پاکدینی ـ احمد کسروی
8.19K subscribers
8.13K photos
457 videos
2.28K files
1.72K links
کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini

بوست
https://t.me/boost/pakdini

پیام بما
@PakdiniHambastegibot

farhixt@gmail.com
Download Telegram
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار چهارم : زورگوییهایی که ملایان می‌کنند (9 از 12)

[دنباله‌ی پرسش از ملایان]

ششم : آن دعوای شما درباره‌ی سررشته‌داری و هر سخنی که می‌دارید در زمینه‌ی اسلام می‌بوده. اکنون که اسلام نمانده بآن دعوای شما چه معنایی توان داد؟!.

این بشما گران خواهد افتاد که می‌گویم اسلام نمانده و معنای آن را نخواهید دانست. شما با آن ناآگاهی این را چگونه خواهید دانست؟!. اینست شما را بکتاب «در پیرامون اسلام» که بچاپ رسیده راه می‌نمایم. آن را بخوانید تا بدانید اسلام بیکبار از میان رفته ، و آنچه مانده جز گمراهیها نیست که باید از میان برخیزد.

امروز کشوری بنام اسلام نمانده تا شما دعوای فرمانروایی کنید. امروز مسلمانان هر نژادی جدا گردیده و بنام همان نژاد کشوری پدید آورده. در همین ایران مردم بنام ایرانیگری می‌زیند نه بنام مسلمانی ، و اینست از عراقیان و مصریان و افغانیان و دیگران که همگی مسلمانند جدا گردیده‌اند ، ولی ارمنیان و آسوریان و جهودان و زردشتیان را که در ایرانند از خودشان می‌شمارند. آنگاه از سالهاست که در ایران قانونهای فرنگی روانست و قانونهای اسلامی بکنار گزارده شده. آیا اینها دلیل از میان رفتن اسلام نمی‌باشد؟!..

آری اگر شما توانید اسلام را بازگردانید و کشوری بنام آن دین برپا کنید ، دعوای سررشته‌داری یا فرمانروایی نیز توانید کرد.

هفتم : پس از همه‌ی اینها از دویست سال پیش در اروپا و آمریکا مشروطه (یا سررشته‌داری توده) که بهترین گونه‌ی سررشته‌داریست آغاز یافته. من نمی‌خواهم در اینجا از مشروطه ستایش کنم و یا معنی راست آن را که نمی‌دانید بشما بازنمایم. این چیزیست که در اینجا بیجاست. همین اندازه می‌گویم : این سررشته‌داری در سراسر جهان شناخته گردیده و ایران نیز با خونریزیهای بسیاری با شما و با دربار آن را پذیرفته است. اکنون این دعوای شما با آن چه سازشی تواند داشت؟!.. شما درباره‌ی آن چه می‌اندیشید؟!.. آیا چشم می‌دارید که ایرانیان سررشته‌داری توده را که پس از کوششهای بسیار بدست آورده‌اند رها کرده بپاس دعوای بسیار خنک و پوچ شما بار دیگر بزیر فرمانروایی خودکامانه روند؟!. آیا چنین چشم‌داشتی بسیار بیخردانه نیست؟!.

اینهاست پرسشهایی که من از ملایان می‌کنم. اینهاست ایرادهایی که بدعوای آنان می‌گیرم.


————————————

📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 پیام ... (دو از هفت)


دلیل بهتر این مطلب آن شیوه‌ایست که بیشتر شعرا در غزل بلکه در «قصیده و قطعه» نیز دارند و به تناسب سخن پایبندی نمی‌نمایند. بدینسان که در یک غزل در هر یک بیت موضوع جداگانه‌ای را می‌آورند و از عشقبازی بموعظه و از موعظه بفلسفه و از فلسفه بباده‌پرستی می‌گذرند. این شیوه بسیار ناپسند است و شعرا از ناچاری بآن گراییده‌اند چرا که رشته‌ی اختیار را نه در دست اندیشه و فهم خود بلکه در دست قافیه و وزن دارند.

کسی در تابستان پوستین خریده و بر دوش کرده بود. یکی ایراد گرفته جهت را پرسید. او پاسخ داده گفت : «در نسیه‌فروش عبا نبود». مقصود آنکه چون پول در کیسه و اختیار در دست خود نداشته بلکه اختیار در دست نسیه‌فروش بوده و او هم عبا نداشته با همه‌ی گرمی هوا پوستین به وی پوشانیده.

همین است حال بسیاری از شعرا که چون اختیار سخن را در دست خود ندارند از اینجا تناسب در سخنان ایشان پیدا نیست «مگر تناسب قافیه».

بهمین جهت بزرگان و دانایان از شعر پرهیز می‌جویند چرا که نمی‌خواهند رشته‌ی اختیار خود را بدست وزن [و] قافیه بسپارند.

زبان˙ ترجمانِ دل باید بود [سبک شده‌ی باید بودن] و سخن ، جز اندیشه را نباید نمود. ولی در شعرسرایی این ترتیب بهم می‌خورد و دل و اندیشه از حکمروایی بازمی‌مانند.


🌸
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار چهارم : زورگوییهایی که ملایان می‌کنند (10 از 12)


کوتاه‌سخن آنکه دعوای ملایان درباره‌ی سررشته‌داری :

نخست : بیکبار بیپاست و بنیادی جز زورگویی نمی‌دارد.

دوم : چیزیست که نتواند بود و نشدنیست.

سوم : خود ملایان تنها بدعوا بس کرده بیش از این نمی‌خواهند که یکسو زکات و مال امام از مردم گیرند و بدستگاه مفتخواری خود رونق دهند ، و یکسو دولت را همیشه ناتوان نگاه داشته جلو نیرومندی آن را گیرند.

بسیاری از آنان این راه را نافهمیده پیش گرفته کورکورانه می‌پیمایند ، و از بس ناآگاه و نافهمند زیان آن را ، که باین بزرگی و باین آشکاریست ، درنمی‌یابند.

یک جمله گویم : دعواییست که پایه‌ی آن زورگویی و بیشرمی ، و نتیجه‌اش مردم‌آزاری و بدخواهی می‌باشد.

نمی‌دانم ملایان باین ایرادها چه خواهند گفت؟!.. نمی‌دانم آیا بخود آمده زشتی کارشان را خواهند دریافت؟!.. نمی‌دانم آیا خدا را بیاد آورده شرمی خواهند کرد؟!..

بارها دیده‌ایم که در چنین هنگامی بهیاهوی برخاسته مردم عامی و پیره‌زنان تیره‌مغز را برآغالانیده [=تحریک کرده] بکار می‌اندازند ، یا بدولت رو آورده داد می‌خواهند ، یا بیکبار خود را بخاموشی زده نادیده و ناشنیده می‌انگارند ، و همانا در این هنگام نیز بآن رفتارها خواهند برخاست.

اینست می‌نویسم که هیچ یکی از اینها سودی نخواهد داشت. ما را چه هایهوی شما و چه قارقار کلاغان. بدولت نیز رو آوردن نابجا و بیهوده است. دولت را در این باره کاری یا سخنی نتواند بود. قانون باو راه نداده. ما بکسی دشنام نداده و «توهینی» نکرده‌ایم. ایرادهایی گرفته‌ایم و پاسخهایی خواسته‌ایم ، دولت را در این زمینه چه کار است؟!.

آنگاه گرفتم که هایهوی بزرگی راه انداختید ، گرفتم که پای دولت را بمیان کشیدید ، گرفتم که چندگاهی رفتید و آمدید ، گفتید و شنیدید و بخودنماییها پرداختید ، آیا با اینها ایرادهای ما از میان خواهد رفت؟!.. آیا به پرسشهای ما پاسخی خواهد بود؟!.. آیا همان رفتارها دلیل دیگری به بیپایی کیش و دعوای شما شمرده نخواهد شد؟!.. آیا همانها نشان دیگری از زورگویی شما نخواهد بود؟!.. چرا آن نمی‌کنید که بنشینید و باهم بسکالید و یک راه بخردانه پیش گیرید؟!.. چرا آن نمی‌کنید که نشستها برپا گردانیده سخنان ما را بخوانید و بفهمید و بیندیشید و بداوری خرد سپارید که اگر راستست بپذیرید ، و اگر راست نیست هر پاسخی می‌توانید بنویسید؟!..

به هر حال ما بشما آگاهی می‌دهیم :

زوری بآن آشکاری را نتوان برتافت. بیست‌ملیون مردم را قربانی آز و هوس شما نتوان دید. ما شما را بداوری خوانده‌ایم. اگر پاسخهایی می‌دارید بگویید ، اگر نمی‌دارید بگمراهی خود خَستُوان گردیده براه آیید و از خدا آمرزش طلبید. اگر می‌گویید : «نه پاسخهایی می‌داریم و نه براه خواهیم آمد» پیداست که زورگوییست و پیداست که پاسخ زورگویی چه تواند بود.

چیزی را که می‌باید در پایان بنویسم آنست که برخی از این ملایان آرزومندند که ما را «تکفیر» کنند و «شریعت» خود را به «اجرا» گزارند. «یکی را بدیه راه نمی‌دادند ، خانه‌ی دهبان را می‌پرسید».
ما صد ایراد ریشه‌کن بکیش آنان می‌گیریم که به یکی پاسخ نمی‌توانند داد و باز با چنین خیره‌رویی پیش می‌آیند. ما می‌گوییم : کیش شما از ریشه تباه است و آنان می‌خواهند با همان کیش ما را «کافر» خوانند. در اینجاست که باید هر کسی باندازه‌ی نادانی آنان پی‌برد.

باید بآنان گفت : بسیار دورید. شما معنی «کافر» یا بیدین را نیز نمی‌دانید. بیدین کسیست که خدای زنده را گزارده بمردگان هزارساله پرستد. بیدین کسیست که خدای آفریدگار را نشناخته رشته‌ی کارهای جهان را بدست «حضرت ‌عباس» و «جناب علی‌اکبر» و «امامزاده ‌داوود» دهد. بیدین کسیست که در برابر یک گنبدی گردن کج کند و به یک زنی که در زندگیش هیچ‌کاره می‌بوده و در مُردگیش جز نام ، نشانی ازو درمیان نیست ، رو گرداند و بانگ بردارد : «یا فاطِمَة أشفَعِی لی عِندَالله» [1] . بیدین آن کسانیند که نام پاک‌ْآفریدگار را با صد ناپاسداری برند ولی چون نام امام ناپیدای پنداری بمیان آید همگی بپا خیزند. بیدین آن کسانیند که پیشوایانشان «إِنَّ اللهَ خَلَقَنَا مِنْ أَعْلَى عِلِّیین ، وَخَلَقَ شِیعَتَنَا مِنَّا» [2] گویند و آنان چنین گزافه‌ای را باور دارند و بمردم نیز یاد دهند. کوتاه‌سخن : شما چون معنی دین را نمی‌دانید معنی بیدینی را نیز ندانسته‌اید.


👇
🔹 پانوشتها :

1ـ ای فاطمه برایم در نزد خدا میانجیگری (شفاعت) کن. ـ و

2ـ خدا ما را از آب و گِل والاتری آفریده و شیعیان ما را از بازمانده‌ی آن آب و گِل پدید آورده. ـ و


————————————

📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 پیام ... (سه از هفت)


در اینجا می‌توان سخن را بجامه و اندیشه را بتن تشبیه نمود. جامه برای نگهداری تن می‌باشد و در این میانه باید بپاکیزگی و خوش‌نمودی آن کوشید. ولی اگر کسانی رخت را تنها برای آرایش در تن کنند و جز بخوش‌نمودی آن نکوشند چه‌بسا که در تابستان رختهای سنگین و بیجایی را دربر کنند و از آسایش تن بکاهند یا در هنگام زمستان با پارچه‌های نازک خود را بیارایند و بدینسان تن را از سرما رنجور دارند.

کوتاه سخن : جای تردید نیست که شعرا هیچ گونه برتری بر دیگران ندارند و شعر با نثر جز این یک فرق را ندارد که این یکی ساده است و ناسنجیده و آن یکی سنجیده است و تکلف‌آمیز.

سنایی در سرودن حدیقه همان حال را داشته که خواجه نصیر در تألیف اخلاق ناصری. انوری در بهم بستن قصیده‌های تکلف‌آمیز خود بدانسان بوده که حمیدی در نگارش مقامات خود. سعدی در پرداختن بوستان و گلستان جز به یک حال نبوده. حاج ملا احمد نراقی در پیوستن اشعار طاقدیس بحالی بوده که همو در نگارش معراج‌السعاده. عبید زاکانی در سرودن نظمهای هجوآمیز و در پرداختن نثرهای شوخی‌انگیز جز یک عبید نبوده. همچنین است داستان دیگران با دیگران ـ نیکان با نیکان ، بدان با بدان.

این سخن که شعرا بهنگام شعرسرایی حال دیگری پیدا می‌کنند و درهای معانی بروی آنان باز می‌شود جز دروغ آشکار نیست ـ دروغی رسواتر از داستان عوج بن عُنُق و افسانه‌ی کرکرة بن صرصره! من نمی‌دانم شما چگونه باین دروغ برخاسته‌اید؟!

دریغا ! از همه‌ی شعرای ایران که شماره‌شان بهزارها می‌رسد بجز از فردوسی که شاهکاری پدید آورده و بنیادی برای زبان فارسی گزارده از دیگران کسی که یک هنر فوق‌العاده‌ای از خود نماید ما سراغ نداریم.

ناگفته پیداست که شعرا نیک و بد را توأم دارند. ولی نیکان جز یک رشته کارهای عادی را (از مثنوی سرودن و سخنان حکیمانه دیگران را برشته‌ی نظم کشیدن و بهاریه ساختن و مانند اینها) انجام نداده‌اند. ولی بدان بدستاویز شعر زشتکاری و زشتی را از اندازه گذرانیده‌اند. با اینحال چگونه کسی اینان را از شمار انبیاء و اولیاء می‌شمارد؟!

من هم باری یک تن ایرانیم و سرفرازی ایرانیان را خواهانم. من هم آرزومندم که کاش شعرایی که از ایران برخاسته‌اند همگی مردان بزرگواری بودند و هر یکی از راه دیگری بنیکی توده‌ی ایران می‌کوشیدند ولی چه باید کرد که چنین نبوده‌اند و اگر چند تن از ایشان باندازه‌ی عادی نیک بوده‌اند انبوه دیگران بی‌اندازه بدی داشته‌اند. کنون هم با گزافبافی چاره‌ی کار نمی‌شود و آن زشتیها و پستیها از میان دیوانها و تذکره‌ها بیرون نمی‌رود!

مگر یک راه چاره در پیش است و آن اینکه بدی بدان گذشته را بگوییم و پستیها و زشتیهای آنان را بازنماییم تا از این سپس بدان پیدا نشوند و نیکان هم نیکتر و بهتر گردند و برای همین منظور است که زبان باین نکوهشها باز کرده‌ام. وگرنه بدگویی از چامه‌سرایان برای من هنری نیست ، من کارهای بسیار مهمتر از آن دارم.


🌸
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار چهارم : زورگوییهایی که ملایان می‌کنند (11 از 12)


در هنگام چاپ کتاب چون در روزنامه‌ی پرچم نامه‌ی امام علی‌ابن‌ابیطالب را بمعاویه بچاپ رسانیده و از ملایان در آن باره پاسخ خواسته بودیم ، از دو تن از ایشان پاسخی رسیده. یکی از توحیدی‌نام از تبریز ، دیگری از آقای محمد خالصی‌زاده از کاشان.

توحیدی می‌نویسد : «در آن نامه حضرت امیر (ع) با پذیرش و دریافت دشمن (مسلمات خصم) سخن رانده. یعنی می‌گوید : ای معاویه باور تو اینست که برگزیدن خلیفه مهاجرین و انصار راست و آنان هر کسی را برگزینند خشنودی خدا در آن خواهد بود. پس مرا نیز همان کسان برگزیده و بدانسان که به ابوبکر و عمر بیعت کرده بودند بمن نیز بیعت کرده‌اند. ای معاویه ترا نرسد که نپذیری. خواست آن حضرت آن نبوده که راستی یا کجی برگزیدن را روشن گرداند. بلکه می‌خواهد معاویه را به باور خود پاسخ دهد ...».

آقای خالصی‌زاده می‌نویسد : «حضرت امیر معاویه را الزام می‌کند. چون معاویه دلیلی بر خلافت ابوبکر و عمر و عثمان بجز اجتماع مهاجر و انصار و شورا ندارد و بهمین در مکاتبات خود بحضرت امیر استدلال کرد ، حضرت امیر الزاماً فرمودند همان کاری که برای خلافت ابوبکر و عمر و عثمان شد در خلافت من جاری گردید. بنابراین معاویه به قول خود حق مخالفت با من ندارد در صورتی که اعتراف به صحت خلافت ابوبکر و عثمان می‌کند».

این نمونه‌ایست از پاسخهایی که ملایان بنوشته‌های ما توانند داد. ما می‌پرسیم : به چه دلیل سخنی را از معنی آشکار خود برمی‌گردانید ، و چرا برمی‌گردانید؟!.. سخنی با آن آشکاری و روشنی چه شده که شما آن را نمی‌پذیرید و برای آنکه دست از گمراهی خود برندارید معنایش را دیگر می‌گردانید؟!..

یکی از کجرویهای پیشروان شیعه همین داستان گزارش (یا تأویل) می‌باشد. [1] اینان هر سخنی را که با خواست خود ناسازگار یافتند از معنای آشکارش بیرون برند و بمعناهای دیگری پیچانند. این از شیوه‌های کهن ایشانست و خود یکی از ایرادهای بزرگ می‌باشد.

این یکی از چیزهاییست که از باطنیان گرفته‌اند ، و ما چون در این کتاب از باطنیان سخنی نرانده بودیم ، از این ایراد نیز بشیعیان چشم پوشیدیم.

آخر به چه دلیل شما سخنی را که امام علی‌بن‌ابیطالب گفته از معنی خود بیرون می‌برید؟!.. امام علی‌بن‌ابیطالب ، سید باب یا بهاءالله نمی‌بوده که عربی را نیک نداند و در فهمانیدن خواست خود درماند؟!.. آیا امام علی‌بن‌ابیطالب نمی‌توانست همان جمله‌هایی را که توحیدی «فضولاً» از زبان او ساخته خودش بگوید؟!.

اگر خواست آن امام چنان بودی بایستی چنین بنویسد : «إنک یا معاویة تزعم أن أبابکر و عمر و عثمان کانوا على الحق و قد بایعنی القوم الذین بایعوهم على ما بایعوهم و إنک تزعم أن الشورى للمهاجرین و الأنصار و هم قد اختارونی و بایعونی ...» پس چه بوده که چنین ننوشته؟!..

داستان شگفتیست : امامی بخلافت رسیده به یکی از فرمانروایان زیردست که در اندیشه‌ی نافرمانیست نامه می‌فرستد و با یک زبان ساده‌ای چنین می‌نویسد : «همان کسانی که به ابوبکر و عمر و عثمان دست داده بودند ، بمن دست دادند». (2) سپس از این گفته‌ی خود نتیجه گرفته می‌نویسد : «پس باشنده را نمی‌رسد که دیگری را برگزیند و نباشنده را نمی‌رسد که نپذیرد». (3) سپس باستواری آن سخنان کوشیده می‌نویسد : «شورا مهاجران و انصار راست. آنان به [سرِ] هر کسی گرد آمدند و امامش نامیدند خشنودی خدا نیز در آن خواهد بود». (4) پس از آن به یک سخن دیگری پرداخته می‌نویسد : «اگر آن برگزیده از سخن مهاجر و انصار بیرون رفت و یک «بدعت» پدید آورد باید او را براه بازگردانند و اگر نپذیرفت جنگ کنند». (5)

سخنانی باین سادگی و روشنی چون با خواست خود ، سازنده نمی‌یابند بیکبار چشم پوشیده می‌گویند : «به پذیرش و یا دریافت دشمن سخن رانده!». ما دوباره می‌پرسیم : به چه دلیل سخنانی بآن روشنی را از معنی خود بیرون می‌برید و بهر چه بیرون می‌برید؟!..


👇
🔹 پانوشتها :

1ـ برای آگاهی بیشتر از «گزارش» بنگرید بکتابهای «دردها و درمانها» (بخش یکم ، گفتار : نادانیها ، شماره‌ی 5 : بیماری گزارش) و «راه رستگاری» ، گفتار شانزدهم : باطنیگری. ـ و

2ـ إِنَّهُ بَایعَنِی الْقَوْمُ الَّذِینَ بَایعُوا أَبَابَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمانَ عَلَى مَا بَایعُوهُمْ.

3ـ فَلَمْ یکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ یخْتَارَ ، وَ لاَ لِلغَائِبِ أَنْ یَرُدَّ.

4ـ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ إتَّخذِوه إِمَاماً کانَ ذَلِک لِلَّهِ رِضًی.

5ـ فَإِنْ خَرَجَ منْ أَمْرِهِمْ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَیرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ.


————————————

📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 پیام ... (چهار از هفت)


شعر در ایران از دربارهای استبدادی برخاسته و در میخانه‌ها پرورش یافته و اینست که بیشتر ابزار دست یاوه‌بافان و بیهوده‌گویان بوده. کنون در این زمان ما هم بیشتر شعرا جز بیهوده‌گویی نمی‌کنند و از این راه ریشه‌ی هوش و خرد خود و دیگران را می‌کنند.

درخت را از میوه‌اش باید شناخت. اگر آنهمه شعرای ایران «گلزار خاطرشان آب از سرچشمه‌ی فیض می‌خورده» پس چگونه اینهمه عیبها و بدیها درمیان توده پیداست؟!

مردمی که هزاران نبی و ولی از میان آنان برخاسته چرا باید حالش آن باشد که هست؟!

وانگاه شعرای ایران بمردم چه یاد داده‌اند؟.. مگر دیوانهای آنان در دسترس ما نیست که می‌بینیم همه سخن از ستایش پادشاهان ترک و مغول و از عشقبازی با یاران پنداری و گفتگو از ساده و باده و طعن بر خدا و پیغمبران و غلو درباره‌ی آنان ، هجو و دشنام بیکدیگر و مانند اینهاست؟ آیا اینان تند باران حقیقت بر ساحت دلشان می‌باریده؟!

اگر بگویی : مولوی مثنوی را سروده. می‌گویم : سودش چیست؟! آیا آن پندارهای بی‌سر و ته صوفیان که خود گوینده نیز سر درنمی‌آورده چه سودی جز زیان می‌تواند داد؟!

یا اگر بگویی : شعرا در غزلهای خود هم اندرزهای بسیاری را برشته‌ی نظم کشیده‌اند. می‌گویم : اندرزی که با دهن می‌آلوده بسرایند جز گردنکشی نتیجه بیرون نمی‌دهد. مگر اندرزشنو نمی‌بیند که خود شاعر در یک بیت پیش از آن چه گفته و چه کرده و با اینحال چه اثری بر اندرز او بار می‌کند؟!

شما اگر بانجمنی درآمده نخست دستگاه باده‌خواری درچینید سپس چند دهان آوازه بخوانید و «یار! یار!» بگویید و پس از آن چند دست نرد و شطرنج بازی کنید و پس از همه منبری بگزارند و شما بالا رفته بمردم موعظه کنید ـ آیا این موعظه‌ی شما چه اثری خواهد داشت جز آنکه مردم را بدتر از بد گرداند؟!

حاج تاج واعظ خراسانی معروف همین حال را داشت و اینبود که موعظه‌های او جز بدرد مسخره‌بازی اعیان تیره‌درون استبداد نمی‌خورد. کنون این اندرزهای شعرا را نیز «موعظه‌ی حاج تاجی» باید نامید.

هر گروهی همین که جلوی بدیهای آنان گرفته نشد روز بروز بر بدی می‌افزایند و از نیکی می‌کاهند و سرانجام نیکان نیز بدنام می‌گردند.

در ایران سادات حرمت بی‌اندازه داشتند و از پارساترین و پاکدامن‌ترین مردمان بشمار می‌رفتند ولی در سایه‌ی آنکه کسی جلوگیری از بدان ایشان نمی‌کرد آخر کار بآنجا رسید که دسته‌هایی از آنان بقلدری برخاسته سر راه بر حاجیان می‌گرفتند و زشتیهای بسیار از آنان سر می‌زد و نتیجه آن شد که نیک و بد همگی حرمت خود را از دست دادند. همچنین دسته‌های دیگر.

شعرا نیز چون کسی بد آنان را نگفته و زبان بخرده‌گیری نگشاده اینست توده‌ی انبوه ایشان با هر بنیادی بستیز برخاسته و به هر آیینی پشت پا زده‌اند.


🌸
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)

🖌 احمد کسروی

🔸گفتار چهارم : زورگوییهایی که ملایان می‌کنند (12 از 12)


اینکه آقای خالصی‌زاده می‌نویسد : «چون معاویه دلیلی بر خلافت ابوبکر و عمر و عثمان بجز اجتماع مهاجر و انصار و شورا ندارد و به همین در مکاتبات خود به حضرت امیر استدلال کرد ...» که می‌خواهد بگوید امام علی‌بن‌ابیطالب این سخنان را در پاسخِ نامه‌ها‌ی معاویه نوشته است ، چیزیست که از پندار خود پدید آورده.

در نهج‌البلاغه که این نامه هست در عنوانش می‌نویسد : «من کِتابُ لَهُ إلی مُعاویة» که می‌فهماند نخست آن امام به نامه‌نویسی برخاسته و این نامه را نوشته. از خود نامه هم جز این بدست نمی‌آید. همین نامه را در تاریخها نیز آورده‌اند و من آنچه بیاد می‌دارم از آنها هم جز همین فهمیده نمی‌شود. به هر حال آقای خالصی‌زاده بشیوه‌ی دیگران از پندار خود سخن رانده. هرچه هست این نامه ، چه نامه‌ی نخست بوده و چه در پاسخ نامه‌ی معاویه نوشته شده ، بآن معنایی که این دو تن بعنوان گزارش گفته‌اند ، نتواند بود و نیست.

این پاسخ‌دهندگان هر دو ، خطبه‌ی شِقشِقیّه را پیش کشیده آن را دلیلی برای خود شمارده‌اند. می‌گویند در آن خطبه امام علی‌بن‌ابیطالب از خلافت ابوبکر و دیگران ناخشنودی نموده.

می‌گوییم : آن خطبه در تاریخها دیده نشده و راست بودنش درخورِ باور نیست. اگرهم باور کنیم بیش از گله‌گزاری نبوده و جز این را نمی‌رساند که امام علی‌بن‌ابیطالب در دلش خود را بخلافت شاینده‌تر از دیگران می‌شمارده ، و این جز از سخنانیست که شیعیان می‌دارند.

آنگاه چنانکه شما آن نامه را بگزارش کشیده می‌گویید برای «الزام خصم» نوشته است ، دیگران هم توانند آن خطبه را بگزارش کشیده بگویند : امام آن را برای «تألیف قلوب» رافضیان که در کوفه بسیار می‌بودند گفته است.

اگر کسی بچنین گزارشی در آن باره پردازد شما را هیچ پاسخی باو نخواهد بود. راهیست که خودتان باز کرده‌اید. بگفته‌ی عرب : «فلم بائک تَجُرّ و بائی لاتجرّ؟!». [1]

در پایان ناچاریم بار دیگر یادآوری کنیم که این گفتگوها از دین نیست. در دین جایی برای گفتگو از رخداد‌های گذشته و آینده گشاده نمی‌باشد. در دین نامی از این کس و آن کس برده نمی‌شود. اگر راستی را بخواهند این خود بیدینیست که کسانی زندگانی خود را رها کرده از رخداده‌های هزاروسیصد سال پیش سخن رانند و میان مردگان دوتیرگی انداخته بهواداری از اینسو و آنسو بکشاکش پردازند. دین برای آنست که آدمیان تا باین اندازه از خِرد دور نباشند و باین کارهای بیهوده نپردازند.

دین چنانکه گفته‌ایم : «شناختن معنی جهان و زندگانی و زیستن بآیین خرد است». هر کس که می‌خواهد در این باره نیک آگاه گردد کتاب «ورجاوندْبنیاد» و دیگر کتابهای ما را بخواند.

آنچه ما را باین گفتگو در اینجا ناچار گردانیده آنست که چنانکه گفته‌ایم ملایان دعوای سررشته‌داری می‌کنند و صد آشفتگی در زندگانی این توده پدید می‌آورند و چون دستاویز ایشان برگزیدگی امام علی‌بن‌ابیطالب بخلافت از سوی خدا و دیگر اینگونه سخنها می‌باشد ، ما برای آنکه بیپایی دعوای آنان را روشن گردانیم ناچار شده باین گفتگوها درآمده‌ایم.

پایان


🔹 پانوشت :

1ـ مَثَلی است باین معنی : چطور تو حق داشته باشی و دیگران نداشته باشند؟! ـ و


————————————

📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

یک نظرپرسی هم در زیر آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید).


🌸
شیخ محمد خالصی‌زاده
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 پیام ... (پنج از هفت)


جهان با دین آباد است. ولی اینان بیخردانه بدشمنی دین برخاسته مردم را به بیدینی و بیباکی دلیر ساخته‌اند. آیا آن دسته شعرای خراباتی که همه سخن از می و باده و پیر خرابات می‌رانند اگر بیدین نیستند پس چیستند؟!

سرفرازی آدمی با بی‌نیازی است. ولی اینان مفتخواری و گدایی را عار ندانسته همیشه از این در بآن در دویده‌اند بلکه بسیاری از آنان هجو را وسیله ساخته قلدری می‌نموده‌اند و با زور پول از مردم می‌خواسته‌اند.

بیزاری از ستم در نهاد هر کسی نهاده شده. ولی اینان همیشه ریزه‌خوار خوان ستمگران بوده‌اند و هر ستمی که آنان کرده‌اند و اینان جامه‌ی دادگری بر آن پوشانیده‌اند.

هر کسی از بیهوده‌گویی گریزان است و آن را عار خود می‌شمارد ولی اینان بیهوده‌گویی را هنر خود می‌شمارند و دیوانها در ستایش یار پنداری می‌پردازند و صدها پند از زبان پیر میکده (ملا حِزقیل) ساخته برشته‌ی نظم می‌کشند. لیلی و مجنون دو تن تازی بیابانگرد که نمی‌دانیم بودند یا نبودند بداستان ایشان صدها عمر هدر می‌سازند ، مردی که صد ارج و احترام دارد خود را «سگ یار» می‌گرداند.

کسی که هرگز باده بر لب نرسانیده احمقانه دم از بدمستی می‌زند. مردی که هیچگاه نگاه بروی ساده‌ای نکرده بیغیرتانه لاف ساده‌پرستی می‌زند. هر کسی خود را رندتر و قلاش‌تر می‌ستاید. هر یکی دیوانگی بیشتر از خویش می‌نماید. این یکی شب را بی‌خبر و آسوده خوابیده بامداد می‌سراید : دیشب همه شب سرشک می‌باریدم ، آن دیگری با قد راست داد می‌زند : پشتم دو تا شد از هجر آن یار ... مگر شعر چیست که اینهمه آلودگیها را برتابد؟!


🌸