پاکدینی ـ احمد کسروی
8.2K subscribers
8.13K photos
457 videos
2.28K files
1.72K links
کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini

بوست
https://t.me/boost/pakdini

پیام بما
@PakdiniHambastegibot

farhixt@gmail.com
Download Telegram
13ـ دو تن قفل بتن
14ـ نخل‌گردانی
📊 آیا با نقد نویسنده درباره‌ی زیانهای بسیار گریه و روضه‌خوانی همداستانید؟
Anonymous Poll
92%
آری
6%
نه
1%
نه ، دلیلش را برایتان (با فشردن دکمه‌ی شیشه‌ای پایین) می‌نویسم.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار سوم : زیانهایی که از این کیش برمی‌خیزد (10 از 21)


چنانکه گفتیم این کارها [گریه و روضه‌خوانی] زیانهایی را درپی می‌داشت و اینک آنها را فهرست‌وار بکوتاهی می‌شماریم :

1ـ داستانی که هزاروسیصد سال پیش رخ داده بآن پرداختن و بگریه و سوگواری برخاستن ، از خرد رو گردانیدن و آن را لگدمال ساختنست. اینکه پنداشته‌اند که خدا از این گریه و زاری خشنود گردد و پاداشها دهد نادانی دیگری از آنان می‌باشد. خدا از کاری خشنود گردد که بخردانه باشد و سود از آن برخیزد. گریه و مویه به یک داستان کهن هزار ساله چه سودی تواند داد؟!.. چرا خدا بآن پاداش دهد؟!..

شگفتست که بازماندگان حسین ، خودشان پس از یکی دو سال ، پیشامد را فراموش ساختند و بزندگی پرداختند. چنانکه گفتیم علی‌بن‌الحسین با یزید آشتی کرد و با او دوستی نمود. سکینه دختر حسین که بگفته‌ی روضه‌خوانان در ویرانه‌ی شام مرده است ، و باشد که شیعیان باین مرگ او خروارها اشک ریخته‌اند ، سالها پس از آن زیسته و زن مصعب‌بن‌زبیر شده بود که سپس نیز زن عبدالملک‌بن‌مروان گردید و با خوشیها زندگی بسر داد.

ولی شیعیان پس از هزاروسیصد سال آن داستان را فراموش نمی‌کنند و آیا این دلیل روشنی به سبکمغزی و بیخردی یک مردمی شمرده نخواهد بود؟!..

2ـ بسینه زدن ، زنجیر بتن کوفتن ، گل بِرو مالیدن ، خاک بسر ریختن ، سر خود شکافتن ، جَستن و افتادن ، نعره‌ها کشیدن و اینگونه کارها جز نشان دُژخویی ⁽¹⁾ و بیابانیگری[=وحشیگری] نیست. شیعیان اینها را هنری پنداشتندی و اگر درمیان تماشاچیان یک یا چند تن اروپایی بودی بنام خودنمایی بیشتر کوفتندی و زدندی و بلندتر نعره‌ها کشیدندی. ولی راستی آنست که همین نادانیها و مانندهای آن دستاویز بدست اروپاییان داده که ایرانیان و دیگر شرقیان را «نیمه‌وحشی» شمارند و بزندگانی آزاد شاینده ندانند.

اروپاییان از سالها کوشیده‌اند که شرقیان را در نادانیها و دُژخویی‌هایی که می‌داشته‌اند و می‌دارند پایدار گردانند و از این رفتار دو نتیجه خواسته‌اند : یکی ‌آنکه شرقیان در سایه‌ی همین نادانیها ، ناتوان و درمانده باشند و بآسانی گردن به یوغ چیرگی آنان گزارند. دیگری اینکه بهانه در دست باشد و به «نیکخواهان جهان» که در اروپا نیز فراوانند پاسخی توانند داد.

اینکه از صد سال باز اروپاییان که به ایران و هند آمده‌اند داستانها از این نمایشها و نادانیهای شیعیان در کتابهاشان نوشته‌اند و پیکره‌ها برداشته بچاپ رسانیده‌اند ⁽²⁾ ، اینکه برخی از شرقشناسان بستایشهایی از شیعیگری و از این نمایشها پرداخته‌اند ، همه از این راه بوده است.


دو تن از شرقشناسان که یکی مسیو ماربین آلمانی و دیگری دکتر جوزف فرانسه‌ای بوده ، در کتابهای خود از کیش شیعی و از این نمایشهای شیعیان‌ ستایشها نوشته‌اند ، و اینها عنوانی بدست ملایان داده که آن دو نوشته را که بفارسی ترجمه شده در دفتری بنام «سیاست‌الحسینیه» بچاپ رسانیده‌اند. ولی ما نیک می‌دانیم که این شرقشناسان از کارکنان سیاسی می‌باشند و نوشته‌هاشان جز از راه فریبکاری نیست.

بگفته‌ی مسیو ماربین ، نصیرالدین توسی کار بسیار نیکی کرده که در زمان تاخت مغولان و در چنان هنگام گرفتاری ، کینه‌ی شیعی و سنّی را فراموش نساخته و مغولان را بسر بغداد برده و کینه از دشمنان خاندان علی جسته است. این بوده آرزویش که شیعیان همیشه چنان باشند و هیچگاه کینه‌ی سنّیان را از دل بیرون نکرده بکارهای دیگری نپردازند.

بگفته‌ی دکتر جوزف ، شیعیگری در نتیجه‌ی روضه‌خوانی پیشرفت بسیاری کرده ، و او آرزومند می‌بوده که شیعیان در این راه ، پیشرفت را از دست ندهند و بشماره‌ی شیعیان (که بکار سیاست اروپایی نیک می‌خورند) بیفزایند.

3ـ گذشته از آنکه گریه و ناله سَهِشها را فرونشاند و آتش غیرت را خاموش گرداند ، آنهمه روضه‌خوانیها و دسته‌بندیها که مردم را سرگرم می‌ساخت بیگفتگوست که از پرداختن بکار زندگانی بازمی‌داشت. بدبختیهایی که گریبانگیر ایرانیان شده و بدینسان درمانده و زبونشان گردانیده شُوَندهای بسیار داشته و بیگمان یکی از آنها این بوده. مردم بجای آنکه از پیشامدهای جهان و از پیشرفتهایی که در دانشها و دیگر زمینه‌ها رخ داده بود آگاه باشند و یا باندیشه‌ی کشور و توده پردازند بآن نمایشهای بیهوده پرداخته‌اند. این نتیجه‌ی آن سرگرمیست که می‌بینیم از دست آزمندان اروپا مشت می‌خورند و از ستم یزید می‌نالند.

زنان ایران که از همه جا ناآگاهند ⁽³⁾ و کمترین دلبستگی بکشور و زندگانی توده‌ای نمی‌دارند ، و از درسخواندگان نیز هوش و فهمی در این باره دیده نمی‌شود ، شُوَندش جز این نبوده که بیشتر زمان را در روضه‌خوانیها بسر برده و هوش و جُربُزه‌ی[استعداد] ‌خود را در آن راهها بکار انداخته‌اند.


👇
🔹 پانوشتها :

1ـ دژخوی = دارای عادت بد توأم با درشتی. ـ و

2ـ پیکره‌هایی را که ما در این کتاب از قمه‌زنان و قفل بتنان و از جنازه‌ی قاسم و عروس قاسم آورده‌ایم از مهنامه‌ی «توردوموند» فرانسه است که هشتاد سال پیش در پاریس بنیاد یافته بود و سالها پراکنده می‌شد. و آن نیز از کتاب یکی از جهانگردان روسی برداشته. این جهانگرد در قفقاز گردیده و برای آنکه بیابانیگری قفقازیان را نشان دهد از اینگونه پیکره‌ها برداشته و در کتاب خود بچاپ رسانیده است.

[این سخن درباره‌ی پیکره‌های شماره‌های 4 ، 6 ، 10 ، 12 و 13 می‌باشد که در اصل کتاب بوده. دیگر پیکره‌ها را ما افزوده‌ایم.]

3ـ باآنکه از برداشتن چادر تا نوشتن این کتاب هشت سال می‌گذشته و زنان بسیاری بمیان توده درآمده بودند لیکن پیداست از ایشان تا آن هنگام شور و دلبستگی‌ای بکشور پدیدار نگردیده بوده. بیگفتگو اکنون جز از آن سالهاست. ـ و


————————————

📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸
15ـ رضاشاه

«رضاشاه با جلوگیری از نمایشهای محرمی و از دیگر نادانیها ، جایی در تاریخ شیعیگری برای خود باز کرده»
16ـ یکی از قمه‌زنان
17ـ علی‌اصغر و گهواره‌ی او
آیا با دلیلهای نویسنده‌ درباره‌ی زیانهای گریه و روضه‌خوانی همداستانید؟
Anonymous Poll
94%
آری
4%
نه
2%
نه ، دلیلش را (با فشردن دکمه‌ی شیشه‌ای پایین) برایتان می‌نویسم.
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 در پیرامون شعر ـ نگارشهای دیگران (سه از پنج)


تا اینجا سخن آقای روایی بود. می‌گوییم : ما از عشق بیزاری نداریم و هرگز نمی‌گوییم که کسانی دل نبازند یا چون دل باختند بچامه‌سرایی نپردازند. آقای روایی بهتر می‌داند که در آذربایجان رسم بود که همینکه جوانی گرفتار عشق می‌گردید و راز او از پرده بیرون می‌افتاد یا مردی قهرمانیها از خود نموده یا بانجام کار بزرگی برمی‌خاست یا یک حادثه‌ی اندوهگین یا شادی‌آمیزی روی می‌داد کسانی بیدرنگ شعرهای عامیانه ساخته و بر زبانها می‌انداختند که گدایان دریوزه‌گرد آن را دم درها خوانده و بچه‌ها ازبر کرده در کوچه‌ها زمزمه می‌نمودند. شعر طبیعی اینهاست و هر کسی اینها را دوست می‌دارد.

در زمان شورش آذربایجان در یازده ماه که تبریز در محاصره‌ی سپاهیان محمدعلی‌میرزا بود هفته‌ای نمی‌گذشت که شعرهای تازه نسازند و بر زبانها نیندازند تا آنجا که مجاهدان آنها را در سنگرهای خود می‌خواندند.

در حادثه‌ی ویرانی ارومی بدست آسوریان تا دیرزمانی در کوچه‌های تبریز جز شعرهای عامیانه که در آن باره ساخته بودند شنیده نمی‌شد و دریوزه‌گردان و گدایان آنها را دم درها می‌خواندند.

اینهاست شعرهای طبیعی! آن دهقان‌بچه‌ی مازندرانی که در باغ خود گیاه می‌چیند و با آواز بلند مناسب حال و جایگاه خود می‌خواند :

از آن بالا میاد یک گله حوری
همه چادر سفید سینه بلوری

شعر طبیعی این شعرهای اوست.

همه‌ی ایراد من آنست که شعرای ایران چرا آنهمه از حال ساده و طبیعی دور افتاده‌اند و چرا هرگز نگاهی به پیرامون خود نمی‌کنند؟! چرا شعری که شایسته‌ی زمان و جای خودشان باشد نمی‌سرایند؟!

اگر شعرای ایران سخن از زبان طبیعت می‌گویند آن فشارهایی که در سالهای پیشین روس و انگلیس به ایران دادند که دل هر ایرانی را داغدار کرد چرا کسی از شعرا زبان بشکایت و بدگویی باز نکرد؟!

در ایران حادثه‌ی دلگدازی همچون داستان عاشورای 1330 [ق] روی داد و جز یکی دو تن از سخنوران زبان بسوگواری نگشادند؟!

از گذشته چشم می‌پوشیم. در همین زمان نزدیک کدام حادثه‌ای را شعرای ما بنظم کشیدند؟! از داستان گرفتاری شیخ‌ خزعل خوانندگان پیمان آگاهی درستی دارند. آیا کدام شاعر ایرانی درباره‌ی آن فیروزی گرانبهای تاریخی قصیده سروده؟!

پس از نشر شماره‌ی هفدهم روزی دسته‌ای از دانشمندان : آقای سرورخان گویا و آقای محمدطاهر رضوی و مسیو ریپکا نمایندگان افغان و هند و چک‌اسلواک در کنگره‌ی فردوسی و آقای میرزا مایل تویسرکانی و آقای صفی‌نیا و آقای میرزا علی‌اصغرخان خازنی در خانه‌ی نگارنده‌ی این مقاله فراهم نشسته بودیم. آقای میرزا مایل که خویشتن از شعرا نیز می‌باشند نگارشهای مرا در زمینه‌ی شعر عنوان نموده شرحی راندند و مقصود ایشان هم آن بود که شعر زبان طبیعت است و ما نباید و نخواهیم توانست زبان طبیعت را ببندیم. گفتم : «من با شعری که زبان طبیعت باشد دشمنی ندارم. چیزی که هست کمتر کسی از شعرای ایران با زبان طبیعت سخن می‌گوید. با اینهمه من با شعرا کاری نداشتم اگر زیانکاری آنان نبود».


🌸
بدار رفتگان عاشورای 1290 خورشیدی (1330 قمری) :

1) قدیر (پسر علی‌مسیو) 2) ضیاء‌العلماء 3) محمدقلیخان (دایی ضیاءالعلما) 4) صادق‌الملک 5) ثقة‌الاسلام 6) آقا محمدابراهیم قفقایچی 7) حسن (پسر دیگر علی‌مسیو) 8) شیخ ‌سلیم.
آیا سخنان بالا را درباره‌ی شعر راست و آگاه‌کننده یافتید؟
Anonymous Poll
91%
آری
7%
نه
3%
نه ، (دلیلش را برایتان می‌نویسم.)
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار سوم : زیانهایی که از این کیش برمی‌خیزد (11 از 21)


[دنباله‌ی زیانهای گریه و روضه‌خوانی]

4ـ این داستان گریه و زیارت با آن پاداشهایی که نوید داده شده زیان بسیار بزرگ دیگری را دربر می‌دارد ، و آن اینکه شیعیان ببدکاری گستاخ باشند.

باید دانست که مردم عامی درباره‌ی نیک و بد ، فهم و بینشی را که می‌بایست ندارند و یک چیز که بد است (مثلاً دزدی) آنان درباره‌اش تنها این را دانند که گناهست و مایه‌ی خشم خدا باشد و بدکاره (یا دزد) بدوزخ خواهد رفت ، و یگانه جلوگیرشان همان ترس دوزخ می‌باشد.

از اینکه بدیها زیان بزندگانی رساند و مایه‌ی نابسامانی آن گردد چیزیست باندیشه‌ی ایشان نرسیده. اینست چون می‌شنوند که کسی که گریه بحسین کرد و یا بزیارت بارگاه او رفت همه‌ی گناهانش آمرزیده گردد و بهشت باو بایا باشد ، از ترسی که می‌داشته‌اند ایمن شده به هر بدی پا می‌گزارند.

این چیزیست که از نخست آزموده بود و در این چند سال که بشُوَند جنگ در ایران خواروبار کم شد و نرخها بالا رفت آزمایش دیگری بدست آمد. زیرا دیده شد که کسانی که انبارداری کردند یا پیاپی به نرخها افزودند و هزارها خاندان را از پا انداختند ، بیشتر حاجیان «مقدس» و مشهدیان «لب‌جنبان» می‌بودند. نیز دیده شد که همان پولهایی را که از راه برانداختن خاندانها بدست آورده بودند برداشتند و با پیشانی باز روانه‌ی کربلا و نجف شدند که زیارت کنند و بملایان پولهایی دهند.

این نامردان که بهانه در دست می‌دارند و بکشور و توده پروایی نمی‌نمایند و بمیهن‌پرستی ریشخند می‌کنند ، بدینسان از بدکاری نیز نمی‌پرهیزند و در سایه‌ی کیش بیپایی که می‌دارند خود را به هر «دلخواهی» آزاد می‌شمارند.

شما اگر زمانی بتوده‌ی عا‌می پردازید و باورهای آنان را نیک سنجید ، خواهید دید در سایه‌ی سخنانی که همیشه از ملایان و روضه‌خوانان شنیده‌اند چنین می‌پندارند که آدمی در این جهان ناچار از گناهست و چاره‌ی کار همان گریستن بامام حسین و رفتن بزیارت او و دیگران می‌باشد. اینست خدا روز «اَلَست» با امام حسین آن پیمان را بسته است.

اگر شما با یک شیعی که بکربلا می‌رود بسخن پرداخته بپرسید : «چرا بکربلا می‌روید؟!.» پاسخ خواهد داد : «آقا ، ما گناهکاریم باید برویم و از گناهان پاک شویم». اگر بگویید : «بهتر است گناه نکنی تا نیازمند پاک شدن نباشی» با شگفتی پاسخ خواهد داد : «مگر آدم می‌تواند گناه نکند؟!..».

در تبریز سخنی هست و بارها از زبانهاشان شنیده‌ام. می‌گویند : «سگ که ناپاکست چون به نمکزار افتاد و نمک گردید پاک شود. ما گناهکاریم و ناپاکیم و خود را به نمکزار می‌اندازیم تا پاک شویم». اگر نیک اندیشید در این باره باورهای شیعیان بی‌مانندگی بباورهای مسیحیان (درباره‌ی گناه و کفاره) نمی‌باشد.

این نکته را می‌توان با زبان دیگری نیز بازنمود. چنانکه می‌دانیم آدمی دارای دو گوهر است : یکی گوهر جان که خواهای ⁽¹⁾ بدیهاست ، و دیگری گوهر روان که خواهای نیکیهاست. در بسیاری از مردم گوهر جان بسیار چیره باشد و اینست ایشان خودداری از بدیها نتوانند. لیکن در همان حال روانشان بیکار نمانده آنان را نکوهش کند و فَرجادشان ⁽²⁾ همیشه ناآسوده باشد. ⁽³⁾ چنین کسانی همانکه بشنوند اگر کسی بامام‌حسین گریست یا بزیارت رفت گناهانش آمرزیده شود ، همچون تشنه‌ای که بآب رسد با خشنودی و شادمانی پذیرند ، و این را یک پاسخی بنکوهشهای فرجاد گرفته خود را آسوده گردانند. بگفته‌ی عامیان : «کور از خدا چه خواهد؟! دو چشم!». یک آدمکش ، یک انباردار ، یک دزد ، یک زن بدکاره ، یک آخوند فریبکار ، به چه نیازمند است؟.. یک دستگاه آنچنانی که بی‌رنج و کوشش گناهان خود را بیامرزاند.

از همینجاست که شما می‌بینید تیمورلنگ با آن خونخواری و تیره‌دلی که در اسپهان در یک روز هفتادهزار آدم کشت و در بغداد از سرهای کشتگان مناره‌ها افراشت ، همیشه در جستجوی پیران صوفی می‌بوده و چون یکی را می‌یافته دست بدامنش می‌یازیده. می‌بینید صمدخان بآن پلیدیش که افزار سیاست نکولا ⁽⁴⁾ گردید و کسان بسیاری از آزادیخواهان غیرتمند را کشت ، روضه می‌خوانانیده و هر ساله چهارصد تومان پول شمع بکربلا می‌فرستاده. اینها رازش همانست که بازنمودیم.


🔹 پانوشتها (از ویراینده) :

1ـ خواها = همیشه خواهنده (اسم فاعل همیشگی از خواستن ، خواهیدن).

2ـ فرجاد = وجدان.

3ـ برای آگاهی کامل از داستان جان و روان کتاب «در پیرامون روان» دیده شود.

4ـ بازپسین امپراتور روس.


————————————

📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸
آیا با دلیلهای نویسنده‌ درباره‌ی زیانهای گریه و روضه‌خوانی همداستانید؟
Anonymous Poll
94%
آری
3%
نه
4%
نه ، دلیلش را (با فشردن دکمه‌ی شیشه‌ای پایین) برایتان می‌نویسم.
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 در پیرامون شعر ـ نگارشهای دیگران (چهار از پنج)


شعر را در ایران به سه بخش باید کرد : یکی شعرهای سودمند ، دو دیگر شعرهای بیهوده و بیجا ولی بی‌زیان ، سوم شعرهای زیان‌آور. شعرهای سودمند از این گفتارهای ما بیرون است. ولی درباره‌ی دو بخش دیگر مثل پایین را باید زد :

بچه‌هایی در باغی فراهم آمده چنانکه خواهش سال و حال ایشان است ببازی برخاسته‌اند که جست و خیزها نموده هیاهو بلند می‌سازند. مردی در آن نزدیکی بخواندن و نوشتن پرداخته و آن هیاهوی بچگان او را از کار بازمی‌دارد. با اینحال او را نمی‌رسد که بر آنان پرخاش کرده از بازی بازدارد. لیکن هرگاه بچگان اندازه نگاه نداشته بشکستن درختها و کندن گلها برخاستند یا سنگ پرتاب نموده بخانه‌های همسایه آسیب رسانیدند در این هنگام است که باید جلو آنان را گرفت.

حال ما با شعرا همینست. بعبارت دیگر شعرا تا اندازه نگاه بدارند اگرهم بیهوده‌گوییها بکنند و هوش و فهم خود را تباه گردانند ما نکوهشی بر آن بیهوده‌گوییهای ایشان روا نخواهیم داشت.

ولی چه باید کرد با آن فرومایگان نادانی که در شعرهای خود نام پسران می‌برند و ایرانیان را سرافکنده‌ی جهان می‌سازند؟ یا بآن یاوه‌بافانی که بیخردانه طعنه بر خدا و پیغمبران زده مردم را بر باده‌گساری و بی‌پروایی دلیر می‌گردانند؟! آیا در برابر اینان می‌توان بخاموشی گرایید؟! آیا اینها زبان طبیعت است؟!

آن آتشی که مغولان به ایران زدند اگر شعرای ایران با زبان طبیعت سخن می‌سرودند بایستی تا قرنها جز بنفرین چنگیز و هلاکو زبان باز نکنند و صدها دیوان پر از سوگواری و نفرین و بیزاری گردانند.

تیمور لنگ آنهمه کشتارها را در ایران کرد که در یک روز در اصفهان هفتادهزار سر برید و پسر او در توس ده‌هزار سر خواست که چون سپاهیان ده‌هزار مرد پیدا نکردند سرهای زنان و کودکان را بریدند ، اگر شعرای ایران سخن از زبان طبیعت می‌گفتند بایستی هزار قصیده بیشتر در نکوهش آن مرد پلید بسرایند.

آن دلیریها که شاه‌منصور مظفری با سه‌هزار سواره در برابر دویست‌هزار سپاه تیمور از خود نمود که تا زمانها زبانزد خود تیموریان بوده اگر در ایران شعرایی بودند که سخن از روی فهم و دریافت برانند بایستی آن مرد دلیر ایرانی را موضوع صدها شعر گردانند.

ولی چه خواهید گفت اگر بشنوید که نه تنها یک قصیده در هجو آن دیو خونخوار سروده نشده بلکه شعرهای بسیاری در ستایش او سروده شده و بهنگام مرگش ماده‌‌ تاریخها سروده و او را روانه‌ی «بهشت جاویدان» گردانیده‌اند؟!

چه خواهید گفت اگر بشنوید که شاعری که شاه‌منصور را در زندگیش ستایش کرده پس از مرگش که با یک سرافرازی بیمانندی مُرد دیگر نامی ازو نبرده؟! ⁽¹⁾

چه خواهید گفت اگر بدانید که شعرای زمان مغول شعرهایی سروده و چنگیز را فرستاده‌ی خدا ستوده‌اند که برای گوشمال مردم فرستاده شده بود؟!

ندارد گزیر از شهان روزگار
بود پادشا سایه‌ی کردگار

ولیکن سزاوار قوم و زمان
فرستد شهان را خدا بیگمان

گه از سایه‌ی لطف و گاهی ز قهر
دهد خسروان را خداوند بهر

اگر بندگان راستکاری کنند
همان از پی رستگاری کنند

شهی همچو ایشان بایشان دهد
که بیگانه به ز خویشان دهد

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

و گر بندگان را دگرگونه رای
بود خشم گیرد بر ایشان خدای

هم از خشم خود خسروی تیغ‌زن
فرستد بنزدیک آن انجمن

تو گویی که کاری ندارد دگر
نخواهد بماند یکی جانور

جز آزار مردم ندارد بیاد
نباشد بجز کار پیکار شاد

نه دیّار ماند ازو نه دیار
برآید ز کارش ز گیتی دمار

شعرهایی است که حمدالله مستوفی در شاهنامه‌ی خود در دیباچه‌ی داستان چنگیز سروده ـ آن حمداللهی که امروز گورش در قزوین امامزاده شده و زیارتنامه برایش ساخته‌اند.


🔹 پانوشت :

1ـ سه شماره پس از این یکی از خوانندگان و همراهان پیمان (آقای محمدحسین ناصر قمی) باین گفته بدینسان ایراد گرفته است : «... وفات خواجه‌ی شیرازی[حافظ] قبل از شاه‌منصور بچهار سال اتفاق افتاده ...» کسروی بار دیگری این را ننوشته ولی آیت‌الله برقعی نامی که در سال 1330 کتاب حافظ‌شکن را در رد دیوان حافظ سروده به ممدوحان حافظ اشاره کرده در آنجا می‌گوید : «حافظ باین شاه‌منصور بسیار تملق گفته و اظهار عشق نموده و بلکه عشق خود را منحصر به او قرار داده و بعداً به قاتل او امیر تیمور نیز اظهار عشق کرده.».


🌸
آیا سخنان بالا را درباره‌ی شاعران راست و آگاه‌کننده یافتید؟
Anonymous Poll
88%
آری
10%
نه
3%
نه (دلیلش را برایتان می‌نویسم.)