📝 دخترانِ خوبِ جنوب؛ طُرّه چهار: سیستم دالبی یا صدای تپشهای قلبی؟
🌾 (طرّه: کناره هر چیزی، حاشیه، زلف، موی پیشانی، نقش و نگارِ جامه، حاشیه کتاب)
🇱🇧 گزارشِ بازدید از چند مدرسه و مؤسسه آموزشی در لبنان که بار اصلی آن بر بال بانوان است؛ این قسمت:
ادامه مؤسسات خیریه امام موسی صدر، ۳
🔆 «رباب خانم از نمازخانه بیرون میآیند و با تازهواردان سلام و علیک میکنند. ما هم بلند میشویم و جلو میرویم. با معرفی رباب خانم مشخص میشود جوان مدیر عامل مؤسسات، سید نجاد، پسر ایشان و آقای شرفالدین است. دوباره دعوت میشویم به اتاق رباب خانم. چند دقیقه بعد مادر و پسری اجازه میگیرند و وارد میشوند. آمدهاند خداحافظی. گویا قصد سفری زیارتی دارند. خانم صدر هم از احوال زندگیشان میپرسند و از شرایط شغلی جوان و برایشان دعا میکنند. مادر و پسر از لحظه ورود تا هنگام خروج یکبند قربانصدقه سِت رباب میروند. مادر می گوید خدا سایه و عزت شما را بر سر ما نگه دارد... . ملیحه خانم و آقای شرف الدین به خداحافظی مهمانها میرسند. همه بلند میشوند و مادر و پسر را بدرقه میکنند. کمی بعد آقای شرفالدین هم خداحافظی میکنند و میروند. رباب خانم کتابی را میدهند به ملیحه خانم. میگویند این را ببین. من تورقش کردم. خیلی خوب است. نوشته یکی از دخترهای جنوب است. البته حجاب درست و حسابی ندارد به خودش مربوط است، ان شاءالله درست میشود. ولی خیلی خوب به مسئله پرداخته است. من تا به حال مسئله را اینطور ندیده بودم.»
جملات بالا را سید حسین مرکبی در سفرنامهاش، لبنانزدگی، نوشته و ادامه داده است که:
📌 «تفاوت است میان “انشاءالله درست میشودِ” کسی که در حال اجرای فرآیند صحیح اسلام است با “انشاءالله درست میشودِ” آن سیاستمداری که امور از دستش خارج شده و چارهای جز گفتنِ این حرف ندارد. در همه این ۵۰ سال یکی از ثمرات مؤسسات خیریه امام صدر با حجاب شدن زنان پرستار و دستاندرکار مؤسسات بوده است! اگر اسلام را از مبادی صحیح آغاز کردیم و گام در مسیر غایات صحیح گذاشتیم دیگر نیازی به شمارشِ تخطیهای فقهی و صادر کردن قبض جریمه نیست.
🌱 اگر دانه فطرت انسان را در فضای مناسب کاشتیم، دیگر هیچ جای نگرانی نیست. دانه خود به خود به فلاح میرسد. فقط صبر میخواهد و رسیدگی. هیچ کس دانه سیاهبخت یا مغرضی را سراغ ندارد که با وجود شرایط مساعد به جای این که رو به خورشید سبز شود بیشتر در زمین فرو برود!
🌱 دانهها همه فتوتروپیست هستند. دانهای نیست که به دنبال خورشید نباشد. از آن سو هم هیچ کس دانه مطیعی را سراغ ندارد که با وجود مساعد نبودن شرایط با نشان دادن در باغ سبز یا وعظ، ارشاد و هشدار، سبز شده باشد. مسئله اسلام همین برطرف کردن موانع فلاح است.»
از اینجا به بعد را من روایت میکنم... .
🔰 ادامه در مطلب بعدی👇🏼
📌 اگر مانعی نیست، دیگران را نیز به مطالعه این گزارش دعوت کنید.
✍🏻 علی جعفرآبادی
#امام_موسی_صدر
#دختران_خوب_جنوب
#فرهنگی #پرورشی #اسلام
#اخلاق #ترببت #بین_الملل #سفرنامه
#لبنان #مؤسسات_خیریه_امام_موسی_صدر
🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام العمر باشیم:
@TeacherasLLL
@kherad_Jensi
🌾 (طرّه: کناره هر چیزی، حاشیه، زلف، موی پیشانی، نقش و نگارِ جامه، حاشیه کتاب)
🇱🇧 گزارشِ بازدید از چند مدرسه و مؤسسه آموزشی در لبنان که بار اصلی آن بر بال بانوان است؛ این قسمت:
ادامه مؤسسات خیریه امام موسی صدر، ۳
🔆 «رباب خانم از نمازخانه بیرون میآیند و با تازهواردان سلام و علیک میکنند. ما هم بلند میشویم و جلو میرویم. با معرفی رباب خانم مشخص میشود جوان مدیر عامل مؤسسات، سید نجاد، پسر ایشان و آقای شرفالدین است. دوباره دعوت میشویم به اتاق رباب خانم. چند دقیقه بعد مادر و پسری اجازه میگیرند و وارد میشوند. آمدهاند خداحافظی. گویا قصد سفری زیارتی دارند. خانم صدر هم از احوال زندگیشان میپرسند و از شرایط شغلی جوان و برایشان دعا میکنند. مادر و پسر از لحظه ورود تا هنگام خروج یکبند قربانصدقه سِت رباب میروند. مادر می گوید خدا سایه و عزت شما را بر سر ما نگه دارد... . ملیحه خانم و آقای شرف الدین به خداحافظی مهمانها میرسند. همه بلند میشوند و مادر و پسر را بدرقه میکنند. کمی بعد آقای شرفالدین هم خداحافظی میکنند و میروند. رباب خانم کتابی را میدهند به ملیحه خانم. میگویند این را ببین. من تورقش کردم. خیلی خوب است. نوشته یکی از دخترهای جنوب است. البته حجاب درست و حسابی ندارد به خودش مربوط است، ان شاءالله درست میشود. ولی خیلی خوب به مسئله پرداخته است. من تا به حال مسئله را اینطور ندیده بودم.»
جملات بالا را سید حسین مرکبی در سفرنامهاش، لبنانزدگی، نوشته و ادامه داده است که:
📌 «تفاوت است میان “انشاءالله درست میشودِ” کسی که در حال اجرای فرآیند صحیح اسلام است با “انشاءالله درست میشودِ” آن سیاستمداری که امور از دستش خارج شده و چارهای جز گفتنِ این حرف ندارد. در همه این ۵۰ سال یکی از ثمرات مؤسسات خیریه امام صدر با حجاب شدن زنان پرستار و دستاندرکار مؤسسات بوده است! اگر اسلام را از مبادی صحیح آغاز کردیم و گام در مسیر غایات صحیح گذاشتیم دیگر نیازی به شمارشِ تخطیهای فقهی و صادر کردن قبض جریمه نیست.
🌱 اگر دانه فطرت انسان را در فضای مناسب کاشتیم، دیگر هیچ جای نگرانی نیست. دانه خود به خود به فلاح میرسد. فقط صبر میخواهد و رسیدگی. هیچ کس دانه سیاهبخت یا مغرضی را سراغ ندارد که با وجود شرایط مساعد به جای این که رو به خورشید سبز شود بیشتر در زمین فرو برود!
🌱 دانهها همه فتوتروپیست هستند. دانهای نیست که به دنبال خورشید نباشد. از آن سو هم هیچ کس دانه مطیعی را سراغ ندارد که با وجود مساعد نبودن شرایط با نشان دادن در باغ سبز یا وعظ، ارشاد و هشدار، سبز شده باشد. مسئله اسلام همین برطرف کردن موانع فلاح است.»
از اینجا به بعد را من روایت میکنم... .
🔰 ادامه در مطلب بعدی👇🏼
📌 اگر مانعی نیست، دیگران را نیز به مطالعه این گزارش دعوت کنید.
✍🏻 علی جعفرآبادی
#امام_موسی_صدر
#دختران_خوب_جنوب
#فرهنگی #پرورشی #اسلام
#اخلاق #ترببت #بین_الملل #سفرنامه
#لبنان #مؤسسات_خیریه_امام_موسی_صدر
🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام العمر باشیم:
@TeacherasLLL
@kherad_Jensi
Telegram
معلم: یادگیرنده مادام العمر
📝 دخترانِ خوبِ جنوب؛ طُرّه چهار: سیستم دالبی یا صدای تپشهای قلبی؟
🌾 (طرّه: کناره هر چیزی، حاشیه، زلف، موی پیشانی، نقش و نگارِ جامه، حاشیه کتاب)
🇱🇧 گزارشِ بازدید از چند مدرسه و مؤسسه آموزشی در لبنان که بار اصلی آن بر بال بانوان است؛ این قسمت:
ادامه مؤسسات خیریه امام موسی صدر، ۳
🔰 ادامه از مطلب بالا👆🏼
🔆 از اینجا به بعد را من روایت میکنم.
روز اول سفر بود و روز اول بازدید. از قبل برای این سفر و برای ساعت به ساعت آن برنامهریزی شده بود. قدم به قدم آن مهم بود و باید برای آن و بر اساس آن برنامهریزی میشد. با دکتر رباب صحبت کردیم؛ کوتاه و مختصر و اجرایی و مفید. ایستادند و گفتند من در خدمتم. بروید و ببینید و بازگردید. گفتوگوهای مقدماتی انجام شد و بازدید را، در کنار دو سه مهمان محترم و مهم دیگر آغاز کردیم.
من پیش از این هم موسسات را دیده بودم و بیشوکم آشنا بودم؛ ولی همچنان تازگی داشت. پختگی داشت.
سید نجاد همراه و راهنمای ما بود. همان آقایی که پیش از این هم ویدیوهای توضیحات ایشان را در کانال گذاشتهام؛ همان آقای آرام و وقور و صبور و شکور. هنوز چند جملهای بیشتر از معرفی اجمالی موسسات و موقعیت و توفیقات و مشکلات آن نگذشته بود.
📌 بالای سرِ ماکِتِ موسسات ایستاده بودیم و سید نجاد توضیح میداد. خانمی وارد لابی دفتر دکتر رباب شد. نجاد زیرچشمی او را دید. بیش از دو سه کلمه نتوانست ادامه دهد. رشته سخن را رها کرد؛ هرچه باداباد... .
رفت سمت خانمِ تازه واردی که از ظاهر و لباسش معلوم بود مالِ موسسات نیست. چند کلمهای با یکی دو تا از همکاران به عربی صحبت کرد و برگشت: «ببخشید. نمیتونم ببینم کسی معطل بشه.» ...و سخن را از همان جا که رها شده بود، ادامه داد.
📌 خاطرهای یادم افتاد. روزی یکی از مسئولان عالیرتبه صدایم کرده بود. اسمش را بگویم همه میشناسد. گفت تعداد زیادی مدرسه هست که زیر نظر و تخت اشراف ماست؛ مثلا چند صد تا مدرسه. مثال زد و گفت که یکی از آنها مثلا هزار و پانصد متر زمین دارد و آمفیتاترش چندصد نفر گنجایش دارد و فلان تجهیزات و بهمان امکانات و... و گفت که میخواهیم ظرفِ چند سال چند صد مدرسه علوی از دلِ اینها بیرون بیاید و... تو هم بیا کمک.
📌 حالا فهمیدید چرا ما به اینجا رسیدیم و چرا خودمان آنسان انسانی که به مردم قولش را داده بودیم نشدیم و نتوانستیم دیگران را هم به آن آسمانِ آبی و آفتابی برسانیم؟ چون به جای خاکِ حاصلخیزِ انسانپرور، دانهها را در دل سیمان کاشتیم. چون خیال کردیم صدای دالبی بهتر از تپش قلبی شنیده میشود.
🌱 سِت رباب و برادرش موسی این کار را نکردند. دکتر رباب درباره سلوک تربیتی برادرِ دور از نظرش میگوید: «هیچ وقت آدم نمیدید برای کسی که اشتباه کرده یا خطا ازش سر زده مثلاَ این را با خشونت تربیتش کنند... مثلاَ یک خانمی بود توی مؤسسۀ ما کارگر بود. این خانم شوهر نداشت. من باید پروندۀ بهداشتی برایش تهیه میکردم و دکتر باید مینوشت که این خانم سلامت است و میتواند کار کند. وقتی که این ورقه را برای من آورد من خواندم دیدم توش نوشته حامله است! یعنی من اصلاَ میخواستم بیفتم روی زمین. این خانمی که شوهر ندارد و من از اوضاع و احوالش خبردار هستم... آخر چگونه میتواند حامله باشد. اصلاَ قلبم داشت از تپش میایستاد. رفتم به اخوی گفتم. وقتی که گفتم، گفتند «خب!» خب یعنی حالا که چی؟ یعنی اینکه «میخوای بیرونش کنی؟» من ساکت شدم.
🌱 گفتند اصلاَ فکر نکن این را بیرون کنی. این را نگهش دار، این را بهش محبت بکن. این را مواظبش باش. بنده خدا خودش میگفت که من با کسی بودم که حلال بوده. من حرام نکردم. اخوی گفتند این را بیشتر از اول مراقبتش کن. این را بیرونش نکن رباب. مواظبش باش؛ تا برگردد به حالِ عادی.
باز هم برایتان از دختران خوب جنوب خواهم گفت.
📌 اگر مانعی نیست، دیگران را نیز به مطالعه این گزارش دعوت کنید.
✍🏻 علی جعفرآبادی
#امام_موسی_صدر
#دختران_خوب_جنوب
#فرهنگی #پرورشی #اسلام
#اخلاق #بین_الملل #سفرنامه #لبنان
#مؤسسات_خیریه_امام_موسی_صدر
🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام العمر باشیم:
@TeacherasLLL
@kherad_Jensi
🌾 (طرّه: کناره هر چیزی، حاشیه، زلف، موی پیشانی، نقش و نگارِ جامه، حاشیه کتاب)
🇱🇧 گزارشِ بازدید از چند مدرسه و مؤسسه آموزشی در لبنان که بار اصلی آن بر بال بانوان است؛ این قسمت:
ادامه مؤسسات خیریه امام موسی صدر، ۳
🔰 ادامه از مطلب بالا👆🏼
🔆 از اینجا به بعد را من روایت میکنم.
روز اول سفر بود و روز اول بازدید. از قبل برای این سفر و برای ساعت به ساعت آن برنامهریزی شده بود. قدم به قدم آن مهم بود و باید برای آن و بر اساس آن برنامهریزی میشد. با دکتر رباب صحبت کردیم؛ کوتاه و مختصر و اجرایی و مفید. ایستادند و گفتند من در خدمتم. بروید و ببینید و بازگردید. گفتوگوهای مقدماتی انجام شد و بازدید را، در کنار دو سه مهمان محترم و مهم دیگر آغاز کردیم.
من پیش از این هم موسسات را دیده بودم و بیشوکم آشنا بودم؛ ولی همچنان تازگی داشت. پختگی داشت.
سید نجاد همراه و راهنمای ما بود. همان آقایی که پیش از این هم ویدیوهای توضیحات ایشان را در کانال گذاشتهام؛ همان آقای آرام و وقور و صبور و شکور. هنوز چند جملهای بیشتر از معرفی اجمالی موسسات و موقعیت و توفیقات و مشکلات آن نگذشته بود.
📌 بالای سرِ ماکِتِ موسسات ایستاده بودیم و سید نجاد توضیح میداد. خانمی وارد لابی دفتر دکتر رباب شد. نجاد زیرچشمی او را دید. بیش از دو سه کلمه نتوانست ادامه دهد. رشته سخن را رها کرد؛ هرچه باداباد... .
رفت سمت خانمِ تازه واردی که از ظاهر و لباسش معلوم بود مالِ موسسات نیست. چند کلمهای با یکی دو تا از همکاران به عربی صحبت کرد و برگشت: «ببخشید. نمیتونم ببینم کسی معطل بشه.» ...و سخن را از همان جا که رها شده بود، ادامه داد.
📌 خاطرهای یادم افتاد. روزی یکی از مسئولان عالیرتبه صدایم کرده بود. اسمش را بگویم همه میشناسد. گفت تعداد زیادی مدرسه هست که زیر نظر و تخت اشراف ماست؛ مثلا چند صد تا مدرسه. مثال زد و گفت که یکی از آنها مثلا هزار و پانصد متر زمین دارد و آمفیتاترش چندصد نفر گنجایش دارد و فلان تجهیزات و بهمان امکانات و... و گفت که میخواهیم ظرفِ چند سال چند صد مدرسه علوی از دلِ اینها بیرون بیاید و... تو هم بیا کمک.
📌 حالا فهمیدید چرا ما به اینجا رسیدیم و چرا خودمان آنسان انسانی که به مردم قولش را داده بودیم نشدیم و نتوانستیم دیگران را هم به آن آسمانِ آبی و آفتابی برسانیم؟ چون به جای خاکِ حاصلخیزِ انسانپرور، دانهها را در دل سیمان کاشتیم. چون خیال کردیم صدای دالبی بهتر از تپش قلبی شنیده میشود.
🌱 سِت رباب و برادرش موسی این کار را نکردند. دکتر رباب درباره سلوک تربیتی برادرِ دور از نظرش میگوید: «هیچ وقت آدم نمیدید برای کسی که اشتباه کرده یا خطا ازش سر زده مثلاَ این را با خشونت تربیتش کنند... مثلاَ یک خانمی بود توی مؤسسۀ ما کارگر بود. این خانم شوهر نداشت. من باید پروندۀ بهداشتی برایش تهیه میکردم و دکتر باید مینوشت که این خانم سلامت است و میتواند کار کند. وقتی که این ورقه را برای من آورد من خواندم دیدم توش نوشته حامله است! یعنی من اصلاَ میخواستم بیفتم روی زمین. این خانمی که شوهر ندارد و من از اوضاع و احوالش خبردار هستم... آخر چگونه میتواند حامله باشد. اصلاَ قلبم داشت از تپش میایستاد. رفتم به اخوی گفتم. وقتی که گفتم، گفتند «خب!» خب یعنی حالا که چی؟ یعنی اینکه «میخوای بیرونش کنی؟» من ساکت شدم.
🌱 گفتند اصلاَ فکر نکن این را بیرون کنی. این را نگهش دار، این را بهش محبت بکن. این را مواظبش باش. بنده خدا خودش میگفت که من با کسی بودم که حلال بوده. من حرام نکردم. اخوی گفتند این را بیشتر از اول مراقبتش کن. این را بیرونش نکن رباب. مواظبش باش؛ تا برگردد به حالِ عادی.
باز هم برایتان از دختران خوب جنوب خواهم گفت.
📌 اگر مانعی نیست، دیگران را نیز به مطالعه این گزارش دعوت کنید.
✍🏻 علی جعفرآبادی
#امام_موسی_صدر
#دختران_خوب_جنوب
#فرهنگی #پرورشی #اسلام
#اخلاق #بین_الملل #سفرنامه #لبنان
#مؤسسات_خیریه_امام_موسی_صدر
🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام العمر باشیم:
@TeacherasLLL
@kherad_Jensi