طعم ست‌گادین
1K subscribers
22 photos
2 videos
1 file
1.48K links
مزمزه‌‌ روزانه‌‌ی افکار «ست‌گادین» از بهار ۱۳۹۷ تا همین‌الان!

تقدیم به محمدرضاشعبانعلی mrShabanali.com، معلمِ خوبی‌ها و شاهین‌کلانتری @ShahinKalantari، مشوق‌ِ قلم‌ها
⁦⁦
🗣 (@MostafaMenbarii)
؛(@mostafamnbarii) خلاصه پزشکی
؛(@MenbariBooks) خلاصه کتاب
Download Telegram
▪️آیا کاری را که گفته بودید انجام می‌دهید؟

▪️ ست‌گادین | جمعه ۱۰ شهریور ۱۴۰۲


اگر می‌خواهید شاعر باشید، شعر بنویسید. هر روز. و کار خود را به ما نشان دهید.

اگر می‌خواهید تئاتر اجرا کنید، یک گروه نمایشی راه‌اندازی کنید. منتظر انتخاب‌شدن نباشید.

اگر می‌خواهید به حیوانات کمک کنید، منتظرِ رفتن به دانشکده دامپزشکی نباشید. فعلاً در یک پناهگاه حیوانات، داوطلبانه مشغول شوید.

اگر می‌خواهید فیلمنامه بنویسید، یک فیلمنامه بنویسید.

اگر می‌خواهید بازاریابی کنید، یک دلیل خوب پیدا کنید و ایده‌تان را گسترش دهید. فوراً به مصرف‌کنندگان، درخواست خرید ندهید.

اگر می‌خواهید در کارتان استراتژیک‌تر یا انسانی‌تر باشید یا به کارتان اهمیت دهید، منتظر نمانید تا رئیس‌تان از شما بخواهد.

زمانی که گفتن «و» را در جملات‌مان کنار بگذاریم (مثلاً، من می‌خواهم این کار را انجام دهم «و» مشمول دستمزد خوب، دعوت، تأیید و موفقیت باشم)، انجام کاری که وعده‌اش را داده‌ایم، بسیار آسان‌تر می‌شود.


.
▪️همدلی با ارائه بازخورد مفید

▪️ ست‌گادین | شنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۲



وقتی یک دوست، پیشرفت کارش را به شما نشان می‌دهد، بهترین کمک شما به او این است که دیدگاه و ترجیحات کسی که این محصول برای او خلق می‌شود را تجسم کنید [و به دوستتان بگویید]. «من این محصول را دوست ندارم» جمله مفیدی نیست، زیرا این محصول اصلاً برای شما نیست. این بازخورد که «من می‌توانم تصور کنم که کسی که الف، ب یا ج را می‌خواهد، احتمالاً به دنبال ... باشد» بسیار مفیدتر است.

برای اینکه یک طراح اسباب‌بازی شوید، لازم نیست سه ساله باشید. برای ارائه بازخورد مفید در مورد یک طراحی جدید هم لازم نیست سه ساله باشید.

از سوی دیگر، وقتی یک دوست، چیزی را به شما نشان می‌دهد که تمام شده است، مهم‌ترین کاری که می‌توانید انجام دهید این است که دو یا سه چیز صادقانه و مثبت برای گفتن پیدا کنید. وقتی کسی به شما اعتماد می‌کند و کارش را با شما به اشتراک می‌گذارد و به اندازه کافی به دنیا اهمیت می‌دهد که پروژه‌ای را طبق برنامه پیش ببرد، همین دو مورد، ارزش تشویق دارند.


.
▪️رضایت آگاهانه (به ندرت چنین چیزی ممکن است)

▪️ ست‌گادین | یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۲



افراد بالغ دست به انتخاب می‌زنند و با عواقب آن انتخاب، زندگی می‌کنند.

هیچ کس دیگری نباید به ما بگوید که کدام طعم بستنی را ترجیح دهیم یا چه شغلی را انتخاب کنیم. ما خودمان خوب می‌دانیم که چه می‌خواهیم.

در عمل، «انتخاب فردی» برای انواع خاصی از تصمیمات، واقعاً خوب است. اما وقتی اثر شبکه، نهادهای صنعتی سودجو، آمار، تأثیرات بلندمدت و عوارض جانبی را اضافه می‌کنیم، اغلب [ ایده انتخاب فردی ] ازهم می‌پاشد.

تعداد کمی از افراد مبتلا به مرحله نهایی سرطان ریه وجود دارند که دهه‌ها پیش با تصمیمی کاملاً آگاهانه، سیگارکشیدن را شروع کرده‌اند. میلیون‌ها نوجوانی که به سیگار الکترونیکی معتاد شده‌اند هم مطمئناً این انتخاب را کاملاً آگاهانه انجام نداده‌اند. ما وسوسه می‌شویم که بطری‌ آب «رایگان» را که در بعضی از بازارهای محلی عرضه می‌شود، قبول کنیم بدون در نظر گرفتن اینکه بعد از نوشیدن آب و رها‌کردن بطری در طبیعت، چه اتفاقی می‌افتد. و در حالی که کنترل بیش از حد بر روی آزمایش و توزیع داروها کار آسانی است، کنترل‌نکردن آنها برایمان ساده‌تر است.

پاسخ درستی وجود ندارد، این صرفاً یک طیف است.

در حالت ایده‌آل، هر یک از ما می‌توانیم با اطلاعات دقیق، تصمیمات هوشمندانه و بلندمدت بگیریم. من خودم را کاملاً منطقی می‌دانم، اما مانند بسیاری از مردم، قبل از مصرف یک قرص یا خرید یک محصول جدید، مطالعات طولی [مشاهدهٔ مکرر یک متغیر در بازه‌های زمانی بلند‌مدت] انجام نمی‌دهم. ما از تبلیغات پرطمطراق(hype)، احساس هیجان و انتظار برای یک رویداد خاص(buzz) و وضعیت روانی و اجتماعی‌مان(status) برای تصمیم‌گیری استفاده می‌کنیم، بدون اینکه آمار یا نظرات افراد مشابه‌مان را در نظر بگیریم.

جامعه ممکن است پاسخی ایده‌آل برای این سوال که «مرز بین انتخاب فردی و استانداردهای جامعه کجاست؟» نداشته باشد، اما چنین سوالی ارزش پرسیدن را دارد. آیا احتمال دارد افراد گمراه شوند، گیج شوند یا فریب داده شوند تا دست به اقداماتی بزنند که به خود و دیگران آسیب می‌رساند؟ آیا سیستم به افراد برای عدم کسب رضایت یا کسب سود از عدم ارائه اطلاعات یا آگاهی کامل به مردم پاداش می‌دهد؟ آیا در فرآیندهای تصمیم‌گیریِ انسانیِ ما اشکالاتی وجود دارد که احتمالاً سازمان‌هایی به آنها دسترسی غیرمجاز دارند(hack) و هدف‌شان متفاوت از هدف ماست؟ آیا چیزی بنام پیامدهای سلامت عمومی داریم که تأثیر بیشتری نسبت به فواید فردی دارد؟

مانند اقتصاد خُرد، نظریه بازاریابی کلاسیک، در خلاء اتفاق میفتد، نه در دنیای واقعی. برای اجرای آن در مقیاس وسیع، باید در مورد تأثیر میلیون‌ها تصمیم که اغلب بدون شفافیت یا بدون وجود یک چشم‌انداز گرفته می‌شوند، سخت فکر کنیم.


.
▪️اما اگر داوطلبانه باشد چه؟

▪️ ست‌گادین | دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۲


برای بیش از ۱۳۰ سال، ما روز کارگر را در ایالات متحده و کانادا جشن می‌گیریم ...

روز کارگر در این حوالی، بیشتر به نشانه تغییر فصل تبدیل شده است. اختصاص‌دادنِ فقط یک روز به چیزی که سزاوار خیلی بیشتر اینهاست... برای بزرگداشت و تجلیل از کارگرانی که برای ساختن، فداکاری و تلاش می‌کنند.

همه نیاز به کار دارند، اما امروزه افراد، بیشتر از هر زمان دیگری این امتیاز را دارند که نوع کاری را که قرار است انجام دهند، انتخاب کنند. شما باید جایی کار کنید، اما لازم نیست حتماً اینجا باشد.

و من فکر می‌کنم منصفانه است که بگوییم تقریباً هر فردی که این وبلاگ را می‌خواند شغلی دارد که برای کسی که در اولین جشن روز کارگر مشغول به کار بود غیرقابل تشخیص است. در واقع، بسیاری از این مشاغل، اکنون برای مردم در همین ۱۵ سال پیش هم قابل تشخیص نیستند.

در حال حاضر تنها ۹ درصد از کارکنان اداری در منهتن، پنج روز در هفته به دفتر خود می‌روند.

هوش مصنوعی هم که به این ترکیب اضافه کنیم، شاهد تغییر دیگری خواهیم بود، تغییری که سریع‌تر از هر چیزی که قبلاً اتفاق افتاده است رخ می‌دهد.

در عین حال، همزمان با وجود بسیاری از مشاغل که افراد برای آنها دستمزد دریافت می‌کنند، افراد دیگری این مشاغل را برای سرگرمی انجام می‌دهند. نوازندگان آماتور ویولن، ویراستاران داوطلب در ویکی‌پدیا، افرادی که داوطلبانه برای کمک به ساختن خانه‌ها یا غذادادن به گرسنگان کمک می‌کنند.

آیا یک کار یا شغل، اگر ما توانایی انتخابِ انجام یا عدم انجام آن را داشته باشیم، هنوز هم می‌تواند کار تلقی شود؟

با دوشاخه‌شدن بازار، افراد بسیار زیادی از قافله عقب می‌مانند. بسیاری از افراد بخاطر تعهدات و قراردادها گیر افتاده‌اند، آنها مورد تقدیر قرار نمی‌گیرند و حقوق کمتری دریافت می‌کنند.

پس اگر شانس انتخاب داشته باشیم، باید خردمندانه انتخاب کنیم.


.
▪️دستورات لو گوبین

▪️ ست‌گادین | سه‌شنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۲


نویسنده افسانه‌ای Ursula Le Guin تابلویی روی میزش گذاشته بود به این مضمون:

- آیا حقیقت دارد؟

- آیا ضروری است؟ یا حداقل مفید است؟

- آیا دلسوزانه است؟ یا حداقل ضرری ندارد؟


این سوالات برای شروع، بد نیستند.


.
🟥فهرست



◾️واژگان ست‌گادین

- اثر شبکه Network effect

- ارائه‌کردن Shipping

- بازاریابی با کسب اجازه از مشتری Permission Marketing

- رقصیدن Dancing


◾️بازاریابی و فروش
- سال ۲۰۲۰
- سال ۲۰۲۱
- سال ۲۰۲۲

◾️راهبری و مدیریت
- سال ۲۰۲۰
- سال ۲۰۲۱
- سال ۲۰۲۲

◾️فناوری و ارتباطات
- سال ۲۰۲۰
- سال ۲۰۲۱
- سال ۲۰۲۲

◾️مهارت‌ها و دقت نظرها
- سال ۲۰۲۰
- سال ۲۰۲۱
- سال ۲۰۲۲

◾️رشد فردی
- سال ۲۰۲۰
- سال ۲۰۲۱
- سال ۲۰۲۲



.
طعم ست‌گادین pinned «🟥فهرست ◾️واژگان ست‌گادین - اثر شبکه Network effect - ارائه‌کردن Shipping - بازاریابی با کسب اجازه از مشتری Permission Marketing - رقصیدن Dancing ◾️بازاریابی و فروش - سال ۲۰۲۰ - سال ۲۰۲۱ - سال ۲۰۲۲ ◾️راهبری و مدیریت - سال ۲۰۲۰ - سال ۲۰۲۱ - سال…»
▪️معمای Big-O

▪️ ست‌گادین | چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲


در علم کامپیوتر، نماد Big-O راهی است برای صحبت در مورد اینکه وقتی ورودی‌ها شروع به افزایش می‌کنند، چه اتفاقی برای یک روش حل مسئله میفتد؟

به عنوان مثال، زمانی که فقط پنج یا شش عدد وجود دارد، مرتب‌کردن این اعداد، یک مساله آسان است. اما زمانی که باید ۵۰۰۰ عدد را مرتب کنید، یک الگوریتم کاملاً متفاوت مورد نیاز است.

مدل‌های کسب‌وکار شامل این موضوع هستند. اگر پادکست‌های بیشتری فهرست کنید یا کاربران بیشتری داشته باشید، اجرای یک پادکست، دشوارتر نمی‌شود. اما اداره یک بانک مواد غذایی، زمانی که ورودی‌ها و خروجی‌های شما افزایش می‌یابد، به طور تصاعدی دشوارتر می‌شود.

اگر کنفرانسی برگزار می‌کنید که انتظار دارید هر چند دقیقه یک یا دو نفر در آن حضور پیدا کنند، استخدام یک نفر برای بررسی ورود آنها حرکتی کاملاً واضح است.

اما اگر در یک زمان، انتظار پنج یا شش نفر را دارید، باید حداقل این تعداد نفر را استخدام کنید یا همه‌شان را بعنوان پشتیبان داشته باشید.

اما در مورد کنوانسیون بزرگی که در آن هزاران نفر ممکن است به یکباره بیایند چه می‌توان گفت؟ در این صورت، مشکل Big-O شما مستلزم آن است که ورود به سیستم را به طور کلی کنار بگذارید و از افراد بخواهید که ورود خود را از قبل به صورت آنلاین انجام دهند.

کسب‌وکارهای کوچک مامان و بابا(Mom-and-pop businesses) به این خاطر کار می‌کنند که یک مامان و یک بابا وجود دارد. اما وقتی ورودی‌ها شروع به افزایش می‌کنند، وقتی کسب‌وکار شروع به گسترش می‌کند، استخدام یک مامانِ دیگر، واقعاً سخت است. اصرار بیش از حد به استفاده از یک الگوریتم قدیمی، به یک بحران ختم می‌شود. ما باید قبل از اینکه به آن نیاز داشته باشیم در این فرآیند سرمایه‌گذاری کنیم، نه زمانی که شرایط اضطراری رخ می‌دهد.

مشکلات Big-O در بازاریابی، فروش، خدمات به مشتریان، امور مالی، تولید و انطباق وجود دارد. بداهه‌گویی یا تصمیم‌گیری بی‌برنامه، اشکالی ندارد، اما این رویکرد می‌تواند زمانی که همه چیز اشتباه می‌شود یا زمانی که به رویکرد ساختارمندتری نیاز است، به بحران تبدیل شود.


.
▪️مقاومت گسترده

▪️ ست‌گادین | دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۲


استیو پرسفیلد مقاومت را به‌عنوان اینرسی، داستان‌پردازی و بهانه‌تراشی‌هایی تعریف می‌کند که ما برای اجتناب از انجام کاری قدرتمند یا خلاقانه ایجاد می‌کنیم.

«سدّ نویسنده» (writer's block)، تعلل و به تعویق‌انداختن، اعتماد به نفس بیش از حد یا اعتقاد به استعداد کشف‌نشده، همه از علائم مقاومت هستند.

اینکه بدانیم نامی برای این علایم وجود دارد به ما کمک می‌کند با آن برقصیم. ما نمی‌توانیم مقاومت را از بین ببریم (هرچه سهم ما مهم‌تر و مفیدتر باشد، احتمال ظاهر‌شدن آن هم بیشتر است) اما می‌توانیم یاد بگیریم که از آن به عنوان یک قطب‌نما استفاده کنیم.

اگرچه مقاومت در چند سال اخیر، به عنوان یک هنجار فرهنگی گسترش یافته است. نارضایتی و بی‌علاقگی(Ennui)، اضطراب زیست‌محیطی، فرسودگی بازار، بی‌عدالتی و ناامیدیِ موجه از سیستم‌های طبقاتی، همگی مقاومت را تقویت کرده‌اند. به نظر می‌رسد که فرهنگ و فناوری، هر دو به بن‌بست رسیده‌اند و بهتر است بجای تلاش و اصرار بر پیشرفت، کنار بکشیم و استراحت کنیم.

این کار به نفغ مدافعان وضعیت موجود است اما ما را از مسیر سفرمان منحرف می‌کند.

اگر تاریخ، راهنمای ما باشد، متوجه می‌شویم که این دقیقاً همان لحظه‌ای است که ما به انگیزه‌ای برای خلق‌کردن نیاز داریم. برای تصور چیزی بهتر، ارایه کاری مهم و رهبری‌کردن.


.
▪️فلسفه عملی

▪️ ست‌گادین | سه‌شنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۲


مهندسی، تمرین قدرتمندی است برای ساختن مصنوعاتی که قادرند وظیفه خود را به درستی انجام دهند. مثل پل‌هایی که سقوط نمی‌کنند، نرم‌افزارهایی که اجرا می‌شوند، سرنگ‌های داخل وریدی که آلوده و عفونی نمی‌شوند.

اما اگر بخواهیم چیزی بسازیم، اینکه بدانیم به چه دردی می‌خورد، بسیار کمک‌مان می‌کند.

«این محصول، به چه دردی می‌خورد؟» سوالی ضروری است که باید از خودمان بپرسیم. در حالیکه، اجتناب از پرسیدن این سوال، کار آسانی است.

اگر می‌خواهید زمان، پول و تلاش خود را برای ایجاد چیزی صرف کنید، چگونه متوجه خواهید شد که این کار جواب خواهد داد یا نه؟ چه اتفاقی باید بیفتد تا ارزش این تلاش را داشته باشد؟

البته این سوال نه فقط در مورد پل‌ها بلکه باید در مورد تشکیل جلسات، نوشتن یادداشت‌ها و دورهمی‌های خانوادگی هم پرسیده شود.

بله، در مورد بازاریابی هم باید پرسیده شود.

«این محصول به درد چه کسی می‌خورد؟»

«این محصول، به چه دردی می‌خورد؟»


.
▪️محصول حداقلیِ قابلِ حیات و ترس

▪️ ست‌گادین | چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۲


عرضه محصولِ حداقلیِ قابل حیات( minimum viable product: MVP )، یک روش قدرتمند برای فهمیدن این نکته است که آیا راه حلی که شما ارایه کرده‌اید، جایی در بازار پیدا می‌کند یا خیر. [ محصول حداقلی قابل حیات(MVP) نسخه‌ای از یک محصول یا خدمات جدید است که با حداقل ویژگی‌های لازم برای جلب رضایت پذیرندگان اولیه و جمع‌آوری بازخورد برای توسعه در آینده، تولید و به بازار عرضه می‌شود. هدف از ایجاد یک MVP این است که به سرعت، محصولی را به بازار عرضه کنیم که عملکرد کافی برای اعتباربخشیدن به ایده‌مان و جمع‌آوری دیدگاه‌های کاربران واقعی را قبل از سرمایه‌گذاری زمان و منابع بیشتر برای توسعه داشته باشد.]

ظهور شکلات Bean-to-bar در ایالات متحده، به این دلیل اتفاق نیفتاد که روزی یک نفر با جمع‌آوری میلیون‌ها دلار، یک کارخانه بسازد و سپس همه قفسه‌های A&P را پر از شکلات کند. این اتفاق به این دلیل رخ داد که John Scharffenberger، یک بسته کوچک شکلات را با دستان خودش درست کرد و آن را برای فروش به یک بازار محلی آورد. همین کافی بود تا بفهمد که آیا مردم نیز همان چیزی را که او در ذهنش داشت می‌خواستند یا نه.

در کتاب This is Marketing، من در مورد پسر عمویش صحبت می‌کنم. در مورد اقلیت مخاطبان همیشگیSmallest viable audience:) SVA ). این یک «هدف» نیست، زیرا ما شکار نمی‌کنیم. در عوض، این بخشی است که شما آن را برای لذت‌بردن انتخاب کرده‌اید. آنقدر لذت می‌برید که دوباره به اینجا برگردید و شاید این خبر را برای بقیه هم پخش کنید.

در مورد MVP و SVA ، ترس به چند شکل ظاهر می‌شود:

- [ترس از ناعادلانه قضاوت‌شدن:] ممکن است وسوسه شوید که محصول حداقلی قابل حیات(MVP) خود را بسیار پیچیده و با ویژگی‌های کامل عرضه کنید. چرا که داشتن تمام ویژگی‌های اضافی می‌تواند به جلوگیری از هرگونه سوء تفاهم کمک کند و باعث شود تا اطمینان حاصل کنید که ناعادلانه قضاوت نمی‌شوید. اما هدف ما این نیست که به طور کامل درک شویم، بلکه کشف این نکته است که آیا خودمان مسأله موجود در بازار را به خوبی فهمیده‌ایم تا نوری بر آن بتابانیم؟

- [ترس از شکست:] همچنین ممکن است MVP شما آنقدر بی‌مصرف و به دردنخور باشد که جواب ندهد. خب، پس نگران نباشید، دیگر خلاص شده‌اید و می‌توانید برگردید سر هر کاری که قبلاً انجام می‌دادید.

- [ ترس از نارضایتی اقلیت مخاطبان همیشگی:] بسیار معمول است که جمعیت SVA را خیلی زیاد کنیم. وقتی به دنبال خدمات‌رسانی به مخاطبان متنوعی از مردم هستید، اگر کسی پیشنهاد، محصول یا درخواست شما را هم رد کرد، خیالتان آزرده نمی‌شود. [ ولی باید بدانید ] هدف از شناسایی SVA این است که واقعاً روشن شود که آیا افرادی را پیدا کرده‌اید که به شما نیاز دارند یا نه؟

هم MVP و هم SVA هر دو بطور عمدی، ساختارهای ترسناکی هستند. هدف از تعریف آنها این است که بجای اتلاف وقت با پنهان‌شدن و فرار از مسوولیت، نکته‌ خاصی را به سرعت بیاموزید.


.
▪️دوباره فریب خوردیم

▪️ ست‌گادین | جمعه ۲۴ شهریور ۱۴۰۲


اگر آنچه را که اکنون می‌دانی آن زمان هم می‌دانستی، آیا همان تصمیم را می‌گرفتی؟

در پنجاه سال گذشته، بیش از ۲۵,۰۰۰,۰۰۰ آمریکایی به دلیل استعمال سیگار، جان خود را از دست داده‌اند. این آمار در سراسر جهان، به طور قابل توجهی بالاتر است. این تعداد، پنجاه برابر تعداد کشته‌شدگان آمریکایی در جنگ جهانی دوم است.

چگونه بازاریابانِ سیگار توانستند عرضه محصول خود را برای چندین دهه، پس از مشخص‌شدن چنین خطری ادامه دهند؟ آیا می‌توانیم ببینیم چه تعداد از صنایع از این بازی برای فروش محصولاتی که بر خلاف منافع ما هستند استفاده می‌کنند؟

محرک‌های کلیدی در اثربخشی یک بازاریابی گسترده، عبارتند از وضعیت(status) و وابستگی(affiliation).

۱- وضعیت یعنی نمایشِ حالتِ انجام کاری که James Dean یا یکی دیگر از ستاره‌های سینما در یک فیلم انجام داد. وضعیت یک ستاره موسیقی راک یا یک جاسوس [ هم همین اثر را می‌گذارد].

زنان در مکان‌های عمومی سیگار نمی‌کشیدند تا اینکه در یک شیرین‌کاری که به خوبی تبلیغ شد، زنان جامعه با کشیدن سیگار در حین راه‌رفتن در رژه روز عید پاک در خیابان پنجم نیویورک، یک رفتار هنجارشکنانه انجام دادند. نباید چنین رفتاری کار کند، اما کار کرد. [ چرا؟ بخاطر کسبِ] موقعیت اجتماعی(Status cues).

۲- وابستگی یعنی فشار اجتماعی(peer pressure)، آزادی Marlboro Man [مرد مارلبورو یک چهره گاوچران خشن و مستقل بود که برای تبلیغ سیگار مارلبورو استفاده می‌شد و نمادی از آزادی و اتکا به خود بود ]، آداب و رسوم و ارزش‌های اجتماعی ایجادشده توسط افراد با موقعیت اجتماعی بالا... چون هیچ نوجوانی نمی‌خواهد از همسالان خود عقب بماند.

همین اتفاق در مورد الگوی رفتاری(meme) ظاهراً غیر کشنده اما گران‌قیمت حلقه نامزدی الماس نیز رخ داد [ به دلیل عدم تقاضای زیاد الماس در آن زمان، شرکت DeBeers تلاش‌های زیادی برای ایجاد تقاضا در ذهن مردم کرد. مهم‌ترین موفقیتش در این بود که بتواند الماس را سمبل محبت و پایبندی یک مرد به یک زن نماید]. DeBeers با استفاده از تاکتیک‌های مشابه، ایجاد انتظارات از یک وضعیت اجتماعی و خلق استانداردهای فرهنگی، مردم را وادار کرد تا میلیاردها دلار برای سنگ‌های کوچک خرج کنند.

و در کمال تعجب، من هم مانند میلیون‌ها نفر دیگر، دوباره با اجاق گاز فریب خوردم. چگونه؟ با دورشدن از وابستگی به کاری که والدین‌مان انجام می‌دادند یعنی استفاده از وسایل گرمایشی الکترونیکی سنتی با آن المنت‌های مارپیچ و رفتن به سمت قدرت و وضعیت استفاده از اجاق گاز. مثل پرومته که آتش را دزدید.

البته استخراج سنتی الماس، کاری وحشیانه، خطرناک و کثیف است. و ما اکنون و از مدت‌ها پیش می‌دانیم که استفاده از اجاق گاز در آشپزخانه یا آپارتمان، بطور غیر قابل توجیه و بیهوده‌ای خطرناک است. به ویژه برای کودکان و دیگرانی که در محیط خانه نفس می‌کشند.

و با این حال ما مقاومت می‌کنیم! ما نمی‌خواهیم چیزی را رها کنیم که بخشی از هویت ماست، چیزی که با آن بزرگ شده‌ایم یا آرزوی به دست‌آوردن آن را داریم. واقعاً مهم نیست که جایگزین‌های ظریف و زیبایی برای سنگ‌ها وجود داشته باشد یا اینکه یک اجاق برقی القایی، حتی بهتر از گاز کار کند. این داستان و روشی است که به ما فروخته شده است.

وضعیت موجود(status quo)، چیزی انعطاف‌پذیر است. اگر ما تغییر روش دهیم، تقریباً همه کسانی که در تجارت جواهرات یا تجارت لوازم خانگی هستند، عملکرد خوبی (و شاید حتی بهتری) خواهند داشت. مگر اینکه بگویید من [ تغییر روش نمی‌دهم چون ] صاحب یک معدن الماس یا یک شرکت خط لوله‌ام. احتمالاً تغییر روش به یک جایگزین انعطاف‌پذیرتر، ایمن‌تر و مهربان‌تر برای تجارت هم خوب است.

اما داستان‌ها پابرجا هستند. داستان‌هایی در مورد وضعیت، در مورد وابستگی و خطرات جدید.

بیشتر: گاز، الماس، رژه عید پاک


.
▪️من همیشه این کار را اشتباه انجام داده‌ام

▪️ ست‌گادین | شنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۲


این یکی از مزایای بزرگ یادگیری است. همچنین یک چالش رایج است.

وقتی در کاری بهتر می‌شویم، یک لحظه قبل از بهترشدن، احساس بی‌کفایتی می‌کنیم. در آن لحظه، ما دقیقاً مطمئن نیستیم که چگونه آن کار را بهتر انجام دهیم، اما متوجه می‌شویم که روش ما برای انجام آن کار، تقریباً به درد نمی‌خورد.

این می‌تواند چیزی ساده و قابل فهم باشد: مثلا هفته گذشته فهمیدم که ماهیتابه را برای درست‌کردن دوسا [ مشابه نان رگاگ]، زیادی داغ می‌کردم و به همین دلیل است که (به طور متناقضی) ترد نمی‌شود. سال‌ها رفتار ثابت من، در یک لحظه واژگون شد. بهترشدن، می‌تواند در مورد چیزی عمیق‌تر باشد و درک ما را از دیگران و خودمان تغییر دهد.

اگر نیاز دارید که ثابت کنید حق با شماست، یادگیری برای شما یک چالش است. اگر مشتاق هستید که ثابت شود اشتباه می‌کنید، یادگیری برای شما لذت‌بخش است.


.
▪️فقط تماشاچی

▪️ ست‌گادین | دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲


خیلی از مردم به ساحل می‌روند اما تعداد بسیار کمی از آنها وارد آب می‌شوند.

سه‌هزار دانش‌آموز برای تماشای بازی بیست‌نفر از همسالان خود به زمین فوتبال می‌روند.

ما به یک کنفرانس می‌رویم تا با مردم ملاقات کنیم و ارتباط برقرار کنیم و سپس بیشتر وقت خود را به این امید می‌گذرانیم که شخص دیگری ما را ببیند و به اندازه کافی به ملاقات و ارتباط با ما اهمیت دهد.

دوستی به تازگی وارد دانشگاه شده است و کمی نگران است که شب‌ها کار زیادی برای انجام‌دادن وجود ندارد. این سوال پیش می‌آید که «چرا افراد دیگری را که در شب، کاری برای انجام‌دادن ندارند، سازماندهی نکنیم و به آنها کاری برای انجام‌دادن ندهیم؟»

میلیون‌ها سال فرگشت، ما را تشویق می‌کند از غریبه‌ها و تجربیات جدید دوری کنیم. دهه‌ها مدرسه و تلقین به ما آموزش می‌دهد که در مسیر تعیین‌شده خود بمانیم، منتظر دستور باشیم و سرمان را پایین نگه داریم.

و با این حال، افراد زیادی به کنفرانس‌ها می‌روند…

دفعه بعد، به سراغ اولین فردی که ببینید به گروهی وابسته نیست بروید و چند سوال سخاوتمندانه بپرسید، از همان سوالاتی که دوست دارید کسی از شما بپرسد.

وقتی به یک انجمن آنلاین می‌پیوندید، بعید است که با درگیرنشدن، منفعل‌ماندن و در کمین‌نشستن، چیزی را که می‌خواهید به دست آورید. فرد دیگری که او هم در کمین نشسته پیدا کنید و به پیشبرد موضوع او کمک کنید. البته سخاوتمندیِ فعالانه با شلوغ‌بازی فرق دارد.

به جای اینکه منتظر بمانید تا وقتی که تیم دانشگاه را تشکیل دهید، یک لیگ درون‌مدرسه‌ای را کلید بزنید، حتی اگر فقط یک بعد از ظهر طول بکشد.

اگر فقط تماشا‌چی هستید، در خانه بمانید. چیزهای زیادی برای دیدن از روی مبل خود دارید.

افرادی که به دنبال ایجاد تفاوت هستند، باید کارشان را با کمک به کسانی آغاز کنند که می‌خواهند تفاوت بیافرینند.



.
▪️راحتی و کلاهبرداری

▪️ ست‌گادین | سه‌شنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲


دوران کلاهبرداری فرا رسیده است. با کمک هوش مصنوعی، ارزهای بدون مرز و اینترنت اشیا، افراد بیشتری نسبت به گذشته با تکیه بر دزدی، جعل هویت و کلاهبرداری، زندگی می‌کنند.

دورانی که دنیا این قدر در آسایش و راحتی نبود، این کارها سخت بودند. بانکدار، شخص مسوول جمع‌آوری کمک‌های مالی خیریه و حتی پسر عموی شما نیز شخصاً با شما ملاقات می‌کردند.

همان راحتی که ما به آن متمایل شده‌ایم ( تعاملات دیجیتال، ورود سریع، شناسه تماس‌گیرنده )، اکنون علیه ما استفاده می‌شود.

اینجا یک چک لیست سریع وجود دارد که باید به خاطر داشته باشید:

۱- اگر کسی از موسسه‌ای با شما تماس می‌گیرد، تصور نکنید که از آن موسسه مشخص با شما تماس می‌گیرد. خودتان دوباره با شماره اصلی و رسمی آن موسسه تماس بگیرید. شناسه تماس گیرنده، دیگر واقعی نیست.

۲- اگر کسی در مورد موضوعی فوری به شما ایمیل زد، شماره تلفن او را بگیرید و با او تماس بگیرید. از پرسیدن سوال دریغ نکنید و پول ارسال نکنید. فیلد «فرستنده» در ایمیل نیز دیگر واقعی نیست.

۳- اکنون جعل هویت صدای یک نفر و ایجاد عکس‌ها و ویدیوهای دیجیتالی که واقعی به نظر می‌رسند، ارزان و آسان است.

۴- از دکمه دوستان و خانواده Paypal برای خرید آنلاین چیزها استفاده نکنید.

۵- کارت هدیه نخرید. برای کسی که با شما تماس می‌گیرد، کارت هدیه نخرید.

البته همه این‌ها منجر به تنزل اعتماد می‌شوند. هنگامی که ما شروع به تجارت برای راحتی و آسایش کردیم، بخشی از جامعه و انسانیت خود را نیز دور انداختیم.


.
▪️یک اعتراض یا یک پروژه؟

▪️ ست‌گادین | پنج‌شنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲


اعتراضات و تظاهرات، برون‌ریزی خشم و نا‌امیدی‌اند. معترضان با تعیین زمان مشخص و ایجاد محیطی که دلایل و انتظارات اجتماعی فراوانی برای پیوستن و مشارکت وجود داشته باشد، افرادی را گرد هم می‌آورند که ممکن است در ابتدا برنامه‌ای برای حضور نداشته باشند.

اعتراضات، حامل پیام هستند.

اما تقریباً هربار، همان موضوعی که اعتراض را جذاب می‌کرد، تغییر چندانی نمی‌کند. به این دلیل که اعتراضات، لحظه‌ای، موقت و فوری هستند. حفظ وضعیت موجود، برای بقای اعتراضات، خوب است. به همین دلیل هنوز هم وضعیت موجود ادامه دارد.

جایگزین اعتراضات و تظاهرات، راه‌اندازی یک پروژه است. یک پروژه با یک اعتراض شروع می‌شود و با این جمله تمام می‌شود: « ما فردا برمی‌گردیم و دوستان خود را هم می‌آوریم.»

یک پروژه، بدون تسلیم‌شدن ادامه می‌یابد. بازی طولانی‌تری انجام می‌دهد. همان بازی‌ که می‌تواند از وضعیت موجود پیشی بگیرد.

یک پروژه، سیستم را شناسایی می‌کند و یک رویکرد سیستماتیک برای تغییر آن سیستم به ارمغان می‌آورد.

وقتی پروژه‌ها با کرونومتر [مقطعی و لحظه به لحظه] دیده می‌شوند، خسته‌کننده به نظر می‌رسند، اما وقتی با تقویم [ و در بلند مدت] اندازه‌گیری می‌شوند، قدرتمند هستند.



.
▪️رسیدن به مقام «نه‌ گفتن»

▪️ ست‌گادین | جمعه ۳۱ شهریور ۱۴۰۲


«بله»، کلمه‌ای جادویی است. امکان‌ها و حرکت‌های رو به جلو را به ارمغان می‌آورد.

اما بدون گفتن «نه» تقریبا غیرممکن است «بله» وجود داشته باشد و «نه‌ گفتن» می‌تواند به همان‌اندازه ترسناک باشد.

۱- نوعی «نه‌ گفتن» عبارت است از « من نمی‌توانم این کار را بکنم.». نه گفتنی که دلالت بر امتناع از سقوط، دوری از هیاهوهای خودخواهانه، اجتناب از غرایز یا رویگرداندن از راه‌های میان‌بری دارد که عزت، کرامت و امکان را از دیگران سلب می‌کند. این «نه» است که استانداردهای ما را ایجاد می‌کند.

۲- نوع دوم «نه گفتن» از این قرار است: « من باید یک فرد خاص معنادار باشم، نه یک آدم کلی سرگردان». منظور Zig از گفتن عبارت فوق این بود که شهامت تمرکز و تخصص، زمانی مفید است که ما خودمان را درگیر هدفی مهم کنیم، نه اینکه صرفاً کسی را که در حال حاضر درست روبرویمان نشسته است راضی کنیم.

وقتی به کسی که دوستش داریم یک «نه» سخاوتمندانه می‌گوییم، به کار خود و نقش دوست‌مان در آن کار احترام می‌گذاریم. یعنی برای ما مهم است که بینشی به دیگران در مورد تغییری که می‌خواهیم ایجاد کنیم ارائه دهیم و همزمان که به توانایی‌هایمان می‌نازیم، در اعتراف به کارهایی که نمی‌توانیم انجام دهیم صادق باشیم.

رسیدن به مقام «نه گفتن» نیازمند آن است که به ایجاد تفاوت اهمیت دهیم و شجاعت کافی برای گفتن حقیقت را داشته باشیم.

.