#شاهنشاه
#از_افسری_تا_شفاعت_مصدق
#مصدق_خائن_بیچشم_و_رو
📖 بخشی از کتاب ماندگار شاهنشاه ، "ماموریت برای وطنم"
📎 متن بپیوست
https://t.me/na_ta_ma/571
#ناتاما
@na_ta_ma
#از_افسری_تا_شفاعت_مصدق
#مصدق_خائن_بیچشم_و_رو
📖 بخشی از کتاب ماندگار شاهنشاه ، "ماموریت برای وطنم"
📎 متن بپیوست
https://t.me/na_ta_ma/571
#ناتاما
@na_ta_ma
#از_افسری_تا_شفاعت_مصدق
#انصاف_راستگویی_وطنپرستی_شاهنشاه
💢 خلاصه ی بخشی از زندگی شاهنشاه از قلم و زبان خود ایشان در کتاب ماندگار "ماموریت برای وطنم"
📖 از فارغ التحصیلی از دانشگاه ارتش تا وساطتت برای آزادی زندانیانی همچون مصدقِ بی چشم و رو :
@na_ta_ma
(( ...... با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل شدم و بلافاصله بعنوان بازرس در ارتش شاهنشاهی مشغول خدمت گردیدم. در انجام این وظیفه هر روز دوبار صبح و عصر برای بازدید وضع سربازان و واحدهای ارتش به تاسیسات و ادارات نظامی سرکشی میکردم و در مانورها شرکت مینمودم و در عملیات افراد نظارت مستقیم داشتم و حتی مشق سربازان را زیر نظر میگرفتم و گاهی شب ها هم به مانورهای نظامی میرفتیم.این برنامه سنگین بود و زندگانی را یکنواخت میکرد ولی چون به ارتش علاقه ی بسیار داشتم و در تجدید و تشکیل ارتش نوین خدمتی به عهده من محول بود احساس خستگی نمیکردم.
در همان موقع بود که به مرحله زناشویی وارد شدم و با یک شاهزاده خانم مصری (والا حضرت فوزیه ازدواج کردم که تفصیل آن در فصول آینده نگاشته میشود).
علاوه بر وظایف نظامی که بر عهده داشتم مجبور بودم هر روز پدرم را ملاقات کنم و این ملاقات ها اغلب صبح و گاهی هم نیم ساعت قبل از ظهر صورت میگرفت و در موقع صرف ناهار در حضور وی بودم و چه بسا اتفاق میفتاد که بعد از ظهر ها نیز برای پاره ای از امور احضار میشدم و در تمام این ملاقات های روزانه در باره ی اوضاع جاری و سیاست داخلی و خارجی کشور مذاکره میکردیم.
در مسافرت هایی که پدرم به نواحی مختلف ایران میکرد نیز با او همراه بودم زیرا پدرم علاقه داشت که مرا با خود به نقاط مختلف گوناگون مملکت برده و با وضع عمومی مردم و موقعیت جغرافیایی کشور و مسائل مربوط به هر ناحیه آشنا سازد،
و در طی این مسافرت ها هم راجع به جزئیات امور با من مذاکره میکرد ولی باید دانست که کلمه ی مذاکره در این مورد کاملا به معنای واقعی خود استعمال نشده است زیرا اصولا کلیه ی مامورین دولت و مسئولین امور کشور در هنگام صحبت به قدری مرعوب وی واقع شده و جانب تکریم و ادب را نگاه میداشتند که مجال مذاکره به معنای واقعی کلمه باقی نمیماند.
من هم اغلب با اشاره و اختصار عقاید و نظریات خود را بدون اینکه جنبه ی مذاکره و مباحثه داشته باشد بسمع او میرساندم.
با وصف این در آن سن نوزده سالگی گهگاه هم عقاید خود را صریحا در مسائل مختلف به وی عرضه میداشتم و عجب این بود که او همیشه نظریات و عقاید مرا با صبر و حوصله استماع مینمود و پیشنهادات مرا کمتر رد میفرمود.
مثلا در اثر شفاعت مصرانه ی من بسیاری از زندانیان سیاسی آزادی یافتند.
شاید جای افسوس باشد ولی یکی از این افراد دکتر مصدق بود که بعدا در دوره زمامداری خود چیزی نمانده بود که کشور را بافلاس بکشاند و سلسله ای را که پدرم بنیاد نهاده بود براندازد.
با آن که مصدق بارها گفته بود که من جان وی را از خطر مرگ نجات داده ام همه دیدند که این دین را به چه طریق عجیبی ادا کرد و چگونه از من حق شناسی نمود.
پدرم مصدق را به اتهام همکاری با یک دولت خارجی و توطئه برعلیه دولت ایران توقیف کرده بود و نمیدانم در فکر وی چه میگذشت که مخالفین خود را به همکاری با خارجی ها مخصوصا انگلیسی ها متهم میکرد.
مصدق به نقطه دور افتاده و بد آب و هوایی تبعید شد و چون پیر و علیل بود و به احتمال قوی از این تبعید به سلامت باز نمیگشت ولی من از او شفاعت کردم و وی پس از چند ماه آزاد گردید.
در فصل آینده شرح خواهم داد که از این آزادی چه استفاده ای کرد. گاهی که در این باره فکر میکنم در صحت اقدام آن روز خود و شفاعت از وی مردد میشوم ولی نسبت به اغلب کسانی که در اثر شفاعت و کوشش من از زندان آزاد شدند احساس مسرت و خرسندی میکنم.
واقعه جالب دیگری در این روابط صمیمانه خود و پدرم و من در اشتباه بودم. ...... ))
📘 ماموریت برای وطنم / صفحات ۱۱۰_۱۰۸
👑 محمدرضاشاه پهلوی
پ.ن ۱: شاهنشاه
جانب انصاف و راستگویی را در تمام مطالب خود رعایت کرده و و همچنین به برخی از اشتباهات خود تا قبل از نگارش این کتاب در سال ۳۸، اقرار میکند همانطور که در کتاب های «به سوی تمدن بزرگ» و «پاسخ به تاریخ» رعایت میکند.
پ.ن ۲: مصدق السلطنه قاجاری، خائن و دروغگوی بزرگ معاصر، که پاسخ مهر و بخشس شاهنشاه ناجی خود را، با خیانت، با به سقوط کشاندن کشور و مردم، با کودتا بر علیه شاه و کشور و با پست ترین کارها داد.
مصدق آینه ویرانی و تجسمی از رژیم جمهوری اسلامی است.
https://t.me/na_ta_ma/570
#ناتاما
@na_ta_ma
@natamabot
#انصاف_راستگویی_وطنپرستی_شاهنشاه
💢 خلاصه ی بخشی از زندگی شاهنشاه از قلم و زبان خود ایشان در کتاب ماندگار "ماموریت برای وطنم"
📖 از فارغ التحصیلی از دانشگاه ارتش تا وساطتت برای آزادی زندانیانی همچون مصدقِ بی چشم و رو :
@na_ta_ma
(( ...... با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل شدم و بلافاصله بعنوان بازرس در ارتش شاهنشاهی مشغول خدمت گردیدم. در انجام این وظیفه هر روز دوبار صبح و عصر برای بازدید وضع سربازان و واحدهای ارتش به تاسیسات و ادارات نظامی سرکشی میکردم و در مانورها شرکت مینمودم و در عملیات افراد نظارت مستقیم داشتم و حتی مشق سربازان را زیر نظر میگرفتم و گاهی شب ها هم به مانورهای نظامی میرفتیم.این برنامه سنگین بود و زندگانی را یکنواخت میکرد ولی چون به ارتش علاقه ی بسیار داشتم و در تجدید و تشکیل ارتش نوین خدمتی به عهده من محول بود احساس خستگی نمیکردم.
در همان موقع بود که به مرحله زناشویی وارد شدم و با یک شاهزاده خانم مصری (والا حضرت فوزیه ازدواج کردم که تفصیل آن در فصول آینده نگاشته میشود).
علاوه بر وظایف نظامی که بر عهده داشتم مجبور بودم هر روز پدرم را ملاقات کنم و این ملاقات ها اغلب صبح و گاهی هم نیم ساعت قبل از ظهر صورت میگرفت و در موقع صرف ناهار در حضور وی بودم و چه بسا اتفاق میفتاد که بعد از ظهر ها نیز برای پاره ای از امور احضار میشدم و در تمام این ملاقات های روزانه در باره ی اوضاع جاری و سیاست داخلی و خارجی کشور مذاکره میکردیم.
در مسافرت هایی که پدرم به نواحی مختلف ایران میکرد نیز با او همراه بودم زیرا پدرم علاقه داشت که مرا با خود به نقاط مختلف گوناگون مملکت برده و با وضع عمومی مردم و موقعیت جغرافیایی کشور و مسائل مربوط به هر ناحیه آشنا سازد،
و در طی این مسافرت ها هم راجع به جزئیات امور با من مذاکره میکرد ولی باید دانست که کلمه ی مذاکره در این مورد کاملا به معنای واقعی خود استعمال نشده است زیرا اصولا کلیه ی مامورین دولت و مسئولین امور کشور در هنگام صحبت به قدری مرعوب وی واقع شده و جانب تکریم و ادب را نگاه میداشتند که مجال مذاکره به معنای واقعی کلمه باقی نمیماند.
من هم اغلب با اشاره و اختصار عقاید و نظریات خود را بدون اینکه جنبه ی مذاکره و مباحثه داشته باشد بسمع او میرساندم.
با وصف این در آن سن نوزده سالگی گهگاه هم عقاید خود را صریحا در مسائل مختلف به وی عرضه میداشتم و عجب این بود که او همیشه نظریات و عقاید مرا با صبر و حوصله استماع مینمود و پیشنهادات مرا کمتر رد میفرمود.
مثلا در اثر شفاعت مصرانه ی من بسیاری از زندانیان سیاسی آزادی یافتند.
شاید جای افسوس باشد ولی یکی از این افراد دکتر مصدق بود که بعدا در دوره زمامداری خود چیزی نمانده بود که کشور را بافلاس بکشاند و سلسله ای را که پدرم بنیاد نهاده بود براندازد.
با آن که مصدق بارها گفته بود که من جان وی را از خطر مرگ نجات داده ام همه دیدند که این دین را به چه طریق عجیبی ادا کرد و چگونه از من حق شناسی نمود.
پدرم مصدق را به اتهام همکاری با یک دولت خارجی و توطئه برعلیه دولت ایران توقیف کرده بود و نمیدانم در فکر وی چه میگذشت که مخالفین خود را به همکاری با خارجی ها مخصوصا انگلیسی ها متهم میکرد.
مصدق به نقطه دور افتاده و بد آب و هوایی تبعید شد و چون پیر و علیل بود و به احتمال قوی از این تبعید به سلامت باز نمیگشت ولی من از او شفاعت کردم و وی پس از چند ماه آزاد گردید.
در فصل آینده شرح خواهم داد که از این آزادی چه استفاده ای کرد. گاهی که در این باره فکر میکنم در صحت اقدام آن روز خود و شفاعت از وی مردد میشوم ولی نسبت به اغلب کسانی که در اثر شفاعت و کوشش من از زندان آزاد شدند احساس مسرت و خرسندی میکنم.
واقعه جالب دیگری در این روابط صمیمانه خود و پدرم و من در اشتباه بودم. ...... ))
📘 ماموریت برای وطنم / صفحات ۱۱۰_۱۰۸
👑 محمدرضاشاه پهلوی
پ.ن ۱: شاهنشاه
جانب انصاف و راستگویی را در تمام مطالب خود رعایت کرده و و همچنین به برخی از اشتباهات خود تا قبل از نگارش این کتاب در سال ۳۸، اقرار میکند همانطور که در کتاب های «به سوی تمدن بزرگ» و «پاسخ به تاریخ» رعایت میکند.
پ.ن ۲: مصدق السلطنه قاجاری، خائن و دروغگوی بزرگ معاصر، که پاسخ مهر و بخشس شاهنشاه ناجی خود را، با خیانت، با به سقوط کشاندن کشور و مردم، با کودتا بر علیه شاه و کشور و با پست ترین کارها داد.
مصدق آینه ویرانی و تجسمی از رژیم جمهوری اسلامی است.
https://t.me/na_ta_ma/570
#ناتاما
@na_ta_ma
@natamabot
Telegram
ناگفتههای تاریخ معاصر ایران-ناتاما
#شاهنشاه
#از_افسری_تا_شفاعت_مصدق
#مصدق_خائن_بیچشم_و_رو
📖 بخشی از کتاب ماندگار شاهنشاه ، "ماموریت برای وطنم"
📎 متن بپیوست
https://t.me/na_ta_ma/571
#ناتاما
@na_ta_ma
#از_افسری_تا_شفاعت_مصدق
#مصدق_خائن_بیچشم_و_رو
📖 بخشی از کتاب ماندگار شاهنشاه ، "ماموریت برای وطنم"
📎 متن بپیوست
https://t.me/na_ta_ma/571
#ناتاما
@na_ta_ma