کانال محمد امین مروتی
1.73K subscribers
1.96K photos
1.64K videos
142 files
2.91K links
Download Telegram
از همه مهم‌تر، به خودت #دروغ مگو. کسی که به خودش دروغ می‌گوید و به دروغ خودش گوش می‌دهد، به چنان بن‌بستی می‌رسد که حقیقتِ درون یا پیرامون‌اش را تمیز نمی‌دهد، و این است که احترام به خود و دیگران را از دست می‌دهد و با نداشتنِ احترام دست از محبت می‌کشد، و برای مشغول کردن و پرت کردنِ حواسش از بی‌محبتی، به شهوات و لذات خشن راه می‌دهد و در رذالت‌های خویش در بهیمیّت فرو می‌رود، و همه‌اش هم از دروغزنیِ مداوم به دیگران و به خویشتن. آدمی که به خود دروغ می‌گوید، بسیار آسان‌تر از دیگران مورد اهانت قرار می‌گیرد.

📒 برادران کارامازوف
#داستایوفسکی
🍀
#معرفی_کتاب
#تأمل
@jamemodern
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پدر :
من نمیدونم کار کدومشونه؟ شما بگین!😍
😁3
از یک گوشه‌ی عادیِ شاهنامه مثالی بیاوریم:
در نخستین جنگِ کین‌خواهیِ سیاوش که رستم سپهسالار است، ایرانیان به لشکرِ تورانیان برمی‌خورند که در آن "سُرخه" پسرِ افراسیاب، پیشروِ سپاه است، سُرخه اسیر ایرانیان می‌شود و رستم به خونخواهیِ سیاوش دستورِ کشتنِ او را می‌دهد...
"طوس" که نزدیک‌ترین کس به خانواده‌ی شاهیِ ایران است، مأمورِ کشتنِ جوان می‌شود:

چو بشنید طوسِ سپهبد برفت
به خون ریختن روی بنهاد تفت

بدو سُرخه گفت ای سرافراز شاه
چه ریزی همی خونِ من بی‌گناه؟
سیاوش مرا بود هم‌سال و دوست
روانم پُر از درد و اندوهِ اوست
مرا دیده پُرآب بُد روز و شب
همیشه به نفرین گشاده دو لب
بر آنکس که آن تشت و خنجر گرفت
بر آنکس که آن شاه را سَر گرفت

دلِ طوس بخشایش آورد سخت
بر آن نامبردارِ برگشته بخت...


    طوس دلش می‌سوزد و از کشتن او تن می‌زند، زواره مأمور آن کار می‌شود.
موضوع ساده‌ای است؛ سُرخه، برادر‌زن و دوست و هم‌سالِ سیاوش بوده است. او به ظاهر گناهی نکرده ولی قانونِ جنگ حکم می‌کند که باید بمیرد.
یک جوان مربوط به چند هزار سال پیشِ افسانه، به ما چه مربوط است؟
ولی من اعتراف می‌کنم که هیچ‌گاه نتوانسته‌ام این چند خط را بخوانم بی‌آنکه اشک در چشمم بگردد. سرنوشتِ سُرخه، سرنوشتِ همه‌ی جوانانِ جهان در طیّ تاریخ می‌شود که محکومِ قهّاریّتِ جنگ می‌گردند.



سرو سایه‌فکن
دکتر اسلامی ندوشن


@vir486
1💔1
آیه هفته:
وَ ما تَدْري نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً: و هيچ‌كس نمى‌داند فردا چه به دست مى‌آورد. (لقمان/٣۴)

شعر هفته:

و من گاهی نه صورتت،
نه چشمانت،
که دلم میخواهد
صدایت را ببینم.‌.. (ناظم حکمت)

کلام هفته:
آنگاه که مردی به زبان نمی‌آورد، زنی را دوست دارد، همه چیز را از دست می‌دهد، حتی آن زن را
و آنگاه که زنی به زبان می‌آورد، مردی را دوست دارد، همه چیز را از دست می‌دهد، حتی آن مرد را.
در عشق، سکوت جنایت مرد است و حرف زدن جنایت زن... (غرور و تعصب | جین_آستن)

داستانک:
و حسنک را سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند. بر مرکبی که هرگز ننشسته بود نشانیدند و جلادش استوار ببست و رسن‌ها فرود آورد و آواز دادند که سنگ زنید. هیچ‌کس دست به سنگ نمی‌کرد و همه زار می‌گریستند، خاصه نشابوریان.
پس مشتی رِند را سیم دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود، که جلادش رسن به گلو افکنده بود و خبه کرده. چون ازین فارغ شدند بوسهل و قوم از پای دار بازگشتند و حسنک تنها ماند، چنان‌که تنها آمده بود، از شکم مادر. این است حسنک و روزگارش و گفتارش این بود که گفتی «مرا دعای نشابوریان بسازد.» و نساخت.
و این افسانه‌ای است با بسیار عبارت ... (تاریخ بیهقی- جلد ششم ابوالفضل بیهقی)

طنز هفته:

ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻫﻤﻪ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ...
دختر فضوله ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺻﺤﻨﻪ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﺮﯾﻦ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ همسرشم !!!
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺎﺩ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﺍﻻﻍ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ !!
ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺧﻨﺪﯾﺪﻥ ﺷﺪﯾﺪ ﺟﺎﻥ ﺑﺎﺧﺘﻦ!!
الاغه هم از شدت خوشحالی زنده شده میگه من زنمو میخوام😂😂
1😁1
معرفی فیلم سه و نیم


سه و نیم(۱۳۸۹) فیلمی به کارگردانی و نویسندگی نقی نعمتی و بازیگری مهدی پورموسی، سمانه وفایی، نگار حسن زاده و شوکا کریمی است در باره بحران های سنی نوجوانان و عشق ها و خیانت های دوران شان. در باره نسل زد که شیوه ای دیگر را برای زیستن انتخاب کرده و البته این انتخاب در کشور ما مشکلات و مصائب خود را دارد.

سه و نیم فیلمی غمگین، ساده با بازیگری آماتورها است که سری به هزارتوهای جامعه جوان امروزمان می کشد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زیبایی هفته: به نظر شما کار کدومشونه؟ !😍
😍1
گفتار ادبی


رستم و اسفندیار(قسمت هفتم)

محمدامین مروتی


گفتیم که اسفندیار پسرش بهمن را نزد رستم فرستاد تا او را ترغیب به تسلیم شدن نماید....
غذاخوردن رستم هم بهمن را حیران می کند و او نمی تواند یک دهم گورخر را بخورد. رستم به شوخی به او می گوید با این مقدار خوراک چگونه از هفت خان گذشته اید و بهمن هم جواب می دهد، جنگاوری و پهلوانی به خوردن نیست و خلاصه پیام اسـفـندیار را به او می رسانـد، رسـتم در جواب می گوید به اسفندیار بگو انسان خردمند پایان کار را می نگرد. من حاضرم تنها و بدون سپاه نزد او بیایم و پیمان نامه هایی را که از شاهان گذشته دارم به او نشان دهم. من همیشه هنگام نـیایش از خـدا می خواستم روزی چـشمم به جمال اسفندیار روشـن شود. حالا این است پاداش زحمت های من که بر پایم بند آید. اگر چنین است، کاش کسی به دنیا نیاید و اگر به دنیا آمد زیاد عمر نکند. تاکنون کسی بند بر پای من ندیده است. به اسفندیار بگو جهان را به چشم جوانان خام مبین و خشم و کین از دل بیـرون کن. من خودم هم با تو به نزد شـاه می آیم و از او پـوزش می خواهم و دلش را به دست می آورم:
چـو بـشـنید رسـتــم، زِ بـهـمـن سـخـن
پـرانـدیـشـه شــد، نـــامـــدارِ کُـــهَــن
چــنــیـن گـفـت کـاری، شـنـیـدم پـیام
دلـــم شــد بــه دیــدار تــو، شــادکــام
زِ مــن پـاسـخ ایـن بـر بـه اســـفـنـدیـار
کــه ای شــیــردل، مــهــتــرِ نـــامــدار
زِ یــــزدان هـــمــی آرزو خــواســتــم
کــه اکـنــون بــه تـــو دل بـیــاراسـتـم
کــه بـیـنــم پـسـنـدیـده چـهـرِ تــو را
بـــزرگـــی و گـــردی و مــهــرِ تـــو را
بــه پـیـشِ تــو آیـم کـنون بــی سـپـاه
زِ تــو بــشـنـوم، هــرچـه فــرمـود شــاه
گـر آن نـیـکـویـی ها که مـن کــرده ام
هــمـان رنـج هـایـی کــه مـن بــرده ام،
چـو پــاداش ایــن رنـج، بـنـد آیــــدم
کــه از شـــاهِ ایــــران گــزنــد آیـــدم،
هـمـان بـه کـه گـیـتـی، نبیند کـسـی
چــو بـیـنـد؛ بَــرو دَر، نـمـانـد بـسـی
بـیـایـم بـگـویـم هــمـه رازِ خــویــش
زِ گــیـتـی بــرافـــرازم آوازِ خــویـــش
چــو از مـن گــنـاهـی بـیـایـد پـدیـد
از آن پــس ســرِ مــن، بـبـایـد بُــرید
سـخـن هــای نـاخـوش زِ مــن دور دار
بـــه بــدهـــا، دلِ دیــو، رنــجــور دار
تــو بـر راه مـن، سـتــیـزه مـَـریــــز
کــه مـن خـود، یکی مـایه ام در سـتیـز
ندیدست کـس بـنـد بـر پــایِ مـــن
نــه بــگـرفت پـیلِ ژیـان، جـایِ مـــن
تو آن کن که از پـادشـاهـان سزاسـت
مـرو از پــی آن کــه آن، نـارواســــت
به مـردی، ز دل، دور کن خشم و کیـن
جـهـــان را به چــشمِ جـوانـی مبیــن
بـرآسـایـد از رنــج، مـــرد و سـتــور
دلِ دشـمــنان گــــردد از درد، کـور
عــنــان بــا عـنان تـو، بندم بــه راه
خُرامـان بـیـایم بـه نـزدیـکِ شـــاه
به پــوزش کــنم نـرم، خــشــمِ ورا
بـبـوسم ســر و پای و چــشـــمِ ورا
بـپـرســم زِ بـیــدار شــاهِ بـلــنـد
کــه پایم چــرا کـرد بـایـد بـه بند؟
همی هــر چـه گـفتم به تو، یـاد دار
بـگـویـش بـه پُرمـایـه، اسـفـنـدیار

به هر حال اسفندیار می گوید گشتاسب از تو آزرده است و دستور به بند آوردن تو را داده است هرچند می دانم که رنجی که برای پادشاهان و این کشور برده ای به مراتب از گنجی که به دست آورده ای بیش تر است و اگر بگذاری بند بر پایت بگذارم و طلب عفو کنی، قول می دهم که شاه را پشیمان کنم. من هر چه خواستم شاه را آرام کنم دیدم گناه از توست و اکنون نمی توانم فرمان شاه را نبرم:
از آن گـفـتـم ایـن بـا تـو ای پــهـلـوان
کــــــه او از تــــــــو آزرده دارد روان
نـــرفـــتـی بــدان نــامـور بـــارگــاه
نــَـبُـد شـــاه دســتــور تــا دم زدم
چــو ایـنـجا بـیـایی و فـرمـان کـنــی
روان را به پــوزش، گـروگــان کــنـی،
چـو بـسـتـه، تــو را نـزدِ شــاه آورم
بـــدو بــَـر، فـــراوان گـــنـاه آورم
بـباشم پیشش، به خـواهش، بـه پای
زِ خـشـم و زِ کین، آرَمَـش باز جـای

پیداست که همه این ها بهانه جویی است و رستم سر از فرمان شاه نگردانده ولی نقشه ی گشتاسب، برداشتن اسفندیار از سر راه خود است و اسفندیار هم خود این را کمابیش می داند ولی سودای قدرت، چشم او را هم بسته است.

ادامه دارد...
1
نکته:

اگر فقط کتاب‌هایی را بخوانی که بقیه می‌خوانند، تنها می‌توانی به چیزهایی فکر کنی که همه فکر می‌کنند. (هاروکی موراکامی)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
"آواز کرک"
شعر از: مهدی اخوان ثالث
با صدای: فرهاد مهراد
قانون نوازی: بانو سیمین آقارضی

بَده … بَد بَد
چه امیدی؟… چه ایمانی؟…
کَرَک جان خوب می‌خوانی
من این آواز پاکت را دراین غمگین خراب آباد
چو بوی بال‌های سوخته‌ات پرواز خواهم داد
گرت دستی دهد با خویش در دنجی فراهم باش
بخوان آواز تلخت را ،
ولیکن دل به غم مسپار
کَرَک جان ! بنده‌ی دم باش

بَده … بَد بَد راه هر پیک و پیغام خبر بسته‌ست
نه تنها بال و پر ، بال نظر بسته‌ست
قفس تنگ است و در بسته‌ست
کَرَک جان ! راست گفتی ، خوب خواندی ، ناز آوازت
من این آواز تلخت را
بَده … بَد بَد …
دروغین بود هم لبخند و هم سوگند
دروغین است هر سوگند و هر لبخند
و حتی دلنشین آواز جفت تشنه‌ی پیوند
من این غمگین سرودت را
هم آواز پرستوهای آه خویشتن پرواز خواهم داد...

#نوای جان

@navayjan
3

هیچ چیز خطرناکتر از این نیست که جامعه ای بسازیم، که بیشتر مردم حس کنند در آن هیچ سهمی ندارند.
                                      ‎
#مارتين_لوتركينگ
👍6
گفتار دینی


سپهرزیست ها و انواع دینداری


جهان گذشتگان مطابق فهم و فرهنگ و علم زمانشان پراز رازهایی بود که امروز برای ما دیگر راز نیستند. دیگر به هنگام آب ریختن روی زمین" بسم الله" نمی گوییم تا جن ها نسوزند. مثل گذشته ها از عبور شبانه از روی جوی آب و میان باغ ها نمی ترسیم که مبادا گرفتار اجنه و ارواح شویم. کسی دیگر زگیل ها را به ماه شب چهارده نشان نمی دهد.کسی از پاشیدن آب روی گربه نمی هراسد. تو گویی جهان از موجودات نامرئی و موذی تهی تر شده است و با پیشرفت علم و دانش محدوده زندگی این موجودات کوچک و کوچک تر شده است. جهان راز زدایی و افسون زدایی شده است. فهم ما از خدا دین و جهان و حتی از خودمان دچار تغییرات بنیادی شده است. خدای ما با خدای گذشتگان فرق دارد. دین ما هم با دین آن ها فرق دارد. فهم دین ما از تحولات علمی تاثیر می پذیرد. اگر جرات برخورد با باور های سنتی را نداشته باشیم، لااقل در عمل آن ها را کنار می گذاریم و مکانیسم تحول گفتمان های تاریخی دقیقا به همین شیوه است که ابتدا آن هارا از زندگی عملی خارج می کنیم و بعد از ذهنمان یا آن که تعبیر و تفسیر متفاوتی مطابق علم و فهم زمانه از آن ها می کنیم و این هیچ اشکالی ندارد. عناصر فرهنگی گذشته را استخراج و تصفیه می کنیم و با ضرورت های عصری خود هماهنگ می کنیم. همه ی افراد بشر چنین عمل می کنند و به طریق اولی پیامبران هم چنین عمل کرده اند که اعتقادات عصری خودرا پالایش و تصفیه کرده اند. خرافه زدایی و اصلاح کرده اند و بر بستر همان اعتقادات، بنای نوینی را با مصالح روز ساخته اند. زمانی برای رفع خشکسالی نماز باران می خواندند، امروز مطابق عقلانیت مدرن در مطالعه منابع آب زیرزمینی، آبخیزداری و بارور کردن ابرها سرمایه گذاری می کنند. دراین سال های اخیر چند نفر از مراجع به بیابان زده اند و نماز باران خوانده اند؟
فهم قرآن، فهم خدا، فهم وحی و کلا فهم بشر، عصری و زمانی ست.
👍21👏1
‏نکته:

چون تو خواهی که جایی رَوی، اوّل دلِ تو می‌رود و می‌بیند و بر احوالِ آن مُطلّع می‌شود، آن گه دل باز می‌گردد و بَدَن را می‌کِشاند. (فیه_ما_فیه مولوی)
3❤‍🔥2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شاید برای اولین باشد که فیلمی از مرحوم علامه جلال الدین همایی منتشر می شود
صحبت های مرحوم همایی درباره ویژگی های کتاب تاریخ بیهقی است
این اولین بخش از این سخنرانی است
3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 داستان تامل برانگیز دو راهب.
مصطفی ملکیان
👍41
روش برخورد درست با افراد ناراضی


چندی پیش که به مطب یک دکتر مراجعه کردم روش درست برخورد با افراد ناراضی را به طور عملی دیدم. حدودا یک ساعتی بود که به همراه چند نفر دیگر در اتاق انتظار نشسته بودیم و خبری از دکتر نبود.
مردی که روبروی من نشسته بود از منتظر بودن کلافه شده بود و تمام مدت یک سری مجله ی پاره پوره را ورق می زد و دائما در صندلی اش وول می‌خورد. بی صبرانه پاهایش را تکان می‌داد و هر چند دقیقه یک بار به ساعتش نگاه می‌کرد. بالاخره صبرش تمام شده و به طرف متصدی پذیرش رفت و محکم به شیشه ی اتاقکش ضربه زد.
او در را باز کرده و گفت:
بله آقا؟ می‌توانم کمکی کنم؟
مرد با تحکم گفت:
این چه وضعش است؟ من ساعت سه وقت داشتم. الآن ساعت چهار است و هنوز دکتر را ندیده‌ام!
متصدی به جای هر گونه توضیحی گفت:
مرحله ۱ (موافقت): حق با شماست آقا. شما ساعت سه وقت دکتر داشتید.
مرحله ۲ (عذر خواهی): متاسفم که این قدر معطل شدید.
مرحله ۳ (بیان دلیل): دکتر درگیر عمل جراحی شده.
مرحله ۴ (اقدام): اجازه دهید به بیمارستان تلفن کنم و بپرسم چقدر طول می‌کشد کارشان تمام شود.
مرحله ۵ (قدر دانی): متشکرم که موقعیت را درک می‌کنید و ممنونم که این قدر صبور هستید.
خشم آن مرد بعد از دیدن رفتار متصدی و شنیدن این جملات، فروکش کرد.
در برابر چنین مهربانی و لطفی چه کار دیگری می‌توانست بکند؟
بنابراین در برخورد با افراد ناراضی به جای تلف کردن وقتمان با توضیح و توجیه، تنها کاری که لازم است انجام دهیم روبه راه کردن اوضاع با بیان جملاتی درست و به موقع است.

📕 روش برخورد با افراد دشوار | سم_هورن
👍42👌1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هوشنگ گلمکانی پای اعترافات کارگردان «پیرپسر» نشست
اکتای براهنی: چطور «پیرپسر» را ساختم؟



📽
👏2
#فرهنگ_و_اندیشه


🔴تمساح‌ها بعد از خوردن شکار به دلیل هوای محبوس شده در سینوس‌هایشان اشک می‌ریزند. بنابراین، این موضوع هیچ ارتباطی با احساس پشیمانی ندارد. به همین دلیل، اصطلاح "اشک تمساح می‌ریزد." برای افرادی به کار می‌رود که واقعاً از چیزی متأسف نیستند اما تظاهر به ناراحتی می‌کنند.
💔2