▫️ کار
▫️ هستیشناسیِ هستیِ اجتماعی
2 اوت 2023
نوشتهی: جُرج لوکاچ
ترجمهی: کمال خسروی
📝 توضیح مترجم: در مجموعهی عظیم «هستیشناسی هستی اجتماعی»، اثر جُرج لوکاچ، بخشی نیز به مقولهی «کار» اختصاص دارد. این بخش شامل مقدمهای کوتاه و سه مبحث «کار بهمثابهی عزم غایتشناختی»، «کار بهمثابهی الگوی کردار [پراکسیس] اجتماعی» و «رابطهی سوژه-ابژه در کار و پیآمدهای آن» است. از مجموعهی «هستیشناسی» لوکاچ، پیشتر ترجمهی بخش مربوط به مارکس، زیر عنوان «اصول هستیشناختی بنیادین مارکس»، نخست در «نقد» و سپس بهطور کامل در کتابی مستقل از سوی «نشر چرخ» در سال 1400 انتشار یافت. اینک با انتشار ترجمهی مقدمهی کوتاه بخش «کار»، که پیش روست، خوشحالم به اطلاع برسانم که ترجمهی این بخش از مجموعهی ارزشمند لوکاچ را آغاز کردهام. (ک.خ.)
***
🔸 اگر قصدْ بازنمایی هستیشناختی مقولههای ویژهی هستی اجتماعی، روئیدن و برآمدنشان از درون شکلهای هستی پیشین، پیوندشان با آنها، استواریشان بر آنها و تمایزشان با آنها باشد، آنگاه باید این تلاش را با واکاوی کار آغاز کرد. بیگمان هرگز نباید فراموش کرد که هر مرتبهی هستی، چه در تمامیت و چه در جزئیات، سرشتی پیچیده دارد، یعنی حتی کانونیترین و تعیینکنندهترین مقولههایش فقط میتوانند در، و از، کل سامانیافتگیِ هر سطح مورد نظرِ هستیِ معطوف به آن مرتبه به شایستگی ادراک شوند. و حتی نگاهی سطحی به هستی اجتماعیْ پیشاپیش گرهخوردگیِ بازناشدنی مقولههای تعیینکنندهاش، مانند کار، زبان، همکاری و تقسیم کار را نشان میدهد و رابطههای تازهی آگاهی با واقعیت، و از آنجا با خودِ آگاهی را آشکار میکند. هیچیک از این مقولهها نمیتوانند در بررسیای منفک از دیگری به شایستگی دریافت شوند؛ کافی است مثلاً به بتوارهکردن فن بیاندیشیم که از سوی تحصلگروی «کشف» شده است و با اثرگذاریای ژرف بر برخی مارکسیستها (بهعنوان نمونه بوخارین)، حتی امروزه نیز نقشی نه چندان اندک ایفا میکند؛ آنهم نه فقط در شکوهمندنمایی کورکورانهی فراگیریِ سراسریِ دستکاری [افکار]، که امروز چنین پرنفوذ و قدرتمند است، بلکه نزد حریفانِ انتزاعاً و اخلاقاً جزمگرایش، نیز.
🔸 از اینرو باید برای گرهگشایی از مسئلهْ به روشِ مسیر دوگانهی مارکس رجوع کنیم که پیشتر مورد واکاوی قرار گرفت، یعنی مجموعهی پیچیدهی تازهای از هستی را نخست به شیوهی انتزاعی-تحلیلی بشکافیم تا بر پایهی شالودهای که از این راه به چنگ میآید بتوانیم به مجموعهی پیچیدهی هستی اجتماعی بهمثابهی چیزی نه فقط مفروض، و از آنرو صرفاً متّصور، بلکه ادراکشده در کلیت واقعیاش نیز بازگردیم (همانا رسوخ کنیم). در این راه گرایشهای رو به انکشاف انواع گوناگون هستی ــ که پیشتر واکاوی شدند ــ نیز تا اندازهای یاوریْ روششناختی برای ما خواهند بود. علم امروزین بهطور مشخص با جستوجوی رد و نشان زایش و پیدایش [هستیِ] انداموار از درون [هستیِ] ناانداموار آغاز میکند، از اینطریق که نشان میدهد تحت شرایط معینی (اتمسفر، فشار هوا و غیره) میتوانند برخی از مجموعههای پیچیدهی معین و به حد اعلاء ابتداییای پدید آیند که در آنها شاخصههای بنیادین [هستیِ] انداموار بهگونهای نطفهای گنجیده است. این مجموعهها بیگمان دیگر نمیتوانند تحت شرایط مشخص و حاضر وجود داشته باشند و وجودشان فقط میتواند از طریق تولید آزمایشیشان ثبت، و نشان داده شود. و آموزهی تکوین ارگانیسمها به ما نشان میدهد که تسلطیابی مقولههای مختص به بازتولیدِ انداموار در درون ارگانیسمها، چگونه سیری تدریجی، پُرتناقض و همراه با بسیاری بنبستها را طی میکند. بهعنوان نمونه، سرشتنماست که گیاهان ــ بنا بر قاعده، زیرا استثناءها در اینجا بیاهمیتاند ــ کل بازتولیدشان را بر پایهی سوختوساز با طبیعتِ ناانداموار متحقق میکنند. نخست در قلمرو حیوانات است که شرایطی مهیا میشود که این سوختوساز خالصاً، یا دستکم عمدتاً، در قلمرو انداموارگان صورت میپذیرد؛ و ــ باز هم بنا بر قاعده ــ حتی مواد ضروری ناانداموار نیز نخست از مجرای وساطتِ [انداموارگان]، موضوعِ عمل قرار میگیرند. مسیر تکوین [انواع]، مسیر بیشینهترین سلطهی مقولههای ویژهی یک سپهر زیستی بر آن سپهرهایی است که وجود و حضور کارایشان را بهشیوهای توقفناپذیر از سپهرهای پستترِ هستی بهدست میآورند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3AW
#جرج_لوکاچ #کمال_خسروی #هستیشناسی #کار
https://t.me/khabargar
▫️ هستیشناسیِ هستیِ اجتماعی
2 اوت 2023
نوشتهی: جُرج لوکاچ
ترجمهی: کمال خسروی
📝 توضیح مترجم: در مجموعهی عظیم «هستیشناسی هستی اجتماعی»، اثر جُرج لوکاچ، بخشی نیز به مقولهی «کار» اختصاص دارد. این بخش شامل مقدمهای کوتاه و سه مبحث «کار بهمثابهی عزم غایتشناختی»، «کار بهمثابهی الگوی کردار [پراکسیس] اجتماعی» و «رابطهی سوژه-ابژه در کار و پیآمدهای آن» است. از مجموعهی «هستیشناسی» لوکاچ، پیشتر ترجمهی بخش مربوط به مارکس، زیر عنوان «اصول هستیشناختی بنیادین مارکس»، نخست در «نقد» و سپس بهطور کامل در کتابی مستقل از سوی «نشر چرخ» در سال 1400 انتشار یافت. اینک با انتشار ترجمهی مقدمهی کوتاه بخش «کار»، که پیش روست، خوشحالم به اطلاع برسانم که ترجمهی این بخش از مجموعهی ارزشمند لوکاچ را آغاز کردهام. (ک.خ.)
***
🔸 اگر قصدْ بازنمایی هستیشناختی مقولههای ویژهی هستی اجتماعی، روئیدن و برآمدنشان از درون شکلهای هستی پیشین، پیوندشان با آنها، استواریشان بر آنها و تمایزشان با آنها باشد، آنگاه باید این تلاش را با واکاوی کار آغاز کرد. بیگمان هرگز نباید فراموش کرد که هر مرتبهی هستی، چه در تمامیت و چه در جزئیات، سرشتی پیچیده دارد، یعنی حتی کانونیترین و تعیینکنندهترین مقولههایش فقط میتوانند در، و از، کل سامانیافتگیِ هر سطح مورد نظرِ هستیِ معطوف به آن مرتبه به شایستگی ادراک شوند. و حتی نگاهی سطحی به هستی اجتماعیْ پیشاپیش گرهخوردگیِ بازناشدنی مقولههای تعیینکنندهاش، مانند کار، زبان، همکاری و تقسیم کار را نشان میدهد و رابطههای تازهی آگاهی با واقعیت، و از آنجا با خودِ آگاهی را آشکار میکند. هیچیک از این مقولهها نمیتوانند در بررسیای منفک از دیگری به شایستگی دریافت شوند؛ کافی است مثلاً به بتوارهکردن فن بیاندیشیم که از سوی تحصلگروی «کشف» شده است و با اثرگذاریای ژرف بر برخی مارکسیستها (بهعنوان نمونه بوخارین)، حتی امروزه نیز نقشی نه چندان اندک ایفا میکند؛ آنهم نه فقط در شکوهمندنمایی کورکورانهی فراگیریِ سراسریِ دستکاری [افکار]، که امروز چنین پرنفوذ و قدرتمند است، بلکه نزد حریفانِ انتزاعاً و اخلاقاً جزمگرایش، نیز.
🔸 از اینرو باید برای گرهگشایی از مسئلهْ به روشِ مسیر دوگانهی مارکس رجوع کنیم که پیشتر مورد واکاوی قرار گرفت، یعنی مجموعهی پیچیدهی تازهای از هستی را نخست به شیوهی انتزاعی-تحلیلی بشکافیم تا بر پایهی شالودهای که از این راه به چنگ میآید بتوانیم به مجموعهی پیچیدهی هستی اجتماعی بهمثابهی چیزی نه فقط مفروض، و از آنرو صرفاً متّصور، بلکه ادراکشده در کلیت واقعیاش نیز بازگردیم (همانا رسوخ کنیم). در این راه گرایشهای رو به انکشاف انواع گوناگون هستی ــ که پیشتر واکاوی شدند ــ نیز تا اندازهای یاوریْ روششناختی برای ما خواهند بود. علم امروزین بهطور مشخص با جستوجوی رد و نشان زایش و پیدایش [هستیِ] انداموار از درون [هستیِ] ناانداموار آغاز میکند، از اینطریق که نشان میدهد تحت شرایط معینی (اتمسفر، فشار هوا و غیره) میتوانند برخی از مجموعههای پیچیدهی معین و به حد اعلاء ابتداییای پدید آیند که در آنها شاخصههای بنیادین [هستیِ] انداموار بهگونهای نطفهای گنجیده است. این مجموعهها بیگمان دیگر نمیتوانند تحت شرایط مشخص و حاضر وجود داشته باشند و وجودشان فقط میتواند از طریق تولید آزمایشیشان ثبت، و نشان داده شود. و آموزهی تکوین ارگانیسمها به ما نشان میدهد که تسلطیابی مقولههای مختص به بازتولیدِ انداموار در درون ارگانیسمها، چگونه سیری تدریجی، پُرتناقض و همراه با بسیاری بنبستها را طی میکند. بهعنوان نمونه، سرشتنماست که گیاهان ــ بنا بر قاعده، زیرا استثناءها در اینجا بیاهمیتاند ــ کل بازتولیدشان را بر پایهی سوختوساز با طبیعتِ ناانداموار متحقق میکنند. نخست در قلمرو حیوانات است که شرایطی مهیا میشود که این سوختوساز خالصاً، یا دستکم عمدتاً، در قلمرو انداموارگان صورت میپذیرد؛ و ــ باز هم بنا بر قاعده ــ حتی مواد ضروری ناانداموار نیز نخست از مجرای وساطتِ [انداموارگان]، موضوعِ عمل قرار میگیرند. مسیر تکوین [انواع]، مسیر بیشینهترین سلطهی مقولههای ویژهی یک سپهر زیستی بر آن سپهرهایی است که وجود و حضور کارایشان را بهشیوهای توقفناپذیر از سپهرهای پستترِ هستی بهدست میآورند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3AW
#جرج_لوکاچ #کمال_خسروی #هستیشناسی #کار
https://t.me/khabargar
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کار
هستیشناسیِ هستیِ اجتماعی نوشتهی: جُرج لوکاچ ترجمهی: کمال خسروی فقط کار است که بنا بر گوهر هستیشناختیاش موکداً از سرشت گذار برخوردار است: کار بنا بر گوهر خویش رابطهای متقابل است بین انسان (جام…
▫️ دگردیسیهای خدا
▫️ پیرامون پیوستگی درونی دین و سرمایهداری
5 ژوئیه 2023
نوشتهی: نوربرت ترنکله
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 افکار عمومی چپ و لیبرال-دمکرات، نخست با شگفتزدگی بزرگی با نیرومند شدن شکلهای آگاهی نو-دینی و جنبشها و بنیادگراییهای دهههای اخیر روبهرو شد. تا دههی 80 و 90 سدهی بیستم این تصور غالب بود که با عمومیت یافتن شیوهی زیست و تولید سرمایهدارانه، دین و اندیشهورزی دینی نیز گامبهگام پس رانده شده است. پسِ پشت این تصور، نظریهی کلاسیک مدرنیزاسیون قرار داشت که بر اساس آن، سرمایهداریْ سراسر نظامی عقلایی تصور میشد که با شیوهای از زندگی سکولار همراه و همساز است که در نهایت به ناپدید شدن دین میانجامد. بنا بر این پسزمینه، قابلفهم است که آنچه «بازگشت دین» نامیده میشود، بهمثابهی ظهور شکلهای اندیشهورزی و آگاهی پیشامدرن و سنتی در فرآیند دوران مدرن ادراک شود.
🔸 لیبرالها و بخشی از چپ سنتی این وضع را مناسبتی تلقی میکنند برای آنکه دقیقاً امروز و دقیقاً به همین دلیلْ سرافرازانه بر آنچه دستاوردهای کانونی دوران مدرن تلقی میکنند، تأکید کنند: همانا بر سکولارسیون و «ارزشهای دوران روشنگری». بنا بر این رویکرد، در صورت لزوم باید از این دستاوردها در برابر آن نیروهایی که بهظاهر نمایندهی سقوط به دوران پیشامدرن و الگوی عتیقاند، بهویژه در برابر «اسلام» ــ که بهمثابهی تهدیدی خاص برشناخته میشود ــ با تمام قوا دفاع کرد.
🔸 اما در سویهی دیگر، موقعیت آنهایی نیز تقویت شده است که نسبت به پیشتازی شیوههای اندیشهورزی و ایدئولوژیهای دینی و ظاهراً پیشامدرن در اساس رویکرد مثبتی دارند، زیرا در آنها تصدیق تصویر ضدمدرنیستی خویش از جهان را بازمیشناسند، که بر اساس آن، عقلانیت مدرن چیزی است «بیروح» و «بیریشه» و جایش زبالهدان تاریخ است. مخالفتشان با «اسلام» (یا آنچه از اسلام میفهمند) نیز فقط از اینروست که در اسلام تهدیدی برای «غرب» میبینند. آنها رویارویی با اسلام را بیدارباشی میدانند که سرانجام بار دیگر هستهی دگرگونیناپذیر فرهنگ و تمدن «خویش» (یعنی فرهنگ مسیحی-غربی، آلمانی، لهستانی، مجاری، روسی و غیره) را پاس دارند.
🔸 کار هر دو نگرش به پدیدهی بنیادگرایی دینی، هریک بهشیوهی خویش، ایدئولوژیک کردن آن است. در حقیقت شکلهای مدرن دینمداری رجعت به الگوهای رفتاری و اندیشهورزی سنتی نیستند و فقط میتوانند از طریق شکل تاریخاً مشخص اجتماعیت یافتنِ سرمایهدارانه تبیین شوند...
🔹 نکتهی قابلتوجه در این نوشتهی کوتاه، و انگیزهی ترجمهی آن، تأکیدش بر ماهیت سرمایهدارانه و «مدرن» ایدئولوژیها و بنیادگراییهای دینی، بهرغم شیوههای انسانستیزانه و سرکوبگرانهی آنهاست. از این دید، نمیتوان با دستاویز پیشاتاریخی بودنِ هنجارهای این جریانها، هویتی «ضدسرمایهدارانه»، و بنابراین، «چپ»، «رادیکال» یا «ضدامپریالیستی» برای آنها دستوپا کرد. متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3yp
#نوربرت_ترنکله #کمال_خسروی
#نقد_دین #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
#سرمایهداری
https://t.me/khabargar
▫️ پیرامون پیوستگی درونی دین و سرمایهداری
5 ژوئیه 2023
نوشتهی: نوربرت ترنکله
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 افکار عمومی چپ و لیبرال-دمکرات، نخست با شگفتزدگی بزرگی با نیرومند شدن شکلهای آگاهی نو-دینی و جنبشها و بنیادگراییهای دهههای اخیر روبهرو شد. تا دههی 80 و 90 سدهی بیستم این تصور غالب بود که با عمومیت یافتن شیوهی زیست و تولید سرمایهدارانه، دین و اندیشهورزی دینی نیز گامبهگام پس رانده شده است. پسِ پشت این تصور، نظریهی کلاسیک مدرنیزاسیون قرار داشت که بر اساس آن، سرمایهداریْ سراسر نظامی عقلایی تصور میشد که با شیوهای از زندگی سکولار همراه و همساز است که در نهایت به ناپدید شدن دین میانجامد. بنا بر این پسزمینه، قابلفهم است که آنچه «بازگشت دین» نامیده میشود، بهمثابهی ظهور شکلهای اندیشهورزی و آگاهی پیشامدرن و سنتی در فرآیند دوران مدرن ادراک شود.
🔸 لیبرالها و بخشی از چپ سنتی این وضع را مناسبتی تلقی میکنند برای آنکه دقیقاً امروز و دقیقاً به همین دلیلْ سرافرازانه بر آنچه دستاوردهای کانونی دوران مدرن تلقی میکنند، تأکید کنند: همانا بر سکولارسیون و «ارزشهای دوران روشنگری». بنا بر این رویکرد، در صورت لزوم باید از این دستاوردها در برابر آن نیروهایی که بهظاهر نمایندهی سقوط به دوران پیشامدرن و الگوی عتیقاند، بهویژه در برابر «اسلام» ــ که بهمثابهی تهدیدی خاص برشناخته میشود ــ با تمام قوا دفاع کرد.
🔸 اما در سویهی دیگر، موقعیت آنهایی نیز تقویت شده است که نسبت به پیشتازی شیوههای اندیشهورزی و ایدئولوژیهای دینی و ظاهراً پیشامدرن در اساس رویکرد مثبتی دارند، زیرا در آنها تصدیق تصویر ضدمدرنیستی خویش از جهان را بازمیشناسند، که بر اساس آن، عقلانیت مدرن چیزی است «بیروح» و «بیریشه» و جایش زبالهدان تاریخ است. مخالفتشان با «اسلام» (یا آنچه از اسلام میفهمند) نیز فقط از اینروست که در اسلام تهدیدی برای «غرب» میبینند. آنها رویارویی با اسلام را بیدارباشی میدانند که سرانجام بار دیگر هستهی دگرگونیناپذیر فرهنگ و تمدن «خویش» (یعنی فرهنگ مسیحی-غربی، آلمانی، لهستانی، مجاری، روسی و غیره) را پاس دارند.
🔸 کار هر دو نگرش به پدیدهی بنیادگرایی دینی، هریک بهشیوهی خویش، ایدئولوژیک کردن آن است. در حقیقت شکلهای مدرن دینمداری رجعت به الگوهای رفتاری و اندیشهورزی سنتی نیستند و فقط میتوانند از طریق شکل تاریخاً مشخص اجتماعیت یافتنِ سرمایهدارانه تبیین شوند...
🔹 نکتهی قابلتوجه در این نوشتهی کوتاه، و انگیزهی ترجمهی آن، تأکیدش بر ماهیت سرمایهدارانه و «مدرن» ایدئولوژیها و بنیادگراییهای دینی، بهرغم شیوههای انسانستیزانه و سرکوبگرانهی آنهاست. از این دید، نمیتوان با دستاویز پیشاتاریخی بودنِ هنجارهای این جریانها، هویتی «ضدسرمایهدارانه»، و بنابراین، «چپ»، «رادیکال» یا «ضدامپریالیستی» برای آنها دستوپا کرد. متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3yp
#نوربرت_ترنکله #کمال_خسروی
#نقد_دین #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی
#سرمایهداری
https://t.me/khabargar
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
دگردیسیهای خدا
پیرامون پیوستگی درونی دین و سرمایهداری نوشتهی: نوربرت ترنکله ترجمهی: کمال خسروی از این لحاظ میتوان گفت که نهادهای نودینی، از هر رنگ و قماشی، حفرههایی را پر میکنند که دولتِ غایب برجای نهاده اس…
▫️ نقش پویایی خواستها
▫️ پیرامون «منشور»ها و «برنامه»ها
14 ژوئن 2023
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 تحلیل مشخص از شرایط مشخص به معنای عزیمت از وضع موجود نیست، عزیمت از امر مشخص است. تعّیناتی که همراهی، همهنگامی و همدوسیشان به امر مشخص در مقام مشخصِ اندیشیده هویت میبخشند، فقط مرکب از امور واقع نیستند. در ترکیب تعیّناتِ امر مشخصْ هم امور واقع دخیلاند، هم فرانمودهایی که خود را همچون امر واقع مینمایانند و هم، مهمتر از هر چیز دیگر، گرایشهای رو به زوال یا به سوی بالندگی، و بالقوگیهای رو به انکشاف. جایگزین کردن وضع موجود بهجای امر مشخص و عزیمت از آن با ادعای «واقعبینی»، نه فقط به ابتذالِ سطحینگری فرو میافتد و خودْ به جزئی ایدئولوژیک در ترکیب امر مشخص بدل میشود، بلکه مهمتر از هر چیز دیگر، گرایشها و بالقوگیهای پویای امر واقع را نادیده میگیرد. بیگمان بزرگترین دشواری تحلیل امر مشخص، تشخیص امور واقع از گرایشهای پویای آن است. اینجاست که خطاها ممکن، بسا گریزناپذیر، میشوند. یگانه راه تشخیص و تمایز گرایشها و بالقوگیها، تاریخیتِ امر مشخص است، بیآنکه تاریخیت به دام تاریخ و تاریخیگری افتد: چه در استناد به پیشینه و چه در عطف به پیشگوییِ غایتشناختی. کشف همدوسیهای بنیادینِ امر مشخص، و از آنجا، استنتاج چیزی که بتوان آن را منطق ویژهی موضوعِ ویژه نامید، کاری است دشوار و نه همواره قرین کامیابی. از این رو، چه در طرح تعیّنها و چه در نقد واکاویها چارهای جز تلاش و فروتنی نیست.
🔸 معضل فراهمآوری، تدوین و صورتبندی مواد «منشور»ها و «برنامه»ها و تناقضات صوری و محتواییِ مواد آنها در اساس ناشی از همین تنش بین تعین ناظر بر امر واقع و تعین معطوف به گرایش و بالقوگی در چارچوب یک بند یا بین بندهاست. حتی تناقضاتی صوری از این دست که روشن نیست مادهای از منشور یا برنامه بهمثابهی «خواسته» صورتبندی شده یا بهعنوان «فرمان»، یعنی روشن نیست که این ماده، صورتبندی «خواسته»ای از یک مرجع قدرت (نهادین، سیاسی یا اقتصادی) است یا فرمانی برنامهای برای وضع یا برنهادن موقعیتی نهادین، سیاسی یا اقتصادی، از این تنش منشاء میگیرند که نقطهی عزیمت آنها بین وضع جاری امور یا بالقوگیهای تحول و تطور آن در نوسان است. همین نوسان بین «خواسته» و «فرمان» است که به تناقضات صوری دیگر راه میبرد. مثلاً موجب میشود بندها یا موادی از منشور بهمثابهی «حداقل» توصیف شوند، در حالی که بنا بر ترکیب بانیان منشور، شکل «حداکثر» آنها قابل تصور نیست. یا موادی بهمثابهی «فرمان» طرح میشوند، در حالی که ضامن اجرایی یا نیروی سیاسی و اجتماعی پشتوانهی آنها بهروشنی تعریف نشده است. معضل از یک سو تلاش برای تقلیل نیافتن و محدود نماندن به بهاصطلاح «واقعبینی» و سطح موجود «خواست»هاست، و از سوی دیگر، فاصله گرفتن از خیالپردازیهای سیاسی و اجتماعیای که از افق مبارزهی سیاسی فراتر میروند یا چیزی جز تکرار کلیشههای بیهوده و بیمحتوا نیستند. حل این کشاکش از یک سو مستلزم به رسمیت شناختن مشروعیت منشورها و برنامههای مترقیِ متفاوت و گاه متناقض، و از سوی دیگر، گفتوگوی انتقادی بین آنها و پیرامون آنهاست.
🔸 تلاش جُستار پیشِ رو کاوش در سرشت خواستها و ژرفکاوی در معیارهای تمایز تعینات ناظر بر امر واقع و بر گرایشها و ادای سهمی در این گفتوگوی انتقادی است. هدفْ واکاوی و نقدِ چالشی است که رویکرد چپ انقلابی در کشاکش و تنش بین «وضع موجود» و چشمانداز رهایی با آن روبهروست و پیشنهادن معیار تازهای برای سرشتنشان خواستهای جنبش انقلابی، همراه با طرح نمونهوار صورتبندی برخی خواستها بر پایهی این معیار.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3wn
#کمال_خسروی
#قدرت_انقلابی #مبارزه_طبقاتی #چپ_رادیکال
#منشور #برنامه_حداقل
https://t.me/khabargar
▫️ پیرامون «منشور»ها و «برنامه»ها
14 ژوئن 2023
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 تحلیل مشخص از شرایط مشخص به معنای عزیمت از وضع موجود نیست، عزیمت از امر مشخص است. تعّیناتی که همراهی، همهنگامی و همدوسیشان به امر مشخص در مقام مشخصِ اندیشیده هویت میبخشند، فقط مرکب از امور واقع نیستند. در ترکیب تعیّناتِ امر مشخصْ هم امور واقع دخیلاند، هم فرانمودهایی که خود را همچون امر واقع مینمایانند و هم، مهمتر از هر چیز دیگر، گرایشهای رو به زوال یا به سوی بالندگی، و بالقوگیهای رو به انکشاف. جایگزین کردن وضع موجود بهجای امر مشخص و عزیمت از آن با ادعای «واقعبینی»، نه فقط به ابتذالِ سطحینگری فرو میافتد و خودْ به جزئی ایدئولوژیک در ترکیب امر مشخص بدل میشود، بلکه مهمتر از هر چیز دیگر، گرایشها و بالقوگیهای پویای امر واقع را نادیده میگیرد. بیگمان بزرگترین دشواری تحلیل امر مشخص، تشخیص امور واقع از گرایشهای پویای آن است. اینجاست که خطاها ممکن، بسا گریزناپذیر، میشوند. یگانه راه تشخیص و تمایز گرایشها و بالقوگیها، تاریخیتِ امر مشخص است، بیآنکه تاریخیت به دام تاریخ و تاریخیگری افتد: چه در استناد به پیشینه و چه در عطف به پیشگوییِ غایتشناختی. کشف همدوسیهای بنیادینِ امر مشخص، و از آنجا، استنتاج چیزی که بتوان آن را منطق ویژهی موضوعِ ویژه نامید، کاری است دشوار و نه همواره قرین کامیابی. از این رو، چه در طرح تعیّنها و چه در نقد واکاویها چارهای جز تلاش و فروتنی نیست.
🔸 معضل فراهمآوری، تدوین و صورتبندی مواد «منشور»ها و «برنامه»ها و تناقضات صوری و محتواییِ مواد آنها در اساس ناشی از همین تنش بین تعین ناظر بر امر واقع و تعین معطوف به گرایش و بالقوگی در چارچوب یک بند یا بین بندهاست. حتی تناقضاتی صوری از این دست که روشن نیست مادهای از منشور یا برنامه بهمثابهی «خواسته» صورتبندی شده یا بهعنوان «فرمان»، یعنی روشن نیست که این ماده، صورتبندی «خواسته»ای از یک مرجع قدرت (نهادین، سیاسی یا اقتصادی) است یا فرمانی برنامهای برای وضع یا برنهادن موقعیتی نهادین، سیاسی یا اقتصادی، از این تنش منشاء میگیرند که نقطهی عزیمت آنها بین وضع جاری امور یا بالقوگیهای تحول و تطور آن در نوسان است. همین نوسان بین «خواسته» و «فرمان» است که به تناقضات صوری دیگر راه میبرد. مثلاً موجب میشود بندها یا موادی از منشور بهمثابهی «حداقل» توصیف شوند، در حالی که بنا بر ترکیب بانیان منشور، شکل «حداکثر» آنها قابل تصور نیست. یا موادی بهمثابهی «فرمان» طرح میشوند، در حالی که ضامن اجرایی یا نیروی سیاسی و اجتماعی پشتوانهی آنها بهروشنی تعریف نشده است. معضل از یک سو تلاش برای تقلیل نیافتن و محدود نماندن به بهاصطلاح «واقعبینی» و سطح موجود «خواست»هاست، و از سوی دیگر، فاصله گرفتن از خیالپردازیهای سیاسی و اجتماعیای که از افق مبارزهی سیاسی فراتر میروند یا چیزی جز تکرار کلیشههای بیهوده و بیمحتوا نیستند. حل این کشاکش از یک سو مستلزم به رسمیت شناختن مشروعیت منشورها و برنامههای مترقیِ متفاوت و گاه متناقض، و از سوی دیگر، گفتوگوی انتقادی بین آنها و پیرامون آنهاست.
🔸 تلاش جُستار پیشِ رو کاوش در سرشت خواستها و ژرفکاوی در معیارهای تمایز تعینات ناظر بر امر واقع و بر گرایشها و ادای سهمی در این گفتوگوی انتقادی است. هدفْ واکاوی و نقدِ چالشی است که رویکرد چپ انقلابی در کشاکش و تنش بین «وضع موجود» و چشمانداز رهایی با آن روبهروست و پیشنهادن معیار تازهای برای سرشتنشان خواستهای جنبش انقلابی، همراه با طرح نمونهوار صورتبندی برخی خواستها بر پایهی این معیار.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3wn
#کمال_خسروی
#قدرت_انقلابی #مبارزه_طبقاتی #چپ_رادیکال
#منشور #برنامه_حداقل
https://t.me/khabargar
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نقش پویایی خواستها
پیرامون «منشور»ها و «برنامه»ها نوشتهی: کمال خسروی میتوان با عزیمت از امر مشخص، بهمثابهی همدوسیِ تعینات ناظر بر امر واقع و تعینات معطوف بر بالقوگیها، اهمیت نقش پویاییِ خواستها را طرح و تعریف …
▫️ آیندهی تورم
نوشتهی: ارنست لوهوف
ترجمهی: کمال خسروی
12 فوریه 2023
📝 توضیح مترجم: یادداشت کوتاه ارنست لوهوف، هرچند حدود یک سال پیش انتشار یافته است، بهخوبی رابطهی بحران سرمایهداری و بحران سرمایهی مالی را با سیاست اعتباری تازهی آمریکا و تنشهای آن با سرمایهداری اروپا روشن میکند. بر اساس استدلالهای این نوشته، آنچه دولت آمریکا سیاست «باززایی صنعت» مینامد و با اتکا به سرمایهی مجازی غولآسایی در پی تحقق آن است، نه فقط به حل بحران کنونی سرمایهی جهانی و سرمایهداری در آمریکا کمک نمیکند، بلکه خود منتج از این بحران است و بهناگزیر و بنا بر منطق سرمایه به بحرانهای هولناکتری راه میبرد.
🔹 گزیدههایی از متن مقاله:
🔸 گذار از یک نظام پولی، که کالای پولِ آن عبارت از سرمایهی مجازی است، بهسوی کالازدایی از پول نشانگر نقطه عطفی در دورانهای سرمایهداری است. برای واکاوی فرآیند تاریخیْ تعیین جایگاه این نقطه عطف در دستگاه مختصات تاریخی اهمیت دارد. بسته به اینکه کدام کالا در موضعِ کالای پول قرار گرفته است، نتایجی گوناگون بهدست میآید. اینکه زمانی بانکهای تجاریْ اعتبارات را فقط با تکیه به ضمانتها و وثیقههای مطمئن و استوار بهدست میآورند، تا بحران مالی اخیر، امری کاملاً عادی و رایج بود؛ امری که امروز نمیتوان آن را حتمی تلقی کرد. در چارچوب کشورهای اتحادیهی اروپا بهویژه اعتباراتِ مرکب از کمکهای نقدی اضطراری در بحران مالی اخیر نقش تعیینکنندهای در نجات نظام بانکی ایفا کردند. کسیکه کالای پول و ضمانتها و وثیقهها را یکی و همان بداند، بهناگزیر باید عبور از مرز و نقطهی عطف دورانها را امری انجامیافته تلقی کند. اما اگر کالای پول با مطالبات پولی بانک مرکزی در قبال بانکهای تجاری یکی و همان تصور شود، وضع قطعاً طور دیگری است. در حالت دوم، نقطهی عطف دورانها با آشکارشدن ارزشزدایی، یا به عبارت دیگر، سرمایهزدایی از این مطالبات یکسان تلقی میشود، یعنی با ورشکستگی نظام بانکهای تجاری. بدیهی است که این رویداد هنوز بانگی است که از آینده به گوش میرسد. ... با برتخت نشاندنِ مطالبات پولی در جایگاه کالای پول، تورمِ تکاثری و کالازدایی همزمان روی میدهند، در حالیکه با تلقی ضمانتها و وثیقهها در مقام پادشاه کالاها، این رویداد در زمانهای متفاوتی صورت میگیرد. گذار از مرز نظام پولیِ مبتنی بر پشتوانهای استوار و گستردهْ پیشاپیش در آخرین تکانهای بحران صورت پذیرفت، بیآنکه این گذار به گرایشهای تورمی راه برده باشد. بدیهی است که این پدیداری آشکار از بحران است، زمانیکه بانکهای مرکزی خود را ناگزیر ببینند بانکهای تجاری را بدون ضمانتهای جدی و معتبر با اعتبارات تأمین کنند. این پدیده را میتوان نخستین گام در فرآیند کالازدایی از پول تلقی کرد؛ گامی که بیگمان چیزی است غیر از عملی انجامشده.
🔸 تصور افواهی از چرخهی پول چیزی شبیه به چرخهی جهانیِ آب است. پولی که روزی جایی در جهان پدید آمده است، همانجا میماند و خودبهخود ناپدید نمیشود. نظام کلاسیک پشتوانهی پولی نیز بهواقع بر اساس همین الگو عمل میکند. بیگمان در مورد پول معاصر و کالای معاصر پولْ وضع بهنحو دیگری است. اینجا قضیه مربوط است به مناسبتی به حد اعلاْ شبحوار. پول و کالای پول دائماً در حال پدیدآمدن و ناپدیدشدن هستند، زیرا روابط اعتباری گوناگونی که از آنها منشأ میگیرند، همگی مدتزمانی محدود دارند و این مدتزمان همواره پایان مییابد. برای آنکه نظام پولی باثبات باقی بماند، ضرورت دارد که کالای پولِ تازهْ ناپدیدشدن دائمیِ کالای تاکنونیِ پول را جبران، یا بهعبارت دیگر، فراتر از قبل جبران کند. در پاسخ به این پرسش که گذار به تحولات تورمی (تکاثری) چگونه میتوانند پای بگیرند، باید همواره این نیاز به جایگزینیِ جبران کالای پولِ قدیمی را در مرکز محاسبات و استدلالها قرار داد. فقدان ثبات در مطالبات پولیِ بانکهای مرکزی را بیشتر باید بهمثابه نشانههای بیماری بهشُمار آورد و نه بهعنوان حلقهی تعیینکنندهای که فرآیند تورم تکاثری را موجب میشود، تلقی کرد. گذار به تورمِ بزرگْ نخست زمانی روی میدهد که بانکهای تجاری بهعنوان شرکای بانک مرکزی قادر به تولید سرمایهی مجازی نباشند. این وضع بانکهای مرکزی را ناگزیر میکند بهطور کامل، یا بعضاً، جریان مضاعف گردش پول را ترک کنند و پول بانک مرکزی را مستقیماً در اختیار عاملان اقتصادیای بگذارند که بیرون از بخش بانکی فعالیت میکنند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3oO
#ارنست_لوهوف #کمال_خسروی
#نظریه_پول #بحران_سرمایهداری #سرمایه_مالی
https://t.me/khabargar
نوشتهی: ارنست لوهوف
ترجمهی: کمال خسروی
12 فوریه 2023
📝 توضیح مترجم: یادداشت کوتاه ارنست لوهوف، هرچند حدود یک سال پیش انتشار یافته است، بهخوبی رابطهی بحران سرمایهداری و بحران سرمایهی مالی را با سیاست اعتباری تازهی آمریکا و تنشهای آن با سرمایهداری اروپا روشن میکند. بر اساس استدلالهای این نوشته، آنچه دولت آمریکا سیاست «باززایی صنعت» مینامد و با اتکا به سرمایهی مجازی غولآسایی در پی تحقق آن است، نه فقط به حل بحران کنونی سرمایهی جهانی و سرمایهداری در آمریکا کمک نمیکند، بلکه خود منتج از این بحران است و بهناگزیر و بنا بر منطق سرمایه به بحرانهای هولناکتری راه میبرد.
🔹 گزیدههایی از متن مقاله:
🔸 گذار از یک نظام پولی، که کالای پولِ آن عبارت از سرمایهی مجازی است، بهسوی کالازدایی از پول نشانگر نقطه عطفی در دورانهای سرمایهداری است. برای واکاوی فرآیند تاریخیْ تعیین جایگاه این نقطه عطف در دستگاه مختصات تاریخی اهمیت دارد. بسته به اینکه کدام کالا در موضعِ کالای پول قرار گرفته است، نتایجی گوناگون بهدست میآید. اینکه زمانی بانکهای تجاریْ اعتبارات را فقط با تکیه به ضمانتها و وثیقههای مطمئن و استوار بهدست میآورند، تا بحران مالی اخیر، امری کاملاً عادی و رایج بود؛ امری که امروز نمیتوان آن را حتمی تلقی کرد. در چارچوب کشورهای اتحادیهی اروپا بهویژه اعتباراتِ مرکب از کمکهای نقدی اضطراری در بحران مالی اخیر نقش تعیینکنندهای در نجات نظام بانکی ایفا کردند. کسیکه کالای پول و ضمانتها و وثیقهها را یکی و همان بداند، بهناگزیر باید عبور از مرز و نقطهی عطف دورانها را امری انجامیافته تلقی کند. اما اگر کالای پول با مطالبات پولی بانک مرکزی در قبال بانکهای تجاری یکی و همان تصور شود، وضع قطعاً طور دیگری است. در حالت دوم، نقطهی عطف دورانها با آشکارشدن ارزشزدایی، یا به عبارت دیگر، سرمایهزدایی از این مطالبات یکسان تلقی میشود، یعنی با ورشکستگی نظام بانکهای تجاری. بدیهی است که این رویداد هنوز بانگی است که از آینده به گوش میرسد. ... با برتخت نشاندنِ مطالبات پولی در جایگاه کالای پول، تورمِ تکاثری و کالازدایی همزمان روی میدهند، در حالیکه با تلقی ضمانتها و وثیقهها در مقام پادشاه کالاها، این رویداد در زمانهای متفاوتی صورت میگیرد. گذار از مرز نظام پولیِ مبتنی بر پشتوانهای استوار و گستردهْ پیشاپیش در آخرین تکانهای بحران صورت پذیرفت، بیآنکه این گذار به گرایشهای تورمی راه برده باشد. بدیهی است که این پدیداری آشکار از بحران است، زمانیکه بانکهای مرکزی خود را ناگزیر ببینند بانکهای تجاری را بدون ضمانتهای جدی و معتبر با اعتبارات تأمین کنند. این پدیده را میتوان نخستین گام در فرآیند کالازدایی از پول تلقی کرد؛ گامی که بیگمان چیزی است غیر از عملی انجامشده.
🔸 تصور افواهی از چرخهی پول چیزی شبیه به چرخهی جهانیِ آب است. پولی که روزی جایی در جهان پدید آمده است، همانجا میماند و خودبهخود ناپدید نمیشود. نظام کلاسیک پشتوانهی پولی نیز بهواقع بر اساس همین الگو عمل میکند. بیگمان در مورد پول معاصر و کالای معاصر پولْ وضع بهنحو دیگری است. اینجا قضیه مربوط است به مناسبتی به حد اعلاْ شبحوار. پول و کالای پول دائماً در حال پدیدآمدن و ناپدیدشدن هستند، زیرا روابط اعتباری گوناگونی که از آنها منشأ میگیرند، همگی مدتزمانی محدود دارند و این مدتزمان همواره پایان مییابد. برای آنکه نظام پولی باثبات باقی بماند، ضرورت دارد که کالای پولِ تازهْ ناپدیدشدن دائمیِ کالای تاکنونیِ پول را جبران، یا بهعبارت دیگر، فراتر از قبل جبران کند. در پاسخ به این پرسش که گذار به تحولات تورمی (تکاثری) چگونه میتوانند پای بگیرند، باید همواره این نیاز به جایگزینیِ جبران کالای پولِ قدیمی را در مرکز محاسبات و استدلالها قرار داد. فقدان ثبات در مطالبات پولیِ بانکهای مرکزی را بیشتر باید بهمثابه نشانههای بیماری بهشُمار آورد و نه بهعنوان حلقهی تعیینکنندهای که فرآیند تورم تکاثری را موجب میشود، تلقی کرد. گذار به تورمِ بزرگْ نخست زمانی روی میدهد که بانکهای تجاری بهعنوان شرکای بانک مرکزی قادر به تولید سرمایهی مجازی نباشند. این وضع بانکهای مرکزی را ناگزیر میکند بهطور کامل، یا بعضاً، جریان مضاعف گردش پول را ترک کنند و پول بانک مرکزی را مستقیماً در اختیار عاملان اقتصادیای بگذارند که بیرون از بخش بانکی فعالیت میکنند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3oO
#ارنست_لوهوف #کمال_خسروی
#نظریه_پول #بحران_سرمایهداری #سرمایه_مالی
https://t.me/khabargar
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
آیندهی تورم
نوشتهی: ارنست لوهوف ترجمهی: کمال خسروی موضوع تورم از همان آغازهها در شکلگیری نظریهی انتقادی ارزش نقش ایفا کرد. در همان آثار مشهورِ انتشاریافته در دههی 90 قرن بیستم این تز طرح شد که مسئولیت پس…