پاکدینی ـ احمد کسروی
8.2K subscribers
8.13K photos
457 videos
2.28K files
1.72K links
کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini

بوست
https://t.me/boost/pakdini

پیام بما
@PakdiniHambastegibot

farhixt@gmail.com
Download Telegram
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
از آنسو این نیز نشان داده‌ایم که توده‌هایی که توانسته‌اند سد خودکامگی (دیکتاتوری) را بشکنند و دمکراسی را نیرومند گردانیده‌اند ، راهشان جز این نبوده که همه دست بهم داده کوشیده‌اند معنی راست دمکراسی ، میهن‌پرستی و کوشش حزبی را بشناسند و به آن رفتار کنند. در برابر حکومت خودکامه یک تیپ بایستند و همه تنها سود توده را بدیده گیرند و از یک بار اعتراض و کوشش نیز انتظار یک فیروزی بزرگ نداشته باشند بلکه چنانکه در آن کشورها رخ داده سالها کوشیده و در میان آن کوششها به یاد دادن معنی ریشه‌ای دمکراسی و نیرومند گردانیدن بنیادهای آن کوشیده‌اند و سرانجام حکومت را در برابر کوششهای خود زبون و درمانده گردانیده‌اند.

(1) : امروز این رویه‌ی دیگری پیدا کرده و آن اینکه هر چند تنی یک کانال یا پایگاه اینترنتی برپا نموده اندیشه‌های مردم را براه دیگری می‌کشانند.
(2) : معنی راست هر کدام از اینها در نوشتارهایی بازنموده شده. برای نمونه سه دفتر «معنی دمکراسی» ، «حزب و گمراهیهای سیاسی» ، «حقایق زندگی» خوانده شود.
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار سوم : زیانهایی که از این کیش برمی‌خیزد (12 از 21)


پنجم : داستان امام ناپیدا گذشته از ایرادهایش ، زیانهایی نیز بزندگانی دارد. شما با هر شیعی گفتگو از گرفتاریها کنید یا آرزوی نیکی جهان بمیان آورید ، بیدرنگ بپاسخ پرداخته خواهد گفت : «باید خودش بیاید و کارها را درست کند». در تبریز گویند : «فدا اولوم ، گَرَک اوزی گَلسون». ⁽¹⁾

می‌باید روشن گردانم که چیزهایی که ما گرفتاری می‌شماریم در پیش شیعیان گرفتاری نیست. مثلاً پس ماندن توده ، چیرگی بیگانگان ، ناتوانی دولت ، نابسامانی کشور ، پستی خیمها و سَهِشها و مانند اینها ، نه‌ چیزهاییست که شیعیان باک دارند و گرفتاری شمارند. یک شیعی تا راه کربلا باز و روضه‌خوانی آزاد است و دست بکلاه و رخت او زده نمی‌شود ، بهیچ چیزی ارج نگزارد. در نزد شیعی بیگانگان که بایشان آزادی در کیش می‌دهند ، بهتر از یک دولت ایرانیست که آزادی از دستشان بگیرد. این چیزیست که بارها بزبان آورده‌اند.

در پیش آنان گرفتاری آنست که می‌بینند بسیاری از جوانان و دیگران سست‌باور شده‌اند و بروضه نمی‌روند ، و در آرزوی زیارت نمی‌باشند ، و بملایان ارجی نمی‌گزارند. اینهاست که آنان گرفتاری می‌شمارند و در این باره یا در هر باره‌ی دیگری که گفتگو شود همان پاسخ گذشته را دهند.

بدتر از این آنکه در این ده سال که ما بکوشش برخاسته‌ایم و بخواست خدا در برابر مادّیگری و بیدینی ایستاده دین را بروی بنیاد بسیار استواری نهاده‌ایم و با یکایک گمراهیها و نادانیها نبردیده تیشه‌ها بریشه‌ی هر کدام فرومی‌آوریم ، این کار ما بشیعیان گران می‌افتد. زیرا در اندیشه‌ی ایشان باید این کار را امام ناپیدا کند. چنانکه گفتیم شیعیان کسان‌پرستند ، اینان که آرزومندند امام ناپیدا پیدا شود و جهان را به نیکی آورد ، آن نیکی جهان را چندان نمی‌خواهند که بودنش را با دست امامشان می‌خواهند. اینست از کارهای ما دلتنگ می‌باشند.

داستان اینان داستان آن کودک نادانیست که بلجنزاری افتاده بود و یکی که می‌خواست دستش را گیرد و بیرون آورد تن درنمی‌داد و فریاد می‌زد : «باید مادرم بیاید» ، در حالی که مادرش نیز نمی‌بود و نتوانستی آمد.

فراموش نمی‌کنم روزی با یکی از ملایان گفتگو می‌داشتم و چنین گفتم : شما می‌گویید مهدی خواهد آمد و یکی از کارهایش این خواهد بود که همه‌ی کیشها و دینها را براندازد و همگی مردم را به یک راه آورد. من می‌پرسم : این کار را چگونه خواهد کرد؟!.. آیا با «معجزه» خواهد کرد که مردمان شب بخوابند و بامدادان که بیدار شدند همگی شیعی گردیده باشند ، یا با کیشها و دینها به نبرد پرداخته با دلیلها مردمان را بسوی یک دین خواهد خواند ... آیا کدام یکی از اینهاست؟!.. چون چیزی نمی‌دانست از پاسخ درماند و من دنباله‌ی سخن را گرفته گفتم : اگر بگویید : «با معجزه خواهد کرد» دروغست. زیرا چنان کاری بیرون از آیین خداست. شما می‌بینید که پیغمبر اسلام که بالاتر از مهدی پنداری می‌بود ، به برانداختن گمراهیها جز از راه دلیل آوردن و نبردیدن نکوشید. اگر بگویید «با دلیلها مردمان را به یک راه خواهد خواند» ، این کاریست که ما بآن برخاسته‌ایم و گامهایی نیز پیش رفته‌ایم و جای شگفتست که شما خشنودی نمی‌نمایید ، و بهمدستی نمی‌شتابید. جای شگفتست که نتیجه‌ای را که بدست آمده نمی‌پذیرید و دنبال یک پندار بیپایی را می‌گیرید.

مرد تیره‌مغز بجای آنکه به پرسش من پاسخ دهد با تندی چنین گفت : «پس شما دعوای مهدویت می‌کنید؟!..». ⁽²⁾

گفتم : من دعوای مهدیگری نمی‌کنم بلکه هیچ دعوا نمی‌کنم. من کجا و دعوا کجا؟!.. من بجای دعوا بکار پرداخته‌ام و آنچه می‌بایست کنم کرده‌ام. شما به پرسش من پاسخ دهید. چون پاسخی نتوانست ، به درهم‌گوییهایی پرداخت ، و من جلوش را گرفته گفتگو را بپایان رسانیدم.

اینک نمونه‌ای از زیانهای آن افسانه ، به هر زبونی تن درمی‌دهند و یوغ بیگانگان را بگردن می‌گیرند و این برنمی‌تابند که یک راه رهایی برویشان باز شود ، چرا که دستگاه امام ناپیدا بهم نخورد.


🔹 پانوشتها (از ویراینده) :

1ـ فدا شوم ، باید خودش بیاید.

2ـ از نشانه‌های ورشکستگی دشمنان نویسنده سخنان پوچ و دروغیست که بجای دلیل‌آوری و گردن گزاردن به داوریِ خرد بمیان ‌آورده‌اند. بجای آنکه به دلیلهای او پاسخ دهند یا اگر ایرادی در آنها می‌بینند آن را بگویند ، همه چیز را نادیده گرفته چنین عنوانهای بی‌خردانه‌ای را پیش کشیده‌اند : «دعوای پیغمبری کرده» ، «دین تازه آورده» ، «دعوای مهدویت ‌کرده» ، «به ائمه‌ی اطهار و مقدسات مذهبی ناسزا گفته و جسارت ‌کرده» ، «به مفاخر ملی‌مان توهین کرده» ، «در خردورزی افراط ‌کرده» ، «با شعر دشمن بوده» ، «آنچه درباره‌ی ادبیات و تشیع گفته مغرضانه بوده» ، «به بزرگی سعدی و حافظ و مولوی ، غربیان هم معترفند» و مانند اینها.

👇
📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸
آیا با دلیل‌های نویسنده درباره‌ی زیانهای امام زمان همداستانید؟
Anonymous Poll
84%
آری
13%
نه
3%
نه (دلیلش را برایتان می‌نویسم📬)
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 در پیرامون شعر ـ نگارشهای دیگران (پنج از پنج)


شاید بگویید : حمدالله چون در زمان مغول می‌زیسته ناگزیر بوده که از چنگیز بد نگوید. می‌گویم : پس نیک چرا گفته؟!.. وانگاه چنانکه ما می‌دانیم او این شعرها را پس از مرگ ابوسعید آخرین پادشاه چنگیزی سروده و در آن زمان هرگز ترس برای او درمیان نبوده.

از همه‌ی اینها می‌گذریم : بشاعر زمان ما چه می‌گویید که درباره‌ی تیمور خونخوار می‌گوید :

رایت تیمور شه گورگان
چون بجهان شد علم داستان

حکمش از ایوانگه کیهان گذشت
معدلتش ز آدم و حیوان گذشت!

آن تیمور که ملیونها بیگناه را سر بریده «معدلتش» تا حدی بوده که باید پس از قرنها نیز ستوده شود!

آیا اینها زبان طبیعت است؟! آیا طبیعت خواستار اینست که مردم از هر که بیشتر ستم دیدند بیشتر زبان بستایش او باز کنند؟!

آقای روایی می‌نویسد : «گناه بگردن توده می‌باشد» ، آیا چنین سخنی دور از انصاف نیست؟! آیا این گناه توده است که امروز پس از قرنها که از زمان تیمور پلید می‌گذرد شاعری بیخردانه زبان بستایش «معدلت» آن دیو خونخوار می‌گشاید؟! چرا گناه بگردن خود شعرا نباشد که تو گویی کاری جز ستودن این و آن نمی‌شناسند یا تو گویی هر گونه پستی و فرومایگی را در چامه‌سرایی روا می‌شمارند؟!


🌸
آیا سخنان بالا را درباره‌ی شاعران راست و آگاه‌کننده یافتید؟
Anonymous Poll
90%
آری
7%
نه
3%
نه (دلیلش را برایتان می‌نویسم.)
✴️ پاسخ به برخی خرده‌گیریها

🖌کوشاد تلگرام

🔸بخش 4 از 4


در دفتر «چه توانیم کرد؟» چهار مثال از انگلستان ، هندوستان ، روسیه و چکسلواکی آوردیم. از دیده‌ی پایندگی و استواری ، آنها را با جنبشهای بهار عربی در مصر و تونس و لیبی و یمن سنجیدیم. ولی مثال تنها اینها نیست ، چنانکه مردم کشورهای کره‌ی جنوبی ، لهستان ، آفریقای جنوبی و نیز برخی دیگر همچون اسپانیا ، آرژانتین ، برزیل و مکزیک برای پا گرفتن و نیرومندی دمکراسی کوششها کرده و فیروز درآمده‌اند.

از بررسی آنها این نتیجه بدست می‌آید که راهی جز آن نیست که کوشندگان بر سر اندیشه‌ی دمکراسی و میهن‌پرستی و کوششهای حزبی (یادآوری دوباره : به معنی راست آنها) و مانند اینها گرد آیند و رفته رفته به همراهان خود بیفزایند و بدینسان بکوشند حکومت را نیز وادار به پذیرش خواستهای مردم کنند.

اینها بوده که ما را برآن داشت به دادخواهی روز 25 بهمن هوادار درآییم. امروز نیز آن کوشش را فیروز می‌دانیم زیرا درخواست آنها برای آزادی زندانیان خانگی سال 88 و گردن نهادن حکومت به اصل 27 قانون اساسی و همچنین درخواست برای آزادیهای دیگر چیزی بود که چه دادخواهان را دستگیر و زندانی می‌کردند و چه نمی‌کردند هر دو شکست حکومت بود.

جلوگیری حکومت از آن دادخواهی ، درماندگی و هراس سختِ حکومت را از جوششهای مردم به همه نشان داد. نشان داد که در برابر یک اعتراض خاموش و بی‌خشونتی به فراهم آمدن یک جمع اندک از دادخواهان نیز خشنودی ننمودند. آن هم تجمعی که وزارت کشور و نیز دیگر وزارتخانه‌ها را از روز و جا و پایه‌گزارانش آگاه کرده و هم اعلام کرده بودند که شعار نخواهند داد و خاموش بوده به آشوب راه نخواهند داد.

اینکه حکومت با لشکری از نیروهای پلیس به جلوگیری از فراهم آمدن دادخواهان برآمد نشان داد که به قانون اساسی خودنوشته نیز پایبند نیست ـ همان قانونی که در سال 58 کوشیدند چیزی از آب درآید که ضامن پایداری حکومتشان باشد. همین یک نتیجه ، فیروزی کمی از چنان دادخواهیِ کوچکی نبود.

چون برای چنان گرد آمدنی که دادخواهان حتا نکوشیده بودند انبوهی از مردم را گرد آورند ، حکومت لشکری از پلیس را بخیابان آورد ، این به آشکار افتاد که اگر مردم از این اندیشه‌های پراکنده دست بردارند و شمارشان فزونی یابد پلیس و نیروهای امنیتی بیگمان زبون ایشان خواهند بود.

این تاکنون نیز آزموده شده که ایستادگیهایی همچون رفتار بانوان در برابر چادر و روسری و انتقادهای دلیرانه‌ی مردم در روزنامه‌ها و فضای مجازی و نیز اعتراضهای صنفی ایشان از آن فضای خفقان بسیار کاسته. کسانی که سالهای آخر دهه‌ی شصت را بیاد دارند بهتر می‌توانند دریابند که چه اندازه از خفقان درپی اعتراضهای مردم کاهش یافته. اگر آن روزها با مردم گفتگو می‌کردیم بیشتر ایشان باور نمی‌کردند روزی برسد که بانوان بی‌روسری بخیابانها درآیند یا در سراسر کشور از حکومت به این اندازه انتقادهای سخت بشنوند. ناگفته نماند ناکاردانی و ناشایایی خود حکومت نیز به کاهش یکباره‌ی هوادارانش انجامید و دگرگونیها آسانتر گردید.

اینگونه جوششها در راه یگانگی را همیشه هواداریم و به اندازه‌ی توانمان به پشتیبانی می‌کوشیم. در چنین کوششهایی به این پروا نمی‌کنیم که آیا دادخواهان بهائیند یا شیعی یا سنی یا زردشتی ، پادشاهی‌خواهند یا جمهوری‌خواه. ... به جای اینگونه جداییها به این پروا داریم که توده را چه سودی از چنان جوششهایی است. به این پروا داریم که آیا چنان احساساتی جلو قانونشکنی را می‌گیرد ، آیا به اجرای قانون کمک می‌کند ، آیا سد راه ستمگری می‌شود. سرانجام به این می‌اندیشیم که ما و دیگران فرزندان یک کشور و یک توده‌ایم و نشاید که به دشمنی هم بپردازیم. اگر اندیشه‌هامان یکی نیست باید با گفتگو و دلیل‌آوری تا آنجا که می‌توان بکوشیم اندیشه‌ها را یکی گردانیم.

این باور که اندیشه‌های رنگارنگ نیکی یک توده‌ای می‌باشد از غلطترین سخنانست. از گمراهترین اندیشه‌هاست. از کسانی که چنین می‌اندیشند باید پرسید : یگانگی (یا اتحاد) که گام نخست هر کوششی است به چه چیزی نیاز دارد؟! نه آنست که به هم‌اندیشگی افراد یک توده بستگی بسیار دارد؟! پس هواداری از اندیشه‌های پراکنده به چه معنی و به چه خواستی است؟!

به آن دسته کسانی که گمان دارند دانایی سیاسی گوش دادن به اخبار و تفسیرهایی همچون تصمیمهای تازه‌ی ترامپ درباره‌ی مهاجران ، اینکه کی را وزیر خارجه‌ی آمریکا گمارد یا همپیمانی او با پوتین درباره‌ی جنگ در اوکراین یا علت چاپ عکس ترامپ با تاج پادشاهی روی مجله‌ی تایم و پی‌گرفتن اینگونه خبرهاست باید گفت : نه آنکه اینها بی‌ارجند ولی پرداختن بی‌اندازه به اینها ، کار سیاستگران یا مشاوران سیاسی سران کشورها و مفسران سیاسی رسانه‌هاست. ما باید بدردهای خود بیش از چنین جستارهایی بپردازیم. دردهایی که ریشه در رفتارها و اندیشه‌هامان دارد و رفتارها نیز از اندیشه‌ها برمی‌خیزد.
👇
کسانی این سخنان را با سردی گوش می‌کنند. به گمان آنها ایرادهایی که ما به پراکنده‌اندیشی در میان ایرانیان می‌گیریم ، معنیش آنست که می‌گوییم «مقصر» این وضع و آنچه بسر کشور آمده تنها مردمند و حکومت ـ چون برآمده از مردمست ـ هیچ تقصیری ندارد. یا اینکه ما گفته‌ایم برای بهبود وضع در کشور دو مرحله جدا از هم هست : یکی آنکه مردم هیچ کاری به حکومت نداشته تنها بکوشند خود نیک گردند و سپس که نیک گردیدند آنگاه توانند به حکومت پردازند. در حالی که هیچ یک از اینها راست نیست. اینان سخنان ما را نمی‌خوانند یا سرسری گرفته از پیش خود معنای دلخواه به آنها می‌دهند.

ما خود همیشه افسوسخوارانه گفته‌ایم : «مردمی که پیشوایانشان ملایان باشند چه شگفت که چنین نادان بار آیند». ملایان را مثال آوردیم ، تنها آنها نیستند. اساساً داستان «تقصیر» نیست. داستان اینست که اگر این توده می‌خواهد از بدبختیها و درماندگیها برهد باید به سرمایه‌ی اجتماعیش بیفزاید. روشنست که این بسود حکومت نیست و او تا تواند جلو آن را گیرد. ولی راه دیگری هم نیست و باید مردم آلودگیهای خود را بدانند و درپی پیراستن خود از آنها برآیند. بلکه باید گفت این تنها راهست زیرا پس از آنکه حکومت دلخواه خود را نیز بروی کار آوردند می‌باید مردمی شاینده باشند تا آن را نگاه دارند و باری به دوش او نبوده به پیشرفتهایی دست یابند.


ایرانیان با این سرمایه‌ی اجتماعی (1) ناچیزِ امروزی بیش از جنبشهای بهار عربی نخواهند توانست کاری از پیش برند. اگر ما خواهان یک دمکراسی پایدار و بازنگردیدن خودکامگی هستیم باید کوششهای بسیار ریشه‌داری کنیم که پراکندگی اندیشه‌ها از میان برخیزد. برای یگانگی یا اتحاد مردم گذشته از یاد گرفتن حقایق زندگی ، باید پراکندگیها (تفرقه) از میان برخیزد. اعتماد مردم به هم بازگردد. همه خود را به میهنشان وامدار بدانند و در راهش آماده‌ی از خود گذشتگی و بلکه جانفشانی باشند. این زمینه‌هاست که باید به آنها پروای بیشتر کرد.
پایان

(1) : دفتر سرمایه‌ی اجتماعی ایرانیان خوانده شود.
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار سوم : زیانهایی که از این کیش برمی‌خیزد (13 از 21)


شگفتست که دکتر جوزف از این پندار نیز ستایشها نوشته و به یک رشته فریبکاریهایی برخاسته. بگفته‌ی او شیعیان که همگی پیدا شدن امام زمان را می‌بیوسند و هر روز چشم براه او می‌باشند ، چنین مردمی همیشه آماده‌ی جنگ و مردانگی باشند که همانکه امام پیدا شد بیاری او شتابند. می‌گوید : شیعیان همگی امیدمندند که روزی بسراسر جهان دست خواهند یافت و مردمی با این امید «لا محاله روزی اسباب طبیعی برای آنان فراهم خواهد آمد».

بگمان دکتر جوزف شیعیان با آن کوشش که در راه رواج کیش خود می‌کنند و با این امیدی که به پیدایش امام زمان می‌دارند در آینده «ترقیات محیر‌العقول» خواهند کرد و از هر باره بزرگترین توده‌ی جهان خواهند بود.

این پنداربافیهای دکتر جوزف عنوانی بدست ملایان داده. چند سال پیش یکی از ملایان تبریز بمن چنین نوشته بود : «شما می‌گویید امام زمان دلیل ندارد. دلیل آن را از فرنگی باید پرسید». یک رشته جمله‌های پوچی را که بنام سیاست‌بازی نوشته شده بدینسان پیش می‌کشید.

باید پرسید : آیا نوشته‌های جوزف درباره‌ی آمادگی و جنگجویی شیعیان راستست؟!.. آیا علمای نجف و کربلا و سامرا و قم و طلبه‌های ایشان و این حاجیها و مشهدیهای تهران و تبریز و کاشان و قزوین بچنان آمادگی‌ای می‌کوشند؟!.. آیا شَدسیده‌های ⁽¹⁾ ما وارونه‌ی گفته‌های دکتر فرانسه‌ای را نشان نمی‌دهد؟!.. آیا ما با دیده نمی‌بینیم که به هر پستی تن درمی‌دهند و دلهاشان خوشست که «خودش خواهد آمد و کارها را درست خواهد گردانید». اینها را که با دیده می‌بینیم آیا باز باید فریب گفته‌های دکتر جوزف را بخوریم؟!.. ⁽²⁾

آنگاه گرفتیم که سخن دکتر راستست و شیعیان بامید آنکه امام ‌زمان خواهد آمد بآمادگیهای جنگی می‌کوشند. آیا نه آنست که آنان می‌گویند امام‌ زمان با شمشیر جنگ خواهد کرد و توپ و تفنگ و تانک و همه‌ی این چیزها از کار خواهد افتاد؟!. با چنین پنداری آمادگیهای آنان چه خواهد بود؟!..

فسوسا ، اگر این افسانه‌ها مایه‌ی بزرگی و برتری مردمی توانستی بود بایستی جهودان که هزارها سالست چشم براه «ماشیا» می‌باشند و بنیادگزار این افسانه ایشانند پیش از دیگران ببزرگی و برتری رسیده باشند. ⁽³⁾

آنگاه چنانکه شیعیان به پیدا شدن مهدی امیدمندند مسیحیان نیز بفرود آمدن عیسا از آسمان امیدمند می‌باشند ، و ما نمی‌دانیم چرا دکتر جوزف این دلسوزی و راهنمایی را که بمردم ایران می‌کند ، بتوده‌ی خود نمی‌کند؟!.. چرا کشیشان فرانسه را برنمی‌انگیزد که بکوششهایی برخاسته امید مردم را بآمدن عیسا بیشتر گردانند و راه برتری و بزرگی را بروی آن کشور باز کنند؟!.. پس چه شده که مردم فرانسه باید لشگرها آرایند و افزارها سازند و بکوششهای سیاسی پردازند و برتری و بزرگی را از آن راه طلبند ، ولی ایرانیان از راه افسانه‌پرستی پیش روند؟!.. آیا مرگ خوبست ولی برای همسایه؟!..

همین سخن را به مسیو ماربین هم توان گفت ، این فریبکار آلمانی با آن آگاهی کمی که از اسلام و تاریخ آن داشته به بافندگیهایی پرداخته چنین می‌گوید : «حسین دانسته بسوی کشته شدن رفت. خواستِ او ستم بنی‌امیه را پذیرفتن و از همان راه ریشه‌ی آن خاندان را کندن می‌بود». همین را سیاست بزرگی از حسین شمرده بشیعیان راهنمایی می‌کند که همان راه روضه‌خوانی و سوگواری را که پیش گرفته‌اند رها نکنند و از همان راهِ نشان دادن‌ِ ستمدیدگیِ پیشوایان‌ِ خود پیش روند.

ما می‌گوییم پس چرا مسیو ماربین این راهنمایی را بآلمانیان نکرده است؟!.. چرا آن سیاست بزرگ حسینی را بآنان یاد نداده است؟!.. چرا آلمانیان هنگامی که آن سختیها را از ناپلئون کشیدند این سیاست را بکار نبستند؟!.. چرا این نکردند که پادشاهانشان خود را بکشتن دهند و توده‌ی آلمانی کشته شدن آنان را دستاویزی سازند و همچون ایرانیان روضه‌خوانیها برپا کنند و بنمایشهای گوناگون پردازند؟!.. چرا در سال ١٩١٨ که آن شکست را از فرانسه و انگلیس خورده ناخواهان گردن به پیمان ورسای گزاردند باین فلسفه کار نبستند؟!.. چرا بجای برخاستن هیتلر و کارهایش از ستمدیدگی خود سودجویی نکردند؟!..

اکنون هم دیر نشده ، اگر از این جنگ ⁽⁴⁾ شکست‌خورده بیرون آمدند و نیروشان بهم خورد بجای کوششهای دیگر فلسفه‌ی مسیو ماربین را بکار بندند و اگر نیازی بروضه‌خوان و قمه‌ز‌ن و شمشیرزن و مانند اینها پیدا کردند خواهند توانست از ایرانیان بخواهند و کار خود را راه اندازند.


👇
🔹 پانوشتها (از ویراینده) :

1ـ شدسیدن (همچون برچیدن) = حس کردن با یکی از حواس پنجگانه ؛ شدسیده‌ها = محسوسات.

2ـ این فریب مایه‌ی پدیداری فریبکاران دیگری نیز گردیده که گردن به فهم و داوری خرد نگزارند و بروی گمراهها پا فشارند. یکی از اینها قلم خود را در این راه بکار برد که نشان دهد «انتظار مذهب اعتراض» است و برای انتظار سودهایی بشمارد و بدینسان برای یک اندیشه‌ی سراسر زیانی سودها شمارد. ولی در این چهل و اند سال حکومت ملایان دیده شد مردم همیشه در انتظار چیزی بوده‌ و هستند تا کشور از بی‌سامانی رهایی یابد : انتظار برای آنکه پول نفت به سفره‌ها آید و بسیار کارها که قولش را شنیده بودند اجرا شود ، انتظار برای آنکه کشور به «خودکفایی» در کشاورزی و صنعت برسد ، انتظار برای آزادی گروگانها مگر که جنگ پایان گیرد ، انتظار برای مرگ خمینی مگر که پس ازو مجلس و دولت آزادانه به کار و خدمت برای کشور کوشند ، انتظار برای آنکه اصلاح‌طلبان بتوانند نابسامانیها را به سامان آورند ، انتظار برای آنکه دولت احمدی‌نژاد «عدالت‌» را بکشور بازگرداند و دست دزدان را از بیت‌المال کوتاه گرداند ، انتظار برای آنکه تهدید آمریکا بجنگ با ایران فرونشیند ، انتظار برای آنکه کلید حسن روحانی در بسته‌ای از گرفتاریهای مردم را باز کند ،‌ انتظار برای آنکه برجام گرفتاریهای ما را به سامانی رساند ، انتظار برای آنکه ترامپ برافتد ، و دهها انتظار دیگر. آیا این انتظارها سرچشمه‌ی اعتراض بوده یا مخدری که مردمان را از کار و کوشش و پروا به آینده بازدارد؟ کدام یک بوده؟! آیا مردم دیگر کشورها که برای بهبود زندگی خود اعتراض و تلاش می‌کنند ، آنها هم انتظار یک مهدی‌ای را می‌کشند؟!

3ـ صهیونیزم با اصلاحاتی که در باورهای یهودیان پدید آورد و با آموزشهایی که به کوچندگان می‌داد ایشان را برای زندگانی به شیوه‌ی دمکراسی در کشور اسرائیل آماده می‌گردانید. آنچه اسرائیلیان را از بدبختیها رهانید گذشته از سیاست کشورهای بزرگ در خاورمیانه ، همین اصلاحاتی بود که صهیونیزم در باورها پدید آورد و از آنسو تا توانستند از دخالت کیش در کشورداری جلو گرفتند.

4ـ جنگ جهانی دوم.


————————————

📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸
📊 آیا ایرادهای نویسنده را به کیش شیعی خردپذیر می‌یابید؟
Anonymous Poll
97%
1️⃣ آری
3%
2️⃣ نه
0%
3️⃣ نه ، علتش را در ربات همبستگی می‌نویسم.
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 پیامها (یک از دو)


قم ، آقای صفیر :

نگارش شما بعنوان نکته‌گیری بر نگارشهای من در زمینه‌ی شعر رسیده. رنج بیهوده کشیده و کار نابجایی کرده‌اید! همانا شما از شعرای غزل‌سرا می‌باشید و بدرد بیهوده‌گویی گرفتار هستید و چون آن نگارشهای من بشما برخورده بجای آنکه بچاره‌ی درد خود بکوشید و از این سپس ترک بیهوده‌گویی کنید ستیزه‌رویی نموده باین نگارش تند دشمنانه برخاسته‌اید.

شما در آغاز نگارش خود می‌نویسید : «بعمر خویش شعر نسروده‌ام ...» با آنکه آشنایان ما که شما را می‌شناسند بما خبر می‌دهند که این سخن سراپا دروغ است و شما تاکنون چندین هزار بیت شعر سروده و همیشه سر و کار با دلبرهای پنداری یا خرابات دروغی داشته‌اید. از جمله‌ این بیت از شماست :

در صف ساده‌پرستان خرابات صفیر
بد و تردامن و قلاش‌تر از من نبود

نیز از شماست :

بجای آب می افشان کنید میکده زانک
بخاک بوسی آنجا صفیر می‌آید.

خودتان بگویید که دروغ باین آشکاری را برای چه نوشته‌اید و آیا چه سودی از آن بهره‌ی شما می‌تواند بود؟!

هم از این شعرها پیداست که شما قافیه‌سنجی را دستاویز هر گونه بی‌آبروگری و پرده‌دری ساخته‌اید بی‌آنکه زشتی این کار را دریابید. کنون بگویید مقصود از خرابات چیست؟! مرد خردمندی چرا خاک مِی‌آلوده خرابات را ببوسد؟! وآنگاه آنهمه شعرهای خراباتی که دیگران پیش از شما سروده‌اند آیا چه سودی از آنها بهره‌ی گویندگان یا شنوندگان شده است که از این شعرهای شما بهره‌ی خودتان یا دیگران باشد؟!.

می‌دانم چه خواهید گفت. خواهید گفت این عبارتهایی است که معنیهای دیگری از آنها مقصود است. چنانکه پیش از شما دیگران این عذر را آورده‌اند. ولی بدانید که این سخن عذر بدتر از گناه است. اینکه کسی «شناختن خدا» یا «از خود گذشتگی و پشت پا زدن بقیودات» را می یا میکده یا خرابات یا اینگونه نامها بخواند خود نادانی و بیخردی است.

وآنگاه مگر این تأویل و عذرخواهی در همه جا پیشرفت دارد؟ آیا در شعر پایین :

آن تلخ‌وش که صوفی ام‌الخبائثش خواند
احلی لنا و اشهی من قبلة العذاری

از «تلخ‌وش» جز می تلخ مست‌کننده چه معنی دیگری مقصد می‌تواند بود؟!

اما اینکه خود را ساده‌پرست خوانده‌اید از دو حال بیرون نیست : یکی آنکه براستی ساده‌پرست باشید. در اینجا باید شما را از پستترین و پلیدترین کسان شمرد و درخور هر گونه نکوهش دانست. دیگری آنکه براستی ساده‌پرست نیستید و تنها برای راه افتادن کار شعر و قافیه‌سنجی چنان تهمت زشتی را بر خود روا داشته‌اید در آن حال بدا نادانی شما. بیخرد آن کسی که از بهر شعر خود را آلوده‌ی هر ننگی گرداند.

این رسم که بسیاری از شعرا داشته‌اند و عشقبازی با ساده‌رویان کرده‌اند این یک خیانت زشتی است که از آنان سر زده و ایرانیان را سرافکنده‌ی جهان ساخته. به هر حال آن زمانی که شعرا آلوده‌ی چنین نادانیها بودند و گستاخانه زبان به هر زشتگویی باز می‌کردند و دانسته و نادانسته تیشه بریشه‌ی نیکنامی کشور خود می‌زدند سپری گردیده. امروز زمان دیگری است. امروز نیکنامی ایران گرانمایه‌تر از هر چیز می‌باشد و کسانی که با گفتار یا کردار مایه‌ی بدنامی این کشور می‌شوند باید بیباکانه بر سر آنان کوفت و هرگز نکوهش از آنان دریغ نداشت.

شما می‌پرسید : بزرگی که شعر را نکوهش کرده کیست؟. بسی شگفت است که شما آن بزرگ را نمی‌شناسید. من اینک خودِ فرموده‌ی او را می‌آورم : «وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ» ⁽¹⁾ .

شما چه شاعر باشید و چه نباشید اگر از خرد بیگانه نیستید نبایستی از آن نگارشهای پاکدلانه‌ی من دل‌آزرده شوید. آیا این بر خود شعرا گواراست که مختاری غزنوی در قصیده‌ای که سروده بیغیرتانه بزشتترین گناهی اعتراف کرده و تذکره‌نویسان بیخردانه قصیده‌ی او را در همه جا نقل کرده‌اند؟! همچون انوری که قطعه در طلب شراب ساخته و خود روی شرم و آزرم[=شرف] را سیاه گردانیده و این قطعه‌ی او در همه جا یاد کرده شده؟! همه‌ی اینها از آنجا برخاسته که خردمندان همیشه در برابر این نادانیها و فرومایگیها بخاموشی می‌گراییده‌اند و زبان بنکوهش نمی‌گشاده‌اند. اگر کسی در آن زمان نکوهش انوری و مختاری را می‌کرد دیگر سوزنی‌ها و یغماها و صادق ملا رجب‌ها و ایرج‌میرزاها پدید نمی‌آمدند و شما نمی‌توانستید بدینسان بیباکانه خود را «ساده‌پرست» بخوانید.


🔹 پانوشت :

1ـ سوره‌ی شعراء آیه‌های 224 و 225 و 226 : و شاعران را گمراهان پیروى مى‌کنند. مگر ندیده‌اى که آنان در هر وادی سرگردانند و مى‌گویند آنچه نمى‌کنند.


🌸
2ـ ایرج‌میرزا
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
89%
آری
8%
نه
4%
نه ، علتش را برایتان می‌نویسم.
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار سوم : زیانهایی که از این کیش برمی‌خیزد (14 از 21)


چنانکه گفتیم این نوشته‌های ماربین و جوزف جداگانه بنام «سیاست‌الحسینیه» چاپ شده. این دفتر تاریخچه‌ای داشته که من باید در اینجا بنویسم : در سال 1327[ق = 1288 خ] که در ایران شور آزادیخواهی بسیار نیرومند می‌بود و آزادیخواهان پس از یک سال و بیشتر جنگ با محمدعلی‌میرزا و ملایان فیروز درآمده تهران را هم گشاده بودند ، و دشمنان آزادی ، که بیشترشان روضه‌خوانان و ملایان و پیروان ایشان می‌بودند پس از ایستادگیها و جنگها نومید شده و آتش سینه‌هاشان رو بخاموشی نهاده بود ، و از آنسوی دولت خودکامه‌ی روس سپاه به ایران آورده و آذربایجان و دیگر شهرها را گرفته بکاستن از نیروی آزادیخواهان می‌کوشید ، ناگهان این دفترچه بمیان افتاد. ⁽¹⁾ تو گفتیی نفت بروی آتش ریختند. ملایان و روضه‌خوانان و بسیاری از مردم بتکان آمده ، و با آزادیخواهان که بکاستن از روضه‌خوانی می‌کوشیدند پرخاش آغازیده چنین گفتند : «پس فرنگیها امام حسین را می‌شناسند و شما نمی‌شناسید ، ای بیدینها؟!..». این را گفته بتکان آمدند.

بیش از همه در تبریز شوری برخاست و نخست نتیجه آن بود که همگی روضه‌خوانان که بیش از دویست تن می‌بودند دست بهم داده چنین نهادند که در بازارها و کویها روضه‌خوانیهای همگانی برپا گردانند. نخست در بازارها این کار را کردند. یک بازار را می‌گرفتند و از اینسر تا آنسر فرش می‌گستردند و درمیانه منبر می‌گزاردند و جلو آمد و شد را بسته آنجا را انجمن می‌گردانیدند و روضه‌خوانها هر یکی با پیروانشان می‌آمدند و فراهم می‌نشستند و یکی پس از دیگری بمنبر رفته مردم را گریانیده پایین می‌آمدند. سه روز و چهار روز بدینسان بسر برده چند روز دیگری بازار دیگری را برمی‌گزیدند ، و در همه‌ی این کارها دشمنی خود را با مشروطه فراموش نمی‌کردند.

پس از دیری رو بکویها آوردند. در تبریز هفده و هجده کوی از بزرگ و کوچک شمرده می‌شد. نوبت بنوبت آنها را گردیدند که در هر یکی چند روزی با گرد آمدن و روضه‌ خواندن و دروغها سرودن و بمشروطه نیش زدن بسر می‌بردند. دیدنی می‌بود که از نوشته‌های دو اروپایی چه شور و تکانی برخاسته و چه کارهایی کرده می‌شد.

یک نتیجه‌ی دیگر «سیاست‌الحسینیه» پیدایش دسته‌هایی بنام «انتظاریون» بود. چنانکه گفتیم دکتر جوزف از پندار شیعیان درباره‌ی امام ناپیدا ستایش نوشته و چنین گفته که امید بستن به پیدایش چنان کسی و چشم براه او دوختن مایه‌ی زندگی یک توده باشد. برخی از ملایان همین را دستاویز گرفته در مشهد و تبریز و دیگر جاها دسته‌های «انتظاریون» (بیوسندگان) پدید آوردند. صد تن و دویست تن و هزار تن فراهم می‌نشستند ، دعای «ندبه» می‌خواندند ، از دیر کردن امام ناپیدا می‌نالیدند ، می‌گریستند ، کم‌کم بشیون کردن و بسر و روی خود کوفتن می‌رسانیدند و کسانی افتاده از خود می‌رفتند ، و از بامداد تا شامگاه با این کارها بسر می‌بردند. همی‌خواستند با زور ناله و گریه امام ناپیدا را به بیرون آمدن وادارند.

در تبریز داستان دیگری هم پیش آمد ، و آن اینکه چون از نالیدنها و گریستنها و بسر و رویِ خود کوفتنها سودی بدست نیامد ، سیدِ روضه‌خوانی که پیشوای بیوسندگان می‌بود چنین گفت : «همه باهم رو بکربلا آوریم ، برویم آیَفْت[=حاجت] خود را از آن درگاه خواهیم». این پیشنهاد را پذیرفتند و انبوهی از توانگر و کمچیز ، و از سواره و پیاده براه افتادند. نمی‌دانم چند هزار تن براه افتادند و چه اندازه از ایشان در راه از پا افتاده نابود شدند. این می‌دانم که صد خاندان بگدایی افتاد. نیک بیاد می‌دارم که در آن سال گدایان تازه‌ای در کوچه‌ها پیدا شده و برای آنکه از مردم آسانتر پول بگیرند ، چنین می‌گفتند : «ما پدرمان بکربلا رفته».

اینست تاریخچه‌ی «سیاست‌الحسینیه». اینست نمونه‌ای از آمادگی شیعیان بنمایشهای بیهوده‌ی بیخردانه.


🔹 پانوشت :

1ـ نخست در حبل‌المتین چاپ شده بود و سپس در دفتر جداگانه‌ در تبریز بچاپ رسید.


————————————

📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
95%
آری
5%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان می‌نویسم.
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 پیامها (دو از دو)


دریغا ! من هرچه می‌خواهم درباره‌ی شعرا کوتاه بیاورم باز می‌بینم سخنهای گفتنی بسیار است و هرگز نباید خاموش نشست.

چه دشوار است که آدمی عیبهایی را در مردم خویش سراغ گیرد که اگر بگوید شرمساری آن بهره‌ی خودش خواهد بود و اگر نگوید خیانت بزرگی را بآن مردم کرده.

من دوست می‌داشتم این شعرا ایرانی نبودند تا من آزادانه می‌توانستم عیبهای آنان را مو بمو گفته و همچون آفتاب روشن گردانم که یکی از بدبختیهای ایرانیان پیدایش این شعرا درمیان آنان است.

اگر کسانی از بیگانگان زبان پارسی یاد گرفته و در شعرهای شعرا بغور پرداخته بخواهند ایرانیان را تنها از روی آن اشعار بشناسند مردمی خواهند شناخت : چاپلوس و ستمکش و یاوه‌گو و دشنام‌ده و نمک‌ناشناس ـ مردمی که زنان زیبای خود را گزارده با جوانان ساده‌رو عشقبازی کنند. مردمی که از هر که ستم بیشتر بینند ستایش او بیشتر کنند. مردمی که یک روز پیغمبران و امامان را بدرجه‌ی خدایی برسانند و روز دیگر بگفته‌های آنان ریشخند نموده بیباکی و شرب‌الیهود از اندازه بیرون کنند.

آیا ایرانیان چنین‌اند؟.

آخر ای نادانان! آن جوانی که در سادگی بجای زنانش گرفته با او عشقبازی نمایند دیگر درو غیرتی بازنمی‌ماند. دیگر ازو مرد شمشیرزن برنمی‌آید. دیگر او پرده‌اش دریده شده که اگر زنده بماند و خدای نکرده روزی نیرویی در دست کند صدها پستی ازو نمایان خواهد بود!

مردم ایران باید همه‌ی این شعرای بی‌آبرو را دور بریزند و از آنان بیزاری جویند. و اگر از من بشنوند از گذشته تنها بفردوسی که شاعر آبرومند و سرفرازی بوده بسنده کرده از دیگران و شعرهای آنان چشم‌پوشی نمایند.

اینان زمانی برخاسته‌اند که دوره‌ی زبونی و اسیری ایران و در سایه‌ی چیرگی ترکان و مغولان رشته‌ی اخلاق پاک گسیخته بوده. اینست که از سراپای گفته‌های آنان جز زبونی و خواری و سرشکستگی هویدا نیست. اینست که صد گونه بیشرمی و بی‌آبرویی از سخنان آنان نمودار است.

ولی امروز که دوره‌ی آزادی و سرفرازی ایران است ، امروز که ایرانیان باید بکوشند و در سایه‌ی خردمندی و گردنفرازی بر سراسر جهانیان برتری یابند ـ در چنین روزی چه سزاست که آن شعرهای آنچنانی درمیان مردم پراکنده باشد؟!

امروز که ایران بیش از همه بجوانان گردنفراز و جنگجو و جانباز نیازمند است چه جای آنست که شعرهایی در عشقبازی با جوانان بر سر زبانها باشد؟!

امروز نه دوره‌ی سنجر است و نه باید اشعار پوچ و بی‌معنای شاعر او انوری را کسی بخواند!

امروز نه دوره‌ی مغول است و نه باید گفته‌های بیغیرتانه‌ی شعرای آن زمان را کسی بشناسد!

هرگز نباید فریب آن را خورد که کسانی از شرقشناسان اروپا هوادار این شعرا می‌باشند و درباره‌ی آنان کتابها می‌نویسند. زیرا بیشتر این شرقشناسان کارکنان سیاسی دولتهای اروپا بوده‌اند و ما از کجا بدانیم که این کار ایشان خود سیاستی نبوده و از ترویج این شعرها آن نتیجه را نخواسته‌اند که ایرانیان و مسلمانان را به بیدینی و بیباکی دلیر گردانند؟!

این درباره‌ی گذشتگان است. اما شعرای امروز یک کلمه می‌گویم که باید سخن با زبان امروزی و شایسته‌ی امروز بگویند وگرنه بیهوده عمر خود و دیگران را تباه نسازند.

آن شعرایی که غزلهای بیجا می‌سرایند کار بیهوده می‌کنند و مغز خود را فرسوده می‌سازند.

آن کسانی که شعرهای خراباتی می‌بافند و دم از شاهد و ساده می‌زنند بیشرمی خود را بجهانیان می‌رسانند.

آن روزنامه‌هایی که اینگونه شعرها را چاپ می‌کنند نوشته بنادانی خود بدست مردم می‌دهند.

کسی که امروز شعر می‌گوید اگر هوش بر سر خود دارد ، اگر غیرت ایرانیگری بر رگ و ریشه‌ی او دویده ؛ باید زبان به پند گشاید و عیبهای توده را بگوید ، تردامنی زنان را نکوهش کند ، مردم را براستی و درستی و گردنفرازی برانگیزد.

آنهمه شعرهای خراباتی گفته‌اند بس است. آنهمه غزل در ستایش چشم و ابروی یار پنداری سروده‌اند بس است. آنهمه چاپلوسیها کرده‌اند بس است. آنهمه طعنه بشیخ و زاهد زده‌اند بس است. آنهمه ستایش پیر میفروش (ملا حِزقیل) کرده‌اند بس است.

ما امروز صد درد داریم که درمان همه‌ی آنها گفتن است. کسانی اگر زبان گویا دارند در این زمینه‌ها بگویند که سودی بمردم برسانند وگرنه بیهوده عمر خود و دیگران را تباه نگردانند. بخیره مغز خود را با آن اندیشه‌های پوچ فرسوده نسازند.

امروز زبانی که بساده‌پرستی باز می‌شود باید آن را برید.

من این سخنان را جز بنام غیرت مسلمانی و ایرانیگری نمی‌رانم ، و مقصودی جز از راهنمایی ندارم. کسانی اگر ایراد بجایی دارند بنویسند ، وگرنه دشمنی و بدگویی جز نادانی و بیخردی نخواهد بود.

👇
این رسم در ایران بسیار زشت است که هر کسی زبانش تند است و اندیشه و دستش کند. ما هرچه می‌نویسیم می‌شنویم کسانی گله از آن دارند و در اینجا و آنجا بدگویی می‌کنند. ولی هرچه نگران روزنامه‌ها می‌شویم که مگر یکی از آن بدگویان پایی جلو گزارده سخنان خود را بنویسد تا ما نیز بدانیم هرگز نوشته‌ای را نمی‌بینیم. اگر گاهی هم یکی می‌نویسد همچون نگارش آقای صفیر است که باید کنار گزاشت و از چاپ آن چشم پوشید.


🌸