▪️حکایت
مهمان پیری شدم در دیار بکر که مال فراوان داشت و فرزندی خوبروی. شبی حکایت کرد که مرا به عمر خویش به جز این فرزند نبوده است. درختی در این وادی زیارتگاه است که مردمان به حاجت خواستن آنجا روند. شبهای دراز در پای آن درخت بر حق بنالیدهام تا مرا این فرزند بخشیده است.
شنیدم که پسر با رفیقان آهسته همی گفت چه بودی گر من آن درخت بدانستمی کجاست تا دعا کردمی و پدر بمردی. خواجه شادیکنان که پسرم عاقل است و پسر طعنهزنان که پدرم فرتوت.
سالها بر تو بگذرد كه گذار
نكنى سوى تربت پدرت
تو به جاى پدر چه كردى خير
تا همان چشم دارى از پسرت
🔹 دیار بکر = شهری در ترکیه کنونی
🔹 فرتوت = پیر و شکسته
🔹 تربت = خاک، مزار
📚 #گلستان_سعدی
▪️باب ششم - حکایت سوم
✍ #سعدی
✨✨کانال #اخبارمعلم
✒️ @moalempress1
مهمان پیری شدم در دیار بکر که مال فراوان داشت و فرزندی خوبروی. شبی حکایت کرد که مرا به عمر خویش به جز این فرزند نبوده است. درختی در این وادی زیارتگاه است که مردمان به حاجت خواستن آنجا روند. شبهای دراز در پای آن درخت بر حق بنالیدهام تا مرا این فرزند بخشیده است.
شنیدم که پسر با رفیقان آهسته همی گفت چه بودی گر من آن درخت بدانستمی کجاست تا دعا کردمی و پدر بمردی. خواجه شادیکنان که پسرم عاقل است و پسر طعنهزنان که پدرم فرتوت.
سالها بر تو بگذرد كه گذار
نكنى سوى تربت پدرت
تو به جاى پدر چه كردى خير
تا همان چشم دارى از پسرت
🔹 دیار بکر = شهری در ترکیه کنونی
🔹 فرتوت = پیر و شکسته
🔹 تربت = خاک، مزار
📚 #گلستان_سعدی
▪️باب ششم - حکایت سوم
✍ #سعدی
✨✨کانال #اخبارمعلم
✒️ @moalempress1