کانال محمد امین مروتی
1.73K subscribers
1.97K photos
1.64K videos
142 files
2.91K links
Download Telegram
گفتار فلسفی


آیا جهان یک فریب بزرگ است؟

محمدامین مروتی


احتمالاً شما هم وقتی بچه بوده اید، مثل من، گاهی فکر می کردید نکند همه این جهان فریبی باشد که برای فریب دادن من آراسته شده باشد. نکند همه آدم ها نقش بازی می کنند تا مرا فریب دهند.
جالب است بدانیم همین ایده بچگانه، مبنای فلسفه دکارت قرار گرفته است آنجا که در شک پیگیرش می گوید شاید خدایی یا دیوی دارد جهان را در چشم من چنین مصور می سازد. دکارت زمانی توانست از این شک برهد که به خودش گفت حتی اگر موجودی نامرئی هم چنین به من القا کند، نمی تواند به من القا کند که من فکر نمی کنم. ولو اینکه همین فکر توسط چنان موجودی القا شده باشد. لذا شکی نیست که من فکر می کنم. به نتیجه گیری دکارت انتقادات زیادی شده من جمله این که فکر کردن تو و شک کردن تو هم می تواند بخشی از همان سناریوی گمراه کننده پشت پرده باشد. به قول خیام:
اسرار جهان را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من

ایده غار افلاطونی نیز، شکل دیگری از امکان وجود یک فریب بزرگ است با این تفاوت که افلاطون می گوید به کمک فلسفه می توان به ورای این جهان نموداری و اعتباری راه یافت و به حقیقت رسید. در مثل غار، ما با سایه های حقیقت سر و کار داریم نه با خود حقیقت. درست مثل نقاشی پنجره و منظره بر دیوار های زندان که فقط نقاشی اند و کسانی که در زندان به دنیا آمده اند، تلقی واقعی از آن ها دارن و تصوری از عالم خارج ندارند.

اختیار امری است بدیهی و شهودی که آن را حس می کنیم. چه دلیلی بالاتر از شهود؟ به قول مولانا "آفتاب آمد دلیل آفتاب":
در خرد جبر از قدر رسواتر است
زان که جبری، حس خود را منکر است
در حالی که اثبات جبر مستلزم فلسفه بافی های لفظی است که با واقعیت این حس در تضاد است. سوفسطاییان یونان می خواستند ثابت کنند حرکت وجود ندارد و تغییر و حرکت توهم ماست. بنابراین همانگونه که "راجر اسکروتن" می گوید این جبرگرایی است که نیاز به اثبات دارد نه اختیارگرایی.
در این جا هم جبر محصول فلسفه بافی نظری است و اختیار محصول شهود عملی و بازگشتن به عقل سلیم و اجماع همگانی.
اختیار امری شهودی است که ربطی با علیت ندارد. کسانی که با اتکای به قانون علیت، به نفی اختیار می رسند، این شهود را نادیده می گیرند. به دلیل شهودی و بدیهی بودن اختیار است که ما در جامعه و زندگی عملی، انسان ها را در قبال کارهایشان مسئول می دانیم و حتی خواستار مجازات قانونی برایشان می شویم. ما برخلاف حیوانات قادریم کاری را انجام دهیم یا از انجامش صرف نظر نماییم، لذا در مقابا فعل و ترک فعل مسئولیم. اگر علم بر مبنای علیت، راه به جبر می برد، فلسفه و اخلاق بر مبنای شهود و اخلاق عملی، راه را برای اختیار باز می کنند. ما عمل بشر را به "خود" او نسبت می دهیم نه به علل و عواملی که کار را تسهیل کرده اند و راه را باز کرده اند. در عرصه قانون، حداکثر علل و عومامل مخففه و مشدده لحاظ می شود ولی هیچیک از این عوامل از عامل و فاعل سلب مسئولیت نمی کند و به تعبیری خود او را علت اصلی و سایر علل را فرعی تلقی می کند. زیرا سایر عوامل ابژه اند و فاعل، سوژه. ابژه منفعل است و سوژه فاعل.
نگاه سیستم های تمامیت خواه به انسان نگاه ابژه محور است. یعنی از انسان به عنوان وسیله برای پیش بردن مقاصدشان استفاده می کنند نه به عنوان انسانی که حق انتخاب دارد. همین سیستم ها، انسان را منفعل و قربانی شرایط می دانند و می خواهند با مدیریت شرایط مطابق میل خود، انسان را تغییر دهند.
جبر و اختیار حوزه صلاحیت علم نیست. ضمن اینکه علیت علمی در روزگار ظهور کوانتوم، تصلب پیشین را ندارد.

نهایتاً شما باید بپذیرید که در چارچوب همین قدرت ادراکی و محدودیت های بشری است که ما زندگی می کنیم و موضوع اصلی زندگی همه نه سوال دکارت، بلکه چگونگی تطابق پیدا کردن به همین جهانی است که در آن زندگی می کنیم و استدلال فلسفی و علمی و منطقی نیز جنبه مهمی از همین تطابق است، چه این جهان حاصل یک القای فریبکارانه باشد چه نباشد.

منبع:
پرسش های مهم زندگی، راجر اسکروتن، علی اوجبی، نشر خزه

8 تیر 1404
نکته:

مدّتی باران و تاریکی را گوش کردم. چه لذّتی دارد از فردای نیامده نترسیدن، گوش به باران دادن، چای درست کردن، پادشاه وقت خود بودن …(شاهرخ مسکوب)
Ⓜ️ ویژگی‌های اشعار پروین اعتصامی



1️⃣جهت اول این است که هیچ شاعری این حجم از اشعارش درباره اخلاق نیست. حتی سعدی، ناصرخسرو قبادیانی، سنائی غزنوی که اخلاقی‌سُرایان ادب فارسی هستند، حجم اشعار اخلاقی‌شان به حجم اشعار اخلاقی باقیمانده از پروین اعتصامی نمی‌رسد. می‌دانیم که سه شاعر نامبرده به اخلاقی سرایی معروف و شناخته شده هستند، و حجم چشمگیری از اشعارشان درباره اخلاق است و اهمیت اخلاق در اشعار آنها به خود و دیگران به خوبی مشاهده می‌شود. به طور ساده‌تر می‌توان گفت اکثر قریب به اتفاق آنچه از آثار پروین اعتصامی باقی مانده است در باب اخلاق است. به ندرت شعری در قالب قصیده، مثنوی یا قطعات پراکنده از پروین اعتصامی می‌توان یافت که درباره مظالم و درون‌مایه‌های اخلاقی نباشد.

2️⃣ وجه دوم، دفاع پروین اعتصامی از محرومان جامعه است. از ضعیفان جامعه و از کسانی که به هر جهت تحت ستم واقع شده‌اند و بر آنان بیدار رفته است. بیدادهایی که از ناحیه قدرت‌های سیاسی، قدرتمندان فرهنگی، و بعضی هم از جانب قدرتمندان مالی و اقتصادی بر آنها اعمال شده است. در کل ادبیات فارسی هیچ شاعری به اندازه پروین اعتصامی نسبت به ضعیفان جامعه، محروم‌ماندگان جامعه، عقب‌افتادگان جامعه دلسوزی و شفقت نشان نداده است. پروین اعتصامی از جنبه ایدئولوژیک به ضعیفان جامعه نگاه نکرده است. شاعران مارکسیست یا سوسیالیست داریم که از جنبه‌های ایدئولوژیک خود به محرومان توجه کرده‌اند. بیشتر سخن آنها این است که اگر شما به این ایدئولوژی‌ها بپیوندید این همه زیر ظلم واقع نخواهید بود. در واقع نوعی دعوت به پذیرفتن ایدئولوژی هم بود. مخصوصا بعد از مشروطه به بعد که برخی از شاعران، شاعران اجتماعی‌سرای ما هستند دم از ستم‌دیدگان و محرومان می‌زدند و بیشتر دعاوی ایدئولوژیک دارند. در اشعار پروین اعتصامی مطلقا اثر هیچ ایدئولوژی دیده نمی‌شود. هرگز بیچارگان، مستمندان، درماندگان را به پیوستن به ایدئولوژی برای رفع مشکلاتشان دعوت نمی‌کند. این جهت دوم هم شاخصیت بزرگی است در میان شاعران ما که برای من خیلی اهمیت دارد.

3️⃣شاخصیت سومی وجود دارد که می‌بایست روی آن بسیار تاکید کرد. و آن این است که نقد اجتماعی در پروین اعتصامی بسیار قوی است. جهت سوم با جهت دوم که نشان دادن همدلی و دلسوزی و همدردی با مردمان بود فرق دارد. اینجا نقد جامعه‌ای مطرح است که موجب می‌شود چنین افرادی در چنین جامعه‌ای پدید بیایند. پدیده ناسالم و اجتناب‌ناپذیری که در مقام عمل نمی‌توان از آن پرهیز و دوری کرد. نقد اجتماعی که امروز محل بحث من در این جلسه می‌باشد. نقد اجتماعی که چه کسانی نگذاشتند ما به حقوق خودمان برسیم و نگذاشتند ما از عدالت و شفقت و عشق همنوعان خودمان برخوردار شویم. و ما را به مناسبات اجتماعی کشاندند که نه عادلانه، نه مشفقانه و نه عاشقانه است. هیچکدام از اینها نیست. این سه ویژگی بسیار مهم و ارزشمند پروین اعتصامی است که او را بی‌همتا می‌کند. کسی در سطح و پهلویی که او ایستاده است، نایستاده است.


Ⓜ️ مصطفی ملکیان || سخنرانی نقد پروین به مناسبات ناسالم اجتماعی




🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«علف: نبرد یک ملت برای زندگی» (نسخۀ کامل)

مستند «علف» ۹۶ سال پیش ساخته شده و یکی از نخستین فیلم‌های مردم‌نگارانۀ تاریخ است و میان اهل نظر شهرتی جهانی دارد. فیلمی صامت و سیاه‌سفید (محصول ۱۹۲۵ /۱۳۰۴) است، اما این نسخه آهنگ‌گذاری شده است. مستند «علف» از قدیمی‌ترین تصاویری است که از مردم ایران وجود دارد. بخش عمدۀ فیلم کوچ طایفه‌ای از ایل بختیاری را به زیبایی خیره‌کننده‌ای به تصویر کشیده است.

حیدرخان و فرزند نه‌ساله‌اش، لطفعلی، به همراه ۵۰ هزار زن و مرد و کودک به همراه نیم میلیون بز، اسب، گوسفند و گاو از رودخانه‌های خروشان و کوه‌های پوشیده از برف عبور می‌کنند. عبور افراد ایل و گذراندن گله‌ها از رودخانه کارون که شش روز به طول می انجامد، یکی از جذاب‌ترین صحنه‌های فیلم است.
این فیلم را دو هنرمند آمریکایی، مریان کوپر و ارنست بی. شودزاک کارگردانی کرده‌اند.

پیشنهاد می کنم حتما ببینید...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#فلسفه™️



🎥 ویدیو:چرا انسانها بر عقاید غلط خود پافشاری می‌کنند؟

استاد
مصطفی ملکیان



@phiilosophiy
✳️ فهرستی از تمام اپیزودهای پادکست رادیونیست که تا امروز منتشر شده‌اند:

🎧 اپیزود اول: هتل میامی
🎧 اپیزود دوم: درایوین سینما
🎧 اپیزود سوم: امجدیه
🎧 اپیزود چهارم: پلاسکو
🎧 اپیزود پنجم: قلعه (شهرنو)
🎧 اپیزود ششم: کوچینی
🎧 اپیزود هفتم: رادیوسیتی
🎧 اپیزود هشتم: شهربازی
🎧 اپیزود نهم: بولینگ عبده
🎧 اپیزود دهم: تئاتر نصر
🎧 اپیزود یازدهم: کافه بلدیه
🎧 اپیزود دوازدهم: باغ نگارستان
🎧 اپیزود سیزدهم: باکارا
🎧 اپیزود چهاردهم: زندان قصر
🎧 اپیزود پانزدهم: خانه اتحادیه
🎧 اپیزود شانزدهم: خاک سفید
🎧 اپیزود هفدهم: هتل اینترنشنال
🎧 اپیزود هجدهم: کاخ جوانان
🎧 اپیزود نوزدهم: عکاسخانه خادم
🎧 اپیزود بیستم: سینما متروپل
🎧 اپیزود بیست‌و‌یکم: کشتی رافائل
🎧 اپیزود بیست‌و‌دوم: فرانکلین
🎧 اپیزود بیست‌و‌سوم: تیمارستان چهرازی
🎧 اپیزود بیست‌و‌چهارم: قندریز
🎧 اپیزود بیست‌و‌پنجم: باغ وحش تهران
🎧 اپیزود بیست‌و‌ششم: رستوران آب انبار (سید اسماعیل)
🎧 اپیزود بیست‌و‌هفتم: کارگاه نمایش
🎧 اپیزود بیست‌و‌هشتم: میدان توپخانه
🎧 اپیزود بیست‌و‌نهم: کارخانه ارج
🎧 اپیزود سی‌ام: تکیه‌دولت
🎧 اپیزود سی‌ویکم: فانفار ونک
🎧 اپیزود سی‌ودوم: کانون چاووش
🎧 اپیزود سی‌وسوم: فروشگاه کوروش (چادری)
🎧 اپیزود سی‌وچهارم: گورستان ظهیرالدوله
🎧 اپیزود سی‌وپنجم: کارخانه ایران‌کاوه (ماک)
🎧 اپیزود سی‌وششم: فرودگاه قلعه‌مرغی
🎧 اپیزود سی‌وهفتم: کافه نادری
🎧 اپیزود سی‌وهشتم: دارالفنون
🎧 اپیزود سی‌ونهم: کارخانه خروس نشان
🎧 اپیزود چهلم: گراند هتل
🎧 اپیزود چهل‌ویکم: باشگاه پولاد
🎧 اپیزود چهل‌ودوم: کشتی فارور
🎧 اپیزود چهل‌وسوم: پارک اتابک
🎧 اپیزود چهل‌وچهارم: کانادا درای
🎧 اپیزود چهل‌وپنجم: پارک مینی‌سیتی
🎧 اپیزود چهل‌و‌ششم: گراند هتل قزوین
🎧 اپیزود چهل‌وهفتم: رستوران دایی
🎧 اپیزود چهل‌وهشتم: هنرکده تزئینی (دانشگاه هنر)
🎧 اپیزود چهل‌ونهم: موزه هنرهای تزئینی
🎧 اپیزود پنجاهم: کافه لقانطه
🎧 اپیزود پنجاه‌ویکم: گالری آپادانا
🎧 اپیزود پنجاه‌ودوم: پرورشگاه صنعتی
🎧 اپیزود پنجاه‌وسوم: رادیو بی‌سیم
🎧 اپیزود پنجاه‌وچهارم: چاتانوگا
🎧 اپیزود پنجاه‌وپنجم: رستوران یکتا (۱)
🎧 اپیزود پنجاه‌وششم: ارگ رادیو
🎧 اپیزود پنجاه‌وهفتم: رستوران یکتا (۲)
🎧 اپیزود پنجاه‌وهشتم: مطبعه فاروس
🎧 اپیزود پنجاه‌ونهم: قصر یخ
🎧 اپیزود شصتم: مجلس شورای ملی (۱)
🎧 اپیزود شصت‌ویکم: سینما خورشید
🎧 اپیزود شصت‌ودوم: مجلس شورای ملی (۲)
🎧 اپیزود شصت‌وسوم: رادیو گلها (۱)
🎧 اپیزود شصت‌وچهارم: زندان قزل‌قلعه
🎧 اپیزود شصت‌وپنجم: رادیو گلها (۲)
🎧 اپیزود شصت‌وششم: مدرسه رازی
🎧 اپیزود شصت‌وهفتم: رادیو گلها (۳)
🎧 اپیزود شصت‌وهشتم: رستوران موبی‌دیک
🎧 اپیزود شصت‌ونهم: رادیو گلها (۴)
🎧 اپیزود هفتادم: ورزشگاه تختی (فرح‌آباد)
🎧 اپیزود هفتادویکم: گذر امام‌زاده یحیی
🎧 اپیزود هفتادودوم: پارکینگ پروانه
🎧 اپیزود هفتادوسوم: محله پامنار
🎧 اپیزود هفتادوچهارم: مدرسه انوشیروان دادگر
🎧 اپیزود هفتادوپنجم: محله چال حصار
🎧 اپیزود هفتادوششم: هنرستان عالی موسیقی
🎧 اپیزود هفتادوهفتم: محله درخونگاه
🎧 اپیزود هفتادوهشتم: استودیو طنین
🎧 اپیزود هفتادونهم: گود عرب‌ها
🎧 اپیزود هشتادم: تئاتر ارحام صدر
🎧 اپیزود هشتادویکم: منیریه
🎧 اپیزود هشتادودوم: کارخانه سیمان ری
🎧 اپیزود هشتادوسوم: سرچشمه

🗓 «رادیونیست» یکم و پانزدهم هر ماه منتشر می‌شود.
خودشناسی و سبک زندگی


با خودم می گویم

محمدامین مروتی


در اولین قدم دیگران را مرنجان.
در قدم دوم در مقابل مهربانی های دیگران شکور و سپاسگزار باش.
در قدم سوم در مقابل نامهربانی و بد خلقی دیگران عصبانی نشو و سعی کن از دایره منطق خارج نشوی و صبور و متین باشی.
در قدم چهارم سعی کن با متانت و آرامش، بدخلقی های دیگران را تحلیل و درک کنی و بر شفقت و دلسوزی خود نسبت به همه بیافزایی.

حاصل برداشتن این قدم ها، آرامش درون و رضایت خاطر و سکینه قلبی خود توست و همچنین هر کس که همنشین تو و در کنار توست نیز از پرتو وجود تو آرامش می یابد.
تا باد چنین بادا.

خلاصه:کسی را مرنجان/ از کسی مرنج/سپاسگزار نیکی مردمان باش/خشمت را کنترل کن و منطقی بمان/ در مقابل جفای مردمان متین و صبور باش/خطاهای دیگران را درک کن/ نسبت به مردم دلسوز باش و شفقت بورز.

تغییر اگر در خودمان نباشد شعار تغییر جهان دروغی بیش نیست. صداقت و راستی حکم می کند که ما مظهر و مصداق همان تغییری باشیم که می خواهیم در جهان و برای جهانیان اتفاق بیفتد و گرنه همه ادعاعا دروغ و برای سرگرمی و در خدمت نفسانیت ماست.

تیر 1404
نکته:

اگر براي خطایت، هزار دليل هم بياوري، مي‌شود هزار و يك خطا. (ابن سينا)
✳️ عناوین ۱۱۰ حرفه، شغل و یا اصناف، اغلب، قدیمی همراه معنای آن‌ها در زبان معیار

صبّاغ:  رنگ‌رز، رنگ‌فروش
  سکّاک:  چاقوساز، سکه‌زن، آهنگر
بزّاز:  پارچه فروش
  دقّاق:  آرد فروش
خرّاط:  تراشکار، چوب تراش
نجّار:  درودگر، چوب‌ساز
بقّال:  تره‌فروش غله‌فروش
حدّاد: آهنگر، آهن‌فروش‌، زندان‌بان
صیّاد:  شکارچی
قنّاد:  شیرینی‌‌پز
دبّاغ:  پوست‌فروش
رزّاز:  برنج‌فروش‌، برنج‌‌کوب
خزّاف:  سفالکار
علّاف:  علوفه فروش
سرّاج:  سازندهٔ زین اسب
قصّاب (جزّاز):  گوشت فروش
طبّاخ:  آشپز
خبّاز:  نانوا
فصّاد:  رگ‌زن-حجامت‌ کننده
نبّاش:  قبرکـَن‌، کفن‌ دزد
دلّال:  واسطه معامله
خرّاز:  فروشنده لوازم خیاطی
کفاش:  دوزندهٔ کفش، مشک‌دوز،
دلّاک:  کیسه‌کِش حمام و سلمانی
غسّال:  مرده شوی
غو‌ّاص:  مرواریدیاب، فرورونده در‌ آب
سمّاک:  ماهی‌فروش
طیّار:  خلبان
عقّاد:  عقدکننده، سازنده نخ و تکمه
طراح:  طرح‌ریز، نقشه‌کش
سیّاح:  جهانگرد و گردشگر
بنّاء:  خانه‌ ساز
جلّاد:  مجری فرمان قتل
جرّاح:  شکافنده بدن بیمار برای علاج
رقّاص:  رقصنده در مجالس
حجّار:  سنگ‌ تراش
حلّاج:  پنبه‌ زن
ندّاف:  پنبه‌ زن،  لحاف‌ دوز
صفّار:  رویگر، روی‌فروش، مس‌گر
عطّار:  عطرفروش، داروفروش
جبّار:  شکسته‌ بند
سقّاء:  آب فروش
هزّال:  دلقک، لطیفه‌پرداز
ختّان:  ختنه‌کننده
خمّار:  باده‌ فروش
طنّاز:  خنداننده
تمّار:  خرمافر‌ش
عصّار:  روغن ساز
رمّال:  فال‌گیر
خطّاط:  خوش‌نویس، خوش‌نگار
رحّال:  آنکه کجاوه و پالان شتر سازد
سبّاک:  لوله‌کش
حمّال:  باربر
همّاز (لمّاز):  آبرو ریز و عیب‌جو
نمّام (درّاج):  سخن‌چین
زیّات:  روغن‌فروش
شجّار:  دانشمند گیاه‌ شناس
کفّاش:  سازنده یا تعمیرکار پاپوش
ضرّاب:  سکه‌ زن
مدّاح:  ستایشگر، خواننده شعر آیینی
نسّاج:  بافنده پارچه و جامه
کنّاس:  رفتگر‌، تخلیه‌گر آب چاه
مشّاط:  آرایشگر
سنّان:  دندان‌ساز
فرّاش:  خدمت‌کار
فنّان:  هنرمند
نقّاش (رسّام):  تصویر گر
سلّاخ:  آنکه پوست حیوان را می‌کـَنـَد.
شمّاع:  شمع ساز
ملّاح (بحّار):  ناخدا، کشتی‌بان
فلّاح:  کشاورز، برزگر
نرّاد:  نرد باز
نقّال:  قصه‌‌گو، افسانه‌‌گو
جمّال:  شتربان
صرّاف(فلّاس):  داد و ستدکنندهٔ‌ پول
صیّاغ:  زرگر، جواهرساز، ریخته‌‌گر
کسّاح:  برف‌ روب‌، خاک‌ روب
ثمّار:  میوه‌ فروش
لبّاد:  نمد مال، نمد‌فروش
دبّاس:  دوشاب‌ ساز، شیره‌ پز
طبّال:  طبل زننده‌ دهل‌ زن
خیّاط:  دوزنده
قصّاف(لعّاب):  بازیگر
حرّاض:  گچ‌کار، آنکه گچ در کوره پزد
عکّاس:  آنکه عکس برمی‌دارد
ورّاق:  کسی که کتاب را صحافی کند
صحّاف:  مصحف‌‌ساز، دوزندهٔ ‌کتاب
فخّار:  سفال‌گر، سفال‌پز
حکّاک:  نگین‌ساز، مُهرساز
دوّات: سازنده آلات از مس
فحّام:  ذغال فروش
طرّاز:  نگارگر جامه، زینت‌گر
خشّاب: چوب‌فروش
حفّار:  چاه‌کن، گورکن، کاوشگر
طرّار:  راهزن، دزد، جیب‌بر
نقّار:  آنکه‌ بر سنگ‌ یا چوب‌ کنده‌‌کاری‌ کند.
خطّاب:  سخنران، مسلط به خطبه
لحّام:  جوش‌کار، لحیم کار
طحّان:  آسیابان
سیّاف:  شمشیرگر شمشیر ساز
نعّال:  نعل بند
خیام:  چادر دوز، خیمه‌ دوز
نصّاب:  نصب‌‌کننده
سبّاح:  آب‌ ورز، شناگر
عشّاب(حشّاش):  ادویه‌ساز، گیاه‌شناس
خشّاب:  چوب‌فروش
جشّار:  ستوربان، صاحب چراگاه اسب
لبّاف:  جوال‌باف، پلاس باف
آیه هفته:
رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ‏: پروردگارا به من حکمت عطا كن و مرا به صالحان ملحق فرماى.(شعراء/ 83)

کلام هفته:
مهم‌ترین خطری که در تعامل با آدم‌های مزاحم تهدیدمان می‌کند این است آنها در دل ما نفرت ایجاد می‌کنند. نفرتی که آسیبش به خودِ ما می‌رسد. (فلسفه‌ای برای زندگی/ ویلیام اروین)

شعر هفته:
من به شعورِ بمب ها شک دارم
که زیبایی را بشناسند
و لبخند کودک معصوم مرا از قهقهه اهریمنی سیاستمداران پلید بازشناسند... (جواد گنجعلی)

داستانک:
وقتی گالیله را برای استغفار می بردند، تمامی پیروان و شاگردانش با دلهره و اضطراب مدت ها به انتظار بودند که استادشان، سربلند و سرافراز بگوید "... زمین هنوز می چرخد." اما دریغ که استاد رنجور از فشارهای تحمل کرده، ، آرام و آهسته با قرائت استغفارنامه برای همه آنچه که بر خلاف عقیده کلیسا تا امروز گفته بود پرداخت...
از شاگردان یکی فریاد زد: "بیچاره ملتی که قهرمانش را از دست بدهد."
ولی برتولت برشت از قول گالیله می گوید: "بیچاره ملتی که به قهرمان نیاز داشته باشد."

طنز هفته:
حیف نون کیسه ی سیمانو انداخته بود رو کولش میبرد.
مهندس بهش میگه: چرا با فرغون نمیبری؟
میگه: با فرغون امتحان کردم، لاستیکش گردنمو اذیت میکنه!!!!😂😂😂😂
🕊1
فیلم هفته: پرونده باز است (1401)

پرونده باز است فیلمی است به کارگردانی و نویسندگی مرحوم کیومرث پوراحمد و تهیه‌کنندگی علی قائم مقامی و بازیگری پژمان بازغی، حسین پاکدل، سام قریبیان و نسیم ادبی.
پرونده باز است، آخرین ساخته کیومرث پوراحمد پیش از مرگ او بود.

داستان این فیلم برگرفته از پرونده‌ای جنایی و پرحاشیه در دهه ۸۰ در ایران است. در این فیلم یک نوجوان ۱۵ ساله مرتکب قتل شده و موضوع اعدام یا بخشش او به موضوع کشاکش روحی و روانی و اجتماعی خانواده ها تبدیل می شود.

دیدن فیلم به علاقمندان موضوع قصاص نوجوانان توصیه می شود.
صفحات نویسنده در فضای مجازی


روزنوشته های کوتاه محمدامین مروتی در تلگرام
شنبه ها: گفتارادبی/ هنری
یکشنبه ها:گفتار دینی
دوشنبه ها: گفتار اجتماعی-فرهنگی
سه شنبه ها: گفتار عرفانی با تاکید بر مولانا
چهارشنبه ها: گفتار فلسفی
پنجشنبه ها: خودشناسی و شیوه زندگی
جمعه ها: گفتارهای متفرقه
https://telegram.me/manfekrmikonan
لطفا برای دوستان علاقمند ارسال فرمایید.

تلگرام فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
https://telegram.me/manfekrmikonan
وبلاگ فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
http://amin-mo.blogfa.com/
فیس بوک محمدامین مروتی:
https://www.facebook.com/amin.morovati.9
اگر مطالب را مفید می دانید، لطفا با دوستانتان همرسانی کنید.
لاکچری‌های واقعی در دنیای امروز، چنین چیزهاییه:
فکر آزاد،
خواب عمیق،
رهایی از شتاب‌زدگی و زندگی در لحظه
حفظ سکوت و خلوت در دنیایی که مملو از صداست.

@jamemodern
گفتار ادبی


رستم و اسفندیار (قسمت پنجم)

محمدامین مروتی


گفتیم گشتاسب با وعده تاج و تخت و به بهانه بددین بودن رستم، اسفندیار پسرش را به دست بستن رستم فرامی خواند و اسفندیار نهایتاً به طمع تاج و تخت می پذیرد.
کتایون ماجرا را از بهمن (پسر اسفندیار) می شنود:
کــتایون چو بشنید، شُد پر زِ خـشـم
به پیشِ پسر شد، پــر از آبِ چـشـم
چــنین گـفـت با فــرخ اسـفـنـدیار
کـه ای از کـیـانِ جـهـان، یــادگــار!
زِ بـهمـن شـنیدم کـه از گُـلـسِـتـان
هـمـی رفـت خــواهی به کابُـلسِتـان
بـبــنــدی هــمــی رسـتــمِ زال را
خـــداونـدِ شـمـشـیـر و کـوپـال را
زِ گـیـتی هـمی پـندِ مــادر نــیوش
بـه بد، تیز مشتاب و چـندین مکوش
کـه نفرین بر این تخت و این تاج باد
بــر ایـن کُشتن و شـور و تـاراج بـاد
مــده از پــیِ تــاج، سـر را بـه بـاد
کـه بـا تـاج، شــاهـی زِ مـادر نــزاد
پـدر پـیـر گشـته است و بُـرنـا تويی
بــه زور و به مــردی تــوانـا، تـويی
مــرا خـاکـسارِ دو گـیـتـی مـکـن
ازیـن مـهـربـان مـام، بـشنو سَخُن

اما اسفندیار آزمندانه و زیادت طلبانه خود را با دو توجیه می فریبد. یکی این که سرپیچی زِ فرمان شاه سرپیچی از یزدان است و معصیت دارد و دوم این که با تقدیر که نمی توانم درافتم:
چـنیـن پــاسـخ آوردش اسـفـنـدیار
کــه ای مــهربان! این سخن یاد دار
هـمـان اسـت رسـتم که دانی همـی
هنرهاش چون زَنـد ، خـوانـی هـمـی
نـکـوکـارتــر زو، بـه ایــران کــسی
نـیـابـی وگــر چـنـد پـویـی بسی
چــو او را بـبـسـتـن، نـبـاشــد روا
چنین بد، نـه خــوب آید از پـادشـا
ولـیـکن نبـایـد شـکـسـتـن دلــم
که چون بشکنی، دل زِ جان بگسلم
چـگونـه کشـم سر زِ فـرمانِ شــاه
چـگونـه گـذارم چـنـین دسـتـگاه
مــرا گـر بـه زابل، سرآیـد زمــان
بدان سو کشد، اخـتـرم بـی گمان
چــو رستم بیاید به فــرمانِ مـن
زِ مـن نـشنود سرد، هرگز ســخن

کتایون که می بیند دم گرم او در آهن سرد قدرت طلبی اسفندیار اثری ندارد می گوید حال که قدرت بدنی ات آن قدر زیاد شده که روانت و عقلت را خوار کرده و مرگ خودت را به دوش و آغوش گرفته ای، لااقل به بچه هایت رحم کن و آن ها را با خود نبر:
بـبـاریـد خـون از مــژه، مــادرش
همه پاک برکند، مـوی، از ســرش
بدو گفت کــای ژنــده پـیلِ ژیان!
هـمی خوار گـیری، زِ نـیــرو، روان
نـبـاشی بـسـنده تـو بـا پـیـلتن
ازیدر، مــرو بـی یـکی انـجـمـن
مبر پیشِ پیلِ ژیان، هوشِ خویش
- نهاده بدین گونه بر دوشِ خویش-
اگر زین نـشان، رایِ تـو رفتن است
هـمـه کامِ بدگوهر آهِـرمَن اســت،
به دوزخ مبر کـودکـان را بـه پـای
که دانـا نـخواند تـو را پــادشای

اما نیروی تقدیر، روان شاهزاده را تیره گردانیده چرا که قرار است مرگ فرزندان او، هیزم آور آتش کینه ی او به رستم شود و بدون لشکر و سپاهی با سه پسرش بهمن، آذرنوش و مهرنوش و برادرش و تعداد کمی از نزدیکان عازم زابلستان می شود:
زِ پـیـش پـسـر، مـادرِ مـهـربــان
بـیـامـد پــر از درد و تـیـره روان
همه شـب ز مـهرِ پـسر، مــادرش
زِ دیده همی ریخت خون در برش

سپیده دمان به سوی زابلستان راه می افتند تا بر سر یک دوراهی می رسند. شتری که پیشاپیش اسفندیار حرکت می کرد همان جا خوابید و حرکت نکرد. اسفندیار این را به فال بد گرفت و دستور داد سر شتر را بریدند تا این فال بد به خود شتر برگشته باشد و از اسفندیار دور گردد.
اسفندیار این نشانه و فال بد را به چیزی نمی گیرد و می گوید بد و نیک از خداست و اگر پیروز شوم نحوستی در کار نخواهد بود. در واقع از جهت روانشناسانه اسفندیار عزم جزم کرده به این مأموریت برود تا تاج شاهی را به دست آورد و لذا هرگونه نشانه ی منفی را به چیزی نمی گیرد:
غمی گـشـت زان اُشـتر، اسـفـنـدیـار
گــرفـت آن زمان، اخـتـرِ شوم، خـوار
چنین گفت کان کس که پیروز گشت،
سـرِ بـختِ او گــیتـی افـروز گـشـت
بـد و نـیــک هـر دو زِ یــزدان بـود
لـبِ مـرد بـایـد کـه خــنـدان بـود

برای این که خاطره شتر از یـاد برود بر لـب هیرمند که مـرز زابـل است خیمه می زنند و به عیش و عشرت مشغول می گردند.

ادامه دارد...
نکته:

آرامش رهایی از طوفان نیست، بلکه آرام زندگی کردن در میان طوفان است.