پاکدینی ـ احمد کسروی
7.75K subscribers
8.56K photos
477 videos
2.28K files
1.75K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
(از نوشتار بالا)
.
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش دوم ، گفتار یکم : بی‌پایی شیعیگری ، (8 تکه)

🔸5ـ2) مهدیگری و حقیقت آن


۳) مهدیگری : اما مهدیگری نزد رافضیان ، خرافه‌ای در خرافه است. گفتیم که آن خرافه‌ای ایرانی بود که هیچ ارتباطی با اسلام نداشت. اما میان مسلمانان منتشر شد و رواج یافت و رافضیان آن را اقتباس کردند و از آن بهره بردند و بر آن بسیار افزودند. سپس هنگامی که حسن عسکری درگذشت و آنان ادعای فرزندی پنهان از مردم برای او کردند و او را امام گرفتند ، مهدیگری را نیز به او نسبت دادند. به عبارت دیگر به [موجودی] خیالی ، [صفتی] خیالی بخشیدند.

این [اعتقاد] از دو جهت باطل است : زیرا امام غایب یا محمدبن‌الحسن عسکری جز نامی نبود که آن را گذاشتند و شایع کردند. وگرنه چگونه ممکن بود که برای حسن فرزندی متولد شود و هیچ‌یک از خانواده‌اش یا دیگران از او آگاه نشوند؟! چگونه ممکن بود که [امام] غایب سال‌های بسیاری در سامرا یا غیر آن زندگی کند و موضوعش از مردم پنهان بماند؟!.

سپس اینکه دروغ این موضوع آشکار شد. زیرا صدها سال گذشت بدون آنکه آنچه ادعا کرده بودند ، ظاهر شود. دولت‌ها سپری شدند و خاندان‌ها منقرض گشتند ، و جایی برای اموری که به عنوان [نشانه‌های] همراه با ظهورش ذکر کرده بودند ، باقی نماند. آل‌سفیان و آل‌عباس منقرض شدند و کسی از آنان باقی نماند و حکومت روم زوال یافت.

اما آنچه درباره‌ی زندگی او تا کنون ادعا می‌کنند ، چیزی جز نادانی آنان نیست. آیا مردی هزار سال یا بیشتر زندگی می‌کند؟! آفرین بر کسی که گفت :

فعلی عقولکم العفاء فقد
ثلثتم العنقاء والغیلانا

[معنی : پس خاک بر عقل‌هایتان که برای سیمرغ و غول ، سومی نیز پدید آوردید.]

چه‌بسا به پاسخ برخیزند و بگویند : «آیا خدا قادر نیست که مردی را هزار سال یا بیشتر عمر دهد؟!..». می‌گوییم : آری ، خدا بر آن قادر است. اما چنین نیست که هر چه خدا بر آن قادر است ، واقع شود. اگر مردی ادعا کند که انسانی به قد هزار ذرع دیده است ، آیا او را دروغگو نمی‌دانید؟! و اگر به قدرت خدا دلیل آورد ، آیا او را نادان نمی‌شمارید؟!..
پس خدای تعالی سنتی در آفرینش خود دارد که تغییر نمی‌کند و از سنت خدا نیست که مردی هزار سال یا بیشتر زندگی کند. این جسارت بر خداست که مردمی دروغ‌ها و اوهامی اختراع کنند و برای آنها از قدرت خدا دلیل آورند. آیا خدای تعالی تابع هوسهای آنان است؟!.

همچنین مهدیگری یا ظهور مردی با قدرتی خارق‌العاده که جهان را از غیر راهش [یعنی راه طبیعی] تغییر دهد ، مخالف سنت خداست. پس آن از موضوعاتیست که هرگز نبوده و نخواهد بود.

این از نادانی عوام است که از خدا جز هر امر خارق‌العاده یا عجیب که به ندرت رخ دهد انتظار ندارند.

از اینرو درختان را که می‌بینند در بهار شکوفه داده‌اند ، تعجب نمی‌کنند و آن را از آثار قدرت خدا به حساب نمی‌آورند. اما اگر درختی در پاییز شکوفه دهد ، لرزه بر اندامشان می‌افتد ، آنگاه می‌بینید سرهایشان را تکان داده می‌گویند : «به قدرت خدا نگاه کنید».

مذاهب باطل نیز همین راه را پیموده‌اند. هر امر خارق‌العاده‌ای را به خدا نسبت داده‌اند و به جهان و نظمی که در آن است ، کمترین اعتنایی نکرده‌اند. تو گویی جهان و نظمی که در آن است از خدا نیست ، و خدا اگر بخواهد کاری انجام دهد ، باید نظم را نقض کند و امور خارق‌العاده‌ای بیاورد. این از بدترین و زیانمندترین گمراهی‌هاست.

از پایه‌های دین نزد ما یکی این است که هر فردی سنت خدا را در امور بشناسد و در کارهایش از آن پیروی کند و از هر آنچه خارج از آن است ، رو‌گردان شود.

اینست انتظار مردی که با قدرتی خارق‌العاده قیام کند و جهان را جز از راهش بهتر کند ، از بدترین و زیانمندترین گمراهی‌ها نزد ماست. این گمراهی مردم را از تلاش برای اصلاح امورشان بازمی‌دارد و تنبلان آن را عذری برای کناره‌گیری‌ از هرگونه اصلاحی قرار می‌دهند.

آنچه امروز در ایران از شیعیان می‌بینیم و می‌شنویم ، صبر‌شان بر خواری و پستی و چشم‌پوشی‌ از هر چیزی که اوضاع‌شان را بهبود بخشد ، و بی‌توجهی‌شان به علوم و صنایع جدید ، و همه‌‌ی این‌ها از آنروست که منتظر ظهور امام غایب‌شان هستند و از ظهور او امید به هرگونه صلاح و بهبودی دارند.

گمراهی آنان به حدی رسیده است که با هر تلاشی در راه اصلاح مخالفت می‌کنند و با تلاشگران مبارزه و مقابله می‌کنند ، با این اعتقاد که اصلاح جهان از جانب خدا به محمدبن‌الحسن عسکری واگذار شده و دیگری حق ندارد بدان قیام کند.



———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

🌸
(از نوشتار بالا)
.
📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 غیاثی

🔸 چرا با حقایق نبرد می‌کنند (یک از یک)


گروهی عنودانه با حقایقی که در مهنامه‌ی پیمان و روزنامه‌ی پرچم درج می‌شود نبرد می‌کنند و از خیره‌روئی بازنمی‌ایستند. هنگامی که دلائلِ محکم می‌شنوند سرخود را پائین انداخته بجای اینکه دست از لجاجت برداشته بگفتارهای خردمندانه و روح‌پرور پیمان و پرچم که همه به صلاح توده‌ی ایران است گردن گزارند و خود نیز مردانه بکوشش در این راه برخیزند ، با دست خالی [بر]آشفتگی نشان داده و بایستادگی می‌کوشند غافل از اینکه این حقایق بسرعت پیش می‌رود و همچون سیل همه‌ی آلودگیهای نابود کننده‌ی توده را ریشه‌کن کرده و می‌کند.

کنون برای آگاهی کسانی که بگفتار پرچم و پیمان آشنایی ندارند و یک بار با هیاهوی سبکمغزان روبرو می‌شوند می‌گوییم که آنهایی که با حقایق نبرد می‌کنند کیانند و انگیزه‌ی لجاجتشان چیست. خودشان را بمردم می‌شناسانیم و مقصودشان را گوشزد می‌کنیم تا توده بدانند و راز این هایهو را دریابند.

مهنامه‌ی پیمان و روزنامه‌ی پرچم از آغاز انتشار (مهنامه از سال 1312 و روزنامه از سال 1320) به نشر حقایق پرداخته (مهنامه هنگامی منتشر می‌شد و حقایق را صریح و روشن و بی‌پرده می‌گفت که کسی را یارای دم زدن نبود یک کلمه تملق نگفت و دیدید که دیگران چه می‌کردند) سرپوش از کار بسیاری برداشته و آنها را رسوا نمود و سرمایه‌شان را از دستشان گرفته بازارشان را کساد و دکانشان را تخته نموده از جمله کسانی که پایه و مایه‌شان از دست رفته پاره‌ای شعرای بیهوده‌گویند که هنری و صنعتی یا زراعت و تجارتی ندانسته‌اند (صنعتشان فریب دادن مردم بوده) از وجودشان کاری ساخته نیست ، یک عمر تن بکار نداده‌اند ، یک عمر به پستی خو گرفته‌اند ، یک عمر مفتخواری داشته‌اند ، یک عمر سربار جامعه بوده‌اند ، یک عمر توده را اغفال کرده‌اند ، یک عمر به عمد مردم را گمراه نموده‌اند ، کنون چه کنند که دانشمندی به یاری پروردگار با بیان خردمندانه و متین و دلایل محکم براهنمایی توده برخاسته! اگر اینان راستی را گردن نهند راه روزیشان که بریده می‌ترسند مورد ملامت و موآخذه‌ی ملت هم واقع شوند چه کنند. جز اینکه چون شغالان در تاریکی ایستاده هایهو کنند.

کردار اینان بدان ماند که کشاورزی چرس و بنگ کشته و از حاصل آن دماغ جمعی را از کار انداخته و خود از فروش چرس و بنگ امرار معاش می‌کند و خردمندی این سبزه‌زار شوم را زیر و رو کرده و کشاورز را بکشتهای سودمندتری وادارد کشاورز بدبخت چه کند که نمی‌فهمد یک توده‌ای از این کشت نابود می‌شوند تازه بفهمد کی دست از سود خویش برمی‌دارد توده‌ی بیچاره چگونه بآسانی بزیان خود پی می‌برد و با چه سختیها این عادت نابود کننده را ترک کند؟

کسانی که سالیان دراز به بیکاری ، مفتخواری ، ستایشگری ، چاپلوسی ، هجو و دشنام ، گزافه و دروغ نان خورده‌اند و هرچه بخیالشان رسیده به نظم کشیده‌اند عقاید پوچِ خانه‌برانداز جبریگری ، خراباتیگری ، باده و ساده‌پرستی ، صوفیگری ، مادّیگری ، تعلیمات ضد وطن پرستی و ... را بین توده انتشار داده‌اند حال بآنها بگویند اینها بیهوده است و یک قسمت از ناتوانی ایران از شماست.

پیداست گریبان چاک می‌کنند و داد و فریاد نموده و چون حرف حسابی ندارند به بیهوده‌گویی برمی‌خیزند.

این بدآموزیها که در قالب اشعار شیوا ریخته شده چنان در دلها جا کرده و مغزها را از کار انداخته و اراده و غیرت‌کشی نموده که مگر با فداکاری و قوه‌ی دانش و تدبیر و همان راهی که پاکمرد دارنده‌ی پیمان و پرچم تعقیب می‌کند اینهمه درماندگیها چاره شود.

تا اینجا انگیزه‌ی دشمنی این گروه را گفتیم این هم مدافعات آنان : یکی می‌آید سراغ من و با خشونت می‌گوید پرچم به شعرا بد گفته و آبروی مفاخر ما را برده. می‌گویم این را که می‌گویی شنیده یا دیده‌ای؟ می‌گوید شنیده‌‌ام. می‌گویم چگونه با شنیدن می‌توان درباره‌ی موضوعی قضاوت کرد و دیگری از زبان که شنیده‌ای؟!! شما بجای شنیدن حق بود آنچه را شنیده بودی پیدا نموده و می‌خواندی اگر با خواندن و اندیشیدن قانع نمی‌شدی و می‌توانستی دلیلی بر رد آن می‌نوشتی و در روزنامه‌ای چاپ می‌کردی و یا می‌دادی من برای درج باداره‌ی روزنامه‌ی پرچم می‌فرستادم تا مردم بدانند که یکی یک گفتار پرچم را با دلیل پاسخ گفته!!! و الا ندیده و نفهمیده چگونه بخود حق می‌دهی که خشونت کنی؟! می‌گوید می‌خوانم و جواب می‌آورم و می‌رود و دیگر او را نمی‌بینم.

👇
یکی دیگر می‌گوید پرچم به شعرا بد گفته. می‌گویم اگر خوانده‌ای چه گفته که بد بوده؟ در پاسخ می‌ماند. دیگری می‌گوید پرچم به بزرگان ما بد گفته. می‌گویم آقای ارجمند شما چگونه اشخاصی را بزرگ می‌دانید هر کس را که نمی‌توان بزرگ شناخت. یکی می‌گوید آبروی مفاخر ما را برده ، می‌گویم قلندران شاهدپرست چگونه می‌توانند مفاخر ملی باشند (مگر اینکه مفاخر گلِ مولاها باشند). دیگری را می‌بینی بجای اینکه مؤدبانه با ذکر دلیل ایرادی بگیرد به پرخاش و ناسزاگویی برخاسته و خود بی‌خبر از اینکه بیهوده‌گویی کار عاجزان است و به علاوه دست دیگری او را باین کار مجبور کرده و یک راز سیاسی درمیان است و آن دست او را برانگیخته.

شگفتا در این کشور تاکنون راه تنقید هم شناخته نبوده. هر که می‌خواسته بگفته‌ی دیگری تنقید کند یکباره به ناسزاگویی برمی‌خاسته بدون اینکه در گفتارش کوچکترین دلیلی وجود داشته باشد. فاش می‌گویم ای کسانی که گفتار پیمان و پرچم بر شما ناگوار است اگر دلیلی خردمندانه دارید بگویید و بدهید تا در روزنامه‌ی پرچم و یا در روزنامه‌ی دیگری درج شود وگرنه یاوه‌گویی را دلیل نادانی می‌دانند و با اینها نمی‌توان جلو حقایق را گرفت و اگر دلیلی ندارید از بیهوده‌گویی بگذرید و از راستی پیروی کنید تا دیگران دارالعلمهای ایران را همردیف هژبرالسلطنه‌ها نخوانند.

شیراز ـ غیاثی

پرچم : این گفتار را آقای غیاثی برای روزنامه‌ی پرچم فرستاده بودند که در آن هنگام چاپ نشده بود و اکنون بچاپ رساندیم. آن رفتاری که یاران ما از مردم ایران می‌بینند یک نتیجه‌اش این باید بود که اندازه‌ی گرفتاری و درماندگی توده‌ی خود را بشناسند. بشناسند و از روی بینش بکوشش پردازند.

(پرچم نیمه‌ماهه ـ سال یکم ـ شماره‌ی پنجم ـ نیمه‌ی یکم خرداد ماه 1322)

———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش دوم ، گفتار یکم : بی‌پایی شیعیگری ، (8 تکه)

🔸1ـ3) برخی دلایلشان


از غریب‌ترین دلایلشان در این باره این است که انتظار ظهور مردی با قدرتی خارق‌العاده و قیامش به اصلاح جهان ، در بیشتر امت‌ها و مذاهب شایع است : یهودیان منتظر قیام مسیح (پادشاهی) از میان خود هستند که آنان را از خواری و پراکندگی نجات دهد ، و زرتشتیان ، پیشینیانشان امید به قیام سااوشیانت پسر زرتشت داشتند و آنان امروز منتظر ظهور شاه‌بهرام هستند و مسیحیان به پایین آمدن عیسی از آسمان و بازگشتش به جهان اعتقاد دارند. مهدیگری در اسلام به شیعیان اختصاص ندارد ، بلکه از چیزهایی است که بیشتر سنیان نیز بدان اعتقاد دارند.

این‌ها را برمی‌شمارند و با آن بر راستی باور خود مبنی بر وجود امام غایب و ظهورش در آینده دلیل می‌آورند. تو گویی رواج خرافه‌ای میان ملت‌ها و مذاهب موجب صحت آن می‌شود.

چه‌بسا بر امکان عمرِ هزار ساله یا بیشتر برای مردی ، از داستان نوح در قرآن که هزار منهای پنجاه سال در میان قومش ماند ، دلیل آورند ، که این نیز باطل است. زیرا قرآن آیاتش را بر دو قسم تقسیم کرده است : «برخی از آن‌ها آیات محکمات‌اند که آن‌ها ام‌الکتاب (اساس کتاب) هستند و برخی دیگر متشابهات‌اند که تأویلش [تفسیر] را جز خدا و راسخان در علم نمی‌دانند».

بی‌شک محکمات یا ام‌الکتاب ، آیاتی برای راهنمایی هستند ـ آیاتی که به شناختن خدا و توحید و عبادت او و آگاهی یافتن به سنتش در آفرینش راه می‌نمایند ، و حلال و حرام و مستحب و مکروه را بیان می‌نمایند ، و به ترک شهوات و افزودن به نیکوکاری تشویق می‌کنند. زیرا دین جز این نیست. آنچه در قرآن از داستان‌ها و امثال هست ، در ام‌الکتاب نیست و همانا از متشابهات است.

زیرا پیامبر برای قصه‌گویی مبعوث نشده بود و قصه‌گویی از دین نبود. بلکه آن را برای هشدار به مردم و بیدار کردن دل‌هایشان و فراهم کردن زمینه برای آنچه در صدد یاد دادنش به آنان بود ، نقل می‌کرد.

پس داستان نوح و امثال آن از آیات متشابهات در قرآن است ، از آیاتی که نیازمند تأویل است و تأویلش را جز خدا و راسخان در علم نمی‌دانند. اینست استدلال به آن صحیح نیست ، به‌ویژه در مواردی که با عقل‌ها و علوم مخالف است.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 درباره‌ی تریاک و باده (یک از یک)


از میاندوآب آقای فضل‌الله صمدی درباره‌ی تریاک پرسیده‌اند : می‌گویم : تریاک و باده و دیگر اینگونه چیزها را به پزشکی باز باید گزاشت. اینها یکسره با تن آدمی بهمبستگی می‌دارد و این کار پزشکیست که از آنها سخن راند. اینها زیان آشکاری می‌دارند ولی گاهی درمان نیز توانند بود ، و این کار پزشکیست که دستورهایی درباره‌ی آنها دهد.

یک روزی اگر دین بکار دانشها پرداخته آن روز دانشها این جایگاه را نمی‌داشته است. امروز باید آنها را در کار خود آزاد گزاشت. «دین کارش جدا و دانشها کارش جداست».

آری ما خواهیم توانست برای مستی کیفری گزاریم. زیرا مستی سرچشمه‌ی بدکاریهای بسیاری تواند بود. خواهیم توانست برای کسانی که بدستورهای پزشکان گوش نمی‌دهند و دربند تندرستی خود و خاندان خود نمی‌باشند کیفری گزاریم. زیرا این ، بدی با توده می‌باشد.

ما چند سال پیش در پیمان دفترچه‌ای درباره‌ی تریاک و زیانهای تنی آن بچاپ رسانیدیم. ولی آن را یک پزشکی نوشته بود که می‌بایست هم او بنویسد.

* * *

در ایران یکی از آشفتگیها اینست که دیده می‌شود پزشک سخن از «اخلاق» و از «سیاست» می‌راند و ملا یا آموزگار گفتار درباره‌ی باده و تریاک می‌نویسد.

همان پزشکی که آن دفترچه را درباره‌ی تریاک و زیانهای آن نوشته بود سخنانی نیز از «خرد» و «اخلاق» رانده و بجاهای دوری رفته بود. من گفتم : پزشک کجا و سخن از خرد و فهم کجاست؟!.. از این پرسش در شگفت شد و من خواستم او را بیدار گردانم و گفتم : شما بگویید خرد چیست؟.. «اخلاق» چه چیز را می‌گویید؟!.. از پاسخ درماند.

در همان روزها یک ملایی گفتاری درباره‌ی باده نوشته آورده بود در پیمان بچاپ رسانیم. گفتارش را خواندم و دیدم می‌نویسد : «سرچشمه‌ی همه‌ی بدیها باده است» گفتم : چه گزافه‌ی بزرگی بکار برده‌اید؟!.. گفت : «چطور؟!.». گفتم : آیا این راستست که سرچشمه‌ی همه‌ی بدیها باده است؟!.. شما چنین انگارید که باده در جهان نباشد ، بلکه ریشه‌ی مو از جهان برافتد ، آیا بدیها از میان خواهد رفت؟! این آزمندیها ، این پندارپرستیها ، این خودنماییها ، این کینه‌توزیها از هَنایِش[=تأثیر] خواهد افتاد؟!

از پاسخ درماند و چنین گفت : پس چه کار کنیم؟!.. در نکوهش باده چه نویسیم؟!.. گفتم : هیچی ننویس. شما کجا و سخن راندن از باده کجا؟!. این کاریست که باید پزشک کند.

چند سال پیش یکی در تهران کتابی درباره‌ی باده و اینکه باده‌خواری گناهست و زیانهای بسیار دارد نوشته و چاپ کرده ، که من آن را ندیده‌ام ولی چنانکه شنیده‌ام در همان کتاب از حافظ و خیام و دیگر شاعران باده‌خوار و باده‌ستا هواداری نشان داده و چنین گفته که خواست آنها از «شراب» که نام می‌برند نه این «شراب مُسکِر» ، بلکه یک گونه «حال وجدانی» بوده است.

ببینید : این مرد چیزی را که توانستی با خرد خود دریابد و بداند درنیافته و ندانسته ، و چیزی را که کار پزشکیست و باید با دلیلهای دانشمندانه روشن گردد دعوای دانستن کرده است. زیان شاعران ایران که صد برابر زیان باده است (آری صد برابر) و هر بافهم و خردی تواند آن را دریابد درنیافته ، یا اگر دریافته است برای آنکه فلان وزیر را از خود نرنجاند [1] به پرده‌کشی کوشیده ، و از آنسوی از باده و زیانهای آن که بهمبستگی یکسره با دانش پزشکی می‌دارد بسخن پرداخته است. اینها همه نمونه‌های آشفتگی اندیشه‌ها و نابسامان بودن باورها و داناکهاست [2]. اینها هریکی نشان دیگری از گمراهی این مردم و از سر کلافه گم کردن ایشانست.

(پرچم نیمه‌ماهه ـ سال یکم ـ شماره‌ی ششم ـ نیمه‌ی دوم خرداد ماه 1322)

🔹 پانوشتها :

1ـ اشاره به علی‌اصغر حکمت ، فروغی یا همدستانشان است که گذشته از هواداری سرسختانه‌ای که از شاعران می‌کردند با مخالفان نیز هر گونه سختگیری و بدنهادی روا می‌داشتند.

2ـ داناک (دان + اک) آنچه دانند. همچون پوشاک = آنچه پوشند.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش دوم ، گفتار دوم : ادعاهای دروغی که شیعیگری در بر دارد ، (6 تکه)

🔸1ـ ادعای واگذاری امور به امامان


گفتیم امامان شیعه به ادعاهایی که برای خود از امامت و خلافت داشتند اکتفا ننمودند ، بلکه بر آن‌ها ادعاهایی افزودند که گمراهی‌اش شدیدتر و بطلانش آشکارتر بود. راستی آن است که آنان افسار هواهای نفسانی خود را رها کرده بودند ، در نتیجه هرچه می‌خواستند ادعا می‌کردند و به هرچه دلشان می‌خواست لاف می‌زدند ، بی‌آنکه به قرآن یا دین توجهی داشته باشند. من در اینجا برخی از آن ادعاها را یاد می‌کنم.

از جمله‌ی آن‌ها این است که خدا امامان را هزاران سال پیش از آنکه جهان را بیافریند ، آفرید ، پس آنان را دوست داشت و جهان را به خاطر آنان آفرید و ولایتشان را بر آفریدگان واجب کرد و امور را به آنان واگذاشت ، پس آنان نمایندگان خدا در زمین و امینهای او بر خلقش هستند ، به وجود آنان زمین و آسمان پایدار مانده و به برکت آنان آفریدگان روزی می‌خورند ، و اگر زمین از آنان خالی بماند ، اهلش را فرومی‌برد ، و آنان شفیعان مردم در روز قیامت و تقسیم‌کنندگان آتش و بهشت میانشان هستند. اینک برخی از سخنانی که از آنان روایت شده است :

از علی‌بن‌الحسین : «ما امامان مسلمانان و حجت‌های خدا بر جهانیان و سروران مؤمنان و پیشوایان روسفیدان [در قیامت] و مولای مؤمنان هستیم و ما امان برای اهل زمین هستیم همان‌گونه که ستارگان امان برای اهل آسمانند و ما کسانی هستیم که خدا به [واسطه‌ی] ما آسمان را نگه می‌دارد که بر زمین فرونیفتد مگر به اذن او ، و به [واسطه‌ی] ما زمین را نگه می‌دارد که اهلش را نلرزاند و به [واسطه‌ی] ما باران را نازل می‌کند و به [واسطه‌ی] ما رحمت را می‌گستراند و برکات زمین را خارج می‌کند و اگر در زمین کسی از ما نبود ، زمین اهلش را فرومی‌برد». (روضة الواعظین).

از صادق : «همانا خدای عزوجل دوازده هزار عالَم دارد که هر عالَمی از آنها بزرگ‌تر از هفت آسمان و هفت زمین است ، هیچ یک از این عوالم نمی‌بیند که خدا عالَمی غیر از آنان آفریده باشد و من حجت بر آنان هستم». (الخصال).

از صادق : «همانا امیرالمؤمنین باب خدا بود که جز از آن ، راهی بسوی خدا نیست و این راهیست که هر کس غیر آن را پیمود نابود شد و این در مورد امامانِ هدایت ، یکی پس از دیگری ، نیز چنین است. خدا آنان را ارکان زمین قرار داد تا [ثابت بماند و] اهلش را نلرزاند و حجت رسای خود را بر هر که روی زمین و زیر خاک است [قرار داد] و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بسیار می‌فرمود : من تقسیم‌کننده‌ی بهشت و دوزخ [از سوی خدا] و فاروقِ اکبرم [جداکننده‌ی حق از باطلِ بزرگ] و من صاحب عصا و میسَم (چوب داغ‌زنی) هستم و همانا تمام فرشتگان و روح[ها] و پیامبران به من اقرار کرده‌اند همان‌گونه که به محمد صلی الله علیه و آله اقرار کردند». (الکافی در حدیثی طولانی).

این نمونه‌ای از سخنانشان است. پیش از اینْ نیز سخنان دیگری از این قبیل ذکر کردیم . پس تعجب نکنید که پیامبر با آن مقام والایش تواضع می‌کرد و می‌گفت : «مَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ» [1] و قرآن او را خطاب قرار می‌داد و می‌گفت : «مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ» [2] ، یا می‌گفت : «أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى» [3] ولی این جانشینانش گزافه‌بافیها کرده و با این سخنان لاف زده‌اند ، و این کجا و آن کجا؟!..


🔹 پانوشتها :

1ـ معنی : من بشری مانند شمایم.

2ـ معنی : [تو پیش از این] نمی‌دانستی کتاب چیست و ایمان کدام است.

3ـ معنی : آیا یتیمت نیافت و پناهت داد؟ گمراهت نیافت و هدایتت کرد؟.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
(از نوشتار بالا)
.
📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 جای نومیدی نیست (یک از یک)


بارها می‌بینیم کسی گله می‌نویسد که پیمان یا پرچم را بخویشان یا بآشنایان خود خوانده ، یا از نوشته‌ی آنها بکسانی گفتگو کرده و آنان نپذیرفته‌اند ، و این را دلیل می‌آورد که این توده «اصلاح‌پذیر» نمی‌باشد. در پاسخ این کسان‌ِ گله‌نویسست که می‌گویم : «جای نومیدی نیست».

این کسان باید بدانند که براه آوردن یک توده‌ی آلوده و گمراهی همچون توده‌ی ایران که هزار سال بیشتر است در توی گمراهیها و نادانیها دست و پا زده یک کار ساده و آسانی نیست و بیگمان سالها باید در این راه رنج کشید و هیچگاه نومیدی به خود راه نداد.

در جایی که ما می‌بینیم آلودگی مردم بیشتر ، و نادانیشان ریشه‌دارتر از آنست که پنداشته بودیم ، باید ما نیز کوشش را بیشتر گردانیم و بشکیبایی خود بیفزاییم نه آنکه از در نومیدی درآییم و بگوییم : «این توده اصلاح‌پذیر» نیست.

یک نکته‌ی دیگر اینست که یک راهی را که کسی می‌پیماید چه‌بسا که همه‌ی بخشهای آن در آسانی و دشواری یکسان نباشد. چه‌بسا که در ده فرسنگ راه آدمی ناچار گردد یک فرسنگ آن را ده‌ـ‌ روزه پیماید و نه فرسنگش را یک‌ـ‌ روزه ، این راه ما نیز از آنگونه است ، ما اکنون تکه‌ی دشوار آن را می‌پیماییم ولی همیشه چنین نخواهد بود.

رفتار ما همیشه چنین نخواهد ماند. ما اکنون تنها بگفتن و دلیل آوردن بس می‌کنیم و در برابرش آن رفتار را می‌بینیم که همگی می‌دانید. ولی همیشه چنین نخواهد بود ، و همیشه بگفتن بس نخواهیم کرد. خدا فیروزی ما را خواسته است و راه آن را نیز بروی ما باز کرده. چیزی که هست ما باید این راه را گام بگام پیش رویم ، باید بدشواریهای آن تاب آوریم ، باید هیچگاه نومیدی از خود ننماییم.

ما هنوز چه کرده‌ایم که بگوییم ما کوشیدیم و نتیجه نبردیم. تنها گفتن و نپذیرفتن دلیل آن نتواند بود که توده «اصلاح‌پذیر نیست». هنوز کوششهای بسیار دیگری نیاز هست و بیگمان نتیجه خواهد داد.

(پرچم نیمه‌ماهه ـ سال یکم ـ شماره‌ی هفتم ـ نیمه‌ی یکم تیر ماه 1322)

———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
(از نوشتار بالا)
.
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش دوم ، گفتار دوم : ادعاهای دروغی که شیعیگری در بر دارد ، (6 تکه)

🔸2ـ گفتگوی من با برخی شیخیان


باید دانست که علمای شیعه (غیر از شیخیان) از اعتقاد به آفریننده و روزی‌دهنده بودنِ امامان یا اینکه امور بعهده‌شان گذاشته شده خودداری کرده‌اند و هنگام سخن گفتن از عقاید ، از این اعتقاد دوری جسته‌اند. آری ، آنان اخبار را ذکر کرده و کتاب‌هاشان را از آن‌ها پر کرده‌اند. اما آن‌ها را تأویل نموده و برای امامان جز علت غایی بودن برای خلقت ـ که خدا جهان را به خاطر آنان آفریده است ـ چیز دیگری قائل نشده‌اند. و اخبار را به همان صورت ظاهریشان نپذیرفته‌اند ، مگر شیخیان. زیرا شیخ احمد امامان را آفریننده و روزی‌دهنده قرار داد و زمام امور را به دستشان سپرد. او امامان را چهار علتِ [پیدایش] عالَم قرار داد (چنانکه این را از او ذکر کردیم) و با این اخبار و غیر آن ، از جعلیات غلات که علمای شیعه آن‌ها را رد کرده‌اند ، دلیل آورد. شیخ احمد در برخی کتابهایش تصریح کرده و گفته است : «همانا خدای سبحان هیچ کاری را مستقیماً و به ذات خود انجام نمی‌دهد ، زیرا او منزه و برتر است از مباشرت».

من با برخی شیخیان گفتگویی داشتم که فکر می‌کنم ذکر آن در اینجا مناسب است : در ایام جوانی از تبریز سفر می‌کردم ، در میان راه مردی از علمای شیخی که قصد حج داشت ، همراه من شد. ما راه را سوار بر چهارپایان طی می‌کردیم ، من شروع به تلاوت برخی سوره‌های قرآن کردم و آن شیخ شروع به خواندن حدیث شیخ رجب بُرسی کرد که نزد آنان معروف است و خلاصه‌ی حدیث این است که سلمان و ابوذر روزی نزد امیرالمؤمنین آمدند و از او درباره‌ی معرفتش به نورانیت [1] پرسیدند. امیرالمؤمنین شروع به سخن کرد و گفت : ای سلمان ، ای جُندَب ، اما معرفت من به نورانیت ، پس منم که آسمان‌ها و زمین را آفریدم ، منم که آدم و حوا را آفریدم ، منم که نوح را هنگامی که دعا کرد نجات دادم ، تا آنجا که گفت : ما را از ربوبیت پایین بیاورید و درباره‌ی ما هرچه می‌خواهید بگویید.

شیخ آن حدیث را با وجود طولانی بودنش می‌خواند و بارها و بارها تکرار می‌کرد. این کار مرا دلتنگ کرد ، اینبود گفتم : «ای شیخ ، چه چیزی برای خدا باقی گذاشتی؟!» سخنم او را متعجب کرد و گفت : «آیا نشنیدی که می‌گوید : ما را از ربوبیت پایین بیاورید و درباره‌ی ما هرچه می‌خواهید بگویید؟!..» گفتم : «اما تو آنان را از ربوبیت پایین نیاوردی ، زیرا رب کسی نیست جز آنکه آسمان‌ها و زمین را آفریده و آدم و حوا را آفریده است. پس اگر علی این کارها را کرده باشد ، او همان رب است و نه کسی دیگر».

سپس کلامم را تفسیر کردم و گفتم : «ما خدا را ندیده‌ایم و به وجودش به خاطر مشاهده‌اش اعتقاد پیدا نکرده‌ایم. بلکه ما جهان را دیده‌ایم و در آن کارهایی را مشاهده کرده‌ایم که هیچ‌یک از مردم قادر به انجامش نیست. پس مجبور شدیم به وجود خدایی قادر و غیر از مردم اعتقاد پیدا کنیم. پس اگر علی کارهایی را که شما ادعا می‌کنید انجام داده باشد ، چه نیازی به اعتقاد به وجود خدایی دیگر داریم؟! و چه دلیلی بر وجود او پس از چیزهایی که شما ادعا می‌کنید ، هست؟!»

سپس گفتم : «آیا شرم‌آور نیست که مردی امری را بدون دلیل ادعا کند؟.. علی مردی جز مانند دیگران نبود ، همان‌گونه که دیگران متولد می‌شوند ، متولد شد ، و همان‌گونه که دیگران زندگی می‌کنند ، زندگی کرد ، و همان‌گونه که دیگران کشته می‌شوند ، کشته شد. پس چه فرقی میان او و دیگران است تا آنچه را ذکر می‌کنید برای خود ادعا کند؟! یا چه فرقی میان شما جماعت شیخی و نصارا است؟!.. آیا نصارا آنچه را شما برای علی یا دیگر امامان بدون دلیل نسبت می‌دهید ، برای عیسا بدون دلیل ، نسبت نمی‌دهند؟!..».

گفت : «آیا علی را تکذیب می‌کنی؟!» گفتم : «ما چاره‌ای جز یکی از این دو امر نداریم ، تکذیب علی یا تکذیب بُرسی ، هر کدام را می‌خواهی انتخاب کن».


🔹 پانوشت :

1ـ گفته شده که غلات امامان را «مظاهر نور خدایی» شمارده‌اند و خواستشان از «معرفت نورانیت» شناخت «باطنی و روحانی» امامان است.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 پیغمبری چیست؟.. (یک از دو)


از هنگامی که ما پیمان را بنیاد نهاده با نادانیها و گمراهیها به نبرد برخاستیم کسانی در اینجا و آنجا نشسته گفتند : «دعوای پیغمبری می‌کند» ، و این را یک افزاری در دست خود ساختند. ما سخن از گرفتاریها و بدبختیهای مردم رانده و راه چاره نشان می‌دادیم ، آنان پروایی باینها نداشته و همه چیز را رها کرده تنها این بهانه را دنبال می‌کردند.

آقای محمدعلی فروغی که چند ماه پیش مرد و در روزنامه‌ها او را از دانشمندان جهان شمردند ، بلکه نام فیلسوفش دادند ما یک رفتار بسیار عامیانه‌ای ازو دیدیم ـ این مرد هوادار خیام و حافظ و سعدی می‌بود ، پشتیبانی از صوفیگری می‌کرد ، برواج فلسفه از کهنه و نو می‌کوشید ، بملایان نگهداری می‌نمود ، با پیراستن زبان فارسی دشمنی نشان می‌داد ، درباره‌ی « قضا و قدر» پافشاری می‌داشت و می‌خواست همگی با وی همباور باشند.

اینها که مایه‌ی بدبختی ایران ـ بلکه سراسر شرقست ـ جناب آقای فروغی پشتیبانی از همه‌ی آنها می‌کرد ، و پیداست که این رفتار او ساده نمی‌بود. [1]

هرچه هست ، ما در همه چیز با آقای فروغی جدا می‌بودیم. آنچه را او می‌خواست ما آخشیجَش[=ضدش] می‌خواستیم ، و هیچگاه امید نبسته بودیم که او دلیلهای ما را بپذیرد و بگفته‌های ما گردن گزارد. لیکن می‌گفتیم به هر حال یک پاسخی خواهد نوشت ، و بسیار در شگفت شدیم هنگامی که دیدیم آقای فروغی بجای پاسخ در اینجا و آنجا می‌نشیند و چنین می‌گوید : «او دعوای پیغمبری می‌کند» ، و بهمین دستاویز از دشمنی و کارشکنی بازنمی‌ایستد. بویژه هنگامی که نخست‌وزیر می‌گردد. این بود رفتاری که ما از آن دانشمند فیلسوف دیدیم.

کسانی که این بهانه را دنبال می‌کنند پیش خود زیرکی نشان می‌دهند ، و بگفته‌ی عامیان ، با یک تیر دو نشان می‌زنند. زیرا از یکسوی با این بهانه پرده بروی کار خود می‌کشند و درماندگی خود را پوشیده می‌دارند. ما ایرادهای بسیاری بکیشهای آنها ، بباورهای آنها می‌گیریم که یا باید پاسخ دهند و یا گفته‌های ما را بپذیرند. آنان چون نه پاسخی می‌دارند و نه می‌پذیرند ، ناچار دست بدامن این بهانه می‌زنند. از آنسوی با همین سخن مردم را بما می‌شورانند. زیرا مردم به دو دسته‌اند : یک دسته آنان که درس خوانده‌اند و بیدینند و در نزد آنان چنین سخنی جز مایه‌ی ریشخند نیست. دسته‌ی دیگر آنان که عامیند و پابستگی بکیش می‌دارند و در نزد آنان پیغمبری پایان پذیرفته و دیگر خدا چنین کاری نتواند کرد ، و دعوای پیغمبری یک گناه بزرگیست. این مردم برفتن همه چیزشان خرسندی دهند و بآن خرسندی ندهند که کسی به پیغمبری برخیزد. این یک آسیب بزرگی بکیش ایشانست.

بهانه‌جویان خواستشان اینست که داستان در همینجا پایان پذیرد. باین‌معنی مردم بهمین دستاویز بشورند و ما ناگزیر شده بآنان پردازیم و پاسخ دهیم و ملایان میدان یافته پا بمیان گزارند ، و آیه آورند ، و حدیث یاد کنند ، تفسیرها را بمیان کشند ، و بدینسان سخنان دیگر فراموش گردد ، و آن ایرادهای گیرنده که ما بکیشها و بدآموزیهای آنان گرفته‌ایم بیکبار از میان رود. اینست خواست ایشان.

بتازگی هم دیده می‌شود که برخی روزنامه‌های پست تهران و شهرستانها این عنوان را یاد می‌کنند ، و بگمان خودشان یک ایراد بزرگی بمن پیدا کرده‌اند.

بدبختان کورـ‌‌درون ، در برابر اینهمه آمیغهای روشن که مایه‌ی رستگاری خود آنان و خانواده‌هاشان تواند بود ، بایستادگی و دشمنی پرداخته به یک چنین بهانه‌ای دست می‌یازند. ای بیچارگان کورـ درون ، ای بیچارگان که ارج آدمیگری خود را از دست داده‌اید.

من بارها باین بهانه‌جویان پاسخ داده‌ام. بارها گفته‌ام : من نامی بروی خود نگزاردم. من نمی‌خواهم این گفتگوها بمیان آید. ما هر سخنی که می‌گوییم دلیلها برایش یاد می‌کنیم ـ ما آمیغهایی را روشن می‌گردانیم که در استواری همسنگ دانشهاست ، و شما یا هر گروه دیگری ناچارند که آنها را بپذیرید و نیازی بآنکه عنوان پیغمبری درمیان باشد نیست. از آنسوی شما معنی پیغمبری را نمی‌دانید. آن معنایی که شما شنیده‌اید و در مغزهای خود جا داده‌اید بسیار بیپاست. پس راه آنست که نخست بچاره‌ی دردها کوشیم و این گرفتاریها را از این توده دور گردانیم ، و چون این کار را بپایان رساندیم ، آنگاه بازگشته ببینیم معنی پیغمبری چیست ، و آیا این کارها عنوان پیغمبری می‌داشت یا نمی‌داشت.

مثل شما با حال کنونیتان مثل کسانیست که در لجنزار ناپاکی فرورفته‌اند و کسانی فرارسیده می‌خواهند آنان را بیرون آورند ، و آن بیخردان بجای اینکه خشنود باشند و سپاس گزارند و دست دراز کرده هرچه زودتر خود را از لجنزار بیرون کشند ، با آن کسان بهایهوی پرداخته می‌گویند : شما را که فرستاده؟ از کجا آمده‌اید؟ شما که نمی‌توانستید برها کردن ما بیایید ـ در لجنزار ایستاده باین نادانی پردازند ـ آری داستان شما بدبختان همینست.

👇