نکته:
آنجا که مردم از حکومتشان هراس داشته باشند، استبداد حاکم است. آنجا که حکومت از مردم در هراس باشد، آزادی حاکم است. (توماس جفرسون)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آیا حقیقت جهان همان چیزی است که با حواسمان ادراک میکنیم؟
#روپرت_اسپایرا
«عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها»
#مولانا
آیا دنیایی که میبینیم همان چیزی است که در حقیقت وجود دارد یا محدودیتهای ذهن آن آگاهی را به این فرم برایمان نمایان کردهاند؟
آیا اگر به جای حواس پنجگانه، هفت حس ادراکی داشتیم باز جهان را به همین شکل میدیدیم؟
@eshgh_javdanegi_channel
#روپرت_اسپایرا
«عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها»
#مولانا
آیا دنیایی که میبینیم همان چیزی است که در حقیقت وجود دارد یا محدودیتهای ذهن آن آگاهی را به این فرم برایمان نمایان کردهاند؟
آیا اگر به جای حواس پنجگانه، هفت حس ادراکی داشتیم باز جهان را به همین شکل میدیدیم؟
@eshgh_javdanegi_channel
آیه هفته:
اَنَّ اللهَ يَحولُ بَينَ المَرءِ وقَلبِه: خداوند بین انسان و قلب اوست. انفال، آيه ۲۴
کلام هفته:
دو درصد از مردم میاندیشند، سه درصد فکر می کنند که میاندیشند و نود وپنج درصد حاضرند بمیرند اما فکر نکنند. (جورج برنارد شاو)
شعر هفته:
از تناقض های دل پشتم شکست
بر سرم جــانا، بیــا می مال دست
زیر دست تو، سرم را راحتی است
دست تو در شُکر بخشی، آیتی است
سایة خود از ســر منِ بر مــدار
بی قــرارم، بی قــرارم، بی قــرار(مولانا)
داستانک:
در سيركها پاي فيلها را وقتي كه بچهاند به درختي ميبندند و حيوان هرچه تـقلا ميكند نميتواند خود را برهاند كمكم فيل قبول ميكند كه تنه درخت از او قويتر است و وقتي هم بزرگ شد عليرغم اينكه ديگر ميتواند طناب و درخت را از بين ببرد، باور به اين توانايي ندارد. ما هم از كودكي پايمان به چيزها و عاداتي بسته شده كه اعتماد به نفس ما را از بين بردهاند و فكر رهايي را در ما نابود كردهاند. پائولو كوئیلو
طنز هفته:
از مرد بدحسابی پرسیدند چگونه روزگارت به خوبی می گذرد؟ گفت قروض کهنه ام را نمی دهم. پرسیدند با قروض تازه ات چه می کنی؟ گفت می گذارم کهنه شوند.
اَنَّ اللهَ يَحولُ بَينَ المَرءِ وقَلبِه: خداوند بین انسان و قلب اوست. انفال، آيه ۲۴
کلام هفته:
دو درصد از مردم میاندیشند، سه درصد فکر می کنند که میاندیشند و نود وپنج درصد حاضرند بمیرند اما فکر نکنند. (جورج برنارد شاو)
شعر هفته:
از تناقض های دل پشتم شکست
بر سرم جــانا، بیــا می مال دست
زیر دست تو، سرم را راحتی است
دست تو در شُکر بخشی، آیتی است
سایة خود از ســر منِ بر مــدار
بی قــرارم، بی قــرارم، بی قــرار(مولانا)
داستانک:
در سيركها پاي فيلها را وقتي كه بچهاند به درختي ميبندند و حيوان هرچه تـقلا ميكند نميتواند خود را برهاند كمكم فيل قبول ميكند كه تنه درخت از او قويتر است و وقتي هم بزرگ شد عليرغم اينكه ديگر ميتواند طناب و درخت را از بين ببرد، باور به اين توانايي ندارد. ما هم از كودكي پايمان به چيزها و عاداتي بسته شده كه اعتماد به نفس ما را از بين بردهاند و فكر رهايي را در ما نابود كردهاند. پائولو كوئیلو
طنز هفته:
از مرد بدحسابی پرسیدند چگونه روزگارت به خوبی می گذرد؟ گفت قروض کهنه ام را نمی دهم. پرسیدند با قروض تازه ات چه می کنی؟ گفت می گذارم کهنه شوند.
فیلم هفته: لوتر(۲۰۰۴)
لوتر فیلمی به کارگردانی کارگردانی اریک تیل و بازیگری جوزف فینز در نقش مارتین لوتر و آلفرد مولینا در نقش جان تتزل است.
مارتین در لباس یک راهب اصلاح طلب آغازگر مبارزه ای عمیق با افکار انحرافی در کلیسا می شود. اعتراض او نسبت به ثروت اندوزی کاردینال ها، آداب اشرافی کلیسای کاتولیگ ایتالیا و فروش توبه نامه های دروغین توسط کشیش های محلی باعث تکفیرش در سال 1520 از سوی واتیکان شد.
مارتین رساله اصلاحی خود را درباره کتاب مقدس به خط آلمانی منتشر می کند و همین مسئله موجب می گردد پاپ لوئی دهم و کاردینال کاتیانوس او را به بدعت گرایی و ترویج افکار انحرافی ضدکلیسا متهم کرده و به واتیکان فرابخوانند.
فیلم لوتر، روایت این حرکت اصلاحی است که به اعلام استقلال کلیسای بزرگ آلمان از واتیکان و بنیان گذاری پروتستان ختم می شود.
لوتر فیلمی دیدنی برای علاقمندان به فیلم های تاریخی و دینی است.
Ⓜ️ نسبیبودن خیر و شر در رویدادهای زندگی
🔻 گفته شده است که در روستایی، کسی یک اسب داشت و این اسب روزی گریخت. مردم روستا آمدند و به صاحب این اسب دلداری میدادند که تو فقط یک اسب داشتی و بسیاری از کارهایت متوقف بر وجود این اسب بود، و اکنون که اسب گریخته، آسیب زیادی دیدهای. آن فرد در پاسخ گفت: مگر واقعاً رفتن اسب اتفاق بدی است که آمدهاید به من دلداری بدهید؟
🔻فردای آن روز، این اسب به همراه یک گله اسب وحشی بازگشت. مردم همه نزد او آمدند تا تبریک بگویند و اظهار شادمانی کنند و بگویند چه خوب شد که یک اسب رفت و خودش بازگشت و یک گله اسب وحشی هم با خود آورد. او در پاسخ گفت: مگر بازگشت یک اسب به همراه یک گله اسب وحشی اتفاق خوبی است که شما اینگونه شاد باش میگویید؟
🔻روز بعد، پسر این مرد در حال تربیت آن اسبهای وحشی بود تا آنها را رام کند. در این میان، از اسب به پایین پرتاب شد و پایش شکست. مردم باز آمدند تا تسلیت بگویند و به او دلداری بدهند که پای فرزندت شکسته است. او گفت: مگر شکستن پای فرزند انسان چیز بدی است؟
🔻روز بعد، سربازان امپراتور آمدند و گفتند جنگی در گرفته است. آنها به روستا آمدند تا جوانان را برای جنگ ببرند. دیدند که این پسر پایش شکسته است و او را از جنگ معاف کردند. باز مردم آمدند و گفتند چه خوب شد که پایتان شکست و از مرگ و جنگ نجات پیدا کردید و این واقعه خوبی برای شما بود. او در پاسخ گفت: مگر نرفتن فرزند انسان به جنگ، واقعاً اتفاق خوبی است؟
🔻شما از این داستان چه میفهمید؟ از این میفهمید که هیچ رویدادی در زندگی شما رخ نداده است که بتوانید ادعا کنید این رویداد قطعاً تا پایان عمرتان به نفع شما خواهد بود. از طرف دیگر نیز هیچ رویدادی در زندگی شما اتفاق نخواهد افتاد که بتوانید با اطمینان بگویید این رویداد حتماً تا آخر عمر به ضرر شماست.
🔻هیچ متدولوژیای تاکنون توسط عقل بشر کشف نشده که با استفاده از آن بتوان گفت فلان رویداد در زندگی من باعث بیچارگی من شد و مرا نابود کرد. از سوی دیگر نیز هیچ متدولوژیای کشف نشده که بتوان با آن انگشت گذاشت روی یک رویداد و گفت این رویداد آمد تا مرا حتماً خوشبخت کند و تا پایان به نفع من باشد.
🔻بنابراین، هر رویدادی، هر چقدر شادی لحظهای در شما ایجاد کند، میتوانید آن شادی لحظهای که بهصورت رفلکسی و غیرارادی ایجاد شده را تجربه کنید، اما فقط در همان حد. گمان نکنید که این شادی نشانهای از سعادتمندی تضمینشده است.
🔻از سوی دیگر، اگر رویدادی اتفاق افتاد که بهصورت رفلکسی، غریزی و غیرارادی، اندوهی در شما ایجاد کرد، آن اندوه نیز مشکلی ندارد، چون غیرارادی است. اما فقط در همان لحظه. اصلاً گمان نکنید که این رویداد آمده تا بدبختی زندگیتان را امضا کند و زندگیتان تا پایان بد خواهد بود.
🔻ما هیچ کشفی در این زمینه نمیتوانیم بکنیم که آیا این واقعه تا پایان با ما چه خواهد کرد. هرچقدر ظاهرش مهیب و هولناک باشد، ممکن است مقدمه یک اتفاق مثبت باشد. و از سوی دیگر، هیچ واقعهای هرچقدر هم دلپذیر و شادیآور باشد، نمیتوان گفت که آمده است تا ما را قطعاً سعادتمند کند.
🔻و این یعنی رویدادها بههیچوجه معلوم نیست که با شما چه خواهند کرد. اگر چنین است، پس هیچ رویدادی را نباید آگاهانه و ارادی موجب شادی یا اندوه خود بدانید. چون زمانی که آگاهانه شاد یا غمگین میشوید، بهنوعی گویی مطمئن هستید که این رویداد تا پایان به نفع یا ضرر شما خواهد بود.
🔻چه زندگی را فقط در دنیا ببینید و چه به زندگی اخروی نیز معتقد باشید، در هر دو صورت نمیتوانید بگویید این واقعه آمده تا وضعیت من را بهتر کند.
📮 استاد مصطفی ملکیان
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
🔻 گفته شده است که در روستایی، کسی یک اسب داشت و این اسب روزی گریخت. مردم روستا آمدند و به صاحب این اسب دلداری میدادند که تو فقط یک اسب داشتی و بسیاری از کارهایت متوقف بر وجود این اسب بود، و اکنون که اسب گریخته، آسیب زیادی دیدهای. آن فرد در پاسخ گفت: مگر واقعاً رفتن اسب اتفاق بدی است که آمدهاید به من دلداری بدهید؟
🔻فردای آن روز، این اسب به همراه یک گله اسب وحشی بازگشت. مردم همه نزد او آمدند تا تبریک بگویند و اظهار شادمانی کنند و بگویند چه خوب شد که یک اسب رفت و خودش بازگشت و یک گله اسب وحشی هم با خود آورد. او در پاسخ گفت: مگر بازگشت یک اسب به همراه یک گله اسب وحشی اتفاق خوبی است که شما اینگونه شاد باش میگویید؟
🔻روز بعد، پسر این مرد در حال تربیت آن اسبهای وحشی بود تا آنها را رام کند. در این میان، از اسب به پایین پرتاب شد و پایش شکست. مردم باز آمدند تا تسلیت بگویند و به او دلداری بدهند که پای فرزندت شکسته است. او گفت: مگر شکستن پای فرزند انسان چیز بدی است؟
🔻روز بعد، سربازان امپراتور آمدند و گفتند جنگی در گرفته است. آنها به روستا آمدند تا جوانان را برای جنگ ببرند. دیدند که این پسر پایش شکسته است و او را از جنگ معاف کردند. باز مردم آمدند و گفتند چه خوب شد که پایتان شکست و از مرگ و جنگ نجات پیدا کردید و این واقعه خوبی برای شما بود. او در پاسخ گفت: مگر نرفتن فرزند انسان به جنگ، واقعاً اتفاق خوبی است؟
🔻شما از این داستان چه میفهمید؟ از این میفهمید که هیچ رویدادی در زندگی شما رخ نداده است که بتوانید ادعا کنید این رویداد قطعاً تا پایان عمرتان به نفع شما خواهد بود. از طرف دیگر نیز هیچ رویدادی در زندگی شما اتفاق نخواهد افتاد که بتوانید با اطمینان بگویید این رویداد حتماً تا آخر عمر به ضرر شماست.
🔻هیچ متدولوژیای تاکنون توسط عقل بشر کشف نشده که با استفاده از آن بتوان گفت فلان رویداد در زندگی من باعث بیچارگی من شد و مرا نابود کرد. از سوی دیگر نیز هیچ متدولوژیای کشف نشده که بتوان با آن انگشت گذاشت روی یک رویداد و گفت این رویداد آمد تا مرا حتماً خوشبخت کند و تا پایان به نفع من باشد.
🔻بنابراین، هر رویدادی، هر چقدر شادی لحظهای در شما ایجاد کند، میتوانید آن شادی لحظهای که بهصورت رفلکسی و غیرارادی ایجاد شده را تجربه کنید، اما فقط در همان حد. گمان نکنید که این شادی نشانهای از سعادتمندی تضمینشده است.
🔻از سوی دیگر، اگر رویدادی اتفاق افتاد که بهصورت رفلکسی، غریزی و غیرارادی، اندوهی در شما ایجاد کرد، آن اندوه نیز مشکلی ندارد، چون غیرارادی است. اما فقط در همان لحظه. اصلاً گمان نکنید که این رویداد آمده تا بدبختی زندگیتان را امضا کند و زندگیتان تا پایان بد خواهد بود.
🔻ما هیچ کشفی در این زمینه نمیتوانیم بکنیم که آیا این واقعه تا پایان با ما چه خواهد کرد. هرچقدر ظاهرش مهیب و هولناک باشد، ممکن است مقدمه یک اتفاق مثبت باشد. و از سوی دیگر، هیچ واقعهای هرچقدر هم دلپذیر و شادیآور باشد، نمیتوان گفت که آمده است تا ما را قطعاً سعادتمند کند.
🔻و این یعنی رویدادها بههیچوجه معلوم نیست که با شما چه خواهند کرد. اگر چنین است، پس هیچ رویدادی را نباید آگاهانه و ارادی موجب شادی یا اندوه خود بدانید. چون زمانی که آگاهانه شاد یا غمگین میشوید، بهنوعی گویی مطمئن هستید که این رویداد تا پایان به نفع یا ضرر شما خواهد بود.
🔻چه زندگی را فقط در دنیا ببینید و چه به زندگی اخروی نیز معتقد باشید، در هر دو صورت نمیتوانید بگویید این واقعه آمده تا وضعیت من را بهتر کند.
📮 استاد مصطفی ملکیان
🛄 @zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
گفتار ادبی
پادشاهي لهراسب
محمدامین مروتی
كيخسرو در شاهنامه پادشاه متفاوتي است كه دغدغه ي اخلاق و دين دارد نه دنياپرستي. او ميترسد به دليل پيروزيهايش مثل ضحاك و جمشيد غره شود پس به عزلت پناه ميبرد و يك هفته در به روي همگان ميبندد و از خدا ميخواهد او را كمك كند. در خواب سروش غيبي ميگويد خواسته تو اجابت شده و به زودي به جاودانان خواهي پيوست و از اين دنيا بيرون خواهي رفت.
کیخسرو بزرگان را جمع ميكند و حكايت بازميگويد و علي رغم مخالفتهاي زال و رستم،"لهراسب" را به دستور سروش غيبي، به جانشيني خود منصوب ميكند و در گنج و خزانهها را ميگشايد و به فقرا و يتيمان و بيوهزنان سر و سامان ميدهد. اختلاف خاندان رستم که آیین بودایی داشته اند با شاهان جدید که آیین زتشتی دارند، از اینجا شروع و باعث فاصله گرفتن این دو از هم می شود.
کیخسرو به همراه گيو و طوس و بيژن و فريبرز و گستهم به كوه ميروند و شب در آنجا ميمانند. كيخسرو به آنها ميگويد فردا ديگر مرا نخواهيد ديد و برف شديدي هم خواهد باريد. شاه ناپديد ميشود و بارش برف همراهان او را هم مدفون ميسازد و بدين سان پادشاهي لهراسب آغاز ميشود. بهتر است ابياتي چند را از زبان استاد طوس نقل كنيم. در واقع کیخسرو عطای قدرت را به لقایش می بخشد و دست از آن می شوید تا گرفتار تله آن نشود:
روانــم نـبـايـد كــه آرد مـنـي
بـدانـديـشـي و كـيـشِ آهِرمني
ز مــن بگـســلد فــره ايــزدي
گـرايــم بـــه كــژّي و راه بدي
به گـيتي بمـانـد زِ مـن نـامِ بد
همان پيـشِ يـزدان، سرانجامِ بد
به سران و پهلوانان هم ميگويد:
بـدانـيـد كـيـن چــرخِ نـاپـايـدار
نـدانـد همـي كـهـتر از شـهـريـار
همي بِدْرَوَد پـيـر و بـرنـا به هــم
ازو داد بـيـنـيم، وزو هــم سـتــم
هـر آن كس كه داريد راه و خــرد
بـدانـيـد كين نـيـك و بد بـگذرد
هـمـه رفـتـنيايم و گـيتي سپنج5
چـرا بـايـد ايـن درد و اندوه و رنج
و گودرز را وصي خود قرار ميدهد و از او ميخواهد در گنج بر نيازمندان بگشايد:
چــو بـگـشــاد آن گـنــجِ آبــاد را
وصــي كــرد گــودرزِ كــشـواد۱ را
نـگــه كـن ربـاطـي كـه ويران بود
يـكـي كان به نزديـك ايــران بـود
دگــر آبـگـيـري كـه بـاشـد خراب
ازيـران و از رنــجِ افـــراســيـــاب
دگــر كـودكـانـي كــه بيمـادرند
زنـانـي كـه بيشـوي و بيچـادرند
دگــر آن كهش آيد به چـيزي نياز
ز هـركـس همـي دارد آن رنج، راز2
بـريشان در گـنـج، بـستـه مــدار
بـبـخش و بـتـرس از بدِ روزگــار
بـدين گـنـج بـادآورده آبـاد كـن
درم خـوار كـن، مرگ را يــاد كـن
فردوسي عاقبتِ كار كيخسرو و سردارانش را با اين ابيات بيان ميكند:
جـهان را چنين است آئين و ديـن
نماندهست هـمـواره در بـه گـزين
نه زين شـاد باشد نه زان دردمند
چـنـين اسـت رسمِ سـراي گـزند
لهراسب دو پسر داشت: "گشتاسب" و "زرير". گشتاسب جاهطلب است و از پدر پادشاهي ميخواهد و چون جواب رد ميشنود نخست به هند و سپس به روم ميرود. پادشاه روم دختري دارد به نام "كتايون" و رسم روميها اين بوده كه قيصر فرزندان امرا را گرد ميآورد تا دختر، يكي از آنها را به همسري انتخاب نمايد و گشتاسب كه اتفاقاً در آن مجلس راه يافته همان كسي است كه كتايون در خواب ديده و به عقد او درميآيد. دليريها و پهلوانيهاي گشتاسب باعث ميشود قيصر به فكر خراج گرفتن از ساير كشورها از جمله از ايران بيافتد و چون از ايرانيان خراج ميخواهد، لهراسب پي ميبرد كه قيصر با پشتوانه پهلواني كه در دربار دارد، باجخواهي ميكند. پس زرير را به دربار قيصر ميفرستد و متوجه ميشود اين پهلوان پسر خود اوست. گشتاسب را دلجويي ميكنند تا برگردد و شاه تاج شاهي را به او بسپارد و چنين ميشود.
..................................
سپنج: خانه ي موقت
گودرز پسر كشواد
گشتاسب: گشتاسب به معنی دارنده اسب آماده، لهراسب به معنی دارنده اسب تیزرو و ارجاسب به معنی دارنده اسب ارزشمند است.
نکته:
نمیدانم چه كسى وطن را فروخت، اما ديدم چه كسى بهاى آن را پرداخت. (محمود درویش)
گفتار دینی
وجود و عدم
محمدامین مروتی
دنیا بیش از آن که باشد، نیست. عدم بیش از وجود است. فواصل بین ستاره ای و بین اتمی، یک میلیارد بار بیشتر از خود اجرام آسمانی و اتم ها هستند.
به این ترتیب نسبت خلأ با وجود چیست؟ اصالت با عدم است یا وجود؟
در عین حال خلأ مطلق هم نداریم و همیشه ذره یا ذراتی در میان خلأ وجود دارد.
در لحظة بیگ بنگ شرایط به عکس بود. کل عالم وجود در فضایی به اندازه یک انگشتانه متمرکز بود که ناگهان در خود فرور یخت و به اصطلاح رُمبش کرد و شروع به انبساط کرد و مکان و زمان را پدید آورد تا برسیم به امروز.
طبق قانون آنتروپی، این مسیر بار دیگر وارونه خواهد شد و حرکت انقباضی شروع می شود تا جهان به جای اولش برگردد.
آیا عدم و وجود یک مسیر ادواری و تکراری را طی می کنند؟
حتی نظریه ادواری نیز توضیح نمی دهد که چرا جهان به جای آن که نباشد، هست و فقط مسئله را به تعویق می اندازد و گامی به عقب تر می برد.
اما خدا کجای کار است؟
شاید مفهوم خدا وجود عالم را توضیح دهد ولی خود خدا را چگونه می توان توضیح داد؟
دانشمندان از ذرّة خدا در آغاز بیگ بنگ سخن می گویند. آیا جهان انکشاف و انبساط و انفطارِ وجودی ذره خداست؟
دشوارة لاینحل وجود و عدم بیش از آن که یک مسئله باشد، یک راز است. فهمیدن این راز، یا غیرممکن است یا اگر ممکن شود، هیچ چیز سر جایش نخواهد ماند. به قول خیام:
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من
این جواب ها بیش از پیش ما را حیران و سردرگم می کند:
خوشا سیلی که می داند به دریا می رسد آخر
مآل این تکاپو را نمی دانم، نمی دانم (صائب تبریزی)
منبع:
پرسیدن مهمتر از پاسخ دادن است، دنیل کُلاک و ریموند مارتین، ترجمه حمیده بحرینی، نشر هرمس
نکته:
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت (حافظ)
⚜ زندگی در صدف خویش گهر ساختن است...
▫️شعر: #اقبال_لاهوری
▫️خوشنویس: #استادجوادبختیاری
▫️اندازه: ۶۰ در ۱۰۰ سانتی متر
▫️اجرا: خرداد ماه ۱۴۰۴
@bakhtiari_acd
▫️شعر: #اقبال_لاهوری
▫️خوشنویس: #استادجوادبختیاری
▫️اندازه: ۶۰ در ۱۰۰ سانتی متر
▫️اجرا: خرداد ماه ۱۴۰۴
@bakhtiari_acd
گفتار اجتماعی
جامعه کوتاهمدت
محمدامین مروتی
همایون کاتوزیان می گوید مشخصه جامعه کوتاهمدت، نداشتن برنامه ریزی های بلندمدت است. عجول و شتابزده و بی آرام. این دیدگاه در فرهنگ ما در قالب ضرب المثل های متعددی، نشسته است. مثل:
از این ستون به آن ستون فرج است/ سیب در هوا هزار چرخ می خورد تا به زمین برسد/ فردا را کی دیده یا تا سال دیگه کی زنده است کی مرده و.....
در چنین کشوری افق بلندسرمایه گذاری وجود ندارد چون قوانین دائماً در حال تغییرند.
در تاریخ ما هر کس وزیر می شد، تامین جانی نداشت چه بسا مدتی بعد عزل و زندانی یا کشته شود. از نظام الملک در گذشته بگیر تا قائم مقام و امیر کبیر تا فروغی و داور.
اما در اروپا این افق ها و چشم اندازها، بلندمدت بوده اند و امکان انباشت پیشرفت و انتقال تجربه وجود داشته است.
21 خرداد 1404
نکته:
تجربهی هیچ شکستی، ایمان فیلیپ دوم، (پادشاه اسپانیا) را به برتریِ ذاتیِ سیاستِ خویش سست نمیکرد. (تاریخ بیخردی/باربارا تاکمن)
گفتار عرفانی
سخن گفتن به زبان های مختلف
محمدامین مروتی
مولانا در دفتر چهارم از نحوه تعامل سلیمان با موجودات مختلفی سخن می گوید که با هر یک به فراخور فهم و شخصیت او برخورد کرد.
ای سلیمانی که زبان مرغان را می دانی! با هر مرغی به زبان خودش سخن بگو. با اهل جبر با منطق جبر سخن بگو و با دل شکستگان و بیماران از فضیلت تحمل و صبر بگو:
۸۵۰ مَنْطِقُالطَّیْرِ سُلَیمانی بیا بانگِ هر مُرغی که آید، میسَرا
۸۵۱ چون به مُرغانَت فرستادهست حَق لَحْنِ هر مُرغی بِدادَسْتَت سَبَق
۸۵۲ مُرغِ جَبْری را زبانِ جَبْرگو مُرغِ پَراِشْکَسته را از صَبر گو
به مرغ صبور دلخوشی ده و به مرغ اهل دل از کوه قاف بگو:
۸۵۳ مُرغِ صابِر را تو خوش دار و مُعاف مُرغِ عَنْقا را بِخوان اَوْصاف قاف
به کبوتر بگو مواظب باز باشد و به باز بگو مراعات کبوتر را بکند:
۸۵۴ مَر کبوتر را حَذَر فرما زِ باز باز را از حِلْم گو و اِحْتِراز
با خفاش از فواید روشنایی بگو و به کبک جنگجو، صلح و صفا بیاموز و با خروسان از نشانه های صبح بگو و به همین ترتیب سایر پرندگان را نیز، موافق احوالشان راهنمایی کن:
۸۵۵ وان خُفاشی را که مانْد او بینَوا میکُنَش با نورْ جُفت و آشنا
۸۵۶ کَبْکِ جنگی را بیاموزان تو صُلْح مَر خُروسان را نِما اَشْراطِ صُبح
۸۵۷ همچُنان میرو زِ هُدْهُد تا عُقاب رَهْ نِما وَاللهُ اَعْلَمْ بِالصَّواب
18 خرداد 1404
نکته:
محبوب نبودن يك بدشانسي است ولي عاشق نبودن يك بدبختي است. آلبر كامو
خستهست ولی دوندگی را بلداست
بستهست..ولی پرندگی را بلد است
این کفتر تیرخورده! ایران بزرگ
با اینهمه مرگ! زندگی را بلد است
حمید_رستمی
بستهست..ولی پرندگی را بلد است
این کفتر تیرخورده! ایران بزرگ
با اینهمه مرگ! زندگی را بلد است
حمید_رستمی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مراقب بچهها باشین… ❤️