کانال محمد امین مروتی
1.73K subscribers
1.96K photos
1.64K videos
142 files
2.91K links
Download Telegram
نکته:

آدمی که کسی را دوست دارد، همیشه چیزی برای گفتن یا نوشتن به او پیدا می‌کند، تا آخر عمر.
2
گفتار اجتماعی


ماجرای سازمان مخفی حزب توده

محمدامین مروتی


انتشار کتاب "سایه سرخ" توسط "موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی" به قلم محمدامین فرج اللهی، ابعاد جدیدی از ماجرای تشکیلات مخفی حزب توده را برملا می سازد که با اسناد و مدارک فراوان از بازجویی های افراد، مستند گردیده است.
مهدی پرتوی پیش از این در سال 95 در مصاحبه ای با "اندیشه پویا"ی شماره 38 بخش هایی از این ماجرا را شرح داده بود.
تشکیلات مخفی حزب توده در ایران توسط محمدعلی پرتوی، رحمان هاتفی و هوشنگ اسدی و علیرضا خدایی بنیاد گذاشته شد که قبل از انقلاب نشریه "نوید" را چاپ و توزیع می کردند. نوید تا سال 54 بیش از 15 عضو نداشت ولی با پیوستن گروهی انشعابی و سی نفره از چریک های فدایی به رهبری "تورج حیدری بیگوند"، تقویت شد.
هاتفی و اسدی در روزنامه کیهان نفوذ کرده بودند و پس از خروج امیر طاهری از ایران، رسماً کنترل روزنامه را به دست گرفتند. کیهان با این ترکیب مدیریت اولین روزنامه ای بود که در شهریور 57 از عنوان "امام خمینی" در صفحه اول خود استفاده کرد.
پس از انقلاب با هماهنگی حزب قرار شد این تشکیلات کماکان مخفی بماند و در ارکان نظام و سایر جریان های سیاسی چپ و مذهبی و سلطنت طلب نفوذ کند.

تصمیم برخورد جمهوری اسلامی با حزب توده پس از پناهندگی "کوزیکچین" افسر "کا گ ب" به انگلستان بود که در سفارت ایران کار می کرد. این افسر از طرق پاکستان به انگلستان پناهنده شد و اطلاعات زیادی از روابط حزب توده با سفارت شوروی را در اختیار غرب گذاشت. معاون امنیتی آیت الله خامنه ای، یعنی "جواد مادرشاهی"، در جلسه ای که "ام ای سیکس" در پاکستان ترتیبش را داده بود، شرکت کرد و همانجا تصمیم به برخورد با حزب شد.
جاسوسان شوروی در ایران چند بار به کیانوری هشدار خروج از ایران را داده بودند و او به دلیل خوش بینی هایش نپذیرفته بود.
تصمیم برخورد با حزب در جلسه سران قوا در 7 آذر 1360 تصویب می شود و در اولین موج در بهمن 1361 کیانوری و چهل نفر از اعضای حزب دستگیر می شوند. آنان در چند روز اول مقاومت خوبی می کنند تا آنجا که موجب سرودن شعرهایی توسط سیاوش کسرایی و احسان طبری در تقدیر از ایشان می شود.

هوشنگ اسدی از بنیان گزاران نوید، در زمان شاه همبندی آیت الله خامنه ای بود و خاطرات زیادی از او نقل کرده است. اسدی در روز دوم دستگیری، بدون تحمل فشار خاصی، توبه می کند و سازمان مخفی و سازمان نظامی و ناخدا افضلی را لو می دهد و حتی برای خودشیرینی، به دروغ می گوید حزب قصد کودتا داشته است. این اعترافات، فشار را بر زندانیان توده ای افزایش می دهد تا جایی که عده ای ناچار به وجود برنامه کودتا اعتراف می کنند. عمویی و کیانوری به وجود تشکیلات مخفی به رهبری مهدی پرتوی اعتراف می کنند. کیانوری اما زیر بار کودتا نرفت. خود هوشنگ اسدی اعتراف کرد که فکر کودتا از خود ساخته و بدان شاخ و برگ داده است.

در موج دوم، رهبر سازمان مخفی یعنی پرتوی به همراه ناخدا افضلی و کبیری و عطاریان از افسران حزب دستگیر می شوند. پرتوی نیز مانند اسدی، خیلی سریع شروع به همکاری با بازجویان می کند چنان که به "یهودای حزب" معروف شده بود.
هوشنگ اسدی هم پس از آزادی از کشور خارج شد.

اما بزرگترین قربان نفوذ، صادق قطب زاده بود. روس ها پیش از آن، برای تخریبش، یک چک جعلی آمریکایی به مبلغ یک میلیون دلار برایش به صندوق پستی سفیر ایران در پاریس پست کرده بودند.
سرهنگ کبیری و عطاریان برای قطب زاده تله می گذارند و به او می گویند حاضرند به نفع او کودتا کنند. بدین ترتیب پای قطب زاده در کودتایی وارد می شود که طرفداران بختیار در نوژه می خواستند انجام دهند و حزب با یک تیر هم کودتا را خنثی و هم قطب زاده را حذف می کند و قطب زاده تا لحظه مرگ ندانست چه کسی این پوست خربزه را زیر پایش گذاشته بود.

منبع:
اندیشه پویا شماره 97 مرداد و شهریور 1404

13 شهریور 1404
1👏1
ره میخانه و مسجد کدام است
که هردو بر من مسکین حرام است
1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#حکایت

📚 ببینم و بشنویم؛ حکایتی کهن از فرهنگ‌ غنی ایران زمین

🟣 هر که عمر یابد، کمانک خویش بیابد

🔹پیران را حرمت دار و سخن با پیران به گزاف مگوی که جواب پیران مسکت باشد.
🔹چنان شنودم که پیری صد ساله گوش سخت گشته بر عصایی تکیه کرده می‌رفت.
🔹 جوانی به ریشخند گفت: ای پیر این کمانک به چند خریده‌ای تا من نیز یکی بخرم!
🔹 پیر گفت: اگر صبر کنی و عمر یابی خود یکی رایگان به تو بخشند هرچند بپرهیزی.
گفتار عرفانی

شرح غزل شمارهٔ ۲۱۵۴ (باز چه خورده‌ای؟ بگو)
مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)

محمدامین مروتی


مخاطب مولانا در این غزل عاشق از خود بیخود شده و خوشحالی است که مستانه و سرخوش می رود و مولانا به حال خوش او غبطه می خورد و از او می خواهد بگوید چه چیز موجب این احوال خوش بوده و به قول امروزی ها ساقی اش که بوده است.
هین کژ و راست می‌روی، باز چه خورده‌ای؟ بگو
مست و خراب می‌روی، خانه به خانه کو به کو
مخاطب از فرط مستی سر پایش بند نیست و چپ و راست می رود و خانه اش را پیدا نمی کند.

با که حریف بوده‌ای؟ بوسه ز که ربوده‌ای؟
زلف که را گشوده‌ای؟ حلقه به حلقه مو به مو
مولانا می پرسد با چه معشوقی همنشین بوده ای و با زلف چه کسی بازی کرده ای؟

نی تو حریف کی کنی، ای همه چشم و روشنی
خفیه روی چو ماهیان، حوض به حوض جو به جو
مولانا دوباره می گوید تو حریفت را لو نمی دهی و مثل ماهی تنها و پنهانی کارت را می کنی.

راست بگو به جان تو، ای دل و جانم آن تو
ای دل همچو شیشه‌ام، خورده میَ ات کدو کدو
راست بگو نهان مکن، پشت به عاشقان مکن
چشمه کجاست تا که من آب کشم سبو سبو؟
راستش را بگو. تو همیشه بی دریغ، می ات را به من نوشانده ای. سرچشمه این آب نشاط آور کجاست؟

در طلبم، خیال تو، دوش میان انجمن
می‌نشناخت بنده را، می‌نگریست رو به رو
چون بشناخت بنده را، بنده ی کژرونده را،
گفت بیا به خانه هی، چند روی تو سو به سو
عمر تو رفت در سفر با بد و نیک و خیر و شر
همچو زنان خیره سر، حجره به حجره شو به شو
مولانا می گوید شبح و تصویر تو را دیدم که در میان جمع مرا نشناخت و وقتی شناخت به من گفت چرا مرتب از خانه ای به خانه دیگر می روی. مگر مثل زنان هرجایی و بولهوس هستی که خانه به خانه، در آغوش همه می روند؟

گفتمش ای رسول جان! ای سبب نزول جان!
ز آنک تو خورده‌ای بده، چند عتاب و گفت و گو
گفتم به جای این همه سرزنش از آنچه خورده ای جرعه ای به من ده.

گفت شراره‌ای از آن، گر ببری سوی دهان،
حلق و دهان بسوزدت، بانگ زنی گلو! گلو!
گفت تحمل یک جرعه از این شراب را نداری. گلویت را آتش می زند.

لقمه ی هر خورنده را، درخور او دهد خدا
آنچ گلو بگیردت، حرص مکن، مجو مجو
خدا برای هر دهانی لقمه ای قرار داده. به اندازه دهانت لقمه بردار و حرص نزن.

گفتم کو شراب جان؟ ای دل و جان فدای آن
من نه‌ام از شتردلان، تا برمم به های و هو
گفتم من از این تهدیدها نمی ترسم. از آن شراب به من بنوشان.

حلق و گلوبریده با ، کو برمد از این ابا
هر که بلنگد او از این، هست مرا عدو عدو
کسی که از این شراب بگریزد یا حالش خراب شود، گلویش بریده باد که دشمن من است.

دست کز آن تهی بود، گرچه شهنشهی بود،
دست بریده‌ای بود مانده به دیر، بر سمو
دستی که از این جام تهی باشد مثل دست بریده ای است که مدتها در بلندی باشد ولو اینکه دست پادشاهان باشد که دست بالا را دارند.

خامش باش و معتمَد، محرم راز نیک و بد
آنک نیازمودیش، راز مگو به پیش او
مخاطب به مولانا می گوید دیگر راز را فاش مکن و محرم باش و به هرناشناسی از این شراب سخن مگو.

18 شهریور 1404



قدما از کدو، ظرف می می ساخته اند.
بریده با، مخفف بریده باد است
ابا: آش
سمو: بلندی و ارتفاع
نکته:

عمر بهای سنگینی است که برای بالغ شدن می پردازیم.
👌31
سه کس را شنیدم که غیبت رواست
وز این درگذشتی چهارم خطاست

یکی پادشاهی ملامت پسند
کز او بر دل خلق بینی گزند

حلال است از او نقل کردن خبر
مگر خلق باشند از او بر حذر

دوم پرده بر بی‌حیایی مَتَن
که خود می‌درد پرده بر خویشتن

ز حوضش مدار ای برادر نگاه
که او می‌درافتد به گردن به چاه

سوم کژ ترازوی ناراست خوی
ز فعل بدش هرچه دانی بگوی


-سعدی
👌4
.

◼️ نظـــمی بـــزرگ در فـــضایی کـــوچک

ایــــــن چشم‌ مگسه، که بهش میگن «چشم مرکب»، و اون ساختارهای ریز که به شکل الگویی بی‌نقص و حیرت‌انگیز کنار هم قرار گرفتن، اسمشون «اوماتیدیا»ست؛ واحدهای نوری مستقلی که هر کدام بخشی از دید مگس را تشکیل میدن. در هر چشم مگس خانگی حداقل ۴۰٬۰۰۰ «اوماتیدیا» وجود داره. یعنی یک دید کامل ۳۶۰ درجه بدون نقطه‌ی کور!

ایــــــن ساختار پیچیده، نه تنها زیبا، دقیق و بسیار منظمه، بلکه نمونه‌ای از پروسه تکامل هم هست که باعث میشه مگس‌ها هر حرکت کوچک رو شناسایی و فوراً واکنش نشون بدن.
👍1👌1
گفتار فلسفی


آلن بدیو( متولد 1937)

محمد امین مروتی


لکانو- مائوئیسم در وهله نخست ترکیبی است از روانکاوی لکانی و سیاست مائوئی. این جریان فکری- سیاسی به‌طورخاص پس از ماه مه ‌68 در فرانسه شکل گرفت که وارثانش آلن بدیو و اسلاوی ژیژک بودند. بدیو احتمالا مهم‌ترین نظریه‌پرداز لکانو-مائوئیسم است.

مارکس منتقد سوسیالیسم تخیلی بود و به ظن خود سوسیالیسمی علمی را بنا نهاد. اما نئومارکسیست ها مانند آلن بدیو و اسلاوی ژیژک ابایی از دفاع از سوسیالیسم تخیلی ندارند.
سوسیالیسم همواره بیش از آن که پروژه ای علمی و عملی باشد، مبین نیک خواهی تند و تیز بشر در قالب شور و هیجان انقلابی بوده است. این نیک خواهی و این شور و هیجان فی نفسه با ارزش و جذاب و حتی برای سلامت نفس لازم است ولی اگر بی گدار و بی حساب و کتاب به آب مهندسی اجتماع و مدیریت یک کشور بزند، فاجعه بار می شود.
اگر زندگی خوب، چنان که راسل می گفت زندگی عاشقانه ای باشد که عقل آن را مدیریت کند، آنگاه سوسیالیسم و لیبرالیسم می توانند در تعامل و دیالکتیکی مکمل، به مثابة دو بال پرنده برای پرواز و تعالی به کار بیایند. دیالکتیکی که نزد هگل بر جنبه ترکیبی و سنتز آن تاکید می شد و نزد مارکس و اخلافش بر جنبه ستیزه جو و آنتی تزی آن.

از آنجا که نئو مارکسیسم عمدتا پس از شورش 1968 دانشجویان در فرانسه شکل گرفت، تمایلات مائوئیستی هم داشت. زیرا در آن زمان چینِ مائو، روس ها را تجدیدنظر طلب و سازشکار می دانست و حامی جنبش های انقلابی بود.
آلن بدیو در دو کتاب مهمش، "هستی و رخداد" و "منطق دنیا"، چهار ساحت بشر را ساحت زندگی می داند. سیاست، هنر، عشق و علم. زندگی اصیل به نظر بدیو در این چهارساعت مترصد "رخداد" (امر ناممکن) می ماند. رخدادها وقایع شورانگیزی هستند که در روند طبیعی تاریخ وقفه می افکنند. نمونه این رخدادها در حوزة سیاست، انقلاب فرانسه و روسیه و انقلاب فرهنگی چین و در ساحت دین، انقلاب روحی پولس است. بدیو، مائو را بزرگترین فیلسوف زنده عالم می دانست و انقلاب فرهنگی چین را الگو قرار داده بود، هر چند بعدها آن را نوعی انحراف تلقی کرد. در تفکیک رخداد انقلابی از وقایعی مانند نازیسم، نازیسم را مبتنی بر تصویر خیالی از رخداد می داند و تنها دلیلش برای این تمایز را در نیت سوژه ها می داند.
3
نکته:

آدم‌های خوب رنج بیشتری می‌کشند چون از رنج دیگران هم رنج می‌برند. (ایوان کلیما)
3❤‍🔥2
خودشناسی و سبک زندگی


یونگ و مدیریت تنازع

محمدامین مروتی


یونگ در پی انسان متعادل که همه مولفه های وجودی خود را به رسمیت می شناسد، چندان پیش می رود که معتقد است که ما فرد و منفرد نیستیم بلکه بخشی از ناخودآگاه جمعی و تاریخی و نوعی هستیم و نه تنها برای خودمان سایه داریم، بلکه نوعی سایه جمعی هم داریم که آن را نیز باید به رسمیت بشناسیم. ما نه تنها عبارت از دیگری هستیم بلکه عبارت از گذشتگان مان هم هستیم. این سایه جمعی، بخش تاریکی است که در کمی و کاستی های دیگران و جامعه می بینیم و لمس می کنیم. یونگ می گوید باید این نواقص را هم دید و جذب کرد. درافتادن با این سایه ها موجب تنازع و باخت دوسویه می شود. کنار آمدن خیر با شر تنها راه غلبه خیر است. شری که با خیر کنار بیاید دیگر شر نیست. یونگ در کتاب سرخ آورده است:
"شما به عنوان یک انسان بخشی از نوع بشرید، و از این رو است که شما سهمی در کل نوع بشر دارید، انگار کل نوع بشر هستید.اگر همنوع را که ضد شما است مغلوب سازید و بکشید، پس آن شخص درون خودتان را نیز کشته اید و بخشی از زندگی خود را به قتل رسانده اید. روح این مرده، شما را دنبال می‌کند و نمی‌گذارد زندگیتان شاد بماند. شما برای زندگی رو به جلو نیازمند کلیت خود هستید." (کتاب_سرخ‌ /کارل_گوستاو_یونگ)
در یک کلام راه حل مسائل انسانی گفتگو و تعامل و فهم متقابل و همدلی و همزبانی و همفکری است.

چرا یونگ را دوست دارم؟
زیرا اجزای وجود انسان را به خوب و بد تقسیم نمی کند و خواهان تمامیتی از وجود بشر است که در پی کمال رمانتیک و یکجانبه نیست. قسمت های تاریک وجود را هم نفی و انکار نمی کند بلکه به رسمیت می شناسد و در عین حال مهار می کند. بعضی از عرفای ما خواهان کشتن نفس بودند، عرفایی هم بودن که می گفتند نفس را نمی توان کشت بلکه باید مهار کرد. در روانشناسی رفتار متقابل هم بنا بر مدیریت "کودک" و ادای سهم اوست نه انکارش.
فروید دست برتر ر ا به "من" می داد. اما یونگ "نهاد" و "ابرمن" را هم با عناوین خودساخته اش، به رسمیت می شناسد. به علاوه برغم فروید، یونگ بر آن است که انسان در وجود فردی او خلاصه نمی شود و موجودی تاریخمند است و این تاریخمندی در سرشت و خوی فرد انسان هم تاثیر قاطع دارد.
علاوه بر این یونگ انسان ها را هم خوب و بد نمی کرد و قائل به درک و فهم و همدلی با ایشان بود.

این آموزه قبلا در آموزه های دیالکتیک هگل آمده بود که تز نباید با آنتی تز درافتد، بلکه باید با آنتی تز ترکیب شود تا سنتز ایجاد شود. اگر بخواهیم به زبان یونگ سخن گوییم، برداشت مارکسیستی از دیالکتیک، نوعی ماندن و گیر افتادن در دایره آنتی تز و نفی و انکار تز به جای درآمیختن با آن است.

14 مرداد 1404
👍1
نکته:

ما یاد گرفته‌ایم در هوا مثل یک پرنده پرواز کنیم و در دریا مثل یک ماهى شنا کنیم. فقط یک چیز می‌ماند: مثل یک آدم روى زمین زندگى کنیم. (جرج برنارد شاو)
👍4
آیه هفته:
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ: به‌راستی خدا به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان می‌دهد. (نحل/۹۰)

کلام هفته:
لذت اگر بیش از اندازه شود به درد تبدیل می‌گردد، همچنین درد زمانی که ملایم شود به لذت تبدیل می‌شود. (دیوید_هیوم)

شعر هفته:
خواهی که شود دل تو چـون آئینه؟
ده چـــیز بــرون کن از میان سینه:
حرص و دغل و بخل و حرام و غیبت
بغض و حســد و کبــر و ریا و کینه (خاقانی)

داستانک:
زاهدي مهمان پادشاهي بود، چون به طعام بنشستند كمتر از آن خورد كه ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بيش از آن كرد كه عادت او، تا ظنّ صلاحيت در حق او زيادت كنند.
چون به مقام خويش آمد سفره خواست تا تناولي كند، پسري صاحب فراست داشت، گفت اي پدر باري به مجلس سلطان در، طعام نخوردي؟ گفت در نظر ايشان چيزي نخوردم كه به كار آيد، گفت نماز را هم قضا كن كه چيزي نكردي كه به كار آيد.

طنز هفته:
عده‌اي از عاليجنابان مي‌خواستند آگهي تسليتي براي دوستي در روزنامه چاپ كنند و زير اعلاميه هم اسامي همه با عنوان«الاحقر» آمده بود. اما بر سر اين‌كه اسم کدام الاحقر جلوتر از اسم دیگران باشد به توافق نرسیدند.
4
فیلم هفته: سرزمین رؤیایی (2019)

فیلمی آمریکایی با بازیگری مارگو رابی و تراویس فیمل و کارگردانی مایلز است که حکایت زندگی خانم ولز است که دوران کودکی سختی داشته و تبدیل به خلافکاری شده که به بانکها دستبرد می زند و در آرزوی تحقق سرزمین رویاهای خود است. پس از زخمی شدن در یک درگیری با پلیس، با پسر جوانی به نام یوجین آشنا می شود و از او دل می برد و بدو دل می بازد....
دیدن فیلم را به علاقمندان به فیلمهای اکشن توصیه می کنم.


27 شهریور 1404
2😁1
صفحات نویسنده در فضای مجازی

روزنوشته های کوتاه محمدامین مروتی در تلگرام
شنبه ها: گفتارادبی/ هنری
یکشنبه ها:گفتار دینی
دوشنبه ها: گفتار اجتماعی-فرهنگی
سه شنبه ها: گفتار عرفانی با تاکید بر مولانا
چهارشنبه ها: گفتار فلسفی
پنجشنبه ها: خودشناسی و شیوه زندگی
جمعه ها: گفتارهای متفرقه
https://telegram.me/manfekrmikonan
لطفا برای دوستان علاقمند ارسال فرمایید.

تلگرام فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
https://telegram.me/manfekrmikonan
وبلاگ فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
http://amin-mo.blogfa.com/
فیس بوک محمدامین مروتی:
https://www.facebook.com/amin.morovati.9
اگر مطالب را مفید می دانید، لطفا با دوستانتان همرسانی کنید.
👏2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اشکال گیری قلم استاد امیرخانی عزیز