پاکدینی ـ احمد کسروی
7.75K subscribers
8.57K photos
477 videos
2.28K files
1.75K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
ملا محمدعلی اردوبادی
📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 مردگان بجهان بازخواهند گشت؟! (سه از سه)


در آن کتاب گذشته از گفتگوی امام ناپیدا از «رجعت» نیز سخن رفته است. بلکه چنانکه از نامش پیداست خود کتاب در همان زمینه است. «رجعت» چیست؟. «رجعت» بمعنی بازگشت است. ملایان می‌گویند : چون امام ناپیدا پیدا گردید و کارهای خود را کرد و کشتنی‌ها را کشت و گزاشتنی‌ها را گزاشت ، آنگاه نوبت بامامان دیگر خواهد رسید که باین جهان بازگردند و هر یکی دشمنی را که در زمان زندگی خود داشته زنده خواهد گردانید و ازو کینه خواهد جست و هر یکی از آنان روزگاری بجهان فرمان خواهد راند. اینست معنی بازگشت یا «رجعت». در آن کتاب بیشتر از همه در این باره سخن می‌راند.

آدم نمی‌داند باینها چه نامی دهد و چه گوید. یک روزی در عربستان درباره‌ی خلافت کشاکش بسیار سختی می‌رفته است. سه خاندان بزرگی از بنی‌امیه و بنی‌عباس و علویان در آن راه می‌کوشیده‌اند و ریشه‌ی همدیگر را می‌کنده‌اند. سپس چون بنی‌عباس فیروز درآمد خلافت را از دست بنی‌امیه بیرون آورده‌اند و علویان از کوششهای خود نتیجه نبرده و در خانه نشسته‌اند و برای آنکه پیروان نومید نگردند و رو نگردانند پیاپی دروغها ساخته و بیرون ریخته‌اند. گاهی مهدیگری را عنوان ساخته چنین گفته‌اند : مهدی از ما خواهد بود. زمانی از بازگشت سخن رانده چنین سروده‌اند : ما دوباره بجهان آمده از دشمنان خود کینه خواهیم جست. هنگامی زبان بگزافه باز کرده چنین گفته‌اند : «خدا ما را از یک گوهر والایی آفریده و پیروان ما را از آن گوهر پدید آورده» در راه پیشرفت سیاست خود پروای هیچی نداشته‌اند. پاکمردی که با آن جایگاه ، خود را یک تن از دیگران می‌شمرد بازماندگان او بچنین ستایشهایی از خود برمی‌خاسته‌اند.

اینها هرچه بوده گفته شده ، و نتیجه‌ای که می‌بایست از آنها گرفته شده و زمانه گذشته و خلافت از خاندانی بخاندانی افتاده و سرانجام بیکبار ناپدید گردیده ، ولی هنوز ملایان دست برنداشته‌اند ، و امروز که نه علویان هستند و نه از عباسیان نشانی بازمانده ، هنوز آن سخنان را رها نکرده‌اند و پیاپی تازه می‌گردانند.


بآنان باید گفت :

نخست : این سخنان دروغست و این هیچگاه نشده و نخواهد شد که مرده‌ای بجهان بازگردد. این از آیین خدا بیرونست.

دوم : بازماندگان پیغمبر اسلام اگرهم نزد خدا گرامی بوده‌اند جدا از دیگران نبوده‌اند ، اگر بکسانی از آنان ستمی رفته چون دیگر ستمدیدگان بوده‌اند اینهمه بسرگذشت آنان پرداختن و بداستانهاشان ارج گزاردن بی‌معنی است. داستان کربلا هرچه بوده یک داستان بوده. در جهان داستانهایی از آنگونه کم نبوده است. خونریزیهای چنگیزخان و تیمور لنگ در ایران دلگدازتر از آن می‌باشد. این گستاخی با خداست که بگویید خدا بازماندگان پیغمبر را جدا از دیگران گرفته و رفتار خود را درباره‌ی آنان دیگر گردانیده است.

سوم : گرفتم که گفته‌های شما راستست. در یک زمانی که دانسته نیست کی خواهد بود امام ناپیدا ، پیدا خواهد شد و سپس امامان دیگر بجهان بازخواهند گشت و هر یکی از ایشان از دشمن خود کینه خواهد جست ـ اینها همه راستست و رو خواهد داد ، تازه بمردم چه که آنها را بدانند؟!. بمردم چه که کارهای زندگانی را رها کرده باین داستانها که هیچ سودی بحال آنان نمی‌دارد و نخواهد داشت بپردازند؟!.

اگر می‌گویید : از پرداختن مردم باین داستانها و در یاد داشتن این پندارها خدا خشنود گردد و بمردم پاداش دهد ، باید گفت : بسیار نادانید و از زور نادانیست که چنین دروغهایی را بخدا می‌بندید. ای بیخردان شما خدا را چه می‌شناسید که چنین کارهایی را ازو شاینده می‌شمارید؟! مگر خدا اسکندر مکدونیست که زبون هوسهای پست خود باشد و چون یکی از دوستانش مرد مردم را ناچار گرداند که چهار ماه باو بگریند ، دستور دهد که دمهای اسبها را ببرند و دیوارهای شهر را براندازند؟!.. شما خدا را چه اندیشیده‌اید که اینگونه هوسبازیهای بیهوده را باو می‌بندید؟!.

👇
بیش از این بسخن دامنه نمی‌دهیم. نتیجه‌ی گفتگو آنست که ملایان یک رشته از پندارهای بیهوده و بیپایی را که نه با خرد سازگار می‌باشد ، و نه سودی را دربر می‌دارد ، و نه بخدا و آیین او شاینده است ، و نه دلیل برایش درمیان می‌باشد ، گرفته‌اند ، و می‌گویند : اینها از «ضروریات» دینست ، و هر آنچه از «ضروریات» دین باشد باید پذیرفت ، و اگر کسی نپذیرد «کافر» خواهد گردید ، و ما در پاسخشان می‌گوییم : اینها نامگزاریهاییست که خودتان کرده‌اید و نزد ما کمترین ارجی نمی‌دارد و نخواهد داشت. که گفت اینها «از ضروریات دینست»؟!. که گفت : آنچه «از ضروریات دین» باشد باید پذیرفت؟!. که گفت : اگر کسی نپذیرفت «کافر» گردد؟!..اینها چیزهاییست که شما برای گرمی دکان خود پدید آورده‌اید و همه بیپا می‌باشد. «کافر» شمایید که آیین خدا را نمی‌شناسید و با آفریدگار چنین گستاخی و نادانی می‌نمایید. رویتان سیاه باد که با خدای جهان می‌نبردید.

(پرچم نیمه‌ماهه ـ سال یکم ـ شماره‌ی نهم ـ نیمه‌ی یکم مرداد ماه 1322)

———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 یادداشتهای پایانی کتاب ، (1 تکه)


🔸 حقیقت سزاوارترین چیز برای پیروی است

مایه‌ی خرسندی ماست که در میان برادران عرب‌زبان ما مردانی خردمند و جوانانی دانشمند وجود دارند و ما از هر کس که این کتابمان به دستش می‌رسد ، امیدواریم که در آن با دقت بنگرد و در مسائل مطرح شده در آن با فهم و عقل خود قضاوت کند و از حق پیروی نماید ، زیرا حقیقت سزاوارترین چیز برای پیروی است.


🔸 به شیوه‌ای که نیکوتر است با ما مجادله کنند

شیعیان مجله‌ی العرفان را در صیدا دارند که از قدیمی‌ترین و مشهورترین مجلات عربی است و از آرزوهای ماست که بابی برای بحث درباره‌ی این کتابِ ما در صفحات آن گشوده شود. زیرا مؤلف کتاب ارتباطی دیرینه با [مجله‌ی] العرفان دارد و انتظاری جز مناظره‌ای نیکو و پاک در گفتگو نمی‌رود.


🔸 ما برایتان دلیل آوردیم ، پس شما نیز برای ما دلیل آورید

شیعیان بدانند که ما درپی دشمنی نیستیم ، بلکه جز پایان دادن به خصومت و اختلاف از میان مردمان را نمی‌خواهیم. برای آنان همین دلیل کافی است که ما چیزی را جز با دلیل یا دلایلی ذکر نکرده‌ایم. پس شما نیز با ما همان‌گونه رفتار کنید که ما با شما رفتار کردیم. به هیچ رد یا ایرادی مبادرت نورزید مگر آنکه دلیلی بر آن ذکر کنید و سخن را بیهوده و بدون تأمل نگویید.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📣 @PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 بهتر است بکارهای زندگی پردازید (یک از یک)


یکی از کاشان نامه‌ای فرستاده که چنین می‌نویسد : «تقاضامندم بیان نمایید مقصود خداوند متعال را از آفریدن جهان و جهانیان». چون از اینگونه پرسشها بسیار می‌شود اینست می‌خواهیم بهمه‌ی آنها در یک جا پاسخ دهیم.

بهتر است ایرانیان بجای پرداختن به اینگونه جستارهای دور بکارهای زندگانی خود پردازند. همین آقای کاشانی بهتر است از چگونگی بازرگانی یا داد و ستد یا کشاورزی یا پارچه‌بافی بپرسند و گفتگو کنند. آنچه بایرانیان سود دارد و نتیجه‌ای در زندگیشان تواند داد اینهاست. بگفته‌ی عامیان کار زمین را نساخته بآسمان نباید پرداخت. مردمی که نه معنی راست بازرگانی یا داد و ستد را می‌دانند ، و نه از زمین پهناور باردهی که خدا بدستشان سپرده بهره‌مندی می‌توانند ، و رویهم‌رفته در هر رشته از کارهای زندگانی درمانده‌اند و کارشان بزیردستی بیگانگان کشیده است بسیار نابجاست که سخن از رازهای پوشیده‌ی آفرش رانند و یا در آن باره به پرسش پردازند ، ما نیز پرچم را برای گفتگو از فلسفه برپا نگردانیده‌ایم. بلکه بیش از همه می‌خواهیم معنی زندگانی و کارهای آن را بمردم بفهمانیم. اینست پاسخی که به اینگونه پرسشها توانیم داد.

(پرچم نیمه‌ماهه ـ سال یکم ـ شماره‌ی نهم ـ نیمه‌ی یکم مرداد ماه 1322)


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 دفتر «دین و دانش»

🖌 احمد کسروی

📝 یک نادانی زشتی ، (یک از یک)


این نادانی زشتی است که کسانی بنام دین با دانشها دشمنی می‌نمایند. اینان کسانیند که معنی دین را نمی‌دانند و نتیجه‌ای که از آن باید خواست نمی‌شناسند. شما از آنان بپرسید : «دین را به چه معنی می‌شناسید؟!.. چه نتیجه‌ای از آن چشم می‌دارید؟!.. دین مگر برای گمراه گردانیدن مردمانست که بنام آن با راستیها دشمنی می‌نمایید؟!..» ، خواهید دید یک پاسخی نمی‌دارند ، و راستی آنست که یک رشته پندارهایی را گرفته‌اند و بروی آنها پا می‌فشارند ، و خود نیز نمی‌دانند که چه می‌کنند و چه می‌خواهند.

دین و دانش هر دو باید یک خواست را دنبال کنند و هیچگاه باهم ناسازگار نباشند.

(مهنامه‌ی پیمان ، سال 7 ، شماره‌ی 2 ، سات 73)


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📣 @PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 یک نبرد دیگری که باید کنیم (یک از پنج)


از چندیست که یک زمینه‌ای را بدیده گرفته می‌خواستم گفتاری در آن باره نویسم از این شماره بشماره‌ی دیگر می‌انداختم. ولی بتازگی خیره‌رویی یک روزنامه وادارم می‌کند که بآن زمینه پردازم و آنچه نوشتنی است بنویسم. لیکن نخست بآن روزنامه پرداخته و پاسخش داده سپس بخود زمینه بازخواهم گشت.

1ـ خشکه‌فیلسوفی

خشکه‌فیلسوفی چیست؟.. «خشکه‌فیلسوفی» نامیست که ما به یکی از نادانیهای توده‌ی ایران داده‌ایم. در این توده‌ی بدبخت از بس بیماریها فراوانست به بیشتر آنها نامی گزارده نشده است و ما ناچاریم خود نامی بآنها گزاریم.

خشکه‌فیلسوفی آنست که مثلاً شما اگر در نشستی سخن از زیانهای صوفیگری و از بدیهای آن می‌رانید و یکی از صوفیان یا از هواداران ایشان بشما پاسخ می‌دهد ، در آن میان می‌بینید ناگهان کسی بی‌آنکه بداند صوفیگری چیست و صوفیان چه می‌گویند ، و بی‌آنکه بایرادهای شما و بپاسخهای آن صوفی گوش داده و فهمیده باشد ، تنها بنام خودنمایی از گوشه‌ای بسخن پرداخت و با یک لحن فیلسوفانه چنین گفت : «آقای فلان ، حقیقت اینست که شما افراط می‌کنید و آن آقا هم تفریط می‌کند. در اینکه صوفیگری عیبهایی دارد حرف نیست ، ولی نه بآن اندازه که شما می‌گویید» ، می‌بینید این را گفت و به هر دوی شما برتری فروخت و بخود بالید. اینست معنی خشکه‌فیلسوفی. خشکه فیلسوفی آنست که کسی تنها با یاد گرفتن دو کلمه‌ی «افراط و تفریط» یا ازبر داشتن یک مصرع «نه بآن شوری شوری نه باین بی‌نمکی» در هر گفتگویی داوری فیلسوفانه کند و بهمگی مردم برتری فروشد.

این یک شیوه‌ایست که بیشتر ایرانیان درسخوانده می‌دارند و هر گفتگویی که میانه‌ی دو تن یا دو دسته پیش آید همین رفتار را کنند. باشد در زمانهای آینده که روانها درست و خردها نیرومند خواهد بود کسانی این را بآسانی باور نکنند ـ بآسانی باور نکنند که کسی در زمینه‌ای که هیچ آگاهی نداشته بداوری می‌پرداخته. بآسانی باور نکنند که در هر گفتگویی میانه را می‌گرفته! این نادانی شگفتیست و باور کردنش دشوار است ، ولی چه باید کرد که ما امروز آن را با دیده می‌بینیم و یکی از رنجهای ما از این راه می‌باشد.

از روزی که ما پیمان را بنیاد گزاردیم در هر سخنی که می‌نوشتیم یک دسته بهایهوی می‌پرداختند ، و یک دسته‌ی دیگری از این راه پیش می‌آمدند. هنوز شماره‌ی دوم یا سوم مهنامه تازه بیرون آمده بود که دیدیم روزنامه‌ای در اسپهان به همان رفتار برخاسته ، باین‌معنی که ما را دشمن «تمدن» پنداشته و جوانان را نیز در هواداری از تمدن تندرو شناخته و اینست فیلسوفانه پند داده که نه باید همچون جوانان درباره‌ی «تمدن» به «افراط» گرایید و نه همچون پیمان به «تفریط» پرداخت. در حالی که او نه معنی «تمدن» را می‌دانست و نه گفته‌های ما را نیک خوانده و فهمیده بود. اینبود ما ناچار شده پرسیدیم : «تمدن چیست؟.» که دیگر پاسخی نشنیدیم.

سپس که از بیهودگی شعر بسخن پرداختیم کسانی به نزد من می‌آمدند و چنین می‌گفتند : «این مطلب شما بی‌اساس که نیست لیکن باید دید ما از این شعرها چه قسمتهایی را لازم داریم. همه را که دور نباید ریخت». می‌دیدم بدبختان گفته‌های مرا نخوانده‌اند و تنها از اینکه شنیده‌اند که ما از شاعران بد می‌نویسیم فرصت یافته‌اند که بیایند و خشکه‌فیلسوفی کنند.

فراموش نکرده‌ام یکی از آنان یک ملای جوان قمی بود که شبی ، یکه‌کاره بخانه‌ی من آمده بود که پندهایی دهد ، یا بهتر گویم : به خشکه‌فیلسوفی پردازد و چون درمیان سخنانش می‌گفت : «شما تند می‌روید ، همه‌ی شعرها را دور نباید ریخت ، نیکها را از بدها جدا باید کرد» ، من ناچار شده پرسیدم : «نیک و بد را از چه خواهید شناخت؟.. چه قاعده‌ای برای آن اندیشیده‌اید؟!..». دیدم درمانده پاسخی نتوانست ، و برای آنکه سخن دیگری بمیان آورد چنین گفت : «آخر شما می‌توانستید شعرا را طوری انتقاد کنید که نرنجند» ، گفتم : خواهشمندم شما آن را کنید. شما یک گفتاری بنویسید که بدیهای شعر و زیانهای آن را بگویید و کاری کنید که رنجش‌آور نیز نباشد ، چنین گفتاری نوشته بیاورید ما بچاپ رسانیم. گفت : «من قلم ندارم ، نمی‌توانم مقاله نوشت».

دیگری از ایشان یک ملای تبریزی بود که چون ما در پیمان نام دین می‌بردیم می‌پنداشت که خواستمان کیش اوست از اینرو خود را بما می‌بست ، و این مرد که بارها به نزد من آمدی همیشه این جمله را گفتی : «ولی شما تند می‌روید». یک روزی گفتم : چه کار کنم که تندروی نباشد؟.. چه سخنانی را بنویسم؟. از پاسخ درماند و چنین گفت : «شما خودتان بهتر می‌دانید ، کاری کنید که تندروی نباشد». گفتم : اگر من خودم بهتر می‌دانم دیگر چه جای پند دادن شماست؟!.

👇
از اینگونه چندانست که بشمار نیاید. بتازگی هم یک روزنامه‌ای در تهران ـ روزنامه‌ای که نویسنده‌ی آن باروپا رفته و سالها درس خوانده و بازگشته ولی بجای آنکه دانشی از خود نشان دهد و سودی به هم‌میهنانش برساند یک دستگاه دلخکیِ پهناوری راه انداخته و همچون زنبور به هر که می‌رسد نیشی می‌زند و آن را هنری از خود می‌پندارد ، و گاهی نیز به پرچم می‌پردازد و نیش فرومی‌برد ـ در یکی از شماره‌هایش بدگوییها از شعر و شاعری کرده ، و آنگاه نام «کتابسوزان» برده و باز بهوس نیش زدن افتاده و چنین گفته : «نه به آن شوری شوری نه باین بی‌نمکی».

این بدبخت می‌پندارد که کار ما با شاعران از روی کینه و دشمنیست و اینست تند می‌رویم ، و نمی‌داند که آنچه ما درباره‌ی شاعران یا دیگران نوشته‌ایم و می‌نویسیم یک رشته آمیغهاییست همسنگ دانشها ، که نه چیزی بآنها توان افزود و نه چیزی از آن توان کاست. این بیچارگان نمی‌دانند که زندگانی بازیچه نیست ، نمی‌دانند جهان بدلخواه این و آن نمی‌گردد ، نمی‌دانند یک توده و پیشرفت و پسرفت آنها از روی یک آیین استواریست که بدلخواه کسی دیگر نشود.

ببینید نادانی تا چه اندازه است که هیچ نمی‌دانند ما چه می‌گوییم ، و سخنمان چیست ، و دلیلمان کدامست ، درباره‌ی شاعران چه نوشته‌ایم ... و با اینحال در برابر ما می‌ایستند و گفتگو بمیان می‌آورند. این خود نمونه‌ای از دُژآگاهی [1] ایشانست.

این همان رفتاریست که ملایان و کشیشان در برابر دانشمندان کرده‌اند که بی‌آنکه بدانند آنان چه می‌گویند و دلیلهاشان چیست آغاز کرده‌اند به بد گفتن و ریشخند کردن. این را نوشته‌ام که بیست و چند سال پیش که در تبریز می‌بودم یک ملایی روزی مرا دیده چنین گفت : «طبیعیها[=مادّی‌ها]ی فرنگستان چه می‌گویند؟. من می‌خواهم بآنها رد نویسم». گفتم : شما که نمی‌دانید آنها چه می‌گویند چگونه آماده شده‌اید که ردی نویسید؟!. یک پاسخی داد که بی‌معنی‌تر از سخن نخستش بود. گفت : «مگر شما شک دارید که طبیعیها باطلند؟!..».

این «متجددین» نیز با نوشته‌های ما همان رفتار را می‌کنند. از دور چیزهایی شنیده‌اند که باید یا به نزدیک آیند و کتابهای ما را بگیرند و بخوانند و بیندیشند و پس از آن اگر سخنی داشتند بگویند ، و یا بخاموشی گراییده بسخنی نپردازند. اینست رفتاری که از یک مرد باخردی چشم توان داشت. ولی شما می‌بینید که اینان نه آن می‌کنند و نه این. بلکه همان رفتار دُژآگاهانه‌ی ملایان را دنبال می‌کنند.

یکی از آن روزنامه‌نویس بپرسد : کتابسوزان چیست؟.. چرا کتابها را می‌سوزانند؟.. چه دلیلی می‌دارند؟.. چه عنوانی می‌آورند؟.. شما که آنها را تندرو می‌شماری خودت چه می‌گویی؟!. بگفته‌ی خودت که شاعران بد بوده‌اند ، پس با کتابهای آنها چه باید کرد؟.. اینها را که پرسید خواهید دید بهیچ یکی پاسخ درستی نمی‌دارد ، بلکه راستی آنست که هیچ در این باره‌ها نیندیشیده ، هیچی نمی‌داند و تنها آن می‌خواهد که ، با یک مصرع که از بس نابجا گفته شده بسیار بی‌معنی گردیده ، خشکه‌فیلسوفی نماید و یک نیشی به پاکدینان زده بگذرد. اینست خواست او.


🔹 پانوشت :

1ـ دُژآگاه = کسی که آگاهیهایش ناراست و خود فرهنگ نادیده و ناتراشیده باشد.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
(از نوشتار بالا)
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی



🔸 آیا اختلاف جز از تعصب و لجاجت برخیزد؟ 👈 اینجا


🔸۱ـ پوزش 👈 تکه‌ی یک ، تکه‌ی دو ، تکه‌ی سه ، تکه‌ی چهار


🔸۲ـ متمم 👈 اینجا



📝 بخش یکم ، گفتار یکم : پیدایش شیعیگری

🔸خلفای سه‌گانه

🔸خلیفه علی

🔸حسن بن علی

🔸چگونه شیعیگری پدید آمد؟

🔸 نخستین چیزی که شیعیگری بدان آلوده شد

🔸جعفر بن محمد

🔸شیعیگری و خلافت

🔸 ترک قیام توسط این دسته

🔸گزافه‌هایی که گفتند

🔸10ـ دروغ‌هایی که ساختند

🔸11ـ علویان از این بدعت‌ها و باورها پاک بودند

🔸12ـ زیدیه و اسماعیلیه

🔸13ـ جانشینان جعفر

🔸14ـ امام غایب


📝 بخش یکم ، گفتار دوم : پیدایش مهدیگری

🔸مهدیگری چگونه پدیدار شد؟

🔸برخی از مهدیهایی که قیام کردند

🔸تمسک رافضیان به مهدیگری

🔸 آمیزش شیعیگری و مهدیگری

🔸چرا سیمری به کسی وصیت نکرد؟


📝 بخش یکم ، گفتار سوم : شیعیگری و مهدیگری پس از آمیزش بهم

🔸 فقهای شیعه و آنچه ادعا می‌کنند

🔸کتاب‌هایی که تألیف کردند

🔸چگونه شیعیگری رواج یافت و منتشر شد؟

🔸چگونه شیعیگری در ایران رواج یافت؟

🔸سید محمد مشعشع

🔸شیخ احمد احسائی

🔸حاج کریم‌خان

🔸سید علی‌محمد


📝 بخش دوم : آنچه باید در پیرامون شیعیگری گفته شود ، گفتار یکم : بی‌پایی شیعیگری

🔸امامت و حقیقت آن

🔸خلافت و حقیقت آن

🔸 1ـ2) آنچه بطلان دلایلشان را روشن می‌کند

🔸 2ـ2) داستان‌های ساختگی در کتابهاشان

🔸 3ـ2) پس چرا حقش را آشکاره بیان نکرد؟

🔸 4ـ2) آنچه درباره‌ی پیامبر هنگام بیماری وفاتش گفته شده است

🔸 5ـ2) مهدیگری و حقیقت آن

🔸 1ـ3) برخی دلایلشان


📝 بخش دوم : آنچه باید در پیرامون شیعیگری گفته شود ، گفتار دوم : ادعاهای دروغی که شیعیگری در بر دارد

🔸ادعای واگذاری امور به امامان

🔸گفتگوی من با برخی شیخیان

🔸ادعای علم غیب

🔸برخی داستان‌ها در کتابهاشان

🔸ادعای معجزات

🔸 ادعاشان مبنی بر اینکه شیعیان از طینتی خاص هستند


📝 بخش دوم : آنچه باید در پیرامون شیعیگری گفته شود ، گفتار سوم : رفتارهای زشتی که از شیعیگری برخاسته

🔸سرزنش یاران پیامبر

🔸تقیه

🔸برپایی عزاداریهای حسینی

🔸 پرستش گنبدها

🔸برخی حکایات درباره‌ی شیعیان

🔸نسبت دادن معجزات به گنبدها

🔸نقل مردگان به «مشاهد»


🔹یادداشتهای پایانی کتاب


💐
✴️دوزخ در فومن

در سالهای گذشته گاهی ما شعرهایی در کانال آوردیم که خواست (=هدف) از آنها بازنمودن سَهِشها (=احساسات) و دردهای توده بود. دیده شد کسانی بما چنین خرده می‌گیرند : چه شد سراغ شعر رفتید؟. اینان هیچگاه نزدیک نیامده بودند سخنان ما را بشنوند و از همان دور چنین می‌پنداشتند که ما دشمن هر گونه شعری هستیم.

امروز نیز یک شعری را می‌خواهیم بیاوریم که سهشهای برخاسته از یک کار بیخردانه‌ی این حکومت را بازمی‌نماید. ولی پیش از آن برای آنکه آن دسته که ما را دشمن شعر شناخته‌اند به خطای خود پی برند این نوشتار کوتاه را می‌آوریم.

کسروی و پاکدینان را دشمن شعر شناسانیده‌اند. لیکن این دروغست. هوچیگریست.
سخنان او درباره‌ی شعر و شاعری در ایران که رویه‌ی خائنانه‌ای بخود گرفته بسیار است. در این کوتاه‌نوشته می‌کوشیم مغز سخن را از زبان او بیاوریم :

«نتیجه‌ی گفته‌هامان در این نشست چند چیز بود :
1) ما دشمن شعر نیستیم و نمی‌گوییم شعر نباشد. ما می‌گوییم : شعر سخنست و سخن باید برای معنی باشد ، از روی نیاز باشد.
2) شاعران در ایران خود شعر را خواستی شناخته‌اند و اینست دربند معنی و نیاز نبوده پیاپی شعرها گفته از خود بیادگار گزارده‌اند و این جز یاوه‌گویی نبوده.
3) بیشتر شاعران شعر گفتن را پیشه‌ی خود گردانیده‌اند كه گذشته از آنكه پی كاری نرفته‌اند و همیشه بیاوه‌گویی پرداخته‌اند ، بستایشگری برخاسته و چاپلوسی و گزافه‌گویی و نادانیهای دیگری از خود نشان داده‌اند.
4) برخی از آنان بسیاهكاریهای پستی برخاسته زبان بهجو باز كرده‌اند كه خود لكه‌ی ننگی در تاریخ ایرانست.
5) اینگونه شعرگویی «بازنمودن سهشها» (یا اظهار احساسات) نیست و بازی كردن با سخنست. به هر حال یك چیز بی‌ارجیست.
6) دسته‌ی بدخواهان برای آلوده گردانیدن جوانان و فرسودن مغزهای آنان كوشیده‌اند كه اینگونه شعرگویی را درمیان آنان رواج دهند و این كوششهای ما بیش از همه در برابر آن دسته است.». (در پیرامون ادبیات نشست دوم)


کسروی در نوشته‌های خود در پیرامون شعر و ادبیات یک رشته کوششهای بدخواهانه‌ای را پس از جنبش مشروطه نشان می‌دهد که خواست نهانی از آن برانداختن دستگاه مشروطه‌خواهی بوده.

او به این شور و دیوانگی که یک دسته از بدخواهان ایران به همدستی شرقشناسان اروپا در ایران براه انداخته بودند پرداخته کوششهای آنها را تا سال 1313 که جشنهای هزاره‌ی فردوسی برگزار می‌شد یکایک بازمی‌نماید. او از نبردی که با آن شور و دیوانگی آغاز کرده بود چنین می‌نویسد :
👇
«در چنان هنگامی ما بگفتارهایی درباره‌ی شعر پرداخته این موضوع را بمیان كشیدیم كه سخن چه نثر باشد و چه نظم برای معنیست ، باید نخست معنایی باشد تا گوینده آنها را با نثر یا بنظم بزبان آورد ، این شعرها كه برای معنی نیست بیهوده‌گوییست ، و باید از آنها جلو گرفت ـ اینها را كه نوشتیم یك هیاهوی بزرگی برخاست. یك دسته به زباندرازی‌ها پرداختند و برخی از آنان گفتارهای لوسی در مجله‌ها یا در روزنامه‌ها نوشتند. سپس در انجمن ادبی تهران سخنرانیهایی شد ...
شگفت این بود كه دیدیم بسیاری از آنان (بلكه همه‌شان) این معنی را كه ما می‌گوییم نمی‌فهمند. كسانی تعجب می‌كردند كه ما چگونه به غزلهای شیوای فلان شاعر كه دارای همه‌ی مزایای شعریست و مضمونهای قشنگی دارد ایراد می‌گیریم. چون علت دیگری پیدا نمی‌كردند می‌گفتند : «ذوق شعری ندارد». برخی از آنان بنزد من آمده چنین می‌گفتند : «حق با شماست باید بعضی شعرهای بد را كنار گزاشت. ولی شعرهای خوب را كه باید نگه داشت». از پیش خود بگفته‌های ما این معنی را می‌دادند.
ناچار می‌شدم بگویم : «آقا مقصود ما این نیست. همان شعرهای خوبی كه شما می‌گویید ، چون برای معنی گفته نشده و نیازی بچنان سخنی درمیان نبوده بیهوده‌گوییست و اینست خرد از آن بیزار است». می‌دیدم باز نمی‌فهمند. ناگزیر می‌شدم مثل آورده بگویم : یك معمار خانه‌های بسیار خوبی می‌سازد و در معماریش استاد است. ولی بی‌آنكه دربند نیازمندی خود یا مردم باشد پیاپی خانه‌ها برپا می‌كند. آیا این كار سفیهانه نخواهد بود؟!.. ...
امروز پس از نُه سال ، باز هم كسانی مقصود ما را نفهمیده‌اند. اینكه «خدا در آدمیان نیرویی بنام خرد آفریده و آن نیرو داور نیك و بد سود و زیانست و هر چیزی را كه آن بد شناخت باید پرهیز جست» چیزیست كه اینان بآسانی نمی‌توانند پذیرفت.
چون سالها با اینگونه شعرها بسر برده‌اند و همیشه ستایش شعرا شنیده‌اند و همیشه نام «ادبیات» (كه همان شعرها مقصود است) با تجلیل بگوششان برخورده ، اكنون كه ما می‌گوییم : آنها بیهوده‌گوییست این را بخود هموار نمی‌توانند گردانید و ناگزیر نزدیك نیامده از دور ایستاده بهیاهو می‌پردازند. داستان اینان داستان آن راهروانیست كه مسافت بسیاری را پیموده و خود را در نزدیكی سر منزل می‌پندارند. ولی ناگهان شما از جلو درآمده می‌گویید : «این راه كه آمده‌اید عوضی بوده نه تنها بسر منزل نرسیده‌اید بلكه از آن بسیار دورتر شده‌اید باید بازگردید و دوباره مسافتی را بپیمایید». پیداست كه این گفته‌ی شما بآنان بسیار گران خواهد افتاد و بآسانی سخنتان را نخواهند پذیرفت. مگر آنان كه خردهاشان نیرومند باشد و حقیقت را با همه‌ی تلخیش بپذیرند». (پرچم روزانه ، شماره‌ی 73 ، 1321)


با این دیباچه می‌خواهیم شعر زیر را که درباره‌ی ساختن دوزخ در فومن سروده شده به خوانندگان ارمغان کنیم. ما هیچگاه از این گونه شعرها پرهیز نداشته‌ایم.

در خبر خواندم که در فومن جهنم ساختند!
زاغه از زقّوم در اقلیم زمزم ساختند

خاک گیلان را که پهلو می‌زند خود بر بهشت
از چه رو خاکسترآلود جهنم ساختند؟

هم دل دریا از این آئینه‌ی دق سوختند
هم به چشم سبز جنگل سرمه از غم ساختند

هم بهشت رودخان و جنت ماسوله را
شرمگین از خنده‌های اهل عالم ساختند

این نمایش را برای عبرت غارتگران
یا پی ترساندن ابناء آدم ساختند؟

شاهکاری این‌چنین را در ادارات وطن
ساخت یک مجموعه‌ی تنها یا که با هم ساختند؟!

هیزمش را از حیاط خانه و باغات خویش
یا ز بیت‌المالِ این ملت فراهم ساختند؟

بس نبود آیا برای مردمِ حسرت‌نصیب
آن‌چه در این سال‌ها از فقر و ماتم ساختند؟

بی جهنم نیز چیزی از جهنم کم نداشت
این بنای کج که از آه دمادم ساختند

(با اندکی کوتاه گردانیدن)

افشین علا
خرداد ۱۴۰۴
📖 دفتر «دین و دانش»

🖌 احمد کسروی

📝 یادداشت ویراینده ، (یک از یک)


از سه چهار سده باز ، از همان هنگام که یافته‌های دانشمندان با برخی باورهای دینی ناسازگار درآمد و آوازه‌اش بگوشها رسید ، دینداری مردمان نیز سستی گرفت.

چون ناسازگاریها بیشتر گردید دینها خود را هرچه سستتر یافتند و در برابر دانشها سپر انداختند. از آنسو ، از رهگذر فیروزیهایی که از راه دانش بدست آمد آدمی بر طبیعت چیرگی بیشتری یافت و کارها را آسانتر گزارد. اینها ارج و بهای دانشها را بهتر نشان داد.

چون آن فیروزیها پیاپی گردید و چند دهه (بلکه سده) پایید و در نتیجه دلگرمی مردمان بدانشها فزونی گرفت ، دسته‌ای تنها راه درخورِ اعتماد ، دانشها را دانستند ؛ چندان که برخی از ایشان با آنکه می‌دانند افزارهای آدمکشی و شهر ویران‌کنی اختراع دانشهاست و همچنین از «بحرانهای اقتصادی» که یکی پس از دیگری جهان را درمی‌نوردد آگاهند ، باز هم براهنمای دیگری در زندگی نیاز نمی‌بینند.

نویسنده‌ی دفتر ، احمد کسروی ، در همان حال که یک دیندار درست است ، به گرانمایگی دانشها باور استوار دارد : «ما بدانشها ارج بسیار می‌گزاریم. اگر دیگران بنام آنها می‌نازند ، ما بخودِ دانشها هر گونه دلبستگی می‌داریم» (کتاب «دین و جهان» ، نشست یکم) و اینست آینده‌ی جهان را شکوهمندتر از گذشته‌ی آن می‌داند. با اینهمه از گرههایی که دانشها در کار زندگانی پدید آورده ناآگاه نیست :

«این را بارها گفته‌ایم که اختراعهای بسیار شگفتی که اروپاییان کرده‌اند هر یکی بخودی مایه‌ی آسانی کارهاست و رویهم‌رفته رنج آدمی را ده بر یک (بلکه بیشتر) کمتر می‌نماید. آن راهی را که پیشینیان ده‌روزه می‌پیموده‌اند ما امروز در یک روز بلکه گاهی در یک ساعت می‌پیماییم. آن آگاهی‌ای را که با دست پیک بیست‌روزه می‌رسانیده‌اند ما امروز در یک دقیقه می‌رسانیم. آن بافتنی یا کاشتنی یا رشتنی که آنان با دست ده‌روزه انجام می‌داده‌اند ما امروز یک‌روزه انجام می‌دهیم. از اینرو بایستی رنج ما امروزه ده‌یک رنج گذشتگان باشد. نیز با دانش و آگاهی‌ای که آدمیان راست امروز بایستی دشمنی و زیانکاری درمیانه بسیار اندک گردد. ولی آیا چنین است؟! آیا امروز رنج مردم کمتر و دشمنی و زیانکاری اندکتر می‌باشد؟!. همه می‌دانند که پاسخِ وارونه می‌باید داد». (از متن همین دفتر)


این دفتر به پرسش (یا معمای) یادشده با سخنان پرمغزی پاسخ داده و جُستار را نیک روشن گردانیده و بزمینه‌ها‌ی ارجدار دیگری نیز پرداخته. در اینجا خواننده با همبستگی و همدوشی دین با دانش و زمینه‌های کار هر یک آشنا می‌گردد.

همچنین از این نوشتار کوشش او به روشن گردانیدن معنی راست دین و ارجمندی دانش و برانداختن اندیشه‌ی کهنه‌پرستان نمایان است.

باید دانست که واژه‌ی «دین» با آنکه هر روز هزاران بار بکار می‌رود ولی هر کس معنای جدایی از آن می‌خواهد. بیش از همه همین دینهای آلوده‌ی امروزی خواسته می‌شود.

این دفتر از شماره‌ی یازدهم و دوازدهم سال پنجم پیمان (مهر و آبان 1318 برابر با سپتامبر تا نوامبر 1939) گرد آمده و با همه‌ی کم‌برگیش گرانمایه‌ترین حقایق را دربر دارد.
کوشادِ تلگرام ـ دی‌ماه 1400


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📣 @PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸