دروغ‌ها و خرافات اسلام
21.7K subscribers
3.79K photos
1.09K videos
74 files
1.73K links
افشای دروغ‌ها و احصای خرافات اسلام! 👊

گروه دینی:
@Islie_Group

گروه سیاسی:
t.me/joinchat/GKIeuzu7ZRbM56GRGidicg

Channels:
@KHOD2 | @KTYAB | @ARKIV
Download Telegram
فتیش و تابو: «انحراف» یا شرطی‌سازی؟

تعریف علمی

فتیش (Fetishism) یعنی برانگیختگی جنسی با محرکی غیرمعمول (مثل اشیاء، لباس یا موقعیت خاص).
ادیان اغلب این پدیده رو «حرام»، «گناه» یا «انحراف از فطرت» معرفی می‌کنن.

اما علم، فتیش را پدیده‌ای قابل‌توضیح در چارچوب نوروساینس، روان‌شناسی یادگیری و فرگشت میداند.

مکانیزم‌های علمی Imprinting
(اثرگذاری اولیه)
در دوران بلوغ و نوجوانی، مغز به شدت حساس به تجربه‌های جدید جنسیه. اگر تجربه‌ای غیرمعمول با برانگیختگی همراه بشه، همون محرک می‌تونه به «فتیش» تبدیل بشه.

شرطی‌سازی کلاسیک
همونطور که پاولوف با زنگ شرطی‌سازی کرد، ذهن انسان هم می‌تونه یک شیء رو با تحریک جنسی پیوند بده.
مثال: اگر کسی بارها در شرایط خاص (مثلاً با یک نوع لباس یا بو) تحریک بشه، مغز اون محرک رو به «برانگیزاننده» دائمی تبدیل می‌کنه.

ریشه‌های فرگشتی
داوکینز در ژن خودخواه توضیح می‌ده که ژن‌ها به دنبال استراتژی‌های بقای خودشونن، حتی اگر تنوع زیادی ایجاد کنن. بخشی از این تنوع، در سکسوالیته هم دیده می‌شه. ترجیحات مختلف می‌تونن به طور غیرمستقیم به موفقیت تولیدمثلی کمک کنن یا بی‌ضرر باقی بمونن.

در حیوانات هم فتیش دیده شده. برخی پرندگان به جای جفت واقعی، به شیء خاصی جذب می‌شن (Supernormal stimulus)

در انسان، فتیش‌ها طیف دارن و بسیاری افراد بدون آسیب یا مشکل، فقط ترجیح جنسی متفاوت دارن.

سوءبرداشت دینی
در ادیان مختلف منجمله اسلام و تشیع، هر گونه تمایل خارج از ازدواج شرعی و سکس تک‌بعدی به‌عنوان انحراف، حرام و حتی جرم تعریف شده. این نگاه باعث شرم، سرکوب و احساس گناه می‌شه، در حالی که روان‌شناسی مدرن نشون می‌ده سرکوب تمایلات طبیعی خودش عامل اضطراب و اختلال جنسیه. همون‌طور که هراری در انسان خردمند می‌گه؛ تابوها ساخته شدند تا بدن و میل انسان تحت کنترل اجتماعی قرار بگیره.

نتیجه‌گیری علمی و ضدخرافه

فتیش‌ها نه لعنت الهی هستند، نه انحراف. اون‌ها حاصل ترکیب نوروساینس یادگیری، تجربه‌های اولیه و تنوع فرگشتی‌اند. برچسب‌های مذهبی فقط برای کنترل بدن و میل انسان ساخته شده‌اند.

راه درست: فهم علمی + آموزش جنسی + پذیرش تنوع انسانی.

📚 منابع
• Dawkins, R. The Selfish Gene (تنوع ژنی و رفتار)
• Harari, Y. N. Sapiens (تابو و کنترل بدن)
• Rachman, S. (1966). Sexual fetishism: conditioning and experimental evidence.
• Bancroft, J. Human Sexuality and Its Problems
• Neuroscience of Sexual Learning (current reviews)

@islie
👍3211👎3🤣3
ResearcherRe 🟰 📱📱🖥📱📱📱📱📱📄 (Searcher)
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👌10
ترس از مرگ: آیا جاودانگی یک فریب تکاملی است؟

ما از تاریکی، ارتفاع و مرگ می‌ترسیم. اما این ترس‌ها ریشه‌های یکسانی ندارند. ترس از تاریکی و ارتفاع ممکن است ذاتی باشد، اما ترس از مرگ به عنوان یک مفهوم انتزاعی، محصول پیچیدگی مغز ما است. اینجاست که ادیان و باورهای فراطبیعی، با وعده‌ی جاودانگی، پاسخی تکاملی به یکی از عمیق‌ترین اضطراب‌های بشری می‌دهند.

۱. ریشه تکاملی ترس: بقا، نه فلسفه! از دیدگاه تکاملی، هدف نهایی هر موجود زنده، انتقال ژن‌هایش به نسل بعد است. ترس یک مکانیسم بقا است. اجداد ما که از خطرات (مثل درندگان یا ارتفاع) می‌ترسیدند، شانس بیشتری برای زنده ماندن و تولیدمثل داشتند. بنابراین، ژن‌های ترسو در ما باقی ماند. اما آگاهی به مرگ یک محصول جانبی تکامل مغز پیشرفته‌ی انسان است. ما می‌دانیم که روزی خواهیم مرد و این آگاهی، می‌تواند فلج‌کننده باشد.

۲. نظریه مدیریت ترس (Terror Management Theory) روانشناسی مدرن، توضیح دقیق‌تری ارائه می‌دهد. نظریه مدیریت ترس می‌گوید کل فرهنگ بشری از هنر و مذهب تا ملیت پاسخی برای کاهش اضطراب ناشی از آگاهی از مرگ است. ما برای مقابله با این ترس، به دنبال نمادهای جاودانگی می‌رویم.

· جاودانگی نمادین: گذاشتن نام خود روی یک اثر هنری، نوشتن کتاب، یا داشتن فرزند (انتقال ژن).

· جاودانگی literal (under the letter) : باور به زندگی پس از مرگ، بهشت، جهنم و بازگشت روح.

ادیان، با مهارت تمام، هر دو نوع این جاودانگی را وعده می‌دهند. هم بهشت ابدی (جاودانگی تحت‌اللفظی) و هم اجر اخروی برای کارهای نیک (جاودانگی نمادین).

۳. ژن خودخواه و نیاز به بقا
ریچارد داوکینز در کتاب ژن خودخواه استدلال می‌کند که ما ماشین‌های بقایی هستیم که ژن‌های خودخواه را حمل می‌کنیم. هدف ژن، بقاست. بنابراین، طبیعی است که موجود میزبان یعنی ما به شدت به زندگی بچسبد و از نابودی بترسد. داوکینز حتی ادیان را به عنوان یک فرهنگ یا MEME (میم) می‌داند که مانند یک ویروس ذهنی، برای بقای خود تکثیر می‌شود. وعده‌ی جاودانگی، یک میم بسیار قدرتمند و contagious (مسری) است زیرا مستقیماً به یکی از عمیق‌ترین ترس‌های ما پاسخ می‌دهد.

۴. مثال: تأثیر «ترس از مرگ» بر رفتار مطالعات نشان داده‌اند که وقتی به مرگ خود فکر می‌کنیم (حتی ناخودآگاه)، تمایل بیشتری به دفاع از باورهای فرهنگی خود (ملیگرایی، مذهب) پیدا می‌کنیم و نسبت به کسانی که باورهای متفاوت دارند، خصمانه‌تر برخورد می‌کنیم. این دقیقاً همان چیزی است که در ادیان، مخصوصاً در شاخه‌های بنیادگرا مانند وهابیت یا تشیع‌، شاهد آن هستیم. تقویت هویت گروهی و دشمن‌تراشی برای مقابله با اضطراب مرگ.

۵. نقد خرافه: چرا وعده‌های دینی قابل اعتماد نیستند؟ وعده‌های دینی درباره بهشت و جهنم، فاقد کوچک‌ترین شاهد تجربی هستند. آنها بر پایه‌ی حسابگری و ترس بنا شده‌اند. اگر این کار را بکنی پاداش می‌گیری، اگر آن کار را بکنی عذاب می‌بینی. این در حالی است که علم عصب‌شناسی (نوروساینس) نشان داده که هویت و خودآگاهی ما محصول کارکرد مغز است و با مرگ مغزی، برای همیشه نابود می‌شود.

جمع‌بندی: ترس از مرگ، یک محصول طبیعی تکامل است. ادیان از این ترس سوء استفاده کرده و با وعده‌ی جاودانگی، که هیچ پشتوانه‌ی علمی ندارد، به دنبال جذب و کنترل پیروان خود هستند. به جای پناه بردن به خرافات، می‌توانیم با درک این مکانیسم‌های روانی، زندگی معناداری در اینجا و اکنون بسازیم. معنای زندگی را نه در وعده‌های اخروی، بلکه در کنار آمدن با واقعیت‌های طبیعت و کمک به همنوعان خود جستجو کنیم.


📚 منابع
• Dawkins, R. The Selfish Gene
• Harari, Y. N. Sapiens: A Brief History of Humankind
• Kirkwood, T. The Disposable Soma Theory of Aging
• Becker, E. The Denial of Death

@islie
👍3311👎3👏1
آداب، شیوه‌ها و جزئیات صمیمیِ روابط جنسی در عصر حجر: یک کالبدشکافی علمی

۱. ساختار اجتماعی و قواعد رابطه:

بر خلاف تصور "هرج و مرج کامل"، شواهد نشان می‌دهد این جوامع قواعدی هرچند ساده و انعطاف‌پذیر داشتند.

· روابط چندشکلی (Polyamory/Promiscuity نسبی): بسیار محتمل است که روابط انحصاری به شکل مدرن آن (تک‌همسری سختگیرانه) غالب نبوده است. افراد می‌توانستند با چندین شریک جنسی در درون یا حتی خارج از گروه خود رابطه داشته باشند. این کار تنوع ژنتیکی را افزایش می‌داد و احتمال انقراض گروه به دلیل ناباروری یک زوج را کاهش می‌داد.
· پیوند جفتی (Pair Bonding): این به معنای نبود روابط عاطفی نیست. احتمالاً پیوندهای جفتی موقت یا نسبتاً پایدار (مثلاً برای چندین سال تا زمان بزرگ شدن کودک) وجود داشت. این پیوندها برای مراقبت از فرزندان که دوره طولانی‌ای وابسته به والدین بودند، ضرورت تکاملی داشت.
· سلسله مراتب و قدرت: در برخی گروه‌ها، احتمالاً مردان مسلط (آلفا) دسترسی بیشتری به زنان داشتند. اما در بسیاری دیگر، ساختار اجتماعی برابرطلب‌تر بود و زنان به دلیل نقش حیاتی‌شان در گردآوری غذا (که درصد عمده‌ای از رژیم غذایی بود) و اجتماعی کردن کودکان، قدرت و انتخاب قابل توجهی داشتند.

۲. آداب و شیوه‌های جفت‌یابی:

· انتخاب توسط ماده (Female Choice): نظریه تکامل بر این اصل تأکید دارد که در بسیاری از گونه‌ها (از جمله انسان)، انتخاب نهایی معمولاً با ماده‌هاست. زنان به دنبال نشانه‌های کیفیت ژنتیک (مانند سلامت فیزیکی، مهارت در شکار)، توانایی محافظت و ارائه منابع (مانند گوشت) و همچنین ویژگی‌های خوب پدرانه (مهربانی، همکاری) در مردان بودند. این یک استراتژی تکاملی برای اطمینان از بقای فرزندان بود.
· هدیه دادن و نمایش: مردان برای جلب توجه زنان احتمالاً به نمایش مهارت‌ها (شکار موفق، ساخت ابزار ظریف)، شرکت در رقص‌ها و مراسم و پیشکش هدایا (مانند تیغه‌های سنگی زیبا، گردنبندهای صدفی، یا بخشی از شکار) می‌پرداختند.
· رقابت و همکاری میان نرها: رقابت میان مردان برای دسترسی به شرکای جنسی وجود داشت، اما این رقابت لزوماً همیشه به خشونت فیزیکی ختم نمی‌شد. اغلب به شکل نمایش‌های آیین‌مند بود. از سوی دیگر، همکاری میان مردان برای شکار بزرگتر که منابع بیشتری برای جذب زنان فراهم می‌کرد، نیز یک استراتژی موفق بود.

۳. جزئیات صمیمی و رفتار جنسی:

· چهره‌به‌چهره (Face-to-Face): بر خلاف بسیاری از پستانداران، انسان‌ها رابطه جنسی چهره‌به‌چهره دارند. این حالت صمیمیت عاطفی را افزایش می‌دهد و به تقویت پیوند جفتی کمک می‌کند. بدون شک این شیوه در عصر حجر نیز رواج داشته است.
· قدیمی‌ترین بحث بر سر وجود "فحشا" در آن دوران بسیار است. اما در جوامع بسیار کوچک و برابرطلب شکارگر-گردآورنده، مفهوم مبادله سکس با پول یا منابع به شکل مدرن آن بعید به نظر می‌رسد. احتمالاً مبادله غیرمستقیم منابع برای جلب لطف جنسی (به عنوان بخشی از استراتژی جفت‌یابی) وجود داشته است.

۴. یک مثال بسیار جالب : ژن MC1R و گواهی بر انتخاب جنسی

یک مطالعه جنجالی نشان می‌دهد که چطور سلیقه جنسی می‌تواند تکامل را هدایت کند.

وقتی انسان‌ها پوست خود را با از دست دادن موی بدن از دست دادند، پوستشان تیره شد تا در برابر اشعه UV محافظت شود. اما وقتی به عرض‌های جغرافیایی بالاتر (مثلاً اروپا) مهاجرت کردند، نیاز به پوست تیره کمتر شد. جهش در ژن MC1R منجر به رنگ‌های پوست و موی روشن‌تر (و حتی کک و مک) شد. نظریه این است که این ویژگی‌های غیرمعمول و جدید، می‌توانست برای برخی افراد جذاب به نظر برسد و بنابراین این افراد شانس جفت‌یابی و تولیدمثل بیشتری می‌یافتند. این یک مثال عینی از انتخاب جنسی است که در آن سلیقه جنسی یک جنس (احتمالاً زنان) به طور غیرمستقیم مسیر تکامل ظاهر فیزیکی گونه را تغییر داده است.

بنابراین تابوهای شدید (مانند حجاب اجباری، تفکیک جنسیتی افراطی، مجازات همجنس‌گرایی) ساخته‌های فرهنگی متأخر هستند و ریشه در زیست‌شناسی اولیه انسان ندارند.

طبیعت انسان یک آزمایشگاه پیچیده و متنوع بوده است، نه یک دگم ساده و تغییرناپذیر. علم این حقیقت را فاش می‌کند.

منابع:

· The Red Queen: Sex and the Evolution of Human Nature by Matt Ridley
· Sex at Dawn: How We Mate, Why We Stray, and What It Means for Modern Relationships by Christopher Ryan and Cacilda Jethá

@islie
34👍14👏2👎1
بعضی خداباوران بر این عقیده‌اند که شر در عالم وجود دارد تا خیر را بتوانیم احساس کنیم
شما اگر تشنه نباشید از نوشیدن آب لذتی نمی‌برید
هر چه رنج عطش بیشتر باشد و بیشتر تشنه باشید، لذتی که از نوشیدن آب می‌برید هم بیشتر است
اگر چند روز بدون آب زیر گرمای آفتاب بیابان باشید و بعد آبی پیدا کنید (حتی داغ و گندیده) آن را با لذت فراوانی خواهید نوشید
پس چه بهتر که رنج تشنگی باشد!
خب جواب
شما وقتی اندکی تشنه باشید شاید از نوشیدن آب گرم لذت نبرید، اما از نوشیدن آبمیوه یا نوشابه خنک که حتماً لذت می‌برید
و این یعنی چه؟ یعنی می‌توان لذت را بیشتر کرد با افزایش کیفیت نوشیدنی بدون نیاز به ایجاد عطش طولانی‌مدت
همین آبمیوه را اگر گازدار و انرژی‌زا کنید لذت بیشتری هم خواهید برد
به همین نحو می‌شود لذتش را به طور دائم افزایش داد
شما اگر می‌خواهید کودکتان لذت بیشتری ببرد باید به جای آب گرم و مانده به او شیرموز خنک بدهید نه اینکه او را چند روز تشنه نگه دارید تا همان آب گرم را هم با لذت وافر بنوشد!
وگرنه در همین خوزستان خودمان هم بود پیرزنی که با لذت گندآب لجن کف زمین را خم شد و نوشید
@islie
36👌14👍9👎3
ما ۹۸٪ شامپانزه ایم؟! نگاهی علمی به شباهت ژنتیکی و فروپاشی ادعای «تمایز مطلق» انسان

یک حقیقت شگفت انگیز: دانشمندان با توالییابی ژنوم انسان و شامپانزه به این نتیجه رسیدهاند که حدود ۹۸.۸٪ از DNA ما با نزدیکترین خویشاوند زنده مان؛ شامپانزه، مشترک است. این رقم نه یک ادعا، که یک واقعیت علمی مستند است.

این کشف، یکی از قویترین شواهد برای نظریه تکامل داروین است و پیامدهای عمیق فلسفی، مذهبی و علمی دارد. این یافته، قلعه‌ی تصور کهنه ای را که انسان را جدا از طبیعت و موجودی ویژه و برتر به صورت ذاتی میداند، به لرزه درمی آورد.

این شباهت دقیقاً به چه معناست؟

این بدین معنا نیست که ما ۹۸٪ شامپانزه هستیم! بلکه به این معناست که ساختار پایه ی ژنتیکی ما همان دستورالعملی که پروتئین‌ها را میسازد و بدن یک موجود زنده را شکل میدهد، بسیار مشابه است. تفاوتهای کوچک در ژنها (آن ۱.۲٪) و بهویژه در تنظیم بیان همین ژنهای مشترک، منجر به تفاوتهای عظیم در آناتومی مغز، اندازه‌ی بدن، توانایی‌های زبانی و فرهنگ شده است.

مثال برای درک بهتر: فرض کنید دو کتاب با ۹۸٪ شباهت داریم. هر دو از یک الفبا و کلمات مشابه استفاده میکنند. اما آن ۲٪ تفاوت در ترتیب کلمات و جمله‌بندی‌ها، یکی را به یک «رمان عاشقانه» و دیگری را به یک «کتاب فیزیک کوانتوم» تبدیل کرده است. ژنهای ما هم دقیقاً همینطور هستند.

پیامدهای این کشف:
۱. رد انسان‌محوری (Anthropocentrism): این یافته، دیدگاه ادیان ابراهیمی را که انسان را «اشرف مخلوقات» و هدف نهایی خلقت میدانند، به چالش میکشد. ما محصول یک فرآیند طبیعی تکاملی هستیم، نه یک طرح از پیش تعیین‌شده‌ی ویژه.
۲. تأیید نظریه تکامل: این شباهت قاطعانه‌ترین دلیل برای اثبات اشتراک ancestry (نیای مشترک) بین انسان و میمونهای بزرگ است.
۳. درک بهتر زیست شناسی انسان: مطالعه‌ی بیماری‌ها، رفتارها و حتی روانشناسی ما با مطالعه‌ی خویشاوندان نزدیکمان غنی‌تر میشود. بسیاری از رفتارهای اجتماعی، رقابت و همکاری ما ریشه در تاریخ تکاملی مشترکمان دارد.

هراری به زیبایی توضیح میدهد که چگونه انقلاب شناختی و توانایی خلق داستانهای تخیلی مشترک (مانند ادیان، ملتها و قوانین) بود که انسان را از دیگر جانداران متمایز کرد، نه یک تمایز ذاتی بیولوژیکی مطلق. داوکینز نیز به صورت بنیادین توضیح میدهد که موجودات زنده، از جمله انسان، تنها ماشینهای بقا برای ژنها هستند. این دیدگاه، هرگونه مفهوم هدف مقدس برای حیات را رد کرده و نشان میدهد رفتار ما تا حد زیادی در راستای بقا و گسترش ژن‌هایمان شکل گرفته است.

این ۹۸٪ به ما می‌آموزد؛ ما نه اربابان کائنات، بلکه بخشی پیوسته و وابسته از شبکه‌ی پیچیده‌ی حیات روی زمین هستیم. پذیرش این واقعیت، نه تنها از ارزشهای انسانی (مانند اخلاق، عشق و همدلی) نمیکاهد، بلکه آنها را غنی‌تر میکند؛ چرا که نشان میدهد این ویژگی‌های زیبا، محصول تکامل و برای بقای اجتماعی ما ضروری بوده‌اند، نه امری تحمیلی از یک منشأ ماورایی.

این علم است که با شواهد محکم خود، جهان را توضیح میدهد، نه داستان‌های اساطیری و خرافات ادیان که سعی در جدا کردن انسان از طبیعت دارند.

منابع :

The Selfish Gene — Richard Dawkins (1976)
Sapiens: A Brief History of Humankind — Yuval Noah Harari (2011)
• King MC, Wilson AC. “Evolution at two levels in humans and chimpanzees.” Science (1975)
• The Chimpanzee Genome Project, Nature (2005)

@islie
34👍16👎3👌3
توده و مردم ایران، از وقتی فرق بین دست راست و چپشان را شناختند و وارد سیاست شدند، همیشه یک آرزوی عمیق داشتند
آن هم اینکه ولایتی را ذیل فقاهت برپا کنند
این ولایت فقیه از قدیم تمنایی بود در دل و جان ایرانی‌ها
گمان می‌کردند فقط باید به اسلام فرصت داد
اسلام قوایی دارد که در بسترش باید به فعلیت برسد
اسلام می‌تواند در علوم غریبه و مادی بشر را به اوج برساند
اخلاق و انسانیت را به تعالی خودش نزدیک کند
فقر، تبعیض، شر و بدی را از ریشه کنده و جهان را تصرف و از خوبی پر کند
همه جهان را مسلمان کند
استادشان مطهری ادعاء کرده بود که اگر فقهاء در هر روز، فقط نیم‌ساعت از یک کانال رادیویی را در اختیار بگیرند، کل عالم را با نیروی منطق مسلمان می‌کنند!

اما حال که قریب به نیم‌قرن، همه‌چیز از ثروت و قدرت و سیاست تا رسانه و بقیه نیروها در اختیار ولایت فقیه و فقهاء قرار گرفت
و اسلام بستری یافت که تمام استعدادهای خودش را ابراز کند
دیدیم آخرش هیچ چیز نداشت جز ظلم و بدی و شر
کدام استعداد پنهان؟ اسلام هر جا تمدنی هم داشت، ذیل تمدن یونان و ایران و بقیه بود
حالا فهمیدیم که آن همه توهم و ادعاء در باب استعدادها و ظرفیت‌های بالقوه اسلام و آن تمنای ولایت فقیه چقدر پوچ بود
ما ننشستیم مانند انسان عاقل، دودوتا چهارتا کنیم و بفهمیم که این خیالات اجرائی نمی‌شود و همه‌اش خطای شناختی و گمان باطل است
اصرار بر اجراء داشتیم
حال که سرمان محکم به سنگ خورد، یک جا نشستیم (یا بگو تمرگیدیم)
و این روزگاری که می‌بینید، نتیجه همان پیش‌بینی‌نکردن‌ها و دودوتا چهارتا نکردن‌های ماست
چیزی که عادت ما بود
و هنوز هم در خیلی‌ها از ما هست (اگر نگوییم در اکثر ما)
هنوز هم همان گمان‌های باطل را داریم
اما نه ذیل ولایت فقیه
ذیل عناوین دیگری
هنوز هم فقط فریب ظواهر و قوالب را می‌خوریم و پیش‌بینی و محاسبه دقیق و عمیق را نه انجام می‌دهیم و نه قبول داریم

ملکیان:
فرزانگان کسانی‌اند که آنچه را که من و توی غیرفرزانه، پس از تجربه به دست می‌آوریم، اینان پیش از تجربه به آن ادارک پیدا می‌کنند. مثلاً من فکر می‌کردم ثروت و تجملات برای من شادی می‌آورد، ولی بعد از شصت سال که تجارت کردم، به ثروت که رسیدم، دیدم ثروت نه تنها شادی نمی‌آورد بلکه شادی قبلی را هم از بین می‌برد. فرزانه کسی است که بدون اینکه دنبال ثروت برود و بدون اینکه ثروت را عملاً بعد از شصت سال به دست آورد، با پیش‌بینی و درون‌نگری عمیق بفهمد که ثروت نمی‌تواند شادی‌آفرین باشد.
@islie
31👍18👏8
میل زنانه: نگاهی علمی به یک تابوی تاریخی. چرا متون سنتی desire زنانه را محو کردند؟

۱. نگاهی تکاملی: نظریه «ژن خودخواه» ریچارد داوکینز

برای درک هر پدیده بیولوژیکی، ابتدا باید از لنز تکامل به آن نگاه کنیم. ریچارد داوکینز در کتاب خود، «ژن خودخواه»، توضیح می‌دهد که تمامی رفتارهای ما در خدمت بقا و replication ژن‌هایمان است.

از این منظر، ارگاسم زنانه یک ابزار تکاملی هوشمندانه است. برخلاف مردان که انزال برایشان امری ضروری برای باروری است، ارگاسم زنانه برای باروری ضروری فوری نیست. پس چطور تکامل یافته است؟

پاسخ علم تکامل این است. ارگاسم زنانه به عنوان یک مکانیسم انتخابگر عمل می‌کند. زنانی که توانایی تجربه لذت جنسی را داشتند، ترجیح می‌دادند با مردانی رابطه برقرار کنند که از نظر ژنتیکی سالم‌تر و قوی‌تر بودند (جذابیت فیزیکی نشانه‌ای از سلامت ژن‌هاست) و زمان بیشتری را به معاشقه اختصاص می‌دادند که نشان‌دهنده صبر، توجه و سرمایه‌گذاری عاطفی است. احتمال اینکه پس از تولد فرزند، برای مراقبت از او بمانند، بیشتر بود. به عبارت ساده، ارگاسم زنانه یک پاداش بیولوژیک برای انتخاب شریکی است که شانس بقای فرزند را به حداکثر می‌رساند. این نظریه، desire زنانه را از یک امر "اضافی" به یک استراتژی حیاتی برای بقا ارتقا می‌دهد.

۲. علم فیزیولوژی: هورمون‌ها، HRV و سیستم عصبی

حالا ببینیم این desire در بدن چگونه عمل می‌کند.

· هورمون‌ها: برخلاف تصور رایج که میل جنسی را فقط به تستسترون مردانه نسبت می‌دهد، در زنان یک تعادل ظریف هورمونی حاکم است. تستوسترون که در زنان نیز ترشح می‌شود محرک اصلی میل (libido) است. استروژن سلامت و lubrication بافت‌های واژن را تضمین می‌کند و اکسیتوسین (هورمون عشق و bonding) پس از ارگاسم ترشح می‌شود و باعث ایجاد دلبستگی و کاهش استرس می‌گردد. اختلال در هر یک از اینها می‌تواند میل را تحت تاثیر قرار دهد.

· HRV (تغییرپذیری ضربان قلب)
یکی از جالب‌ترین مفاهیم جدید در روانشناسی-فیزیولوژی، HRV است. HRV معیاری از توانایی قلب برای تطبیق با شرایط استرس‌زا و آرامش است. HRV بالا نشان‌دهنده یک سیستم عصبی قوی و انعطاف‌پذیر است. مطالعات نشان داده‌اند که HRV بالا با برانگیختگی جنسی (arousal) بهتر در زنان ارتباط مستقیم دارد. چرا؟ زیرا برای تجربه لذت جنسی، بدن باید از حالت "سمپاتیک" (جنگ و گریز، استرس) به حالت "پاراسمپاتیک" (استراحت و هضم، آرامش) تغییر وضعیت دهد. زنانی که HRV بالاتری دارند، این انتقال را آسان‌تر انجام می‌دهند و بنابراین، راحت‌تر برانگیخته شده و به ارگاسم می‌رسند. این یافته، ارتباط عمیق سلامت روان و سلامت جنسی را نشان می‌دهد.

۳. مقابله با روایات سنتی و دینی. چرا محو شد؟

حال با این داده‌های علمی، به سوال اصلی برمی‌گردیم. چرا این بخش کاملاً طبیعی و حیاتی از وجود یک زن، در متون سنتی (به ویژه متون دینی مثل اسلام) یا حذف شد یا به عنوان چیزی شیطانی و گناه آلود معرفی گردید؟

پاسخ را باید در جامعه‌شناسی قدرت و ایدئولوژی جستجو کرد، نه در علم. در جوامع پدرسالار، کنترل نیازهای جنسی زنان برابر است با کنترل خطوط وراثت و اموال. انکار لذت زنانه، او را به یک "ظرف" برای تولیدمثل تقلیل می‌دهد، نه یک انسان مستقل با میل‌های خود.
· انکار عاملیت زن: اعتراف به اینکه زنان نیز میل به استقلال دارند، به این معنی است که آنان نیز می‌توانند انتخابگر باشند. این ایده برای سیستم‌های مردسالار که می‌خواهند زنان را "منفعل" و مطیع نگه دارند، خطرناک است. بنابراین، میل زنانه به عنوان یک تهدید به تصویر کشیده شد.
· تعریف "عفت" بر اساس نفی لذت: در بسیاری از این متون، "عفیف" بودن زن معادل با "بی‌میل" بودن تعریف شده است. این یک تحریف بزرگ برای راحت‌تر کردن کنترل بدن زن است. علم اما می‌گوید یک زن می‌تواند هم کاملاً دارای میل جنسی باشد و هم کاملاً عفیف (اگر عفت به معنای انتخاب آگاهانه باشد).

بنابراین هیچکدام از این توصیه‌های سنتی و دینی، پایه‌ی علمی ندارند. آن‌ها برساخته‌های ایدئولوژیک برای حفظ ساختارهای قدرت خاصی هستند که امروزه با علم قابل ابطال هستند.

منابع:
1. کتاب «ژن خودخواه» - ریچارد داوکینز
2. کتاب «انسان خردمند» - یووال نوح هراری (در بخش‌های مربوط به تشکیل جوامع و نقش جنسیت)
3. مقالات علمی در مورد «HRV and Sexual Arousal» در پایگاه‌های داده like PubMed
4. کتاب «Come as You Are» - Emily Nagoski (مرجع عالی برای سکسولوژی مبتنی بر علم)

@islie
👍3311👏3
اپیدمی معناسازی: چرا مغز انسان در دام تئوری‌های توطئه و خرافات می‌افتد؟

در جهانی مملو از عدم قطعیت، بحران‌ها و رویدادهای پیچیده، یک پدیده قدیمی اما همیشه حاضر، خود را به شکل جدیدی نشان می‌دهد. همه‌گیری تئوری‌های توطئه. از انکار واکسن تا ادعاهای عجیب درباره کنترل ذهن، این داستان‌ها به سرعت گسترش می‌یابند. اما سؤال اینجاست، چرا یک توضیح علمی سخت و چندلایه، در برابر یک داستان تخیلی ساده درباره گروهی شرور، اغلب بازنده می‌شود؟ پاسخ این سؤال در عمیق‌ترین بخش‌های روان و تکامل ما نهفته است.

۱. دستگاه معناساز: مغز انسان خردمند (Homo Sapiens)

یووال نوح هراری در کتاب مشهورش «انسان خردمند» (Sapiens) توضیح می‌دهد که عامل اصلی تسلط انسان بر جهان، توانایی منحصر به فردش در ساختن و باور کردن داستان‌های مشترک است. اسطوره‌ها، ادیان، ملت‌ها و پول همگی داستان‌هایی هستند که تنها در ذهن ما وجود دارند، اما جهان را می‌سازند. مغز ما یک دستگاه معناساز است. وقتی با یک رویداد تروماتیک یا غیرقابل درک (مثل یک پاندمی یا یک ترور) روبرو می‌شویم، مغز بلافاصله به دنبال ساختن یک روایت یا داستان می‌گردد تا آن رویداد را توضیح دهد. اگر توضیح علمی در دسترس نباشد یا بیش از حد پیچیده به نظر برسد، مغز به سراغ ساده‌ترین و در دسترس‌ترین روایت می‌رود: یک توطئه.

۲. ژن خودخواه و memetics: ویروس‌های ذهن

ریچارد داوکینز در کتاب ژن خودخواه ایده میم را معرفی می‌کند. میم یک واحد فرهنگی (مثل یک آهنگ، یک شعار یا یک باور) است که همانند یک ژن، برای تکثیر و بقای خود در استخر میم‌ها (ذهن انسان‌ها) رقابت می‌کند. تئوری‌های توطئه و خرافات، میم‌های قدرتمند هستند. ویژگی‌هایی دارند که شانس بقا و انتشارشان را بسیار بالا می‌برد.

· ساده‌اند: یک علت برای همه چیز ارائه می‌دهند.
· احساس‌برانگیزند: از ترس، خشم و اضطراب استفاده می‌کنند که احساسات قدرتمندی برای اشتیاق هستند.
· خود تأییدگرند: هرگونه شکلی را نشانه اینکه شما هم بخشی از توطئه هستید قلمداد می‌کنند و بنابراین غیرقابل ابطال می‌شوند. این میم‌ها مانند ویروس عمل می‌کنند و ذهن میزبان را به گونه‌ای متحول می‌کنند که خود به ناقل و مبلغ آن تبدیل شود.

۳. روانشناسی شناختی: سوگیری‌های ذهنی که گولمان می‌زنند

· سوگیری تأییدی (Confirmation Bias): ما تمایل داریم فقط به اطلاعاتی توجه کنیم که باورهای فعلی ما را تأیید می‌کنند و شواهد مخالف را نادیده می‌گیریم. یک طرفدار تئوری توطئه، هر ویدئوی یوتیوبی که ادعایش را تأیید کند، شاهد می‌داند و هر مقاله علمی را قسمتی از دروغ بزرگ قلمداد می‌کند.
· خطای دیدگاه کلی (Hindsight Bias): پس از وقوع یک رویداد، ما فکر می‌کنیم همه چیز از اول واضح بود. این حس اطمینان کاذب، به فرد باورکننده توطئه احساس برتری فکری می‌دهد.
· توهم کنترل (Illusion of Control): پذیرش اینکه بسیاری از رویدادها تصادفی و خارج از کنترل هستند، اضطراب‌آور است. تئوری توطئه این توهم را ایجاد می‌کند که اگر ما حقیقت پنهان را بدانیم، می‌توانیم کنترل اوضاع را به دست بگیریم.

۴. کارکرد اجتماعی: هویت و تعلق‌ گروهی

باور به یک تئوری توطئه، فرد را عضو یک جامعه کوچک اما بسیار متعهد می‌کند. این حس تعلق و هویت گروهی، یک نیاز عمیق انسانی را ارضاء می‌کند. این گروه‌ها اغلب خود را متفکران مستقل و بیدار می‌دانند و بقیه جامعه را خفته یا گوسفند خطاب می‌کنند. این حس برتری اخلاقی و فکری، بسیار اعتیادآور است.

نقدی بر ادیان و مخصوصاً نگاه شیعی: ادیان سازمان‌یافته، به ویژه آن‌هایی که دارای ساختار قدرتمند هیرارشیک و تفسیر غیبی از تاریخ هستند (مانند تشیع)، اغلب بستر بسیار حاصلخیزی برای رشد میم‌های توطئه‌ای فراهم می‌کنند. داستان بزرگ شیعه که حول محور مظلومیت، غیبت و انتظار برای ظهور یک منجی که جهان را از شر ظالمان پاک می‌کند، می‌چرخد از نظر روانشناختی، یک ابرروایت توطئه است. در این روایت، تاریخ، نه محصول عوامل اجتماعی، اقتصادی و تصادفی، بلکه عرصه نبرد خیر و شر از پیش تعیین شده‌ای است که توسط نیروهای غیبی هدایت می‌شود. این نگاه، دقیقاً همان الگوی شناختی است که توهم توطئه را تغذیه می‌کند. ساده‌سازی پیچیدگی، ارضاء نیاز به عدالت و دیدن دست پنهان در هر رویداد.

جمع‌بندی و راهکار: مقابله با تئوری توطئه با تحقیر و تمسخر ممکن نیست. باید ریشه‌های روانشناختی و شناختی آن را درک کرد. بهترین پادزهر، تقویت سواد علمی و تفکر انتقادی است. باید به مردم آموخت که:

· چگونه شواهد را ارزیابی کنند.
· چگونه منابع اطلاعاتی را نقد کنند.
· چگونه با عدم قطعیت و پیچیدگی کنار بیایند.
· و چگونه سوگیری‌های طبیعی ذهن خود را بشناسند.

@islie
👍2611
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هراری معتقد است که جنگ و خشونت از ویژگی‌های ذاتی انسان نیستند، بلکه محصول تاریخ و فرهنگ هستند. او استدلال می‌کند که انسان‌ها در طول تاریخ، به دلیل ترس، نادانی و رقابت، به جنگ و خشونت روی آورده‌اند.

در کتاب “ساپینس”، هراری نشان می‌دهد که چگونه انسان‌ها از زمان‌های قدیم تاکنون، به جنگ و خشونت روی آورده‌اند و چگونه این پدیده‌ها بر تاریخ بشر تأثیر گذاشته‌اند. او همچنین به بررسی ریشه‌های جنگ و خشونت در دوران مدرن می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه عوامل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به ایجاد جنگ و خشونت منجر می‌شوند.

در کتاب “هومو دئوس”، هراری به بررسی آینده بشر می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه فناوری‌های جدید و تغییرات محیطی می‌توانند به ایجاد جنگ و خشونت جدیدی منجر شوند. او همچنین به بررسی نقش انسان‌ها در ایجاد جنگ و خشونت می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه انسان‌ها می‌توانند با انتخاب‌های خود، به کاهش یا افزایش جنگ و خشونت برسانند.

در کتاب “21 درس برای قرن 21”، هراری به بررسی چالش‌های قرن 21 می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه جنگ و خشونت از جمله بزرگ‌ترین چالش‌های این قرن هستند. او استدلال می‌کند که برای حل این چالش‌ها، باید به فهم ریشه‌های جنگ و خشونت بپردازیم و تلاش کنیم تا با آموزش، دیپلماسی و همکاری بین‌المللی، به کاهش جنگ و خشونت برسیم.

@islie
👏2818👍5😁1
راز تکاملی عشق: چگونه ژن‌های HLA جذابیت بوی بدن و انتخاب جفت را هدایت می‌کنند؟

یکی از جذاب‌ترین و علمی‌ترین مکانیسم‌های انتخاب جفت در انسان؛ مکانیسمی که خرافات رایج در ادیان و فرهنگ‌های مختلف (از جمله توصیه‌های غیرعلمی در متون اسلامی برای انتخاب همسر) را به چالش می‌کشد و نشان می‌دهد طبیعت، برنامه‌ای بسیار هوشمندانه‌تر دارد.

۱. مقدمه: آن "حس" غیرقابل توصیف همه ما آن احساس را تجربه کرده‌ایم: بودن در کنار فردی که بوی طبیعی بدنش نه عطر یا ادکلن برای ما به شکل شگفت‌انگیزی جذاب، اطمینان‌بخش و حتی محرک است. برخلاف آنچه که ممکن است به ما القا شده باشد، این احساس یک امر "ماوراءالطبیعی"، "نشانه الهی" یا نتیجه "تشابه طالع" نیست. این یک فرآیند علمی عمیقاً ریشه‌دار در ژنتیک و تکامل است.

۲. ژن‌های MHC/HLA: فرماندهان سیستم ایمنی در هسته هر سلول ما مجموعه‌ای از ژن‌ها به نام کمپلکس اصلی سازگاری بافتی (MHC) وجود دارد. در انسان به این ژن‌ها آنتی‌ژن گلبول سفید انسانی (HLA) می‌گویند. این ژن‌ها مسئول تولید پروتئین‌هایی هستند که به سیستم ایمنی بدن در شناسایی سلول‌های خودی از عوامل خارجی مانند باکتری‌ها و ویروس‌ها کمک می‌کنند. هرچه تنوع اشکال مختلف این ژن‌ها در شما بیشتر باشد، سیستم ایمنی شما قوی‌تر است و می‌تواند طیف وسیع‌تری از پاتوژن‌ها را شناسایی کند.

۳. آزمایش مشهور "جوراب کثیف" و اثبات علمی یکی از معروف‌ترین آزمایش‌ها در این زمینه، مطالعه "مکالمه-ویedin" (Claus Wedekind) در دانشگاه لوزان سوئیس بود. در این آزمایش از گروهی از مردان خواسته شد تا ۴۸ ساعت یک تی‌شرت یکسان بپوشند و از دئودورانت استفاده نکنند. سپس از گروهی از زنان خواسته شد تا بوی تی‌شرت‌ها را ارزیابی کنند. نتیجه شگفت‌انگیز بود، زنان به طور قابل توجهی بوی مردانی را ترجیح دادند که پروفایل ژن‌های HLA آنها با خودشان متفاوت بود. این ترجیح حتی در زنانی که در حال مصرف داروهای ضدبارداری بودند معکوس شد، که نشان می‌دهد هورمون‌ها می‌توانند در این ارزیابی تکاملی اختلال ایجاد کنند.

۴. چرا تکامل این مسیر را انتخاب کرده؟ منطق بقا دلیل این ترجیح ساده و در عین حال عمیق است. تولید فرزندان سالم‌تر. زمانی که دو فرد با پروفایل‌های HLA بسیار متفاوت با هم جفت می‌شوند، فرزند حاصل مجموعه‌ای بسیار متنوع و قوی از این ژن‌ها را به ارث می‌برد. این کودک می‌تواند با طيف وسيعی از بیماری‌ها مبارزه کند، شانس بقای بالاتری دارد و در نتیجه، ژن‌های والدین خود را با موفقیت بیشتری به نسل بعد منتقل می‌کند. این دقیقاً همان چیزی است که ریچارد داوکینز در کتاب کلاسیک "ژن خودخواه" بر آن تأکید می‌کند؛ رفتار ما در نهایت در خدمت بقا و تکثیر ژن‌هایمان است.

۵. تقابل با خرافات و باورهای غیرعلمی این یافته علمی مستقیماً با بسیاری از آموزه‌های خرافی در تضاد است. به عنوان مثال، در برخی فرهنگ‌های مذهبی انتخاب همسر بر اساس معیارهایی مانند "تشابه طالع"، "محاسبه نام‌ها"، "سحر و جادو"، یا حتی توصیه به ازدواج فامیلی (که شباهت HLA را بسیار افزایش می‌دهد) ترویج می‌شود. علم به وضوح نشان می‌دهد که ترجیح ناخودآگاه ما برای بوی بدن، معیاری بسیار هوشمندانه‌تر و منطقی‌تر برای انتخاب شریک زندگی است تا هرگونه طالع‌بیني یا محاسبات وهم‌آلود. تکامل بر خلاف خرافات، آزمون‌وخطای میلیون‌ها ساله را پشت سر گذاشته تا بهترین راهکار را برای ما فراهم کند.

به غریزه خود اعتماد کنید دفعه بعد که حس کردید "شیمی" خاصی با کسی دارید، بدانید که این یک فرآیند پیچیده زیست‌شیمیایی و ژنتیکی است که برای منفعت نسل آینده شما طراحی شده است. این زیبایی علم است.

منابع:

1. Wedekind, C., Seebeck, T., Bettens, F., & Paepke, A. J. (1995). MHC-dependent mate preferences in humans. Proceedings of the Royal Society of London. Series B: Biological Sciences.
2. Dawkins, R. (1976). The Selfish Gene. Oxford University Press. (کتاب ژن خودخواه)
3. Sapolsky, R. M. (2017). Behave: The Biology of Humans at Our Best and Worst. Penguin Books. (انسان خردمند به زبان زیست‌شناسی)
4. Zietsch, B. P., et al. (2020). MHC-dependent mate choice in humans: A meta-analysis. Evolution and Human Behavior.

@islie
36👍10
🔘روایتی از روحانیت و حوزه: سفری در تاریخ و هویت
#بخش_اول

💢واقعیت این است که موضوع روحانیت، یا آنچه ما «نهاد سنت» می‌نامیم، مسئله‌ای عمیقاً ایرانی است؛ از نظر فلسفی، فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی. این موضوع از حدود ۱۵۰ سال پیش آغاز شده و احتمالاً هیچ‌گاه به پایان نخواهد رسید. روحانیت برای ما یک مسئله بنیادی است. گروهی که خود را نماد و حافظ سنت می‌دانند، از نگاه تجددگرایان مانع پیشرفت‌اند، و از نگاه سنت‌گرایان، مدافع هویت در برابر موج تجدد. این دو اردوگاه همچنان به شیوه‌های مختلف خود را بازسازی می‌کنند. حتی با سقوط جمهوری اسلامی، مسئله روحانیت تمام نخواهد شد، همان‌طور که در غرب مسائل دین، روحانیت و سکولاریسم همچنان زنده‌اند.
ما شناخت بسیار کمی از روحانیت داریم. حتی کلمه «روحانیت» را خود این گروه انتخاب نکرده؛ این نامی است که تجددگرایان ایرانی، تحت تأثیر فرهنگ اروپایی، بر طبقه علما گذاشتند. آنها با این نام‌گذاری می‌خواستند بگویند این طبقه باید از امور دنیوی فاصله بگیرد و فقط به مسائل معنوی بپردازد. اما در گذشته، علما تنها روحانی نبودند؛ آنها فقها، قضات، عرفا، محدثین، مفسران و حکما بودند. روحانیت یک طبقه یکدست نبود، بلکه مجموعه‌ای متنوع از نقش‌ها و دانش‌ها بود.
وقتی با علوم انسانی مدرن آشنا شدیم، شروع کردیم خودمان را با مفاهیم غربی تعریف کنیم. روحانیت را به‌عنوان یک «نهاد اجتماعی» دیدیم، گویی با ظهور اسلام شکل گرفته و تا امروز ادامه یافته. اما این درک، ناقص است. روحانیت خودش هم نتوانسته خود را به‌خوبی به جهان بیرون توضیح دهد. در عصر جدید، بیشتر به دفاع و توجیه پرداخته تا خودآگاهی تاریخی. حتی روشنفکران ما هم درک دقیقی از روحانیت ندارند. وقتی می‌گوییم «آخوندها» یا «علما»، دقیقاً به چه اشاره می‌کنیم؟

💢در دهه ۶۰ آن زمان، حوزه هنوز رگه‌هایی از دنیای قدیم داشت، اما با آمدن خامنه‌ای، حوزه فرو ریخت و از نو ساخته شد؛ به شکلی که دیگر هیچ شباهتی به گذشته‌اش ندارد. قم، شهری کهن با ریشه‌های زرتشتی، حالا بی‌هویت شده، مثل حوزه‌ای که دیگر آن فضای سنتی قدیم نیست. حوزه دیگر یک «فضا» نیست، بلکه به سیستمی شبیه دانشگاه تبدیل شده؛ با امتحان ورودی، درس‌های اجباری، امتحانات ترمی و شهریه‌ای که بر اساس پیشرفت درسی تعیین می‌شود.
حوزه به یک بوروکراسی مدرن تبدیل شده که همه‌چیز را کنترل می‌کند؛ از دروس تا فعالیت‌های طلبه‌ها.
امروز حوزه کادر حکومتی تربیت می‌کند. طلبه‌ها دیگر برای عالم دین شدن درس نمی‌خوانند، بلکه برای شغل دولتی، قضاوت یا نمایندگی ولی فقیه می‌آیند. حتی طلاب خارجی در دانشگاه المصطفی آموزش می‌بینند تا مبلغ ایدئولوژی جمهوری اسلامی شوند. حوزه زنان هم برای تربیت «خانم جلسه‌ای» طراحی شده، نه فقیه زن. همه‌چیز در خدمت اهداف حکومتی است.

💢ما روحانیت را نمی‌شناسیم. تصوراتمان یا تبلیغاتی است یا غیرواقعی. برای شناخت خودمان و تاریخمان، باید روحانیت را علمی بشناسیم. اولین قدم این است که بپذیریم نمی‌دانیم. تصویر امروز روحانیت، غیرتاریخی است. بیایید با روش‌های مختلف، از دانشگاهی تا دیگر روش‌ها، به این موضوع فکر کنیم. این مسئله به زندگی همه ما گره خورده
است.

@islie
👍358
فداکاری برای وطن
نگاهی علمی به ریشه‌های یک رفتار انسانی

یکی از قوی‌ترین و الهام‌بخش‌ترین رفتارهای انسانی، ایثار و فداکاری برای سرزمین مادری است. اما این رفتار از کجا نشأت می‌گیرد؟ آیا این یک دستور مذهبی خاص (مثلاً از آموزه‌های شیعه) است یا پدیده‌ای جهانی که ریشه در بیولوژی و روانشناسی ما دارد؟ علم پاسخی روشن و مستند به این پرسش می‌دهد. فداکاری برای وطن یک رفتار تکاملی-روانشناختی است که ادیان مختلف، از جمله اسلام، آن را به خدمت گرفته و تقویت کرده‌اند.

۱. نظریه تکاملی: ژن خودخواه و نوع‌دوستی

· تعریف جذاب: داوکینز استدلال می‌کند که واحد اصلی انتخاب در تکامل، «ژن» است. ژن‌ها ذاتاً خودخواه هستند و برای تکثیر و بقای خود برنامه‌ریزی شده‌اند.
· پارادوکس ظاهری: پس چگونه رفتارهای فداکارانه و به ظاهر غیرخودخواهانه (Altruism) به وجود آمده‌اند؟
· پاسخ علم: فداکاری به دو شکل تکامل یافته است:
· نوع‌دوستی خویشاوندی (Kin Selection): شما جان خود را برای نجات دو فرزندتان فدا می‌کنید. از نظر ژنتیکی، هر کدام از فرزندانتان ۵۰٪ از ژن‌های شما را دارند. بنابراین، با نجات دو نفر، در واقع ژن‌های خودتان را نجات داده‌اید! این یک سرمایه‌گذاری ژنتیکی هوشمندانه است.
· همکاری متقابل (Reciprocal Altruism): شما برای هم‌محلی‌ای که شاید زیاد هم نمی‌شناسید، خطر می‌کنید. مغز شما به طور ناخودآگاه محاسبه می‌کند که در آینده، اگر او یا دیگران در گروه، متقابلاً به شما کمک کنند، شانس بقای کل گروه و در نتیجه ژن‌های شما افزایش می‌یابد. بنابراین ملت یک گروه بسیار بزرگ است.

۲. روانشناسی تکاملی: مفهوم «سرباز افزار» (The Soldier Mindset)

انسان یک حیوان گروهی است. بقای ما در طول تاریخ به توانایی‌مان در تشکیل گروه‌های منسجم و دفاع از آنها وابسته بوده است. مغز ما یک ماژول روانی به نام «سربازافزار» دارد. وقتی هویت گروهی (ملیت، قومیت، هواداری یک تیم) در ما فعال می‌شود، این ماژول روشن می‌شود و باعث می‌شود وفاداری به گروه در اولویت قرار گیرد. اعضای گروه را «خودی» و غیراعضا را «غریبه» ببینیم. حاضر میشویم برای محافظت از «خودی‌ها» هزینه بپردازیم (حتی تا حد جان). مثلا یک سرباز یونانی باستان برای اسپارتا می‌مرد، یک سرباز رومی برای امپراتوری، و یک سرباز ژاپنی در جنگ جهانی دوم برای امپراتور. این رفتارها قرن‌ها قبل از ظهور ادیان ابراهیمی یا همزمان با آنها وجود داشته‌اند.

۳. جامعه‌شناسی و دین‌شناسی: دین به عنوان یک «تسهیل‌گر» قدرتمند

ادیان ابزارهای فوق‌العاده قدرتمندی برای تقویت غرایز طبیعی انسان هستند. آنها مفهوم «گروه» را از سطح قبیله و ملت، به سطح «امت» (Community of Believers) ارتقا می‌دهند. دین با ارائه یک سیستم پاداش و تنبیه فراطبیعی (بهشت/جهنم)، تقدس بخشیدن به فداکاری (شهادت) و ایجاد آیین‌ها و نمادهای مشترک (نماز، اعیاد)، هزینه‌ی فداکاری برای گروه را کاهش می‌دهد و پاداش آن را به طور نمادین تا بینهایت افزایش می‌دهد. نکته کلیدی این رفتار منحصر به اسلام یا شیعه نیست. مسیحی‌ها در جنگ‌های صلیبی، بودایی‌ها در درگیری‌های منطقه‌ای، و یهودیان برای دفاع از اسرائیل، همگی نمونه‌های مشابهی از فداکاری با انگیزه‌های مذهبی-ملی دارند. دین فقط سوخت بسیار پرقدرتی روی آتش غریزهٔ از پیش روشن انسان می‌ریزد.

در نتیجه، ریشه فداکاری برای وطن (یا امت)، در غرایز تکاملی و روانشناسی جمعی انسان نهفته است. ادیان، از جمله شیعه، این رفتار را کشف، مصادره، کانالیزه و تقویت کرده‌اند. آنها خالق این رفتار نیستند. این رفتار در تمامی فرهنگ‌ها، ملت‌ها و حتی در بین غیرمذهبی‌ها دیده می‌شود. (مثلاً سکولارهایی که برای دفاع از ارزش‌های ملی‌شان می‌جنگند).

ادعای اینکه «فقط پیروان یک دین خاص قادر به چنین ایثاری هستند» یک ادعای کاملاً غیرعلمی و نژادپرستانه است. علم به وضوح نشان می‌دهد که این قابلیت، در نهاد تمامی انسان‌ها به ودیعه گذاشته شده است.

با درک علمی این موضوع، می‌توانیم از نگاه قبیله‌ای و افراطی به پدیده‌ای مانند فداکاری دور شویم و آن را به عنوان یک ظرفیت انسانی ببینیم که می‌تواند در خدمت اهدافی مانند دفاع از تمامی بشریت قرار گیرد، نه فقط یک گروه خاص.

· داوکینز، ریچارد. (۱۹۷۶). ژن خودخواه (The Selfish Gene). انتشارات آکسفورد.
· Pinker, Steven. (۲۰۱۱). The Better Angels of Our Nature: Why Violence Has Declined. Viking.
· Haidt, Jonathan. (۲۰۱۲). The Righteous Mind: Why Good People Are Divided by Politics and Religion. Pantheon Books.
· Durkheim, Emile. (۱۹۱۲). The Elementary Forms of Religious Life.

@islie
31👍9👎3
پورنوگرافی و مغز: یک اعتیاد مدرن یا یک ابرمحرک طبیعی؟ نگاهی علمی به پدیده‌ای پیچیده

جدال علم و اخلاق خیلی اوقات، نهادهای مذهبی و اخلاقگرا، پورنوگرافی را به عنوان «عمل شیطانی» یا «گناه» محکوم می‌کنند و ادعا می‌کنند که صرفاً برای نابودی بشر طراحی شده است. اما علم چه می‌گوید؟ آیا واقعاً پای شیطان در میان است؟ یا این پدیده، یک «ابر محرک» (Supernormal Stimulus) است که سیستم پاداش باستانی مغز ما را فریب می‌دهد؟ این پست نه برای ترویج، که برای درک است. درک مکانیسم‌های عصبی که رفتار ما را هدایت می‌کنند.

1. ابرمحرک (Supernormal Stimulus) چیست؟
مفهوم «ابرمحرک» را نخستین بار نیکولااس تینبرگن، رفتارشناس هلندی، مطرح کرد. او مشاهده کرد که حیوانات اغلب به تحریکات مصنوعی که قوی‌تر از محرک‌های طبیعی هستند، واکنش شدیدتری نشان می‌دهند.

· مثال کلاسیک: مرغ ماهیخوار ترجیح می‌دهد روی تخم‌های مصنوعی بسیار بزرگ‌تر از تخم‌های خودش بنشیند، چون محرک قوی‌تری برای سیستم غریزی اوست.
· مثال انسانی: غذاهای فرآوری شده (مثل سیب‌زمینی سرخ کرده) یک ابرمحرک برای غریزه چشایی ما هستند. آنها شیرین‌تر، چرب‌تر و شورتر از چیزهایی هستند که در طبیعت می‌یافتیم.

پورنوگرافی یک ابرمحرک جنسی است. این محتوا، محرک‌های بصری و سمعی را فراتر از آنچه در واقعیت و در فرآیند طبیعی جفت‌یابی وجود دارد، تقویت و متمرکز می‌کند. این یک «فریب تکاملی» بزرگ است.

2. مدار پاداش مغز و سیل دوپامین
مغز ما برای بقا تکامل یافته است. رفتارهای ضروری برای بقا (مانند خوردن، نوشیدن، رابطه جنسی) توسط یک سیستم شیمیایی قدرتمند پاداش داده می‌شوند؛ مدار پاداش دوپامینی. این ماده یک «پیام‌رسان لذت» نیست، بلکه یک «پیام‌رسان اشتیاق و انگیزه» است. دوپامین زمانی ترشح می‌شود که مغز انتظار یک پاداش بزرگ را بکشد و ما را برای تلاش و جستجو برانگیخته کند.
· نقش پورنوگرافی: پورنوگرافی با ارائه بی‌پایان شرکای جدید و صحنه‌های تحریک‌کننده (ابر محرک)، به طور مداوم سیستم دوپامین را فعال می‌کند. مغز فکر می‌کند در حال یافتن یک «شریک ایده‌آل برای تولیدمثل» است و بنابراین سیل دوپامین آزاد می‌کند.

3. آیا این اعتیاد است؟ مسئله نام‌گذاری
از نظر علمی، بحث بر سر این است که آیا می‌توان آن را «اعتیاد» به سبک اعتیاد به مواد مخدر نامید. راهنمای تشخیصی روانپزشکان آن را به عنوان یک اعتیاد رسمی تشخیص نمی‌دهد، اما از اختلالی به نام «اختلال رفتاری جنسی قهری» نام می‌برد. بسیاری از محققان عصبی معتقدند مکانیسم‌های پایه یکسان است.

· تحمل (Tolerance): فرد برای دریافت همان سطح لذت/انگیختگی اولیه، نیاز به محتوای شدیدتر، عجیب‌تر یا بیشتر دارد.
· کنترل نداشتن: تمایل یا تلاش ناموفق برای کاهش یا توقف مصرف.
· علائم (ترک): اضطراب، تحریک‌پذیری، بی‌قراری و افسردگی هنگام قطع.

مغز برای محافظت از خود در برابر این سیل دائمی دوپامین، گیرنده‌های دوپامینی خود را کاهش می‌دهد (کاهش حساسیت). این باعث می‌شود فرد برای احساس لذت طبیعی (مثلاً از یک رابطه واقعی) مشکل پیدا کند و به سمت محرک قوی‌تر (پورن) جذب شود.

4. رد ادعاهای مذهبی و اخلاق‌گرایانه ساده‌انگارانه
ادعاهای مذهبی که پورنوگرافی را صرفاً «نفس اماره» یا «وسوسه شیطانی» می‌دانند، چند مشکل بزرگ دارند.

1. غیرعلمی هستند: آنها هیچ توضیح مکانیکی برای این پدیده ارائه نمی‌دهند. فقط آن را به یک نیروی ماوراءالطبیعه شرور نسبت می‌دهند.
2. راه حل‌های ناکارآمد ارائه می‌دهند: راه حل آنها عمدتاً بر سرکوب، احساس گناه و دعا استوار است، در حالی که علم نشان می‌دهد درک مکانیسم‌های مغزی و بازآموزی آن (از طریق تکنیک‌هایی مانند تنظیم مصرف به معنای قطع مصرف) موثر است.
3. انسان را نادیده می‌گیرند: طبق نظریه «ژن خودخواه» ریچارد داوکینز، مغز ما ماشین بقایی است که توسط ژن‌ها برنامه‌ریزی شده تا به دنبال پخش کردن آنها باشد. پورنوگرافی از این برنامه سوء استفاده می‌کند. این یک نقص «اخلاقی» ذاتی نیست، یک بهره‌برداری از یک سیستم قدیمی توسط تکنولوژی مدرن است.

📚 منابع:
· کتاب «ژن خودخواه» - ریچارد داوکینز: برای درک پایه‌های تکاملی رفتار.
· کتاب «پورنوگرافی» - اثر ویلسون (Steven Stack): مجموعه‌ای از مقالات تحقیقاتی.
· مطالعات نوروساینس: تحقیقات افرادی مانند اریک نستر (Eric Nestler) و کنت بلوم (Kenneth Blum) روی مکانیسم‌های اعتیاد.
· مقاله «شواهد عصب‌شناختی برای اعتیادآور بودن پورنوگرافی» - منتشر شده در مجله JAMA Psychiatry.
· وبسایت Humanum (انسان خردمند): اگر به دنبال تحلیل‌های علمی-فلسفی عمیق‌تر هستید.

@islie
36👍11🤔3😁2
مخاطب عزیز
از شما نهایت دقت را می‌خواهیم و انصاف
قصد داریم صورت‌بندی دقیق اما بسیار ساده‌ای را انجام دهیم از یک معضل خیلی قدیمی در الهیات
در هیچ مقدمه‌ای از آن شک و انکار راه ندارد و اگر جست‌وجو کنید، هیچ‌کس تا امروز پاسخی برای آن پیدا نکرده است

در شروع عرض کنیم که پایه و اساس منطق و تمام علوم این است که
هر چیزی یا X است یا X نیست
یعنی بین «است» و «نیست» حالت سومی نداریم

حال:
ابن ملجم مرادی ضارب و قاتل علی بن ابی‌طالب است
بیایید فرض کنیم در ۱۸ رمضان‌ آن سال هستیم
یعنی یک روز قبل از ضربت‌خوردن امام علی (در ۱۹ رمضان)

سؤال الف: ابن ملجم فردا قاتل امام علی است؟
یا قاتل «است» یا قاتل «نیست»
حالت سومی نداریم
امروز بعد از قرن‌ها، ما پاسخ سؤال را می‌دانیم
پاسخ مثبت است و ابن ملجم قاتل است
حال خدا در روز ۱۸ رمضان آن سال، یا دانا «است» به جواب سؤال الف، یا «نیست»
اگر نیست باید دانا به جواب بی‌شمار از سؤالات مشابه هم نباشد (همه تصمیمات همه انسان‌های کل تاریخ و عواقب آن‌ها!)، پس در خدا، جهل، فراوان راه دارد و چنین نیست که ما تسقط من ورقه الا یعلمها (چنین نیست که هیچ برگی از درخت نمیفتد، مگر اینکه خدا از آن آگاه است)
پس این حالت رد می‌شود

اما اگر داناست
یا از ازل دانا «است» یا از ازل دانا «نیست»
اگر از ازل دانا نباشد، پس زمانی نادان بوده و بعد دانا شده است (می‌پذیرید؟)
اما اگر از ازل داناست
یعنی از ازل می‌داند که پاسخ سؤال الف، مثبت است
و این یعنی از ازل سؤال الف «پاسخ دارد» و پاسخش هم «مثبت است»
که یعنی ابن ملجم از ازل قاتل امام علی بوده است
پس ابن ملجم نه در آن لحظه، نه هیچ‌وقت، نمی‌توانست قاتل امام علی نباشد
نتیجه را شما بگویید! (👈 ابن ملجم اختیاری نداشت)

انسان برای اینکه مجازات شود باید بتواند بین انجام و ترک فعل انتخاب کند (وگرنه مجازاتش عین ظلم است)
برای اینکه بتواند انتخاب کند، باید نتیجه از ازل معلوم نباشد
نتیجه از ازل معلوم بود پس ابن ملجم حق انتخاب نداشت و مجازات برای کسی که حق انتخاب ندارد، ظلم است
حال این را به تمام افعال انسان تعمیم بدهید
نتیجه: اختیار و جهنم وجود ندارند وگرنه خدا یا جاهل است یا ظالم
@islie
👍637👎4😁4
دروغ‌ها و خرافات اسلام
مخاطب عزیز از شما نهایت دقت را می‌خواهیم و انصاف قصد داریم صورت‌بندی دقیق اما بسیار ساده‌ای را انجام دهیم از یک معضل خیلی قدیمی در الهیات در هیچ مقدمه‌ای از آن شک و انکار راه ندارد و اگر جست‌وجو کنید، هیچ‌کس تا امروز پاسخی برای آن پیدا نکرده است در شروع…
یک گزاره داریم:
«الف، ب است»
این گزاره یا صادق است یا کاذب (حالت سومی ندارد)
گاهی صدق / کذب گزاره «در واقع» معلوم است، اما برای ما معلوم نیست
مثل اینکه
آدم فضایی، موجود است
این در واقع، صدق / کذبش معلوم است
اما برای انسان معلوم نیست
گاهی نه، صدق / کذب گزاره در واقع هم معلوم و متعین نیست (اینجا تسامحاً می‌گوییم گزاره، چون گزاره یا صادق است یا کاذب، اگر صدق و کذب متعین نداشت، بالذات گزاره نیست و بالعرض به آن می‌گوییم گزاره)

حال اگر صدق / کذب گزاره‌ای «در واقع» معلوم و متعین نباشد، پس هیچ‌کس - ولو خدا - علمی درباره آن ندارد
چون علم یعنی دانستن صدق / کذب
این گزاره صدق / کذبش هنوز متعین نشده که علم کسی به آن تعلق بگیرد
لازمه‌اش چیست؟ اگر بگویید گزاره‌هایی که درباره اَفعال انسان است، از همین جنس‌اند، این یعنی خدا به بخش بسیار بسیار عظیمی از هستی علم ندارد چون در آن بخش گزاره‌ها صدق / کذب متعین ندارند
خدا می‌داند من یا شما یا او، لحظه بعد یا دو لحظه بعد یا فردا یا هفته بعد یا سال بعد، چه خواهیم کرد؟ نه
چون این گزاره‌ها صدق / کذبش نامتعین است
خدا نه فقط نمی‌داند بلکه نمی‌تواند بداند!
بشمارید شامل چند جهل خواهد شد!
خدا می‌داند فردا انسان‌ها چه خواهند کرد؟ نه نمی‌داند و نمی‌تواند بداند
حال در کل تاریخ همه اَفعال همه انسان‌ها را محاسبه کنید ببینید چند جهل شد
پس اگر بگوییم صدق / کذب متعین نیست، دیگر خدا نمی‌داند و نمی‌تواند بداند

اما... (ادامه دارد)
@islie
👍147👎1
دروغ‌ها و خرافات اسلام
یک گزاره داریم: «الف، ب است» این گزاره یا صادق است یا کاذب (حالت سومی ندارد) گاهی صدق / کذب گزاره «در واقع» معلوم است، اما برای ما معلوم نیست مثل اینکه آدم فضایی، موجود است این در واقع، صدق / کذبش معلوم است اما برای انسان معلوم نیست گاهی نه، صدق / کذب گزاره…
ادامه:
حال صدق / کذب یک گزاره اگر متعین باشد، یا از ازل متعین بوده، یا نه (که یعنی زمانی متعین نبوده و بعد متعین شده)
اگر ازلی نباشد، پس تا قبل از اینکه تعین پیدا کند، خدا جاهل است و مطلوب حاصل
توفیری در نتیجه ندارد
اما اگر از ازل متعین باشد، یعنی از ازل معلوم است که گزاره صادق است یا کاذب
بعد اگر گفتید گزاره‌های ناظر به افعال انسانی، از ازل تعین دارند، این یعنی از ازل معلوم است که ابن ملجم علی بن ابی‌طالب را خواهد کشت
حتی دیگر کاری نداریم با علم مطلق خدا
همین که تعین ازلی گزاره‌ها در باب افعال انسان اثبات شد، یعنی از ازل معلوم است هر کس چه کار خواهد کرد و وقتی از ازل معلوم است، یعنی قاتل از ازل قاتل است و ظالم از ازل ظالم و کافر از ازل کافر و مؤمن از ازل مؤمن! و این قابل تغییر نیست چون گفتیم تعینش ازلی است
این دوباره شد جبر
@islie
👍184👎1
دروغ‌ها و خرافات اسلام
ادامه: حال صدق / کذب یک گزاره اگر متعین باشد، یا از ازل متعین بوده، یا نه (که یعنی زمانی متعین نبوده و بعد متعین شده) اگر ازلی نباشد، پس تا قبل از اینکه تعین پیدا کند، خدا جاهل است و مطلوب حاصل توفیری در نتیجه ندارد اما اگر از ازل متعین باشد، یعنی از ازل معلوم…
ان‌قلت:
علم خداوند به رفتارهای اختیاری انسان، با وصف اختیاری بودن تعلق می‌پذیرد، یعنی خداوند می‌داند که رفتار خاصی از شخص معینی در زمان خاصی (در آینده)، به صورت اختیاری، سر می‌زند

قلت:
رفتار (تصمیم) اختیاری ما، قبل از آنکه از ما صادر شود، یا وجود داشته، یا معدوم بوده است
اگر معدوم باشد پس متعلق علم خدا نیست، چیزی وجود ندارد که خدا بخواهد آن را بداند (همان عدم تعین، نمی‌داند و نمی‌تواند بداند)
اما اگر موجود باشد، یعنی رفتار و تصمیم اختیاری ما، قبل از آنکه از ما صادر شود، وجود داشته که توانسته است متعلق علم خدا واقع شود
آن هم چه وجودی؟ وجود ازلی!
یعنی خدا به رفتار اختیاری ما از آن جهت که اختیاری است علم دارد اما به این شرط که تصمیم این رفتار اختیاری از ازل موجود باشد
اگر این تصمیم از ازل موجود باشد دیگر تصمیم ما نخواهد بود و به خانه اول برگشت می‌کنیم
مثال:
خدا از ازل می‌دانست که این بنده‌اش، در این ساعت چنین پستی را خواهد نوشت
اما می‌دانست که این بنده با اختیار خودش آن را می‌نویسد
و این یعنی از ازل معلوم بود که محصول اختیار این بنده، همین پیام خواهد شد
وقتی از ازل معلوم باشد که محصول و نتیجه اختیار ما چیست، پس اختیار در حد یک لفظ می‌تواند باقی بماند وگرنه در عمل اختیاری که نتیجه‌اش از ازل روشن است، عین جبر است
تصمیم اختیاری باید داغ و تازه باشد و در لحظه حادث شود
نکه از ازل موجود باشد
@islie
👍203👎2
نگاه گناه: سرکوب میل یا تولید وسواس؟ نگاهی علمی به سیاست‌های کنترل بدن

یکی از پایه‌ای‌ترین توجیهات برای قوانین سختگیرانه پوشش، به ویژه برای زنان، این ایده است که این قوانین "میل جنسی را کنترل کرده و از گناه جلوگیری می‌کنند." اما آیا از نظر علمی این ادعا صحت دارد؟ یا برعکس، این قوانین خود به تولید یک وسواس جمعی و ابژه‌سازی سیستماتیک بدن زنان دامن می‌زنند؟ این پست با استناد به علوم روانشناسی و تکاملی به این سؤال پاسخ می‌دهد.

۱. اثر بازگشت (Rebound Effect) در روانشناسی:

در روانشناسی، پدیده‌ای به خوبی مطالعه شده به نام "سرکوب فکر" (Thought Suppression) وجود دارد. معروف‌ترین آزمایش در این زمینه توسط دانیل وگنر (Daniel Wegner) در سال ۱۹۸۷ انجام شد. از شرکت‌کنندگان خواسته شد تا برای مدتی به یک "خرس سفید" فکر نکنند. نتیجه چه بود؟ ذهن آن‌ها بیش از هر زمان دیگری درگیر تصویر خرس سفید شد. این پدیده "اثر بازگشت" (Rebound Effect) نامیده می‌شود. وقتی شما به زور سعی در سرکوب یک فکر، میل یا غریزه طبیعی دارید، آن فکر با قدرت بیشتری به ذهن بازمی‌گردد.

کاربرد در بحث میل جنسی: میل جنسی یک محرک طبیعی و قدرتمند است که ریشه در غرایز تکاملی ما برای بقا و تولیدمثل دارد. وقتی یک سیستم ایدئولوژیک سعی می‌کند با ایجاد ترس (مثلاً "نگاه گناه") و قوانین محدودکننده، این میل را به طور کامل سرکوب کند، نتیجه معکوس می‌دهد. به جای کاهش میل، میل جنسی به یک تابو تبدیل می‌شود. ذهن افراد به طور وسواسی درگیر آن می‌شود و یک اضطراب دائمی حول این موضوع ایجاد می‌شود. این دقیقاً توضیح می‌دهد که چرا در جوامعی که بدن زنان به شدت پوشیده و محدود می‌شود، کوچکترین نشانه‌ای از بدن برهنه (حتی یک مو یا دست) می‌تواند به یک محرک وسواسی و غیرعادی تبدیل شود. سرکوب، کنجکاوی و حساسیت را به شدت افزایش می‌دهد.

۲. تولید ابژه‌سازی (Objectification) سیستماتیک:

ایدئولوژی "نگاه گناه" بدن زن را به عنوان منبع اصلی تحریک و "مشکل" معرفی می‌کند. این نگاه چند پیامد دارد:

· تقلیل هویت زن: زن از یک انسان کامل (دارای عقل، احساسات، استعدادها و شخصیت) به یک "بدن" تقلیل می‌یابد که وظیفه اصلی آن کنترل میل مردان است.
· توجیه کنترل: از آنجایی که بدن زن "منبع مشکل" قلمداد می‌شود، بنابراین کنترل و محدودیت آن توجیه‌پذیر می‌شود. این دقیقاً همان چیزی است که "ابژه‌سازی" نامیده می‌شود: تبدیل یک هویت انسانی به یک ابژه (شیء) که باید مدیریت شود.

ریچارد داوکینز در کتاب "ژن خودخواه" (The Selfish Gene) به زیبایی توضیح می‌دهد که چگونه رفتارهای ما تا حد زیادی توسط غرایز تکاملی عمیق‌ای که در طول میلیون‌ها سال شکل گرفته‌اند، هدایت می‌شوند. نمی‌توان با قوانین اجتماعی ساده‌لوحانه این غرایز را نادیده گرفت یا حذف کرد.

۳. دیدگاه روانشناسی تکاملی:

کتاب "ذهن تطبیق‌پذیر: روانشناسی تکاملی و تولید فرهنگ" (The Adapted Mind) توسط بارکاو، کاسمایدز و توبی، توضیح می‌دهد که چگونه ذهن انسان شامل "مکانیسم‌های روانی تطبیق‌یافته" ای است که برای حل مسائل بقا و تولیدمثل در محیط اجدادی ما تکامل یافته‌اند. میل جنسی یکی از این مکانیسم‌های بسیار قدرتمند است. سیاست‌های سرکوبگر که سعی در نادیده گرفتن این مکانیسم‌های عمیق دارند، محکوم به شکست هستند. آن‌ها تنها می‌توانند باعث ایجاد تناقض، آسیب روانی (از جمله اضطراب، وسواس فکری-عملی و اختلال در شکل‌گیری روابط سالم) و جامعه‌ای دوگانه و ریاکار شوند.

شواهد علمی به وضوح نشان می‌دهند که سیاست‌های مبتنی بر "نگاه گناه" و کنترل اجباری بدن زنان: ۱. منجر به کاهش میل نمی‌شوند، بلکه آن را به موضوعی وسواسی و اضطراب‌آور تبدیل می‌کنند (Effect Rebound). ۲. به ابژه‌سازی سیستماتیک زنان دامن می‌زنند و هویت انسانی آنان را تقلیل می‌دهند. ۳. غیرطبیعی و آسیب‌زا هستند زیرا با مکانیسم‌های روانی تکامل‌یافته انسان در تضاد قرار می‌گیرند.

راه‌حل سالم برای یک جامعه، آموزش احترام، رضایت و نگاه به انسان‌ها به عنوان موجوداتی کامل (و نه صرفاً بدن‌های جنسیتی شده) است، نه ایجاد ترس، محدودیت و وسواس.

منابع :

1. Wegner, D. M. (1987). Ironie processes of mental control. Psychological Review.
2. Dawkins, R. (1976). The Selfish Gene. Oxford University Press. (کتاب ژن خودخواه - ریچارد داوکینز)
3. Barkow, J., Cosmides, L., & Tooby, J. (1992). The Adapted Mind: Evolutionary Psychology and The Generation of Culture. Oxford University Press.
4. Fredrickson, B. L., & Roberts, T. A. (1997).
5. Objectification Theory: Toward Understanding Women's Lived Experiences and Mental Health Risks. Psychology of Women Quarterly.

@islie
👏3512👌1