اسلام و خواست اجرای آن بود.
مثلاً مادرم میگفت که در نوجوانی، آن اوایل که محجبه شده بود، زنی مسن از همسایهها به او گفته: «حجاب نگذار! روزی میرسد که با اشک از آیینه بیزار شوی!». مادرم میگوید که در دلش به آن زن خندیده و احساس نفرت کرده است. انگار که یک سفیه به خیال خودش دارد یک عاقل را نصیحت میکند! اما پس از دههها، بعد از اینکه تمام عمرش در حجاب و زیر چادر گذشت، در همان آیینهی موعود، پشیمانی را دید.
من اما فقط شنوندهی آن روایت نبودم، من خودم وارث آن بودم، درون آن. وارث دعواهای خانوادگیِ بیپایان بر سر ارثی که شرع نابرابرش کرده بود. وارث هزینههای گزافی که پدرم به خاطر دینش پرداخت، وارث شکاف عمیق بین او و من. وارث صدها حسرت عمیق در چشم و دل اطرافیانم که غیر از باور به اسلام علتی نداشت. وارث مرگهایی که در آنها، بیشتر از عزاداری، دغدغهی آداب غسل و دفن را داشتند. وارث دردهایی که اسمشان را گذاشته بودند دین الهی، اما در خودشان و دیگران چیزی غیر از زخمهای عمیق نبودند.
ساده است! ما از اسلام مینویسیم، چون زخم آن را خوردهایم. نه فقط در کتابها، که در متن زندگی. نه فقط با تحلیلها، که با استخوان. نه از بیرون، که از درون. من از چیزی مینویسم که پدرم را خشمگین و مادرم را خسته کرده و همهی اطرافیانم را به نحوی شکسته است. چیزی که این بلاها را بر سر تمام خانوادههای ایرانی آورده، تاریخ و سرمایههای ملیِ ما را نابود کرده و جامعه و وطنمان را به گند کشیده است. اما هنوز هم دست برنمیدارد و مثل نهنگ شکمفراخی که فقط نیم قورتش تأمین شده، دو قورت و نیم دیگرش باقی است! اگر جلوی این هیولای سیریناپذیر گرفته نشود، شک ندارم که ما را تا مرز نابودیِ مطلق خواهد برد.
در این مبارزه، مبارز اصلی ما نیستیم که مینویسیم و نقد میکنیم. مبارز اصلی شمایید! شما که میشنوید و میخوانید. در این مبارزه فقط کافی است جرأت داشته باشید، جرأت تغییر، جرأت تفکر اصیل، جرأت حقیقتطلبی، نه دلیلتراشی برای وضع موجود. اگر فکر میکنید که هنوز سرمایههایی داریم که میتوان آنها را حفظ کرد، کافی است تهدید و مانع اصلیِ آنها را بیابید و یک بار برای همیشه تکلیفتان را به نحو جدی و صادقانه با آن روشن کنید. مبارز این میدان شما هستید و جرأت و تلاش شما شرط است.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
«از این رو، امروز معتقدم که مطابق با ارادهی خالق متعال عمل میکنم: با دفاع از خود در برابر یهودیان، برای خداوند میجنگم.»
— نبرد من، جلد ۱، فصل ۲
هیتلر جانی تأکید داشت که نسلکشیها و جنایاتش رو فی سبیل خدا انجام داده و خودش رو مأمور خدا میدونست!
✈️ @islie
— نبرد من، جلد ۱، فصل ۲
هیتلر جانی تأکید داشت که نسلکشیها و جنایاتش رو فی سبیل خدا انجام داده و خودش رو مأمور خدا میدونست!
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
فرار یکی از زنان، بعد از مشورت قبل از ازدواج با نبی خدا!🏃♀
منبع: من لایحضره الفقیه - شیخ صدوق
سند: در شات (همهی راویان توثیق شدهاند!)
بیایید این حدیث وزین و عالمانه رو کمی به زبان امروزی بازنویسی کنیم! (در پست بعد) 😁😜
@islie
منبع: من لایحضره الفقیه - شیخ صدوق
سند: در شات (همهی راویان توثیق شدهاند!)
بیایید این حدیث وزین و عالمانه رو کمی به زبان امروزی بازنویسی کنیم! (در پست بعد) 😁😜
@islie
دروغها و خرافات اسلام
فرار یکی از زنان، بعد از مشورت قبل از ازدواج با نبی خدا!🏃♀ منبع: من لایحضره الفقیه - شیخ صدوق سند: در شات (همهی راویان توثیق شدهاند!) بیایید این حدیث وزین و عالمانه رو کمی به زبان امروزی بازنویسی کنیم! (در پست بعد) 😁😜 @islie
روایت مشاورهی قبل از ازدواج زن فمنیست عرب با پیامبر و فرار وی!
یکی بود یکی نبود، غیر از دروغگوی دو عالم، قدرت در دست هیچکس نبود! یه فمنیست باقیمانده از دوران جاهلیت، چادر اجباریاش رو سر کرد و رفت پیش پیامبر که یه مشاورهی جدیِ قبل از ازدواج ازش بگیره.
خانوم گفت: «یا رسولالله! میخوام بدونم اگه شوهر کنم، شوهرم چه حقوقی داره؟ و من چه وظایفی؟»
پیامبر (ص) یه نگاهی کرد و فرمود: «اول اینکه باید ازش اطاعت کنی، فقط فرمان ببری، دوم اینکه بدون اجازهاش به یه گدا حتی یه دونه خرما هم ندی (از مالش به فقراء کمک نکنی)، سوم اینکه بدون رضایتش روزهی مستحبی نگیری، چهارم اینکه همیشه برای نیازهای جنسیِ بیپایانش آماده باشی، حتی حتی اگه روی جهاز شتر باشین وسط کویر بدون روانکننده!»
زن یه کم چشمهاشو تنگ کرد و گفت: «آها، که اینطور… خب ادامه بدید یا رسولالله.»
پیامبر ادامه داد: «بدون اجازهاش هم از خونه بیرون نری (حتی خونهی مامانبابات کوچهی کناری!)، چون اگه بری، تمام فرشتگان آسمون و زمین همزمان سر تا پات رو فحشکش میکنن و صغیر تا کبیرت رو لعنت میدن تا وقتی که برگردی خونه!»
زن ابروهاشو بالا انداخت و گفت: «خب اوکی… حالا اون چی؟ یعنی شوهرم چی به من بدهکاره؟ من چه حق و حقوقی دارم؟»
پیامبر فرمود: «پدر و مادرش حق بیشتری از تو دارن!»
زن گفت: «باشه بابا! حالا بفرمایید که اون به عنوان شوهر، چه وظایفی نسبت به من داره؟»
پیامبر فرمود: «شوهرت؟ پرسیدن داره زنیکهی بیهمهکس؟ اون حقش از تو خیلی بیشتره. به ازای هر صدتا حق که اون داره، تو یه دونه هم نداری.»
زن یه لحظه سکوت کرد… بعد دستاشو به آسمون بلند کرد و گفت: «قسم به همونی که تو رو پیغمبر کرد، دیگه اصلاً سمت مردان نمیرم! حتی دیگه به ازدواج فکر هم نمیکنم؛ به سلامتی مجردی!»
و اینطوری بود که اون زن پرچم استقلال زنان و فمنیسم رو خیلی قبلتر از اروپاییها به اهتزاز درآورد و به نحو غیرمستقیم به پیامبر اعتراض کرد مبنی بر اینکه گور پدر اون ازدواج و تأهلی که شما تعریف و تعیین میکنین! سینگل به گور میرم ولی تن به ازدواج با مرد مسلمان نمیدم!
دقت کنین که بعضی مالهکشان میگن اون زمان این چیزها طبیعی و رایج بوده و زنان هم مشکلی نداشتن!
@islie
یکی بود یکی نبود، غیر از دروغگوی دو عالم، قدرت در دست هیچکس نبود! یه فمنیست باقیمانده از دوران جاهلیت، چادر اجباریاش رو سر کرد و رفت پیش پیامبر که یه مشاورهی جدیِ قبل از ازدواج ازش بگیره.
خانوم گفت: «یا رسولالله! میخوام بدونم اگه شوهر کنم، شوهرم چه حقوقی داره؟ و من چه وظایفی؟»
پیامبر (ص) یه نگاهی کرد و فرمود: «اول اینکه باید ازش اطاعت کنی، فقط فرمان ببری، دوم اینکه بدون اجازهاش به یه گدا حتی یه دونه خرما هم ندی (از مالش به فقراء کمک نکنی)، سوم اینکه بدون رضایتش روزهی مستحبی نگیری، چهارم اینکه همیشه برای نیازهای جنسیِ بیپایانش آماده باشی، حتی حتی اگه روی جهاز شتر باشین وسط کویر بدون روانکننده!»
زن یه کم چشمهاشو تنگ کرد و گفت: «آها، که اینطور… خب ادامه بدید یا رسولالله.»
پیامبر ادامه داد: «بدون اجازهاش هم از خونه بیرون نری (حتی خونهی مامانبابات کوچهی کناری!)، چون اگه بری، تمام فرشتگان آسمون و زمین همزمان سر تا پات رو فحشکش میکنن و صغیر تا کبیرت رو لعنت میدن تا وقتی که برگردی خونه!»
زن ابروهاشو بالا انداخت و گفت: «خب اوکی… حالا اون چی؟ یعنی شوهرم چی به من بدهکاره؟ من چه حق و حقوقی دارم؟»
پیامبر فرمود: «پدر و مادرش حق بیشتری از تو دارن!»
زن گفت: «باشه بابا! حالا بفرمایید که اون به عنوان شوهر، چه وظایفی نسبت به من داره؟»
پیامبر فرمود: «شوهرت؟ پرسیدن داره زنیکهی بیهمهکس؟ اون حقش از تو خیلی بیشتره. به ازای هر صدتا حق که اون داره، تو یه دونه هم نداری.»
زن یه لحظه سکوت کرد… بعد دستاشو به آسمون بلند کرد و گفت: «قسم به همونی که تو رو پیغمبر کرد، دیگه اصلاً سمت مردان نمیرم! حتی دیگه به ازدواج فکر هم نمیکنم؛ به سلامتی مجردی!»
و اینطوری بود که اون زن پرچم استقلال زنان و فمنیسم رو خیلی قبلتر از اروپاییها به اهتزاز درآورد و به نحو غیرمستقیم به پیامبر اعتراض کرد مبنی بر اینکه گور پدر اون ازدواج و تأهلی که شما تعریف و تعیین میکنین! سینگل به گور میرم ولی تن به ازدواج با مرد مسلمان نمیدم!
دقت کنین که بعضی مالهکشان میگن اون زمان این چیزها طبیعی و رایج بوده و زنان هم مشکلی نداشتن!
@islie
بدیهی چیست؟ هر جملهای است که وقتی شما آن را نمیپذیری بلافاصله ذهنت به وضوح متوجه خواهد شد که در حال خودفریبی هستی؛ مثل چی؟ مثل این «هیچ جزء از کل خودش بزرگتر نیست».
سؤال مهمی داریم:
چرا جملهی «خدا وجود دارد و دینش اسلام است» بدیهی نیست؟
از کجا میدانیم که بدیهی نیست؟ از اینجا که واقعاً بسیارند انسانهایی که وقتی این جمله را نمیپذیرند هیچ احساس خودفریبیای نمیکنند.
شاید کسی بگوید بدیهی نیست تا محکی باشد برای سنجش انسانهای خوب و مؤمن از انسانهای بد و کافر!
خب میپرسیم:
چرا چیزهای دیگری محک نشد؟ مثلاً انجام حلالهای محمد و ترک حرامهای او. این خودش به قدر کافی محک قویای نبود؟! حتی میتوانست برای انسان معماهای دیگری طراحی کند و از انسان بخواهد که در تحلیل آنها بکوشد.
به این ابهام نمیگویند وسیلهی محک، بلکه میگویند پرتابشدگیِ انسان در عالم. مثل اینست که والدینی، فرزند ضعیف خودشان را در کودکی در خیابان پرتاب و رها کنند به حال خودش... این محک و سنجه نیست، این پرتابشدگی است!
خدا در حال سنجش و آزمون انسان نیست، خدا انسان را به این عالم مانند موشی پرتاب کرده است!
@islie
سؤال مهمی داریم:
چرا جملهی «خدا وجود دارد و دینش اسلام است» بدیهی نیست؟
از کجا میدانیم که بدیهی نیست؟ از اینجا که واقعاً بسیارند انسانهایی که وقتی این جمله را نمیپذیرند هیچ احساس خودفریبیای نمیکنند.
شاید کسی بگوید بدیهی نیست تا محکی باشد برای سنجش انسانهای خوب و مؤمن از انسانهای بد و کافر!
خب میپرسیم:
چرا چیزهای دیگری محک نشد؟ مثلاً انجام حلالهای محمد و ترک حرامهای او. این خودش به قدر کافی محک قویای نبود؟! حتی میتوانست برای انسان معماهای دیگری طراحی کند و از انسان بخواهد که در تحلیل آنها بکوشد.
به این ابهام نمیگویند وسیلهی محک، بلکه میگویند پرتابشدگیِ انسان در عالم. مثل اینست که والدینی، فرزند ضعیف خودشان را در کودکی در خیابان پرتاب و رها کنند به حال خودش... این محک و سنجه نیست، این پرتابشدگی است!
خدا در حال سنجش و آزمون انسان نیست، خدا انسان را به این عالم مانند موشی پرتاب کرده است!
@islie