کوبه
2.18K subscribers
537 photos
5 videos
50 files
407 links
عرصه‌ای آزاد برای اندیشیدن دربارهٔ معماری ایران
www.koubeh.com
t.me/koubeh
instagram.com/koubeh_com
linkedin.com/company/koubeh/

ارتباط با کوبه:
@koubehmedia_admin
contact.koubeh@gmail.com
Download Telegram
خانۀ فراموش‌شدگان؛ در بیان سزاواری و ضرورت مستند‌سازی میراث زنان معمار در ایران

🖊 نیلوفر رسولی| کارشناس ارشد مطالعات معماری ایران

اول

در دقایق پایانی فیلم آمارکورد (Amarcord)، فدریکو فللینی(Federico Fellini) قابی مملو از مه را به تصویر می‌کشد. در میانۀ مه، گاوی سفید (تصویر یک) با دو شاخ در برابر پسران نوجوان داستان ظاهر می‌شود. اینکه گاو از کجا آمده است بربیننده معلوم نیست، گاو همانجا در میان مه ایستاده است. بعد از این تصویر، دوربین فللینی ما را در دل مه به مقابل خانه‌ای اشرافی راهنمایی می‌کند. چند پسر نوجوان در برابر خانه نشسته‌اند و چندتایی از آنها از دل سوراخ کلید مشغول «دیدن» خانه می‌شوند (تصویر دو). همراه با آنها می‌بینیم که فضای خانه، گرچه خالیست، اما تعدد پله‌ها و سرسرای ورودی خبر از زندگی اشرافی می‌دهد (تصویر سه). خانه‌ای از آنِ «دیگران». پسربچه‌ها که ظاهرشان گواه بر عدم تعلق به این خانه است، با تقلا از این سوراخ به خانه می‌نگرند و می‌نگرند و می‌نگرند، «آن» واقع می‌شود و در گام بعدی و در غیاب نوازندگان و ادوات موسیقی، پسری که خم شده بود تا از سوراخ ناظر خانه باشد، با موسیقی‌ای خیالی شروع به رقص می‌کند (تصویر چهار). دیگران نیز به او می‌پیوندند و شریک این رقص می‌شوند. دوربین همپای این رقص از خانه فاصله می‌گیرد و به چرخش درمی‌آید. باری مه همچنان پابرجاست و رقص با شریکان خیالی ادامه دارد.
حضور این گاو سفید را اگر فرضاً در مقام نشانه‌ای برای نمایش گذار از جهان واقعی به دنیای ذهنی شخصیت‌های داستان در نظر بگیریم، ادامۀ داستان می‌تواند بر نمایش تصویر «دیگری» و گرته‌برداری از آن تفسیر شود. قبول دارم که این قطعه از فیلم می‌تواند در اولین خوانش، تضاد طبقاتی تماشاگران و باشندگانِ خانه را به تصویر بکشد، اما در بستری عام‌تر، می‌خواهم این تصویر را به وضعیت فعلی تاریخ‌نگاری معماری در ایران پیوند بدهم. دو تصویر را، یکی تکه‌ای «جاکن‌شده» از فیلم و دیگری، تصویری بسیار کلی و مبهم از فضای روایت فعلی معماری در ایران. گرچه قیاس این دو امر باهم خالی از اشکال نیست، اما در چارچوبی از تصویر و نشانه، سعی می‌کنم تا با استفاده از انگاره‌های سمبلیک، سخن خود را به مقصود، و شاید جایی حوالیِ هالۀ آن برسانم. فضای مه‌آلود را فضای نامشخص و مشوش نظریه‌‌پردازی فعلی در هنر و معماری در نظر بگیریم، فضایی مشوش، سیال چون ابری سنگین از مه، طوری که چشم آنچه را در دوردست است نمی‌تواند ببیند و از آنچه در نزدیکی شعاع خود هست، به کمال آگاهی ندارد. حال سوراخِ کلید را، ارتباط ما با جهانی که نظاره‌گر روند پیشرفتش هستیم، اما بدان راهی بایسته و شایسته نداریم، فرض کنیم؛ جهانی که ذهنیت خود را سوار دیده‌ها و خوانده‌هایمان می‌کنیم و با همین ذهنیت به رقصی در دل این مه در می‌آییم. خانۀ اشرافی در برداشتی می‌تواند به مثابه آرمان‌شهر ما باشد، دلپذیر است، عاری از مه، حتی از خود حقیقت هم حقیقی‌تر و خواستنی‌تر.

⭕️
ادامهٔ این مطلب را در وب‌سایت کوبه یا با کلیک روی Instant View بخوانید.
https://telegra.ph/NR11-09-29
http://koubeh.com/nr11/
@Koubeh
#زنان_معمار
#جنسیت_و_معماری