آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
96%
آری
0%
نه
4%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش دوم ، گفتار سوم : رفتارهای زشتی که از شیعیگری برخاسته ، (7 تکه)
🔸5ـ برخی حکایات دربارهی شیعیان
داستانهایی را شاهد بودهام که ولع شیعه به زیارت و اشتغالشان به آن را به جای هر کار خیری ، روشن میکند که در اینجا برخی از آنها را ذکر میکنم :
در زمستان سال ۱۳۳۶ [قمری ، ۱۲۹۶ شمسی] قحطی شدیدی در ایران رخ داد و به دنبال آن بیماریهای بسیاری آمد. در آن زمان زمام امور به دست آزادیخواهان بود .. از اینرو در محلات کمیتههایی برای یاری بینوایان و تقسیم ارزاق میانشان برپا کردند. من در محلهمان رئیس کمیته بودم. برخی بینوایان را به خانههای ثروتمندانی از خویشاوندانشان میفرستادم تا سرپرستیشان کنند. بارها شنیدم که فلان ثروتمند ، آن بینوا را از خانهاش رانده و او از گرسنگی مرده است. برخی از این ثروتمندان غلات را احتکار میکردند و به گرانترین قیمتها میفروختند ، اینبود از بیرحمیشان تعجب میکردم. راه کربلا ماهها بود که بسته بود. هنگامی که بهار رسید ، راه باز شد. تعجبم بیشتر شد وقتی دیدم این سنگدلان آمادهی سفر به کربلا میشوند. آنان را در مجالس میدیدم که با خوشرویی و سُرور بسیار از قصدشان [برای سفر] یاد میکردند. از اتفاقات این بود که روزی در مجلسی بودم و عالِمی شیعی آنجا بود. برخی حاضران از آمادگیشان برای سفر گفتند و اینکه در آستانهی حرکتاند. آن عالم با خوشرویی و شادی رو به آنان کرد و شروع به مدح و شکر آنان نمود و از جمله چیزیهایی که گفت این بود : «بشارت باد بر شما ، همانا ملائکه منتظر رسیدن شمایند ، و به زودی اجر جابر انصاری را که اولین زائر مشهد حسین بود ، خواهید یافت ...» سخنش مرا دلتنگ کرد. در نتیجه بر او فریاد زدم : «چه میگویی ای شیخ؟! اینان همان کسانی هستند که همسایگانشان از گرسنگی مردند و به آنان رحم نکردند ، آیا ملائکه منتظر رسیدن این سنگدلان هستند؟!». شیخ از سخنم خشمگین شد و با عصبانیت برخاست و از مجلس خارج شد و دیگران نیز از دنبالش رفتند و پس از چند روز شنیدم که مرا تکفیر کرده و گفته است : «او ملحد و بیدین است». آری ، این روش آنان است ؛ کسی را که به فضیلتِ زیارت یا گریه اعتقاد ندارد ، ملحد و بیدین میشمارند.
حکایت دیگری سالها پیش در تهران رخ داد ، و آن اینکه مردی از همسایگان ما در تبریز در خانهام به دیدارم آمد و از جمله چنین گفت : «همسایهی ما فلانی چندین ماه است که در تهران زندانی است. آنان او را به تهمتی متهم کرده و دستگیرش کرده و به اینجا فرستادهاند. خواهش دارم شما از حالش بپرسید و اگر ممکن است برای آزادیاش تلاش کنید». سپس گفت : «خانوادهاش در فقر شدیدی هستند و بسیاری از شبها گریهی کودکانش را از گرسنگی میشنیدیم». گفتم : «امروز از او خواهم پرسید و تا جایی که بتوانم برای آزادیاش تلاش خواهم کرد». از سخنم خوشحال شد و تشکر کرد. سپس از او پرسیدم : «برای چه به تهران آمدهای؟..» گفت : «قصد خراسان دارم. امسال در تجارت سود بردم. مالی به دست آوردم و زیارت امام رضا را بر خود واجب دیدم». سخنش مرا بسیار ناراحت کرد و با سرزنش به او گفتم : «چرا از مالت به کودکان گرسنهی همسایهات ندادی؟ آیا زیارت امام رضا واجبتر بود؟!..» سخنم او را خوش نیامد و شروع به آوردن عذرهایی کرد و گفت : «ما گناهکار و روسیاهیم ، به شفاعت ائمه بیش از هر چیزی نیاز داریم. همچنین من پیر شدهام و ریشم سفید شده است. پس ترسیدم اجلم فرا رسد پیش از آنکه امام را زیارت کنم و از گناهانم کفاره دهم».
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش دوم ، گفتار سوم : رفتارهای زشتی که از شیعیگری برخاسته ، (7 تکه)
🔸5ـ برخی حکایات دربارهی شیعیان
داستانهایی را شاهد بودهام که ولع شیعه به زیارت و اشتغالشان به آن را به جای هر کار خیری ، روشن میکند که در اینجا برخی از آنها را ذکر میکنم :
در زمستان سال ۱۳۳۶ [قمری ، ۱۲۹۶ شمسی] قحطی شدیدی در ایران رخ داد و به دنبال آن بیماریهای بسیاری آمد. در آن زمان زمام امور به دست آزادیخواهان بود .. از اینرو در محلات کمیتههایی برای یاری بینوایان و تقسیم ارزاق میانشان برپا کردند. من در محلهمان رئیس کمیته بودم. برخی بینوایان را به خانههای ثروتمندانی از خویشاوندانشان میفرستادم تا سرپرستیشان کنند. بارها شنیدم که فلان ثروتمند ، آن بینوا را از خانهاش رانده و او از گرسنگی مرده است. برخی از این ثروتمندان غلات را احتکار میکردند و به گرانترین قیمتها میفروختند ، اینبود از بیرحمیشان تعجب میکردم. راه کربلا ماهها بود که بسته بود. هنگامی که بهار رسید ، راه باز شد. تعجبم بیشتر شد وقتی دیدم این سنگدلان آمادهی سفر به کربلا میشوند. آنان را در مجالس میدیدم که با خوشرویی و سُرور بسیار از قصدشان [برای سفر] یاد میکردند. از اتفاقات این بود که روزی در مجلسی بودم و عالِمی شیعی آنجا بود. برخی حاضران از آمادگیشان برای سفر گفتند و اینکه در آستانهی حرکتاند. آن عالم با خوشرویی و شادی رو به آنان کرد و شروع به مدح و شکر آنان نمود و از جمله چیزیهایی که گفت این بود : «بشارت باد بر شما ، همانا ملائکه منتظر رسیدن شمایند ، و به زودی اجر جابر انصاری را که اولین زائر مشهد حسین بود ، خواهید یافت ...» سخنش مرا دلتنگ کرد. در نتیجه بر او فریاد زدم : «چه میگویی ای شیخ؟! اینان همان کسانی هستند که همسایگانشان از گرسنگی مردند و به آنان رحم نکردند ، آیا ملائکه منتظر رسیدن این سنگدلان هستند؟!». شیخ از سخنم خشمگین شد و با عصبانیت برخاست و از مجلس خارج شد و دیگران نیز از دنبالش رفتند و پس از چند روز شنیدم که مرا تکفیر کرده و گفته است : «او ملحد و بیدین است». آری ، این روش آنان است ؛ کسی را که به فضیلتِ زیارت یا گریه اعتقاد ندارد ، ملحد و بیدین میشمارند.
حکایت دیگری سالها پیش در تهران رخ داد ، و آن اینکه مردی از همسایگان ما در تبریز در خانهام به دیدارم آمد و از جمله چنین گفت : «همسایهی ما فلانی چندین ماه است که در تهران زندانی است. آنان او را به تهمتی متهم کرده و دستگیرش کرده و به اینجا فرستادهاند. خواهش دارم شما از حالش بپرسید و اگر ممکن است برای آزادیاش تلاش کنید». سپس گفت : «خانوادهاش در فقر شدیدی هستند و بسیاری از شبها گریهی کودکانش را از گرسنگی میشنیدیم». گفتم : «امروز از او خواهم پرسید و تا جایی که بتوانم برای آزادیاش تلاش خواهم کرد». از سخنم خوشحال شد و تشکر کرد. سپس از او پرسیدم : «برای چه به تهران آمدهای؟..» گفت : «قصد خراسان دارم. امسال در تجارت سود بردم. مالی به دست آوردم و زیارت امام رضا را بر خود واجب دیدم». سخنش مرا بسیار ناراحت کرد و با سرزنش به او گفتم : «چرا از مالت به کودکان گرسنهی همسایهات ندادی؟ آیا زیارت امام رضا واجبتر بود؟!..» سخنم او را خوش نیامد و شروع به آوردن عذرهایی کرد و گفت : «ما گناهکار و روسیاهیم ، به شفاعت ائمه بیش از هر چیزی نیاز داریم. همچنین من پیر شدهام و ریشم سفید شده است. پس ترسیدم اجلم فرا رسد پیش از آنکه امام را زیارت کنم و از گناهانم کفاره دهم».
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
98%
آری
0%
نه
2%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
🔸 مردگان بجهان بازخواهند گشت؟! (یک از سه)
بتازگی در تبریز کتابچهای بنام «رساله فصول المهمه فی مسئلة الرجعه» بچاپ رسیده که از نامش پیداست در چه زمینه است و نویسندهاش از کدام دسته میباشد. نسخهای از این کتاب را آقای آژیر برای دفتر پرچم فرستاده و چنانکه ایشان نوشتهاند ملایان که از نوشتههای شمارهی نهم پیمان شوریده بودند و نشستها برپا میکردند ، نتیجهی آن نشست و برخاست این شده که رسالهای در پاسخ گفتهها و ایرادهای ما نویسند و بچاپ رسانند ، و این همان رساله میباشد.
لیکن ما در این کتابچه چیزی که پاسخی بگفتههای پیمان شمرده شود نمیبینیم تنها چیزی که در این باره مییابیم آنست که در یک جا میبینیم نوشته شده : «باید دانست هر آن مسئله که علماء ملت به صحت آن اتفاق نمود مستلزم ضرورت میشود. دانشوران عالم اسلام آمدن حضرت مهدی و آمدن عیسی علیهالسلام را بعد از ظهور آن حضرت به آخر زمان محول و اتفاق نمودهاند ... پس ظهور مهدی عجلالله فرجه و آمدن عیسی ضروری دین میشود و انکار ضروری مستلزم کفر است ...»
این جملههاست که اندکارتباطی با نوشتههای پیمان تواند داشت. میخواهد بگوید داستان امام ناپیدا که در پیمان بآن ایراد گرفته میشود از «ضروریات» دینست و علمای شیعی بآن «اتفاق» دارند ، و اینست مردم باید بپذیرند چه با فهم و خردشان بسازد و چه نسازد ، و چه دلیلی باشد و چه نباشد ، و اگر نپذیرفتند کافر خواهند بود. اینست کوتاهشدهی سخن او.
چون نویسنده خود را از پیروان قرآن شمارده (در حالی که نیست و دروغ میگوید) و از آیههای قرآن دلیل آورده (در حالی که از همان جملههای غلط عربی که نوشته پیداست که عربی را نمیداند و قرآن را نمیفهمد) ما نیز پاسخ او را با یک آیه از قرآن داده میگوییم : «إِنْ هِی إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّیتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ». [1]
آری آقای نجمی خویی ، این نامگزاریها را شما و پیشینیان شما خودتان کردهاید و خدا از آن ناآگاهست. فلان داستان را چون علما همگی پذیرفتهاند «ضروری دین» است و کسی که «ضروری دین» را نپذیرد از دین بیرونست. اینها را شما از خودتان ساختهاید و بیکبار بیپایه و بنیاد میباشد. شما و آن علماتان که به رخ مردم میکشید هیچ ندانستهاید دین چیست و بهر چیست؟! آنچه را که با پندارپرستیهای خود سازگار یافته و سود خود را در آن دیدهاید از «ضروریات دین» شمردهاید. شما اگر معنی دین را میدانستید ، میدانستید که خدا را در راهبردن اینجهان آیینی هست ـ آیین بسیار استواری که هیچگاه دیگر نگردد ، این میدانستید که داستان امام ناپیدا و آن «عجایب و غرائب» که بآن داستان بستهاید : «دجال از چاه بیرون خواهد آمد ، آفتاب از مغرب سر خواهد زد ، عیسا از آسمان فرود خواهد آمد ، توپ و تفنگ از کار خواهد افتاد ، مردگان زنده خواهند گردید ...» همه با آیین خدا ناسازگار است. ولی چون از نادانی معنی دین را نمیدانید اینست گستاخانه بخدای آفریدگار چنین دروغهایی میبندید. آنگاه شرم نکرده میگویید : «اینها از ضروریات دینست هر کس اینها را نپذیرد بیدینست». در حالی که بیدین و خداناشناس شما ملایان هستید که اینگونه کارهای خردناپذیر را بخدا میبندید ، بیدین شمایید که از آیین خدا ناآگاهید ، بیدین شمایید که جز شکمپرستی آرزویی در جهان ندارید. ببینید : شما تا چه اندازه نادانید که چون ما میگوییم یک مردی هزار سال زنده نتواند ماند ، شما پاسخ داده میگویید : «از قدرت خدا چه بعید است؟!..» و از بس نافهمید این نمیدانید که خدا برای توانایی خود مرزی پدید آورده و برای کارهای خود آیینی گزارده. این نمیدانید که هرچه تواند بود نباید بود.
🔹 پانوشت :
1ـ معنی : آنها جز نامهايى كه شما و پدرانتان ناميدهايد ، نيست و خدا دلیلی برای آنها نفرستاده است. (سورهی نجم ، آیهی 23)
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 مردگان بجهان بازخواهند گشت؟! (یک از سه)
بتازگی در تبریز کتابچهای بنام «رساله فصول المهمه فی مسئلة الرجعه» بچاپ رسیده که از نامش پیداست در چه زمینه است و نویسندهاش از کدام دسته میباشد. نسخهای از این کتاب را آقای آژیر برای دفتر پرچم فرستاده و چنانکه ایشان نوشتهاند ملایان که از نوشتههای شمارهی نهم پیمان شوریده بودند و نشستها برپا میکردند ، نتیجهی آن نشست و برخاست این شده که رسالهای در پاسخ گفتهها و ایرادهای ما نویسند و بچاپ رسانند ، و این همان رساله میباشد.
لیکن ما در این کتابچه چیزی که پاسخی بگفتههای پیمان شمرده شود نمیبینیم تنها چیزی که در این باره مییابیم آنست که در یک جا میبینیم نوشته شده : «باید دانست هر آن مسئله که علماء ملت به صحت آن اتفاق نمود مستلزم ضرورت میشود. دانشوران عالم اسلام آمدن حضرت مهدی و آمدن عیسی علیهالسلام را بعد از ظهور آن حضرت به آخر زمان محول و اتفاق نمودهاند ... پس ظهور مهدی عجلالله فرجه و آمدن عیسی ضروری دین میشود و انکار ضروری مستلزم کفر است ...»
این جملههاست که اندکارتباطی با نوشتههای پیمان تواند داشت. میخواهد بگوید داستان امام ناپیدا که در پیمان بآن ایراد گرفته میشود از «ضروریات» دینست و علمای شیعی بآن «اتفاق» دارند ، و اینست مردم باید بپذیرند چه با فهم و خردشان بسازد و چه نسازد ، و چه دلیلی باشد و چه نباشد ، و اگر نپذیرفتند کافر خواهند بود. اینست کوتاهشدهی سخن او.
چون نویسنده خود را از پیروان قرآن شمارده (در حالی که نیست و دروغ میگوید) و از آیههای قرآن دلیل آورده (در حالی که از همان جملههای غلط عربی که نوشته پیداست که عربی را نمیداند و قرآن را نمیفهمد) ما نیز پاسخ او را با یک آیه از قرآن داده میگوییم : «إِنْ هِی إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّیتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ». [1]
آری آقای نجمی خویی ، این نامگزاریها را شما و پیشینیان شما خودتان کردهاید و خدا از آن ناآگاهست. فلان داستان را چون علما همگی پذیرفتهاند «ضروری دین» است و کسی که «ضروری دین» را نپذیرد از دین بیرونست. اینها را شما از خودتان ساختهاید و بیکبار بیپایه و بنیاد میباشد. شما و آن علماتان که به رخ مردم میکشید هیچ ندانستهاید دین چیست و بهر چیست؟! آنچه را که با پندارپرستیهای خود سازگار یافته و سود خود را در آن دیدهاید از «ضروریات دین» شمردهاید. شما اگر معنی دین را میدانستید ، میدانستید که خدا را در راهبردن اینجهان آیینی هست ـ آیین بسیار استواری که هیچگاه دیگر نگردد ، این میدانستید که داستان امام ناپیدا و آن «عجایب و غرائب» که بآن داستان بستهاید : «دجال از چاه بیرون خواهد آمد ، آفتاب از مغرب سر خواهد زد ، عیسا از آسمان فرود خواهد آمد ، توپ و تفنگ از کار خواهد افتاد ، مردگان زنده خواهند گردید ...» همه با آیین خدا ناسازگار است. ولی چون از نادانی معنی دین را نمیدانید اینست گستاخانه بخدای آفریدگار چنین دروغهایی میبندید. آنگاه شرم نکرده میگویید : «اینها از ضروریات دینست هر کس اینها را نپذیرد بیدینست». در حالی که بیدین و خداناشناس شما ملایان هستید که اینگونه کارهای خردناپذیر را بخدا میبندید ، بیدین شمایید که از آیین خدا ناآگاهید ، بیدین شمایید که جز شکمپرستی آرزویی در جهان ندارید. ببینید : شما تا چه اندازه نادانید که چون ما میگوییم یک مردی هزار سال زنده نتواند ماند ، شما پاسخ داده میگویید : «از قدرت خدا چه بعید است؟!..» و از بس نافهمید این نمیدانید که خدا برای توانایی خود مرزی پدید آورده و برای کارهای خود آیینی گزارده. این نمیدانید که هرچه تواند بود نباید بود.
🔹 پانوشت :
1ـ معنی : آنها جز نامهايى كه شما و پدرانتان ناميدهايد ، نيست و خدا دلیلی برای آنها نفرستاده است. (سورهی نجم ، آیهی 23)
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
95%
آری
2%
نه
2%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش دوم ، گفتار سوم : رفتارهای زشتی که از شیعیگری برخاسته ، (7 تکه)
🔸6ـ نسبت دادن معجزات به گنبدها
آنچه موجب شرمندگی است این است که آنان برای آن گنبدها معجزاتی از شفای بیماران و بینا کردن کور مادرزاد و شفای لنگ و غیر آن قائل میشوند و بارها شنیدیم که فلان معجزه در مشهد یا در کربلا رخ داده و بسیاری ادعا کردند که آن را با چشمان خود دیدهاند یا از نزدیک از آن آگاه شدهاند. حقیقت آن است که آنان چون امامانشان را زنده و نمرده میپندارند و آنان را بر هر چیزی قادر میدانند ، از قبورشان نه تنها امید بلکه انتظار معجزات دارند. و این انتظار آنان را به جعل معجزات برای آنها وامیدارد. این جعل نزد آنان قباحتی ندارد ، بلکه آن را نیکو میشمارند زیرا آن را سبب استحکام ایمان عوام میپندارند.
اگر شما با علمایشان سخن بگویید ، به شما استدلال میکنند و میگویند : «این امور وقوعش از جانب امامان ممکن است ، و اگر کسی آن را نقل کند ، چیزی را نقل کرده که وقوعش ممکن است و دروغگو شمرده نمیشود و عملش موجب استحکام ایمان عوام مستضعف میشود و اشکالی ندارد». با این [استدلال] درِ وسیعی را برای جعل معجزات و دروغگویی و شهادت دروغ گشودهاند.
در اینجا نیازمند سخنی طولانی هستیم تا انحراف این طایفه از دین و فرورفتنشان در کفر را روشن کنیم ، اما مجال تنگ است و ناچار به اختصارم. پس بهترست حکایتی از تاریخ بیاورم و آنچه را میخواهم در ضمن سخن گفتن از آن بیان کنم.
در سال ۱۳۱۶ [قمری ، ۱۲۷۷ شمسی] عبدالعزیزبنسعود وهابی بر مکه و مدینه چیره شده و گنبدها را در آن دو شهر ویران کرده بود. خواست بر نجف و کربلا نیز چیره شود و آنچه از گنبدها و صندوقها در آنها بود را از میان بردارد. پس به نجف حمله کرد اما شهر حصاری استوار داشت و اهالی از آن دفاع کردند ، ناچار به آنچه میخواست نرسید و شکستخورده بازگشت. پسرش سعود را فرستاد که به کربلا حمله کرد و چون حصاری نداشت ، و اهالیاش غافل بودند ، با دوازدههزار نفر وارد آن شد. بر شهر یورش بردند و بر آن چیره شدند (آن در روز غدیر بود) و آنچه را بدان دست یافتند غارت کردند و حرمتها را شکستند و کارهای [فجیعی] انجام دادند و وارد مشاهد (حرمها) شدند ، صندوقها را شکستند و قبرها را نبش کردند و شش ساعت از روز کشتار را در میان مردم مباح کردند ، هفتهزار نفر را کشتند (از علما و فضلا و شخصتهای برجسته و اشراف و امراء و بازاریان). این مصیبتی بزرگ بر شیعیان بود که هر ساکنی را از آنان در ایران و هند و سایر نواحی به تکان واداشت و آنان را به خشم و غضب و لعن و دشنام واداشت (که همهی اینها بیفایده بود).
این واقعه معنای بزرگی داشت ، زیرا دو امر را روشن کرد :
اول ـ اینکه آن قبور و گنبدها قادر به دفع ضرر از خود نیستند ، پس چگونه [قادر به] دفع آن از دیگران باشند ، و آنچه شیعیان دربارهی آنها پنداشته بودند ، جز وهمی از سستترین اوهام نبود.
دوم ـ اینکه هیچ چیز بدون علت رخ نمیدهد. نجف حصار داشت و اهالیاش از آن دفاع کردند ، پس از ضرر سالم ماند و کربلا حصاری نداشت و اهالیاش از آن دفاع نکردند ، در نتیجه به آن ضررهای سنگین دچار شد.
دین به معنای صحیح ، شناختِ حقایق هستی و پیروی از آنها و رویگردانی از غیر آنهاست (چنانکه پیش از این گفتیم). پس دین آن است که هر کسی بداند که گنبدها و صندوقها به مردم نه ضرر میرسانند و نه نفعی میدهند ، و مردگان هیچ ارتباطی با عالم ما ندارند و قادر به انجام هیچ امری نیستند ، و هیچ چیز بدون علت رخ نمیدهد و جز از راه عادی جریان نمییابدـ اینها و امثالشان از حقایق هستی است ، و دین تشریع نشد مگر برای آنکه مردم این حقایق و امثالشان را بشناسند.
اما شیعیان موضوع را برعکس کرده و آن را واژگون نمودهاند ، و چیزی را از دین قرار دادهاند که با حقایق هستی در تناقض است ، چیزی را از دین قرار دادهاند که دین جز برای رویگردانی از آن نیامده بود.
واقعهی نجف و کربلا کافی بود تا آنان را از خواب غفلت بیدار کند و به حقیقت دین رهنمون سازد. اما شیعیان بیدار نشدنی بودند و واقعه جز بر گمراهیشان نیفزود. آنان بر آن حاشیههایی از دروغهای خود افزودند و آن را در قالبی که موافق اغراضشان بود ، ریختند. آنان برای مصیبت کربلا عذر آوردند و گفتند : «ما گناهانمان بسیار شد ، پس خدا خواست ما را عقوبت کند ، پس کافران را بر ما مسلط کرد و از شومی اعمال ما بود که به مشاهد مقدسه آنچه سزایش بود رسید». نیز روایت کردند که مردی از صالحان در شبی که صبحش آن واقعه رخ داد ، در خواب دید که امام حسین سرش را از قبر بلند کرد و چهرهاش را به جانب وهابیان گرداند و آنان را خطاب قرار داد و گفت : «ای کافران ، فاجران را بکشید» و با دستش به اهل کربلا اشاره میکرد.
👇
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش دوم ، گفتار سوم : رفتارهای زشتی که از شیعیگری برخاسته ، (7 تکه)
🔸6ـ نسبت دادن معجزات به گنبدها
آنچه موجب شرمندگی است این است که آنان برای آن گنبدها معجزاتی از شفای بیماران و بینا کردن کور مادرزاد و شفای لنگ و غیر آن قائل میشوند و بارها شنیدیم که فلان معجزه در مشهد یا در کربلا رخ داده و بسیاری ادعا کردند که آن را با چشمان خود دیدهاند یا از نزدیک از آن آگاه شدهاند. حقیقت آن است که آنان چون امامانشان را زنده و نمرده میپندارند و آنان را بر هر چیزی قادر میدانند ، از قبورشان نه تنها امید بلکه انتظار معجزات دارند. و این انتظار آنان را به جعل معجزات برای آنها وامیدارد. این جعل نزد آنان قباحتی ندارد ، بلکه آن را نیکو میشمارند زیرا آن را سبب استحکام ایمان عوام میپندارند.
اگر شما با علمایشان سخن بگویید ، به شما استدلال میکنند و میگویند : «این امور وقوعش از جانب امامان ممکن است ، و اگر کسی آن را نقل کند ، چیزی را نقل کرده که وقوعش ممکن است و دروغگو شمرده نمیشود و عملش موجب استحکام ایمان عوام مستضعف میشود و اشکالی ندارد». با این [استدلال] درِ وسیعی را برای جعل معجزات و دروغگویی و شهادت دروغ گشودهاند.
در اینجا نیازمند سخنی طولانی هستیم تا انحراف این طایفه از دین و فرورفتنشان در کفر را روشن کنیم ، اما مجال تنگ است و ناچار به اختصارم. پس بهترست حکایتی از تاریخ بیاورم و آنچه را میخواهم در ضمن سخن گفتن از آن بیان کنم.
در سال ۱۳۱۶ [قمری ، ۱۲۷۷ شمسی] عبدالعزیزبنسعود وهابی بر مکه و مدینه چیره شده و گنبدها را در آن دو شهر ویران کرده بود. خواست بر نجف و کربلا نیز چیره شود و آنچه از گنبدها و صندوقها در آنها بود را از میان بردارد. پس به نجف حمله کرد اما شهر حصاری استوار داشت و اهالی از آن دفاع کردند ، ناچار به آنچه میخواست نرسید و شکستخورده بازگشت. پسرش سعود را فرستاد که به کربلا حمله کرد و چون حصاری نداشت ، و اهالیاش غافل بودند ، با دوازدههزار نفر وارد آن شد. بر شهر یورش بردند و بر آن چیره شدند (آن در روز غدیر بود) و آنچه را بدان دست یافتند غارت کردند و حرمتها را شکستند و کارهای [فجیعی] انجام دادند و وارد مشاهد (حرمها) شدند ، صندوقها را شکستند و قبرها را نبش کردند و شش ساعت از روز کشتار را در میان مردم مباح کردند ، هفتهزار نفر را کشتند (از علما و فضلا و شخصتهای برجسته و اشراف و امراء و بازاریان). این مصیبتی بزرگ بر شیعیان بود که هر ساکنی را از آنان در ایران و هند و سایر نواحی به تکان واداشت و آنان را به خشم و غضب و لعن و دشنام واداشت (که همهی اینها بیفایده بود).
این واقعه معنای بزرگی داشت ، زیرا دو امر را روشن کرد :
اول ـ اینکه آن قبور و گنبدها قادر به دفع ضرر از خود نیستند ، پس چگونه [قادر به] دفع آن از دیگران باشند ، و آنچه شیعیان دربارهی آنها پنداشته بودند ، جز وهمی از سستترین اوهام نبود.
دوم ـ اینکه هیچ چیز بدون علت رخ نمیدهد. نجف حصار داشت و اهالیاش از آن دفاع کردند ، پس از ضرر سالم ماند و کربلا حصاری نداشت و اهالیاش از آن دفاع نکردند ، در نتیجه به آن ضررهای سنگین دچار شد.
دین به معنای صحیح ، شناختِ حقایق هستی و پیروی از آنها و رویگردانی از غیر آنهاست (چنانکه پیش از این گفتیم). پس دین آن است که هر کسی بداند که گنبدها و صندوقها به مردم نه ضرر میرسانند و نه نفعی میدهند ، و مردگان هیچ ارتباطی با عالم ما ندارند و قادر به انجام هیچ امری نیستند ، و هیچ چیز بدون علت رخ نمیدهد و جز از راه عادی جریان نمییابدـ اینها و امثالشان از حقایق هستی است ، و دین تشریع نشد مگر برای آنکه مردم این حقایق و امثالشان را بشناسند.
اما شیعیان موضوع را برعکس کرده و آن را واژگون نمودهاند ، و چیزی را از دین قرار دادهاند که با حقایق هستی در تناقض است ، چیزی را از دین قرار دادهاند که دین جز برای رویگردانی از آن نیامده بود.
واقعهی نجف و کربلا کافی بود تا آنان را از خواب غفلت بیدار کند و به حقیقت دین رهنمون سازد. اما شیعیان بیدار نشدنی بودند و واقعه جز بر گمراهیشان نیفزود. آنان بر آن حاشیههایی از دروغهای خود افزودند و آن را در قالبی که موافق اغراضشان بود ، ریختند. آنان برای مصیبت کربلا عذر آوردند و گفتند : «ما گناهانمان بسیار شد ، پس خدا خواست ما را عقوبت کند ، پس کافران را بر ما مسلط کرد و از شومی اعمال ما بود که به مشاهد مقدسه آنچه سزایش بود رسید». نیز روایت کردند که مردی از صالحان در شبی که صبحش آن واقعه رخ داد ، در خواب دید که امام حسین سرش را از قبر بلند کرد و چهرهاش را به جانب وهابیان گرداند و آنان را خطاب قرار داد و گفت : «ای کافران ، فاجران را بکشید» و با دستش به اهل کربلا اشاره میکرد.
👇
اما واقعهی نجف ، بدان افتخار کردند و آن را از معجزات مشهد [امام علی] شمردند و دربارهاش خواب دیگری روایت کردند : «یکی از صالحان ، امیرالمؤمنین را در خواب دید که کف دستش سیاه شده است. گفت : چرا اینگونه است یا امیرالمؤمنین؟ پاسخ داد : گلولههای توپها را با این دستم دفع میکردم».
اینست باید متفکر در کارشان تأمل کند و به میزان گمراهیشان بنگرد.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
اینست باید متفکر در کارشان تأمل کند و به میزان گمراهیشان بنگرد.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
دو عکس از کسانی که در عزاداریهای امام حسین قمه زده یا خود را زخمی کردهاند (باکو)
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
94%
آری
0%
نه
6%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
🔸 مردگان بجهان بازخواهند گشت؟! (دو از سه)
ما این را بارها نوشتهایم : کارهای این جهان همه شگفت است و هر یکی نشان دیگری از توانایی آفریدگار میباشد. همان کارهایی که ما هر روز آنها را میبینیم و با یک نگاه عادی مینگریم اگر نیک اندیشیم هر کدام کار شگفت دیگری میباشد. شما اگر اکنون به یک باغی روید و در برابر یک درخت زردآلو ایستاده به برگها و میوههای آن تماشا کنید در شگفت مانید : این برگهای سبز و میوههای زرد در کجا میبوده؟.. چگونه بیرون آمده؟.. از یک هستهی کوچکی درخت باین بزرگی چگونه روییده است؟.. همچنین در دیگر چیزها.
پیداست آفریدگاری که از یک هستهی کوچکی درخت اینچنانی پدید آورده تواند هر کاری کند و هر چیزی پدید آورد. کسی نباید در توانایی آفریدگار به چون و چرایی پردازد.
لیکن همان آفریدگار برای توانایی خود مرزی پدید آورده و کارهای او همه از روی آیینیست. باینمعنی همان آفریدگار تواند که بیآنکه هستهای کاشته شود درخت پدید آورد و میوه دهد ، تواند در یکدم یک هستهای را درخت تناوری گرداند. لیکن این را نمیکند و این تاکنون نبوده که بیآنکه هستهای کاشته شود درختی روید ، و یا از یک هسته در یک دم درختی پدید آید. چنین کاری بیرون از آیین خداست.
از اینجاست اگر کسی مدعی شود که در باغ او بیکاشتن هسته یا فروبردن نهال درخت روییده ، یا یک هستهای در یک دم یا در یک روز درخت گردیده ما او را دروغگو شناسیم ، و اگر بگوید : «از قدرت خدا چه بعید است؟!.» نافهم و بیدینش شمارده پاسخ دهیم که رشتهی توانایی خدا در دست این و آن نیست. پاسخ دهیم که بسیار کارهاست که خدا تواند ولی نکند. زیرا بیرون از آیین اوست. از اینجاست که ما میگوییم : نه هرچه تواند بود باید بود. میگوییم : مردم باید آیین خدا را بشناسند و در زندگانی پیروی از آن نمایند. شناختن آیین خدا در پاکدینی یک پایهای میباشد.
به هر حال مردم عامی و پیروان کیشها از این حقایق ناآگاه میباشند. زیرا آنان از یکسو این جهان و کارهای آن را که سراپا شگفت و سراپا نشان توانایی خداست با دیدهی عادی نگریسته ارجی نگزارند ، و تنها چیزهای ناهمیشگی و بیمانند است که مایهی شگفتی آنها باشد. مثلاً اینهمه درختها که در بهار گل میدهد در پیش آنها ارج ندارد. ولی اگر درختی در پاییز گل دهد آن هنگامست که بیاد توانایی خدا افتند و چنین گویند : «قدرت خدا را تماشا کن. درخت در پاییز هم گل داده»
این همه مرغها تخم کنند و در اندیشهی آنها ارجی پیدا نکند. ولی اگر مرغی یک تخم دو زرده گزاشت در آن هنگامست که یاد توانایی خدا کنند.
این شیوهایست که عامیان دارند و ملایان نیز که خود سردستهی همان عامیان میباشند و در خداناشناسی آموزگار ایشانند همان شیوه را دنبال میکنند ، و اینست بکارهای بیرون از آیین خدا (از داستان امام ناپیدا و افسانهی خضر و معراج و شقالقمر و مانند اینها) دلبستگی مینمایند و ما چون ایراد میگیریم میگویند : «از قدرت خدا چه بعید است؟..» که تو گویی ما گفتهایم خدا نتواند که چنین پاسخی بما میدهند.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 مردگان بجهان بازخواهند گشت؟! (دو از سه)
ما این را بارها نوشتهایم : کارهای این جهان همه شگفت است و هر یکی نشان دیگری از توانایی آفریدگار میباشد. همان کارهایی که ما هر روز آنها را میبینیم و با یک نگاه عادی مینگریم اگر نیک اندیشیم هر کدام کار شگفت دیگری میباشد. شما اگر اکنون به یک باغی روید و در برابر یک درخت زردآلو ایستاده به برگها و میوههای آن تماشا کنید در شگفت مانید : این برگهای سبز و میوههای زرد در کجا میبوده؟.. چگونه بیرون آمده؟.. از یک هستهی کوچکی درخت باین بزرگی چگونه روییده است؟.. همچنین در دیگر چیزها.
پیداست آفریدگاری که از یک هستهی کوچکی درخت اینچنانی پدید آورده تواند هر کاری کند و هر چیزی پدید آورد. کسی نباید در توانایی آفریدگار به چون و چرایی پردازد.
لیکن همان آفریدگار برای توانایی خود مرزی پدید آورده و کارهای او همه از روی آیینیست. باینمعنی همان آفریدگار تواند که بیآنکه هستهای کاشته شود درخت پدید آورد و میوه دهد ، تواند در یکدم یک هستهای را درخت تناوری گرداند. لیکن این را نمیکند و این تاکنون نبوده که بیآنکه هستهای کاشته شود درختی روید ، و یا از یک هسته در یک دم درختی پدید آید. چنین کاری بیرون از آیین خداست.
از اینجاست اگر کسی مدعی شود که در باغ او بیکاشتن هسته یا فروبردن نهال درخت روییده ، یا یک هستهای در یک دم یا در یک روز درخت گردیده ما او را دروغگو شناسیم ، و اگر بگوید : «از قدرت خدا چه بعید است؟!.» نافهم و بیدینش شمارده پاسخ دهیم که رشتهی توانایی خدا در دست این و آن نیست. پاسخ دهیم که بسیار کارهاست که خدا تواند ولی نکند. زیرا بیرون از آیین اوست. از اینجاست که ما میگوییم : نه هرچه تواند بود باید بود. میگوییم : مردم باید آیین خدا را بشناسند و در زندگانی پیروی از آن نمایند. شناختن آیین خدا در پاکدینی یک پایهای میباشد.
به هر حال مردم عامی و پیروان کیشها از این حقایق ناآگاه میباشند. زیرا آنان از یکسو این جهان و کارهای آن را که سراپا شگفت و سراپا نشان توانایی خداست با دیدهی عادی نگریسته ارجی نگزارند ، و تنها چیزهای ناهمیشگی و بیمانند است که مایهی شگفتی آنها باشد. مثلاً اینهمه درختها که در بهار گل میدهد در پیش آنها ارج ندارد. ولی اگر درختی در پاییز گل دهد آن هنگامست که بیاد توانایی خدا افتند و چنین گویند : «قدرت خدا را تماشا کن. درخت در پاییز هم گل داده»
این همه مرغها تخم کنند و در اندیشهی آنها ارجی پیدا نکند. ولی اگر مرغی یک تخم دو زرده گزاشت در آن هنگامست که یاد توانایی خدا کنند.
این شیوهایست که عامیان دارند و ملایان نیز که خود سردستهی همان عامیان میباشند و در خداناشناسی آموزگار ایشانند همان شیوه را دنبال میکنند ، و اینست بکارهای بیرون از آیین خدا (از داستان امام ناپیدا و افسانهی خضر و معراج و شقالقمر و مانند اینها) دلبستگی مینمایند و ما چون ایراد میگیریم میگویند : «از قدرت خدا چه بعید است؟..» که تو گویی ما گفتهایم خدا نتواند که چنین پاسخی بما میدهند.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
90%
آری
5%
نه
5%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش دوم ، گفتار سوم : رفتارهای زشتی که از شیعیگری برخاسته ، (7 تکه)
🔸7ـ نقل مردگان به «مشاهد»
دیگر از کارهای زشتشان ، بردن مردگان به «مشاهد متبرکه» است. آنان میت را در جایی که میمیرد دفن نمیکنند ، بلکه آن را از مسافتهای دور به نجف یا کربلا یا قم حمل میکنند. در نتیجه جنازه متعفن و به لاشهی گندیدهای تبدیل میگردد که مردم را با بوی بدش آزار میدهد و موجب بیماری میشود ، و اگر مسافت دورتر باشد ، میت را دفن میکنند تا پس از یک یا دو سال آن را نبش قبر کنند و باقیماندهی [استخوانهای] او را به مشاهد مذکور منتقل نمایند.
چنین کاری را هم دین و هم عقل رد میکند. اما دین ، زیرا وجوب دفن میت جز برای حفظ مردم از آزار آن نیست و این کجا و آن [عمل] کجا. و اما عقل ، زیرا در این امر نه نفعی برای میت و نه برای دیگران از زندگان و مردگان نمیبیند و آن را جز ناشی از جهالت و گمراهی نمیداند. آنان میپندارند که اگر میت در یکی از مشاهد دفن شود ، از عذاب قبر و سؤال منکر و نکیر در امان میماند ، و هنگامی که روز قیامت شود ، از قبرش دری به سوی بهشت گشوده میشود که بدون حساب وارد آن میگردد.
در کتابهاشان حدیثهایی هست مبنی بر اینکه بهشت درهایی از نجف و کربلا و قم دارد.
همهی اینها جهل و گمراهی است. آیا در شأن خداست که میان زمینی و زمینی دیگر فرق بگذارد و یکی را بر دیگری برتری دهد؟! آیا در شأن اوست که از گناه گناهکاران درگذرد زیرا آنان در جوار فلان قبر دفن شدهاند؟! آیا این است میزان آگاهی شما به خدا ای نادانان؟!
گاهی میبینی که به این ایراد پاسخ میدهند و میگویند : «این عمل عوام است». اما این سودی ندارد. زیرا نقل جنازهها به نجف یا کربلا یا قم امری رایج میان آنان است که هنگام مرگشان بدان وصیت میکنند ، خواه خاصشان باشد یا عامشان ، علماشان یا جُهّالشان. اگر عالمی معروف یا امیری مشهور یا تاجری توانگر از آنان بمیرد ، به نقل جنازهاش میکوشند و علمایشان بدون انکار او را مشایعت یا استقبال میکنند.
گذشته از اینها ، علما در کتابهای خود به جواز نقل مردگان فتوا دادهاند و اکنون جملاتی از شیخ جعفر کبیر از کتابش «کشف الغطاء» به یادم میآید ، آنجا که دربارهی جواز نبش قبور در موارد متعددی بحث میکند و میگوید :
چنانکه میبینید شیخ کبیر نبش قبر و نقل جنازه ، کلاً یا بعضاً ، به مشاهد را جایز میشمارد ، بلکه آن را امری نیکو میبیند و اگر اجماع و سیره بر عدم وجوبش نبود ، او به وجوبش قائل میشد. این شیخ از مشاهیر علمای شیعه و از پیشوایان فقهای آنان است.
رسواتر از آن ، چیزی است که ملا محمدعلی اردوبادی از علمای آنان در زمان ما (1) در کتابی که آن را «الدعاة الحسینیة» نامیده ، آورده است. او سؤالی را مطرح کرده که پرسنده در آن میگوید : «گاه از نقل جنائز مفاسدی ناشی میشود. زیرا بیشتر کاروانداران [یا حملکنندگان جنازه] هنگام [عبور از] مرز تلاش میکنند جنازهها را از دید مأموران گمرک پنهان کنند ، پس میبینی که استخوانها را میشکنند و میکوبند تا بتوانند آن را در کیسهای کوچک قرار دهند و در گوشهای از اصطبل یا در جاهای دیگر پنهان کنند». به این پرسش چنین پاسخ داده است : «همانا نقل جنائز امری نزدیک به وجوب است. اما آنچه از شکستن استخوانهای میت ذکر کردی ، اشکالی ندارد ، زیرا او به مولای ما علیاکبر تأسّی جسته است که او را قطعه قطعه کردند».
پایان
🔹 پانوشت :
1ـ حدود بیست سال پیش درگذشت.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📣 @PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش دوم ، گفتار سوم : رفتارهای زشتی که از شیعیگری برخاسته ، (7 تکه)
🔸7ـ نقل مردگان به «مشاهد»
دیگر از کارهای زشتشان ، بردن مردگان به «مشاهد متبرکه» است. آنان میت را در جایی که میمیرد دفن نمیکنند ، بلکه آن را از مسافتهای دور به نجف یا کربلا یا قم حمل میکنند. در نتیجه جنازه متعفن و به لاشهی گندیدهای تبدیل میگردد که مردم را با بوی بدش آزار میدهد و موجب بیماری میشود ، و اگر مسافت دورتر باشد ، میت را دفن میکنند تا پس از یک یا دو سال آن را نبش قبر کنند و باقیماندهی [استخوانهای] او را به مشاهد مذکور منتقل نمایند.
چنین کاری را هم دین و هم عقل رد میکند. اما دین ، زیرا وجوب دفن میت جز برای حفظ مردم از آزار آن نیست و این کجا و آن [عمل] کجا. و اما عقل ، زیرا در این امر نه نفعی برای میت و نه برای دیگران از زندگان و مردگان نمیبیند و آن را جز ناشی از جهالت و گمراهی نمیداند. آنان میپندارند که اگر میت در یکی از مشاهد دفن شود ، از عذاب قبر و سؤال منکر و نکیر در امان میماند ، و هنگامی که روز قیامت شود ، از قبرش دری به سوی بهشت گشوده میشود که بدون حساب وارد آن میگردد.
در کتابهاشان حدیثهایی هست مبنی بر اینکه بهشت درهایی از نجف و کربلا و قم دارد.
همهی اینها جهل و گمراهی است. آیا در شأن خداست که میان زمینی و زمینی دیگر فرق بگذارد و یکی را بر دیگری برتری دهد؟! آیا در شأن اوست که از گناه گناهکاران درگذرد زیرا آنان در جوار فلان قبر دفن شدهاند؟! آیا این است میزان آگاهی شما به خدا ای نادانان؟!
گاهی میبینی که به این ایراد پاسخ میدهند و میگویند : «این عمل عوام است». اما این سودی ندارد. زیرا نقل جنازهها به نجف یا کربلا یا قم امری رایج میان آنان است که هنگام مرگشان بدان وصیت میکنند ، خواه خاصشان باشد یا عامشان ، علماشان یا جُهّالشان. اگر عالمی معروف یا امیری مشهور یا تاجری توانگر از آنان بمیرد ، به نقل جنازهاش میکوشند و علمایشان بدون انکار او را مشایعت یا استقبال میکنند.
گذشته از اینها ، علما در کتابهای خود به جواز نقل مردگان فتوا دادهاند و اکنون جملاتی از شیخ جعفر کبیر از کتابش «کشف الغطاء» به یادم میآید ، آنجا که دربارهی جواز نبش قبور در موارد متعددی بحث میکند و میگوید :
«دیگری این است که این [نبش قبر] برای رساندن او به محلی باشد که امید رستگاریاش با ثواب یا نجاتش از عِقاب در آن میرود ، مانند نقل به مشاهد مشرفه یا مقابر مطلق اولیا و شهدا و صلحا و علما ، و چهبسا این از غیر آن اولی باشد ، پس او را کلاً یا بعضاً ، استخوان یا گوشت یا [بدن] کامل خارج میکند ، و اگر اجماع و سیره بر عدم وجوب آن نبود ، ما در برخی موارد به وجوب آن قائل میشدیم».
چنانکه میبینید شیخ کبیر نبش قبر و نقل جنازه ، کلاً یا بعضاً ، به مشاهد را جایز میشمارد ، بلکه آن را امری نیکو میبیند و اگر اجماع و سیره بر عدم وجوبش نبود ، او به وجوبش قائل میشد. این شیخ از مشاهیر علمای شیعه و از پیشوایان فقهای آنان است.
رسواتر از آن ، چیزی است که ملا محمدعلی اردوبادی از علمای آنان در زمان ما (1) در کتابی که آن را «الدعاة الحسینیة» نامیده ، آورده است. او سؤالی را مطرح کرده که پرسنده در آن میگوید : «گاه از نقل جنائز مفاسدی ناشی میشود. زیرا بیشتر کاروانداران [یا حملکنندگان جنازه] هنگام [عبور از] مرز تلاش میکنند جنازهها را از دید مأموران گمرک پنهان کنند ، پس میبینی که استخوانها را میشکنند و میکوبند تا بتوانند آن را در کیسهای کوچک قرار دهند و در گوشهای از اصطبل یا در جاهای دیگر پنهان کنند». به این پرسش چنین پاسخ داده است : «همانا نقل جنائز امری نزدیک به وجوب است. اما آنچه از شکستن استخوانهای میت ذکر کردی ، اشکالی ندارد ، زیرا او به مولای ما علیاکبر تأسّی جسته است که او را قطعه قطعه کردند».
پایان
🔹 پانوشت :
1ـ حدود بیست سال پیش درگذشت.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📣 @PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸