آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
87%
آری
4%
نه
8%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار چهارم : زورگوییهایی که ملایان میکنند (5 از 12)
اما روزیخواری ایشان از دو راه است : یکی از پول هند که سالانه با دست نمایندگان انگلیس به «حججالاسلام» رسد ، و آنان هر یکی خود رسَدی[سهم] برداشته بازمانده را بطلبههای پیرامون خود بخشد[تقسیم کند]. دیگری از پولهایی که بازرگانان و توانگران «مقدس» ایران فرستند و یا با خود برند.
از پول هند که چندان آگاهی نمیداریم سخن نمیرانیم. ولی از پول توانگران و بازرگانان ایران میباید بگفتگو پردازیم :
این بازرگانان و توانگران یا حاجیان مقدس ایران ، گروهیاند که با مشروطه دشمنند و بتوده و کشور بدخواه میباشند. همانکه نام میهنپرستی یا قانون یا مانند آن شنوند گستاخانه ریشخند کنند ، مشروطهخواهان را «لامذهب» نامیده از بیفرهنگی بازنایستند. در این کشور زیند و با هر گونه نیکی دربارهی آن دشمنی نمایند.
اینان نخست مشروطه را با کیش خود ناسازگار یافته دشمن شدهاند و کینه از همانجا ریشه گرفته. سپس نیز جدایی از توده و برتریفروشی بمردم و ریشخند و بدگویی را دوست میدارند و خودخواهانه از این کارها لذت میبرند. اگر در نشستهاشان باشید خواهید دید که چگونه پیاپی از دولت و توده و کشور و مشروطه و قانون بد میگویند و ریشخند میکنند و میخندند و لذت مییابند.
این بآنان خوش میافتد که درمیان توده ، تودهای پدید آوردهاند. خوش میافتد که گردن میکشند و از قانونها سر میپیچند. خوش میافتد که بهمگی زباندرازی میکنند.
از آنسوی این بسود ایشانست که از دادن مالیات خودداری میکنند و برای پردهکشی بدرآمدهای گزاف خود دو دفتر نگاه میدارند. خوش میافتد که با دادن رشوه پسران خود را از رفتن بسربازی آزاد میگردانند ، خوش میافتد که از همه چیز کشور برخوردار میگردند و با خوشی بسیار میزیند و بهیچ بایایی دربارهی آن گردن نمیگزارند.
این رفتار سرکشانه را میکنند و دستاویزشان کیش شیعی ، و پشتگرمیشان بملایان ، بویژه بدستگاه نجف و کربلا میباشد.
آنگاه چنانکه گفتیم آنان نه تنها با مشروطه و کشور دشمنند و از قانون گردن میکشند ، از نیکوکاری نیز گریزان و به هر بدی گستاخ میباشند ، و چنانکه گفتیم از آن راه نیز بکیش شیعی نیازمندند.
بیشتر آنان کسانیند که از دستبدست گردانیدن کالاها و از انبارداری و گرانفروشی ، داراک میاندوزند ، کسانیند که دیدیم بنابودی خاندانها ننگریسته با کمترین بهانه روز بروز بروی نرخها میکشند ، اینست بآن کیش نیازمندند. کیش شیعی که باین کارهای آنان ایراد نمیگیرد ، و بلکه با یک زیارت نوید بهشت میدهد ، برای آنان همچون آب برای تشنگان میباشد.
از اینرو باید ارج آن را بدانند و با دادن پول بملایان نگاهش دارند. باید نگزارند دستگاه کربلا و نجف و سامرا بهم خورد. اینست راز بهمبستگی میانهی این توانگران با ملایان نجف و کربلا. راستیرا اینان با آنان پشتیبان یکدیگرند. آنان اینان را نگاه میدارند و اینان آنان را.
در این باره نیز داستانهای بسیاری هست و من تنها یکی از آنها را مینویسم : در زنجان کارخانهای هست که دارندگانش تبریزیانند. مدیر آنجا یک تن از حاجیهای بسیار «مقدس» میباشد. این مرد باآنکه بازرگانست از یکی از مجتهدان نجف «نیابت» گرفته که «مال امام» و «ردِ مظالم» و اینگونه پولها را که باید بعلما داده شود بگیرد و گرد آورد و در هر دو سال و سه سال یک بار به نجف رفته باو بپردازد. آنگاه این مرد برای کارخانه دو دفتر نگه داشته : یکی برای دولت که جز درآمد کمی را نشان نمیدهد ، و دیگری برای خودشان که درآمد گزافی را نشان میدهد ، و چنانکه دانستهایم سالانه اَندِ [=مبلغ] گزافی پول بنام «خمس و مال امام» جدا میگرداند و بنام نجف نگه میدارد.
اینست نمونهای از کارهای حاجیان «مقدس». اینست نشانهای از بدخواهی آنان با دولت. دههزارها مانند این حاجی را درمیان بازرگانان و بازاریان توانید یافت.
————————————
📣 (خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
یک نظرپرسی هم در زیر آمده که میتوانید در آن شرکت کنید).
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار چهارم : زورگوییهایی که ملایان میکنند (5 از 12)
اما روزیخواری ایشان از دو راه است : یکی از پول هند که سالانه با دست نمایندگان انگلیس به «حججالاسلام» رسد ، و آنان هر یکی خود رسَدی[سهم] برداشته بازمانده را بطلبههای پیرامون خود بخشد[تقسیم کند]. دیگری از پولهایی که بازرگانان و توانگران «مقدس» ایران فرستند و یا با خود برند.
از پول هند که چندان آگاهی نمیداریم سخن نمیرانیم. ولی از پول توانگران و بازرگانان ایران میباید بگفتگو پردازیم :
این بازرگانان و توانگران یا حاجیان مقدس ایران ، گروهیاند که با مشروطه دشمنند و بتوده و کشور بدخواه میباشند. همانکه نام میهنپرستی یا قانون یا مانند آن شنوند گستاخانه ریشخند کنند ، مشروطهخواهان را «لامذهب» نامیده از بیفرهنگی بازنایستند. در این کشور زیند و با هر گونه نیکی دربارهی آن دشمنی نمایند.
اینان نخست مشروطه را با کیش خود ناسازگار یافته دشمن شدهاند و کینه از همانجا ریشه گرفته. سپس نیز جدایی از توده و برتریفروشی بمردم و ریشخند و بدگویی را دوست میدارند و خودخواهانه از این کارها لذت میبرند. اگر در نشستهاشان باشید خواهید دید که چگونه پیاپی از دولت و توده و کشور و مشروطه و قانون بد میگویند و ریشخند میکنند و میخندند و لذت مییابند.
این بآنان خوش میافتد که درمیان توده ، تودهای پدید آوردهاند. خوش میافتد که گردن میکشند و از قانونها سر میپیچند. خوش میافتد که بهمگی زباندرازی میکنند.
از آنسوی این بسود ایشانست که از دادن مالیات خودداری میکنند و برای پردهکشی بدرآمدهای گزاف خود دو دفتر نگاه میدارند. خوش میافتد که با دادن رشوه پسران خود را از رفتن بسربازی آزاد میگردانند ، خوش میافتد که از همه چیز کشور برخوردار میگردند و با خوشی بسیار میزیند و بهیچ بایایی دربارهی آن گردن نمیگزارند.
این رفتار سرکشانه را میکنند و دستاویزشان کیش شیعی ، و پشتگرمیشان بملایان ، بویژه بدستگاه نجف و کربلا میباشد.
آنگاه چنانکه گفتیم آنان نه تنها با مشروطه و کشور دشمنند و از قانون گردن میکشند ، از نیکوکاری نیز گریزان و به هر بدی گستاخ میباشند ، و چنانکه گفتیم از آن راه نیز بکیش شیعی نیازمندند.
بیشتر آنان کسانیند که از دستبدست گردانیدن کالاها و از انبارداری و گرانفروشی ، داراک میاندوزند ، کسانیند که دیدیم بنابودی خاندانها ننگریسته با کمترین بهانه روز بروز بروی نرخها میکشند ، اینست بآن کیش نیازمندند. کیش شیعی که باین کارهای آنان ایراد نمیگیرد ، و بلکه با یک زیارت نوید بهشت میدهد ، برای آنان همچون آب برای تشنگان میباشد.
از اینرو باید ارج آن را بدانند و با دادن پول بملایان نگاهش دارند. باید نگزارند دستگاه کربلا و نجف و سامرا بهم خورد. اینست راز بهمبستگی میانهی این توانگران با ملایان نجف و کربلا. راستیرا اینان با آنان پشتیبان یکدیگرند. آنان اینان را نگاه میدارند و اینان آنان را.
در این باره نیز داستانهای بسیاری هست و من تنها یکی از آنها را مینویسم : در زنجان کارخانهای هست که دارندگانش تبریزیانند. مدیر آنجا یک تن از حاجیهای بسیار «مقدس» میباشد. این مرد باآنکه بازرگانست از یکی از مجتهدان نجف «نیابت» گرفته که «مال امام» و «ردِ مظالم» و اینگونه پولها را که باید بعلما داده شود بگیرد و گرد آورد و در هر دو سال و سه سال یک بار به نجف رفته باو بپردازد. آنگاه این مرد برای کارخانه دو دفتر نگه داشته : یکی برای دولت که جز درآمد کمی را نشان نمیدهد ، و دیگری برای خودشان که درآمد گزافی را نشان میدهد ، و چنانکه دانستهایم سالانه اَندِ [=مبلغ] گزافی پول بنام «خمس و مال امام» جدا میگرداند و بنام نجف نگه میدارد.
اینست نمونهای از کارهای حاجیان «مقدس». اینست نشانهای از بدخواهی آنان با دولت. دههزارها مانند این حاجی را درمیان بازرگانان و بازاریان توانید یافت.
————————————
📣 (خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
یک نظرپرسی هم در زیر آمده که میتوانید در آن شرکت کنید).
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
99%
آری
1%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»
🖌 احمد کسروی
🔸 دلبر پنداری (سه از پنج)
پرسش دیگر : در تشبیه گیسوان بمار چه وجه شبه منظور است؟! آیا کدام آدمی کجنهاد و نادانی است که از دیدن گیسوان دلربای زنان و دختران یاد مار چرکین و زشت کند؟!
در برخی دیگر که وجه شبهی منظور است این خود شعراست که پایبند وجه شبه نگردیده میپندارند مگر براستی آن این است. مثلاً ابرو را که شمشیر میگویند وجه شبه کجی ابروست. ولی شعرا میپندارند مگر براستی ابروی یار شمشیر است و اینست خود را کشتهی آن میشمارند.
این عبارت از باستانزمان معروف بوده که : «دل عاشق در تن دیگریست» ما این عبارت را در نگارشهای یونانیان و رومیان باستان هم مییابیم. مقصود آنست که عاشق خود را میبازد و اختیاری از خود ندارد و هوش و اختیار او را معشوقه از دستش گرفته است. از اینجا در فارسی معشوق را دلبر و دلستان و عاشق را دلداده و دلباخته مینامند. ولی شعرا پنداشتهاند مگر براستی معشوقه دست بسینهی عاشق فروبرده و دل او را از جای خود کنده و همراه خود میبرد. و از اینجا صد گونه مضمونها بافتهاند و پنداشتهاند که هنری مینمایند :
گفتم که دلم هست بپیش تو گرو
دل بازده آغاز مکن قصهی نو
افشاند هزار دل ز هر حلقهی زلف
گفتا دل خود بجوی و بردار و برو
اشک چشم را از صافی و درخشانی بمروارید تشبیه میکنند. ولی شاعر آن را براستی مروارید پنداشته و میگوید :
اشکی ز رخم برون غلتیده
در گوش کشیدهای که مروارید است
این تعبیر در بسیاری از زبانها است که چون از دست کسی آزار بیاندازه دیدند میگویند : «آدم را میکشد». دربارهی عشق نیز سوزشی را که عاشق از رهگذر بیپروایی معشوقه پیدا میکند چون بیش از اندازهی دیگر سوزشهاست میگویند : «دلبر مرا میکشد» یا «درد عشق مرا میکشد» از این تعبیر دستاویز بدست شعرا افتاده دیگر بیا و معرکه ببین. صدها و هزارها مضمون ساختهاند و معشوقه را قاتل خواندهاند و همیشه در آرزوی کشته شدن بودهاند.
وعدهی قتلم بفردا آن پریپیکر دهد
باز میترسم که فردا وعدهی دیگر دهد
در این باره چندان پافشاری شده که اگر کسی از بیگانگان زبان فارسی یاد گیرند و این شعرها را بخوانند خواهند پنداشت که در ایران کاری جز عشقبازی نبوده و رسم معشوقگان بر کشتن عاشقان بوده که شمشیر بدست گرفته و بخیره خون عاشقان را میریختهاند. بلکه بسیاری از آنان سرهای عاشقان کشته را بر فتراک اسب خود میبستهاند!
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 دلبر پنداری (سه از پنج)
پرسش دیگر : در تشبیه گیسوان بمار چه وجه شبه منظور است؟! آیا کدام آدمی کجنهاد و نادانی است که از دیدن گیسوان دلربای زنان و دختران یاد مار چرکین و زشت کند؟!
در برخی دیگر که وجه شبهی منظور است این خود شعراست که پایبند وجه شبه نگردیده میپندارند مگر براستی آن این است. مثلاً ابرو را که شمشیر میگویند وجه شبه کجی ابروست. ولی شعرا میپندارند مگر براستی ابروی یار شمشیر است و اینست خود را کشتهی آن میشمارند.
این عبارت از باستانزمان معروف بوده که : «دل عاشق در تن دیگریست» ما این عبارت را در نگارشهای یونانیان و رومیان باستان هم مییابیم. مقصود آنست که عاشق خود را میبازد و اختیاری از خود ندارد و هوش و اختیار او را معشوقه از دستش گرفته است. از اینجا در فارسی معشوق را دلبر و دلستان و عاشق را دلداده و دلباخته مینامند. ولی شعرا پنداشتهاند مگر براستی معشوقه دست بسینهی عاشق فروبرده و دل او را از جای خود کنده و همراه خود میبرد. و از اینجا صد گونه مضمونها بافتهاند و پنداشتهاند که هنری مینمایند :
گفتم که دلم هست بپیش تو گرو
دل بازده آغاز مکن قصهی نو
افشاند هزار دل ز هر حلقهی زلف
گفتا دل خود بجوی و بردار و برو
اشک چشم را از صافی و درخشانی بمروارید تشبیه میکنند. ولی شاعر آن را براستی مروارید پنداشته و میگوید :
اشکی ز رخم برون غلتیده
در گوش کشیدهای که مروارید است
این تعبیر در بسیاری از زبانها است که چون از دست کسی آزار بیاندازه دیدند میگویند : «آدم را میکشد». دربارهی عشق نیز سوزشی را که عاشق از رهگذر بیپروایی معشوقه پیدا میکند چون بیش از اندازهی دیگر سوزشهاست میگویند : «دلبر مرا میکشد» یا «درد عشق مرا میکشد» از این تعبیر دستاویز بدست شعرا افتاده دیگر بیا و معرکه ببین. صدها و هزارها مضمون ساختهاند و معشوقه را قاتل خواندهاند و همیشه در آرزوی کشته شدن بودهاند.
وعدهی قتلم بفردا آن پریپیکر دهد
باز میترسم که فردا وعدهی دیگر دهد
در این باره چندان پافشاری شده که اگر کسی از بیگانگان زبان فارسی یاد گیرند و این شعرها را بخوانند خواهند پنداشت که در ایران کاری جز عشقبازی نبوده و رسم معشوقگان بر کشتن عاشقان بوده که شمشیر بدست گرفته و بخیره خون عاشقان را میریختهاند. بلکه بسیاری از آنان سرهای عاشقان کشته را بر فتراک اسب خود میبستهاند!
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
91%
آری
5%
نه
4%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار چهارم : زورگوییهایی که ملایان میکنند (6 از 12)
از سخن خود دور نیفتیم : این دعوای ملایان دربارهی سررشتهداری و درس دشمنی با دولت که بمردم میدهند ، بسیار زیانمند است. دوباره میگویم : بسیار زیانمند است. همین بتنهایی مایهی بدبختی تودهها تواند بود. چنانکه گفتیم در نتیجهی همان دعوا ، انبوهی از مردم بدولت و کشور و توده بدخواه گردیدهاند ، که نه تنها به بایاهای تودهای خود نمیپردازند ، از دشمنی و کارشکنی نیز بازنمیایستند. دیگران بمانند ، در ادارههای دولتی کسان بسیاری هستند که کوشیدن بسود دولت را حرام میدانند ، و بکار بستن قانونها و روان گردانیدن آنها را گناه میشمارند ، و پولی که میگیرند «با اجازهی علما» بخود حلال میگردانند ، و همان کسان اگر پول دولت در دستشان باشد از دزدیدن آن بنام «تقاص» باکی نخواهند داشت ، و از شکستن هر قانونی بنام کینهجویی ، بازنخواهند ایستاد.
چند سال پیش ، در قزوین بازپرسی را دیدم که آشکاره میگفت : «این قانون را دولت جائری بما تحمیل کرده است. من تا بتوانم باید از اجرای آن خودداری کنم». ببینید : سیاستبازیهای آرزومندان خلافت در عربستان ، پس از هزارودویست سال در ایران چه میوههای زهرآلودی پدید میآورد! آیا مردمی با این باورهای شوم روی رستگاری توانند دید؟!.. آیا بچنین نادانی در جای دیگر جهان نیز توان برخورد؟!..
اینکه در ایران مشروطه به نتیجهای نرسید و امروز باین حال ننگآور افتاده ، اینکه یک تودهی بیستملیونی بدبخت شده و در کار خود درمانده ، اینکه فرزندان آنگلوساکسون از آنور اقیانوسها برخاسته برای راهبردن این کشور میآیند ، اینها شُوَندهایش یکی دو تا نیست و بسیار است ، ولی بزرگترین همهی آنها خود شیعیگری و این دعوای ملایان میباشد.
یکی از کارهای بزرگی که باید در ایران بانجام رسد آنست که بیپایی آن دعوا روشن گردد ، و این اندیشههای شوم و زهرآلود از دلهای مردم بیرون آید. باید در این باره به نبردهای سختی پردازیم و از هیچ کوششی بازنایستیم. من در اینجا آن دعوا را بگفتگو گزارده میخواهم ملایان را بداوری کشم. میخواهم به یک رشته پرسشهایی از آنان پردازم :
چنانکه گفتیم دستاویز ملایان در این دعوا سخنی (حدیثی) است که از زبان امام ناپیدا گفته شده : «در رخدادهها به بازگویندگان سخنان ما بازگردید. چه آنان حجت من بشمایند و من حجت خدا بایشان میباشم». (1) از اینگونه از امامان نیز گفتههایی آوردهاند. یک دعوای بآن بزرگی بنیادش این سخنانست.
اکنون من از ملایان میپرسم :
نخست : گویندگان آن سخنان چه کاره میبودهاند و چه شایندگی میداشتهاند؟. میدانم خواهند گفت : «امامِ مُفْتَرَضالطّاعَه [2] میبودند». میگویم نامیست که خودتان گزاردهاید و خدا از آن بیزار است. بگفتهی قرآن : «إِنْ هِی إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّیتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ». [2]
پس چرا این داستان «امامِ مُفْتَرَضالطّاعَه» در قرآن نبوده؟!. پس چرا امام علیبنابیطالب بمعاویه مینویسد : «هرآینه[=مسلماً] شورا مهاجران و انصار راست که اگر بسر مردی گرد آمدند و او را امام گرفتند خشنودی خدا همان خواهد بود». (3) و هیچ نمینویسد : مرا خدا برگزیده یا پیغمبر آگاهی داده؟!.. آیا علی هم ، با آن شمشیر آهیخته بدست ، «تقیه» میکرد؟!..
آنگاه شما بایرادهایی که دربارهی «امام ناپیدا» هست و ما آنها را در این کتاب بازنمودیم چه میگویید؟!.. آیا بآنها چه پاسخی میدارید؟!.. نخست باید بودن چنان چیزی با دلیل روشن گردد تا دعوای شما عنوانی پیدا کند ، ولی چه دلیلی در آن باره درمیانست؟!.. آن حدیثهایی که در کتابهاتان نوشته شده کدام یکی درخورِ پذیرفتن میباشد؟..
دوم : آن «حدیث» این معنی را که شما میخواهید نمیرساند. در آنجا میگوید : اگر داستانی بشما رخ داد (که ندانستید چه کار کنید و حکم آن را ندانستید) از کسانی که بسخنان ما آشنایند و آنها را بازمیگویند بپرسید. این سخن کجا و دعوای سررشتهداری کجا؟!.. این دو از هم بسیار دور است.
میدانم خواهند گفت : «امام ما را حجت خود گردانیده». میگویم : «حجت» واژهایست که ما در فارسی برابرش را نمیداریم. «حجت» کسیست که باید سخنش را بپذیرند. امام گفته در رخدادها سخن شما را بپذیرند. این معنی کجا و رشتهی کارهای کشوری را بدست گرفتن و بمردم فرمان راندن کجاست؟!.. بسیار روشنست که در آن حدیث سخن از سررشتهداری یا فرمانروایی نمیرود.
👇
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار چهارم : زورگوییهایی که ملایان میکنند (6 از 12)
از سخن خود دور نیفتیم : این دعوای ملایان دربارهی سررشتهداری و درس دشمنی با دولت که بمردم میدهند ، بسیار زیانمند است. دوباره میگویم : بسیار زیانمند است. همین بتنهایی مایهی بدبختی تودهها تواند بود. چنانکه گفتیم در نتیجهی همان دعوا ، انبوهی از مردم بدولت و کشور و توده بدخواه گردیدهاند ، که نه تنها به بایاهای تودهای خود نمیپردازند ، از دشمنی و کارشکنی نیز بازنمیایستند. دیگران بمانند ، در ادارههای دولتی کسان بسیاری هستند که کوشیدن بسود دولت را حرام میدانند ، و بکار بستن قانونها و روان گردانیدن آنها را گناه میشمارند ، و پولی که میگیرند «با اجازهی علما» بخود حلال میگردانند ، و همان کسان اگر پول دولت در دستشان باشد از دزدیدن آن بنام «تقاص» باکی نخواهند داشت ، و از شکستن هر قانونی بنام کینهجویی ، بازنخواهند ایستاد.
چند سال پیش ، در قزوین بازپرسی را دیدم که آشکاره میگفت : «این قانون را دولت جائری بما تحمیل کرده است. من تا بتوانم باید از اجرای آن خودداری کنم». ببینید : سیاستبازیهای آرزومندان خلافت در عربستان ، پس از هزارودویست سال در ایران چه میوههای زهرآلودی پدید میآورد! آیا مردمی با این باورهای شوم روی رستگاری توانند دید؟!.. آیا بچنین نادانی در جای دیگر جهان نیز توان برخورد؟!..
اینکه در ایران مشروطه به نتیجهای نرسید و امروز باین حال ننگآور افتاده ، اینکه یک تودهی بیستملیونی بدبخت شده و در کار خود درمانده ، اینکه فرزندان آنگلوساکسون از آنور اقیانوسها برخاسته برای راهبردن این کشور میآیند ، اینها شُوَندهایش یکی دو تا نیست و بسیار است ، ولی بزرگترین همهی آنها خود شیعیگری و این دعوای ملایان میباشد.
یکی از کارهای بزرگی که باید در ایران بانجام رسد آنست که بیپایی آن دعوا روشن گردد ، و این اندیشههای شوم و زهرآلود از دلهای مردم بیرون آید. باید در این باره به نبردهای سختی پردازیم و از هیچ کوششی بازنایستیم. من در اینجا آن دعوا را بگفتگو گزارده میخواهم ملایان را بداوری کشم. میخواهم به یک رشته پرسشهایی از آنان پردازم :
چنانکه گفتیم دستاویز ملایان در این دعوا سخنی (حدیثی) است که از زبان امام ناپیدا گفته شده : «در رخدادهها به بازگویندگان سخنان ما بازگردید. چه آنان حجت من بشمایند و من حجت خدا بایشان میباشم». (1) از اینگونه از امامان نیز گفتههایی آوردهاند. یک دعوای بآن بزرگی بنیادش این سخنانست.
اکنون من از ملایان میپرسم :
نخست : گویندگان آن سخنان چه کاره میبودهاند و چه شایندگی میداشتهاند؟. میدانم خواهند گفت : «امامِ مُفْتَرَضالطّاعَه [2] میبودند». میگویم نامیست که خودتان گزاردهاید و خدا از آن بیزار است. بگفتهی قرآن : «إِنْ هِی إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّیتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ». [2]
پس چرا این داستان «امامِ مُفْتَرَضالطّاعَه» در قرآن نبوده؟!. پس چرا امام علیبنابیطالب بمعاویه مینویسد : «هرآینه[=مسلماً] شورا مهاجران و انصار راست که اگر بسر مردی گرد آمدند و او را امام گرفتند خشنودی خدا همان خواهد بود». (3) و هیچ نمینویسد : مرا خدا برگزیده یا پیغمبر آگاهی داده؟!.. آیا علی هم ، با آن شمشیر آهیخته بدست ، «تقیه» میکرد؟!..
آنگاه شما بایرادهایی که دربارهی «امام ناپیدا» هست و ما آنها را در این کتاب بازنمودیم چه میگویید؟!.. آیا بآنها چه پاسخی میدارید؟!.. نخست باید بودن چنان چیزی با دلیل روشن گردد تا دعوای شما عنوانی پیدا کند ، ولی چه دلیلی در آن باره درمیانست؟!.. آن حدیثهایی که در کتابهاتان نوشته شده کدام یکی درخورِ پذیرفتن میباشد؟..
دوم : آن «حدیث» این معنی را که شما میخواهید نمیرساند. در آنجا میگوید : اگر داستانی بشما رخ داد (که ندانستید چه کار کنید و حکم آن را ندانستید) از کسانی که بسخنان ما آشنایند و آنها را بازمیگویند بپرسید. این سخن کجا و دعوای سررشتهداری کجا؟!.. این دو از هم بسیار دور است.
میدانم خواهند گفت : «امام ما را حجت خود گردانیده». میگویم : «حجت» واژهایست که ما در فارسی برابرش را نمیداریم. «حجت» کسیست که باید سخنش را بپذیرند. امام گفته در رخدادها سخن شما را بپذیرند. این معنی کجا و رشتهی کارهای کشوری را بدست گرفتن و بمردم فرمان راندن کجاست؟!.. بسیار روشنست که در آن حدیث سخن از سررشتهداری یا فرمانروایی نمیرود.
👇
🔹 پانوشتها :
1ـ وَأَمَّا الحَوَادِثُ الوَاقِعَةُ ، فَارْجِعُوا فِیهِا إِلَى رُوَاةِ احادِیثِنَا ، فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیکمْ ، وَأَنَا حُجَّةُ اللهِ عَلَیهِمْ.
2ـ امامی که پیروی ازو بایاست. ـ و
3ـ اینها (بتها) نیستند مگر نامهایى که شما و پدرانتان نهادهاید. خدا هیچ دلیلى به [اختیارداری] آنها فرونفرستاده است. ـ و
4ـ «إنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ ، فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ اتخذوْهُ إِمَاماً کَانَ ذلِک لِلَّهِ رِضی».
————————————
📣 (خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
یک نظرپرسی هم در زیر آمده که میتوانید در آن شرکت کنید).
🌸
1ـ وَأَمَّا الحَوَادِثُ الوَاقِعَةُ ، فَارْجِعُوا فِیهِا إِلَى رُوَاةِ احادِیثِنَا ، فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیکمْ ، وَأَنَا حُجَّةُ اللهِ عَلَیهِمْ.
2ـ امامی که پیروی ازو بایاست. ـ و
3ـ اینها (بتها) نیستند مگر نامهایى که شما و پدرانتان نهادهاید. خدا هیچ دلیلى به [اختیارداری] آنها فرونفرستاده است. ـ و
4ـ «إنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ ، فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ اتخذوْهُ إِمَاماً کَانَ ذلِک لِلَّهِ رِضی».
————————————
📣 (خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
یک نظرپرسی هم در زیر آمده که میتوانید در آن شرکت کنید).
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
97%
آری
3%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»
🖌 احمد کسروی
🔸 دلبر پنداری (چهار از پنج)
در کتابهای عربی یک رشته خبرهایی هست بنام خبرهای «آخرالزمان» در آنجا از جمله عبارتی هست که «یَرْتَعُ الذِّئْبُ مَعَ الغَنَمِ» (گرگ با گوسفند در یکجا خواهد چرید). مقصود آنست که زمانی میآید و کینه و دشمنی از آدمیان و ددان بازگرفته میشود و اینست که گرگ هم مثل گوسفند گردیده و گوشتخواری را ترک گفته همراه گوسفند علف میچرد. من نمیگویم چنین چیزی در جهان خواهد بود بلکه اگر از من بپرسند این خبرها دروغی بیش نیست. به هر حال مقصود گوینده همان است که گفتم. بعبارت دیگر مقصود او معنی راستین جمله است نه اینکه گزافهگویی مینماید.
لیکن سپس این عبارت بزبانها افتاده که اگر خواستهاند ایمنی و آسایش را بستایند گفتهاند : «گرگ با میش بآبشخور میآید» و بیشک مقصود آن بوده که دزدان و راهزنان که دیروز آدمیان را میکشتند و لخت مینمودند امروز آن خوی ددی را رها کرده و با آدمیان در یکجا زندگانی مینمایند چنانکه همین حال امروز در کشور ما ایران برپاست که راهزنان دیروزی از گردنهها و کوهستانها بشهر آمده زندگانی آدمیانه پیش گرفتهاند.
همین عبارت را فردوسی نیز بکار برده که دربارهی محمود غزنوی میگوید :
جهاندار محمودشاه سترگ
بآبشخور آرد همی میش و گرگ
ولی شعرای دیگر پنداشتهاند مگر براستی باید میش و گرگ در یکجا باشند بلکه بهمچشمی یکدیگر مطلب را هرچه دامنهدارتر ساختهاند :
گرگ از مهابت تو به ره مانده میش را
بردارد از زمین و بدوش شبان دهد /
انصاف بده تا در انصاف تو باز است
غمخوارتر از گرگ شبان نیست غنم را
سپس هم بصدها زمینهی دیگر پرداختهاند که در اینجا شمردن همهی آنها بیجاست.
از ناصیهی کاهربا گرچه طبیعی است
سعی تو فروشوید رنگ یرقان را /
چنان بعهد تو میزان عدل شد طیار
که میل سوی کبوتر نمیکند شاهین /
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 دلبر پنداری (چهار از پنج)
در کتابهای عربی یک رشته خبرهایی هست بنام خبرهای «آخرالزمان» در آنجا از جمله عبارتی هست که «یَرْتَعُ الذِّئْبُ مَعَ الغَنَمِ» (گرگ با گوسفند در یکجا خواهد چرید). مقصود آنست که زمانی میآید و کینه و دشمنی از آدمیان و ددان بازگرفته میشود و اینست که گرگ هم مثل گوسفند گردیده و گوشتخواری را ترک گفته همراه گوسفند علف میچرد. من نمیگویم چنین چیزی در جهان خواهد بود بلکه اگر از من بپرسند این خبرها دروغی بیش نیست. به هر حال مقصود گوینده همان است که گفتم. بعبارت دیگر مقصود او معنی راستین جمله است نه اینکه گزافهگویی مینماید.
لیکن سپس این عبارت بزبانها افتاده که اگر خواستهاند ایمنی و آسایش را بستایند گفتهاند : «گرگ با میش بآبشخور میآید» و بیشک مقصود آن بوده که دزدان و راهزنان که دیروز آدمیان را میکشتند و لخت مینمودند امروز آن خوی ددی را رها کرده و با آدمیان در یکجا زندگانی مینمایند چنانکه همین حال امروز در کشور ما ایران برپاست که راهزنان دیروزی از گردنهها و کوهستانها بشهر آمده زندگانی آدمیانه پیش گرفتهاند.
همین عبارت را فردوسی نیز بکار برده که دربارهی محمود غزنوی میگوید :
جهاندار محمودشاه سترگ
بآبشخور آرد همی میش و گرگ
ولی شعرای دیگر پنداشتهاند مگر براستی باید میش و گرگ در یکجا باشند بلکه بهمچشمی یکدیگر مطلب را هرچه دامنهدارتر ساختهاند :
گرگ از مهابت تو به ره مانده میش را
بردارد از زمین و بدوش شبان دهد /
انصاف بده تا در انصاف تو باز است
غمخوارتر از گرگ شبان نیست غنم را
سپس هم بصدها زمینهی دیگر پرداختهاند که در اینجا شمردن همهی آنها بیجاست.
از ناصیهی کاهربا گرچه طبیعی است
سعی تو فروشوید رنگ یرقان را /
چنان بعهد تو میزان عدل شد طیار
که میل سوی کبوتر نمیکند شاهین /
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
90%
آری
9%
نه
1%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار چهارم : زورگوییهایی که ملایان میکنند (7 از 12)
[دنبالهی پرسش از ملایان]
سوم : فرمانروایی یا سررشتهداریِ گروهی بیشمار و بیسامان و بیسر چگونه تواند بود؟!.. شما هزارها و دههزارها کسانید که در شهرها پراکنده میباشید و هیچ یکیتان گردن بدیگری نمیگزارید. با این حال چه کاری توانید کرد؟!.. سررشتهداری اگر خودکامانه است باید یک تن بیشتر نباشد و دیگران همگی ازو فرمان برند ، و اگر بآیین سُکالشست باید انجمنی باشد که همگی در آن گرد آیند و باهم بسُکالند ، و آنچه را که دستهی بیشتر گُزیرند [1] ، پذیرفته گردد. با آن پراکندگی و بیسری که شما راست سررشتهداری چه معنی تواند داد؟!.. [2]
چهارم : از همهی اینها چشم میپوشیم. سررشتهداری ازآنِ شماست و شما توانید که آن را راه برید. پس چرا نمیخواهید بدست گیرید؟!. چرا نمیخواهید «شریعت» را اجرا کنید؟!.. چه چیز جلو شما را میگیرد؟!.. اگر از دولت میترسید باآنهمه پیروانی که شما راست اگر بکار برخیزید بیگمان دولت در برابر شما نخواهد ایستاد. تاکنون شما کِی خواستید که بگوییم نتوانستید؟!.. کِی برخاستید که بگوییم پیش نبُردید؟!.. چرا بجای آنکه مردم را دودل گردانید و آواره گزارید بکار برنمیخیزید؟!..
آمدیم که شما نمیتوانید ، پس گناه مردم چیست که آوارهشان میگردانید؟!.. «نه خود کوشم و نه دیگری را گزارم. باید این مردم لگدمال گردند ، باید بیگانگان بیایند و باینان توسری زنند». این مردمآزاری را از کدام استاد یاد گرفتهاید؟!..
میدانم چون پاسخی نمیدارید خواهید گفت : «حکومت عرفی باشد ولی از ما اجازه بگیرد». میگویم : برای چه؟!.. اگر فرمانروایی ازآنِ شماست چرا خودتان بکار برنمیخیزید؟!. اگر ازآنِ شما نیست چه نیاز باجازه است؟!.. آنگاه «حکومت عرفی» اگر «جائر» است چه سزاست که شما «اجازه» دهید؟!. شما که میگویید : «مردم باید به فقه جعفری کار بندند و این قانونها خلاف شرع است» ، تنها از راه «اجازه» چه نتیجه تواند بود؟!.. اگر خواستتان آنست که همچنانکه هست باشد و یک تودهی بزرگی قربانی مفتخوری شما گردند ، بهتر است آشکاره بگویید و سخن را کوتاه گردانید.
پس از همهی اینها ، شما که یک تن و دو تن نیستید. دولت از کدام یکیتان اجازه گیرد؟!.. آیا نه آنست که اگر یکیتان اجازه داد دیگران گردن نخواهند گزاشت و نتیجهای بدست نخواهد آمد؟!..
در پایان همه ، چنین انگاریم که دولت از همگی علمای بنام اجازه گرفت ، آیا شما از گرفتن زکات و مال امام چشم پوشیده دستور خواهید داد که مردم آنها را بدولت پردازند؟!.. اگر با اجازه ، دولت از «جائری» بیرون تواند آمد ، آیا شما خود را کنار کشیده مردم را باو بازخواهید گزاشت؟!.. آیا از دودل گردانیدن مردم دست خواهید برداشت؟!..
🔹 پانوشتها :
1ـ گُزیریدن = تصمیم گرفتن. ـ و
2ـ آیا رسواییهای چهل و اند سالهی حکومت ملایان گواه راستی این سخنان نیست؟! ـ و
————————————
📣 (خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
یک نظرپرسی هم در زیر آمده که میتوانید در آن شرکت کنید).
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار چهارم : زورگوییهایی که ملایان میکنند (7 از 12)
[دنبالهی پرسش از ملایان]
سوم : فرمانروایی یا سررشتهداریِ گروهی بیشمار و بیسامان و بیسر چگونه تواند بود؟!.. شما هزارها و دههزارها کسانید که در شهرها پراکنده میباشید و هیچ یکیتان گردن بدیگری نمیگزارید. با این حال چه کاری توانید کرد؟!.. سررشتهداری اگر خودکامانه است باید یک تن بیشتر نباشد و دیگران همگی ازو فرمان برند ، و اگر بآیین سُکالشست باید انجمنی باشد که همگی در آن گرد آیند و باهم بسُکالند ، و آنچه را که دستهی بیشتر گُزیرند [1] ، پذیرفته گردد. با آن پراکندگی و بیسری که شما راست سررشتهداری چه معنی تواند داد؟!.. [2]
چهارم : از همهی اینها چشم میپوشیم. سررشتهداری ازآنِ شماست و شما توانید که آن را راه برید. پس چرا نمیخواهید بدست گیرید؟!. چرا نمیخواهید «شریعت» را اجرا کنید؟!.. چه چیز جلو شما را میگیرد؟!.. اگر از دولت میترسید باآنهمه پیروانی که شما راست اگر بکار برخیزید بیگمان دولت در برابر شما نخواهد ایستاد. تاکنون شما کِی خواستید که بگوییم نتوانستید؟!.. کِی برخاستید که بگوییم پیش نبُردید؟!.. چرا بجای آنکه مردم را دودل گردانید و آواره گزارید بکار برنمیخیزید؟!..
آمدیم که شما نمیتوانید ، پس گناه مردم چیست که آوارهشان میگردانید؟!.. «نه خود کوشم و نه دیگری را گزارم. باید این مردم لگدمال گردند ، باید بیگانگان بیایند و باینان توسری زنند». این مردمآزاری را از کدام استاد یاد گرفتهاید؟!..
میدانم چون پاسخی نمیدارید خواهید گفت : «حکومت عرفی باشد ولی از ما اجازه بگیرد». میگویم : برای چه؟!.. اگر فرمانروایی ازآنِ شماست چرا خودتان بکار برنمیخیزید؟!. اگر ازآنِ شما نیست چه نیاز باجازه است؟!.. آنگاه «حکومت عرفی» اگر «جائر» است چه سزاست که شما «اجازه» دهید؟!. شما که میگویید : «مردم باید به فقه جعفری کار بندند و این قانونها خلاف شرع است» ، تنها از راه «اجازه» چه نتیجه تواند بود؟!.. اگر خواستتان آنست که همچنانکه هست باشد و یک تودهی بزرگی قربانی مفتخوری شما گردند ، بهتر است آشکاره بگویید و سخن را کوتاه گردانید.
پس از همهی اینها ، شما که یک تن و دو تن نیستید. دولت از کدام یکیتان اجازه گیرد؟!.. آیا نه آنست که اگر یکیتان اجازه داد دیگران گردن نخواهند گزاشت و نتیجهای بدست نخواهد آمد؟!..
در پایان همه ، چنین انگاریم که دولت از همگی علمای بنام اجازه گرفت ، آیا شما از گرفتن زکات و مال امام چشم پوشیده دستور خواهید داد که مردم آنها را بدولت پردازند؟!.. اگر با اجازه ، دولت از «جائری» بیرون تواند آمد ، آیا شما خود را کنار کشیده مردم را باو بازخواهید گزاشت؟!.. آیا از دودل گردانیدن مردم دست خواهید برداشت؟!..
🔹 پانوشتها :
1ـ گُزیریدن = تصمیم گرفتن. ـ و
2ـ آیا رسواییهای چهل و اند سالهی حکومت ملایان گواه راستی این سخنان نیست؟! ـ و
————————————
📣 (خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
یک نظرپرسی هم در زیر آمده که میتوانید در آن شرکت کنید).
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
92%
آری
5%
نه
3%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»
🖌 احمد کسروی
🔸 دلبر پنداری (پنج از پنج)
میگویند : مادری به بچهی خود گفت : «قربان چشمهای بادامی تو برم» ، بچه پا بزمین کوبید که : بادام میخواهم. این شعرا نیز همینکه یک عبارتی را شنیدهاند بمضمونبافی برخاستهاند و داد بیهودهگویی دادهاند.
پس پیداست که آن که علم ذیشأن بیان را نخوانده این دسته شعرای گزافهباف و یاوهگوست و آن کسی که ناسنجیده و نااندیشیده با عبارتهای ناتراشیده بهواداری آنان برمیخیزد.
من در چندی پیش در یکی از روزنامهها خواندم که جوانی در زنجان بشاعری برخاسته و غزلهایی سروده و چون یک غزل او را خواندم مضمون یک بیت این بود : «ای دل اگر دلبر آمد که تو را ببرد با او مرو که آن قاتل من است». در شعر دیگری از غزل دیگر گفته بود : «دیشب من از شام تا صبح میگریستم و مردم از نالهی من نخوابیدند. آری در شب بارانی مردم نمیخوابند». از خواندن این شعرها آه از دل برآوردم که چگونه هوش و جربزهی جوانان ایران با این سرسامها هدر میگردد.
جوانی که از آغاز عمر باینگونه سرسامها آشنا شود و شب و روز خود را با آنها بسر دهد آیا چه سودی بخاندان خود و بکشور خود خواهد داشت؟!
ولی دیدم گناه او نیست. گناه آن کسانیست که پیش ازو این درها را بروی ایرانیان باز کردهاند. گناه این روزنامههاییست که اینگونه اشعار را چاپ کرده گمراه را گمراهتر میسازند.
گناه آن خردمندانیست که زیان این بیهودهگوییها را میدانند ولی خود را بگوشهای کشیده و خاموش نشستهاند. گناه آقای صفیر و مانندگان اوست که اگر کسی زبان بنکوهش این سفاهتها باز کرد با زبان درشت و زمخت همه بر وی میتازند. پس از همه گناه من است که برای جلوگیری برنمیخیزم و این بود که بنگارش این یک رشته مقالهها پرداختم.
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 دلبر پنداری (پنج از پنج)
میگویند : مادری به بچهی خود گفت : «قربان چشمهای بادامی تو برم» ، بچه پا بزمین کوبید که : بادام میخواهم. این شعرا نیز همینکه یک عبارتی را شنیدهاند بمضمونبافی برخاستهاند و داد بیهودهگویی دادهاند.
پس پیداست که آن که علم ذیشأن بیان را نخوانده این دسته شعرای گزافهباف و یاوهگوست و آن کسی که ناسنجیده و نااندیشیده با عبارتهای ناتراشیده بهواداری آنان برمیخیزد.
من در چندی پیش در یکی از روزنامهها خواندم که جوانی در زنجان بشاعری برخاسته و غزلهایی سروده و چون یک غزل او را خواندم مضمون یک بیت این بود : «ای دل اگر دلبر آمد که تو را ببرد با او مرو که آن قاتل من است». در شعر دیگری از غزل دیگر گفته بود : «دیشب من از شام تا صبح میگریستم و مردم از نالهی من نخوابیدند. آری در شب بارانی مردم نمیخوابند». از خواندن این شعرها آه از دل برآوردم که چگونه هوش و جربزهی جوانان ایران با این سرسامها هدر میگردد.
جوانی که از آغاز عمر باینگونه سرسامها آشنا شود و شب و روز خود را با آنها بسر دهد آیا چه سودی بخاندان خود و بکشور خود خواهد داشت؟!
ولی دیدم گناه او نیست. گناه آن کسانیست که پیش ازو این درها را بروی ایرانیان باز کردهاند. گناه این روزنامههاییست که اینگونه اشعار را چاپ کرده گمراه را گمراهتر میسازند.
گناه آن خردمندانیست که زیان این بیهودهگوییها را میدانند ولی خود را بگوشهای کشیده و خاموش نشستهاند. گناه آقای صفیر و مانندگان اوست که اگر کسی زبان بنکوهش این سفاهتها باز کرد با زبان درشت و زمخت همه بر وی میتازند. پس از همه گناه من است که برای جلوگیری برنمیخیزم و این بود که بنگارش این یک رشته مقالهها پرداختم.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
89%
آری
6%
نه
5%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
Forwarded from کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)
گاهنمای_زندگانی_و_کوششهای_احمد_کسروی.pdf
437.6 KB
🔶 گاهنمای زندگانی و کوششهای احمد کسروی
🖌 کوشاد تلگرام
🔸 ویرایش تازه (خرداد ۱۳۹۹)
🖌 کوشاد تلگرام
🔸 ویرایش تازه (خرداد ۱۳۹۹)
📖 کتاب «بخوانند و داوری کنند» (شیعیگری)
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار چهارم : زورگوییهایی که ملایان میکنند (8 از 12)
[دنبالهی پرسش از ملایان]
پنجم : زکات در اسلام بجای مالیات میبوده. اسلام خواسته بود که یک کشور بزرگی پدید آورد که در زیر سررشتهداری یک خلیفه بسر برند ، و آن خلیفه بایستی پاسخده آسایش مردم باشد و همیشه به پیشرفت اسلام کوشد. بایستی یک دولت نیرومند و توانایی پدید آورد که در مرزها دستههای مجاهدان گمارد ، برای آسایش و ایمنی مردم بشهرها «قضات» فرستد ، و «شُرطه» (ادارهی شهربانی) برپا گرداند. برای این کارها درآمدی بایستی. امروز دولتها مالیات میگیرند و آن روز اسلام زکات را گزارده بود. به هر حال زکات ازآنِ خود خلیفه و برای «صرف جیب» او نبودی.
خود قرآن جاهای «دررفت» [=خرج ، هزینه] زکات را نشان داده : بایستی از آن به بیچیزان و درماندگان داده شود ، وامهای وامداران پرداخته گردد ، از «کافران» برای «جهاد» مزدور گرفته شود (الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ). از بازمانده هم بخش بزرگی در راه جنگ با دشمنان و برای سپاهآرایی و افزارخری و مانند اینها بکار رود.
همچنین «مال امام» که بنام خود امام است بامامی سزیدی که امامت یا خلافت را در دست داشته آن را راه برد. این خود مزدی باو ، که شبان و روزان خود را در آسایش کشور اسلامی بسر دادی ، شمرده شدی. کوتاهسخن آنکه چه زکات و چه مال امام در برابر کار و کوشش میبوده ، برای مفتخواری و مفتخوارپروری نمیبوده.
اکنون پرسش پنجم من آنست که شما ملایان که بکار کشورداری برنمیخیزید و بیکبار خود را بکنار گرفته گامی پیش نمیگزارید ، زکات و مال امام را به چه نام میگیرید؟!.. گرفتم که «خلافت اسلامی» یا سررشتهداری یا فرمانروایی یا هر نامی که میگزارید ، ازآنِ شماست ، ولی تا بکار نپردازید زکات و مال امام چگونه توانید گرفت؟!.. شما زکات و مال امام را در چه راه بکار میبرید؟!.. آیا کشورداری میکنید؟!.. آیا بجهاد میپردازید؟!.. آیا «مؤلفةالقلوب» میبسیجید؟!.. آیا بشهرها «قضات» و «شرطه» میفرستید؟!.. زکات و مال امام برای این کارهاست که شما هیچ یکی را نمیکنید ، و من نمیدانم به چه نامی پول از مردم درمییابید؟!.. از خودتان میپرسم : آیا این «اَکلِ بِسُحت» [=حرامخواری] نیست؟!..
میدانم خواهید گفت : ما بمردم دین یاد میدهیم. میگویم : دروغست. شما چیزی یاد نمیدهید. آنچه را که مردم خودشان میدارند شما بنگهداری میکوشید. یک دستگاهیست که ساخته شده و شما پاسبانی مینمایید. شما تا آن اندازه سودجویید که تاکنون بمردم نگفتهاید : «قمهزنی حرامست». نگفتهاید : «استخوانهای مردگان را از این شهر بآن شهر نکشید». نگفتهاید که مبادا چند تنی برنجند و از شما رو گردانند.
آنگاه گرفتم که سخنتان راستست ، که گفته زکات و مال امام برای دین یاد دادنست؟!. در کجا چنین چیزی نوشته شده؟!..
————————————
📣 (خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
یک نظرپرسی هم در زیر آمده که میتوانید در آن شرکت کنید).
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸گفتار چهارم : زورگوییهایی که ملایان میکنند (8 از 12)
[دنبالهی پرسش از ملایان]
پنجم : زکات در اسلام بجای مالیات میبوده. اسلام خواسته بود که یک کشور بزرگی پدید آورد که در زیر سررشتهداری یک خلیفه بسر برند ، و آن خلیفه بایستی پاسخده آسایش مردم باشد و همیشه به پیشرفت اسلام کوشد. بایستی یک دولت نیرومند و توانایی پدید آورد که در مرزها دستههای مجاهدان گمارد ، برای آسایش و ایمنی مردم بشهرها «قضات» فرستد ، و «شُرطه» (ادارهی شهربانی) برپا گرداند. برای این کارها درآمدی بایستی. امروز دولتها مالیات میگیرند و آن روز اسلام زکات را گزارده بود. به هر حال زکات ازآنِ خود خلیفه و برای «صرف جیب» او نبودی.
خود قرآن جاهای «دررفت» [=خرج ، هزینه] زکات را نشان داده : بایستی از آن به بیچیزان و درماندگان داده شود ، وامهای وامداران پرداخته گردد ، از «کافران» برای «جهاد» مزدور گرفته شود (الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ). از بازمانده هم بخش بزرگی در راه جنگ با دشمنان و برای سپاهآرایی و افزارخری و مانند اینها بکار رود.
همچنین «مال امام» که بنام خود امام است بامامی سزیدی که امامت یا خلافت را در دست داشته آن را راه برد. این خود مزدی باو ، که شبان و روزان خود را در آسایش کشور اسلامی بسر دادی ، شمرده شدی. کوتاهسخن آنکه چه زکات و چه مال امام در برابر کار و کوشش میبوده ، برای مفتخواری و مفتخوارپروری نمیبوده.
اکنون پرسش پنجم من آنست که شما ملایان که بکار کشورداری برنمیخیزید و بیکبار خود را بکنار گرفته گامی پیش نمیگزارید ، زکات و مال امام را به چه نام میگیرید؟!.. گرفتم که «خلافت اسلامی» یا سررشتهداری یا فرمانروایی یا هر نامی که میگزارید ، ازآنِ شماست ، ولی تا بکار نپردازید زکات و مال امام چگونه توانید گرفت؟!.. شما زکات و مال امام را در چه راه بکار میبرید؟!.. آیا کشورداری میکنید؟!.. آیا بجهاد میپردازید؟!.. آیا «مؤلفةالقلوب» میبسیجید؟!.. آیا بشهرها «قضات» و «شرطه» میفرستید؟!.. زکات و مال امام برای این کارهاست که شما هیچ یکی را نمیکنید ، و من نمیدانم به چه نامی پول از مردم درمییابید؟!.. از خودتان میپرسم : آیا این «اَکلِ بِسُحت» [=حرامخواری] نیست؟!..
میدانم خواهید گفت : ما بمردم دین یاد میدهیم. میگویم : دروغست. شما چیزی یاد نمیدهید. آنچه را که مردم خودشان میدارند شما بنگهداری میکوشید. یک دستگاهیست که ساخته شده و شما پاسبانی مینمایید. شما تا آن اندازه سودجویید که تاکنون بمردم نگفتهاید : «قمهزنی حرامست». نگفتهاید : «استخوانهای مردگان را از این شهر بآن شهر نکشید». نگفتهاید که مبادا چند تنی برنجند و از شما رو گردانند.
آنگاه گرفتم که سخنتان راستست ، که گفته زکات و مال امام برای دین یاد دادنست؟!. در کجا چنین چیزی نوشته شده؟!..
————————————
📣 (خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل همراه بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
یک نظرپرسی هم در زیر آمده که میتوانید در آن شرکت کنید).
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
95%
آری
5%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»
🖌 احمد کسروی
🔸 پیام ... (یک از هفت)
اگر کسی در انجمن نابینایان بلاف برخاسته چنین گوید : «من چهرهام همچون آفتاب میدرخشد و نور از سرم بآسمان بالا میرود» چه کوران این لاف را باور نمایند و چه ننمایند باری بر لافزن راه عذری باز است. ولی اگر کسی چنین لافی را در انجمن بینایان بزند آیا چه عذری در دست خواهد داشت؟..
اگر کسی در زنگبار یا حبشه یا جزیرهی یامیام زبان بگزافهبافی گشاده بگوید : «شعرای ایران مردمانی فوقالعاده هستند از قبیل انبیاء و اولیاء که گلزار خاطرشان از سرچشمهی فیض آب میخورد ... طبیعت این گروه را حالات و کیفیاتی ظاهر میشود که باید اسم آن را روحانیت گذاشت زیرا در این حال از قالب لفظ و صورت بیرون میآیند و در فضای باز معنی و حقیقت پر و بال گشاده پرواز میکنند. در این موقع چیزهایی میبینند که ما نمیبینیم و اسرار و حقایقی بر آنان مکشوف میشود که بر ما مستور و پوشیده است. آن وقت است که پای لفظ لنگ میگردد و قامت رسای معنی را جامهی لفظ کوتاه میآید. شاعر میخواهد که تندباران حقیقت را که بر ساحت قلب او میبارد همه را در ظروف لفظ نگه دارد و تسلیم تشنهلبان وادی طلب فرماید ..»
در آن جایگاه دور از ایران درمیان آن مردمان بیخبر چنین سخنانی شگفت نخواهد بود و بر گوینده چندان ایرادی نیست. «فرصتی جسته و گزافههایی بهم بافته» اگر هم کسی باور نکرد نکرده باشد. ولی بسیار شگفت خواهد بود اگر یکی این سخنان را در خود ایران راند و از انجام چنین گزافهبافی اندیشه ننماید!
زیرا ما که شعرای ایران را از نزدیک میشناسیم و از چگونگی شعرسرایی آنان آگاهی درستی داریم آیا بر آن گزافها با چه دیدهای خواهیم نگریست و گوینده را چگونه کسی خواهیم شناخت؟! آیا با چنان دعوای پا درهوای بیبنیادی حقیقت بر خود ما نیز مشتبه میگردد؟.
در ایران ما همه میدانیم که پارهای شعرا جربزهی خدادادی ندارند و شعر با صد گونه سختی میسرایند و اینان نه اینکه «در فضای باز معانی» پرواز نمیتوانند همیشه در سنگلاخ الفاظ آواره میباشند.
پارهای دیگر که جربزهی خدادادی دارند اینان هم پس از چندین سال رنج و ریاضت که ورزیده میشوند باز اختیارشان بیش از همه در دست قافیه و وزن میباشد و کمتر روی میدهد که یک معنی را تغییر نداده برشتهی نظم بکشند.
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 پیام ... (یک از هفت)
اگر کسی در انجمن نابینایان بلاف برخاسته چنین گوید : «من چهرهام همچون آفتاب میدرخشد و نور از سرم بآسمان بالا میرود» چه کوران این لاف را باور نمایند و چه ننمایند باری بر لافزن راه عذری باز است. ولی اگر کسی چنین لافی را در انجمن بینایان بزند آیا چه عذری در دست خواهد داشت؟..
اگر کسی در زنگبار یا حبشه یا جزیرهی یامیام زبان بگزافهبافی گشاده بگوید : «شعرای ایران مردمانی فوقالعاده هستند از قبیل انبیاء و اولیاء که گلزار خاطرشان از سرچشمهی فیض آب میخورد ... طبیعت این گروه را حالات و کیفیاتی ظاهر میشود که باید اسم آن را روحانیت گذاشت زیرا در این حال از قالب لفظ و صورت بیرون میآیند و در فضای باز معنی و حقیقت پر و بال گشاده پرواز میکنند. در این موقع چیزهایی میبینند که ما نمیبینیم و اسرار و حقایقی بر آنان مکشوف میشود که بر ما مستور و پوشیده است. آن وقت است که پای لفظ لنگ میگردد و قامت رسای معنی را جامهی لفظ کوتاه میآید. شاعر میخواهد که تندباران حقیقت را که بر ساحت قلب او میبارد همه را در ظروف لفظ نگه دارد و تسلیم تشنهلبان وادی طلب فرماید ..»
در آن جایگاه دور از ایران درمیان آن مردمان بیخبر چنین سخنانی شگفت نخواهد بود و بر گوینده چندان ایرادی نیست. «فرصتی جسته و گزافههایی بهم بافته» اگر هم کسی باور نکرد نکرده باشد. ولی بسیار شگفت خواهد بود اگر یکی این سخنان را در خود ایران راند و از انجام چنین گزافهبافی اندیشه ننماید!
زیرا ما که شعرای ایران را از نزدیک میشناسیم و از چگونگی شعرسرایی آنان آگاهی درستی داریم آیا بر آن گزافها با چه دیدهای خواهیم نگریست و گوینده را چگونه کسی خواهیم شناخت؟! آیا با چنان دعوای پا درهوای بیبنیادی حقیقت بر خود ما نیز مشتبه میگردد؟.
در ایران ما همه میدانیم که پارهای شعرا جربزهی خدادادی ندارند و شعر با صد گونه سختی میسرایند و اینان نه اینکه «در فضای باز معانی» پرواز نمیتوانند همیشه در سنگلاخ الفاظ آواره میباشند.
پارهای دیگر که جربزهی خدادادی دارند اینان هم پس از چندین سال رنج و ریاضت که ورزیده میشوند باز اختیارشان بیش از همه در دست قافیه و وزن میباشد و کمتر روی میدهد که یک معنی را تغییر نداده برشتهی نظم بکشند.
🌸