کانال محمد امین مروتی
1.73K subscribers
1.96K photos
1.64K videos
142 files
2.91K links
Download Telegram
یک خردگرا، شخصی است که برای او یادگیری از اثبات حقانیت خود مهم‌تر است. کسی که مایل به یادگیری از دیگران است، نه فقط با مصادره عقاید دیگران بلکه با اجازه رضایتمندانه به دیگران برای نقد عقاید خود و علاقه به نقد عقاید دیگران.
یک خردگرایِ واقعی، فکر نمی‌کند که وی یا هر کس دیگر حقیقت را در اختیار دارد. در این اندیشه هم نیست که صرف انتقاد هم او را در دست یافتن به عقاید جدید کمک می‌کند. اما قطعا فکر می‌کند فقط بحث انتقادی می‌تواند به ما در جدا‌ساختن درست و نادرست، یاری رساند. فقط بحث انتقادی می‌تواند بلوغ لازم را به ما بدهد تا یک عقیده را از جهات بیشتری ببینیم و داوری درستی نسبت به آن داشته باشیم.
روی‌کردِ خردگرایان را می‌توان به شکل زیر توصیف کرد؛ شاید من اشتباه می‌کنم و شما بر حق هستید. در هر حال هر دوی ما می‌توانیم امیدوار باشیم که بعد از این بحث، هر دو، مسایل را روشن‌تر از قبل ببینیم و این فقط تا زمانی است که به خاطر داشته باشیم نزدیک شدن ما به حقیقت، مهم‌تر از آن است که کدام یک، بَرحق هستیم.

کارل پوپر
می‌دانم که هیچ نمی‌دانم
@Tafakkor
1
گفتار دینی


فرق حکومت دینی و غیردینی


مرتضی مردیها در کتاب "در دفاع از عقلانیت" می نویسد که در مباحثات جاری راجع به حکومت دینی در جامعه عده ای فکر می کنند امر دایر است بین حکومت مبتنی به وحی و حکومت مبتنی بر عقل و اولی را حکومت خدا (خداسالاری= حکومت دینی) و دومی را حکومت بشر(مردمسالاری= حکومت عرفی) تلقی می کنند در حالی که خداوند که نه خود حکومت می کند و نه با بندگانش مستقیماً حرف می زند. همه حکومت ها بشری اند و توسط بشر اعمال می شوند و بشر بر مبنای عقل و تدبیر خود آن ها را راه می برد. منتهی فرق حکومت دینی آن است که در آن عقل می کوشد از بین همه منابع، بیشتر به منبع وحی متکی باشد. بنابراین هیچ حکومتی مشروعیت خود را از غیر عقل نمی گیرد و این که در حکومت دینی، عقل توجه ویژه ای به وحی دارد برای عقل قداستی و معصومیتی ایجاد نمی کند. بلکه عقل در حکومت دینی همانقدر در معرض خطا و انتقاد است که در حکومت غیردینی. پس مشروعیت حکومت دینی نه از جانب وحی که از جانب اکثریت است. همانطور که رد یا قبول حکومت دینی هم کار عقل است. لذا مشروعیت و مقبولیت آن هم به حکم عقل است. پس در عمل و در روی زمین، دو نوع حکومت الهی و بشری نداریم. حکومت تنها یک نوع است و آن بشری و متکی به عقل.
نکته:

همه اخلاق بی ادبانه، از ظلم و کین و حسد و حرص و بی‌رحمی و کبر، چون در توست، نمی رنجی. چون آن را در دیگری می بینی، می رمی و می رنجی! (فیه ما فیه – مولانا)
👌4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دخترها را نبايد زد، حتی با يک شاخه‌ گل!


@molanatarighat

«ضرب‌المثل فرانسوی»
.
👏41
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Ⓜ️ از بیگ‌بنگ تا امروز | تمام تاریخ دنیا در ۱۰ دقیقه!



اگر کل عمر این جهانِ ۱۳.۸ میلیارد ساله رو فقط یک سال فرض کنیم، بیگ‌بنگ میشه لحظه‌ی سال تحویلِ یک فروردین — و انسان، فقط در چند ثانیه‌ی آخرِ ۲۹ اسفند ظاهر میشه!

در این ویدیو کل تاریخ کیهان، از لحظه‌ی انفجار بزرگ تا پیدایش ما انسان‌ها رو در قالب «سال کیهانی» مرور می‌کنیم؛ تا بهتر متوجه بشیم که میلیاردها سال ستاره، کهکشان، زمین و حیات شکل گرفتن تا در چند ثانیه‌ی پایانی، تمدن، علم، هنر و فناوری ظاهر بشن.



📮https://youtu.be/-IKkeiCkEPo?si=C2RwampwnrSyn93z



🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Ⓜ️ دوپامین و لذت


✔️ما فکر می‌کنیم دنبال لذّت‌ایم، ولی مغز ما بیشتر دنبال میله، نه لذت. این‌جاست که اعتیاد شروع می‌شه — نه با مواد، بلکه با پاداش‌های مصنوعی. نوتیف، لایک، پورن، فست‌فود، خرید…
هرکدوم فقط یک دوز از «خواستن» می‌دن، بدون هیچ «رضایتی».

✔️ پژوهش‌های Kent Berridge، عصب‌روان‌شناس دانشگاه میشیگان، نشون داد: دوپامین «مولکول لذت» نیست، مولکولِ "خواستن لذته (Wanting)"

✔️در مغز معتاد، این سیستم میل بیش‌فعال می‌شه، در حالی که مرکز لذت خاموش می‌مونه.
نتیجه؟چرخه‌ای بی‌پایان از خواستنِ بیشتر، با رضایتِ کمتر.

✔️ به این پدیده می‌گن:
Incentive Sensitization Theory
یعنی مغز به «نشانه‌های پاداش» معتاد میشه، نه خودِ پاداش



syra.magazine



📌منابع:

1. Berridge, K.C. & Kringelbach, M.L. (2015). Pleasure systems in the brain. Neuron, 86(3), 646–664.

2. American Psychological Association (2016). Rethinking Pleasure: Kent Berridge’s distinction changed neuroscience.



🛄
@zistboommedia || مدرسه علوم انسانی
2👍1🔥1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی ویرجینیا ولف می‌گوید «آرامش با فرار از زندگی به دست نمی‌آید»، در واقع دارد یک واقعیت روانی را یادآوری می‌کند: آرامش نتیجه‌ی انکار مشکلات یا فاصله گرفتن از واقعیت نیست، بلکه محصول مواجهه‌ی آگاهانه با آن‌هاست. بسیاری از ما گمان می‌کنیم که اگر از شرایط دشوار فاصله بگیریم یا خودمان را در سرگرمی‌های بی‌پایان غرق کنیم، به آرامش می‌رسیم. اما این نوع آرامش، شبیه سکوت قبل از طوفان است—یک سکوت مصنوعی که با کوچک‌ترین تکان فرو می‌ریزد.

زندگی پر از تغییر، ابهام و چالش است و فرار از آن‌ها تنها باعث می‌شود ترس و نگرانی در لایه‌های پنهان ذهن‌مان رشد کند. آرامش واقعی زمانی شکل می‌گیرد که مهارت روبه‌رو شدن با ناامنی‌ها، پذیرش عدم قطعیت و مدیریت احساسات را یاد بگیریم. این یعنی به جای فرار، با خودمان صادق باشیم، آسیب‌ها را بپذیریم و از دل تجربه‌ها، قدرت و انعطاف‌پذیری بسازیم—چیزی که هیچ انزوا یا فراری قادر به ایجاد آن نیست.

« آرامش یعنی؛ به حداقل رساندن تأثیر بیرون در درون»


@molanatarighat

استاد #مصطفی_ملکیان
.
6👌2
گفتار اجتماعی 1


کارنامه سیاسی خواجه نصیر

محمدامین مروتی


خواجه نصیرالدین طوسی (۵۷۹–۶۷۲ ه) از بزرگان شیعه امامی و در عین حال منجم و فیلسوف و ریاضیدان بوده است.
وی بی تدبیری شاه خوارزمشاهی در مواجهه با مغولان را به چشم دیده بود. فتنه مغول باعث شد از موطنش بگریزد و به الموت و قلاع اسماعیلی پناه آورد. سختگیری ها و تعصبات اسماعیلی او را به زندان افکند چندان که آرزوی غلبه مغول بر آنان را می کرد. پس از محاصره شدن توسط هلاگوی مغول خواجه به امام اسماعیلی، علاء الدین محمد پیشنهاد تسلیم داد چون امکان پیروزی برای او را نمی داد و تسلیم می توانست باعث حفظ دماء مسلمین شود. امام پذیرفت و هلاگو به الموتیان امان داد و خواجه نصیر را وزیر خود ساخت. به هدایت او آخرین خلیفه عباسی المعتصم بالله را برانداخت. همان که سعدی در رثایش دو مرثیه سوزناک سرود:
آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین
بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین

بدین سان کارنامه خواجه می تواند از جهات مختلف به عنوان خائن یا خادم مورد ارزیابی قرار گیرد. همدست شدن با بیگانگان علیه هموطنان و همچنین علیه خلیفه وقت می توان خیانت لقب گیرد. اما نجات دادن کشور از نفوذ اعراب و ترویج فرهنگ ایرانی در میان مغولان می تواند خدمت نام گیرد. کار به گونه ای پیش رفت که در پایان آن هلاگو خان مغول نگران کتابخانه مراغه پس از مرگ خود بود در حالی که پدران او جز با سوختن و کشتن سر و کار نداشتند.

منبع:
اندیشه پویا شماره 97 مرداد و شهریور 1404


12 شهریور 1404
گفتار اجتماعی 2


فروغی و سعدی

محمدامین مروتی


سعدی مداح است اما مدح او نه به سبب طمع از دربار و گرفتن صله که ناظر به مصلحت کشور و مردمان اوست. از همین رو سعدی که بر مرگ خلیفه عباسی المعتصم بالله به دست هلاگو اشک می ریخت، ابوبکر سعد بن زنگی را مدح می کرد که با درایت و خراج گذاری مانع از حمله هلاگو به فارس شد و همین سبب رونق و رفاه مردم در دوران سلطنت طولانی او شد. اصفهان عبرت فارس گشت. بیرحمی مغولان در اصفهان را کمال الدین اسماعیل در یک رباعی به تصویر کشیده است:
کو دیده که تا بر وطن خود گرید
بر حال دل و واقعۀ بد گرید؟
دی بر سر یک مرده دو صد گریان بود
امروز یکی نیست که بر صد گرید

سعدی معتقد است اسکندر با ساختن سد مانع حمله یاجوج و ماجوج شد ولی ابوبکر به سعد با بستن سدی از طلا یعنی خراج این حمله را خنثی کرد:
تو در سیرت پادشاهی خویش
سبق بردی از پادشاهان پیش
سکندر به دیوار رویین و سنگ
بکرد از جهان راه یأجوج تنگ
تو را سد یأجوج کفر از زر است
نه رویین چو دیوار اسکندر است
زبان آوری کاندر این امن و داد
سپاست نگوید زبانش مباد
خیر عمومی و حفظ خون مسلمین دو شاخصی بوده که به عنوان مصلحت بینی به کار اهل سیاست می آید.

باری، نخستین مصحح دیوان سعدی محمدعلی فروغی مشربی سعدی گونه داشت. او نیز قائل به عقب نشینی معقول و ضروری در مقابل قدرت های بزرگ بود و بر همین اساس توانست با دو دولت بزرگ آن زمان یعنی روسیه و انگلیس برای انتقال قدرت از رضا شاه به پسرش کنار بیاید.

منبع:
اندیشه پویا شماره 97 مرداد و شهریور 1404


12 شهریور 1404
نکته:

بی‌عدالتی در یک جا، تهدیدی است برای عدالت در همه جا. (مارتین لوتر کینگ)
👍2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اين صدا متعلق به زنى است كه پرويز ياحقى در جوانى شيفته او بوده و به علت مخالفت خانواده دختر به او نرسيد و به قول خودش همين رنج و شكست مسير زندكی‌اش را تغيير داد.
دختر ازدواج مى كند و سالها بعد، بعد از مرگ همسرش با
ياحقى تماس تلفنى برقرار میکند،
واين صدا يكى از چهل و چند صداى اين زن روى پيغامگیر در دو سه روزى است كه ياحقى در خانه اش از دنيا رفته.

@jamemodern
«وقتی کسی شما را می‌رنجاند به این خاطر است که او خودش عمیقاً از درون رنج می‌کشد و به همین دلیل رنجش‌ لبریز شده است. او به مجازات و تنبیه نیاز ندارد بلکه به کمک نیاز دارد. این پیامی است که او در حال ارسالش است.»
#تیک نات هان

*در واقع او نمی‌خواهد عمداً شما را برنجاند، بلکه رنج درونی خودش را به بیرون منتقل می‌کند. او به‌صورت ناخودآگاه فریاد می‌زند که "من درونم درد و رنج دارم، کمکم کنید."

When another person makes you suffer, it is because he suffers deeply within himself, and his suffering is spilling over. He does not need punishment; he needs help. That's the message he is sending.
#Thich Nhat Hanh
2
‍ این اناالحق گفتن را
مردم می پندارند که دعویِ بزرگی است، اناالحق، عظیم تواضع است
زیرا این که می گوید من عبد خدایم، دو هستی اثبات می کند، یکی خود را و یکی خدا را.

اما آن كه اناالحق می گوید، خود را عدم کرد،
به باد داد.
می گوید اناالحق،«یعنی من نیستم، همه اوست»،
«جز خدا را هستی نیست»، من به كلّى عدم محضم، هیچم.
تواضع در این بیشتر است.
این است که مردم فهم نمی کنند.

📔 فیه ما فیه
حضرت مولانا ،،
4
گفتار عرفانی


شرح غزل شمارهٔ ۵۴۶ (هین سخن تازه بگو)

مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)

محمدامین مروتی

سخن تازه به ذهن تازه تعلق دارد. مولانا دنبال حرف تازه می گردد. حرفی که از دل و تجربه زیسته خود گوینده برخاسته باشد و عاریه دیگران نباشد.

هین سخن تازه بگو، تا دو جهان تازه شود
وارهد از حدّ جهان، بی‌حد و اندازه شود
سخن تازه، جهان را تازه می کند و مرزهای جهان ما را گسترش می دهد و به ورای عالم می کشاند. اندازه جهان هر کسی به اندازه حرف های تازه ای است که برای گفتن دارد.

خاک سیه بر سر او، کز دم تو تازه نشد
یا همگی رنگ شود، یا همه آوازه شود
خاک بر سر کسی که دم تو او را تر و تازه و شاداب نکرد. چنین کسی به دنبال رنگ و جلوه ظاهری و شهرت است.

هر که شُدت حلقهٔ در، زود برد حُقّه زر
خاصه که در باز کنی، محرم دروازه شود
اگر کسی مانند حلقه در، دست از تو برندارد، ثروتمند می شود. چه برسد به اینکه در را به رویش باز کنی و او را محرم خود گردانی.

آب چه دانست که او، گوهر گوینده شود
خاک چه دانست که او، غمزه ی غمّازه شود
مگر نه این که آب و خاک یعنی جمادات به مقام نطق و زیبایی و عاشقی رسیدند؟

روی کسی سرخ نشد، بی‌مدد لعل لبت
بی تو اگر سرخ بود، از اثر غازه شود
روسرخی واقعی از برکت لب سرخ توست. به جز این اگر رویی سرخ باشد، ناشی از مالیدن سرخاب و گلگونه است.

ناقه صالح چو ز کُه زاد، یقین گشت مرا
کوه پی مژده ی تو اشتر جمّازه شود
اگر به لطف تو ناقه صالح می تواند از دل کوه برون آید، خود کوه هم می تواند چون شتری تیزرو، به حرکت درآید.

راز نهان دار و خمش، ور خمشی تلخ بود
آنچ جگرسوزه بود، باز جگرسازه شود
ای سالک، اسرار را نهان کن و اگر سکوت دشوار است بدان این سکوت جگر سوز، در عین حال جگرت را جلا می دهد و سیراب می سازد.

25 اسفند 1403
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
این فیلم دو تا نکته داره : فطرت و طبیعت انسان در کودکی بهترین الگو برای رشد انسان محسوب میشه .. نکته دوم اینکه شاید در جامعه‌ی ما پدر یا مادر خیلی زود دخالت می‌کردند یا کودک رو منصرف می‌کردند و یا اون رو مستقیم به نقطه‌ی هدف منتقل می‌کردند …
@jamemodern
3👏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اثر راشومون چیست؟
مدرسه علوم انسانی
👍2
گفتار فلسفی

بعد از نشر مختصری از اندیشه های هاوکینگ در فضای مجازی آقای حسن ناصری بنیانگذار نظریهٔ رستا، نقدی بر آن نوشت که قابل تامل است و بنده سعی کردم آن را طبقه بندی و خلاصه کنم:


فیزیک و متافیزیک:

هاوکینگ می گوید:
«ذهن چیزی جز فیزیک نیست.» اما فیزیک غیر از آگاهی است.
فیزیکِ بی فلسفه راه به شناخت جهان و راز آن نمی برد. این پرسش که «چرا به جای نیستی، هستی وجود دارد؟»،در حیطه فلسفه و متافیزیک جای میگیرد. انکار این حقیقت، نشان از «خودشیفتگی روش شناختی» علم مدرن دارد.
فیزیک از چگونگی رویدادها می گوید نه از چیستی و چرایی شان. فیزیک قادر به شناسایی راز گل سرخ و افسون آن نیست. فیزیک می تواند نت های سمفونی بتهوون را بر اساس فرکانس های اصوات تجزیه و تحلیل نماید اما نمی تواند از راز دلنشینی این سمفونی سخن بگوید. چگونه مجموعه ای از واکنشهای الکتروشیمیایی در یک شبکه عصبی منجر به «تجربه ذهنی» قرمز بودن یک گل، شیرینی یک میوه یا عمق یک تراژدی میشود؟
"معنای" یک سمفونی، در خود امواج صوتی نهفته است یا این "معنا" در سایه آگاهی شنونده متولد میشود؟
ریاضی و فیزیکِ بی دین، به ماشین می انجامد؛ و دینِ بی فیزیک و بی ریاضی، به خرافه و سلطه.

ماهیت آگاهی:
هاوکینگ آگاهی را محصول فعل و انفعال شیمیایی سلولها می دانست، اما صرف فعل و انفعال شیمیایی قادر به تبیین آگاهی نیست. این همه فعل و انفعال شیمیایی در جهان بدون آگاهی جاری است. مسئلهٔ دشوار آگاهی، نقطهٔ شکست ماتریالیسم است. چگونه میتوان پذیرفت که مجموعه ای از واکنشهای شیمیایی، منجر به تجربهٔ ذوب شدن در نوای یک سمفونی، یا شگفتی در برابر شکفتن یک غنچه شود؟
جهان بی شعور نیست. انسان، شعور برتر جهان است.
آگاهی نه فرزندِ فیزیک، بلکه مادرِ فیزیک است. آگاهی نه محصول ماده، که بستر پیدایش ماده است. جهان، رویای آگاهی مطلق است که در قالب ماده تجسد یافته است.
آگاهی از ماده و انرژی و مکان و زمان به عنوان چارچوب و مدل استفاده می کند.
آگاهی «جهان را نمی بیند»، بلکه خودش را به شکل جهان می بیند.
این جهان، چیزی نیست جز آگاهی یکپارچه ای که در بازی ابدی "شدن"، خود را در قالب شما و من می آزماید.
روح، همان میدانِ آگاهی است که در هر سلول میتپد و در هر ذره میدرخشد.
آگاهی، اگرچه در مغز تجلی می یابد، ذاتاً از سنخِ ارتعاش و حضور است، نه جرم و انرژیِ فیزیکی.

خدا:

جهان، بسیار اسرارآمیزتر، زنده تر و معنادارتر از آن است که فیزیک می پندارد. جهان بزرگتر و انسان کوچکتر از آن است که بتواند مدعی فهم اسرار هستی شود.
خدا ابرشعور جهان است. خود «قوانین فیزیک» از کجا آمده اند؟ چرا جهانی که از «بی نظمی» اولیه پدید آمد، چنین قوانین زیبا، دقیق و قابل درکی دارد؟ این سوال ورای فیزیک است.
خدا همان آگاهی یگانه ای است که در بازی بی پایان هستی، خود را در قالب "من" و "تو" می آزماید. این نه نگرشی دینی به معنای متعارف، که بینشی است که دین و علم را در ساحت بالاتری یکی میداند.
در"ماورا"ی جهان چیزی وجود ندارد! "ماورا" ، در حقیقت ژرفای همین جهان است.

مرگ:
هاوکینگ گفت: «پس از آخرین فعالیت مغز، حیاتی وجود ندارد.»
اما مغز، تنها گیرنده ی امواج آگاهی است؛ چون خاموش شود، ایستگاه می میرد، نه موج. مرگ، خاموشی گیرنده است، نه پایان موج. یک رادیو امواج را دریافت و رمزگشایی میکند، اما خود موج را تولید نمیکند. آگاهی پس از مرگ، به حالت بنیادین خود بازمیگردد.
رستاخیز، نه بازگشت بدن، بلکه باززایی آگاهی در سطوح بالاتر است.
مرگ پایان کبوتر نیست ، گذر است؛ عبور از چگالی به لطافت، از تصویر به حضور. مرگ دروازۀ آگاهی است، نه پایان آن. و انسان، خدای خفته ای است که در حال بیداری است.

معنویت:

معنا بُعد چهارم واقعیت است. همانگونه که فضا-زمان سه بُعد نخست را تشکیل میدهند، معنا بُعد چهارم و جهت دهنده است.
معادلهٔ بنیادین رستایی:
M = E × C²
Meaning = Energy × Consciousness²
(معنا = انرژی × آگاهی²)
این معادله نشان میدهد که انرژی، هنگامی که در میدان آگاهی متمرکز شود، به معنا تبدیل میگردد. و از آنجا که آگاهی به توان دو رسیده، توانایی خلق واقعیتهای نوین را دارد.
ماده و معنا، دو واژه اند برای یک واقعیتِ یگانه. چنانکه موج و دریا، دو نام اند برای یک آب.
آگاهی، شکلِ درونیِ ماده است و ماده، صورتِ بیرونیِ آگاهی.

رستا:
رستا یعنی راهِ فرگشت .
راهی که از باور نمیگذرد، بلکه از تجربه میگذرد.
راهی که خدا و ماده را دو زبان از یک حقیقت می بیند.
راهی که نمیخواهد تو را مؤمن کند، بلکه بیدارت میخواهد.
3👏3👍2