کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)
11.2K subscribers
237 photos
8 videos
179 files
211 links
احمد کسروی :

@Pakdini

یوتیوب :
youtube.com/@pakdini

تاریخ مشروطه‌ی ایران :

@Tarikhe_Mashruteye_Iran

تاریخ محمد :

@Tarikhe_Mohammad

کتاب سودمند :

@KetabSudmand

پیام بما :

@PakdiniHambastegibot

farhixt@gmail.com
Download Telegram
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار سوم : زیانهایی که از این کیش برمی‌خیزد (5 از 21)


این خود جُستاریست که آیا دین بهرِ مردم است یا مردم بهرِ دین می‌باشند. اگر راستش بخواهیم دین بهر مردم است. دین بهر آنست که آمیغهای زندگانی را بمردم یاد دهد و آنان را از گمراهی بیرون آورد. خدا چنین خواسته است که هر چندگاهی یک بار کسی را از میان مردمان برانگیزد و با دست او شاهراهی برای زندگانی بروی مردم بگشاید. دین بهر اینست. ولی در اندیشه‌ی شیعیان وارونه‌ی این می‌باشد. در اندیشه‌ی آنان مردم بهر دینند. باینمعنی که خدا «چهارده معصوم» را آفریده و آنان را بسیار گرامی داشته ، و اینجهان و مردمان را آفریده که آن گرامی‌داشتگان را بشناسند و جایگاه آنان را در نزد خدا بدانند و برای خشنودی خدا همیشه نامهای آنان را بزبان رانند و درودها فرستند ، و بروی گورهاشان گنبدهای سیمین و زرین افرازند و از راههای دور بدیدن آن گنبدها روند ، سرگذشتهای آنان را فراموش نساخته همیشه تازه نگه دارند ، با دشمنان ایشان همیشه دشمن باشند و نفرین و دشنام دریغ نگویند ، و پیداست که بپاداش این کارها در آنجهان به بهشت خواهند رفت و آب کوثر خواهند خورد و هر گناهی که کرده‌اند بپاس میانجیگری آن گرامیان ، آمرزیده خواهد شد. اینست فهمیده‌ی شیعیان.

در زمانهای باستان چون خواستندی از پهلوانانی ارجشناسی نشان دهند ، به یک نمایشی برخاستندی. بدینسان که یک کاروان بزرگی پدید آوردندی که دسته‌هایی در پیشِ رو ، و دسته‌هایی در پشت سر ، و آن پهلوانان درمیانه جا گرفتندی ، و به همان حال با موزیک و سرود براه افتادندی ، و همگی ستایش آن پهلوانان کردندی ، و بدینسان سراسر شهر را گردیدندی.

در اندیشه‌ی شیعه دستگاه آفرش یک چنان نمایشی برای نشان دادن ارج و جایگاه «چهارده معصوم» می‌باشد. دسته‌هایی از پیش رو رفته و درمیانه‌ آن چهارده ‌تن و بستگان و پیرامونیانشان آمده‌اند و از پشت‌سر نیز دسته‌هایی در کار آمدن و گذشتنند.

در سایه‌ی همین باور است که شیعیان زمان آن چهارده تن (صده‌های نخست اسلام) را بهترین زمانها شناسند ، و در پندار ایشان زمان هرچه می‌گذرد بدتر و بی‌ارجتر می‌گردد.

در سایه‌ی همین باور است که بزمان خود و پیشامدهای این زمان ارج نگزارند و همه دربند زمان آن چهارده ‌تن و پیشامدهای آن زمان باشند.

مثلاً امروز جنگ بسیار بزرگی درمیان دولتهای اروپا می‌رود و هر توده‌ای باید از پیشامد بتکان آید و در راه آینده‌ی خود بکوششهایی پردازد. ولی شیعی پروایی باینها ندارد و چه‌بسا که بداستانش نیز گوش ندهد. لیکن شما اگر از جنگ صفین بگویید یا داستان مختار سرایید ، آنها را با دلخواه و خوشی بشنوند و خرسندی نمایند.


————————————

📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار سوم : زیانهایی که از این کیش برمی‌خیزد (6 از 21)


دولتهای آزمند اروپا آنهمه چیرگی بشرقیان می‌نمایند و سراسر کشورهای شرقی بزیرِ دست آنان افتاده ، شیعی را باینها کاری نیست و پروا نیز ننماید. ولی پس از هزاروسیصد سال هنوز داستان فدک را فراموش نکرده است و هر زمان که پایش افتد بگفتگو از آن پردازد و به ابوبکر و عمر و دیگران از بدگویی بازنایستد.

در سال ۱۳۳۰[ق] که در تبریز با سپاه روس جنگ رفت و روسیان چیره درآمده شادروان ثقةالاسلام را با هشت تن دیگر ، بگناه دلبستگی بکشور و توده‌ی خودشان ، دستگیر کردند و روز عاشورا در سربازخانه بدار کشیدند ، در همان هنگام که آن هشت تن را بالای دار می‌فرستادند پیروان جعفربن‌محمد در بازارها زنجیر می‌زدند و فریاد می‌کشیدند : «داد از ظلم یزید». ⁽¹⁾

در شهریور١٣٢٠ (خورشیدی) که سپاهیان روس و انگلیس مرز ایران را شکسته باین کشور درآمدند ، در همان روزها من ناچار بودم بشیراز و بوشهر روم ، و در اتوبوس که نشستیم یک دسته نیز «زوار» نشستند که از مشهد بازمی‌گشتند. درمیان راه نادانیهایی از آنان دیدم که ناگفتنیست. با آن گزندی که بکشور رسیده کمترین پروایی نمی‌داشتند و همه‌ی سخنشان از سفر خودشان و یا از سرگذشتهای راست و دروغ امامانشان می‌بود ، و پیاپی آواز برداشته «صلوات» می‌کشیدند. تنها یک بار سخن از پیشامد کشور رفت یکی چنین پاسخ داد : «اینها خواهند رفت. روسها در مشهد می‌گفتند : اینجا مملکت امام‌ رضاست. ما نخواهیم ماند».

از شیراز تا بوشهر با دسته‌ی دیگری دچار بودم که اگر نادانیهای ایشان را بنویسم سخن بدرازا خواهد کشید. یک مدیر دبستانی بدیگران دستور می‌داد : «شش قُلْ هُوَ اللَّه بخوانید و به شش سوی خود بدمید و از بمب و از هیچ چیز نترسید». درمیان راه جز «صلوات» کاری نمی‌داشتند و گاهی نیز بدنهادی نشان داده آواز برمی‌داشتند : «به هر سه خلیفه‌ی ناحق ...».

از گفتن بی‌نیاز است که چنین مردمی ، با این بی‌پروایی بآمیغهای زندگانی و بیگانگی بزمان خود ، سرنوشتی جز درماندگی و بدبختی نتوانند داشت ، و این سزای نادانی و گمراهی ایشانست که همیشه توسری‌خورِ بیگانگان باشند. اگر راستی را بخواهیم شیعیان با این گرفتاریهاشان مردم زمان خود نیستند ، بلکه مردگان هزاروسیصد ساله‌اند که به زندگان درآمیخته‌اند. اینست راه زندگانی را نمی‌شناسند.

اگر مثلی خواهیم باید گفت داستان اینان داستان آن مردیست که چشمش نادرست باشد که پیرامون خود و زیر پایش را نبیند ولی در یک فرسخی دیهی را تواند دید و بکارهای آنجا تماشا تواند کرد. پیداست که چنین مردی با آن چشم شگفتی ، زندگی نتواند کرد. زیرا چون پیرامون خود را نمی‌بیند بهنگامی که در یک فرسخی بتماشای آن دیه سرگرم است ، ناگهان لغزیده از پا خواهد افتاد و یا بچاهی فروخواهد رفت. این بدبختیها که امروز گریبانگیر شرقیان می‌باشد و آنان را بزیردستی غربیان کشانیده نتیجه‌ی همین نادانی و ماننده‌های آنهاست.

می‌دانم کسانی ایراد گرفته خواهند گفت : در زمان صفویان که ایرانیان همگی در کیش شیعی می‌بودند پس چگونه بآن جنگهای بزرگ برخاستند و کشور را نگه داشتند؟!. چگونه بآن فیروزیها رسیدند؟..

می‌گویم : نخست : در زمان صفویان شیعیان شیفته‌ی روضه‌خوانی و زیارتِ تنها نمی‌بودند ، و بکارهای کشور نیز می‌پرداختند و دلیلش همانست که در راه نگهداری آن بجانفشانی برمی‌خاستند.

دوم : زمان صفویان جز از زمان ماست. در آن زمانها توده‌ها را اختیاری نبودی و پادشاهان توانستندی آنان را چنانکه می‌خواهند راه برند و به هر کاری وادارند. در آن زمان نیز جُربُزه و غیرت شاه‌اسماعیل و شاه‌تهماسب و شاه‌عباس می‌بود که از ایرانیان شیعی جنگجویان پدید می‌آورد. آنگاه چنانکه در جای دیگری بگشادی نوشته‌ایم ، شاه‌اسماعیل و جانشینان او ، نه از ایرانیان ، بلکه از ایلهای ترک سود می‌جستند که مردانِ بیابانیِ جنگجویِ غیرتمندی می‌بودند و از شیعیگری جز جنگ با سنیان را یاد نگرفته بودند.

سوم : در زمان صفویان ایرانیان در برابر خود ، عثمانیان و ازبکان را می‌داشتند که چندان برتر نمی‌بودند. ولی امروز در برابرشان اروپاییان را می‌دارند که بسیار برتری پیدا کرده‌اند.

چهارم : در زمان صفویان جهان حال دیگری می‌داشت و امروز حال دیگری می‌دارد. امروز زندگانی تنها با جنگ و شمشیر زدن نیست و هر توده‌ای باید در همه‌ی کارهای زندگی دلبستگی از خود نشان دهد و همه‌ی هوش و پروای خود را در راه نیکی زندگانی بکار اندازد ، وگرنه از دیگران پس افتاده نابود خواهد گردید. زمان صفویان با این زمان از هر باره جداست.


🔹 پانوشت (از ویراینده) :

1ـ داستان آن بیدادگری را در کتاب «تاریخ هجده‌ساله‌ی آذربایجان» بخوانید.


👇
📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸
9ـ شادروان ثقة‌الاسلام و دیگران

بالای دار از راست بچپ :

1) قدیر 2) ضیاء‌العلماء 3) دایی او 4) صادق‌الملک 5) ثقة‌الاسلام 6) آقا محمدابراهیم 7) حسن 8) شیخ ‌سلیم.

[نامهای بدار کشیدگان از روی کتاب «تاریخ هجده‌ساله‌ی آذربایجان» آورده شده.]
آیا با سخنان نویسنده درباره‌ی «بی‌پروایی پیروان کیشی شیعی به زندگانی و زیانهایش» همداستانید؟
Anonymous Poll
94%
آری.
4%
نه.
2%
نه ، دلیلش را برایتان می‌نویسم.
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار سوم : زیانهایی که از این کیش برمی‌خیزد (7 از 21)


سوم : یک زیان شیعیگری که می‌باید جداگانه شمارم ، گستاخی پیروان آن کیش بدروغگوییست. دروغگویی که از بدترین گناهانست اینان در راه کیش خود پرهیز ندارند و آن را گناه نشمارند. از نخست چنین می‌بوده و اکنون نیز چنانست.

مثلاً درباره‌ی امام ناپیدا گذشته از دروغهای دیگر ، چنین گفته‌اند : «دو شهری هست به نام جابُلقا و جابُلسا ، یکی در مشرق و دیگری در مغرب ، و امام ناپیدا در آن دو شهر می‌باشد». اکنون که همه جای کره‌ی ‌زمین شناخته شده شما از ملایان بپرسید جابُلقا و جابُلسا کجاست؟!.. از شهرهای کدام کشورهاست؟!.

امام ناپیدا که می‌دانیم داستانش چیست ، کسان بسیاری گفته‌اند که او را دیده‌اند و هر یکی داستانی سروده‌اند. یکی از ملایان نیز (حاجی‌میرزا حسین‌ نوری) آنها را گرد آورده و کتابی ساخته ـ کتابی که سراپا دروغست.

از گنبدهای امامان در کربلا و نجف و مشهد بارها دعوای «معجزه» کرده‌اند. پیش از زمان مشروطه در هر چند سال یک بار ، از کربلا یا نجف آگاهی رسیدی : فلان شب نورباران شده ، فلان کور بینا گردیده ، فلان لنگ پا گرفته. اینها را با تلگراف آگاهی دادندی و در شهرهای ایران چراغان رفتی. باید از جنبش مشروطه‌خواهی در ایران و عثمانی خشنود بود که جلو‌ این «معجزه»سازیها را گرفت.

هر کسی که از ایرانیان یا از دیگران بکربلا رود و بیاید کمتر رخ دهد که دروغهایی همراه نیاورد. زمانی که خردسال می‌بودم بارها شنیده بودم : در کربلا مرغی هست آشکاره گوید : «کشته شد حسین». دروغی باین آشکاری بسر زبانها بود و کنون هم هست.

در مشهد بارها دیده شده دو سه تن خودشان سنگی را غلتانیده بصحن آورده و آنگاه گفته‌اند :
«سنگ بزیارت آمده» این بازی را بارها بمیان آورند و کسی از ملایان و دیگران ایراد نگیرد. زیرا چنین گویند : «باعث استحکام عقیده‌ی عوامست».

در سال 1307 (خورشیدی) که یک ماه در مشهد می‌زیستم بارها این بازی را با دیده دیدم. روزی پرسیدم : «این سنگ خودش آمده است؟..» پاسخ دادند : «آری خودش بزیارت آمده. خیلی سنگها می‌آیند». گفتم : از کدام در آمد؟!. آیا بزمین می‌غلتید یا در هوا می‌پرید؟!. در اینجا درماندند و یکی از ایشان چنین گفت : «ما آنهاش ندیدیم. اینجا دیدیم بزیارت آمده». چون ژاندارمی پشت سرم می‌ایستاد چنین پاسخی دادند ، وگرنه رفتار دیگری کردندی.

این شیوه‌ی ایشانست که «معجزه» سازند و اگر کسی نپذیرفت و بچون و چرا پرداخت ، «ایمان» او را سست دانند و یا نام «بابی» برویش گزارند و بآزارش کوشند. در اندیشه‌ی آنان هرچه درباره‌ی امامان گفته شود باید پذیرفت. بایای شیعیگری درست ، همینست.

در سال١٣٣٠[ق] که روسیان توپ بگنبد مشهد بستند و جاهای گلوله تا دیرگاهی می‌مانْد که من خود آنها را دیدم در بسیاری از شهرها چنین می‌گفتند : «گلوله‌ها بازگشته بمیان خودشان افتاده است». هنوز این دروغ از میان نرفته است و باز هم توان شنید.

تاکنون بارها این دروغ را بمیان انداخته‌اند : «روز عاشورا یا فلان شب قتل ، فلان مرد که با بَهمان زن درآمیخته بود بهم چسبیده‌اند و جدا نمی‌توانند شد. این را کوششی در راه کیش خود می‌پندارند که چنین دروغهایی را بسازند و بپراکنند. آنچه من بیاد می‌دارم یک بار این دروغ را ، در محرم در باکو بمیان انداختند. من خردسال می‌بودم ، داستانش را در تبریز شنیدم : «حاجی‌رضا نامی با یک زن روسی روز عاشورا درآمیخته و هر دو بهم چسبیده‌اند». شیعیان بیکدیگر مژده می‌دادند و داستان را با پر و بال بیشتری بازمی‌گفتند. شکوهی‌ مراغه‌ای همین داستان را بشعر کشیده و چاپ کرده است. یک بار نیز امسال در رمضان در تهران آن را بمیان آوردند : «یک سرباز هندی یا آمریکایی در شهرِنو با یک زن بدکاره شب بیست‌ویکم رمضان درآمیخته و بامداد که بیدار شده‌اند هر دو بهم چسبیده بوده‌اند که ناچار به بیمارستان برده‌اند».

این دروغ را چندان پراکندند که در روزنامه‌ها نوشته شد و گروه انبوهی در برابر بیمارستان گرد آمدند و هرچه گفته می‌شد دروغست و چنان چیزی نبوده باور نمی‌کردند. بدتر از همه این می‌بود که بیشتر کسانی که از جلو بیمارستان بازمی‌گشتند اگر کسی می‌پرسید ، می‌گفتند : «آری بوده است. من خودم دیدم». دروغی باین آشکاری را می‌گفتند و شرمنده نمی‌شدند.


————————————

📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 در پیرامون شعر و صوفیگری ـ 1 (نه از نه)


دوست ما می‌گوید :

به هر حال موضوع وحدت وجود که صوفیان آن را بنیاد کار خود گرفته‌اند نیز ماننده‌ی آن مثل می‌باشد. زیرا موضوعی است که بفهم درنیاید و کسی آن را درنیابد و با آنکه مولوی در مثنوی و شیخ عطار در منطق‌الطیر سخن خود را بر روی آن بنیاد گزارده‌اند ما یقین داریم که کسی آن را نفهمیده و نخواهد فهمید. آن مثلهایی که برای روشن ساختن آن آورده‌اند از قبیل مثل دریا و موجهای آن و مثل آفتاب و شعاعهای آن و مثل حرکت دست و حرکت سایه‌ی آن و مثلی که سید احمد هاتف زده و می‌گوید :

چشم بگشا بگلستان و ببین
جلوه‌ی آب صاف در گل و خار

ز آب بیرنگ صدهزاران رنگ
لاله و گل نگر در این گلزار

هیچ یک از اینها با مقصود درست نمی‌آید و از اینجاست که بسیاری از صوفیان مدعی شده‌اند که وحدت وجود را باید از راه ریاضت دریافت.

اینکه می‌گویید : «یک موضوعی که علمی است شما نباید وسیله‌ی قدح صوفیه قرار بدهید» ، می‌گوییم : صوفیان چرا باید یک موضوعی را که بگفته‌ی شما علمی است و حال ناروشنی دارد و بگفته‌ی من پنداری بیش نیست دستاویز هرزه‌کاریهای خود سازند و در همه‌ی شعرهای خود آن را بکار ببرند تا ما ناگزیر باشیم بر آنان ایراد بگیریم.

زیرا موضوع «رسیدن بخدا» که صوفیان مدعی هستند و بدستاویز آن خود را از هر کار و رنجی آسوده ساخته در خانقاهی بتن‌پروری می‌پرداختند بنیاد آن همانا این داستان وحدت بوده. داستان عشقبازی صوفیان با آن درازا و پهنا که می‌دانیم نیز بنیادش این داستان بود. رسوایی ننگین بچه‌بازی که پاره‌ای صوفیان داشته‌اند نیز بدستاویز همین موضوع بوده. جامی می‌گوید :

حسن خویش از روی خوبان آشکارا کرده‌ای
پس بچشم عاشقان در وی تماشا کرده‌ای

شیخ عطار می‌گوید :

ای روی درکشیده ببازار آمده
خلقی بدین طلسم گرفتار آمده

در پایان سخن آنچه را که در آغاز مقاله در زمینه‌ی شعرا گفتیم در اینجا درباره‌ی صوفیان تکرار می‌کنیم. و آن اینکه ما از دشمنی با هر کس سخت پرهیز داریم و این هنری برای ما نیست که از مردگانی که از اینجهان دررفته‌اند و کارشان با خدا افتاده بدگویی نماییم. این گفته‌های ما از راه ناچاری و جز بنام دلسوزی نیست. زیرا در جایی که می‌بینیم امروز همه‌ی‌ دسته‌هایی از مردم پایبند آن پندارهای بی‌سر و بن صوفیان هستند و بدینسان خود را از دیگران جدا می‌دارند ناگزیریم که خطاهای صوفیان را بازنماییم تا اینان را از این راه بازگردانیم.

اینست که دوباره بسخن برگشته برادرانه می‌گوییم : شما اگر در جستجوی خدایید راستترین و ساده‌ترین راه خداشناسی همان است که پیغمبران نشان داده‌اند و هرگز نیاز باین راههای پرپیچ و خم صوفیان که سرانجام هم به بیابان سرگردانی خواهد انجامید ندارید. این راه را برای جُنِیدها و حسین حلاجها و بایزیدها و عطارها بگزارید و بگذرید.

اما درباره‌ی دل از جهان کندن و از خود گذشتن و با دلخواه و هوسهای خود نبرد کردن و اینگونه کارها که دارید چنانکه گفتیم ما نه تنها خرده بر شما نمی‌گیریم بلکه بر شما در این کار نیک آفرین سروده فیروزمندی شما را از خدا خواستار می‌باشیم.


🌸
📊 بر پایه‌ی نوشتار «در پیرامون شعر و صوفیگری» که در 9 تکه آوردیم ، آیا اندیشه‌ی شما درباره‌ی «وحدت وجود» که صوفیان مدعی آنند چیست؟
Anonymous Poll
72%
راست نیست.
28%
راست است.
0%
راست است و دلیلش را بریتان می‌نویسم.
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار سوم : زیانهایی که از این کیش برمی‌خیزد (8 از 21)


چون در پندار شیعیان ، امامان همه‌کاره‌ی دستگاه خدایند ، هر گونه گزافه‌گویی و گزاف‌اندیشی درباره‌ی آنان سزاست. هر کاری از آنان شدنیست. (بگفته‌ی ملایان ممکن‌الوقوع است). اینست اگرهم رخ نداده باشد دروغ شمرده نخواهد شد. این شدنیست که امام کوری را بینا گرداند. اینست اگر چنان معجزه‌ای ساختند و پراکندند دروغ نخواهد بود. بلکه چون «نشر فضایل ائمه است و باعث استحکام عقیده‌ی عوام باشد مستحسن است». ⁽¹⁾

در عالم‌آرای عباسی درباره‌ی شاه‌تهماسب یکم می‌نویسد : «مولانا ‌محتشم ‌کاشانی قصیده در مدح آن حضرت ... به نظم آورده از کاشان فرستاده بود ... فرمودند که من راضی نیستم شعرا زبان به مدح من ‌آلایند. قصاید در شأن حضرت شاه‌ ولایت‌پناه و ائمه‌ی معصومین ‌علیهم‌السلام بگویند ، صله‌ی اول را از ارواح مقدسه‌ی حضرات و بعد از آن از ما توقع نمایند. زیرا که به فکر دقیق و معانی بلند و استعاره‌های دور از کار در رشته‌ی بلاغت درآورده به ملوک نسبت می‌دهند که به مضمون «از احسن اوست اکذب او» اکثر در موضع خود نیست. اما اگر به حضرات مقدسات نسبت نمایند شأن معالی‌نشان ایشان بالاتر از آنست و محتمل‌الوقوع است».

اینست راز آن دروغگوییها و معجزه‌سازیها. از آنسوی کیشی که بیپاست پیروان آن ناچارند که با دروغها آن را نگه دارند. در این باره بهائیگری و صوفیگری با شیعیگری همراه است. بهائیان و صوفیان نیز بدروغسازی گستاخ باشند. دیواری که بی‌بنیاد است باید آن را با ستونهایی از اینور و آنور سرپا نگاه دارند.

شما اگر با یک شیعی (یک شیعی که عامی نباشد) بگفتگو پردازید ، خواهید دید همه بآن می‌کوشد که شکست نخورد و پشتش بزمین نیاید ، و اینست پیاپی دروغها می‌گوید. مثلاً شما اگر بگویید : علی با ابوبکر و عمر راه رفت و بدشمنی برنخاست ، گوید : «تقیه می‌کرد». اگر گویید با عمر خویشاوندی کرد و دختر خود را باو داد ، گوید : «جنیه فرستاد». اگر گویید : ابوبکر و عمر در زمان ناتوانی اسلام بآن گرویدند و این دلیلست که از روی پاکدلی مسلمان بودند ، گوید : آنان پیش کاهنی رفته و ازو شنیده بودند که اسلام پیشرفت خواهد داشت و بآن امید باسلام گروش نشان دادند. اگر گویید حسن‌بن‌علی با داشتن نیرو خلافت را از دست داد و حسین‌بن‌علی با نداشتن نیرو به طلب آن برخاست ، گوید : «به هر یکی از امامان لوحی از آسمان آمده بود که بایستی از روی آن رفتار کنند». هرچه گویی پاسخ دهد و در هیچ جا نایستد. یک شیعی باید پافشارد و نگزارد به ایمانش رخنه‌ای رسد. باید پافشارد و کیش خود را نگه دارد.

روزی با یکی می‌گفتم : داستان رفتن عمر بدر خانه‌ی علی و گزاردن او دختر پیغمبر را میانه‌ی‌ در و دیوار که روضه‌خوانها می‌سرایند و مردم را می‌گریانند از ریشه دروغست ، و دلیل آورده می‌گفتم : بچه‌ای که در شکم مادر می‌بوده چه نیاز بنام می‌داشته؟!. آنگاه که دانسته بود پسر است تا «محسن» نام دهد؟!. سخنم بپایان نرسیده پاسخ داد و چنین گفت : «پیغمبر خبر داده بود و خود او نامش را محسن نهاده بود». گفتم : این در هیچ کتابی نیست ، شما از کجا می‌گویید؟!. گفت : «در کتاب نباشد ، من از عقل خودم می‌گویم».


🔹 پانوشت (از ویراینده) :

1ـ این روزها که فضای مجازی پر شده از کلیپهایی از دروغگوییها و گزافه‌بافیهای ملایان که مردم برای شناسانیدن آنان و یاوه‌گوییهاشان به یکدیگر می‌فرستند ، این پرسش پیش می‌آید که آیا اینها شرم نمی‌کنند چنین دروغهای«شاخداری» را به مردم می‌گویند؟!.. شرح بالا راز چنان دروغبافیهایی را روشن می‌گرداند. می‌فهمیم که چون برای چنان دروغهایی ثواب و نیکیهایی بدیده دارند ، اینست نه تنها شرم نمی‌کنند چه‌بسا به بازنمودن آنها سرفرازی هم می‌کنند. همینست رفتار دسته‌ای از پیشروان شیعی که دروغسازی و تهمت‌زنی را برای پیش بردن خواستهای خود مجاز دانسته‌اند ، چیزی که هست آن را در پرده‌ی پیشرفت دین و اسلام پیچیده‌اند. مثالهای آن بسیار است و ما تنها یکی را در اینجا از زبان خمینی می‌آوریم :

https://t.me/kasravi_ahmad/753


————————————

📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 در پیرامون شعر ـ نگارشهای دیگران (یک از پنج)


گفتگوهایی را که در زمینه‌ی شعر در دو شماره‌ی آخر سال یکم عنوان کردیم چون تاکنون در ایران چنان گفتگوهایی نشده از این جهت اثر بسیاری کرده و از نگارشهایی که از دور و نزدیک می‌رسد پیداست که خوانندگان پیمان خواستار دامنه دادن بآن موضوع می‌باشند.

ما آنچه را که بایستی بگوییم در آن دو شماره‌ی سال یکم گفته‌ایم و کنون باز کردن این در ، در شمارهای سال دوم تنها برای نگارشهای دیگران است که می‌خواهیم هر آنچه رسیده و از این پس برسد چاپ کرده اگر پاسخی هم از جانب ما نیازمند است بدهیم. ولی برای آنکه اشتباهی در کار نباشد در اینجا دوباره تکرار می‌نماییم که ما دشمنی با شعرا نداریم و هرگز خواستار آن نیستیم که کسی در ایران شعر نگوید بلکه چنانکه در جای دیگری گفته‌ایم ما باین نکته نیک پی برده‌ایم که شعر در ایران ریشه دوانیده و پیشرفت بی‌اندازه کرده و با اینحال برافتادن بنیاد شعر در ایران کاری است نشدنی و از آنسوی شعر به هر حال هنری بشمار است و این هنر که در ایران پیشرفت نموده چرا باید بکندن بنیاد آن کوشید؟!.

چیزی که هست بیشتر شعرای ایران در زمینه‌های ناسودمند بلکه زیان‌آور شعر می‌سرایند که نه تنها سودی از هنر خود بمردم نمی‌رسانند بلکه مردم را بی‌زیان هم نمی‌گزارند. شعر در ایران بیشتر در دربارها و میخانه‌ها پرورش یافته و اینست که یک رشته آلودگیهای چرکینی پیدا کرده. همه‌ی مقصود ما آنست که این آلودگیها برکنار شود و شعر ساده و پاکیزه رخ نماید.

از این سپس هر آنچه نوشته در این زمینه برسد چاپ خواهیم کرد و اینک در این شماره نگارشی را که دوست دانشور ما آقای روایی از تبریز فرستاده چاپ می‌کنیم و پاسخ کوتاهی هم از خود بر آن می‌افزاییم.


🌸