🍁 زنِ مردصفت
✍🏻 یعقوب یسنا:
در فرهنگِ جامعهٔ مردسالار، انواع برچسبها، توهین، تحقیر و تمسخر بر زنان وارد میشود. بدیِ این برچسبها در این است که توهین، تحقیر و تمسخر به حساب نمیروند، بلکه بهعنوان امر فرهنگیِ جاافتاده پذیرفته شده و نهادینه میشوند. زنان نیز میپذیرند که زن همان چیزی است که فرهنگِ غالبِ مردسالار دربارهٔ آنها میگویند.
«زنِ مردصفت» یک اصطلاح فرهنگیِ جامعهٔ مردسالار است. این اصطلاح [...] در جامعهٔ مردسالار برای زن بهعنوان صفت مطرح میشود. موقعیکه مردان میخواهند به زنی امتیاز بدهند یا زنی را تحسین کنند میگویند فلانی زنِ مردواری است و زنِ مردصفت است.
به زنی که در جامعهٔ مردسالار چنین برچسبی زده میشود آن زن این را برچسب نمیداند؛ به این برچسب افتخار میکند و میبالد که او مردمانند یا مردصفت است. اینکه به این برچسب میبالد دلیلهای زیاد اجتماعی و فرهنگی دارد. برای اینکه در فرهنگِ جامعهٔ مردسالار هرچه که متعلق به زنان است بد، زشت، ناپسند و محقر دانسته میشود؛ برخلاف، هرچه که به مردان نسبت دارد عالی، خوب، پسندیده و باشکوه است. (با اندکی ویرایش به نقل از یسنا، ۱۴۰۰: ۲۲)
اگر به معنا و ژرفساخت معرفتیِ اصطلاح «زنِ مردصفت» دقت کنیم، متوجه میشویم که در این اصطلاح، توهین و تحقیر نهفته است و زنستیزانه است. در صورتیکه به جنبهٔ معرفتیِ این اصطلاح بیشتر توجه نکنیم، از ظاهر آن چندان متوجه نمیشویم که زنستیزانه باشد و برچسبی برای تحقیر زنان باشد. با توجه به جنبهٔ معرفتیِ این اصطلاح پی میبریم که در این اصطلاح زن بهصورت هستیشناسانه توهین و تحقیر شده است.
شاید پرسیده شود به اعتبار هستی و وجود زن چگونه در این اصطلاح توهین شده است؟ نخست این اصطلاح ارزش وجودی و هستیشناسانهٔ زن را زیر سؤال میبرد و نفی میکند. در این نفی، زن فاقد ارزش وجودی و اعتبار هستیشناسانه میشود. گویا زن هیچ صفت و ارزشی ندارد. اگر زنی ارزش و صفتی دارد، آن ارزش و صفت این است که برچسب اوصاف مردانه به آنها زده شود.
اگر فرهنگ مردسالار به زن صفت و اعتبار وجودی قایل باشد، چرا زن را به صفت و اعتبار خودِ زن نسبت نمیدهد؟ فرهنگ و زبان جامعهٔ مردسالار زن را از اعتبار و ارزش وجودی و هستیشناسانه تهی کرده؛ همهٔ اعتبار را به هستی و وجود مرد خلاصه میکند. (همان: ۲۳)
بنابراین معنای اصطلاح این است که زن اعتبار، صفت و ارزش ندارد؛ ضدارزش و ضداعتبار است. هرچه بیارزشی و بیاعتباری در وجود زن جمع است. پس زنی که نسبتاً از این بیاعتباریها دور میشود از خوی و کردار مردان تأثیر میپذیرد. زن با این تأثیرپذیری مردصفت میشود. (همان: ۲۴)
در صورتیکه بخواهیم در فرهنگ و زبان غیرجنسیتزده، غیر بدوی و مردسالارانه زندگی کنیم، باید در چگونگىِ کاربرد واژگان در زبان توجه کنیم تا تمرینی برای تحول در ساختار ذهنی بدوی تقابلی و مردسالارانهٔ ما شود. (همان: ۳۲)
📚 یسنا، یعقوب. (۱۴۰۰). زننامه: نقد گفتمان پدرسالار. کابل: انتشارات مقصودی.
#⃣ #زبان_و_جنسیت
@kherad_jensi
@zabanvarzi/1
✍🏻 یعقوب یسنا:
در فرهنگِ جامعهٔ مردسالار، انواع برچسبها، توهین، تحقیر و تمسخر بر زنان وارد میشود. بدیِ این برچسبها در این است که توهین، تحقیر و تمسخر به حساب نمیروند، بلکه بهعنوان امر فرهنگیِ جاافتاده پذیرفته شده و نهادینه میشوند. زنان نیز میپذیرند که زن همان چیزی است که فرهنگِ غالبِ مردسالار دربارهٔ آنها میگویند.
«زنِ مردصفت» یک اصطلاح فرهنگیِ جامعهٔ مردسالار است. این اصطلاح [...] در جامعهٔ مردسالار برای زن بهعنوان صفت مطرح میشود. موقعیکه مردان میخواهند به زنی امتیاز بدهند یا زنی را تحسین کنند میگویند فلانی زنِ مردواری است و زنِ مردصفت است.
به زنی که در جامعهٔ مردسالار چنین برچسبی زده میشود آن زن این را برچسب نمیداند؛ به این برچسب افتخار میکند و میبالد که او مردمانند یا مردصفت است. اینکه به این برچسب میبالد دلیلهای زیاد اجتماعی و فرهنگی دارد. برای اینکه در فرهنگِ جامعهٔ مردسالار هرچه که متعلق به زنان است بد، زشت، ناپسند و محقر دانسته میشود؛ برخلاف، هرچه که به مردان نسبت دارد عالی، خوب، پسندیده و باشکوه است. (با اندکی ویرایش به نقل از یسنا، ۱۴۰۰: ۲۲)
اگر به معنا و ژرفساخت معرفتیِ اصطلاح «زنِ مردصفت» دقت کنیم، متوجه میشویم که در این اصطلاح، توهین و تحقیر نهفته است و زنستیزانه است. در صورتیکه به جنبهٔ معرفتیِ این اصطلاح بیشتر توجه نکنیم، از ظاهر آن چندان متوجه نمیشویم که زنستیزانه باشد و برچسبی برای تحقیر زنان باشد. با توجه به جنبهٔ معرفتیِ این اصطلاح پی میبریم که در این اصطلاح زن بهصورت هستیشناسانه توهین و تحقیر شده است.
شاید پرسیده شود به اعتبار هستی و وجود زن چگونه در این اصطلاح توهین شده است؟ نخست این اصطلاح ارزش وجودی و هستیشناسانهٔ زن را زیر سؤال میبرد و نفی میکند. در این نفی، زن فاقد ارزش وجودی و اعتبار هستیشناسانه میشود. گویا زن هیچ صفت و ارزشی ندارد. اگر زنی ارزش و صفتی دارد، آن ارزش و صفت این است که برچسب اوصاف مردانه به آنها زده شود.
اگر فرهنگ مردسالار به زن صفت و اعتبار وجودی قایل باشد، چرا زن را به صفت و اعتبار خودِ زن نسبت نمیدهد؟ فرهنگ و زبان جامعهٔ مردسالار زن را از اعتبار و ارزش وجودی و هستیشناسانه تهی کرده؛ همهٔ اعتبار را به هستی و وجود مرد خلاصه میکند. (همان: ۲۳)
بنابراین معنای اصطلاح این است که زن اعتبار، صفت و ارزش ندارد؛ ضدارزش و ضداعتبار است. هرچه بیارزشی و بیاعتباری در وجود زن جمع است. پس زنی که نسبتاً از این بیاعتباریها دور میشود از خوی و کردار مردان تأثیر میپذیرد. زن با این تأثیرپذیری مردصفت میشود. (همان: ۲۴)
در صورتیکه بخواهیم در فرهنگ و زبان غیرجنسیتزده، غیر بدوی و مردسالارانه زندگی کنیم، باید در چگونگىِ کاربرد واژگان در زبان توجه کنیم تا تمرینی برای تحول در ساختار ذهنی بدوی تقابلی و مردسالارانهٔ ما شود. (همان: ۳۲)
📚 یسنا، یعقوب. (۱۴۰۰). زننامه: نقد گفتمان پدرسالار. کابل: انتشارات مقصودی.
#⃣ #زبان_و_جنسیت
@kherad_jensi
@zabanvarzi/1