❌❌ معلم #ایرانی چه سهمی در #شلختگی آموزش و پرورش ایران دارد ؟
تشکل های به روز معلمان چه #وزنی در این ماجرا دارند؟
او معلم است همه چیز در عنوانش مستتر ،روزگارانی خود رئیس.،معاون و کارپرداز، مدرس و سرایدار و خدمتگذار، برنامه ریز درسی و معاون و.....همه را یکجا یدک می کشید
کودکان برای گفتگوی کلاس محقرش صف می کشیدند ،گاهی قهار وزمانی ناجی تداعی می نمود
هیچ تغییری در عنوانش به تاریخ ممکن نشد و نمی شود
چه بسا که واژه معلمی تنها ازلی بوده که، ابدی گشته است
در همه فرهنگ ها و اقوام و ملل اعتبارش هم سطح ،ولی در میان دولت های مختلف ،و زنش نوسان محدود به عدم تعادل دارد و...
در سرزمین من با انفجار رسانه و اطلاعات هنوز عام مردم ،معلم را برای فرآیند آموزش،کافی و مطمئن می دانند
یکی ناجی،دیگری هادی،این یکی نبی و...
خطابم کرده اند
در عصر حاضر خانواده معلم به فرهنگیان معروف است ،که در امروز ایران ،۱۵میلیون دانش آموز و یک میلیون ،معلم بزرگترین خانواده ،اجتماعی ایران را شکل می دهد
ولی ماهیت ساختارش ،در نهایت شلختگی اداره می شود
از میان یک میلیون معلم ،کسی را لایق صدراتش نمی دانند ،از بیرون برایم وزیر تحمیل می کنند
همه خودرا در آن مسئول می دانند
نظامیان در گوشه خانه مدرسه ام ،برای خود دفتر و مسلک داشته ،روحانیون آن را مجری اواخر خود ،نمایندگان مجلس آنهارا پادو مانند در زمان انتخابات به کار می بندند
وبا نصب فردی بنام وزیر در آن، به تقسیم موقعیت هایم پرداخته ،و هیج مدیریت منسجمی در آن ممکن نیست
همیشه در زمان شاه و انقلاب من و بچه هایم در خیابان زیر باران و کولاک و برف و گرد و خاک و شلاق باد ،به استقبال رهگذران دوره گرد می رویم
و هیچ عایدی از این تسلیم، لازم را نداشته و نداریم
در جنگ و دفاع و...در صف اول حسب وظیفه شناسی می ایستم ولی با پایان جنگ ،حتی از کسب حقوق خود و خانواده میلیونی ام عاجز هستم
در همین آشفتگی،کسانی از خانواده ام را که لباس رنگی و چهره شان سو تغذیه نشان نمی داد از من گرفتند
اونایی که زیاد آقا معلم صدایم می زد تا خواب از چشم خسته ها و بیماران و مضطربان می ربود را نیز ،به شیادی از ما سوا کردند
تا بدون لا لایی هم کلاسم را میان خواب و بیداری نگه دارند
من نیز مرعوب ،این تحولات گوناگون ،ابتکار تصمیم و اراده ام از کفم خارج گشته است
همش سر و صدا و وعده و عید و...می شنوم
بالاخره به خودسیلی زده و پیشانی فشردم تا ببینم چه مرگم شده که بساط درس و مشق کودکان سرزمین من به هم ریخته است و...وما از کاروان وا مانده ایم
دیر بود ،بسیار دیر
غفلت و سردر گمی خیلی بین من و دیگران فاصله ایجاد کرده بود
۳۰سال در همین سردرگمی پژمردگی ام را نظاره گر گشته ام
رفتم کلاس ،رنگ ها پریده ،یکی پاشنه از کفش زده ،دیگری انگشت از میان دمپایی پریده ،دیگری در خواب و همسایه اش،پراز فریاد و بزه ،هر چه می گویم کمتر آقا معلم می شنوم!
حرارت اه دلم ،تب درونم را فرو کشید
تا با تن سردم ،دوباره پیرامونم را نگریستم
خیلی غافل شده ام
همه رفته اند
من بودم و کودکان بی خبر از آنچه آرام و طولانی جار ی بوده ،او و من هنوز امیدواریم که مدرسه و درس و مشق و تربیت هستیم
ولی واقعیت چیز دیگری است
چطور به کودکان سرزمینم بگویم ،آموزش و مدرسه طبقاتی شده و معلم و درس،و تربیت را به پول می فروشند
هرچه به خود فشار می آورم، نمی تونم بی شرف باشم تا تربیت و آموزش،کودکان را پولی بپذیرم و ...
دیدم سالن ودر و دیوار مدرسه بخشنامه و دستور و...همه از مدرسه فروشی و دلال بازی و کنکور و پول و دانش آموز فروشی و...پرشده است
اکنون من مانده ام و اقتضای معلمیم
هرچه فریاد می زنم دادرسی نیست
حقوق دانش آموز و مدرسه و درس مشق فدای سر شیادان بادا حقوق خود من هم برباد رفته ،در میان تبعیض و ناعدالتی ،دست و پا می زنم ،همه مرا به دست انداخته اند
بخشنامه های دولتی برای من با ده سال تاخیر و هزاران منت شامل می شود
باخود می گویم
آیا من از کشور دیگر پناهنده ام یا از کره دامن آباد افتاده ام و...
نه من معلم هستم باید بر خیزم
کودکان سرزمین من مرا محتاجند
نباید بدون ابزار درس می گفتم
وقتی آزمایشگاه مدارس را می بستند باید از حقوق کودکان دفاع می کردم
وقتی تبعیض درحق من و کودکان اعمال می شد باید دفاع می کردم
وقتی که در خیابان ها به جای درس و مشق ،به ارتقای دیگران کف می زدیم
باید اعتراض می کردیم
وقتی که کرونا آمد
باید گوشی و تبلت وابزارتدریس را از حاکمیت طلب می کردیم
وقتی که بجای بیست نفر ۴۰ نفر را در یک اطاق کلاس می کردیم باید اعتراض می کردیم
وقتی که بعد از یک سال دستمزد م را نمی دادند باید اعتراض می کردم و....
اکنون عصر تشکل ها و تخصص هاست از تشکل هایم نیز دادرسی نیست
گویا آنها نیز مصادره اند!!
✍🏻تبریز/اول اسفند ۹۹/ جلیل شمس
💠 @moalempress1
تشکل های به روز معلمان چه #وزنی در این ماجرا دارند؟
او معلم است همه چیز در عنوانش مستتر ،روزگارانی خود رئیس.،معاون و کارپرداز، مدرس و سرایدار و خدمتگذار، برنامه ریز درسی و معاون و.....همه را یکجا یدک می کشید
کودکان برای گفتگوی کلاس محقرش صف می کشیدند ،گاهی قهار وزمانی ناجی تداعی می نمود
هیچ تغییری در عنوانش به تاریخ ممکن نشد و نمی شود
چه بسا که واژه معلمی تنها ازلی بوده که، ابدی گشته است
در همه فرهنگ ها و اقوام و ملل اعتبارش هم سطح ،ولی در میان دولت های مختلف ،و زنش نوسان محدود به عدم تعادل دارد و...
در سرزمین من با انفجار رسانه و اطلاعات هنوز عام مردم ،معلم را برای فرآیند آموزش،کافی و مطمئن می دانند
یکی ناجی،دیگری هادی،این یکی نبی و...
خطابم کرده اند
در عصر حاضر خانواده معلم به فرهنگیان معروف است ،که در امروز ایران ،۱۵میلیون دانش آموز و یک میلیون ،معلم بزرگترین خانواده ،اجتماعی ایران را شکل می دهد
ولی ماهیت ساختارش ،در نهایت شلختگی اداره می شود
از میان یک میلیون معلم ،کسی را لایق صدراتش نمی دانند ،از بیرون برایم وزیر تحمیل می کنند
همه خودرا در آن مسئول می دانند
نظامیان در گوشه خانه مدرسه ام ،برای خود دفتر و مسلک داشته ،روحانیون آن را مجری اواخر خود ،نمایندگان مجلس آنهارا پادو مانند در زمان انتخابات به کار می بندند
وبا نصب فردی بنام وزیر در آن، به تقسیم موقعیت هایم پرداخته ،و هیج مدیریت منسجمی در آن ممکن نیست
همیشه در زمان شاه و انقلاب من و بچه هایم در خیابان زیر باران و کولاک و برف و گرد و خاک و شلاق باد ،به استقبال رهگذران دوره گرد می رویم
و هیچ عایدی از این تسلیم، لازم را نداشته و نداریم
در جنگ و دفاع و...در صف اول حسب وظیفه شناسی می ایستم ولی با پایان جنگ ،حتی از کسب حقوق خود و خانواده میلیونی ام عاجز هستم
در همین آشفتگی،کسانی از خانواده ام را که لباس رنگی و چهره شان سو تغذیه نشان نمی داد از من گرفتند
اونایی که زیاد آقا معلم صدایم می زد تا خواب از چشم خسته ها و بیماران و مضطربان می ربود را نیز ،به شیادی از ما سوا کردند
تا بدون لا لایی هم کلاسم را میان خواب و بیداری نگه دارند
من نیز مرعوب ،این تحولات گوناگون ،ابتکار تصمیم و اراده ام از کفم خارج گشته است
همش سر و صدا و وعده و عید و...می شنوم
بالاخره به خودسیلی زده و پیشانی فشردم تا ببینم چه مرگم شده که بساط درس و مشق کودکان سرزمین من به هم ریخته است و...وما از کاروان وا مانده ایم
دیر بود ،بسیار دیر
غفلت و سردر گمی خیلی بین من و دیگران فاصله ایجاد کرده بود
۳۰سال در همین سردرگمی پژمردگی ام را نظاره گر گشته ام
رفتم کلاس ،رنگ ها پریده ،یکی پاشنه از کفش زده ،دیگری انگشت از میان دمپایی پریده ،دیگری در خواب و همسایه اش،پراز فریاد و بزه ،هر چه می گویم کمتر آقا معلم می شنوم!
حرارت اه دلم ،تب درونم را فرو کشید
تا با تن سردم ،دوباره پیرامونم را نگریستم
خیلی غافل شده ام
همه رفته اند
من بودم و کودکان بی خبر از آنچه آرام و طولانی جار ی بوده ،او و من هنوز امیدواریم که مدرسه و درس و مشق و تربیت هستیم
ولی واقعیت چیز دیگری است
چطور به کودکان سرزمینم بگویم ،آموزش و مدرسه طبقاتی شده و معلم و درس،و تربیت را به پول می فروشند
هرچه به خود فشار می آورم، نمی تونم بی شرف باشم تا تربیت و آموزش،کودکان را پولی بپذیرم و ...
دیدم سالن ودر و دیوار مدرسه بخشنامه و دستور و...همه از مدرسه فروشی و دلال بازی و کنکور و پول و دانش آموز فروشی و...پرشده است
اکنون من مانده ام و اقتضای معلمیم
هرچه فریاد می زنم دادرسی نیست
حقوق دانش آموز و مدرسه و درس مشق فدای سر شیادان بادا حقوق خود من هم برباد رفته ،در میان تبعیض و ناعدالتی ،دست و پا می زنم ،همه مرا به دست انداخته اند
بخشنامه های دولتی برای من با ده سال تاخیر و هزاران منت شامل می شود
باخود می گویم
آیا من از کشور دیگر پناهنده ام یا از کره دامن آباد افتاده ام و...
نه من معلم هستم باید بر خیزم
کودکان سرزمین من مرا محتاجند
نباید بدون ابزار درس می گفتم
وقتی آزمایشگاه مدارس را می بستند باید از حقوق کودکان دفاع می کردم
وقتی تبعیض درحق من و کودکان اعمال می شد باید دفاع می کردم
وقتی که در خیابان ها به جای درس و مشق ،به ارتقای دیگران کف می زدیم
باید اعتراض می کردیم
وقتی که کرونا آمد
باید گوشی و تبلت وابزارتدریس را از حاکمیت طلب می کردیم
وقتی که بجای بیست نفر ۴۰ نفر را در یک اطاق کلاس می کردیم باید اعتراض می کردیم
وقتی که بعد از یک سال دستمزد م را نمی دادند باید اعتراض می کردم و....
اکنون عصر تشکل ها و تخصص هاست از تشکل هایم نیز دادرسی نیست
گویا آنها نیز مصادره اند!!
✍🏻تبریز/اول اسفند ۹۹/ جلیل شمس
💠 @moalempress1