Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Ⓜ️ دنیا از دید حیوانات
➕وقتی با چشم حیوانات مختلف به دنیا نگاه میکنیم، تصاویر متفاوتی میبینیم.
mehrdadbeigloo
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
➕وقتی با چشم حیوانات مختلف به دنیا نگاه میکنیم، تصاویر متفاوتی میبینیم.
mehrdadbeigloo
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
👍3❤2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خوشهچین!
پرده پرده آنقدر از هم دریدم خویش را
تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را
خویش خویش من هم اینک از در صلح آمده است
بس که گوش از خلق بستم تا شنیدم خویش را
خویش خویش من مرا و هر چه منها بود سوخت
کشتم آن خویش و زخاکش پروریدم خویش را
معنی این خویش را از خویش خویش خود بپرس
خویش بینی را گزیدم تا گزییدم خویش را
می شدم ساقی شدم ساغر شدم مستی شدم
تا زتاکستان هستی خوشه چیدم خویش را
سردی کاشانه را با آه گرمی دادهام
راه بر خورشید بستم تا دمیدم خویش را
برده داران زمانها چوب حراجم زدند
دست اول تا برآمد خود خریدم خویش را
بزم سازان جهان می از سبوی پر خورند
من تهی پیمانه بودم سر کشیدم خویش را
اشک و من با یک ترازو قدر هم بشناختیم
ارزش من بین که با گوهر کشیدم خویش را
شمعم و با سوختن تا آخرین دم زندهام
قطره قطره سوختم تا آفریدم خویش را
هوی هوی بزم درویشان «کرمانشه» خوش است
چون به «دالاهو» رسیدم، وا رسیدم خویش را
#معینی_کرمانشاهی
@molanatarighat
«مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ»
.
پرده پرده آنقدر از هم دریدم خویش را
تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را
خویش خویش من هم اینک از در صلح آمده است
بس که گوش از خلق بستم تا شنیدم خویش را
خویش خویش من مرا و هر چه منها بود سوخت
کشتم آن خویش و زخاکش پروریدم خویش را
معنی این خویش را از خویش خویش خود بپرس
خویش بینی را گزیدم تا گزییدم خویش را
می شدم ساقی شدم ساغر شدم مستی شدم
تا زتاکستان هستی خوشه چیدم خویش را
سردی کاشانه را با آه گرمی دادهام
راه بر خورشید بستم تا دمیدم خویش را
برده داران زمانها چوب حراجم زدند
دست اول تا برآمد خود خریدم خویش را
بزم سازان جهان می از سبوی پر خورند
من تهی پیمانه بودم سر کشیدم خویش را
اشک و من با یک ترازو قدر هم بشناختیم
ارزش من بین که با گوهر کشیدم خویش را
شمعم و با سوختن تا آخرین دم زندهام
قطره قطره سوختم تا آفریدم خویش را
هوی هوی بزم درویشان «کرمانشه» خوش است
چون به «دالاهو» رسیدم، وا رسیدم خویش را
#معینی_کرمانشاهی
@molanatarighat
«مَنْ عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ»
.
گفتار اجتماعی 1
اشتباه مصدق: استراتژیک یا تاکتیکی؟
محمدامین مروتی
امروزه با نگاهی فاصله مند و هفتاد ساله به وقایع نهضت ملی کردن نفت، توافقی نسبی در باره اشتباهات مصدق وجود دارد. اما در این باب که این اشتباهات تاکتیکی بود یا استراتژکی اتفاق نظر وجود ندارد. در شماره 98 اندیشه پویا گفتگویی بین احمد زیدآبادی و محسن میلانی وجود دارد که اولی معتقد به استراتژیک بودن این اشتباهات است و دومی به تاکتیکی بودنشان.
هر دو باور دارند که مصدق باید با ترومن دموکرات کنار می آمد تا گرفتار آیزنهاور جمهوری خواه نشود.
در عین حال هر دو می گویند مصدق از اهمیت مناسبات بین المللی در جنگ سرد اطلاع نداشت و مرتب به آمریکایی ها گوشزد می کرد که اگر با من کنار نیایید، توده ای ها قدرت را می گیرند و اتفاقاً همین هراس، آمریکا را با انگلستان همراه کرد. مصدق نمی دانست فعالیت حزب توده در دروان جنگ سرد چقدر برای آمریکا مهم بود.
تصور مصدق از استقلال، ایدئالیستی بود و با مقتضیات جهان جدید وفق نمی داد. سیاست "موازنه منفی"(نه شرقی- نه غربی) او بیشتر به انزوای کشور می انجامید تا استقلال. کشورهای منزوی مثل کره شمالی، استقلال بیشتری دارند یا کشور دوقلویشان در کره جنوبی؟ مصدق می خواست ایران تصمیم گیرنده نهایی در مورد نفت خود باشد، ولی توجه نداشت که فروش آن دیگر به دست او نیست و قدرت های بزرگ نفتی با تحریم، عملاً منافع ناشی از ملی شدن نفت را مسدود و منتفی می کردند. میراث او از دایره و مدار منافع ملی عبور کرد و به نوعی تقابل ضدامپریالیستی و حتی ضد سرمایه داری و ضدغربی به عنوان ارزش سیاسی و به عنوان استقلال خواهی منجر شد.
مصدق با آمریکا مذاکره می کرد ولی به پرستیژ خود بیش از نتیجه عملی اهمیت می داد. او قهرمان ملی شدن را بر منافع ملی ترجیح می داد.
برای تبدیل نشدن اشتباهات تاکتیکی به اشتباهات استراتژیک ما نیاز به اطاق فکری از اندیشمندان مستقل و میهن دوست داریم تا موضع گیری سیاسی را تابع منافع ملی و واقع بینی نمایند نه ایده ی ذهنی "حق و باطل".
اما مصدق دارای تفکر ایدئولوژیک نبود. به این معنی که-برخلاف حزب توده- ذاتاً ضد آمریکا و غرب و همچنین ضد شاه و سلطنت نبود. دنبال ساختن مدینه فاضله نبود. اهل مذاکره بود ولی در آن به دلایل شخصیتی و محیطی، سرسخت بود. لذا اشتباهاتش بیشتر تاکتیکی بودن تا استراتژیک. در واقع استراتژی و ایدئولوژی، تن به نقد نمی دهد و بنابراین واژه ی"اشتباه" – که روی دیگر اصلاح و امکان اصلاح است- بیشتر صفت تاکتیک می تواند باشد نه استراتژی. استراتژی به معنای ایدئولوژیک، اصلاح پذیر نیست.
منبع:
اندیشه پویا شماره 98 (مهر 1404)
2 آبان 1404
❤1👌1
گفتار اجتماعی 2
مصدق و کاپیتولاسیون
محمدامین مروتی
حق قضاوت کنسولی یا کاپیتولاسیون، حقی بود که کشورهای خارجی برای اتباعشان از کشورهای توسعه نیافته درخواست می کردند. مبنای توجیه هم این بود که یک کارشناس خارجی، از مزایای کشور من جمله حقوق مندرج در قانون پیشرفته خود چشم می پوشد و توقع ندارد با قوانین عقب مانده تر مورد قضاوت قرار گیرد. از این رو عده ای آن را به حق تمدن و عده ای از منظری منفی آن را به حق توحش تعبیر کرده اند. یعنی حق زندگی در میان وحشیان. یا چیزی مثل حق بدی آب و هوا در قوانین خودمان.
مصدق به عنوان یک کارشناس حقوق همیشه با این حق مخالفت می کرد و در پایان نامه اش که در باره ارث در اسلام است، استدلال می کند که در فقه شیعی، عقل یک منبع تشریع است که می تواند در قوانین دینی دخل و تصرف کند کم اینکه ربا در دین حرام است ولی بدون آن چرخ اقتصاد نمی گردد و مثلاً نمی توان از خارجی ها وام گرفت. یا میرزای شیرازی در برهه ای از زمان مصرف تنباکو را حرام کرد در حالی که در شرع چنین حرمتی برای تنباکو تعریف نشده است. برده داری در عرف جدید منسوخ است در حالی که شرعاً نسخ نشده و علما با تکیه بر عقل می توانند نسخش کنند. بر همین مبنا اقلیت های دینی که هم مالیات می دهند و هم قوانین کشور التزام دارند، باید حقوقی مساوی با سایر هموطنانشان داشته باشند. از آن سو هستند مسلمانان ریاکاری که به قانون ملتزم نیستند و توسط آن حمایت می شوند و این نوعی تناقض غیرقابل قبول است. مصدق نوشت اصلاح این قوانین و تسری شان به اتباع خارجی، حربه عقب مانده بودن قوانین و بنابراین حربه کاپیتولاسیون را از آن ها می گیرد.
لغو کاپیتولاسیون توسط دولت عثمانی در سال 1914، کشورهای دیگر من جمله ایران را در این مسیر مصمم تر ساخت.
رضا شاه هم مصر به لغو این حق بود و دستورش را به مجلس داد و در 1307 مجلس آنر ا لغو کرد. مجددا در سال 1343 این حق برای نظامیان آمریکایی به رسمیت شناخته شد که با مخالفت آیت الله خمینی مواجه شد.
منبع:
اندیشه پویا شماره 98 (مهر 1404) محمد مصدق و معیار تمدن، هوشنگ اسفندیار شهابی
3 آبان 1404
👍1
نکته:
بعد از هیتلر، تمام آلمان درک کردند که او چه بلایی بر سر کشور و زیربناهایش آورده است.
یک چیز دیگر هم نابود شده بودچیزی که هر کسی متوجه آن نمیشد ...و آن، خیانت هیتلر به «واژهها» بود.
بسیاری از کلمات با عظمت، دیگر معنای خودشان را از دست داده بودند، کلماتی مانند: آزادی، آگاهی، پیشرفت، عدالت! (هاینریش بل)
🙏5👌3👎1
گفتار عرفانی
شرح غزل شمارهٔ ۶۳۶ (بمیرید بمیرید)
محمدامین مروتی
در این غزل مولانا از مرگ عرفانی یعنی مرگ نفسانیت سخن می گوید و آن را عامل حیات جاودانی و توسعه و رشد بشر و آزادی او از زندان نفس می داند. او می گوید انسان مادام که به تعلقات نفسانی چسبیده گمان می کند، چیزی بهتر از آن وجود ندارد ولی وقتی لذت ترک نفسانیت را دریافت، به مراتبی از شادمانگی و حقیقت دست می یابد که در زندگی نفسانی غیزقابل تصور است.
بمیرید بمیرید، در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید، همه روح پذیرید
مولانا می گوید هم الآن ما مرده ایم. وقتی عاشق شویم، روح مند می شویم. عشق، عین مردن نفسانیت است.
بمیرید بمیرید، و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید، سماوات بگیرید
مرگ نفس، نه تنها ترس ندارد، بلکه سبب عروج بشر به آسمان های معنا می شود.
بمیرید بمیرید، و زین نفس ببُرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره ی زندان
چو زندان بشکستید، همه شاه و امیرید
بمیرید بمیرید، به پیش شه زیبا
برِ شاه چو مردید، همه شاه و شهیرید
نفسانیت زندانی است که ما را اسیر کرده. باید از این زندان بگریزیم تا به مقام شاهی و سلطانی برسیم. اما ابتدا باید خود را فدای معشوق نمایید تا به چنین مقامی برسید.
بمیرید بمیرید، و زین ابر برآیید
چو زین ابر برآیید، همه بدر منیرید
نفسانیت، ابری است که مانع تابش نور انسان می شود. کنار زدن این حجاب ما را به اوج نورانیت و ماه کامل می رساند.
خموشید خموشید، خموشی دم مرگست
هم از زندگی است اینک، ز خاموش نفیرید
در مقطع غزل ضمن استفاده از تخلص خود یعنی "خموش"، می گوید خاموش بمانید تا نفسانیت به زبان شما خودنمایی نکند و بمیرد. در واقع "خموشید" در این بیت، فعل امر است یعنی خاموش باشید. در مصرع دوم می گوید این که نمی توانید خاموش بمانید و از آن بیزار و متنفر و گریزانید، از تعلقات نفسانی و مادی سرچشمه می گیرد.
❤3
گفتار عرفانی 2
آفات جاه طلبی
محمدامین مروتی
مولانا در دفتر پنجم می گوید لغزش انسان از شکم و زیر شکم است و لغزش ابلیس از جاه طلبی و غرور. به همین دلیل آدم فوراً استغفار کرد و شیطان توبه نکرد:
۵۲۰ زَلَّتِ آدم زِ اِشْکَم بود و باه وانِ اِبْلیس از تکَبُّر بود و جاه
۵۲۱ لاجَرَم او زود اِسْتِغْفار کرد وآن لَعین از توبه اِسْتِکبار کرد
الملک عقیم:
صد نفر می توانند بر سر یک سفره بنشینند و بخورند ولی دو نفر نمی توانند هر دو، رئیس باشند و پسر، از بیم تقسیم تاج و تخت، پدر خود را، می کشد:
۵۲۶ صد خورَنده گُنجَد اَنْدَر گِردِ خوان دو ریاستجو نگُنجَد در جهان
۵۲۷ آن نخواهد کین بُوَد بر پُشتِ خاک تا مَلِک بُکْشَد پدر را زِ اشْتِراک
به همین دلیل گفته اند حکومت عقیم است چرا که از ترس، فرزندان و تخم و ترکه خود را هم می کشد:
۵۲۸ آن شنیدستی که اَلْمُلْکُ عَقیم؟ قَطْعِ خویشی کرد مُلْکَتجو زِ بیم
پادشاهان با فرزندشان هم پیوندی ندارند، مثل آتش که به دلیل سوزانندگی نمی تواند با کسی پیوند داشته باشد:
۵۲۹ که عَقیم است و وِرا فرزند نیست هَمچو آتش با کَسَش پیوند نیست
آتش همه چیز را و در آخر خودش را می خورد چون تاب شراکت با کسی را ندارد:
۵۳۰ هر چه یابد او بِسوزَد بَر دَرَد چون نَیابَد هیچ خود را میخورَد
مولانا می گوید پس هیچ باش تا طعمه حرص نشوی که دلش مانند سندان آهنگران، از آهن است:
۵۳۱ هیچ شو وا رَهْ تو از دَندانِ او رَحْم کَم جو از دلِ سِندانِ او
وقتی از نفسانیت خالی شوی، از سنگدلان مترس و هر روزی که از خواب برمی خیزی، احساس فقر و هیچ بودن کن:
۵۳۲ چون که گشتی هیچ، از سِندان مَتَرس هر صَباح از فَقرِ مُطْلَق گیر دَرس
3 آبان 1404
❤2
نکته:
من فکر میکنم تمام کسانی که خودکشی میکنند، به قتل رسیدهاند. (آرتور میلر)
💔5😢2
انیس الدوله سوگلی مورد علاقه و عشقِ ناصرالدین شاه قاجار!
فاطمه ملقب به انیسالدوله همسر مورد علاقه و سوگلی حرمسرای ناصرالدینشاه قاجار، پادشاه ایران بود. مقام انیسالدوله بر سایر همسران ناصرالدینشاه برتری داشت و عملاً میتوان او را ملکه سلطنتی ایران دانست. او از سوی شاه نشان حمایل آفتاب و تمثال همایونی دریافت کرده بود و مقام رئیس اندرونی را داشت و وظایفی اداری همچون پذیرا شدن زنان بزرگ را برعهده داشت.
فاطمه، دختر نورمحمد نامی، در کودکی یتیم شد و مادرش نیز مجددا ازدواج نمود. فاطمه به ناچار در امامه نزد عمو و عمه خود زندگی سختی را به چوپانی میگذراند. عمویش صفر و عمهاش نسا نام داشتند. او دو برادر دیگر هم به نامهای حبیبالله و محمدحسن داشت که بعدها به حکومت قم و درجه امیرتومانی رسیدند و به القاب معظمالسلطنه و معظمالدوله مفتخر شدند.
آشنایی ناصرالدینشاه و انیسالدوله در یکی از سفرهای شکار شاه اتفاق افتاد. در سفری که شاه برای شکار به حوالی امامه رفته بود، دختر چوپانی را میبیند و پس از اندکی مصاحبت، او را خوش صحبت و شیرین زبان مییابد و با خود به تهران میآورد. انیس الدوله ابتدا به دست جیران سپرده میشود تا آداب معاشرت بیاموزد. با مرگ جیران (سوگلی قبلی شاه) خانه و اثاث او به انیسالدوله سپرده میشود و او به تدریج مقام و نفوذ لازم را پیدا میکند.
انیسالدوله نسبت به شاه وفاداری حیرت انگیزی داشت. او پس از ترور ناصرالدینشاه تا زمان مرگ عزادار بوده و زمانی که اتابک حقوق وی را بصورت یک بسته اسکناس برای وی فرستاد، با مشاهده تصویر ناصرالدینشاه بر اسکناسها، غش کرد و پس از چند ساعت فوت نمود.
مقام انیسالدوله بر سایر همسران ناصرالدینشاه برتری داشت و عملاً میتوان او را ملکه سلطنتی ایران دانست. او از سوی شاه نشان حمایل آفتاب و تمثال همایونی دریافت کرده بود و بر خلاف دیگر زنان شاه، چنان قدرتی داشتهاست که میتوانسته با شاه مستقیما دعوا و حتی قهر کند.
او نخستین ملکه ایران است که تا اروپا مسافرت کرد. او با شاه تا مسکو همراه بود ولی حضور دختران اشرافزاده روسی و مراسم غربی در جریان خوشآمدگویی از آنها باعث برخورد فرهنگی شد و ناصرالدینشاه انیسالدوله را به تهران برگرداند. ماجرا چنین بود که به محض اینکه شهردار مسکو از ورود انیسالدوله اطلاع یافت، تا دروازه شهر رفت و تلاش کرد تا دسته گلی تقدیمش کند، برای گریز از چنین دردسرهایی، مشیرالدوله به شاه توصیه کرد تا انیسالدوله را به تهران بازگرداند. شاه در طول سفر مدام نگران عصبانیت انیسالدوله از بازگشت اجباریاش به کشور بوده و در تلگرافی از لندن، احوال خواجگان و منشی و اقوام وی را نیز جویا شدهاست.
متن تلگراف :
[...جای شما حقیقتاً خالی است که تماشای وضع زنها و مردهای اینجا را بکنید...اگر هوای تهران گرم است، چند روزی مختصراً بروید به صاحبقرانیه. البته بروید. آغامحراب، آغارضی، آغاعلی چه میکنند؟ معصومه کجاست؟ چه میکند؟ احوال بدرالدوله را بپرسید. سوغاتهای شما را انشاالله پاریس حاضر میکنم.]
ولی کار به همین جا ختم نشد. انیسالدوله در مسکو سوگند یاد کرد تا انتقام کارشکنی مشیرالدوله را برای تلاش جهت بازگرداندن او بگیرد.
او موفق شد روحانیون و درباریان را بر علیه مشیرالدوله بشوراند. با بازگشت شاه به کشور، مقصود انیسالدوله برآمد.
فاطمه ملقب به انیسالدوله همسر مورد علاقه و سوگلی حرمسرای ناصرالدینشاه قاجار، پادشاه ایران بود. مقام انیسالدوله بر سایر همسران ناصرالدینشاه برتری داشت و عملاً میتوان او را ملکه سلطنتی ایران دانست. او از سوی شاه نشان حمایل آفتاب و تمثال همایونی دریافت کرده بود و مقام رئیس اندرونی را داشت و وظایفی اداری همچون پذیرا شدن زنان بزرگ را برعهده داشت.
فاطمه، دختر نورمحمد نامی، در کودکی یتیم شد و مادرش نیز مجددا ازدواج نمود. فاطمه به ناچار در امامه نزد عمو و عمه خود زندگی سختی را به چوپانی میگذراند. عمویش صفر و عمهاش نسا نام داشتند. او دو برادر دیگر هم به نامهای حبیبالله و محمدحسن داشت که بعدها به حکومت قم و درجه امیرتومانی رسیدند و به القاب معظمالسلطنه و معظمالدوله مفتخر شدند.
آشنایی ناصرالدینشاه و انیسالدوله در یکی از سفرهای شکار شاه اتفاق افتاد. در سفری که شاه برای شکار به حوالی امامه رفته بود، دختر چوپانی را میبیند و پس از اندکی مصاحبت، او را خوش صحبت و شیرین زبان مییابد و با خود به تهران میآورد. انیس الدوله ابتدا به دست جیران سپرده میشود تا آداب معاشرت بیاموزد. با مرگ جیران (سوگلی قبلی شاه) خانه و اثاث او به انیسالدوله سپرده میشود و او به تدریج مقام و نفوذ لازم را پیدا میکند.
انیسالدوله نسبت به شاه وفاداری حیرت انگیزی داشت. او پس از ترور ناصرالدینشاه تا زمان مرگ عزادار بوده و زمانی که اتابک حقوق وی را بصورت یک بسته اسکناس برای وی فرستاد، با مشاهده تصویر ناصرالدینشاه بر اسکناسها، غش کرد و پس از چند ساعت فوت نمود.
مقام انیسالدوله بر سایر همسران ناصرالدینشاه برتری داشت و عملاً میتوان او را ملکه سلطنتی ایران دانست. او از سوی شاه نشان حمایل آفتاب و تمثال همایونی دریافت کرده بود و بر خلاف دیگر زنان شاه، چنان قدرتی داشتهاست که میتوانسته با شاه مستقیما دعوا و حتی قهر کند.
او نخستین ملکه ایران است که تا اروپا مسافرت کرد. او با شاه تا مسکو همراه بود ولی حضور دختران اشرافزاده روسی و مراسم غربی در جریان خوشآمدگویی از آنها باعث برخورد فرهنگی شد و ناصرالدینشاه انیسالدوله را به تهران برگرداند. ماجرا چنین بود که به محض اینکه شهردار مسکو از ورود انیسالدوله اطلاع یافت، تا دروازه شهر رفت و تلاش کرد تا دسته گلی تقدیمش کند، برای گریز از چنین دردسرهایی، مشیرالدوله به شاه توصیه کرد تا انیسالدوله را به تهران بازگرداند. شاه در طول سفر مدام نگران عصبانیت انیسالدوله از بازگشت اجباریاش به کشور بوده و در تلگرافی از لندن، احوال خواجگان و منشی و اقوام وی را نیز جویا شدهاست.
متن تلگراف :
[...جای شما حقیقتاً خالی است که تماشای وضع زنها و مردهای اینجا را بکنید...اگر هوای تهران گرم است، چند روزی مختصراً بروید به صاحبقرانیه. البته بروید. آغامحراب، آغارضی، آغاعلی چه میکنند؟ معصومه کجاست؟ چه میکند؟ احوال بدرالدوله را بپرسید. سوغاتهای شما را انشاالله پاریس حاضر میکنم.]
ولی کار به همین جا ختم نشد. انیسالدوله در مسکو سوگند یاد کرد تا انتقام کارشکنی مشیرالدوله را برای تلاش جهت بازگرداندن او بگیرد.
او موفق شد روحانیون و درباریان را بر علیه مشیرالدوله بشوراند. با بازگشت شاه به کشور، مقصود انیسالدوله برآمد.
❤1
گفتار فلسفی
اسلاوي ژيژك (متولد 1949)
محمد امین مروتی
اسلاوي ژيژك فيلسوف چپ اهل اسلووني است كه قرائتي نو از فرهنگ عامه و سينما بر اساس نظريات لاكان دارد. او به شوخي خود را يك "استالينيست تندرو لاكاني" معرفي مي كند. ژیژک می گفت "بدترین شکل استالینیسم را بر بهترین دولت رفاه سرمایه داری لیبرال" ترجیح می دهد. در باب علاقه اش به سينما هم مي گويد ناكامي در ساختن فيلم مرا به عالم فلسفه كشاند. ژيژك مي كوشد نگاهي نو و خوانشي جديد از همه چيز داشته باشد.
سبک خاص و بیانی طنزآمیز و تحریککننده، آمیخته به لکنت زبان دارد. همزمان از جنبش زن، زندگی، آزادی و ریاست جمهوری ترامپ حمایت می کند.
ژیژک در سال 1988 از حزب کمونیست اسلوونی خارج شد، چرا که با بسیاری از تزهای آنان، مانند نظامیسازی جامعه، مخالف بود. او میگوید: «اعتمادم به چپها هر روز کمتر از دیروز میشود. حرفی که دربارۀ عرفات میزدند، برای چپها هم صدق میکند: او از هر فرصتی برای هدردادنِ فرصت بهره میبرد.»
"مراد فرهاد پور" از مبلغان ژيژك در ايران در سايت «رخداد» است.
شيوة ژيژك نامتعارف است و بخصوص ارجاعات او به سينما و فرهنگ براي بيان مسائل فلسفي خاص خود اوست. او مانند كودكان همه چيزهاي متعارف و عادي را به پرسش مي گيرد.
برای اسلاوی ژیژک، جنبه استعلایی انقلاب، مهمتر از جنبه تجربی آن است.
ژیژک از قول بدیو می گوید:
" به نظر او خشونت روبسپیر اومانیستی است و خشونت هیتلر غیراومانیستی و "تفاوت کولاگ استالینی و اردوگاه های مرگ نازی، همان تفاوت میان تمدن و بربریت بود."(علل گمشده) نیت از کنش مهمتر است. رخداد از فاجعه مهم تر است. حتی اگر برانداختن سیستم کاپیتالیستی میسر نباشد، زنده نگه داشتن این آرزو و خیال به مثابة ایمان لازمه یک زندگانی اصیل است.
او تلفیقی از هگل، مارکس و روانکاوی لاکان است و از این ترکیب برای نقد سیاست، فرهنگ عامه، سینما و جامعه استفاده می کند.
ژیژک معتقد است که ایدئولوژی نه فقط از طریق باورها، بلکه از طریق شبکهای پیچیده از ساختارهای اجتماعی و فرهنگی است که رفتار و تفکر انسان را شکل میدهد و این شکل دهی ناخودآگاه است.
ژیژک با روانکاوی لاکان، بر نقش "ناخودآگاه" در شکلدهی هویت، رفتار و روابط اجتماعی تأکید دارد.
در کتاب "ما و مانیفست کمونیست" استدلال میکند که با وجود اینکه استثماری مشابه آنچه در نظر مارکس بود دیگر در جهان امروزی رخ نمیدهد، اما به هیچ عنوان نمیتوانیم آن را از بینرفته تلقی کنیم. استثمار کارگران، اکنون از کانالهایی دیگر انجام میشود. ایدههای اصلیِ مارکس در باره زیان های مالکیت خصوصی و نظامهای سرمایهداری ، همچنان باقی ماندهاست.
روانکاوی، هم به معنی تطوریافتهاش، میتواند به ما کمک کند.
نوآم چامسکی نوشتههای ژیژک را ژستگیریهای توخالی خواند.
نکته:
می دانید چرﺍ ﯾﮏ فرد ﻣﯽ ﺗﺮﺳﺪ تا ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺗﺶ ﺷﮏ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺭﺍﻫﺶ ﺭﺍ ﺍﺻﻼﺡ ﮐﻨﺪ؟
ﭼﻮﻥ او ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩش ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، چگونه ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﺗﺎﻭﻟﻬﺎﯼ ﮐﻒ ﭘﺎﯾﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟ (برﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ)
👌4❤2👎1
خودشناسی و سبک زندگی 1
من ذهنی و من اصیل
محمدامین مروتی
ایگو، حصاری است که در آن می زییم. هرچه درها و دریچه های این حصار کمتر باشد، نگرانی های مان بیشتر است. بخشی از این نگرانی ها به تکامل زیست شناختی ما و به خصوص به دوران شکار و خوشه چینی و تهدیدات واقعی و فراوان محیطی برمی گردد. اما بخشی از این نگرانی ها، در حال حاضر موضوعیت ندارد ولی عادتاً، کماکان تداوم دارد و باعث روان نژندی می شود. به همین دلیل امروز به این ایگو می گویند "من ذهنی".
توضیح آن که انسان در دوران شکار و خوشه چینی دائماً در معرض تهدیدات طبیعی و جانوری قرار داشته و این ترس و آمادگی برای دفاع و حمله در مغز جانوری او ثبت و ضبط شده است. اما امروز که چنین تهدیداتی بسیار اندک است، می توانیم با تکیه بر مغز پستانداری خودمان، دریچه های ارتباط و تعامل با دیگران را بگشاییم و مرزهای ایگو را به دیگران توسعه دهیم. به این "منِ" از حصار گریخته هم می گوییم من واقعی یا اصیل.
5 آبان 1404
نکته:
دلایل بسیاری برای آشتی با جهان داریم: شغل خوب، خانواده خوب، کتاب های خوب، دوستان خوب، فرهنگ خوب، غذای خوب، طبیعت زیبا، گل ها و پرندگان زیبا، میوه های خوشمزه، غذاهای لذیذ، رقص و موسیقی و سینما و از همه مهمتر سلامتی و توان برای تلاش کردن و پیش رفتن.
❤1👌1
کارکرد "نگاه سوم شخص" بدین شکل است که ما را از موضوع جدا می کند. غم ها و غصه ها و خشم و ناراحتی های مان را از ذهن خود بیرون می گذاریم و به آن ها نگاه می کنیم. به این ترتیب دقیقتر و واقعی تر آن ها را می بینیم و به عنوان درمانگر و نه درمانجو، برایشان چاره ای می اندیشیم.
در رابطه با مشکلات لاینحل یا بیماری های لاعلاج چاره در نجنگیدن و به آشتی رسیدن با آنهاست.
در رابطه با مشکلات لاینحل یا بیماری های لاعلاج چاره در نجنگیدن و به آشتی رسیدن با آنهاست.
❤3
خودشناسی و سبک زندگی 2
"من" کیست؟
محمدامین مروتی
صدایی که از رادیو یا تلویزیون در می آید متعلق به کیست؟ اگر تمام اجزای رادیو از هم جدا کنی به کسی یا شخصی که صدایش را می شنویم نمی رسیم.
حالا می پرسیم خود یا من کیست؟ آیا من عبارت از اسمم هستم؟ خیر. اسم من می تواند عوض شود و من سر جایم بمانم.
آیا من عبارت از شغل و عنوان و حسب و نسبم هستم؟ خیر. همه این عناوین می توانند تغییر کنند و من تغییر نکنم.
آیا من عبارت از بدنم هستم؟ اگر همه اجزای مختلف بدن جز مغز را با اندام های مصنوعی جایگزین کنیم، من را در هیچیک از آن ها نمی یابیم و من سر جایم می مانم.
آیا من عبارت از مغزم هستم؟ اگر سلول های مغز را از هم جدا کنیم باز به من دست نمی یابیم ولی کلیت مغز مثل یک کامپیوتر عمل می کند. یعنی چه؟ یعنی من را می سازد. من را تصویر و تصور می کند تا بقایش در مکانیسم های فرگشتی از راه صیانت نفس حفظ شود.
مغز مثل همان رادیو یا کامپیوتر است که چیزی به نام "من" را سامان می دهد. به غیر از این ساز و کار مغزی، چیزی به نام من نداریم. مغز است که "من" را در قالب یک دروغ مفید برنامه ریزی می کند.
❤1
ناراحتی اعصاب
محمدامین مروتی
امروز همه از ناراحتی اعصاب سخن می گویند. دوستی به شوخی گفته بود بهترین کار ریختن فلوکستین در سد کرج به تعداد جمعیت تهران است. اما روح هم سیستم ایمنی خود را دارد. همان گونه که در بیماری های جسمی، گلبول های سفید و سیستم ایمنی فعال می شوند و نیاز به دارو درمان را کم می کنند، در مسائل روانی نیز این سیستم کار می کند و همیشه نیاز به دارو نیست. سرطان و سایر بیماری های لاعلاج مواردی استثنایی اند که از تور سیستم ایمنی ما می گریزند.
مهمترین داروی مسائل و مشکلات روانی، کار کردن و سریع بازگشتن به زندگی است.
این سیستم را تکامل و فرگشت در بدن ما به ودیعه نهاده است. "طعم خوش گیلاس" کیارستمی می خواهد از همین سیستم سخن بگوید. به همین دلیل در سوگواری ها، پس از اینکه گریه هایمان را کردیم، اولین دغدغه مان می شود چلوکباب یا چلو خورشت خلال مراسم. به همین دلیل ما در کمترین فاصله و مدت از مرگ عزیزان مان سراغ سکس می رویم و این بازگشت به زندگی و شوق زندگی و غریزه ی صیانت نفس نعمتی است که فرگشت برای بقای مان فراهم کرده است.
منبع:
اندیشه پویای 98، مهر ، 1404 رضا ابوتراب
محمدامین مروتی
امروز همه از ناراحتی اعصاب سخن می گویند. دوستی به شوخی گفته بود بهترین کار ریختن فلوکستین در سد کرج به تعداد جمعیت تهران است. اما روح هم سیستم ایمنی خود را دارد. همان گونه که در بیماری های جسمی، گلبول های سفید و سیستم ایمنی فعال می شوند و نیاز به دارو درمان را کم می کنند، در مسائل روانی نیز این سیستم کار می کند و همیشه نیاز به دارو نیست. سرطان و سایر بیماری های لاعلاج مواردی استثنایی اند که از تور سیستم ایمنی ما می گریزند.
مهمترین داروی مسائل و مشکلات روانی، کار کردن و سریع بازگشتن به زندگی است.
این سیستم را تکامل و فرگشت در بدن ما به ودیعه نهاده است. "طعم خوش گیلاس" کیارستمی می خواهد از همین سیستم سخن بگوید. به همین دلیل در سوگواری ها، پس از اینکه گریه هایمان را کردیم، اولین دغدغه مان می شود چلوکباب یا چلو خورشت خلال مراسم. به همین دلیل ما در کمترین فاصله و مدت از مرگ عزیزان مان سراغ سکس می رویم و این بازگشت به زندگی و شوق زندگی و غریزه ی صیانت نفس نعمتی است که فرگشت برای بقای مان فراهم کرده است.
منبع:
اندیشه پویای 98، مهر ، 1404 رضا ابوتراب
❤3
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
صحبتهایی که همه باید گوش کنند. اگر نصف شب از خواب بیدار می شوید، پس حتما ببینید.
🆑@ԼαԼαԼαɴƊ™ / ™لالالنـ.ـد
🆑@ԼαԼαԼαɴƊ™ / ™لالالنـ.ـد
❤2👏1
آیه هفته:
اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ: از بسیاری گمانها بپرهیزید که پارهای از گمانها بدفرجام است. (حجرات/۱۲)
شعر هفته:
کردم ار خنده نه از بی خبری
گر کنم گریه نه از نادانی
اولم خنده ز بی دردی بود
آخرم گریه ز بی درمانی (آذر بیگدلی)
کلام هفته:
مهمترین درس زندگی:
هر کاری –ولو کم اهمیت ترین کار- را به بهترین شکل ممکن انجام بده. این راهکار، بهترین زندگی را برای انسان رقم می زند.
داستانک:
لولئی(لولی=کولی) با پسر خود ماجرا میکرد که تو هیچ کار نمیکنی و عمر در بطالت به سر میبری. چند با تو گویم که معلقزدن بیاموز و سگ از چنبر جهانیدن و رسن بازی تعلم کن تا از عمر خود برخوردار شوی.
اگر از من نمیشنوی به خدا تو را در مدرسه اندازم تا آن علم مردهریگ ایشان بیاموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلّت و فلاکت و ادبار بمانی و یک جو از هیچ جا حاصل نتوانی کرد. (رسالهی دلگشا عبید زاکانی)
طنز هفته:
نادانی، در مسجد نماز را با قرائت میخواند. یکی گفت: چقدر خوب و با قرائت نماز میخوانَد!
مرد نادان، نماز خود را شکست و به ستایندهی خود گفت: پس نمیدانید روزه هم دارم، خادم مسجد هم هستم!
اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ: از بسیاری گمانها بپرهیزید که پارهای از گمانها بدفرجام است. (حجرات/۱۲)
شعر هفته:
کردم ار خنده نه از بی خبری
گر کنم گریه نه از نادانی
اولم خنده ز بی دردی بود
آخرم گریه ز بی درمانی (آذر بیگدلی)
کلام هفته:
مهمترین درس زندگی:
هر کاری –ولو کم اهمیت ترین کار- را به بهترین شکل ممکن انجام بده. این راهکار، بهترین زندگی را برای انسان رقم می زند.
داستانک:
لولئی(لولی=کولی) با پسر خود ماجرا میکرد که تو هیچ کار نمیکنی و عمر در بطالت به سر میبری. چند با تو گویم که معلقزدن بیاموز و سگ از چنبر جهانیدن و رسن بازی تعلم کن تا از عمر خود برخوردار شوی.
اگر از من نمیشنوی به خدا تو را در مدرسه اندازم تا آن علم مردهریگ ایشان بیاموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلّت و فلاکت و ادبار بمانی و یک جو از هیچ جا حاصل نتوانی کرد. (رسالهی دلگشا عبید زاکانی)
طنز هفته:
نادانی، در مسجد نماز را با قرائت میخواند. یکی گفت: چقدر خوب و با قرائت نماز میخوانَد!
مرد نادان، نماز خود را شکست و به ستایندهی خود گفت: پس نمیدانید روزه هم دارم، خادم مسجد هم هستم!
🥰1