پاکدینی ـ احمد کسروی
7.75K subscribers
8.56K photos
477 videos
2.28K files
1.75K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش دوم ، گفتار دوم : ادعاهای دروغی که شیعیگری در بر دارد ، (6 تکه)

🔸5ـ ادعای معجزات


دیگری ادعای معجزات یا انجام امور خارق‌العاده است. علمای شیعه معجزه کردن را از دلایل امامت (اگر خواستی بگو از شروط آن) شمرده‌اند و برای هر امامی معجزه یا معجزاتی ذکر کرده‌اند. اما ظاهراً این ادعا در زمان‌های متأخر ظهور کرده و هیچ‌یک از خود امامان آن را ادعا نکرده‌اند ، و چون موضوع معجزه بر دیگر مسلمانان نیز مشتبه شده است ، صلاح می‌دانم در اینجا سخنی کوتاه درباره‌ی آن بگویم.

باید دانست هنگامی که پیامبر به دعوت برخاست ، یهود و نصارا گفتند که پیامبران ما آیاتی (معجزاتی) داشتند ، و این پیامبر آیه‌ای ندارد. این امر معاندان را تحریک کرد ، پس اعتراض می‌کردند و می‌گفتند : «لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ» [1] یا «لَوْلَا يَأْتِينَا بِآيَةٍ مِّن رَّبِّهِ». [2] و این اعتراضات را تکرار می‌کردند. پیامبر به آنان پاسخ می‌داد و می‌گفت : «قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ» [3] یا می‌گفت : «أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ» [4] ، و یک بار نزد او آمدند و اموری را به او پیشنهاد کردند و گفتند : «لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنبُوعًا أَوْ يَكُونَ بَيْتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِي السَّمَاءِ ...» [5] تا آخرِ آنچه گفتند. پیامبر به آنان پاسخ داد و گفت : «سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنتُ إِلَّا بَشَرًا رَّسُولًا» [6] ، و چون به آنچه از معجزات موسی و عیسی حکایت شده بود بر او اعتراض می‌کردند ، به آنان پاسخ داد و گفت : «وَمَا مَنَعَنَا أَن نُّرْسِلَ بِالْآيَاتِ إِلَّا أَن كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ [...] وَمَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلَّا تَخْوِيفًا». [7]

پس بی‌شک پیامبر معجزه‌ای (غیر از قرآن) نیاورد. راستی هم آن است که نیازی به معجزه‌ای (غیر از قرآن) نداشت. چه نیازی به معجزه دارد مردی که مردم را به تفکر و تدبر و پیروی از عقل دعوت می‌کند و با روشن‌ترین دلایل بر آنان استدلال می‌نماید؟! یا چه ارتباطی میان دعوت به نیکی و صلاح و آوردن عجایب و غرایب هست؟!

اما مسلمانان در زمان‌های دیرتر به آنچه پیامبرشان بدان راضی بود ، راضی نشدند و واجب دیدند که برای او معجزاتی ذکر کنند ، همان‌گونه که پیش از آن برای موسی ذکر شده بود. پس شروع بساختن قصه‌ها و اختراع معجزات کردند ، از شق‌القمر و صعود به آسمان‌ها و بازگرداندن خورشید پس از غروبش و خارج کردن شتر از صخره و غیره و کتاب‌هایشان را از آن‌ها پر کردند. شیعیان نیز از آنان پیروی کردند و برای امامانشان که نزد آنان همتای پیامبر محسوب می‌شدند ، معجزاتی اختراع نمود.

به هر حال ، معجزات فراوان بیشماری ذکر کرده‌اند و کتاب‌های بسیاری نوشته‌اند و من در اینجا نمونه‌هایی از آنچه ذکر کرده‌اند می‌آورم :

«میان علی‌بن‌الحسین و عمویش محمد‌بن‌حنفیه در امامت منازعه‌ای درگرفت. علی گفت : نزد حجرالاسود داوری کنیم. محمد بدان راضی شد و [هر دو] رفتند. محمد پیش رفت و تضرع کرد و خدا را خواند و حجرالاسود را خواند ، اما حجر پاسخش را نداد. سپس علی پیش رفت و خدا را خواند ، سپس رو به حجر کرد و گفت : از تو می‌خواهم به [حق] آنکه تو را میثاق انبیا و میثاق اوصیا و میثاق همه‌ی مردم قرار داد ، که با زبان عربی آشکار به ما خبر دهی. پس حجر به سخن آمد و گفت : بار الها ، همانا وصیت و امامت پس از حسین‌بن‌علی ، برای علی‌بن‌الحسین است. پس محمد بازگشت در حالی که ولایت علی‌بن‌الحسین را پذیرفته بود». (روضة الواعظین).


«[هارون ال]رشید مردی را فراخواند تا امر موسی‌بن‌جعفر علیهما السلام را باطل کند و او را در مجلس ساکت و شرمنده سازد. مردی افسونگر برای این کار داوطلب شد. هنگامی که سفره حاضر شد ، او بر روی نان جادو (نیموسا) (؟) [8] انجام داد که هر بار خادمِ ابوالحسن [امام هفتم] علیه السلام می‌خواست نانی بردارد ، از پیش رویش پرواز می‌کرد. هارون از این بابت بسیار شاد و خندان شد. طولی نکشید که ابوالحسن سرش را به سوی شیری که بر روی یکی از پرده‌ها تصویر شده بود ، بلند کرد و به او گفت : ای شیر ، دشمن خدا را بگیر! ناگهان آن تصویر مانند بزرگ‌ترین درندگان برجست و آن افسونگر را درید. هارون و ندیمانش بیهوش بروی خود افتادند و از ترس آنچه دیده بودند ، عقل از سرشان پرید. هنگامی که پس از مدتی به هوش آمدند ، هارون به ابوالحسن گفت : به حقی که بر تو دارم از تو می‌خواهم که از آن تصویر بخواهی آن مرد را بازگرداند. [امام] فرمود : اگر عصای موسی آنچه را از کوه‌ها و عصاهای قوم بلعیده بود ، بازگرداند ، این تصویر نیز آنچه را از این مرد بلعیده است ، بازمی‌گرداند». (روضة الواعظین).


👇
🔹 پانوشتها :

1ـ معنی : چرا آیه‌ای بر او نازل نمی‌شود؟.

2ـ معنی : چرا آیه‌ای از پروردگارش برای ما نمی‌آورد؟.

3ـ معنی : بگو آیات فقط نزد خداست و من تنها بیم‌دهنده‌ای آشکارم.

4ـ معنی : آیا برایشان کافی نیست که ما کتاب را بر تو نازل کردیم که بر آنان تلاوت می‌شود؟

5ـ معنی : هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم تا آنکه چشمه‌ای از زمین برای ما بجوشانی یا خانه‌ای از زر [یا : زینت] داشته باشی یا در آسمان بالا روی...

6ـ معنی : پاک است پروردگارم ، آیا من جز بشری فرستاده بوده‌ام؟.

7ـ معنی : ما را از فرستادن آیات بازنداشت جز آنکه پیشینیان آن‌ها را تکذیب کردند [...] و ما آیات را جز برای ترساندن نمی‌فرستیم.

8ـ نشانه‌ی پرسش از خود کتاب است.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
(از نوشتار بالا)
.
📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 چگونه «حزب» می‌سازند (دو از سه)


پرچم : این گفتار از آقای پیامی یک ماه پیش رسیده و چاپ آن بدیر افتاده. این یک چیز شگفتیست که کسانی نه تنها در این راهِ روشنِ کوشش با ما همراهی نمی‌نمایند ، از کنار ایستاده زباندرازی هم می‌کنند ، سرکوفت و ریشخند نیز دریغ نمی‌گویند. به گفته‌ی عوام : یک چیزی هم طلبکار می‌شوند.

این را یک ایرادی بما پیدا کرده‌اند که بکیشهای پراکنده‌ی گوناگون خرده می‌گیریم. با گمراهیها نبرد می‌کنیم. تو گویی یک گناهی کرده‌ایم ، به یک لغزشی افتاده‌ایم.

این دلیل روشنیست که این مردم بیکبار کوردلند و هیچی را نمی‌فهمند ، دلیل روشنیست که این آلودگیهای کیشی را عیب خود نمی‌شمارند ، و با این آلودگیهای ناپاک خود را پاکیزه می‌پندارند. این رفتار آنان درست ماننده‌ی اینست که گروهی از مردم دچار بیماریهای گوناگونی ، از مالاریا و رماتیسم و سفلیس و مانند اینها باشند ، و با آنحال خود را درست پندارند و اگر کسی خواست به بیماریهای آنان چاره کند باو نیز زباندرازی کنند و بریشخند پردازند و بنشینند و برتری‌فروشی کنند و چنین گویند : «ما چه کار به بیماری مردم داریم؟!.. هر کس خودش می‌داند» ، بلکه نادانی را بالاتر برده چنین خواهند که از همان کسان بیمار و ناتندرست یک دسته سپاه نیز پدید آورند ، و این ندانند که از بیماران سپاهیگری برنیاید.

شگفتتر از همه آن مثلیست که می‌زنند : «یکی قورمه‌سبزی دوست می‌دارد و یکی فلان دوست می‌دارد». اینان جدایی میانه‌ی خوراکهای بیزیان با گمراهیهای سراپا زیان نمی‌گزارند. باید گفت : در همان خوراک نیز مردم آزاد نیستند و نتوانند بود. اگر کسی خواست زهر خورد نباید آزادش گزاشت. اگر کسی به باده‌خواری و مستی پرداخت باید جلوش را گرفت. اگر کسی خوراکهای بدبو خورد باید باو نکوهش کرد. همان خوراک خوردن یک آیینی یا دستوری برای خود می‌خواهد ، و چنین نیست که هر کس به هر گونه که دلش خواست خوراک خورد.

اینان از نادانی و نافهمی این نمی‌دانند که این کیشهای گوناگون که درمیان ایرانیان می‌باشد همچون زهر است و زیان آنها کمتر از زیان زهر نیست.

کسانی از اینها گاهی به نزد من آمده گستاخانه براهنمایی می‌پردازند «عجالتاً باید مردم را بسر خود گرد آورد سپس هر کاری می‌شود کرد. مذاهب را هم آن وقت اصلاح می‌کنید ...». اینها را می‌گویند و من درمی‌مانم که چه پاسخی بآنان دهم. ناچار شده می‌گویم : نخست این مردم با این گمراهیها و نادانیها بسر کسی گرد نیایند. دوم از گرد آمدنشان سودی نتواند بود ، زیرا چون از روی باور نیست پس از زمانی از هم پراکنند.

روزی کسی آمده چنین پیشنهادی می‌کرد گفتم : شما معنی گرد آمدن را هم نمی‌دانید. گرد آمدن (یا اجتماع) چیست؟.. آیا آنست که یک دسته در یک اتاقی گرد آیند؟.. یا آنست که زیر یک نامی بهمدیگر بستگی پیدا کنند؟.. اگر گرد آمدن در یک اتاقست پیداست که هیچ سودی نتواند داشت و چون اندیشه‌ها و باورهاشان یکی نیست چه‌بسا که از میانشان غوغا برخیزد. اگر زیر یک نامی با همدیگر بستگی پیدا کردنست آن نیز هیچ سودی ندارد. زیرا در زیر همان نام با یکدیگر بکشاکش توانند برخاست و در هیچ کاری همدستی نتوانند داشت. این چیزیست که شما بارها می‌آزمایید. ده تن یا صد تن گرد می‌آیند و نام خود را مثلاً «برجستگان» می‌گزارند و چند روزی در روزنامه‌ها نام خود را بگوشها می‌رسانند. ولی دیری نمی‌گذرد که می‌بینید با یکدیگر کشاکشی پیدا کرده‌اند و بچند گروه شده‌اند و هر یکی با دیگری بدشمنی می‌کوشد.

شما تاکنون این را ندانسته‌اید که «اجتماع» یا «باهمی» یا «گرد هم آمدن» جز در سایه‌ی یکی بودن باورها و اندیشه‌ها نتواند بود. اینست نخست باید به یکی گردانیدن اندیشه‌ها کوشید و این همانست که ما می‌کوشیم و ایراد شما بیکبار بیجاست.

👇
آن همه حزبها یا باهَمادها که در جهان بوده‌اند و هستند جز در سایه‌ی هم‌اندیشگی پدید نیامده‌اند. هزار تن یا ده‌هزار تن را بهمدیگر با طناب نتوان بست. تنها هم‌اندیشگیست که آنان را بهمدیگر بسته یک دسته تواند گردانید.

اینکه می‌گویید : «عجالتاً باید مردم را بسر خود گرد آورد سپس هر کاری توان کرد». باین لغزش کسان بسیاری دچار گردیده و زیانش را کشیده‌اند.
کسان بسیاری همین را اندیشیده‌اند که با یک نامی مردم را بسر خود گرد آورند و آورده‌اند ، ولی دیری نگذشته که همان مردم پراکنده گردیده و او را تنها گزارده‌اند. این آزمایش بهتر از همه در جنبش مشروطه بکار بسته شده. زیرا شادروانان طباطبایی و بهبهانی که بنیادگزار آن جنبش می‌بودند همین اندیشه را می‌داشتند. می‌گفتند : « امروز باید کاری کرد که همگی را بسوی مشروطه کشانید و هیچگاه نباید کسی را رنجانید». اینان به تفنگ گرفتن و مشقِ جنگ کردن مجاهدان تبریز نیز ایراد گرفته می‌گفتند : «مایه‌ی رنجش دربار خواهد گردید». در نتیجه‌ی این خامی هر کسی که مشروطه‌خواهی نشان می‌داد او را می‌پذیرفتند و هیچگاه دربند این نمی‌بودند که معنی راست مشروطه را بمردم بفهمانند که کسانی که می‌پذیرند از روی فهم و باور پذیرند و بآن دلبستگی پیدا کنند ، و آنان که نمی‌پذیرند خود را بکناری کشند. کار بجایی رسیده بود که صوفیان و درویشان با آن صوفیگریشان ، روضه‌خوانان با آن روضه‌خوانیشان مشروطه‌خواهی می‌نمودند. چون معنی راست مشروطه را نفهمیده بودند این نمی‌دانستند که روضه‌خوانی یا درویشی با مشروطه نخواهد ساخت.

در اسپهان درویشها و گُلِ مولاها در یک میدانی گرد آمده و پیکره از خود برداشته به تهران فرستاده پیام می‌دادند که ما «سپاه مشروطه‌ایم».

در سایه‌ی این خامیها بود که همینکه حاجی شیخ فضل‌الله و چند تن دیگر از ملایان بیرق دشمنی با مشروطه افراشتند و چنین گفتند : «مشروطه با اسلام مخالفست». انبوهی از آنان که مشروطه را نافهمیده پذیرفته بودند و از درون دل خواهان آن نمی‌بودند بازگشتند و بدشمنی پرداختند. سپس نیز که محمدعلی‌میرزا به باغشاه رفت و با توپ و قزاق مجلس شورا را برانداخت همان مشروطه‌خواهان پراکنده شدند و روز جنگ جز دسته‌ی اندکی به یاری مجلس نیامده رو نهان کردند و همان طباطبایی و بهبهانی در چنان روزی دانستند که معنی آن مشروطه‌خواهیها که مردم می‌نمودند چه بوده است.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
شادروان سید محمد طباطبایی
شادروان سید عبدالله بهبهانی
حاجی‌شیخ ‌فضل‌الله نوری
(از نوشتار بالا)
.
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش دوم ، گفتار دوم : ادعاهای دروغی که شیعیگری در بر دارد ، (6 تکه)

🔸6ـ ادعاشان مبنی بر اینکه شیعیان از طینتی خاص هستند


دیگری ادعاشان است مبنی بر اینکه شیعیانشان از طینتی (سرشتی) خاصِ خودشان آفریده و از میان دیگران برگزیده شده‌اند و آنان همان نجات‌یافتگان و دیگران نابود ‌شوندگانند. حدیثها در این باره بسیار است که در اینجا نمونه‌ای از آن را ذکر می‌کنم :

از صادق : «خدا ما را از علیین آفرید و بدنهای ما را از آن آفرید و ارواح شیعیان ما را از علیین آفرید و بدنهاشان را از پایین‌تر از آن آفرید و به همین دلیل میان ما و آنان خویشاوندی هست و دل‌هایشان به سوی ما گرایش دارد». (الکافی)

از صادق : «ما از نور خدا آفریده شدیم و شیعیان ما از فزونی نور ما آفریده شدند».

از امام غایب : «همانا شیعیان ما از ما هستند ، از فزونی طینت ما آفریده شدند و با آب ولایت ما عجین گشتند».

«از صفوان جمال روایت شده که گفت : بر صادق علیه السلام وارد شدم و گفتم : فدایت شوم ، از شما شنیدم که می‌فرمودید شیعیان ما در بهشت‌اند ، در حالی که در میان شیعه اقوامی هستند که گناه می‌کنند و مرتکب فواحش می‌شوند و شراب می‌نوشند و در دنیایشان بهره می‌برند. فرمود : آری ، شیعی از جهان نرود مگر آنکه به بیماری یا بدهی یا همسایه‌ای که آزارش دهد یا همسری بد دچار ‌شود ، پس اگر از آن عافیت یابد [که چه بهتر] وگرنه خدا جان کندن را بر او سخت می‌گیرد تا بدون گناه از دنیا خارج شود. گفتم : پس بازگرداندن مظالم [حق‌الناس] لازم است [آنها چه می‌شود؟]. فرمود : همانا خدای عزوجل حساب خلقش را در روز قیامت به محمد و علی سپرده است ، پس هرچه از [حق‌ مردم بر گردن] شیعیان ما باشد ، آن را از خمس اموالشان قرار داده‌ایم [می‌پردازیم] و هرچه میان آنان و خالقشان باشد ، آن را برایشان تسویه کرده‌ایم تا هیچ‌یک از شیعیان ما وارد آتش نشود». (مجالس المؤمنین)


این سخنان دلیلی به همراه ندارد ، و آشکار است که مخالف عقل است چنانکه مخالف قرآن نیز هست. زیرا قرآن تصریح دارد که گرامی‌ترین مردم نزد خدا پرهیزگارترین آنان است و در روز قیامت هیچ فدیه و شفاعتی پذیرفته نمی‌شود ، و عقل حکم می‌کند که خدا مردم را نیافریده تا زید را دوست یا عمرو را دشمن بدارند و دشمنی و کینه‌توزی از شأن خدای حکیم بدور است.

از حدیثهای معروف نزد شیعه است : «حُبُّ عَلِیٍّ حَسَنَةٌ لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَةٌ» [1] و شما می‌بینید که این با قرآن آنجا که می‌گوید : «وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» [2] مخالفتی صریح دارد. آنگاه آیا این نَسخ دین نیست؟! اگر با دوستاری علی هیچ گناهی زیان نمی‌رساند ، پس چه نیازی به گذاردن احکام و مجازات‌هاست؟!.

آنچه نمی‌توان از آن چشم پوشید این است که آنان حدیثها در فضیلت شیعیان از [زبان] پیامبر ساخته‌اند : «شیعه‌ی علی همان رستگاران روز قیامت‌اند» ، «شیعه‌ی علی و فرزندانش پس از او را خوار نشمارید ، زیرا مردی از آنان همچون [قبیله‌های] ربیعه و مُضَر شفاعت می‌کند». آیا بنظر شما پیامبر برای پراکنده کردن اجتماع مسلمانان تلاش می‌کرد؟ آیا می‌خواست دشمنی و اختلاف میانشان بیندازد؟! آیا این تهمت به پیامبر نیست؟!. آیا این تهمت به خدا نیست؟!. آنگاه آیا شیعیگری (به معنای مورد نظر) در زمان پیامبر وجود داشت؟!. آیا می‌توان این [ادعا] را پذیرفت؟!.

در اینجا آنچه از بیان ادعاهای باطل شیعه و سرانشان قصد داشتیم ، به پایان رسید.


🔹 پانوشتها :

1ـ معنی : با دوستاری علی هیچ گناهی زیان نتواند رسانید.

2ـ معنی : و هر کس به اندازه‌ی ذره‌ای بدی انجام دهد آن را می‌بیند.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
(از نوشتار بالا)
.
📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 چگونه «حزب» می‌سازند (سه از سه)


از این هم بگذریم : «شما می‌گویید یک کاری باید کرد و مردم را بسر خود گرد آورد» و هیچ نمی‌اندیشید که همان مردم امروز در ایران گرد همند و در زیر نام ایرانیگری باهم بستگی می‌دارند ، و با اینحال شما می‌بینید که کمترین کاری از آنان ساخته نیست. پس چه نتیجه خواهد داشت که ما هزار تن یا ده‌هزار تن از همان مردم را زیر یک نامی مثلاً «دلخستگان» بسر خود گرد آوریم؟! آن بیست‌میلیون چه کاری می‌توانند که این ده‌هزار تن بتواند؟! توده‌ایست بیمار و آلوده ، و اینست نیروی خود را از دست داده. اکنون ما اگر بخواهیم کاری بانجام رسانیم باید پیش از همه به بیماریها و آلودگیهای ایشان چاره کنیم و تا بآنها چاره نکرده‌ایم از گرد آمدنشان بسر ما سودی نخواهد بود. این بدان می‌ماند که یک حوضی آبش بدبو گردیده شما یک شیشه‌ای از آن پر کنید آیا آن شیشه جز از آن حوض خواهد بود؟! آیا آب آن خوشبو خواهد درآمد؟!..

آخر شما چرا نمی‌اندیشید که مردمی که پراکندگیها درمیانشان هست و یکی صوفیست و جهان را خوار می‌شمارد ، و آن دیگری جبری است و برای آدمی اختیاری در زندگی باور نمی‌کند ، و سومی خراباتیست که می‌خواهد جز درپی خوشیهای خود نباشد ، آن یکی مادّیست و چنین می‌داند که هر کسی باید جز درپی سود خود نگردد ، از چنین مردمی همدستی و یگانگی چشم نتوان داشت؟!

چندی پیش افسری به نزد من آمده چون نشسته به گله می‌پردازد که چرا از شاعران بد نوشته‌ام. سپس می‌گوید : «مردم را نباید رنجانید. اصلِ کار قوه است باید قوه بدست آورد و آن وقت هر اصلاحی می‌شود کرد». دیدم بیچاره‌ی کورـ درون معنی نیرو (یا بگفته‌ی خودش : قوه) را نیز نمی‌داند ، گفتم : نیرو از کجا بدست آید؟!.. از پاسخ درماند ، و پس از زمانی اندیشه چنین گفت : «پس لنین از کجا بدست آورد؟!.». گفتم : شما بگویید ، از کجا بدست آورد؟.. باز درماند و خاموش ایستاد. گفتم : کاش سرگذشت لنین را خوانده بودی. همان لنین و همراهان او یک راهی را دنبال می‌کردند (راه سوسیال دمکرات ، یا کمونیزم) ، و از پنجاه و شصت سال پیش از یکسو به پراکندن اندیشه‌های خود و افزودن بشماره‌ی همراهان کوشیده ، و از یکسو با دولت خودکامه‌ای همچون امپراتوری رمانوفها نبرد می‌کردند ، و پیاپی می‌کشتند و کشته می‌شدند ، تا روزی رسید که فرصت یافتند و چون یک دسته‌ی بزرگی می‌بودند شوریدند و رشته‌ی کارها را بدست گرفتند. همانا شما اینها را هیچ نشنیده‌ای و ندانسته‌ای ، و من در شگفتم که با اینحال داستان لنین را بگواهی می‌آوری.

شما ایراد می‌گیری که ما صد یا دویست تن هواداران شاعران را از خود رنجانیده‌ایم ، و این را یک لغزش از ما می‌شماری ، در حالی که لنین و یاران او یک دولت بزرگی را با ده‌ملیونها سپاهیانش با خود دشمن گردانیده بودند.

آن نیرویی که در دست لنین می‌بود و اکنون در دست جانشین او استالینست همینست که چهار ملیون کمتر یا بیشتر ، که شماره‌ی کمونیستهای روسیه است و همگی دارای یک راه و یک اندیشه‌اند در پشت سر او می‌باشند و هر زمان بجانفشانی آماده‌اند.

آن نیرویی که در چنین زمینه‌ای به درد می‌خورد اینست. از مردم پراکنده‌اندیشه و سست‌باور نیرویی پدید نیاید ، این مردم پریشان ایران که ده تن دارای یک اندیشه نیستند نیرویی ندارند تا کسی آن را بدست آورد. اگر همگی این بیست‌ملیون مردم بسر کسی گرد آیند باز نیرویی درمیان نخواهد بود. بار دیگر می‌گویم : نیرو از یکی شدن باورها و خواستها پدید آید. این مردم با حال کنونیشان بیش از گله‌های گاوِ کوهی ارزش ندارند و از گرد آمدن آنها نتیجه نتواند بود.

بیچاره چون اینها را نمی‌دانست همچنان خاموش ایستاده چیزی نمی‌گفت. گفتم از این هم می‌گذریم. شما می‌گویید : «اگر قوه باشد هر اصلاحی می‌شود کرد». چنین انگاریم وزارت جنگ یا دولت اختیار لشکرهای تهران را بدست شما سپرده بگویید ببینیم چه «اصلاحی» توانید کرد؟!. یکی از گرفتاریهای ایران این کیشهای پراکنده است : تا بهائی بهائی و شیعی شیعیست باهم یگانه نخواهند بود. آن بد این را خواهد خواست و این بد آن را. شما بگویید ببینیم چه چاره باین خواهید کرد؟!. آیا سرباز فرستاده و از همگیشان «التزام» خواهید گرفت که دست از کیشهای خود بردارند؟!. چنین کاری تواند بود؟!. می‌دانم اکنون در دل خود اندیشیده می‌گویی بهائیها را از ایران بیرون می‌کنیم بسیار خوب ، به شیعیان چه خواهید کرد که زیانشان کمتر از بهائی نیست. زیرا آشکاره می‌گویند : «دولت جائر است ، مالیات ندهید ، به سربازی نروید ، قانون کفر است ، مشروطه کفر است ...» آیا اینها را نیز بیرون خواهید کرد؟!

چون همچنان درمانده بود ، و نادانیش جلو مرا می‌گرفت که بیشتر از این با وی سخنی گویم بگفتار بیش از این دنباله نداده بخاموشی گراییدم و او نیز برخاست و رفت.

👇
اینها را با این درازی و گشادی می‌نویسم تا دانسته شود که این مردم چگونه گیج شده‌اند ، چگونه سر کلافه را گم کرده‌اند ، چگونه معنی هیچ چیزی را نمی‌دانند. این بدبختها با ما همراهی نمی‌نمایند بجای خود ، که از نافهمی بزباندرازی نیز برمی‌خیزند.

از همه خنکتر و لوس‌تر آن حزب ساختنشان می‌باشد. می‌باید گفت : راستی را کودکان سی‌ساله و چهل‌ساله‌اند ، و این کارشان جز بازی کودکانه نیست. فسوسا همینکه آزادی رخ می‌دهد ، یا زمان «انتخابات» می‌رسد چند تنی گرد هم می‌نشینند و چند جمله‌ای را بهم بافته نامش را «مرامنامه» می‌گزارند ، و یک نامی نیز از «برجستگان» و «دلخستگان» و مانند این بروی خود می‌گزارند ، و همین را برای پدید آوردن «حزب» بس می‌شمارند ، و چند هفته‌ای بهمین نام نشستها برپا می‌کنند و سپس یا کشاکش بمیانشان می‌افتد از هم می‌پراکنند و یا سست گردیده رها می‌کنند. این بازیچه‌ی خنکیست که پیاپی می‌کنند ، و با آنکه تاکنون جز رسوایی نتیجه نبرده‌اند باز دست برنمی‌دارند.

(پرچم نیمه‌ماهه ـ سال یکم ـ شماره‌ی هشتم ـ نیمه‌ی دوم تیر ماه 1322)

———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
به توپ بستن مجلس
(از نوشتار بالا)
.
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش دوم ، گفتار سوم : رفتارهای زشتی که از شیعیگری برخاسته ، (7 تکه)

🔸1ـ سرزنش یاران پیامبر


مایه‌ی تأسف است که شیعیگری ، گذشته از گمراه کردن مردم و کشاندن آنان به عقاید باطلی که خدا هیچ حجتی بر آن‌ها نازل نکرده ، آنان را به رفتارهای ناپسند بسیاری نیز واداشته است ـ رفتارهایی که با دین ، عقل و تربیت و پرورش مخالف است و زیانهای بسیاری از هر نوع به بار می‌آورد ، و من در این گفتار برخی از آن اعمال را به کوتاهی یاد می‌کنم.

دیگری سرزنش به یاران پیامبر و عیب‌جویی از آنان است. ذکر کردیم که امامان شیعه ادعا کردند که پیامبر بر امام علی به خلافت سخن آشکار (نص) گفته بود و ابوبکر و عمر و عثمان را به غصب حق علی متهم کردند ، از اینرو شروع به نکوهش آنان کردند و بضدشان زبان گشودند ، و دشمنی آنان به حدی رسید که نسبت به دیگر یاران پیامبر از مهاجران و انصار نیز کینه ورزیدند و آنان را به ارتداد نسبت دادند به این حجت که آنان با خلفای سه‌گانه بیعت کرده بودند. خلاصه‌ی کلام اینکه دوری جستن از ابوبکر و عمر و عثمان و عایشه و دیگران ، جزئی از اعمال شیعیان شد و جایگاه بزرگی در کتابهاشان اشغال کرد.

بی‌شک این از زشت‌ترین اعمالشان است. زیرا یاران پیامبر از مهاجران و انصار ، هنگامی که دیگران پیامبر را تکذیب کردند ، او را تصدیق نمودند و با اموال و جان‌هایشان او را یاری کردند ، پس نزد پیامبر گرامی بودند ، به‌ویژه شیخین (صدیق و فاروق) ، و آنچه از مخالفت با وصیت پیامبر و گرفتن خلافت از دست علی و غیر آن به آنان نسبت داده‌اند ، چیزی جز دروغ و بهتان نبوده است ، چنانکه پیش از این آن را روشن کردیم.

آنگاه شیخین هنگامی که خلافت را به دست گرفتند ، مسلمانان را به بهترین روش رهبری کردند و چنان سیاست و عدالت و تقوایی از خود نشان دادند که در تاریخ برایشان ماندگار است و اسلام در زمان آنان بسیار رواج یافت.

پس چه زشت است که کسانی آنان را سرزنش کنند یا نفرین بر آنان را جایز شمارند یا ارتداد را به اصحاب پیامبر نسبت دهند زیرا با آن دو بیعت کرده‌اند.

آری ، عثمان از عدالت منحرف شد و مسلمانان را خشمگین کرد و آنچه بر او گذشت ، سزایش بود ، و طلحه و زبیر از امام علی نافرمانی کردند و آنچه را سزاوارش بودند ، از او دیدند ، و عایشه به امام حسادت ورزید و کاری کرد که مایه‌ی ننگش بود ، اما امام از او درگذشت و حرمت پیامبر را درباره‌اش رعایت کرد. اما معاویه ، از سرکشی او هرچه می‌خواهی بگو. آنچه شکی در آن نیست اینکه پسر ابوسفیان از روی اکراه اسلام آورده بود ، و در نتیجه علیه اسلام هر کاری که می‌توانست ، کرد.

این‌ها حقایقی مسلم است که شکی در آن نیست. اما این کجا و آنچه رافضیان می‌پندارند و در کتابهاشان حکایت می‌کنند کجا؟!.

شگفت آنکه شیعیان معاویه را نکوهش کردند زیرا دستور داد علی را بر منبرها دشنام دهند و این را از رفتارهای شرم‌آور او شمردند ، در حالی که خودشان ابوبکر و عمر و دیگران را دشنام می‌دهند و آن را شرم‌آور نمی‌بینند. پس کسی می‌تواند بپرسد : چه فرقی میان این دو امر است؟!.

چه‌بسا این رفتار شرم‌آور را انکار کنند و بگویند : «این کار عوام وحشی و بی‌خرد است» ، ولی این روش آنان در هر چیزی است که از [پاسخ به] آن عاجز می‌شوند. این موضوعی است که انکار در آن سودی ندارد. زیرا کتابهاشان منتشر شده و خواننده در آن‌ها می‌بیند که علماشان بر این کار شرم‌آور چنان اصراری ورزیده‌اند که بیش از آن ممکن نیست و «تبرّا» را شرط کمال ایمان شمرده‌اند. از آراء عجیبشان این است که هر آنچه از شکست و محرومیت و ستم و قتل به «اهل بیت پیامبر» رسیده ، از نتایج اعمال ابوبکر و عمر بوده است. چنانکه می‌بینی این دو را بیش از معاویه و ابن‌ملجم و ابن‌زیاد و یزید دشمن می‌دارند. پس شگفت نیست سخنی را که در ایام عاشورا می‌خوانند و تکرار می‌کنند : «خدایا ، لعنت کن اولین ظالمی را که به حق محمد و آل محمد ظلم کرد و آخرین کسی که در این ظلم از او پیروی کرد».

این کار زشت ، تاریخی دردناک و طولانی دارد : زیرا این از چیزهایی بود که دشمنی میان دو دسته را ریشه‌دار کرد و جنگ‌های بسیاری را به بار آورد که جان‌ها را هلاک کرد و سرزمین‌ها را ویران نمود و پرده‌ها را درید.

👇