#برهان_امکان_و_وجوب
#قسمت_اول
سوال:
وقت بخیر، نقد شما نسبت به براهین سنتی اثبات وجود خدا (به صورت اخص برهان امکان و وجوب) چیست؟
پاسخ:
🔹اصولا من اصلا وارد براهین نمیشم، و در همان مرحله اول نقادی به انتقاد از حدود عقل نظری میپردازم، و حجیت عقل را برای ورود مردود میکنم
🔅اما نقدی که همیشه نسبت به این برهان داشتم و هیچ گاه پاسخ در خوری ندیدم به آن، این بود که در این برهان ادعا میشود، وجود جهان هستی ممکن است و وجود باری واجب است
💢نقد اول من در همین ادعای اولیه برهان است که برهان بر آن استوار شده؛ در ابتدا ببینیم ممکن الوجود چیست؟ (در اینجا مقصود از امکان، امکان خاص است)
👈ممکن، سلب ضرورت از وجوب و امتناع است
در واقع ممکن در نقطه وسط بین واجب (وجودش ضروری است) و ممتنع (وجودش محال است) قرار گرفته و هیج ضرورت ذاتی در وجود آن نیست، و در این برهان واجب الوجود (خدا) ممکن را به وقوع میپیوندد
🔹اینجا یک سوال پیش میاید؛
1⃣👈خدا مگر ترجیح بلا مرجح میکند؟ در واقع سوال این است که آیا خدا بدون هیچ دلیلی جهان هستی را از امکان خارج کرد و بوجود آورد؟
👈اگر جواب، آری هست پس خدا عاقل نیست، چرا که موجود عاقل بدون دلیل (اصل جهت کافی) کاری را انجام نمیدهد
👈اگر جواب، خیر هست آن دلیل چیست؟
چه دلیلی داشت که خدا چنین جهانی بوجود بیاورد؟
🔴صرف امکان که دلیل وجود نمیشود، عاقل باید برای هر کاری که میتواند انجام دهد و میدهد دلیل داشته باشد، اصل جهت کافی (علیت + غائیت) در واقع همین است
اگر شما بگید حتما جهتی داشته و ما اطلاع نداریم، من هم میگم اگر مبنا بر اعلام نادانی است پس این همه صغری و کبری بافتن ها چیست؟ در ابتدا بگید و اصلا اقامه برهان چه دلیلی داشت؟ اصل جهت کافی به اندازه اصل امتناع تناقض واجب است
نویسنده:
✍ #new_solstics
@khod2
#قسمت_اول
سوال:
وقت بخیر، نقد شما نسبت به براهین سنتی اثبات وجود خدا (به صورت اخص برهان امکان و وجوب) چیست؟
پاسخ:
🔹اصولا من اصلا وارد براهین نمیشم، و در همان مرحله اول نقادی به انتقاد از حدود عقل نظری میپردازم، و حجیت عقل را برای ورود مردود میکنم
🔅اما نقدی که همیشه نسبت به این برهان داشتم و هیچ گاه پاسخ در خوری ندیدم به آن، این بود که در این برهان ادعا میشود، وجود جهان هستی ممکن است و وجود باری واجب است
💢نقد اول من در همین ادعای اولیه برهان است که برهان بر آن استوار شده؛ در ابتدا ببینیم ممکن الوجود چیست؟ (در اینجا مقصود از امکان، امکان خاص است)
👈ممکن، سلب ضرورت از وجوب و امتناع است
در واقع ممکن در نقطه وسط بین واجب (وجودش ضروری است) و ممتنع (وجودش محال است) قرار گرفته و هیج ضرورت ذاتی در وجود آن نیست، و در این برهان واجب الوجود (خدا) ممکن را به وقوع میپیوندد
🔹اینجا یک سوال پیش میاید؛
1⃣👈خدا مگر ترجیح بلا مرجح میکند؟ در واقع سوال این است که آیا خدا بدون هیچ دلیلی جهان هستی را از امکان خارج کرد و بوجود آورد؟
👈اگر جواب، آری هست پس خدا عاقل نیست، چرا که موجود عاقل بدون دلیل (اصل جهت کافی) کاری را انجام نمیدهد
👈اگر جواب، خیر هست آن دلیل چیست؟
چه دلیلی داشت که خدا چنین جهانی بوجود بیاورد؟
🔴صرف امکان که دلیل وجود نمیشود، عاقل باید برای هر کاری که میتواند انجام دهد و میدهد دلیل داشته باشد، اصل جهت کافی (علیت + غائیت) در واقع همین است
اگر شما بگید حتما جهتی داشته و ما اطلاع نداریم، من هم میگم اگر مبنا بر اعلام نادانی است پس این همه صغری و کبری بافتن ها چیست؟ در ابتدا بگید و اصلا اقامه برهان چه دلیلی داشت؟ اصل جهت کافی به اندازه اصل امتناع تناقض واجب است
نویسنده:
✍ #new_solstics
@khod2
🔆اوان: جهان وجود داره، پس خدا هم وجود داره
🔅کاملا: در وهله اول از علم به وجود چیزی نمیتوان نتیجه گرفت چیز دیگری وجود دارد، بلکه ممکن است یکی از اینها بدون دیگری وجود داشته باشد زیرا این امر متضمن #تناقض نیست
👈این قضیه که اگر a باشد b هم وجود دارد قابل ارجاع به اصل عدم تناقض نیست
🔆اوان: بالاخره به قول ارسطو هر چیزی یا جوهر است یا عرض، اعراض باید بر جوهر به اصطلاح بار بشوند، شما از وجود عرض مگر به وجود جوهر نمیرسید؟
🔅کاملا: اگر جوهری وجود داشت؛ همه افراد جامعه باید آن را میدیدند!
💠ما نه تنها جوهر را نمیبینیم بلکه حتی به وسیله چیزهایی که آنها را اعراض یا کیفیت جوهر مینامیم نمیتوانیم به وجود جوهر پی ببریم❌
❇️زیرا اول پست ثابت کردم از وجود یک چیز نمیتوان وجود چیز دیگر را نتیجه گرفت، بنابراین هیچ گونه دلیلی وجود ندارد که در ورای اعراض ادراک شده جوهر ادراک نشده ایی فرض کنیم!
💢بعد از حذف مفهوم جوهر و مفهوم علیت دیگر از براهین کلاسیک اثبات وجود خدا چه باقی میماند؟!
✴️من فکر میکنم دو قضیه خدا هست و خدا نیست از حیث #بداهت_برهانی درست در یک پایه اند
👈قاعدتا تا زمانی که قضیه خدا هست یک پله از قضیه خدا نیست جلوتر نرود حداقل از حیث برهانی و عقلانی نمیتوانیم حکمی در جهت الزام عقل به وجود خدا بدیم✅
نویسنده:
#new_solstics
@khod2
🔅کاملا: در وهله اول از علم به وجود چیزی نمیتوان نتیجه گرفت چیز دیگری وجود دارد، بلکه ممکن است یکی از اینها بدون دیگری وجود داشته باشد زیرا این امر متضمن #تناقض نیست
👈این قضیه که اگر a باشد b هم وجود دارد قابل ارجاع به اصل عدم تناقض نیست
🔆اوان: بالاخره به قول ارسطو هر چیزی یا جوهر است یا عرض، اعراض باید بر جوهر به اصطلاح بار بشوند، شما از وجود عرض مگر به وجود جوهر نمیرسید؟
🔅کاملا: اگر جوهری وجود داشت؛ همه افراد جامعه باید آن را میدیدند!
💠ما نه تنها جوهر را نمیبینیم بلکه حتی به وسیله چیزهایی که آنها را اعراض یا کیفیت جوهر مینامیم نمیتوانیم به وجود جوهر پی ببریم❌
❇️زیرا اول پست ثابت کردم از وجود یک چیز نمیتوان وجود چیز دیگر را نتیجه گرفت، بنابراین هیچ گونه دلیلی وجود ندارد که در ورای اعراض ادراک شده جوهر ادراک نشده ایی فرض کنیم!
💢بعد از حذف مفهوم جوهر و مفهوم علیت دیگر از براهین کلاسیک اثبات وجود خدا چه باقی میماند؟!
✴️من فکر میکنم دو قضیه خدا هست و خدا نیست از حیث #بداهت_برهانی درست در یک پایه اند
👈قاعدتا تا زمانی که قضیه خدا هست یک پله از قضیه خدا نیست جلوتر نرود حداقل از حیث برهانی و عقلانی نمیتوانیم حکمی در جهت الزام عقل به وجود خدا بدیم✅
نویسنده:
#new_solstics
@khod2
💢معتقدان به اصالت عقل (به نوعی تفکر ادیان هم به این شکل است) میگویند؛
👈در اصول عقل و در احکام و تصدیقات اساسی ما امری وجود دارد که از تجربه حاصل نمیشود، و در همه احکام تکوینی حقیقی و احکام تقدیریِ ما نوعی تصدیق به کلیت وجود دارد که ممکن نیست از تجربه ناشی شده باشد
🔹ما حتی اگر این امر رو بپذیریم، لزومی بر قبول وجود یک ذهن بنفسه موجود و نفس غیر مادی که به صورت فطری کلیات در آن قرار داشته باشد نداریم❌
👈 اینکه کلیت از تجربه ناشی نشده وجود نفس غیرمادی و فطری را ثابت نمیکند، بلکه مدلل میدارد که در ذهن قوه ایی وجود دارد که آنچه از تجربه به صورت ممکن به امکان خاص و جزئی افاده میشود، به صورت کلی در می آورد✅
💢پس از اینجا نمیشه نتیجه گرفت که حقایق مقدم بر تجربه (ماتقدم) وجود دارد، بلکه فقط میتوان گفت در ذهن این قوه تعالی به سوی امر کلی وجود دارد
نویسنده :
✍ #new_solstics
@khod2
👈در اصول عقل و در احکام و تصدیقات اساسی ما امری وجود دارد که از تجربه حاصل نمیشود، و در همه احکام تکوینی حقیقی و احکام تقدیریِ ما نوعی تصدیق به کلیت وجود دارد که ممکن نیست از تجربه ناشی شده باشد
🔹ما حتی اگر این امر رو بپذیریم، لزومی بر قبول وجود یک ذهن بنفسه موجود و نفس غیر مادی که به صورت فطری کلیات در آن قرار داشته باشد نداریم❌
👈 اینکه کلیت از تجربه ناشی نشده وجود نفس غیرمادی و فطری را ثابت نمیکند، بلکه مدلل میدارد که در ذهن قوه ایی وجود دارد که آنچه از تجربه به صورت ممکن به امکان خاص و جزئی افاده میشود، به صورت کلی در می آورد✅
💢پس از اینجا نمیشه نتیجه گرفت که حقایق مقدم بر تجربه (ماتقدم) وجود دارد، بلکه فقط میتوان گفت در ذهن این قوه تعالی به سوی امر کلی وجود دارد
نویسنده :
✍ #new_solstics
@khod2
سوال: پاسخ شما به دکارت در مورد وجود جوهر نفس و جسم چیه؟
پاسخ؛
👈اولا بدیهی نیست که جسم و نفس تمایز جوهری داشته باشند،
🔹دوما اگر ما فرض را بر وجود نفس
(منشا خود آگاهی غیر مادی یا همان روح) بگذاریم میبینیم که نفس میتواند بیاندیشد و اراده کند و در بدنش #همانجا که هست تاثیر کند 👈اما نمیتواند در جایی که با بدن وی هزاران کیلومتر فاصله دارد اثر بگذارد❌
💢هواپیمایی که بدن شما را از تهران به لندن میبرد در همان حال #نفس شما را نیز حمل میکند، بنابراین نفس شما همواره در سرتاسر مسافرت از نقطه ایی به نقطه دیگر تغیر مکان میدهد
👈اگر دکارت میگوید نفس را با بدن کاری نیست مقصودش چیست؟
👈او حتی نمیداند خود بدن وی آیا قادر به تفکر هست یا نه؟
👈حالا که نفس حرکت دارد چرا بدن فکر نداشته باشد؟
🌐هیچ تناقضی در این فرض نیست که خداوند اگر میخواست میتوانست به ماده #بدون_شعوری که خودش آفریده و طبق مصلحت به آن نظم داده درجه ایی ادراک و اندیشه هم اعطا کند.
به عبارت دیگر؛
🔅فرض کنیم ما هیچ دلیل ایجابی نداشته باشیم که ماده چیزی است که میاندیشد اما وقتی کسی میگوید
👈ماده ی مدرک امری متناقض است👉
(برخی ها از جمله دکارت میگویند ماده نمیتواند درک کند و منشا خودآگاهی باشد) از مرز آنچه میدانیم و آنچه با قدرت فهم بشر قابل اثبات است فراتر میرود
نویسنده:
#new_solstics
@khod2
پاسخ؛
👈اولا بدیهی نیست که جسم و نفس تمایز جوهری داشته باشند،
🔹دوما اگر ما فرض را بر وجود نفس
(منشا خود آگاهی غیر مادی یا همان روح) بگذاریم میبینیم که نفس میتواند بیاندیشد و اراده کند و در بدنش #همانجا که هست تاثیر کند 👈اما نمیتواند در جایی که با بدن وی هزاران کیلومتر فاصله دارد اثر بگذارد❌
💢هواپیمایی که بدن شما را از تهران به لندن میبرد در همان حال #نفس شما را نیز حمل میکند، بنابراین نفس شما همواره در سرتاسر مسافرت از نقطه ایی به نقطه دیگر تغیر مکان میدهد
👈اگر دکارت میگوید نفس را با بدن کاری نیست مقصودش چیست؟
👈او حتی نمیداند خود بدن وی آیا قادر به تفکر هست یا نه؟
👈حالا که نفس حرکت دارد چرا بدن فکر نداشته باشد؟
🌐هیچ تناقضی در این فرض نیست که خداوند اگر میخواست میتوانست به ماده #بدون_شعوری که خودش آفریده و طبق مصلحت به آن نظم داده درجه ایی ادراک و اندیشه هم اعطا کند.
به عبارت دیگر؛
🔅فرض کنیم ما هیچ دلیل ایجابی نداشته باشیم که ماده چیزی است که میاندیشد اما وقتی کسی میگوید
👈ماده ی مدرک امری متناقض است👉
(برخی ها از جمله دکارت میگویند ماده نمیتواند درک کند و منشا خودآگاهی باشد) از مرز آنچه میدانیم و آنچه با قدرت فهم بشر قابل اثبات است فراتر میرود
نویسنده:
#new_solstics
@khod2
تفکرات ایدئولوژیک چگونه ما را برده خود میکند؟
💢تفکرات ایدئولوژیک اصولا نتایج فاجعه باری به عمل آورده است، مخالفت من فقط با ادیان نیست بلکه بنده با هر ایدئولوژیی مخالف هستم،
👈اولین ویژگی که هر مکتب یا ایدئولوژی با آن به بقای خود ادامه میدهد، وجود قواعدی الزام آور و مطلق برای پیروان خود و گاهی حتی برای تمام انسان هاست!
🔅و جدا از محتوای آن قواعد الزام آور من اساسا مخالف وجود این قواعد هستم حتی اگر آن قواعد کاملا اخلاقی و صحیح به نظر برسند
💢چرا که مخالفت من بدون توجه به ماهیت قواعد و تنها به صرف وجود این قواعد میباشد؛
🔹مطلق گرایان که پیرو قواعد الزام آور ایدئولوژی مورد پسند خود میباشند با آفت های فکری زیادی مواجه هستند، از جمله؛ #تعصب ، #خود_پسندی ، #بت_سازی و گاهی #دروغ_پراکنی #خود_حق_پنداری
🌐و گذر زمان به این آفت ها شدت میدهد و کم کم شعله های آن دامن تمام انسان ها را میگیرد (به نسبت قدرت ایدئولوژی مذکور) در توضیح این موضوع میتوانم از انواع گروهک های تروریستی و جنایت کار جهان برای شما مثال بزنم
🔴گذر زمان وابستگی فرد به گروه را بیشتر میکند قدرت و هماهنگی گروه رشد میکند و تعصب و خود حق پنداری جای حقیقت را در ذهن اعضا میگیرد، رئیس گروه تبدیل به بُت میشود و سرپیچی از دستورات و قواعد گروه برای اعضا ناراحتی فکری و عذاب وجدان به همراه دارد!
🔸آری، اگر با چشمانی باز به پیرامون خود نگاه کنیم، متوجه میشیم که وجود ایدئولوژی ها (خصوصا آنهایی که منشا غیر مادی دارند) بسیار مخرب هست، شاید احیانا موازین اخلاقی هم در این قواعد پیدا شود ولی هزاران برابر آن زیان به بشریت وارد کرده است.
نویسنده:
✍ #new_solstics
@khod2
💢تفکرات ایدئولوژیک اصولا نتایج فاجعه باری به عمل آورده است، مخالفت من فقط با ادیان نیست بلکه بنده با هر ایدئولوژیی مخالف هستم،
👈اولین ویژگی که هر مکتب یا ایدئولوژی با آن به بقای خود ادامه میدهد، وجود قواعدی الزام آور و مطلق برای پیروان خود و گاهی حتی برای تمام انسان هاست!
🔅و جدا از محتوای آن قواعد الزام آور من اساسا مخالف وجود این قواعد هستم حتی اگر آن قواعد کاملا اخلاقی و صحیح به نظر برسند
💢چرا که مخالفت من بدون توجه به ماهیت قواعد و تنها به صرف وجود این قواعد میباشد؛
🔹مطلق گرایان که پیرو قواعد الزام آور ایدئولوژی مورد پسند خود میباشند با آفت های فکری زیادی مواجه هستند، از جمله؛ #تعصب ، #خود_پسندی ، #بت_سازی و گاهی #دروغ_پراکنی #خود_حق_پنداری
🌐و گذر زمان به این آفت ها شدت میدهد و کم کم شعله های آن دامن تمام انسان ها را میگیرد (به نسبت قدرت ایدئولوژی مذکور) در توضیح این موضوع میتوانم از انواع گروهک های تروریستی و جنایت کار جهان برای شما مثال بزنم
🔴گذر زمان وابستگی فرد به گروه را بیشتر میکند قدرت و هماهنگی گروه رشد میکند و تعصب و خود حق پنداری جای حقیقت را در ذهن اعضا میگیرد، رئیس گروه تبدیل به بُت میشود و سرپیچی از دستورات و قواعد گروه برای اعضا ناراحتی فکری و عذاب وجدان به همراه دارد!
🔸آری، اگر با چشمانی باز به پیرامون خود نگاه کنیم، متوجه میشیم که وجود ایدئولوژی ها (خصوصا آنهایی که منشا غیر مادی دارند) بسیار مخرب هست، شاید احیانا موازین اخلاقی هم در این قواعد پیدا شود ولی هزاران برابر آن زیان به بشریت وارد کرده است.
نویسنده:
✍ #new_solstics
@khod2
#ظهور_مسیحیت و #قرون_وسطی
@khod2
🔅در ابتدا قطعا ظهور مسیحیت نقش بسزایی در شروع قرون وسطی داشت، البته بسیاری از مردم خصوصا مردم کشور هایی که به شدت درگیر یونان مآبی (هلنیسم) بودند به این راحتی به فیلسوفان یونانی پشت نکردند،
👈در همین راستا آبا و متکلمین مسیحی تفاسیر مختلفی از مسیحیت ارائه دادند، تا بالاخره برخی تفسیر ها مثل تفسیر پولوسی و حتی تفاسیر عرفانی و گنوسیسی مورد پذیرش بسیاری از مردم اروپا قرار گرفت!!
(مسیحیت در ابتدا چهره واقعی خودش رو قایم کرد)
🔹 ده قرن قدرت به دست کلیسا افتاد...
👈تفسیر ها تمثیلی کلیسا از کتاب مقدس حجیت داشت
👈در جلسات (و در اواسط قرون وسطی با شروع دوره اسکولاستیک در مدارس و دیر ها و بعد از آن حتی در دانشگاه ها) هر کس بر خلاف دین حرفی میزد تکفیر میشد
👈یعنی استبداد دینی به تمام معنا در فضاهای علمی و فرهنگی و سیاسی حاکم بود
👈حتی برخی از مذهبیون استدلال های فلسفی رو نمیفهمیدند اما بازم فلاسفه رو تکفیر میکردند!
👈هیچ کس حق نداشت کتابی را بخواند که مخالف دین (و تفسیر کلیسا) باشد
👈فلسفه و علم در خدمت دین بود
👈هر چه کلیسا و کتاب مقدس بگوید حق است و هر چه حق است او میگوید!
♨️دوستان خودتون بگید چرا کلیسا انقدر مطمعا بود که کارش درسته؟
🔅جواب مشخص است: یک ایدئولوژی دینی به او این اجازه را داده بود که دین خود را به دیگران تحمیل کن و آنها را واردار کن که به آن عمل کنند چرا که سعادت آنها در این است!!
👈پس فرق یک پادشاه مستبد با استبداد دینی چیه؟
👈هر دو فقط سر زدن را یاد گرفتند و اندیشه در سر پروراندن را نیاموختند
👈در قرون وسطی اگر میگفتی چرا باید حکومت زیر سلطه دین باشد؟
پاسخی نمیشنیدی چون قدرت استدلال راهبان در زورشون بود نه کلامشون
(قرون وسطی چقدر به حال فعلی ایران نزدیکه)
نویسنده:
✍ #new_solstics
@khod2
@khod2
🔅در ابتدا قطعا ظهور مسیحیت نقش بسزایی در شروع قرون وسطی داشت، البته بسیاری از مردم خصوصا مردم کشور هایی که به شدت درگیر یونان مآبی (هلنیسم) بودند به این راحتی به فیلسوفان یونانی پشت نکردند،
👈در همین راستا آبا و متکلمین مسیحی تفاسیر مختلفی از مسیحیت ارائه دادند، تا بالاخره برخی تفسیر ها مثل تفسیر پولوسی و حتی تفاسیر عرفانی و گنوسیسی مورد پذیرش بسیاری از مردم اروپا قرار گرفت!!
(مسیحیت در ابتدا چهره واقعی خودش رو قایم کرد)
🔹 ده قرن قدرت به دست کلیسا افتاد...
👈تفسیر ها تمثیلی کلیسا از کتاب مقدس حجیت داشت
👈در جلسات (و در اواسط قرون وسطی با شروع دوره اسکولاستیک در مدارس و دیر ها و بعد از آن حتی در دانشگاه ها) هر کس بر خلاف دین حرفی میزد تکفیر میشد
👈یعنی استبداد دینی به تمام معنا در فضاهای علمی و فرهنگی و سیاسی حاکم بود
👈حتی برخی از مذهبیون استدلال های فلسفی رو نمیفهمیدند اما بازم فلاسفه رو تکفیر میکردند!
👈هیچ کس حق نداشت کتابی را بخواند که مخالف دین (و تفسیر کلیسا) باشد
👈فلسفه و علم در خدمت دین بود
👈هر چه کلیسا و کتاب مقدس بگوید حق است و هر چه حق است او میگوید!
♨️دوستان خودتون بگید چرا کلیسا انقدر مطمعا بود که کارش درسته؟
🔅جواب مشخص است: یک ایدئولوژی دینی به او این اجازه را داده بود که دین خود را به دیگران تحمیل کن و آنها را واردار کن که به آن عمل کنند چرا که سعادت آنها در این است!!
👈پس فرق یک پادشاه مستبد با استبداد دینی چیه؟
👈هر دو فقط سر زدن را یاد گرفتند و اندیشه در سر پروراندن را نیاموختند
👈در قرون وسطی اگر میگفتی چرا باید حکومت زیر سلطه دین باشد؟
پاسخی نمیشنیدی چون قدرت استدلال راهبان در زورشون بود نه کلامشون
(قرون وسطی چقدر به حال فعلی ایران نزدیکه)
نویسنده:
✍ #new_solstics
@khod2