💢نظر مرحوم سید جواد طباطبایی در مورد اینکه آیا بشار اسد و پدرش حافظ اسد واقعاً دوستان ایران به شمار می روند یا نه؟
تردیدی نیست که نزدیکی ایران و قبیلۀ اسد پس از انقلاب اسلامی هیچ ربطی به حُبِّ انقلاب اسلامی از سوی اسد نداشت، بلکه او یک دشمن بزرگ در منطقه داشت که صدام حسین بود. دشمنی میان آن دو برای ایجاد سوریه یا عراق بزرگ نه تنها ربطی به ایران نداشت که این کشور بتواند جانب یکی را بگیرد، بلکه در صورت پیروزی هر یک از آن دو کشور به ضرر ایران نیز بود و مسئولان نظام اسلامی اگر استراتژی میدانستند میبایست به نوعی عمل میکردند، یعنی در مناسباتی وارد میشدند، که آن دشمنی ادامه پیدا کند و هشت سال جنگ ویرانگر به کشور تحمیل نشود. جنگی که به ایران تحمیل شد، و پیآمدهای آن در این کشور و نیز عراق، یک برنده داشت که سوریۀ قبیلۀ اسد بود، زیرا دشمن اصلی او را در این توهّم بود که میتواند با تصرف کویت، منابع مالی و موقعیت استراتژیکی آن شیخنشین، خواهد توانست به قدرتی منطقهای تبدیل شود و پیش از سوریه بتواند عراق بزرگ را تأسیس کند، که حتیٰ برخی از مسئولان بلندپایۀ ایران نقشۀ آن را در یکی از تالارهای قصر سلطنتی سوریه دیدهاند که مخصوص پذیرایی از مهمانان بلندپایۀ خارجی است، و دامنۀ نفوذ خود را در منطقه گسترش دهد. این توهّم از آنجا ناشی میشد که در جریان جنگ هشت ساله همۀ قدرتهای شرق و غرب جانب عراق را گرفتند تا ایران پیروز نهایی جنگ نباشد. ایران، با توجه به توهّمی که از موقعیت انقلابی خود در منطقه و نفوذ در میان «امّت اسلامی» داشت، و خود را به عنوان خطری بالقوه در منطقه جلوه میداد، نقشی در این اجماع جهانی علیه خود داشت، چنانکه در جریان جنگ و پس از آن، صدام حسین توانست با بهرهبرداری از این جلوه دادنها خود را همچون متحد طبیعی شرق و غرب جا بزند.
تا زمانی که جنگ به پایان نرسیده بود، رویکرد صدام حسین میتوانست اجماع جهانی برای حفاظت از منافع او را در پی داشته باشد، اما آنچه صدام نمیدانست این بود که همین اجماع بسیار شکندهتر از آن است که او، در جهل به مناسبات استراتژیکی منطقه، میتوانست به درستی درجۀ شکندگی آن را دریابد. کوشش برای تصرف کویت، به آسانی، اجماع جهانی را علیه صدام سامان داد و بسیار زود ارتش پوشالی اشغالگر صدام از کویت رانده شد. صدام، که پیش از انقلاب به خفّتِ قرارداد الجزیره تن داده بود، و میدانست که، به گفتۀ یکی از امرای ارتش ایران، بیش از «یک روز» توان پایداری در برابر ارتش ایران را ندارد، اما با پیروزی انقلاب هشت سال جنگ را طول داده، در زمانهایی هم دست بالا را داشته و تا جایی که ممکن بوده سستی در ارکان نیروی نظامی، اقتصادی و سیاسی ایران انداخته است، گمان میکرد تصرف کویت به مانعی برنخواهد خورد، اما آنچه در مخیلۀ قبیلهای او نمیگنجید اشتباههای استراتژیکی مهلک او بود که سر او را بر باد داد! سقوط صدام این خطای استراتژیکی را به نظام اسلامی القا کرد که گویا «راه قدس»، که پیشتر نیز از «کربلا میگذشت»، اینک، هموارتر شده است و با ایجاد «محور مقاومت» میتوان آسانتر به این هدف دست یافت.
این اشتباه از بسیاری جهات تکرار همان اشتباه صدام بود. صدام، که تاکنون همچنان قهرمان الشعبالعربی، بویژه قهرمان خلق فلسطین بازمانده، گمان میکرد که توان آن را دارد که از خلیج فارس تا ساحل عربیـ اسرائیلی مدیترانه چنین محوری را زیر پرچم عراق بزرگ ایجاد کند. همۀ دادههای استراتژیکی منطقه حاکی از این است که هیچ قدرت منطقهای توان آن را ندارد که چنین محوری را ایجاد کند. دشمنان چنین محوری، که در فرض امکان ایجاد چنین محوری باید بخشی از این محور باشند، بسیار بیشتر از دوستان آن هستند و هر قدمی که در راه چنین محوری برداشته شود این نیروهای مخالف دو گام آن را به عقب خواهند راند. به عنوان مثال، اینکه گمان کنیم سوریه عضو مؤثری از این محور خواهد بود، اشتباه استراتژیکی بزرگی است، زیرا سودی که سوریه از وجود اسرائیل و همسایگی با آن میبرد بسی بیشتر از نفع او از سقوط احتمالی کشور اخیر است. سوریه منافعی دارد که با منافع مدعیان «محور مقاومت» سازگار نیست؛ این کشور اگر بتواند به یاری نیروی رزمندگان مزدور خود را از شرِّ مخالفان داخلی ضد بشار اسد رها کند تا زمانی موافق زبانی «محور مقاومت» خواهد ماند که منافع او در بلندیهای جولان تأمین نشده باشد، اما اگر روزی این منافع تأمین شود ایران نخستین بازندۀ این تحرکات خواهد بود، پایگاه خود را به تدریج از دست خواهد داد و احتمال دارد سوریه دشمنی دیرینه با ایران را از سر بگیرد.
#ایران_و_سوریه
@khod2
تردیدی نیست که نزدیکی ایران و قبیلۀ اسد پس از انقلاب اسلامی هیچ ربطی به حُبِّ انقلاب اسلامی از سوی اسد نداشت، بلکه او یک دشمن بزرگ در منطقه داشت که صدام حسین بود. دشمنی میان آن دو برای ایجاد سوریه یا عراق بزرگ نه تنها ربطی به ایران نداشت که این کشور بتواند جانب یکی را بگیرد، بلکه در صورت پیروزی هر یک از آن دو کشور به ضرر ایران نیز بود و مسئولان نظام اسلامی اگر استراتژی میدانستند میبایست به نوعی عمل میکردند، یعنی در مناسباتی وارد میشدند، که آن دشمنی ادامه پیدا کند و هشت سال جنگ ویرانگر به کشور تحمیل نشود. جنگی که به ایران تحمیل شد، و پیآمدهای آن در این کشور و نیز عراق، یک برنده داشت که سوریۀ قبیلۀ اسد بود، زیرا دشمن اصلی او را در این توهّم بود که میتواند با تصرف کویت، منابع مالی و موقعیت استراتژیکی آن شیخنشین، خواهد توانست به قدرتی منطقهای تبدیل شود و پیش از سوریه بتواند عراق بزرگ را تأسیس کند، که حتیٰ برخی از مسئولان بلندپایۀ ایران نقشۀ آن را در یکی از تالارهای قصر سلطنتی سوریه دیدهاند که مخصوص پذیرایی از مهمانان بلندپایۀ خارجی است، و دامنۀ نفوذ خود را در منطقه گسترش دهد. این توهّم از آنجا ناشی میشد که در جریان جنگ هشت ساله همۀ قدرتهای شرق و غرب جانب عراق را گرفتند تا ایران پیروز نهایی جنگ نباشد. ایران، با توجه به توهّمی که از موقعیت انقلابی خود در منطقه و نفوذ در میان «امّت اسلامی» داشت، و خود را به عنوان خطری بالقوه در منطقه جلوه میداد، نقشی در این اجماع جهانی علیه خود داشت، چنانکه در جریان جنگ و پس از آن، صدام حسین توانست با بهرهبرداری از این جلوه دادنها خود را همچون متحد طبیعی شرق و غرب جا بزند.
تا زمانی که جنگ به پایان نرسیده بود، رویکرد صدام حسین میتوانست اجماع جهانی برای حفاظت از منافع او را در پی داشته باشد، اما آنچه صدام نمیدانست این بود که همین اجماع بسیار شکندهتر از آن است که او، در جهل به مناسبات استراتژیکی منطقه، میتوانست به درستی درجۀ شکندگی آن را دریابد. کوشش برای تصرف کویت، به آسانی، اجماع جهانی را علیه صدام سامان داد و بسیار زود ارتش پوشالی اشغالگر صدام از کویت رانده شد. صدام، که پیش از انقلاب به خفّتِ قرارداد الجزیره تن داده بود، و میدانست که، به گفتۀ یکی از امرای ارتش ایران، بیش از «یک روز» توان پایداری در برابر ارتش ایران را ندارد، اما با پیروزی انقلاب هشت سال جنگ را طول داده، در زمانهایی هم دست بالا را داشته و تا جایی که ممکن بوده سستی در ارکان نیروی نظامی، اقتصادی و سیاسی ایران انداخته است، گمان میکرد تصرف کویت به مانعی برنخواهد خورد، اما آنچه در مخیلۀ قبیلهای او نمیگنجید اشتباههای استراتژیکی مهلک او بود که سر او را بر باد داد! سقوط صدام این خطای استراتژیکی را به نظام اسلامی القا کرد که گویا «راه قدس»، که پیشتر نیز از «کربلا میگذشت»، اینک، هموارتر شده است و با ایجاد «محور مقاومت» میتوان آسانتر به این هدف دست یافت.
این اشتباه از بسیاری جهات تکرار همان اشتباه صدام بود. صدام، که تاکنون همچنان قهرمان الشعبالعربی، بویژه قهرمان خلق فلسطین بازمانده، گمان میکرد که توان آن را دارد که از خلیج فارس تا ساحل عربیـ اسرائیلی مدیترانه چنین محوری را زیر پرچم عراق بزرگ ایجاد کند. همۀ دادههای استراتژیکی منطقه حاکی از این است که هیچ قدرت منطقهای توان آن را ندارد که چنین محوری را ایجاد کند. دشمنان چنین محوری، که در فرض امکان ایجاد چنین محوری باید بخشی از این محور باشند، بسیار بیشتر از دوستان آن هستند و هر قدمی که در راه چنین محوری برداشته شود این نیروهای مخالف دو گام آن را به عقب خواهند راند. به عنوان مثال، اینکه گمان کنیم سوریه عضو مؤثری از این محور خواهد بود، اشتباه استراتژیکی بزرگی است، زیرا سودی که سوریه از وجود اسرائیل و همسایگی با آن میبرد بسی بیشتر از نفع او از سقوط احتمالی کشور اخیر است. سوریه منافعی دارد که با منافع مدعیان «محور مقاومت» سازگار نیست؛ این کشور اگر بتواند به یاری نیروی رزمندگان مزدور خود را از شرِّ مخالفان داخلی ضد بشار اسد رها کند تا زمانی موافق زبانی «محور مقاومت» خواهد ماند که منافع او در بلندیهای جولان تأمین نشده باشد، اما اگر روزی این منافع تأمین شود ایران نخستین بازندۀ این تحرکات خواهد بود، پایگاه خود را به تدریج از دست خواهد داد و احتمال دارد سوریه دشمنی دیرینه با ایران را از سر بگیرد.
#ایران_و_سوریه
@khod2