این عکس به بضاعت خویش نشانهٔ مقاومت و هزینه در عدالت خواهی زمانه کنونی است.
#حسین_شهبازی #هادی_مسعودی #سلمان_کدیور #مصطفی_پورخسروانی
t.co/bBjx2VMqzu
در این باره بیشتر:
t.me/maktubat/4417
@maktubmed
#حسین_شهبازی #هادی_مسعودی #سلمان_کدیور #مصطفی_پورخسروانی
t.co/bBjx2VMqzu
در این باره بیشتر:
t.me/maktubat/4417
@maktubmed
📝 چرا دستش نلرزید؟
#هادی_مسعودی
🔹اکثرا میپرسند چرا شهید رنجبر از اسلحهاش استفاده نکرد؟ چرا قاتل را نزد؟ اما سوال اساسیتر همانی است که فرزند شهید از قاتل پرسید: «چرا موقع کشتن بابام، دستت نلرزید؟»
🔸واقعا چرا؟ چرا وقتی دوبار قمهاش را در کمر شهید رنجبر فرو کرد بیخیال نشد؟ چرا خرخرهاش را برید و رفت؟ چرا انقدر خونسرد و روتین و عادی اینکارها را انجام داد؟ به قول پسر شهید: «چرا دستش نلرزید؟»
🔹امشب هربار که محمدسبحان (پسرم) را میدیدم به یاد فرزندان شهید میافتادم. هربار که سبحان میخندید تصویر جنازه غرق در خون شهید در ذهنم نقش میبست.
🔸به این فکر میکردم چرا اخبار ناگوار و جنایات و فجایع تمامی ندارد؟ نکند این وقایع و رویدادها، چهره واقعی این جهان هستند؟ نکند این عالم هم مثل ماجرای شهادت سرهنگ رنجبر، انقدر بیرحم و تاریک و خشن و بیمروت است؟
🔹ما در حصاری از جنایات و کثافات حبس شدهایم و اتفاقات خوب مثل یک رویا گذر میکنند. گویا آنچه که میماند و خیال نیست همین رنجها و کشتنها و داغ بر دل گذاشتنهاست...
🔸شاید این ماجرا صورت واقعی و غیرموهوم این عالم را به ما نمایاند. اصلا مگر ما چه تفاوتی با قاتل داریم؟ ما هم در طول روز برای منفعتی یا احساس سرکوب شدهای یا نیاز برطرف نشدهای دیگری را زیر پا میگذاریم و له میکنیم.
🔹فقط ابزارهایمان با هم متفاوت است. ابزار قاتل شهید رنجبر قمه بود. ابزار ما قلم و زبان و صدها چیز جورواجور و رنگارنگ است. اما نتیجه واحد است: برای ارضای احساساتمان، یا برای تأمین منافعمان به راحتی روی دیگران پا میگذاریم...آب نیست به وقتش شناگر ماهری هستیم...به قول بزرگی، ما همه فرعونیم، فقط مصرهایمان کوچک و بزرگ است...
https://t.me/aghalyyat/452
@maktubaat
#هادی_مسعودی
🔹اکثرا میپرسند چرا شهید رنجبر از اسلحهاش استفاده نکرد؟ چرا قاتل را نزد؟ اما سوال اساسیتر همانی است که فرزند شهید از قاتل پرسید: «چرا موقع کشتن بابام، دستت نلرزید؟»
🔸واقعا چرا؟ چرا وقتی دوبار قمهاش را در کمر شهید رنجبر فرو کرد بیخیال نشد؟ چرا خرخرهاش را برید و رفت؟ چرا انقدر خونسرد و روتین و عادی اینکارها را انجام داد؟ به قول پسر شهید: «چرا دستش نلرزید؟»
🔹امشب هربار که محمدسبحان (پسرم) را میدیدم به یاد فرزندان شهید میافتادم. هربار که سبحان میخندید تصویر جنازه غرق در خون شهید در ذهنم نقش میبست.
🔸به این فکر میکردم چرا اخبار ناگوار و جنایات و فجایع تمامی ندارد؟ نکند این وقایع و رویدادها، چهره واقعی این جهان هستند؟ نکند این عالم هم مثل ماجرای شهادت سرهنگ رنجبر، انقدر بیرحم و تاریک و خشن و بیمروت است؟
🔹ما در حصاری از جنایات و کثافات حبس شدهایم و اتفاقات خوب مثل یک رویا گذر میکنند. گویا آنچه که میماند و خیال نیست همین رنجها و کشتنها و داغ بر دل گذاشتنهاست...
🔸شاید این ماجرا صورت واقعی و غیرموهوم این عالم را به ما نمایاند. اصلا مگر ما چه تفاوتی با قاتل داریم؟ ما هم در طول روز برای منفعتی یا احساس سرکوب شدهای یا نیاز برطرف نشدهای دیگری را زیر پا میگذاریم و له میکنیم.
🔹فقط ابزارهایمان با هم متفاوت است. ابزار قاتل شهید رنجبر قمه بود. ابزار ما قلم و زبان و صدها چیز جورواجور و رنگارنگ است. اما نتیجه واحد است: برای ارضای احساساتمان، یا برای تأمین منافعمان به راحتی روی دیگران پا میگذاریم...آب نیست به وقتش شناگر ماهری هستیم...به قول بزرگی، ما همه فرعونیم، فقط مصرهایمان کوچک و بزرگ است...
https://t.me/aghalyyat/452
@maktubaat
Telegram
اقلیّت(هادی مسعودی)
🔴چرا دستش نلرزید؟