هرگز نمی فروشم تاریخ میهنم را
حتی اگر بدارند بر دار این تنم را
تا آخرین نفس ها از این لب ِ وطن دوست
بیگانه نشنود هان، جز نام میهنم را
پیوند خاک و خون است گلواژه های تاریخ
بر برگ خود نوشته ، اسرارِ بودنم را
هر بخش #شاهنامه، فصلی ز بودن ماست
ای وای اگر بخواهی « ازخود زدودنم» را
#زرتشت چون برآمد زین خاک آریایی
بنگر جبین ز عشقش بر خاک سودنم را
پیر مغان چو خفته است در میهن اهورا
مستی دهد براین خاک یک دم غنودنم را
درقافیه مپیچید یارانِ شاعر من
مستانه بنگرید این مستانه چیدنم را
گر #بیژنِ کیانی درچاه مانده باشد
برتر ز چرخ بینم من چاهِ بیژنم را
تازی اگر چه با خون تاریخ را و رق زد
نشنید گوش ظلمش یک لحظه شیونم را
سرخ است چهره ی من ازخون دل چو #بابک
یعنی به خون نویسم تحقیر دشمنم را
تازی و تازیانه کشتند شادی ما
در خاک و خون کشیدند خرداد و بهمنم را
ورنه کسی نمی دید جز در غم #سیاووش
پژمرده از سر درد گلهای گلشنم را
تاریخ من نوشته با «کیش مهر» زانرو
باجان سرشته بینی مهرآفریدنم را
یک قطره خون #آرش یک لحظه خشم کاوه
کافی است تا بفهمی، قهرِ سرودنم را
هرگز مباد میهن بی نام پاک #کورش
کز اوست بر فرازم ، تا چرخ گردنم را
گردآفرید و شیرین رزم آورند و دلبر
بنگر به باغ میهن نسرین و سوسنم را
در گلعذار تاریخ بی مولوی و حافظ
ذوقی نمانده ای دوست تا باغ رفتنم را
من با سروش و سیمرغ پویم رهِ رهایی
امروز می نویسم فردا رسیدنم را
گر دست جهل و تزویر خون امید ریزد
« ایران» هماره بوسد ، گلگونه مدفنم را
@Kohandyar_iran
حتی اگر بدارند بر دار این تنم را
تا آخرین نفس ها از این لب ِ وطن دوست
بیگانه نشنود هان، جز نام میهنم را
پیوند خاک و خون است گلواژه های تاریخ
بر برگ خود نوشته ، اسرارِ بودنم را
هر بخش #شاهنامه، فصلی ز بودن ماست
ای وای اگر بخواهی « ازخود زدودنم» را
#زرتشت چون برآمد زین خاک آریایی
بنگر جبین ز عشقش بر خاک سودنم را
پیر مغان چو خفته است در میهن اهورا
مستی دهد براین خاک یک دم غنودنم را
درقافیه مپیچید یارانِ شاعر من
مستانه بنگرید این مستانه چیدنم را
گر #بیژنِ کیانی درچاه مانده باشد
برتر ز چرخ بینم من چاهِ بیژنم را
تازی اگر چه با خون تاریخ را و رق زد
نشنید گوش ظلمش یک لحظه شیونم را
سرخ است چهره ی من ازخون دل چو #بابک
یعنی به خون نویسم تحقیر دشمنم را
تازی و تازیانه کشتند شادی ما
در خاک و خون کشیدند خرداد و بهمنم را
ورنه کسی نمی دید جز در غم #سیاووش
پژمرده از سر درد گلهای گلشنم را
تاریخ من نوشته با «کیش مهر» زانرو
باجان سرشته بینی مهرآفریدنم را
یک قطره خون #آرش یک لحظه خشم کاوه
کافی است تا بفهمی، قهرِ سرودنم را
هرگز مباد میهن بی نام پاک #کورش
کز اوست بر فرازم ، تا چرخ گردنم را
گردآفرید و شیرین رزم آورند و دلبر
بنگر به باغ میهن نسرین و سوسنم را
در گلعذار تاریخ بی مولوی و حافظ
ذوقی نمانده ای دوست تا باغ رفتنم را
من با سروش و سیمرغ پویم رهِ رهایی
امروز می نویسم فردا رسیدنم را
گر دست جهل و تزویر خون امید ریزد
« ایران» هماره بوسد ، گلگونه مدفنم را
@Kohandyar_iran