پاکدینی ـ احمد کسروی
7.75K subscribers
8.57K photos
477 videos
2.28K files
1.75K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان» (ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»)

🖌 احمد کسروی


🔸۱ـ پوزش (دو از چهار)


نیز بارها در دفترها و نوشتارهایش درباره‌ی اسلام بحث کرده است و از سخنان اوست که اسلام دو تاست : اول ، آنچه پیامبر عربی هزاروسیصدوپنجاه سال پیش بنیاد نهاد و قرنها ادامه یافت. دوم ، آنچه امروز میان مسلمانان رایج است و نزد هر تیره‌ای به رنگی دیگر درآمده است.

هر دوی اینها اسلام نامیده می‌شوند ، در حالی که راستی آنست که این جز از آن است ، بلکه این با آن در تناقض است.

زیرا اسلام یکم ، دینی پاک و خدایی بود که مردم را به یگانگی خدا و ترک پرستش بتها دعوت می‌کرد و مردم را به اندیشیدن و خرد را داور گرفتن و شناخت آیین خدا در آفرینش تشویق می‌نمود ، و این اسلام (اگر خواستی بگو : این کیشهای پراکنده) مردم را به پرستش مردگان و زیارت گنبدها و پیروی از پندارها (اوهام) برانگیخته و آنان را از داوری خرد و اندیشیدن و شناخت آیین خدا بازداشته است.

اسلامِ یکم میان عربها دوستی پدید آورد و آنان را توده‌ای یگانه گردانید و به اوج شکوه و بلندی رسانید ، و این اسلام مردم را به تیره‌هایی پراکنده گردانیده و میانشان دشمنی و کینه پدید آورده و آنان را به بدترین پستی و خواری فروکشانده است.

از نظرات او در دین اینست که مردم همان‌گونه که باید به [هستی] خدا آگاهی داشته باشند ، باید به آیین او در آفرینش نیز آگاه بوده و در زندگی و کارهایشان از آن پیروی کنند و از هر آنچه با آیین خدا مخالف است ، روی‌گردان شوند.

این گفته‌ی خود را به ‌تفصیل شرح داده و از جمله گفته است : برخی مردم هنگامی که بیمار می‌شوند ، با دعا یا با قرآن درمان می‌جویند. اینست می‌بینی که دعا یا آیه‌ای را می‌نویسند و بر خود می‌آویزند یا دعا یا آیه‌ای را می‌خوانند و بر آنان می‌دمند و این کار را از نشانه‌های استواری باور می‌شمارند.

در حالی که این ، نافرمانی با خدا و خروج از فرمان اوست. زیرا خدا برای هر دردی ، دوایی قرار داده و چاره‌ی بیماریها را در درمان [پزشکی] نهاده و هرگز درمان بیماری با دعا نبوده و نخواهد بود و هر آنچه از حکایات در این باره روایت می‌کنند ، از جعلیات است. راستی آن است که این گمراهی ، انبوهی از مردم را که جز خدا کسی شمارشان را نداند ، به نابودی کشانده است.

مانندهای این بسیار است. اینست اگر مردم آیین خدا را در زندگی بشناسند ، از این گرفتاریها رها می‌گردند.



———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸
👍12👎2
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»

🖌 کوشاد تلگرام

🔸 «مفاخر ملی» ، لات و هبل امروزی ایرانیان (یک از چهار)


مهنامه‌ی پیمان در زمانی آغاز بکار کرد (1312) که شور شعرسرایی کشور را فراگرفته کار به دیوانگی کشیده بود. (1) کمتر شهری بود که انجمن ادبی نداشت. کمتر روزنامه‌ای بود که در آن ستونهایی از شعر پر نمی‌شد. در هر جا یا دستگاه مشاعره برپا بود یا روزنامه‌ها دمادم به تنور شعر و شاعری می‌دمیدند : «فلان کس شاعر جوان پرمایه است» ، «بهمان جوان کم سال قصیده‌ای سروده که شانه به شانه‌ی شاعران بزرگ کشور می‌ساید» ... یا مسابقه‌های گوناگون شعرسرایی براه می‌انداختند.

سال پس از آن ، در مهرماه 1313 نیز هزاره‌ی فردوسی برگزار گردید که این نیز در جای خود تنور شعر و شاعری را داغتر می‌گردانید.

در چنین هنگامی پیمان تا دیری شعری چاپ نمی‌کرد.

«در آغاز كارِ پیمان كه شعرهایی برای چاپ شدن در مجله می‌رسید و ما از چاپ آنها خودداری می‌كردیم این خودداری ما باعث آن بود كه از یكسوی فرستندگان آن شعرها از ما رنجیده زبان بگله باز كنند و از سوی دیگر خوانندگان نبودن شعر را در پیمان ایرادی بر مجله بگیرند و اینان نیز گله‌مند باشند.

ولی ما جز خودداری چاره نداشتیم چرا كه نه هر شعری درخور چاپ شدن در پیمان است. از آنسوی ما امیدوار بودیم كه كسانی شعرهایی درخور چاپ شدن در پیمان خواهند سرود و همیشه چشم براه چنان شعرهایی بودیم و كنون خرسندیم كه امید ما جای خود را گرفته و اینك در این شماره یك رشته شعرهای پرارج و بهایی را چاپ می‌نماییم». (114033) ، تیرماه 1313


پیمان از یکسو از بدی شعر شاعرانِ بیهوده‌گو و تردامن سخنها می‌راند و از سوی دیگر شاعران را وامی‌داشت در زمینه‌های ارجدار شعر بسرایند.

«ما از مدتها این آرزو را داشته‌ایم كه در زمینه‌ی شعر سخنی برانیم و گمراهیهایی كه در این راه برای ایرانیان پیشین روی داده بازنماییم تا كنونیان دچار آن گمراهیها نگردند. با آنكه می‌دانیم چنین گفتگویی كسانی را دل‌آزرده ساخته و دستاویز برای دشمنیها پدید خواهد آورد. ولی چه باید كرد كه ما هرگز نمی‌توانیم آنچه را كه سود ایران می‌شناسیم بپاس دیگران زبان از گفتن آن بازداریم. ما نیك آزمودیم كه در ایران یك مشت فرومایگانی با هر گفتار یا كرداری كه بزیان ایشان می‌باشد سخت دشمنی می‌نمایند و از هر راهی بزیان گوینده یا كننده می‌كوشند. ما هم در این مدت بهره‌ی بسیار از آزار آنان یافته‌ایم. با این همه آیا می‌توان از كوشیدن در راه فیروزمندی ایران بازایستاد؟!». (117008) ، مهرماه 1313


پیمان این رشته را دنبال کرده از بدی و زیانهایی که با شعر توأم شده سخنها بمیان آورد. بدیهایی همچون چاپلوسی ، ستایش دریوزگی ، زشت زبانی و هجو ، ستایشهای گزافه‌آمیز از می ، ستایش تنبلی و گوشه‌گیری ، بیهوده‌گویی (مثلاً غزلسرایی) ، گزافه‌گویی ، بیدردی و بیغیرتی نمودن در برابر ستمگری و ستمگران ، سرودن سخنان ننگ‌آلود ، آلودگی به باورهای صوفیان ، ساده پرستی (بچه‌بازی) و مانند اینها.

چنین گفتارهایی وزارت فرهنگ (معارف) را ـ همان که هزاره‌ی فردوسی برگزار کرده و سپس برگزاری هفتصدساله‌ی سعدی را در برنامه‌ی خود داشت ، همان بنگاهی که برای رواج هرچه بیشتر شعر و شاعری بنیاد یافته بود ، همان که دهها انجمن ادبی در کشور رویانیده بود ــ خوش نمی‌آمد. ولی از آنسو ، دانشمندی و آوازه‌ی کسروی (کسروی نخست کسی از ایرانیان بود که چند آکادمی دانشی جهانی ازو برای عضویت دعوت کرده بودند) ، مانع بود که اینگونه نکوهشها از شعر را بتوانند بهانه‌ی جلوگیری ازو کنند.

تا اینکه پیمان به گفتار «در پیرامون شعر و صوفیگری» آغاز کرد. همانها که در این دفتر آمد و خوانندگان آنها را دیده و خوانده‌اند. چون وزارت فرهنگ رواج صوفیگری را نیز در دستور خود داشت ، این رشته گفتارها به آنها گرانتر می‌افتاد. با اینحال هنوز سخن در این گفتارها به «مفاخر ملی» نرسیده بود. تا اینکه نخست در چند گفتار سخن از رباعیات خیام رفت و سپس یک گفتار «از خوانندگان پیمان» آتش کینه و دشمنی سردمداران وزارت فرهنگ را زبانه‌زن گردانید.


🔹 پانوشت :

1ـ برای آگاهی بیشتر از چنین حالی که در توده پدید آمده بود کتاب «در پیرامون ادبیات» دیده شود.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸
👍8👎1
✴️ آیا چاره‌ای به گرفتاریهای کنونی هست؟ ✴️

🔸(بخش سوم)

🖌 کوشاد تلگرام

به آن کسی که از آسودگی و رستگاری ژاپنیها از رهگذر دو بمب اتمی بر سر هیروشیما و ناکازاکی سخن می‌راند و از آن همه کشته‌ها و معلولانی که این دو بمب بر ژاپنیها تحمیل کرد چشم می‌پوشد ، اگر بگویی هر کشوری از جمله ایران نیز می‌تواند بی‌آنکه نیازمند چنان حمله‌ای باشد با تلفات بسیار کمتر و از راه درستتری به رستگاری رسد ، آیا به غلط بودن تئوری خود اعتراف خواهد کرد؟!

این هم ویدئویی از کشتار هیروشیما و ویرانی آن شهر :

بمب هیروشیما

8ـ باز کسانی دلیلهای دیگری از تاریخ آورده‌اند و جای افسوس فراوانست که از نیروی بی‌مانند مردم ناامیدی نموده‌اند. شگفتا در جایی که توده‌هایی در زمانی که اینترنت و فضای مجازی نبود با حکومتهای دیکتاتوری جنگیده بزیرشان کشیدند ، در ایران کسانی با بودن چنین موهبتی باز ناامیدی می‌نمایند.

مثلاً این یادداشت‌نویس برای سخنش چنین دلیل آورده :

«اگر صدام با جنگ سرنگون نشده بود هنوز در عراق داشت مردم خویش را (نه دشمنان کشورش را) با بمب شیمیایی بصورت انبوه می‌کشت.
... همه‌ی حاکمان مستبد حاضرند مملکتشان شخم بخورد و ویران شود و با بمبهای کشتارجمعی مردم خویش را بکشند اما تن به دموکراسی و حاکمیت مردم ندهند».



ما در دنباله‌ی سخن به این نوشته و مانندهای آن بازگردیده و ایراد این دلیل را شرح خواهیم داد.

آن دسته که امید به حمله‌ی آمریکا بسته‌اند چه بسا نزد خود چنین می‌اندیشند. این حکومت که بنای تغییر کردن ندارد بلکه بر رفتار چهل‌وشش ساله‌ی خود پا می‌فشارد. پس راهی جز این نیست که یک قلدری بر سرشان بکوبد و بر سر جایشان بنشاند. داستان اینها داستان کسیست که در خانه بود و شنید که در می‌کوبند. اینست بانگ برآورد و چنین گفت : بی‌جهت در نکوبید کسی در خانه نیست.

اینان باید بیاد بیاورند که در سال 57 حکومت گذشته را همین مردم برانداختند. نیروی مردم را از آنجا بدانند که چون متحد شدند کاری توانستند که همه را به شگفتی واداشتند. همین زنانمان در چهل‌ و اند سال گذشته رفته رفته از غدغنهای پوشش و آرایش که حکومت می‌کوشید بصورت قانون به اجرا گزارد سر پیچیدند. تا پایان جنگ (1367) و حتا در هشت سال دولت رفسنجانی انتقاد بی‌پرده از حکومت و اعتراض آشکار به کارهای آن در تصور مردم نمی‌گنجید. ولی رفته رفته مردم با اعتراض‌هاشان جوّ خفقان را شکستند. چنانکه برای بسیاری از جوانان ، آن سالهای خفقان باور کردنی نیست.

پس چنین نیست که مردم هیچ کاری نمی‌توانند کرد. آری ، حکومت تا بتواند نخواهد گذاشت مردم از حقایق آگاه شوند و بکار بزرگی برخیزند. ولی اگر مردم چشم از دخالت بیگانگان فروبندند و آن را بیراهه بدانند ، خواهند دانست که یک راه بیش نیست و آن تغییر خود مردم است. اینست یگانه راهی که باید پیمود.

این همچنین پاسخ آن دسته‌ی نسبتاً بزرگی از خوانندگان است که از راههای گوناگون چنین پرسیده‌اند : «مردم چه باید کنند؟!».

چون تاکنون یک دسته‌ای نبوده‌اند که اندیشه و دست یکی کنند و برنامه داشته باشند و به آموزش مردم و اصلاح اندیشه‌هاشان بپردازند ، اینست هر کوششی تاکنون شده بی‌برنامه و خام بوده.

عمده سخن این نوشتار با این دسته است. تا ما مردم در اندیشه و رفتار تغییر نکنیم اوضاع هر تغییری کند بسود ما نخواهد بود. امیدمندیم شما با سخن زیر همداستانید :

«یک مردمی تا خود نیک نباشند از جهان نیکی نبینند». (پرچم روزانه ش 4 ، 1320)


این یک اصل است به استواری اصلها و قانونهای فیزیک و شیمی. این اصل و آن که می‌گوید : «تا کاشت و داشت نباشد برداشتی هم نخواهد بود» از یک ریشه و خانواده است.

خواهند پرسید مردم چگونه نیک شوند؟! یا مردم نیک چگونه مردمیند؟! پاسخ کوتاه به این پرسشها اینکه مردم نیک مردمیند که سرمایه‌ی اجتماعی چشمگیری داشته باشند. در این نوشتار به این اندکی بیشتر خواهیم پرداخت.

ولی دیده می‌شود کسانی از تاریخ دلیل برای نقض آن اصل می‌آورند. مثالها می‌آورند که توده‌هایی بوده‌اند که نکاشته و نداشته خرمن خرمن خوشه درویده‌اند. مثلاً این را از چندین زبان شنیده‌ایم که کره‌ی جنوبی و ایران پنجاه شصت سال پیش وضع یکسانی داشتند. اینکه کره به چنان جایگاهی رسیده و ما نرسیده‌ایم تنها تقصیرش از سیاستهای بیگانگان در ایران بوده است. ولی آنهایی که در این زمینه پژوهیده‌اند این پندار را اشتباهی بزرگ می‌دانند. ما مردم خود را می‌شناسیم و از گرفتاریهاشان آگاهیم. می‌دانیم که بیشتر مردم جز گله و ناله کاری نمی‌کنند.
👇
👍51
«از گله و ناله و فریاد و دسته‌بندی و مانند اینها کمترین نتیجه نتواند بود. این خود از درماندگیست که مردمی بآلودگیهای خود چاره نکنند و تنها بناله و گله پردازند. این مانند آنست که بیماری درپی درمان و دارو نباشد و تنها بگله و ناله از درد و ناتوانی بس کند.
از پیشامدهای جهان و از جنگها و آشتیها و پیمانها سودی باین توده نتـواند بود و گرهی از کارشان نتـواند گشود. مردمی تا خود نیک نباشند از جهان نیکی نتوانند دید. اینکه بسیاری از مردم از پشت سر پیشامدها نیکی باین توده چشم می‌دارند از روی فهم نیست. این بدان می‌ماند که کشاورزی تخم نکارد و در همان حال از نیکی یا بدی کشتهای دیگران بسودی امید بندد». (پرچم هفتگی ، شماره‌ی دوم ، 1323)


«گاهی کسانی می‌گویند : «ما باید زور داشته باشیم تا بتوانیم خود را نگه داریم». می‌گویم : این سخن راستست. هر توده‌ای باید برای نگهداری خود دارای زور ـ یا بهتر بگویم : دارای نیرو ـ باشد. در این باره گفتگو نیست.
نیرو چیست و چگونه پدید آید؟.. نیروی یک توده از دلبستگی آنان بکشور و توده‌ی خودشان و از آمادگیشان بکوشش و جانفشانی و از همراهیشان در راه کوشش پدید آید. بیست‌ملیون مردم هنگامی که معنی استقلال را می‌فهمند و بآن دلبستگی می‌دارند و در راه نگهداری کشور خود به هرگونه جانفشانی آماده‌اند و همه باهم همدست و همراه می‌باشند ، از اینجا یک نیروی بیست‌ملیونی پدید تواند آمد. سرچشمه‌ی نیروی یک توده این سه چیز است.
آیا در توده‌ی ایران با حال امروزی اینها هست؟.. آیا می‌توان امیدمند بود؟.. اگر نیک اندیشیم نیست و نمی‌توان امیدمند بود.
آری انبوه ایرانیان غیرتمندند و کشور خود را دوست می‌دارند و پیشامدهای تاریخی گواهست که مردان دلیر و جنگجویند و اگر نیاز افتاد از جانفشانی بازنایستند. ولی همه‌شان چنین نیستند». (در راه سیاست ، ص 28 ، 1324)
👍61
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان» (ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»)

🖌 احمد کسروی


🔸 ۱ـ پوزش (سه از چهار)


از گفته‌های او یکی اینست که کیشهای امروزی ، دین شمرده می‌شوند ، در حالی که حقیقت این است که آنها بیدینی و گمراهی‌اند و دین جز برای آن نیامده که مردم را از گمراهی‌هایی از اینگونه نگاه دارد.

می‌گوید : مسیحیان را برای خود مثال بزن ، آنان خود را پیروان دین می‌شمارند ، در حالی که راستی این است که آنان پیروان بیدینی و گمراهی‌اند. زیرا دین برای آن بود که حقایق را به مردم بیاموزد و آنان را از پیروی پندارها بازدارد ، از جمله : خدا را دارنده‌ی فرزندی شناختن ، یا باور به برخاستن مردی از میان مردگان و به آسمانها رفتنش ، و چشم دوختن به بازآمدنش به جهان. از اینرو ما با گمراهی‌هایی از اینگونه ، بر بایستگی (لزوم) دین و نیاز مردم به آن استدلال می‌کنیم. آری ، ما بر بایستگی دین استدلال می‌کنیم و به خوارشمارندگان آن چنین پاسخ می‌دهیم : اگر مردم دینی نداشته باشند که آنان را راه نماید و گرد هم آورد ، گمراه و پراکنده می‌شوند و هر گروهی پیرو پندارهای دیگری می‌گردد ؛ گروهی عیسا را فرزند خدا و شریک او قرار دادند و گروهی دیگر امور جهان را به دست امامان مرده‌شان سپردند و گروهی دیگر پنداشت که خدا از اینجهان بیزار است و مردم را به ترک آن و زهد ورزیدن فراخواند.

می‌گوید : شگفت‌آور است که این گمراهی‌ها دین شمرده شوند ، در حالی که دین جز برای نگاهداشت مردم از آنها و مانندهایش نیست.

می‌گوید : این کیشها ، دین را نزد دانشمندان خوار کرده و مادیان را بر انکار هستی خدا و باور نداشتن به پیامبران و دشمنی با دین دلیر کرده. بر ما واجب است که با این گمراهی‌ها دشمنی کنیم و با پیروانشان نبرد نماییم.

این اندیشه‌ها او را به مخالفت با کیشها و گمراهی‌ها که در ایران بسیارند برانگیخت. اینبود نخست نوشتارهای پیاپی در مهنامه‌اش «پیمان» نوشت که هفت سال پیاپی منتشر شد تا آنکه تعطیل گشت ، و در روزنامه‌اش «پرچم» که یازده ماه منتشر شد تا آنکه بازداشت گردید. سپس به چاپ کتابها پرداخت و به هر کیش یا گمراهی یک یا دو کتاب اختصاص داد.

کوتاه‌سخن اینکه او برای دفاع از دین و زدودن گمراهیها و وارد کردن مردم به یک دین یگانه ، یک دم نیاسوده تلاش کرد و تلاشهایش میوه داد. زیرا گروه‌هایی از مردم ـ از هر توده و کیشی ـ به‌ویژه جوانان فارغ‌التحصیل مدارس و غیر آنان ، به او روی آوردند. بدینسان هزاران نفر از آنان گرد او جمع شدند و به یاری‌اش برخاستند و به نشر آراء و انتشار کتاب‌هایش پرداختند و نگاهبانی از او را در برابر نیرنگ دشمنانش بعهده گرفتند. اینست این جنبش امروز در ایران نیرومندانه به پیش می‌رود.

آری ، مخالفانش بسیار بیشترند. زیرا شیعیان ، بهائیان ، صوفیان ، مادیان ، سرمایه‌داران ، متعصبان به سعدی و خیام و حافظ ، و کسانی که با جادوگری و استخاره و دعانویسی نان می‌خورند ، همگی بدخواهان او هستند که با او دشمنی و مخالفت می‌کنند. اما راستی چیرگی می‌یابد و چیزی بر آن چیرگی نمی‌یابد و خدا جز آن نمی‌پذیرد که نور خود را کامل کند ، هرچند کافران ناخوش بدارند. [1]



🔹 پانوشت :

1ـ اشاره است به سوره‌ی توبه ، آیه‌ی 32 : وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ. ـ و

———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸
👍4
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»

🖌 کوشاد تلگرام

🔸 «مفاخر ملی» ، لات و هبل امروزی ایرانیان (دو از چهار)


همان گفتار (2) داستانی دارد که در زیر می‌آوریم :

«هنگامی كه سال دوم پیمان را می‌نوشتیم یكی گفتاری فرستاده بود در این زمینه : من پیشترها شعرهای حافظ را می‌خواندم و لذت می‌بردم. ولی از زمانی كه نوشته‌های شما را درباره‌ی شاعران خوانده‌ام دیگر لذتی از شعرهای حافظ نمی‌برم بلكه می‌بینم بیشتر شعرهایش بیكبار بی‌معنیست.[۱]

این گفتار را چون در مهنامه بچاپ رسانیدیم در همان روزها مرا كاری در وزارت فرهنگ افتاد ، و چون بنزد وزیر [۲] رفتم همینكه نشستم بگله پرداخت كه شما از حافظ بد نوشته‌اید. گفتم : نوشته از دیگری بوده ، و چون گفته‌هایش راست می‌بود بچاپ رسانیدیم. او بحافظ دشنام نداده كه مایه‌ی رنجش شما یا دیگری باشد. او می‌گوید : من از بیشتر شعرهای حافظ معنایی نمی‌فهمم ...

با یك شتابی گفت : «نمی‌فهمد برود تحصیل سواد كند تا بفهمد ...» گفتم : او بیسواد نیست ، و به هر حال جنابعالی كه خودتان باسواد هستید بفرمایید آن همه ستایشهای گزافه‌آمیز از باده كه حافظ كرده ، آن همه پافشاری كه به بیهوده بودن كوشش و تلاش نشان داده ، چه معنی داشته؟!.. آن بی‌شرمی كه در بچه‌بازی از خود می‌نماید ز چه رو ‌بوده؟!.. از این شعر چه معنای بخردانه‌ای توان در آورد :

دوش دیدم كه ملایك در میخانه زدند
خاك آدم بسرشتند و به پیمانه زدند؟!.

اینها را كه گفتم از آن تندی كه می‌نمود كاست ، ولی چون پاسخی نمی‌داشت چنین گفت : «عقیده‌ی من اینست كه ایشان اشخاص فوق‌العاده‌ای بودند و ما قادر بفهم سخنان ایشان نیستیم».

گفتم : پاسخ بسیار پرتیست. نخست باید دانست كه سخن برای فهمیدنست. سخن هرچه والاتر باشد باز درخور فهم است. آن چرندگوییست كه نتوان فهمید و معنای درستی از آن درآورد. برانگیختگان كه بارجدارترین سخنان پرداخته‌اند و خودشان والاترین جایگاه را می‌داشتند گفته‌هاشان درخور فهمست و هر كسی آنها را می‌فهمد.

دوم در جایی كه شما بفهمیدن سخنان حافظ و مانندگان او توانا نیستید و آنها را نفهمیده‌اید از كجا دانسته‌اید كه مردان بزرگ و والا جایگاهی بوده‌اند؟!.. از كجا كه كسان بسیار پستی نبوده‌اند؟!..

در آن روزها قانون استادان دانشگاه تازه از مجلس گذشته بود كه من نیز بایستی استاد باشم و ماهانه 3200 ریال پول گیرم. [3] آقای وزیر چون از پاسخ درمانده بود چنین گفت : « به هر حال ما شما را باستادی باین شرط خواهیم پذیرفت كه این سخنهاتان پس بگیرید» گفتم : در آنحال من از استادی چشم پوشیدم. این هم نمونه‌ای از نادانی یك وزیری». (در پیرامون خرد ، چاپ یکم ، ص 17 ، 1322)



🔹 پانوشتها :

1ـ گفتار «در پیرامون شعر و صوفیگری ـ 5» ، از ذبیح‌زاده.

2ـ علی‌اصغر حکمت وزیر معارف (فرهنگ) و نخستین رئیس دانشگاه ، که تا نزدیک به چهل سال پس از این نوشته زنده بود.

3ـ برای آنکه ارزش این مبلغ دانسته شود باید دانست در همان سال زمین دانشگاه تهران (در جلالیه) متری 5 ریال خریده شد.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸
👍7👎1
علی‌اصغر حکمت
👍4👎1
✴️ آیا چاره‌ای به گرفتاریهای کنونی هست؟ ✴️

🔸(بخش چهارم)

🖌 کوشاد تلگرام

«شما امروز بر سر یک دو راهی ایستاده‌اید که اختیار دارید هر کدام را بپذیرید.
یکی آنکه بهمین حال که هستید باشید : این اندیشه‌های پراکنده همچنان در مغزها باشد. از شعر و شاعری دست برندارید ، کتابهای سراپا زیانِ زمانِ مغول را پیاپی چاپ کرده بیرون ریزید ، چهارده مذهب همچنانکه هست باشد ، اخلاق پست بحال خود بماند ، از هر کسی زور دیدید گردن گزارید و همه بخاموشی گرایید ، و اگر او رفت بیکبار زبان بزشتگویی باز کنید ، ... پیاپی حزبها سازید ، و دسته‌ها ببندید ، ‌و در راه خودنمایی و هوسبازی از گراییدن به بیگانگان هم خودداری ننمایید. یک جمله بگویم : تغییری در اندیشه و رفتار و کردار خود ندهید.
این یک راه است و می‌توانید آن را پیش گیرید. ولی در این صورت حالتان همین خواهد بود که هست. گرفتار صد بدبختی خواهید بود ، لگدمال بیگانگان خواهید گردید. اختیار زندگانی را در دست خود نخواهید داشد. یک جمله بگویم : این درماندگی و زبونی پایدار خواهد ماند و بلکه روز بروز سخت‌تر گردیده کم‌کم نوبت نابودی خواهد رسید.
یک راه دیگر آنست که این حقایق را که ما یاد می‌کنیم و یکایک روشن می‌گردانیم بپذیرید و هر کسی در سهم خود بکار بندد و زشتیها را از خود دور گرداند و یک تبدیلی در اندیشه‌ها و خویها و رفتارها پدید آید و زندگانی رنگ نوینی گیرد. یک راه هم اینست.
اختیار با شماست که کدام یکی از اینها را بپذیرید و پیش گیرید. اگر بخواهید با همین حال بازمانید چنانکه گفتم گرفتاریهاتان همین خواهد بود که هست ، و شما باید باینها رضایت دهید و بیهوده بگله و ناله نپردازید زیرا این گرفتاریها یک حادثه‌ی تصادفی ، یا نتیجه‌ی قضا و قدر نیست بلکه نتیجه‌ی قطعی همان حال و رفتاریست که دارید ، و می‌خواهید دست برندارید.
یک بیچارگی که من در شما می‌بینم آنست که نمی‌خواهید نیک بشوید ولی می‌خواهید از روزگار نیکی بینید. می‌خواهید در این آلودگیها بمانید و هیچ کم نکنید. ولی نتیجه‌ی آنها را که زبونی و زیردستیست درنیابید. در اینجاست که باید گفت : معنی زندگی را نمی‌دانید. در اینجاست که باید گفت : یک دسته کودکان چهل‌ساله و پنجاه‌ساله‌اید.
این کار کودکانست که دست بآتش دراز می‌کنند و چون سوزانید بگریه می‌افتند. در جلو کندوی عسل به بازی پردازند و چون زنبورها بیرون ریختند و سر و روی ایشان را خستند بناله و فریاد برخیزند.
شما بخودتان بسیار مغرورید. من چون می‌آزمایم می‌بینم این غرور و نادانیِ شما از اندازه گذشته. زیرا امروز در حال آنکه از هر باره خوار و زبون می‌باشید و در توی بدبختی و درماندگی فرورفته‌اید باز حال خود را درک نمی‌کنید. شما هر یکی خود را دانشمند می‌شمارید هر سخنی بمیان آید می‌گویید : « مگر ما این را نمی‌دانستیم» ولی من چون می‌آزمایم می‌بینم ، شما چیزهای بسیار روشنی را نمی‌دانید.
شما از داستان «علت و معلول» ناآگاهید و این نمی‌دانید که در این جهان هر چیزی از یک علتی برمی‌خیزد و تا آن علت از میان نرود بحال خود خواهد ماند. این نمی‌دانید که هر گرفتاری یا بیماری که برای کسی یا توده‌ای رخ می‌دهد از یک علتی برخاسته که باید آن را جست و شناخت و بچاره پرداخت. این چراغ برق بالای سرِ ما اگر اکنون خاموش گردد شاید کسانی آن را تصادفی شمارند و بسخنان گله‌آمیزی پردازند ولی یک اهل فن آن را جز نتیجه‌ی یک علتی نخواهد شمرد و اینست جستجوی آن علت را کرده و بدست آورده و چاره خواهد کرد.
این یک قاعده‌ی بزرگ همگانیست و بهمه چیز جاریست. ولی شما آن را نمی‌دانید و اعتنا ندارید. بجای آنکه آلودگیها را از خود دور گردانید و بگرفتاریها از راهش چاره کنید تنها بگله و ناله بس میکنید ، و یا بیخردانه امیدوارید که ایران یک طلسمی دارد و کسی آن را از دست شما نتواند گرفت.
شما از نادانی و بیچارگی هم زبونی و هم بدبختی را می‌کشید و هم بیهوده ناله و فریاد می‌کنید که این خود زیان دیگری می‌باشد. شما به هر چیزی از آلودگیهای خود نام فریبنده‌ی دیگری می‌گزارید. شعرهای بیهوده سرودن ، و افسانه‌های بیخردانه بافتن را «ادبیات» می‌نامید ، کهنه‌بافندگیهای یونان و روم را «فلسفه» می‌خوانید ، به بدآموزیهای خانه‌برانداز صوفیگری «عرفان» نام می‌دهید ، آشفتن مغزهای جوانان را «آموزش و پرورش» یاد می‌کنید ، گمراهیهای پراکنده و کشاکشهای بیهوده‌ی قرنهای گذشته را «مذهب» می‌شمارید ... بدینسان به هر یکی از آلودگیهای خود عنوان دیگری می‌دهید و ما هر یکی را که دنبال می‌کنیم به هایهوی و ایستادگی می‌پردازید و با اینحال نیکی از جهان می‌خواهید. دوباره می‌گویم : این خود نشان درماندگی شماست.
دوباره می‌گویم : شما یا چنانکه هستید باشید و تن باین خواری و زبونی دهید و یا اگر رهایی می‌خواهید این حقایق را از ما بپذیرید و هر کسی تکانی بخود دهید و هر کسی این آلودگیها را از خود دور گردانید». (پرچم روزانه ش 102، 1321)
👍5
«بدانید ای ایرانیان حوادث امروز به پیشواز شما آمده. شما بایستی بیندیشید و آینده را بدیده گیرید و حوادث را پیش‌بینی کرده بجلوگیری پردازید. نکرده‌اید و اینک حوادث بسر وقتتان رسیده. اکنون شما در آخرین سنگرید. اگر باز سستی نمایید ، باز بهانه‌ آورید ، این سنگر را هم از دست خواهید داد و سیل حوادث شما را خواهد پیچانید و خدا می‌داند که سرگذشت این توده چه خواهد بود.
بدانید ای ایرانیان ، آسمان برای شما نخواهد گریست ، زمین برای شما بلرزه نخواهد افتاد». (امروز چاره چیست؟ ،‌ ص 51 ، 1324)


چون سخن بالا از کتاب «امروز چاره چیست؟» آمد ، باید دانست این کتاب با آنکه در هنگامه‌ی خیزش فرقه‌ی دمکرات آذربایجان در سال 1324 نوشته شده و به گرفتاریهایی که در آن زمان پیش آمده بود پرداخته ولی هشتاد درصد مطالب آن کتاب مطابق با گرفتاریهای کنونی است. از اینرو خواندن آن کتاب را به جویندگان راه چاره برای گرفتاریهای کشور پیشنهاد می‌کنیم.
👍9
🔸 امروز چاره چیست؟

🖌 احمد کسروی

🔍 نیازمندیهای ایران ، تغییراتی که باید بکار بست و راه رسیدن به این آرمان.

📊 شمار ساتها : ۷۳

بازپسین پراکنش : شهریور ۱۴۰۱


🔷 کتابخانه‌ی پاکدینی

🔸 این کتاب از سوی «باهَمادِ پاکدینان» و بدست «کوشادِ تلگرام» پراکنده می‌گردد.

کتاب را می‌توانید از اینجا دریافت کنید.


🌸
👍6
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان» (ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»)

🖌 احمد کسروی


🔸 ۱ـ پوزش (چهار از چهار)


اما سبب نوشتن کتاب این بود که جوانی از خانواده‌ای ایرانی در کویت به او پیوست و به نشر این اندیشه در میان کویتی‌ها پرداخت. از اینجا نیاز به کتاب‌های عربی احساس شد و برخی کویتی‌ها از او درخواست تألیف کتابهایی به زبان عربی برای استفاده‌ی خود کردند. او درخواستشان را پذیرفت و از آنجا که تشیع از مذاهب رایج در کویت و عراق است ، تصمیم گرفت اولین کتاب به زبان عربی در این باره باشد ، اینبود این کتاب را نوشت و در دو هفته به پایان رساند ، و می‌خواست در آن بازنگرد و جز پس از انجام اصلاحاتی در آن ، چاپش نکند.

اما حادثه‌ای میان او و خواسته‌اش فاصله انداخت. او در روز پانزدهم جمادی‌الاولی (سال جاری) [1] هنگامی که در یکی از خیابانها به همراه دو جوان برای محافظتش راه می‌رفت ، گروهی از اراذل و اوباش از متعصبان شیعه برای ترور او ، محاصره‌اش کردند. یکی از آنان دو گلوله از پشت به او شلیک کرد. سپس با چاقو و سنگ بر او یورش بردند و از ناحیه‌ی سر ، صورت و سینه ، سیزده زخم بر او وارد کردند.

در این حادثه عبرتی برای عبرت‌گیرندگان بود. زیرا تعداد اراذل بیش از سی نفر بود ، گذشته از کسانی از رهگذران که به آنان پیوستند. او در حالی که غرق در زخمها بود ، بیش از نیم ساعت با آنان ایستادگی کرد تا اینکه افسران پلیس به محل رسیدند و او و دو جوان را نجات داده و به مرکز پلیس رساندند.

نتیجه آنکه این حادثه او را از آنچه برای اصلاح و بهبود کتاب می‌خواست ، بازداشت. زیرا او به درمان نیاز پیدا کرد و کار نوشتن را تا مدتی رها نمود ، و چون برادران کویتی ما درخواست خود را بارها تکرار کردند ، تصمیم گرفتیم کتاب را همان‌گونه که بود چاپ کنیم ، و این را شرح می‌دهیم تا خوانندگان از چگونگی آگاه باشند و اگر در عبارات کتاب چیزی یافتند که نمی‌پسندند ، با ما با چشم‌پوشی رفتار کنند. و امید استوار داریم که آنچه را از اصلاح و بهبود از دست ما بدر رفته است در چاپ دوم جبران کنیم. [2]



🔹 پانوشتها :

1ـ هشتم اردی‌بهشت 1324

2ـ ما نیز بیگمانیم در ترجمه کمیهایی هست. اگر کسانی ایرادهای آن را به ما یادآور شوند منت به گردن ما خواهند داشت. کوشاد تلگرام


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸
👍6
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»

🖌 کوشاد تلگرام

🔸 «مفاخر ملی» ، لات و هبل امروزی ایرانیان (سه از چهار)


چنانکه دیده می‌شود ، حکمت از زورِ وزارت خود سودجویی نامردانه کرده تا راه خیانتی که وزارت فرهنگ پیش گرفته بود مانعی در جلو خود نبیند. کسروی پیش از آن در دادگستری داور ، در داستان اوین و رایی که او به زیان دربار رضاشاهی داد (1) ، از رهگذر آن پیشآمد زیانهای فراوانی کشید. چند سالی پس از آن به علت یک بدگمانی زندانی شد و یکایک نوشته‌ها و کتابهایش را بشهربانی بردند و به بررسی پرداختند که آسیبهایی نیز از آن یافت ، اینها همه نشان می‌داد که کسروی بیدی نبود که با چنان بادهایی بلرزد.

وزارت فرهنگ نیز نمی‌خواست گامی به پس بردارد. این بود یک مشت شاعر بی‌ادب به پشتیبانی او در برابر مهنامه به زشتگوییها برخاستند. انجمن ادبی نیز کسروی را «دشمن ادبیات» می‌شناسانید. از اینرو کسروی به آن انجمن رفته و سخنرانی سَهاننده‌ای (2) در زمینه‌ی ادبیات کرد که بخش یکم آن در پیمان چاپ شد و نخست‌وزیر فروغی ، یار و همدست حکمت از چاپ بخش دوم آن بدستیاری اداره‌ی سیاسی (سانسور) جلو گرفت. این سخنرانی نیز در دفتری گرد آمده که در کتابخانه‌ی ما می‌باشد.

اینها را شرح دادیم تا خوانندگان درباره‌ی معنی شعر و «ادبیات» و راه آن در ایران که کسروی در نوشته‌هایش بازنموده بینش بهتری پیدا کنند. به نقشه‌ای که پشت سر «مفاخر ملی» بوده آگاه شوند و رازش را دریابند. خوانندگان برای آگاهیهای بیشتر و دانستن کامل چنین نقشه‌ی خائنانه‌ای باید کتاب «در پیرامون ادبیات» را بخوانند.


🔹 پانوشتها :

1ـ کتاب «ده سال در عدلیه» دیده شود.

2ـ سهیدن (همچون جهیدن) = برانگیخته شدن احساسات. سهانیدن = برانگیختن احساسات.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸
👍9
محمدعلی فروغی (ذکاءالملک)
👍13👎2
✴️ آیا چاره‌ای به گرفتاریهای کنونی هست؟ ✴️

🔸(بخش پنجم از هفتم)

🖌 کوشاد تلگرام

این خود پرسشی است که چرا سخنان کسروی هنوز پس از هشتاد سال چاره به دردهای کشورست؟! پاسخ آنکه همچون یک پزشکی که تن بیمار را نیک معاینه کرده و از روی نتیجه‌ی آزمایشها و عکسهایی که نیاز داشته به بررسی بیماری و دردش می‌پردازد ، او نیز ، گذشته‌ی این توده را تا هزار سال به ژرفا بررسی کرده و آنچه نوشته و راهی که نشان داده میوه‌ی بررسیهای بیمانند اوست.

نتیجه‌‌ی چنان بررسیهایی نیز تنها برای نشان دادن حال مردم روزگار او نیست. بلکه سخنان او نشان دهنده‌ی اصلهای بهداشت تنی و روانی یک توده است. همان اصلی که از نوشته‌های او یاد کردیم (یک مردمی تا خود نیک نباشند از جهان نیکی نبینند) ، چیزی که رخنه پذیرد نیست. چیزی که بتوان نقضش کرد نیست. او هم نشانه‌های تندرستی توده را نیک می‌شناخته و هم نشانه‌های بیماری او را. برای او این بسیار آشکار بوده که توده‌ای که از ناتوانی و درماندگی رنج می‌برد از تندرستی فاصله گرفته. اینست بررسیهای ژرف تاریخی و اجتماعی کرده و علت بیماریهای این توده را یافته.

در اینجا به تفسیرهای سیاسی کاری نداریم. عمده علت درآمدن ما به این جستار ، پاسخ به پرسش دسته‌ی آخر است که پرسیده بودند مردم چه باید بکنند. ما با نویسنده ، آقای قمیشی ، هم‌آوازیم که مردم باید مسئولیت سرنوشت خود را بدست گیرند و دست از بهانه تراشی بکشند.

همچنین با او همداستانیم که مردم می‌توانند حکومت را ناچار به پیروی از خواست توده کنند. همداستانیم که تنها راه همین است و از بیگانه جز آز و گزند نباید چشم داشت.

رخدادهای جهان در پیش چشم ماست : آمریکا حوثیها را که به جوش و جنبهایی برخاسته بودند سرکوفت. در برابر کمکهایی پولی که به اوکراین کرده ، ازو معدنهایش را می‌خواهد. افغانستان را بی‌هیچ شرمندگی و پشیمانی بدست طالبان سپارد و ترک کرد. عراق را به بهانه‌ی سراپا دروغ سلاح کشتارجمعی سرکوفت و فجایع بسیاری در آنجا ببار آورد. مردم غزه را نیز شایای زندگی در سرزمین ویران خود نمی‌داند و چشم به آنجا دارد.

لیکن با همه‌ی همداستانیها با آقای قمیشی ما در زمینه‌ی چاره به دردهای مردم شرطی را بایسته می‌دانیم. بارها گفته‌ایم که این مردم افتاده‌ی پراکندگیهای خود هستند. افتاده‌ی تفرقه و دسته‌بندیهای خود هستند. باید در هر فرصتی به این چاره کرد وگرنه با رفتن این حکومت و آمدن دیگری باز وضع همان خواهد بود که در سال 57 رخ داد.

در آن سال بسیاری از مردم چنین می‌گفتند : «شاه مانع دمکراسی است. اکنون باید اختلافات خود را کنار گزاریم و این مانع را از سر راه برداریم. سپس در یک جو دمکراتیک ، در پارلمان آزاد فردا هر دسته‌ای می‌تواند از باورهای خود دفاع کند». اگر کسی می‌پرسید : «اگر کارها به نشد و بدتر شد ، چه؟» پاسخ داده می‌گفتند : «بالاتر از سیاهی رنگی نیست».

این یک واقعیت انکارناپذیر است که برای شورشی با آن نتیجه‌های بزرگ هیچ برنامه‌ای نداشتند و به گفتن یک رشته سخنان تاریکی مانند این و یا اینکه «مرگ یک بار ، شیون یک بار» بسنده می‌کردند و باید گفت : سرنوشت کشور را بدست حوادث سپارده بودند. اکنون نیز جز آن دیده نمی‌شود. امروز نیز اگر بدینسان با بی‌برنامگی و مسئولیت ناپذیری پیش رود هرچه شود ، زیان و گزند بکنار ، بهره‌ی ما از رخدادها بهتر ازآنِ مردم مصر پس از افتادن حسنی مبارک و مردم تونس پس از بن‌علی نخواهد بود. بهتر ازآنِ مردم لیبی نخواهد بود. با پروا به 120 سال کوشش برای دست یافتن به آزادی و دهها تلاش و خیزش برای آن ، خردمندان و نیکخواهان کشور باید به این جستار توجه بیشتر کنند و درپی یافتن علتهای آن باشند.

«آری ، گاهی تواند بود که مردمی از فشار حکومت یا بجهت دیگری بیاشوبند و حکومت را براندازند. ولی آنان چون درمیانشان یگانگی نیست و آنگاه یک راهی یا آیینی از پیش آماده نگردانیده‌اند ، میان خود ایشان کشاکش افتد و هیچ کاری نتوانسته ناچار گردند که بحکومت دیگری (که چه بسا بدتر از آن یکی باشد) گردن گزارند». (پرچم نیمه ماهه شماره‌ی یازدهم ، 1322)


آیا این سخنان آشنا نمی‌نماید؟! آیا سالهای دهه‌ی 60 ، بلکه پس از آن را بیاد نمی‌آورد؟!
خوانندگان آگاهند که ما چه اندازه از پراکندگی (تفرقه و دسته‌بندی) مردم و کاهش سرمایه‌ی اجتماعی ایشان گفته‌ایم.
👍9
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان» (ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»)

🖌 احمد کسروی


🔸یادداشتها : ۲ـ متمم (یک از یک)


نویسنده‌ی کتاب از آنچه نوشته است ، خواستی [=مقصودی] جز بازنمودن [=بیان] راستی نداشته است ، وگرنه میان او و شیعیان چیزی که موجب کینه‌توزی متقابل شود ، وجود نداشته است ، و او از کسانی نیست که به دنبال اغراض[شخصی] باشد ، و خوانندگان خواهند دید که او شیعیانِ نخستین را ستوده و جهادشان در راه راستی و خیزششان برای یاری علویان به رسمیت شناخته است ، و این از روشن‌ترین دلایل بر دوری او از هرگونه غرضی است.

آنگاه او سخنان خود را به دلایلْ مستند کرده است. این شیوه‌ی او در نوشتن است. خواننده می‌تواند در هر سخن و دلیل او تأمل کند و خرد خود را داور قرار دهد تا به آنچه حقیقت می‌بیند حُکم کند ، و علمای شیعه می‌توانند از کیش خود دفاع کنند و اگر دلایل را استوار نمی‌بینند ، آن‌ها را رد کنند.

کوتاه‌سخن اینکه نویسنده جز بازنمودن راستی خواستی نداشته است. او چنانکه گفتیم آرزوی درآوردن مردم به یک دین واحد را دارد و برای تحقق آن آرزوی بزرگ از دو راه تلاش می‌کند :

۱) پرده برداشتن از معنای راست دین ، که سازگار با دانشها و خرد است.

۲) روشن ساختن گمراهی کیشهای پراکنده که مردم را از یکدیگر جدا می‌کنند.

آنچه باید به آن توجه کرد اینست که او از کلمات یا جملاتش قصد هیچ‌گونه توهین یا ابراز کینه و دشمنی نداشته و جز فهماندن معنا خواستی نداشته است. مثلاً از کلمه‌ی «گمراهی» خواستی جز «بیرون رفتن از راه حقیقت» نداشته است ، و همچنین دیگر کلمات.

از جمله کلماتی که ممکن است توهمِ توهین ایجاد کند ، کلمه‌ی «رافضیان» است. در حالی که مؤلف آن را هر جا آورده ، جز برای فهماندن معنا و بازنمودن خواست نیاورده است. زیرا شیعیان تیره‌های پرشماری دارند و این تیره در تاریخ به «رافضیان» شناخته شده‌اند. و نویسنده بازنموده که این کلمه را زیدبن‌علی شهید بر آنان اطلاق کرده است ، و «رَفْض» در لغت به معنای ترک کردن است و چیزی در آن نیست که موجب توهین شود. به هر حال نویسنده در بکار بردن آن ، راه تاریخنویسان را پیموده است.

امید استوار داریم که کتاب مورد پذیرش و پسند برادران عرب ما قرار گیرد و از میان آنان مردانی باهمت برخیزند و دست یاری به سوی ما دراز کنند.

دفترِ نامه‌ی «پرچم»



———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸
👍5
📖 دفتر «در پیرامون شعر و صوفیگری»

🖌 کوشاد تلگرام

🔸 «مفاخر ملی» ، لات و هبل امروزی ایرانیان (چهار از چهار)


چندین سال که از این ستمگری و فشارها گذشت ، کسروی به ریشه‌ی آنها اشاره‌ای کرده است :

«... من اگر تاریخچه‌ی پیمان را بنویسم بسیار دراز خواهد بود. برای آن یک کتاب جداگانه باید. یک روزی بود جناب آقای فروغی نخست‌وزیر و جناب آقای حکمت وزیر فرهنگ بودند و این دو وزیر هواداری بسیار از شعرای گذشته‌ی ایران می‌نمودند و در راه رواج آنها کوشش بی‌اندازه نشان می‌دادند. در همان روزها «کنگره‌ی فردوسی» تازه بپایان رسیده و در نتیجه‌ی آن جشن و تجلیل باشکوه ، در سرتاسر ایران هواداری از شعر و شاعران رواج بی‌اندازه یافته بود. در بیشتر شهرها انجمن ادبی که خود انجمن شاعران بود برپا می‌کردند. روزنامه‌ها پیاپی شعر و غزل بچاپ می‌رسانیدند.

در همان هنگام ما در سال دوم پیمان بنوشتن گفتارهایی در نکوهش از بیهوده‌گویی شاعران آغاز کردیم و زیانهای کتابهای بازمانده از زمان مغول و قرنهای گذشته را یکایک شمردن گرفتیم.

ما با هر شعری مخالف نیستیم. من مقصود خود را درباره‌ی شعر بارها نوشته‌ام و در پرچم نیز خواهیم نوشت. ما از یکسو با بیهوده‌گویی شاعران دشمنی می‌نمودیم و از یکسو شعرها و کتابهای زمان مغول و قرنهای گذشته را (که دوره‌ی زبونی ایران بوده) زیان‌آور می‌دانستیم. اینها را باید در جای خود شرح دهیم.

به هر حال نوشته‌های ما در چنان هنگامی با یک هیاهوی سختی مصادف گردید. انجمن ادبی و شاعران همگی بدشمنی برخاستند. برخی روزنامه‌ها ستونهای خود را بروی گفتارهای پست و بی‌ادبانه که کسانی در برابر دلیلهای ما می‌نوشتند باز کردند.

از آنسوی آقایان نخست‌وزیر و وزیر فرهنگ با پیمان دشمنی سختی نمودند و از فشار باز نایستادند. همان جناب حکمت چون گواه این داستانست در اینجا می‌نویسم : در آن روزها من در دانشکده‌ی معقول و منقول درس مختصری [تاریخ] داشتم و چون همان هنگام قانون دانشگاه گذشت من نیز مشمول بودم که بایستی یک رساله‌ای بنویسم و از شمار استادان باشم و ماهانه سه هزار ریال بیشتر حقوق گیرم. لیکن روزی بدیدن جناب آقای حکمت رفتم و ایشان بی‌مقدمه بپرخاشهایی برخاستند که چرا در پیمان از خیام و دیگر شاعران بدگویی رفته ، و در پایان چنین گفتند : «ما شما را باستادی در دانشگاه با این شرط خواهیم پذیرفت که آن نوشته‌های خود را جبران کنید». من پاسخ داده گفتم : «در آن صورت باید از استادی دانشگاه چشم پوشم». چنان هم کردم. برای آنکه از راه خود برنگردم از حقوق استادی و از دیگر بهره‌های آن چشم پوشیدم.

کسانی بمن ایراد می‌گیرند که کیف وکالت بزیر بغل گرفته و هر روز در دادگاهها در جلو این میز و آن میز می‌ایستم. ولی من خود از این کار بسیار خرسندم. زیرا همین کیف به بغل زدن و در جلو میزهای دفتر و دادگاه ایستادنست که مرا توانا گردانیده از چنین آزمایشهایی با پیشانی باز بیرون آیم.

در اینجا جای آن نیست که بگوییم چرا آقای فروغی و آقای حکمت بکتابهای زمان مغول و بشعرای گذشته آن علاقه را نشان می‌دادند و چرا من آن مخالفت را می‌کردم. ظاهر مطلب آنست که آقایان چون خود شاعرند هواداری از شعرا می‌نمودند و من چون شاعر نیستم از آن بدم می‌آمد. ولی چنین نیست و داستان از هر دو سو بسیار عمیق‌تر از اینست که در بیرون دیده می‌شود. نه آنان کسی هستند که بنام شاعری یا شعردوستی بآن سختگیریها و فشارها پردازند و نه من کسی هستم که بعلت شاعر نبودن ، آن دشمنی را با شاعران نمایم و آن سختیها را بخود هموار گردانم. اینها علتهای دیگری دارد که باید یک روزی با خود آقایان روبرو شویم (اگر خدا خواهد) و این سخنان را بمیان آوریم و در آن هنگام در روزنامه هم خواهیم نوشت و بسیاری از رازها را آشکار خواهیم گردانید. (2) (پرچم روزانه شماره‌ی 69 ، فروردین ماه 1321)



👇
👍6
🔹 پانوشتها :

1ـ فروغی و حکمت هر دو دشمنیها نشان دادند. فروغی همان سال (21) درگذشت ولی حکمت تا سال 59 زنده بود و بارها جایگاههای بلندی گرفت.

2ـ این سخن جای اندیشه‌ی فراوان دارد و به آسانی نمی‌توان از رویش گذشت. زمانی که این گفتار نوشته شده اینان (فروغی و حکمت) هر دو زنده بودند. فروغی که سالها در حکومت رضاشاه وزیر و نخست‌وزیر ‌بود ، تا یک ماه و نیم پیش از این گفتار نیز نخست‌وزیر محمدرضاشاه می‌‌بود. از یک ماه پیش از این گفتار نیز وزیر دربار گردیده بود. حکمت نیز پس از این بارها وزارت و جایگاههای بالایی داشت تا در سال 59 درگذشت. اکنون باید اندیشید : اینان هر دو کسروی را نیک می‌شناختند و کسروی نیز آنها را. در یک گفتاری در یکی از روزنامه‌های پرتیراژ آن زمان ، کسروی هر دو را در پرده «خائن» و با چنین سخنانی ایشان را به دفاع از خود و رفع آن اتهام می‌خواند. ولی آنها چه می‌کنند؟ آیا از اینکه کسروی به ایشان «اتهام» بسته شکایت می‌کنند؟! آیا خواهان تشکیل دادگاهی در این باره می‌شوند؟! آیا در روزنامه‌ها و یا در کتابی از خود دفاع می‌کنند؟!. نه! هیچ یک نبوده‌ است. پس نتیجه چیست؟! چگونه وزیر بانفوذی همچون حکمت و کسی مانند فروغی که در دو حکومت پهلوی و پیش از آن روی هم‌رفته نزدیک به بیست مقام از ریاست مجلس تا نخست‌وزیری را داشته و در زمان این گفتار نیز بتازگی از نخست‌وزیری خود دست کشیده و وزیر دربار شده بود درپی دفاع از خود برنیامده؟!

باید دانست این نخستین حمله‌ی مستقیم کسروی به اعضای «کمپانی خیانت» است. کمابیش دو سال و نیم پس از این کسروی در کتاب «دادگاه» نیمی از دانسته‌های خود را به آشکار درآورده و از «کمپانی خیانت» آشکاره سخن می‌راند و خیانتهای ایشان را تا آنجا که در بررسیهای تاریخی دانسته و در پیشامدهای شهریور 1320 نیز برایش روشنتر گردیده بود برشته‌ی نوشتن می‌کشد.


پایان

————————————

📣خوانندگانی را که می‌خواهند در این زمینه بیشتر بخوانند بدفتر «سخنرانی کسروی در انجمن ادبی» راه می‌نماییم.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸
👍3
✴️ آیا چاره‌ای به گرفتاریهای کنونی هست؟ ✴️

🔸(بخش شش از هفت)

🖌 کوشاد تلگرام

«در این توده بدترین گرفتاری پراکندگی اندیشه‌هاست. گرفتم که همه‌ی این مردم میهن‌دوستند و برای جانفشانی آماده‌اند ، در جایی که صد پراکندگی هست که اگر گروهی بکوشش برخاستند هرآینه دیگران دشمنی خواهند نمود و بکارشکنی خواهند پرداخت ، از آن دلبستگی و جانفشانی چه سودی تواند بود؟!..». (در راه سیاست ، ص 24، 1324)


«این توده افتاده‌ی بدیهای خود است و باید چاره‌اش را هم از آن راه کرد». (در راه سیاست ص36 ، 1324)


9ـ در میان نویسندگانِ یادداشت کسانی نیز بوده‌اند که به این نکته توجه داشته‌اند. دو تا را برای نمونه می‌آوریم :

«عده‌ی زیادی از مردم بی‌تفاوتند. عده‌ای این وری و عده‌ای اون وری. اتحاد اکثریت نمیشه ایجاد کرد وقتی بینمون فاصله است و بهم اعتماد نداریم. تا حالا با مردم تو کوچه حرف زدید؟ خیلی ها از جمله خودم میگویند نمی‌توانند به کسی اعتماد کنند».


«اشکال ما اینه که حاضر به هزینه دادن نیستیم. آزادی نیازمند هزینه است. اگه همه باهم باشیم و هماهنگ عمل کنیم هم سرانه هزینه و هم کل هزینه کاهش خواهد داشت .خودمون رو دستم کم نگیریم باید جامعه ای فعال باشیم وبی تفاوت به سرنوشت خود نباشیم باید خودمون سرنوشتمون رو رقم بزنیم نه منتظر دیگران بمونیم به جای منفعل بودن همه باهم پای کار بیاییم راهکارهای کم هزینه رو پیدا کنیم وسپس اقدام همگانی صورت پذیرد. ما میتوانیم».


نکته‌ای که در دو نوشته‌ی آخر آمده همانست که امروز با عنوان «سرمایه‌ی اجتماعی» تفسیر می‌شود. همه دریافته‌اند که اعتماد در میان مردم بسیار کاهش یافته. مردم برای همدستی آماده نیستند و همبستگی میانشان بسیار کم است ـ میان خویشان و دوستان ، میان همسایگان ، میان مردم چه در خرید و فروش ، در اداره‌ها و چه در رانندگی و جاهای دیگر. از اینجاست که هیچ نیرویی ندارند. از اینجاست که به هیچ کار بزرگی توانا نیستند. و از اینجاست که ناامیدند. از اینجاست که آرزوی برافتادن حکومت بدست نیروی بیگانه دارند.

اینکه گفته‌اند با این اندازه اعتماد و همدستی (سرمایه‌ی اجتماعی) نمی‌شود کاری کرد ، بیجا نیست. آن نویسنده‌ای که به عراق زمان صدام اشاره داشت نیز باید توجه کند که در آن زمان (و چه بسا اکنون هم) میان عراقیان سرمایه‌ی اجتماعی ناچیز بوده که نتوانسته‌اند خودکامه‌ای همچون او را از بالا به زیر کشند.

ما تاکنون در این زمینه‌ها سخنان بسیاری رانده و دفترهایی فراهم آورده‌ایم و راهمان نیز همانست که کسروی ، آن یگانه‌مرد ، از هشتاد سال باز بروی ایرانیان گشاده است. در اینجا به آن زمینه‌ها نپرداخته و تنها به نکته‌های زیر اشاره می‌کنیم و از خوانندگان خواستاریم از خواندن آن نوشتارها و دفتر‌ها دریغ نکنند.
دفترهایی همچون «سرمایه‌ی اجتماعی ایرانیان» ، و «چه توانیم کرد؟»
👍6
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش یکم ، گفتار یکم : پیدایش شیعیگری ، (14 تکه)

🔸1ـ خلفای سه‌گانه


چون پیامبر برخاست و عرب‌های اهل مکه و مدینه را از بت‌پرستی نجات داد و توده‌ای گرد آورد که آنان را مسلمان نامید ، هم او بود که بر آنان حکومت می‌کرد ، پراکندگیشان را به یگانگی می‌آورد و آنان را به جنگها رهبری می‌کرد و امیری جز او نداشتند. هنگامی که در سال ۱۱ هجری درگذشت ، از آنجا که مردی را برای جانشینی خود نگمارده بود ، یارانش از مهاجران و انصار در سقیفه‎ی بنی‌ساعده گرد هم آمدند و ابوبکر صدیق را که شیخی بزرگوار بود ، به امیری خود برگزیدند. اینبود با او بیعت کردند و او را خلیفه یا جانشین رسول‌الله محمد نامیدند.

به نظر می‌رسد که علی ، پسرعمو و داماد پیامبر ، خود را به دلیل خویشاوندی نزدیک با پیامبر و جهاد پیشینش در راه اسلام ، سزاوارتر و لایق‌تر به خلافت می‌دانست. اما چیزی از این را آشکار نکرد و نمی‌توانست هم آشکار کند. زیرا پیامبر کار مسلمانان را به صورت شورا میانشان قرار داده بود و مهاجران و انصار در انتخاب کسی که بر آنان فرمانروایی کند ، مختار بودند و امیری یا خلافت ، میراثی نبود که کسی بدستیاری خویشاوندی به آن برسد.

در نتیجه علی با رضایت و رغبت خود با ابوبکر بیعت کرد. بلکه گفته شده است هنگامی که ابوبکر بر منبر بالا رفت و گفت : «مرا رها کنید که بهترینِ [شما] نیستم» ، علی به او پاسخ داد : «نه تو را رها می‌کنیم و نه خواهان رها کردن تو هستیم». (1)

ابوبکر کارها را همچون مردی دادگر و کارآزموده به دست گرفت و دو سال و چهار ماه حکومت کرد و از او جز آنچه مایه‌ی ستایش و سپاس است ، سر نزد.

سپس مهاجران و انصار ، و علی در میانشان ، با عمر فاروق بیعت کردند. او نیز راه ابوبکر را پیمود و چنان قاطعیت و نیکنهادی از خود نشان داد که مردم ، از مسلمان و غیرمسلمان ، را به شگفتی واداشت. و نیز او با ام‌کلثوم ، دختر علی ، ازدواج کرده بود. پس به علی احترام می‌گذاشت و بزرگ می‌داشت و در امور با او مشورت می‌کرد و گفته‌ی معروفش درباره‌ی اوست که : «اگر علی نبود ، عمر هلاک می‌شد». او ده سال و شش ماه حکومت کرد تا آنکه با ضربه‌ی ابولؤلؤ کشته شد.

سپس کار [خلافت] میان علی و عثمان ، دو داماد پیامبر ، سرگردان بود و سرانجام بسود عثمان پایان پذیرفت و مسلمانان با او بیعت کردند. اما او بسیار سالخورده ، دلبسته به خویشاوندانش و سست‌رأی بود. از اینرو خویشاوندانش از بنی‌امیه بر او چیره شدند و او را از راه روشن دادگری منحرف کردند. سپس کارهایی [از او سر زد] که مسلمانان را خشمگین کرد و آنان را [بضد او] برانگیخت. اینبود گروهی از آنان خیزش کردند و او را در خانه‌اش محاصره نمودند و او را پس از دوازده سال حکومت کشتند. این نخستین فتنه در میان مسلمانان بود.




🔹 پانوشتها :

1ـ تاریخ ابن‌العبری. (کسروی)

———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸
👍8