صفحات نویسنده در فضای مجازی
روزنوشته های کوتاه محمدامین مروتی در تلگرام
شنبه ها: گفتارادبی/ هنری
یکشنبه ها:گفتار دینی
دوشنبه ها: گفتار اجتماعی-فرهنگی
سه شنبه ها: گفتار عرفانی با تاکید بر مولانا
چهارشنبه ها: گفتار فلسفی
پنجشنبه ها: خودشناسی و شیوه زندگی
جمعه ها: گفتارهای متفرقه
https://telegram.me/manfekrmikonan
لطفا برای دوستان علاقمند ارسال فرمایید.
تلگرام فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
https://telegram.me/manfekrmikonan
وبلاگ فرهنگی-فلسفی محمدامین مروتی:
http://amin-mo.blogfa.com/
فیس بوک محمدامین مروتی:
https://www.facebook.com/amin.morovati.9
اگر مطالب را مفید می دانید، لطفا با دوستانتان همرسانی کنید.
Facebook
Log in or sign up to view
See posts, photos and more on Facebook.
Audio
کتاب صوتی «ابلوموف»
✍ایوان گنچاروف
▪️راوی: بهروز رضوی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
ابلوموف اثری شاخص در ادبیات روسیه است که بر بسیاری از نویسندگان بزرگ روس تأثیر گذاشته است و حتی وارد فرهنگ لغات نیز شده است. در این اثر شخصی معرفی میشود که نمونهای کامل از تنبلی و بیکاری بوده و ...
«ایلیا ایلیچ ابلوموف» دوران کودکی را در املاک پدرش، در روستا، در کنار خانواده و دوستش، آندره» میگذارند. در جوانی در سن پترزبورگ به استخدام دولت درمیآید. پس از سالها خدمت در کار دولتی، ابلوموف بازنشسته، همهی روز در خانه، روی کاناپه، میلمد. لمیدگی برای او نه از روی خستگی یا کسالت، بلکه عادت اوست. هروقت در خانه هست، که همیشه هست، روی کاناپه لمیده یا در خواب است. آندره میکوشد ابلوموف را با زندگی اجتماعی آشنا کند و او را از سستی و خمودگی نجات دهد، اما تلاش او بیثمر میماند؛ تا اینکه ابلوموف عاشق میشود و ...
گاهی ما بیماریهایی داریم که از آن بیخبریم... از جمله بیماری آبلومویسم. اگر میخواهید مطمئن شوید که به این بیماری نسبتا خطرناک مبتلا نیستید پیشنهاد می کنم این داستان را بشنوید.
#ایوان_گنچاروف
#ابلوموف
@NazariyehAdabi
بلوغ یعنی فهمیدن اینکه
هیچ انسانی مطلقاً خوب نیست. هیچ انسانی مطلقاً بد نیست. من و تو فقط با هم موافق نیستیم.
@Radiorahpodcast 🎧
هیچ انسانی مطلقاً خوب نیست. هیچ انسانی مطلقاً بد نیست. من و تو فقط با هم موافق نیستیم.
از کتاب گفتوگوی بعدی - جفرسون فیشر
@Radiorahpodcast 🎧
👍3👏1
◽️ پنجم دی ماه سالروز تولد استاد #عزتاله_فولادوند است.
استاد فولادوند، مترجم برجستهای است که چندین دهه با ترجمه آثار ارزشمند گوناگونی دریچههای جدیدی برای ایرانیان گشوده است.
از جمله آثار ترجمه شده استاد فولادوند:
◽️ جامعه باز و دشمنان آن، کارل پوپر
◽️ در سنگر آزادی، فردریش فون هایک
◽️ گریز از آزادی، اریش فروم
◽️ آزادی و خیانت به آزادی، آیزایا برلین
◽️ قدرت اندیشه، آیزایا برلین
◽️ مردان اندیشه، برایان مگی
◽️ خشونت، هانا آرنت
◽️ انقلاب، هانا آرنت
◽️ به یاد کاتالونیا، جورج اورول
◽️ ماکیاولی، کوئنتین اسکینر
◽️ برج فرازان، باربارا تاکمن
◽️ قول، فردریش دورنمات
◽️ آمریکایی آرام، گراهام گرین
◽️@utfinance◽️
استاد فولادوند، مترجم برجستهای است که چندین دهه با ترجمه آثار ارزشمند گوناگونی دریچههای جدیدی برای ایرانیان گشوده است.
از جمله آثار ترجمه شده استاد فولادوند:
◽️ جامعه باز و دشمنان آن، کارل پوپر
◽️ در سنگر آزادی، فردریش فون هایک
◽️ گریز از آزادی، اریش فروم
◽️ آزادی و خیانت به آزادی، آیزایا برلین
◽️ قدرت اندیشه، آیزایا برلین
◽️ مردان اندیشه، برایان مگی
◽️ خشونت، هانا آرنت
◽️ انقلاب، هانا آرنت
◽️ به یاد کاتالونیا، جورج اورول
◽️ ماکیاولی، کوئنتین اسکینر
◽️ برج فرازان، باربارا تاکمن
◽️ قول، فردریش دورنمات
◽️ آمریکایی آرام، گراهام گرین
◽️@utfinance◽️
❤4🙏1
📌 مُحال / مَحال
این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. مُحال، به ضمّ اول، به چند معنی است که از آنها سه معنی رایجتر است: یکی بهمعنای «ناممکن، ناشدنی»:
آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه مُحال است که تحریم کنم (حافظ)
و دیگر بهمعنای «باطل، ناروا» و توسعاً «نامعقول، ابلهانه» است: «شما دانید که آزاد [را] فروختن و بیجُرم کشتن مُحال بُوَد، مکنید» ... (بعضی از نویسندگان معاصر معنای اخیر را معادل absurd فرنگی بهکار میبرند). سهدیگر بهمعنای «حواله شده» است که در ترکیب مُحال علیه یعنی «طرف حواله، براتگیر» بهکار میرود.
اما مَحالّ، به فتح اول و تشدید «ل» جمع مَحَلّ بهمعنای «مکان» است.
📕 ابوالحسن نجفی، غلط ننویسیم؛ فرهنگ دشواریهای زبان فارسی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۴۰۴، چاپ سیویکم، ص: ۳۴۰.
💠 اَزدانامه | محمدمهدی حاتمی
@azdanameh
این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. مُحال، به ضمّ اول، به چند معنی است که از آنها سه معنی رایجتر است: یکی بهمعنای «ناممکن، ناشدنی»:
آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه مُحال است که تحریم کنم (حافظ)
و دیگر بهمعنای «باطل، ناروا» و توسعاً «نامعقول، ابلهانه» است: «شما دانید که آزاد [را] فروختن و بیجُرم کشتن مُحال بُوَد، مکنید» ... (بعضی از نویسندگان معاصر معنای اخیر را معادل absurd فرنگی بهکار میبرند). سهدیگر بهمعنای «حواله شده» است که در ترکیب مُحال علیه یعنی «طرف حواله، براتگیر» بهکار میرود.
اما مَحالّ، به فتح اول و تشدید «ل» جمع مَحَلّ بهمعنای «مکان» است.
📕 ابوالحسن نجفی، غلط ننویسیم؛ فرهنگ دشواریهای زبان فارسی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۴۰۴، چاپ سیویکم، ص: ۳۴۰.
💠 اَزدانامه | محمدمهدی حاتمی
@azdanameh
👍2🙏1
گفتار ادبی
مرد ادب و سیاست
محمدامین مروتی
محمد تقی بهار(1265-1330 ش) مرد ادب و سیاست بود.
در جوانی در سلک مشروطه خواهان و سپس عضو حزب دمکرات خراسان بود.
ش دوره نماینده مردم در مجلس شورا بود و مدت کوتاهی هم وزیر فرهنگ در کابینه قوام بود. عضو حزب دموکرات قوام هم بود و به برادر او یعنی وثوق الدوله ارادت خاص داشت.
در زمان جنگ اول طرفدار آلمان بود و در مجلس اغلب به فراکسیون اقلیت تعلق داشت. بعد از تبعید رضا شاه دوباره فعال شد و گرایشی به شوروی پیدا کرد و در 1328 رهبر "انجمن طرفداران صلح" شد و قصیده معروف "جغد جنگ" را ساخت:
فغان ز مرغ جنگ و مرغوای او
که تا ابد بریده باد نای او......
کتاب تاریخ احزاب سیاسی(1323ش) حاصل تجربیات سیاسی اوست.
سبک شناسی اما حاصل تتبعات ادبی او بود.
روابطش با رضاشاه کجدار و مریز بود. همانند او مخالف نهضت جنگل و کلنل محمدتقی خان پسیان بود. با داستان جمهوری خواهی سردار سپه به شدت مخالفت کرد:
جمهوری سردار سپه مایه ننگ است
این صحبت اصلاح وطن نیست که جنگ است...
بهار "مرغ سحر" را در سال های استبداد صغیر ساخت که سرشار از مضامین آزادیخواهانه است. از روی این شعر مرتضی نی داوود تصنیفی در دستگاه ماهور ساخت که اولین بار در 1306 اجرا شد.
مورد غضب شاه قرار گرفت و ایام کوتاهی را در سالهای 1309 و 1312 در محبس گذراند که طبع شاعرانه و ظریفش، تحمل همان ایام کوتاه را هم نداشت و از طریق سرودن شعر خواستار عفو شد:
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید...
در عین حال به خدمات رضا شاه باور داشت:
...صاحبقران شرق رضا شاه پهلوی
شاهنشهی که سایه خلاق اکبر است
این مدح را از جنس دگر مدح ها مگیر
کاین را پدر عقیده و اخلاص مادر است...
نقار بین او و شاه سبب خیر شد، چرا که خانه نشینی و دوری از سیاست، مجال تصحیح بسیاری از متون کهن را بدو داد. در همین ایام کتاب ارزشمند "سبک شناسی" را نوشت که در 1326 به چاپ رسید.
بهار در روزگار خود در قصیده سرایی همتا نداشت و به سبک شاعران خراسان قصاید طولانی و استوار و پر نکته می ساخت که عمدتاً در وصف طبیعت از منظر سیاسی بود. قصیده "عدل مظفر" در ستایش مظفرالدین شاه، قصیده غرای "مرغ شباهنگ" و " جغد جنگ" و همچنین قصیده ای که برای کوه دماوند ساخته از آن جمله اند:
ای کوه سپید پای در بند
ای معبد گیتی ای دماوند....
او در اردیبهشت 1330 به مرض سل در گذشت.
منبع:
جلد سوم از صبا تا نیما، یحیی آرین پور
5 دی 1404
نکته:
پوچی، حاصل سکوت عمیق جهان در مقابل پرسش های بنیادی بشر است.(کامو)
@Book_Life
انسانها از رابطه به وجود میآیند،
در رابطه رشد میکنند،
در رابطه آسیب میبینند
و در رابطه ترمیم میشوند،
همه چیز به رابطه ها مربوط است...!
انسان موجودی یکروزه | #اروین_یالوم
انسانها از رابطه به وجود میآیند،
در رابطه رشد میکنند،
در رابطه آسیب میبینند
و در رابطه ترمیم میشوند،
همه چیز به رابطه ها مربوط است...!
انسان موجودی یکروزه | #اروین_یالوم
💅1
بهرام بیضایی، فرزند ایران(1317-1404)
نمایشنامه و فیلمِ "مرگ یزدگرد" را شاهکارِ او دانستهاند. کلام˚ محوری و دیالوگ های زیبا و استقلال فکری و کار متاملانه و جدی، از مهمترین ویژگی های بارز بیضایی است. بابک احمدی او را بزرگترین هنرمند مدرن ایران می داند.
مضمون بسیاری از کارهای بیضایی غربت است مثل غربت "باشو" در میان کودکان و مردمی متفاوت، غربت "آقای حکیمی" در رگبار، مثل غریبه و مه....
تکیه بر اسطوره و تاریخ نیز مشخصه دیگر کارهای بیضایی است.
در مدرسه شاگردِ زرنگی نبود؛ ولی در دورانِ مدرسه با اسماعیل نوری علا و داریوش آشوری و در اوانِ جوانی با م. آزاد و اکبر رادی و جلال آل احمد و محمّدعلی سپانلو دمخور بود.
پدر به بهائیت گرویده بود. بیضایی همچنین درباره اخراجش از دانشگاه در سال 60 گفته است: « از دانشگاه اخراج شدم؛ به عنوان بهایی. من در یک خانواده بهایی بزرگ شدم، منتهی مذهب من فرهنگ است و در جلسه بازجویی دانشگاه هم این را گفتم و اخراج شدم.» اما حکم صادر شده بود.
با فروغ و گلستان، فیلم می دیدند و کم کم شروع به نوشتن در مجلات روشنفکری کرد.
در سال 44 "پهلوان اکبر می میرد" توسط عباس جوانمرد روی صحنه رفت و پس از آن خودش سه نمایشنامه به صحنه برد. کامیابیِ "پهلوان اکبر میمیرد" در جشنواره مهرِ ۱۳۴۴ بیضایی را همچون نمایشنامهنویسی پیشرو تثبیت کرد.
در 1349 به دلیل عضویت در کانون به ساواک احضار و بازجویی حتی قطع حقوق می شود.
رگبار در جشنواره فیلم سپاسِ سالِ ۱۳۵۲ بهترین فیلم شناخته شد.
او نیز در جوانی تحت تاثیر جو غالب روشنفکری، مدتی جذب حزب توده شده بود، اما همواره سیمای یک هنرمند مستقل را داشته است تا جایی که متعاقب دو دستگی سیاسی در کانون نویسندگان، در سال 56 از آنجا هم بیرون آمد.
در شب های نویسندگان سال 56 در انجمن گوته، خلاف جو غالب، سانسور را فقط متوجه حکومت نمی داند و از سانسوری که خود نویسندگان هم بر یکدیگر اعمال می کنند انتقاد می کند و می گوید:
"شما از یک دستگاه نظارت مستقیم صحبت می کنید. من راجع به آن حرفی ندارم. من از گروه های نامرئی نظارت صحبت می کنم که همه جا هستند و بسیار خطرناک ترند."
در پاییزِ ۱۳۵۸ مرگ یزدگرد در تهران بر صحنه رفت و سالِ ۱۳۶۰ بیضایی از این نمایشنامه فیلمی ساخت که توقیف شد.
سال 64 ، "باشو، غریبه کوچک" و سال 66 "شاید وقتی دیگر" را ساخت که با اقبال عمومی مواجه شدند. مسافران در سال 70 و سگ کشی در سال 80 او را به عنوان یک سینماگر محبوب، مطرح کرد.
با گشایشِ فضای سیاسی و فرهنگی در آغازِ ریاست جمهوری سید محمّد خاتمی در سالِ ۱۳۷۶، بیضایی به ایران بازگشت و پس از هجده سال چند کار را همزمان به صحنه برد.
"جدال با جهل" کتابی است که به کوششِ نوشابه امیری از گفتگو با بهرام بیضایی که به سالِ ۱۳۸۸ منتشر شد.
سال 89 دوباره به دلیل محدودیت ها ناچار به ترک وطن گردید و استادِ مدعو در دانشگاه استنفورد شد.
داریوش آشوری می گوید تلخی بیضایی حاصل آزارهایی بوده که از کودکی همراه او بوده با این وجود به یاد نمی آورم ناسزایی از او شنیده باشم.
منابع:
اندیشه پویا شماره 80 (تیر و مرداد 1401)
ویکی پدیا
روشنفكر فصل های سخت، میرا قربانی فر
❤🔥5
بهرام بیضایی، فرزند ایران(1317-1404)
محمدامین مروتی
ویژگی ها:
کلام˚ محوری و دیالوگ های زیبا،
استقلال فکری،
کار متاملانه و فرهنگی،
و تکیه بر اسطوره و تاریخ
چهار ویژگی های بارز بیضایی است.
بابک احمدی او را بزرگترین هنرمند مدرن ایران می داند.
مضمون بسیاری از کارهای بیضایی "غربت" است مثل غربت "باشو" در میان کودکان و مردمی متفاوت، غربت "آقای حکیمی" در رگبار، مثل غریبه و مه.... خود او نیز روشنفکری غریب در میان دیگران بود.
دغدغه اصلی بیضایی فرهنگ است نه سیاست. لذا خودش می گوید کار من جدال با جهل است. "جدال با جهل" عنوان با مسما و گفتگوی مفصلی است با بهرام بیضایی که به کوششِ نوشابه امیری در ۱۳۸۸ منتشر شد.
زندگی:
در مدرسه شاگردِ زرنگی نبود؛ ولی در دورانِ مدرسه با اسماعیل نوری علا و داریوش آشوری و در اوانِ جوانی با م. آزاد و اکبر رادی و جلال آل احمد و محمّدعلی سپانلو دمخور بود.
پدر به بهائیت گرویده بود. بیضایی همچنین درباره اخراجش از دانشگاه در سال 60 گفته است: « از دانشگاه اخراج شدم؛ به عنوان بهایی. من در یک خانواده بهایی بزرگ شدم، منتهی مذهب من فرهنگ است و در جلسه بازجویی دانشگاه هم این را گفتم و اخراج شدم.» اما حکم صادر شده بود.
با فروغ و گلستان، فیلم می دیدند و کم کم شروع به نوشتن در مجلات روشنفکری کرد.
با گشایشِ فضای سیاسی و فرهنگی در آغازِ ریاست جمهوری سید محمّد خاتمی در سالِ ۱۳۷۶، بیضایی به ایران بازگشت و پس از هجده سال چند کار را همزمان به صحنه برد.
سال 89 دوباره به دلیل محدودیت ها ناچار به ترک وطن گردید و استادِ مدعو در دانشگاه استنفورد شد.
آثار قبل از انقلاب:
در سال 44 "پهلوان اکبر می میرد" توسط عباس جوانمرد روی صحنه رفت و پس از آن خودش سه نمایشنامه به صحنه برد. کامیابیِ "پهلوان اکبر میمیرد" در جشنواره مهرِ ۱۳۴۴ بیضایی را همچون نمایشنامهنویسی پیشرو تثبیت کرد.
در 1349 به دلیل عضویت در کانون به ساواک احضار و بازجویی حتی قطع حقوق می شود.
رگبار در جشنواره فیلم سپاسِ سالِ ۱۳۵۲ بهترین فیلم شناخته شد.
او نیز در جوانی تحت تاثیر جو غالب روشنفکری، مدتی جذب حزب توده شده بود، اما همواره سیمای یک هنرمند مستقل را داشته است تا جایی که متعاقب دو دستگی سیاسی در کانون نویسندگان، در سال 56 از آنجا هم بیرون آمد.
در شب های نویسندگان سال 56 در انجمن گوته، خلاف جو غالب، سانسور را فقط متوجه حکومت نمی داند و از سانسوری که خود نویسندگان هم بر یکدیگر اعمال می کنند انتقاد می کند و می گوید:
"شما از یک دستگاه نظارت مستقیم صحبت می کنید. من راجع به آن حرفی ندارم. من از گروه های نامرئی نظارت صحبت می کنم که همه جا هستند و بسیار خطرناک ترند."
آثار بعد از انقلاب:
در پاییزِ ۱۳۵۸ مرگ یزدگرد در تهران بر صحنه رفت و سالِ ۱۳۶۰ بیضایی از این نمایشنامه فیلمی ساخت که توقیف شد. نمایشنامه و فیلمِ "مرگ یزدگرد" را شاهکارِ او دانستهاند.
سال 64 ، "باشو، غریبه کوچک" و سال 66، "شاید وقتی دیگر" را ساخت که با اقبال عمومی مواجه شدند.
مسافران در سال 70 و سگ کشی در سال 80 او را به عنوان یک سینماگر محبوب، مطرح کرد.
داریوش آشوری می گوید تلخی بیضایی حاصل آزارهایی بوده که از کودکی همراه او بوده، با این وجود به یاد نمی آورم ناسزایی از او شنیده باشم.
منابع:
اندیشه پویا شماره 80 (تیر و مرداد 1401)
روشنفكر فصل های سخت، میرا قربانی فر
👍2❤1