🔻سی ویژگی یک فرد پلورالیست
۱. به کسی نمیگوید مثل من باش؛
۲. تلاش میکند دنیای هر فردی را کشف کند؛
۳. تفاوتهای خود با اطرافیانش را فرصت تلقی میکند؛
۴. میگذارد دیگران بدیها و خوبیها را خودشان تجربه کنند؛
۵. به جای خشم، عصبانیت و کلام، بیشتر از زبان بدن استفاده میکند؛
۶. اکثر واکنشهای او به اسلحۀ سکوت مجهز هستند؛
۷. سالها سکوت میکند تا افراد متوجه اشتباهاتشان شوند؛
۸. گذشتۀ خودش در یک سی دی همیشه جلوی چشمش است؛
۹. این باعث میشود به خودش بگوید همه یک سی دی دارند؛
۱۰. چون ضعفهای خودش را نوشته، به ندرت در پی عیب جویی دیگران است؛
۱۱. قضاوتهایش در مورد دیگران را بارها و بارها تجدید نظر میکند؛
۱۲. چون سینوسهای ذهن و عمل عمر خود را ترسیم کرده، برای دیگران هم سینوس قائل است؛
۱۳. به دنبال خوب و بد نیست، در پی ترکیبهای مختلف رنگهاست؛
۱۴. به کسی نمیگوید شما بی سواد هستید، فکر میکند بهتر است بگوید: ما متون مختلف خواندهایم؛
۱۵. قبل از آنکه در مورد فرد حسودی قضاوت کند، سعی میکند بفهمد چرا او حسود است؛
۱۶. روزی یک ساعت برای شناسایی اختلالات رفتاری و روحی خود وقت میگذارد؛
۱۷. ناراحتی و گلۀ خود از کسی را پخش نمیکند؛
۱۸. در جمع به کسی نمیگوید: من صد در صد با شما مخالفم. میگوید: اجازه دهید از زاویۀ دیگری، نظرم را بیان کنم؛
۱۹. بسیار وقت میگذارد تا بفهمد چرا انسانها اینقدر متفاوتند؛
۲۰. چون متفاوت بودن را حق انسانها میداند، واکنشها و سخنان او نیش ندارد؛
۲۱. بر افقها و برنامههای خود متمرکز است. از افقها و برنامههای دیگران میآموزد؛
۲۲. چون تجربیات و زندگی خود را خاص میداند، خود را با کسی مقایسه نمیکند؛
۲۳. افراد و مسائل اطراف خود را با دقت بررسی میکند و به صورت دیتا در مخزن ذهن برای ارزیابی بعد ذخیره میکند؛
۲۴. خود را از دالان سختترین آموزشها گذرانده تا حریم دیگران را رعایت کند؛
۲۵. هر انسانی را یک کهکشان میداند. کوشش میکند او را بفهمد؛
۲۶. نه دنبال مُرید میگردد و نه مراد کسی است؛
۲۷. مورد انتقاد قرار گرفتن را، متفاوت بودن افراد تلقی میکند؛
۲۸. داوطلب نمیشود دیگری را تغییر دهد. اگر از او خواسته شود، نظر خود را در میان صدها نظر توضیح میدهد؛
۲۹. با کلام، رفتار و اطمینان بخشی نمیگذارد دیگران نسبت به او احساس نا امنی کنند؛
۳۰. دیگران صرفاً از حضورش در کنارشان لذت میبرند.
#محمود_سریعالقلم
#تکثرگرایی
#پلورالیسم
#جامعه
#اندیشه
جوش دریا
۱. به کسی نمیگوید مثل من باش؛
۲. تلاش میکند دنیای هر فردی را کشف کند؛
۳. تفاوتهای خود با اطرافیانش را فرصت تلقی میکند؛
۴. میگذارد دیگران بدیها و خوبیها را خودشان تجربه کنند؛
۵. به جای خشم، عصبانیت و کلام، بیشتر از زبان بدن استفاده میکند؛
۶. اکثر واکنشهای او به اسلحۀ سکوت مجهز هستند؛
۷. سالها سکوت میکند تا افراد متوجه اشتباهاتشان شوند؛
۸. گذشتۀ خودش در یک سی دی همیشه جلوی چشمش است؛
۹. این باعث میشود به خودش بگوید همه یک سی دی دارند؛
۱۰. چون ضعفهای خودش را نوشته، به ندرت در پی عیب جویی دیگران است؛
۱۱. قضاوتهایش در مورد دیگران را بارها و بارها تجدید نظر میکند؛
۱۲. چون سینوسهای ذهن و عمل عمر خود را ترسیم کرده، برای دیگران هم سینوس قائل است؛
۱۳. به دنبال خوب و بد نیست، در پی ترکیبهای مختلف رنگهاست؛
۱۴. به کسی نمیگوید شما بی سواد هستید، فکر میکند بهتر است بگوید: ما متون مختلف خواندهایم؛
۱۵. قبل از آنکه در مورد فرد حسودی قضاوت کند، سعی میکند بفهمد چرا او حسود است؛
۱۶. روزی یک ساعت برای شناسایی اختلالات رفتاری و روحی خود وقت میگذارد؛
۱۷. ناراحتی و گلۀ خود از کسی را پخش نمیکند؛
۱۸. در جمع به کسی نمیگوید: من صد در صد با شما مخالفم. میگوید: اجازه دهید از زاویۀ دیگری، نظرم را بیان کنم؛
۱۹. بسیار وقت میگذارد تا بفهمد چرا انسانها اینقدر متفاوتند؛
۲۰. چون متفاوت بودن را حق انسانها میداند، واکنشها و سخنان او نیش ندارد؛
۲۱. بر افقها و برنامههای خود متمرکز است. از افقها و برنامههای دیگران میآموزد؛
۲۲. چون تجربیات و زندگی خود را خاص میداند، خود را با کسی مقایسه نمیکند؛
۲۳. افراد و مسائل اطراف خود را با دقت بررسی میکند و به صورت دیتا در مخزن ذهن برای ارزیابی بعد ذخیره میکند؛
۲۴. خود را از دالان سختترین آموزشها گذرانده تا حریم دیگران را رعایت کند؛
۲۵. هر انسانی را یک کهکشان میداند. کوشش میکند او را بفهمد؛
۲۶. نه دنبال مُرید میگردد و نه مراد کسی است؛
۲۷. مورد انتقاد قرار گرفتن را، متفاوت بودن افراد تلقی میکند؛
۲۸. داوطلب نمیشود دیگری را تغییر دهد. اگر از او خواسته شود، نظر خود را در میان صدها نظر توضیح میدهد؛
۲۹. با کلام، رفتار و اطمینان بخشی نمیگذارد دیگران نسبت به او احساس نا امنی کنند؛
۳۰. دیگران صرفاً از حضورش در کنارشان لذت میبرند.
#محمود_سریعالقلم
#تکثرگرایی
#پلورالیسم
#جامعه
#اندیشه
جوش دریا
گفتار دینی
اسلام حقیقی و اسلام واقعی
به کرات این بیت را شنیده ایم:
اسلام به ذاتِ خود ندارد عیبی
هر عیب که هست درمسلمانی ماست
این بیت، مبتنی بر تفکر ذات انگارانه است. تو گویی می توان ذاتی برای اسلام تعریف کرد. اسلامِ واقعا موجود به تعداد مسلمین و مدعیان مسلمانی متکثر و متعدد است. البته از آن سوی هم می توان گفت اسلام اصولی دارد و فروعی و اولویتِ تعریف از مسلمانی باید بر اصول دین بنا شود. دین و من جمله اسلام حقیقتی دارد که برای احقاقِ آن حقایق به وجود آمده است و فلسفة بعثت بر آن مبتنی است و شامل سه مقولة اصلیِ توحید و قسط و اخلاق (تقوی و احسان) است. و اما فروعی هم به تدریج و در طول تاریخ، بدان افزوده شده است که ربط زیادی به حقیقت اولیه نداشته و بلکه آن را پوشانده و یا بعضا همان حقیقت را پرورش بیشتری داده است. در حقیقت، واقعیت اسلام، امری متغیر و تاریخی است که در همة مسلمان ها – به صورت طیفی متنوع از بنیادگرایی تا نواندیشی- متجلی می شود. و از سوی دیگر، در واقع، حقیقت اسلام همان چیزی است که باید به اصول اساسی دین و فلسفة تکوین آن نزدیک باشد و این حقیقت البته پیش هیچکس نیست و بین مسلمین به تفاریق، پراکنده است. در حالی که هرکس مدعی است که تمام حقیقت پیش اوست. اسلام واقعی، چیز واحدی نیست ولی اسلام حقیقی، حقیقت واحد و به تعبیر قرآن همان "کلمة سوا"یا ما به الاشتراکی است که در همة ادیان الهی وجود دارد و ما به نسبت نزدیکی و دوری به این حقیقت است که می توانیم مدعی حقیقت مسلمانی باشیم.
ذات به معنای ارسطویی اش، نقدهای ناقدان امروز را تاب نمی آورد. اما در طول تاریخ یک تلقی ملایم تر از ذات داریم که کماکان محل اعراب است و آن ذات به معنیِ غایت و حقیقت و ذات به معنیِ مهم در مقابل غیر مهم و اصلی در مقابل فرعی و ریشه در مقابل تنه و تنه در مقابله شاخه و شاخه در مقابل برگ است.
بر همین اساس اسلام ذات ندارد ولی اصول و فروع دارد. اهم و فالاهم دارد.
نکته:
آدم وقتی میمیرد که دیگر توان تغییر ندارد؛ وقتی که دیگر نمیتواند عقیدهاش را عوض کند، وقتی که دیگر نمیتواند مسیر زندگیاش را عوض کند. (استیو تولتز)
گفتار اجتماعی
مشی چریکی و قربانیانش
محمدامین مروتی
اندیشه پویای شماره 96 (خرداد1404) پرونده ای در باره یکی از دردناک ترین حوادث زندگی چریکی باز کرده است.
"قلیچ شایگان شام اسبی" از اعضای حزب توده بود. دو زن گرفت. نادر از زن اولش بود که پس از افتادن پدر به زندان، مرتب به ملاقات او می رفت و مسئولیت اداره خانواده را عهده دار شد. او نهایتاً به فداییان پیوست. سه پسر هم از زن دومش فاطمه سعیدی(مادر شایگان) داشت به نام های ناصر و ارژنگ و ابوالحسن که تحت تاثیر نابرادری شان و بعدها تحت تاثیر مصطفی شعاعیان به همراه مادرشان به تیم های مخفی فدایی پیوستند. شاید پیوستن بچه های 8 و 10 و 12 ساله به یک سازمان چریکی، از جهت اخلاقی در آن روزها نه تنها مذموم شمرده نمی شد، بلکه روی آن مانور تبلیغاتی داده می شد، ولی امروزه نوعی کودک سربازی تلقی می شود.
این خانواده سرنوشت دردناکی داشت. نادر در خرداد 52 درگیری کشته شد. ناصر و ارژنگ از طریق مصطفی شعاعیان به تیم حمید اشرف پیوستند و در یک درگیری مسلحانه در سال 55 کشته شدند. ابوالحسن هم در عملیاتی دیگر دستگیر و همکار ساواک شد. ساواک در تیر 1355 در روزنامه ها شایع کرد که او کشته شده است تا بتواند سر فرصت از اطلاعات او استفاده کند و چنین کرد. بعد از انقلاب هم از سرنوشت او خبری به دست نیامد.
اما مهمترین نکته در زندگی این خانواده، شایعه کشته شدن ناصر و ارژنگ در 11 و 13سالگی توسط حمید اشرف است که نویسنده کتاب یعنی "محمود نادری" بر آن تاکید کرده است. کتاب "چریکهای فدایی خلق تا بهمن 57" بر اساس اسناد ساواک در سال 87 چاپ شده و ناشر آن وزارت اطلاعات بوده است. نادری مدعی است که چریکها قراری سازمانی داشته اند که رفقای زخمی توسط رفقای دیگر کشته شوند تا به چنگ ساواک نیفتند و بر همین اساس حمید اشرف به ناصر و ارژنگ تیر خلاص زده. کما این که ابوالحسن، گیر ساواک افتاد و عده ای را هم لو داد. در اسناد ساواک آمده که بازجوی او خواسته با توجه به همکاری هایش او را آزاد و مبلغ 50 هزارتومان برای معیشت در اختیارش نهند و اگر خواست او را به خارج کشور بفرستند. به هر حال ابوالحسن آزاد می شود ولی دیگر کسی از او نشان و ردی نیافته است.
این گزارش مورد اعتراض فداییان و مادر بچه ها قرار گرفته، اما نویسنده علاوه بر این که ادعایش را مستند به قرار پیش گفته در سازمان می کند، می گوید در نشریه داخلی سازمان(دی 55) همین موضوع از زبان خود حمید اشرف نقل شده است. علاوه بر این دو مورد، خاطرات بهمن تقی زاده و فاطمه ایزدی در کتاب "نگاهی از درون به سچفخا" (نشر نی/1400) هم ماجرا را تایید می کند. تقی زاده و ایزدی همراه تورج بیگوند از سازمان انشعاب دادند و به حزب توده پیوستند. آن ها هم می ترسیدند توسط سازمان ترور شوند و موضوع کشته شدن ناصر و ارژنگ را از زبان یکی از اعضای مرکزیت به نام محمدرضا یثربی نقل می کنند که این عضو مرکزیت، از آن به عنوان یک کار مثبت ویک عمل قاطع انقلابی تعبیر کرده بود.
صرف نظر از حقیقت ماجرا، نکته درس آموز این نوع وقایع این است که زندگی چریکی و زندگی کردن با اسلحه و ناامنی، حاصلش سوء ظن و بدبینی و احساس خطر دائمی و آمادگی برای حل و فصل قضایا از راه شلیک است. در این احوال مقصر افراد نیستند و بیش از افراد شرایط حاکم بر چنین سازمان ها و اقتضائات زیستن چریکی و مسلحانه است و افرادی مثل حمید اشرف نیز به نوعی قربانی این سبک زندگی محسوب می شوند. این سخنی است که فرخ نگهدار هم - بی آن که اصل اتهام به حمید اشرف را بپذیرد- در همین شماره اندیشه پویا بر آن تاکید می کند. زندگی چریکی امثال "تقی شهرام" را می پرورد که به نزدیک ترین دوستانشان رحم نمی کنند و چنان که نیچه گفت از ترس هیولا، خودشان به هیولا تبدیل می شوند. آدم های خوبی که تحت تاثیر جو خشونت رفته رفته به آدم های بد تبدیل می شوند.
17 خرداد 1404
نکته:
چگونه گفتار و کردار خود، قلب و احساس خود را از میکروفاشیسمی که در همهی ما وجود دارد پاک کنیم؟ فاشیسمی که در رفتارهای روزمرهی تکتک ما خانه میکند، فاشیسمی که عشق به قدرت را در ما زنده میکند.(میشل فوکو، هنر فاشیست نبودن، ترجمهی ناصر فکوهی)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
صحنههایی از زیبایی آسمان شب! در شبهای پُر از سکوت مریخ!
گفتار عرفانی
سخن گفتن به زبان های مختلف
محمدامین مروتی
مولانا در دفتر چهارم از نحوه تعامل سلیمان با موجودات مختلفی سخن می گوید که با هر یک به فراخور فهم و شخصیت او برخورد کرد.
ای سلیمانی که زبان مرغان را می دانی! با هر مرغی به زبان خودش سخن بگو. با اهل جبر با منطق جبر سخن بگو و با دل شکستگان و بیماران از فضیلت تحمل و صبر بگو:
۸۵۰ مَنْطِقُالطَّیْرِ سُلَیمانی بیا بانگِ هر مُرغی که آید، میسَرا
۸۵۱ چون به مُرغانَت فرستادهست حَق لَحْنِ هر مُرغی بِدادَسْتَت سَبَق
۸۵۲ مُرغِ جَبْری را زبانِ جَبْرگو مُرغِ پَراِشْکَسته را از صَبر گو
به مرغ صبور دلخوشی ده و به مرغ اهل دل از کوه قاف بگو:
۸۵۳ مُرغِ صابِر را تو خوش دار و مُعاف مُرغِ عَنْقا را بِخوان اَوْصاف قاف
به کبوتر بگو مواظب باز باشد و به باز بگو مراعات کبوتر را بکند:
۸۵۴ مَر کبوتر را حَذَر فرما زِ باز باز را از حِلْم گو و اِحْتِراز
با خفاش از فواید روشنایی بگو و به کبک جنگجو، صلح و صفا بیاموز و با خروسان از نشانه های صبح بگو و به همین ترتیب سایر پرندگان را نیز، موافق احوالشان راهنمایی کن:
۸۵۵ وان خُفاشی را که مانْد او بینَوا میکُنَش با نورْ جُفت و آشنا
۸۵۶ کَبْکِ جنگی را بیاموزان تو صُلْح مَر خُروسان را نِما اَشْراطِ صُبح
۸۵۷ همچُنان میرو زِ هُدْهُد تا عُقاب رَهْ نِما وَاللهُ اَعْلَمْ بِالصَّواب
18 خرداد 1404
..............................
سبق دادن یعنی آموختن و درس دادن
مولانا در فیه ما فیه، می گوید: «احوال انبیا همچون مدرسه ای است که در او فقها باشند که هر فقیهی را مدّرس بر حسبِ استعداد او جامگی می دهد. یکی را ده، یکی را بیست و یکی را سی. ما نیز سخن را به قدرِ هرکس و استعداد او می گوییم.»
عنقا: سیمرغ
اَشراطِ صبح، یعنی نشانه های صبح
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
« امشب شبِ مهتابه با تار یا سهتار؟»
پویا خوشبین
1:31
پویا خوشبین
1:31
گفتار فلسفی
فهم متن و برخورد درست با آن
محمدامین مروتی
شرط فهم هر متنی، در درجه نخست، همدلی با آن متن است. در نخستین برخورد باید با همدلی سعی کرد متن را از دید مثبت نگریست. تنها اگر این دید افاقه نکرد، می توان نظر انتقادی را فعال کرد. این رویکرد به خصوص در فهم متون مورد مناقشه و بعضاً تاریخی مانند متون مقدس و متفکران گذشته صادق تر است.
در فهم مولانا باید سعی کنی از نگاه او دنیا را بنگری، سعی کنی روح کلامش را دریابی وگرنه با ملانقطی بازی و تقطیع کلامش، می توان از او هم فرشته و هم دیو ساخت. تنها پس از این که در حال و هوای او قرار گرفتی، می توانی نگاه انتقادی را برانگیزی. اول درک، سپس داوری. این سخن در مورد سایر متون هم کمابیش صادق است.
در مقابل فهم متن، تحریف و تخفیف و تخریب متن را داریم. در این وضعیت، منتقد از متن یک کاریکاتور می سازد که بتواند به راحتی آن را منکوب و سرکوب کند. به این شیوه می گویند "مغالطه پهلوان پنبه".
15 خرداد 1404
عین و ذهن
محمدامین مروتی
ماده امری وابسته به ذهن است. طبق فیزیک کوانتوم جهان، زمانی تبدیل به ماده می شود که مشاهده گری در کار باشد و گرنه در حال موجی می ماند. ذهن ماده را متصلب و قالب مند می کند. بدان مکان و زمان می دهد. در زمان و مکان تثبیتش می کند و آن را قابل مشاهده می کند. مشاهده گر، رنگ خود را به مشاهده شونده می زند.
کور مادرزاد تصور کاملا متفاوتی از جهان دارد. در مقابل کسی که حس ششم و هفتم دارد دنیای بسیار متفاوتی را تجربه می کند.
ذهنی که بیش از چهار بعد زمان و مکان را دارد نیز دنیای یکسره متفاوتی دارد و الخ.
12 خرداد 1404
محمدامین مروتی
ماده امری وابسته به ذهن است. طبق فیزیک کوانتوم جهان، زمانی تبدیل به ماده می شود که مشاهده گری در کار باشد و گرنه در حال موجی می ماند. ذهن ماده را متصلب و قالب مند می کند. بدان مکان و زمان می دهد. در زمان و مکان تثبیتش می کند و آن را قابل مشاهده می کند. مشاهده گر، رنگ خود را به مشاهده شونده می زند.
کور مادرزاد تصور کاملا متفاوتی از جهان دارد. در مقابل کسی که حس ششم و هفتم دارد دنیای بسیار متفاوتی را تجربه می کند.
ذهنی که بیش از چهار بعد زمان و مکان را دارد نیز دنیای یکسره متفاوتی دارد و الخ.
12 خرداد 1404
نکته:
این، صدای پای تاریخ است؛ امّا درد، درد، درد آنجاست که گوشِ تاریخ، سنگین است و خوابِ حُکّامِ بد، شیرین. (نادر ابراهیمی)
📚 تحلیل یونگی مکاتب فلسفی :
مدت مطالعه هر مورد = ۱۰ دقیقه
( آیتم مورد نظر را لمس کنید )
📍اگزیستانسیالیسم پادکست۱ پادکست۲
📍ایده آلیسم پادکست ۱ پادکست۲
📍رئالیسم پادکست۱ پادکست۲
📍ماتریالیسم پادکست ۱ پادکست۲
📍پراگماتیسم پادکست۱ پادکست۲
📍شک گرایی پادکست۱ پادکست۲
📍اخلاق فضیلت محور پادکست۱ پادکست۲
📍نتیجه گرایی پادکست۱ پادکست۲
📍عقل گرایی پادکست۱ پادکست۲
📍تجربه گرایی پادکست۱ پادکست۲
📍پدیدار شناسی پادکست۱ پادکست۲
📍اخلاق وظیفه گرایانه پادکست۱ پادکست۲
📍ارسطو پادکست۱ پادکست۲
📍افلاطون پادکست۱ پادکست۲
📍رنه دکارت پادکست۱ پادکست۲
📍کانت پادکست۱ پادکست۲
📍هگل پادکست۱ پادکست۲
📍اسپینوزا پادکست۱ پادکست۲
📍شوپنهاور پادکست۱ پادکست۲
📍نیچه
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/964
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/965
📍هایدگر
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/969
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/970
📍ویلیام جیمز
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/971
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/972
📍کی یرکگور
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/976
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/977
📍جان لاک
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/981
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/982
📍فرانسیس بیکن
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/983
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/984
📍ویتگنشتاین
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/987
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/988
📍دیوید هیوم
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/989
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/990
📍ژان پل سارتر
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/996
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/997
📍کارل مارکس
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/998
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/999
📍اپیکور
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1002
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1003
📍آلبر کامو
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1004
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1005
📍ژان ژاک روسو
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1011
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1012
📍ماکیاولی
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1013
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1014
📍لایب نیتس
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1017
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1018
📍مارکوس اورلیوس
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1021
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1022
📍جرج بارکلی
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1027
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1028
📍کارل پوپر
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1029
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1030
📍توماس هابز
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1035
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1036
📍میشل فوکو
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1038
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1039
📍لیوتار
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1044
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1045
📍دریدا
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1046
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1047
📍فیشته
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1049
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1050
📍شلینگ
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1051
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1052
📍کنفوسیوس
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1055
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1056
📍بودا
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1057
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1058
📍رواقیون - زنون
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1060
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1061
📍رواقیون - سنکا
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1062
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1063
📍لائوتسه
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1065
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1066
📍سقراط
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1067
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1068
📍پارمنیدس
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1070
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1071
📍هراکلیتوس
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1072
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1073
📍هانا آرنت
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1075
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1076
📍جان دیویی پادکست۱ پادکست۲
📍نوآم چامسکی پادکست۱ پادکست۲
📍جان استوارت میل
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1086
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1087
📍هانری برگسون
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1089
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1090
📍فیثاغورث
📍ویلیام اوکام
مدت مطالعه هر مورد = ۱۰ دقیقه
( آیتم مورد نظر را لمس کنید )
📍اگزیستانسیالیسم پادکست۱ پادکست۲
📍ایده آلیسم پادکست ۱ پادکست۲
📍رئالیسم پادکست۱ پادکست۲
📍ماتریالیسم پادکست ۱ پادکست۲
📍پراگماتیسم پادکست۱ پادکست۲
📍شک گرایی پادکست۱ پادکست۲
📍اخلاق فضیلت محور پادکست۱ پادکست۲
📍نتیجه گرایی پادکست۱ پادکست۲
📍عقل گرایی پادکست۱ پادکست۲
📍تجربه گرایی پادکست۱ پادکست۲
📍پدیدار شناسی پادکست۱ پادکست۲
📍اخلاق وظیفه گرایانه پادکست۱ پادکست۲
📍ارسطو پادکست۱ پادکست۲
📍افلاطون پادکست۱ پادکست۲
📍رنه دکارت پادکست۱ پادکست۲
📍کانت پادکست۱ پادکست۲
📍هگل پادکست۱ پادکست۲
📍اسپینوزا پادکست۱ پادکست۲
📍شوپنهاور پادکست۱ پادکست۲
📍نیچه
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/964
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/965
📍هایدگر
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/969
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/970
📍ویلیام جیمز
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/971
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/972
📍کی یرکگور
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/976
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/977
📍جان لاک
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/981
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/982
📍فرانسیس بیکن
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/983
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/984
📍ویتگنشتاین
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/987
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/988
📍دیوید هیوم
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/989
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/990
📍ژان پل سارتر
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/996
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/997
📍کارل مارکس
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/998
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/999
📍اپیکور
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1002
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1003
📍آلبر کامو
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1004
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1005
📍ژان ژاک روسو
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1011
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1012
📍ماکیاولی
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1013
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1014
📍لایب نیتس
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1017
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1018
📍مارکوس اورلیوس
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1021
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1022
📍جرج بارکلی
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1027
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1028
📍کارل پوپر
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1029
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1030
📍توماس هابز
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1035
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1036
📍میشل فوکو
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1038
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1039
📍لیوتار
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1044
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1045
📍دریدا
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1046
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1047
📍فیشته
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1049
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1050
📍شلینگ
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1051
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1052
📍کنفوسیوس
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1055
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1056
📍بودا
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1057
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1058
📍رواقیون - زنون
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1060
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1061
📍رواقیون - سنکا
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1062
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1063
📍لائوتسه
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1065
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1066
📍سقراط
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1067
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1068
📍پارمنیدس
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1070
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1071
📍هراکلیتوس
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1072
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1073
📍هانا آرنت
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1075
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1076
📍جان دیویی پادکست۱ پادکست۲
📍نوآم چامسکی پادکست۱ پادکست۲
📍جان استوارت میل
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1086
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1087
📍هانری برگسون
پادکست۱
https://t.me/ecokaghaz/1089
پادکست۲
https://t.me/ecokaghaz/1090
📍فیثاغورث
📍ویلیام اوکام
Telegram
Eco kaghaz | اکو کاغذ
🔹پادکست وضو نمادی از تطهیر روان و ادغام سایهها می باشد
🎧🎧
🎧🎧
خودشناسی و سبک زندگی
معرفی کتاب "تسلی یابی"
محمدامین مروتی
مصطفی ملکیان در بررسی کتاب "تسلی یابی در اعصار ظلمانی" از شیوه های تسلی یابی سخن می گوید که عبارت اند از:
گذشت زمان، حمایت عاطفی(همدردی)، حمایت عملی (کمک مالی)، دادن امید(برای روزگاری بهتر)، معنادهی به مرگ به مثابة آزمایش، حتمیت مرگ برای همگان، امکان وقوع وضعیتی به مراتب بدتر، استفاده از تجربه و الگوی دیگران و نهایتاً نگاه فلسفی به مرگ که خود ملکیان این آخری را قابل دفاع تر می داند.
نیچه اما گفته بود بهترین تسلی برای آدمیان این است که بدانند تسلی ای وجود ندارد.
"تسلی یابی در اعصار ظلمانی" کتابی است از "مایکل ایگناتیف"، فیلسوف لیبرال و میانه رو که در باره نحوه مواجهه اشخاص معروف و بزرگ با مصیبت های زندگی و روزگاران تلخ و میزان تاب آوریِ آنان نوشته شده است.
کسانی که غالباً در تاملات فلسفی شان کوشیده اند راهکارهایی برای تسلی و عبور از مصیبت بجویند اما در مقام عمل خود نیز در اعمال این راهکارها دچار مشکل شده اند.
عده ای از آنان مانند سیسرون و بوئتیوس و سنکا اتفاقاً رواقی مذهب هم بوده اند و باید در مواجهه با مصائب خود را بهتر جمع و جور می کردند. گویی تاملات نظری فلسفی در عمل باید محک بخورند و معیارشان سنجیده شود.
"مایکل ایگناتیف" می گوید همه این رنج کشیدگان امید به تاریخ و برملا شدن حقایق تاریخی داشتند. آن ها به نسل های بعد که ما هستیم، ایمان داشتند.
1. "سیسرون" یک جمهوریخواه بود که با استبداد ژولیوس سزار در افتاد و عاقبت جان در راه باورش نهاد و مواجهه شجاعانه ای با مرگ داشت ولی پیش از آن در مواجهه با مرگ دخترش، از پا در آمده بود.
سیسرون کتابی در تسلی دارد به نام"کونسولاتیو". اما خود مانند پزشکی است که از درمان خود ناتوان است. او نهایتاً به این نتیجه می رسد که گذشت زمان، بهترین مرهم بر زخم های بشر است.
2. "بوئتیوس" فیلسوفی بود که با کتاب و کتابخانه محشور بود. او نیز از زمانی که با پادشاه تئودریک در افتاد، مغضوب شد و پس از مدتها زندان در 40 سالگی به مرگ محکوم شد. علت محکومیت او دفاع از مجلس سنا در مقابل اختیارات تئودریک بود. بوئتیوس کتاب "تسلی بخشی" را در زندان نوشت که مشتمل با گفتگوهای خیالی اش با زنش در قامت یک بانوی فیلسوف است. از خلال گفتگوها چنین بر می آید که او هم نمی تواند چندان خود را تسلی بدهد، اما گویی نفس نوشتن برای او نوعی تسلی بود. این کتاب تاثیر زایدی روی دانته و توماس مور گذاشت.
3. در قرن 16 با "میشل مونتنی" برخورد می کنیم که در جدال با افسردگی به خوشباشی و لذت جویی پناه می برد. او به جهت مقام و موقعیت، چیزی کم نداشت اما افسرده بود و نهایتاً با تحسین فضیلت تن، خود را تسلی می داد. همان فضیلتی که به شدت مورد تاکید نیچه نیز بود. کتاب او نیز "جستارها" نام دارد. او معتقد است که باید با لذت های جسمانی، حواسمان را از مصیبت منحرف کنیم. او نیز گذشت زمان را بهترین تسلی دهنده می داند.
4. "آنا آخماتووا" شاعره شهیر روس، دفتر"سوگواره" را با الهام از مشاهداتش از خانواده های زندانیان زمان استالین نوشت. زمانی که خود نیزدر صف ملاقات پسر زندانیش ساعت ها به انتظار می ایستاد. کسی که این دفتر شعر را به غرب معرفی کرد، ایزایا برلین بود. آخماتووا هنگام خواندن این اشعار، به برلین گفته بود:
" نه نمی توانم فایده ای ندارد. تو از جامعه انسان ها می آیی ولی در اینجا به انسان و غیر انسان تقسیم می شویم."
5. "پریمو ولی" در اردوگاه آشویتس به شعری امیدبخش از دانته دلخوش کرده بود که بخشی از آن را در حافظه داشت. لوی کتابی نوشت با نام"غرق شدگان و نجات یافتگان". او به واسطه مهارت فنی اش از کوره آدمسوزی جان به در برده بود و از این بابت شرمگین بود و می گفت بهترین ها غرق شده اند و بدترین ها نجات یافته اند و افسرده از این تاملات نهایتاً دست به خودکشی زد. ظاهراً تاریخ برای او هیچ تسلایی در برنداشت.
6. "میکلوش رادنوتی" مجاری نیز در اردوگاه های نازی با شعر گفتن خود را تسلی می داد. شعرهایی که به شکلی تصادفی به دست زنش رسید.
امیلی الیزابت دیکنسون می گوید:
"می گویند زمان مرهم است/ زمان هیچ گاه مرهم نبوده است/ دردهای واقعی با گذشت زمان/ عمیق تر هم می شوند....زمان درمان نیست..." 👇👇ادامه در پست بعدی👇👇
👆👆ادامه از پست بالایی👆👆 7. "واتسلاو هاول" نویسنده ای که در مخالفت با حمله شوروی به چکسلواکی به زندان افتاد و بعدها به ریاست جمهوری چکسلواکی رسید، مردی بود که به عکس میلان کوندرا، امید را تبلیغ می کرد. کوندرایی که در پاریس نشسته بود می گفت انسان ها بازیچه الهه تاریخ اند و هاول در زندان می نوشت که تاریخ را همین الآن من و تو با اعمال مان می سازیم و می نویسیم.
زخم بزرگ زندگی هاول، خیانت او به زنش اولگا، پیش از افتادنش به زندان بود. ملاقات های آنان در زندان همواره سرد بود. اما از برهه ای هاول شروع کردن به نوشتن "نامه هایی با اولگا" و در آن مسئولیت خود را پذیرفت. زندان او با کارهای سخت و پست همراه بود. اما دلخوشی اش فراغت شنبه شب ها و نامه هایی بود که به اولگا می نوشت. محور این نامه ها "زیستن با حقیقت" و پذیرش مسئولیت بود. بعد از زندان هم هاول به طرف اولگا برنگشت. هر دو جفت های جدیدی پیدا کردند ولی تا آخر عمر با هم ماندند و الگا همیشه محرم اسرار هاول باقی ماند.
نهایتاً پس از رسیدن به مقام ریاست جمهوری، نوعی افسردگی مزمن دامن هاول را گرفت که باعث شد از مقامش استعفا بدهد.
8. "دوروتیافون ارتمن" پیانیستی بود که در 1804 فرزند سه ساله اش را از دست داد و به شدت افسرده شد. بتهوون پیش او رفت و بدون آن که کلمه ای سخن بگوید، یک ساعت برایش بداهه نوازی کرد و ارتمن حالش به شد.
"هندل" در قطعه ای به نام مسیحا، "موتسارت" و "وردی" و "برامس" در قطعات رکوییم(آمرزشخوانی) و "واگنر" نیز در پارسیفال کوشیدند خود و دیگران را در مرگ عزیزان شان تسلی دهند.
"گوستاو مالر" در دوران کودکی 8 برادر و خواهرش را از دست داد. او در چکامه " آوازهایی در مرگ فرزندان" که در سال 1904 نوشت کوشید این فقدان ها را به موسیقی تبدیل کند. اما در 1907 دختر 8 ساله اش ماری را از دست داد و پس از آن دیگر کوشید از شادی بنویسد اما در انتهای همه آثارش پس زمینه ای از غم وجود داشت. فروید را ملاقات کرد و طرف چندانی از او نبست. خود فروید نیز در 1920 دخترش را در اپیدمی آنفلوانزا از دست داد.
منبع:
اندیشه پویا شماره 78 شماره نوروز 1401
زخم بزرگ زندگی هاول، خیانت او به زنش اولگا، پیش از افتادنش به زندان بود. ملاقات های آنان در زندان همواره سرد بود. اما از برهه ای هاول شروع کردن به نوشتن "نامه هایی با اولگا" و در آن مسئولیت خود را پذیرفت. زندان او با کارهای سخت و پست همراه بود. اما دلخوشی اش فراغت شنبه شب ها و نامه هایی بود که به اولگا می نوشت. محور این نامه ها "زیستن با حقیقت" و پذیرش مسئولیت بود. بعد از زندان هم هاول به طرف اولگا برنگشت. هر دو جفت های جدیدی پیدا کردند ولی تا آخر عمر با هم ماندند و الگا همیشه محرم اسرار هاول باقی ماند.
نهایتاً پس از رسیدن به مقام ریاست جمهوری، نوعی افسردگی مزمن دامن هاول را گرفت که باعث شد از مقامش استعفا بدهد.
8. "دوروتیافون ارتمن" پیانیستی بود که در 1804 فرزند سه ساله اش را از دست داد و به شدت افسرده شد. بتهوون پیش او رفت و بدون آن که کلمه ای سخن بگوید، یک ساعت برایش بداهه نوازی کرد و ارتمن حالش به شد.
"هندل" در قطعه ای به نام مسیحا، "موتسارت" و "وردی" و "برامس" در قطعات رکوییم(آمرزشخوانی) و "واگنر" نیز در پارسیفال کوشیدند خود و دیگران را در مرگ عزیزان شان تسلی دهند.
"گوستاو مالر" در دوران کودکی 8 برادر و خواهرش را از دست داد. او در چکامه " آوازهایی در مرگ فرزندان" که در سال 1904 نوشت کوشید این فقدان ها را به موسیقی تبدیل کند. اما در 1907 دختر 8 ساله اش ماری را از دست داد و پس از آن دیگر کوشید از شادی بنویسد اما در انتهای همه آثارش پس زمینه ای از غم وجود داشت. فروید را ملاقات کرد و طرف چندانی از او نبست. خود فروید نیز در 1920 دخترش را در اپیدمی آنفلوانزا از دست داد.
منبع:
اندیشه پویا شماره 78 شماره نوروز 1401