پاکدینی ـ احمد کسروی
7.75K subscribers
8.57K photos
477 videos
2.28K files
1.75K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 یک نبرد دیگری که باید کنیم (دو از پنج)


2ـ سنگر عوض می‌کنند

چنانکه بارها گفته‌ایم ما نباید باینگونه نوشته‌ها پاسخی نویسیم ، و من نیز درپی پاسخ نوشتن بآن روزنامه نبودم و نیستم. چنانکه گفتم از چندی پیش می‌خواستم در این زمینه بگفتاری پردازم. در همین زمینه یک گرفتاری در پیش‌روی ماست که باید با آن نیز نبرد کنیم و از میان برداریم :

کسانی که امروز در برابر ما ایستاده هایهوی و دشمنی می‌کنند ، چون خود را در برابر گفته‌های ما درمانده می‌بینند کم‌کم رنگ دیگری بایستادگی خود داده ، همان عنوان میانه‌روی را پیش خواهند آورد.

مثلاً درباره‌ی همان شاعری کسانی که امروز بنام هواداری از خیام و حافظ و سعدی و مولوی گریبان پاره ‌کنند و از بیشرمی و پستنهادی نیز بازنمی‌ایستند چون دیگر درمانده‌اند و گفته‌های ما پرده از روی کار برداشته است ، این بار راه دیگری پیش گرفته چنین خواهند گفت : «ما هم می‌دانستیم که شعرهای اینها زیان‌آور است ولی پیمانیان تند می‌روند» ، یا نشستها برپا خواهند کرد که بیایید «ادبیات را اصلاح کنیم». چون خواستشان جداسری [1] و دشمنی و هوسبازیست تا دم بازپسین دست‌بردار نخواهند بود. پس از آنهمه بیشرمیها تازه یک چیزی هم طلبکار خواهند درآمد ، و این بار هم از این راه زباندرازی خواهند کرد.

درباره‌ی کیشها نیز همین رفتار را خواهند کرد. بسیاری از گفته‌های ما را گرفته و برنگ دیگری انداخته چنین خواهند گفت : اینها راستست ولی شما تند می‌رفتید. یا خواهند گفت : اینها در مذهب ما نیز بوده است. همین اکنون چند آخوند دکاندار در تهران بهمین کار می‌کوشند. [2]

من بارها می‌بینم کسانی به نزد من آمده می‌گویند : «این مشاهد متبرکه را که شما می‌گویید ما می‌پرستیم و از آنها حاجت می‌خواهیم درست نیست. آنها بزرگان ما بودند ، پیشوایان ما بودند ، درگذشته‌اند و ما به قبور آنها احترام می‌گزاریم وگرنه کی آنها را می‌پرستیم».

یا درباره‌ی روضه‌خوانی چنین می‌گویند : «یک عزیزی از خانواده‌ی کسی بمیرد برای او گریه می‌کنند. اینکه ایراد ندارد». بدینسان هر یکی از گمراهیهای خود را بگزارش می‌کشند و چنین می‌پندارند که ما از کتابهای ایشان آگاه نیستیم و از باورهای گزافه‌آمیزی که درباره‌ی امامان مرده‌ی خود می‌دارند ناآگاه می‌باشیم.

ما این رفتار را درباره‌ی پیراستن زبان دیدیم. هنگامی که ما درباره‌ی آلودگی زبان گفتارها نوشته راه پیراستن آن را نشان می‌دادیم یک دسته که از جمله برادران فروغی و آقای حکمت وزیر فرهنگ می‌بودند سخت دشمنی نشان می‌دادند و کارشکنی می‌کردند. سپس که دیدند جنبش پیش‌ رفت و رضاشاه هوادار آن گردید این زمان پیش افتاده فرهنگستان را بنیاد نهادند ، و زبان بریشخند باز کرده چنین گفتند : «بیذوقی نشان می‌دادند ..» [3] و خوانندگان می‌دانند که دو سه سال چه خودفروشیها کرده و چه کلمه‌های غلطی را رواج دادند.

به هر حال این شیوه‌ی کهن تیره‌درونانست که در برابر آمیغها سنگر عوض کنند. در قرآن می‌بینیم که بت‌پرستان آن بتهایی را که می‌داشتند خدا نامیده در برابرش ستایش و فروتنی می‌کردند. ولی سپس که پاکمرد عرب برخاست و ایراد گرفت که اینها چه خدایی می‌باشند این زمان سنگر عوض کرده چنین گفتند : «اینان میانجیان ما هستند. ما اینها را میانجی می‌دانیم نه خدا».


👇
🔹 پانوشتها :

1ـ جداسری = استقلال. در اینجا خود را جدا گرفتن است.

2ـ بیگمان خواننده‌ی آگاه چند نمونه‌ای از اینگونه «جعل»ها را در دهه‌های اخیر سراغ دارد. پس از نشر اندیشه‌های پاکدینی کسان بسیاری بایرادهای کیشهای شرقی بویژه شیعیگری آگاه شدند ولی همچنانکه نویسنده در پاراگرافهای پسین روشن می‌گرداند ، برخی از اینان که به بیماری خودنمایی و جداسری دچار بودند بجای آنکه از گشوده شدن راه پاکدینی که می‌کوشد کیشهای سراسر گمراهی را بر‌انداخته جهانیان را به یک شاهراه در‌آورد ، خشنود شوند با دیگر گردانیدن رویه‌ی حقایقی که او گفته بود و با درهم گردانیدن آنها با پندارهای کیشی زیانمند ، کوره‌راههای نوی در برابر مردم بویژه جوانان گشودند.

جای پرسش است که اینان چه چیز ارمغان مردمان کردند؟ آیا با کنار گزاردن بخشی از گمراهیها و نگاهداشتن بخشی دیگر و رنگ و رویی تازه بآنها دادن ، مردم چه چیز سودمندی آموختند؟! آیا به دمکراسی شایسته گردیدند؟! آیا از پندارپرستی رها گردیدند؟ آیا از مرده‌پرستی و گنبدپرستی دست برداشتند؟! آیا قسمت و تقدیر را بیپا شمرده از نذر و استخاره دست شسته بکوشش و استواری گراییدند؟! پیران بکنار ، کدام یک از اینها را یاد جوانان دادند؟!

3ـ محمدعلی فروغی یکی از کسانی بوده که دلیل آورده می‌گفتند : «سعدی و حافظ با همین زبان همه‌ی مقاصد خود را فهمانیده‌اند». گاهی نیز می‌گفتند : مگر می‌شود کلمات عربی را بکار نبرد و تفهیم مطلب کرد؟ سپس که ماهنامه‌ی پیمان آلودگیهای زبان و راه پیراستن آن را نشان داد و چند گامی خود برداشته بشیوه‌ی زبان پاک نوشتن آغاز کرد و دیگران از آن شیوه «خواه ناخواه» پیرویها کردند اینها فیروزیهایی را بهره‌ی هواداران پیراستن زبان کرد و رضاشاه نیز هوادار آن گردید. این زمان فروغی و برادر و همدستانش همچون علی‌اصغر حکمت و عیسا صدیق با آنکه از دل خواهان پیراستن زبان نبودند ولی چون از یکسو دستور شاه بود و از سوی دیگر می‌دانستند اگر پیش نیفتند میدان بدست هواداران پیراستن زبان خواهد افتاد ، اینبود همه‌ی دشمنیهای خود را با آن جنبش بیکبار فراموش کرده ، از راه کارشکنی با جنبش زبان که پیمان آغاز کرده بود ، «فرهنگستان» را راه انداختند.

اینان کار بزرگ پیراستن زبان از عیبهایی که دارد و راه توانا و رسا گردانیدن آن که آرمان پیمان بود را به یک زمینه‌ی کوچک «پیراستن زبان از الفاظ نامتناسب خارجی» کاهش داده جز بواژه‌‌سازیهایی که بسیاری نیز غلط بود نپرداخته و کار اصلاح عیوب یا پیراستن عیبهای زبان را بیکباره بفراموشی سپردند.

فروغی پس از آنکه ناچار به برپا کردن فرهنگستان شد برای آنکه خود را از تک و تا نیندازد و در همان حال بدیگران برتری فروشد چنین گفت : «کارهایی که در این باب می‌کنند بی‌رویه و از روی مبنای صحیح و ذوق سلیم نیست». عیسا صدیق یار و همدم او و از اندامان فرهنگستان نیز از اینکه در زمینه‌ای که «متکی بر انس و عادت و ذوق سلیم و قبول اکثریت افراد ملت است» برخی کسان «افراط» می‌کردند سخن رانده. اینها همان سنگر عوض کردن است که نویسنده بآن اشاره کرده.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
محمدعلی فروغی
ابوالحسن فروغی
علی‌اصغر حکمت
عیسا صدیق
📖 دفتر «دین و دانش»

🖌 احمد کسروی

📝 (یک از هشت)


امروز دانشمندان درباره‌ی جهان می‌گویند : «خورشید با کره‌های نُه‌گانه‌ی خود که زمین ما یکی از آنهاست نخست تکه‌ابری فروزانی بوده که بگِرد خود می‌چرخیده و در این چرخیدن تکه‌هایی از آن جدا گردیده و هر یکی از آنها نیز کره‌ای شده که هم بگرد خود و هم بگرد خورشید چرخیدن گرفته است و بدینسان کره‌ها پدید آمده. می‌گویند : زمین ما زمانهای بس درازی را گذرانده تا پوست بیرونی آن سرد گردیده و کم‌کم رُستنیها در آن رُسته و درختها سر برافراشته ولی هنوز نشانی از زندگی درمیان نبوده ، و این پس از گذشتن زمان بس دراز دیگری بوده که زندگی در آن پیدا شده ، که نخست جانوران پدید آمده‌اند و از آدمی نشانی نبوده ، و بار دیگر پس از گذشتن زمان بسیار درازی بوده که آدمی پیدا شده است. بدینسان آفریدگان هر دسته‌ای پس از دیگری پیدا شده و آدمی واپسین همگی بوده.

می‌گویند : آدمی نیز چون پیدا شده لخت و بی‌چیز بوده که نه رخت می‌پوشیده و نه خانه می‌داشته و نه افزاری یا کاچالی[اثاث] درمیان بوده و همچون چهارپایان و دَدان در جنگلها می‌زیسته و با میوه‌های درختها و یا با گوشت چهارپایانی که شکار می‌کرده شکم خود را سیر می‌ساخته. صده‌ها و بلکه هزاره‌ها گذشته که جز بسنگ دسترس نمی‌داشته و همه‌ی افزارهای خود را از تیر و تبر و کارد و چوب‌سوراخ‌کن و مانند آن از سنگ می‌ساخته. در همین روزگار است که بآتش پی برده و راه افروختن آن را یاد گرفته و این گام بزرگی در راه پیشرفت بوده و زیست آدمی را روشن و باشکوه گردانیده. هم در آن روزگار است که بکشاورزی پرداخته ، بدینسان که دانِگیهایی[غله] را که از بیابان گرد می‌آورده و می‌خورده برآن شده که در نزدیکی نشیمنگاه خود بکارد ، نیز درختهایی را که میوه‌اش را می‌خورده بکارد و بپرورد. همچنین در آن روزگار است که پاره‌ای جانوران را از گاو و گوسفند و بز و شتر و خر و اسب و سگ رام خود گردانیده و در راه زیست خود بکار انداخته و نیز با مرغانی از ماکیان و خروس و مانند اینها آن رفتار را کرده. همچنین از پوست و برگ ، رخت به تن کرده و از گِل و سنگ خانه ساخته. این را در تاریخ «روزگار سنگی» می‌نامند و خدا آگاهست که چند هزار سال کشیده.

پس از آن آدمیان سفالکاری یاد گرفته‌اند و از پختن گِل ظرفها پدید آورده‌اند. نیز از پختن گِل آجر پدید آورده و در ساختمان خانه‌ها بکار برده‌اند. روزگاری نیز با این گذشته.

پس از آن به مس و آهن و دیگر فلزها پی برده‌اند و از آنها افزارها و کاچالها ساخته‌اند و این هنگام بوده که پس از صدهزارها سالْ زندگانی آدمی نیک پیش رفته و رونق دیگری بخود گرفته است.

درباره‌ی زبان و دانش و هنر و آیین زندگانی نیز آدمی گام بگام پیش آمده. در روزهای نخست هیچ یک از اینها را نداشته است و سپس کم‌کم آنها را پیدا کرده. مثلاً درباره‌ی زبان می‌گویند نخست هیچ زبانی درمیان نبوده است و آدمیان برای فهمانیدن یک چیزی به بازگردانیدن آواز آن بسنده می‌کرده‌اند. مثلاً اگر درختی می‌شکسته و یا آبی می‌چکیده و یا آسمان می‌غریده برای فهمانیدن آنها آواز «شک» و «چک» و «غر» از گلو بیرون می‌آورده‌اند که از همانها کلمه‌های شکستن و چکیدن و غریدن پیدا شده است و مانند این بسیار فراوان می‌باشد. نخست تا دیرزمانی جز بفهمانیدن اینگونه معنیها توانا نبوده‌اند و باشد که روزی هر زبانی بیش از چند صد کلمه را دارا نبوده ولی کم‌کم کلمه‌ها رو بفزونی نهاده است و برای فهمانیدن معنیهای دیگر نیز راه پیدا شده.

اینها چیزهاییست که می‌گویند و ما را ـ از راه دین ـ بر آنها خرده‌گیری نیست. «دین را با دانش جنگ نباید». ولی ما باید چند سخنی بر آنها بیفزاییم.

نخست اینها گفتگو از آغاز آفرینش نیست. اینها گفتگو از یک جهان آماده و برپاییست که بوده و اینان از چگونگی پیدایش خورشید و زمین ما که بخش کوچکی از آن جهان بزرگست سخن می‌رانند. چنانکه بارها گفته‌ایم برای گفتگو از آغاز آفرینش راهی نیست.

دوم داستان اینکه «خورشید تکه ابری فروزانی بوده است و بگرد خود می‌چرخیده و تکه‌هایی از آن جدا گردیده و هر یکی کره‌ای شده ...» دلیل استواری برای خود ندارد بلکه لاپلاس و دیگران چنان انگارده‌اند [=فرض کرده‌اند] و چون خودشان آن را انگار (یا تئوری) می‌نامند ما را بر ایشان نکوهشی نیست. چیزی که هست نخواهیم توانست آنها را دانش نامیم و بی‌چون و چرا بپذیریم.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📣 @PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
1ـ ژرژ لومتر (Georges Lemaître)

(کشیش و اخترشناس بلژیکی که انگاره‌ی «مه‌بانگ» را نخست‌بار پیش کشید.)
📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 یک نبرد دیگری که باید کنیم (سه از پنج)


3ـ این مردم توانند همه چیز را بهم درآمیزند

از آنسوی چنانکه ما آزموده‌ایم و نیک می‌دانیم این شیوه‌ی کهن ایرانیانست که هر سخن تازه‌ای را که شنیدند و هر کار نوی را که دیدند با آن دشمنی نمایند و هایهوی کنند. ولی سپس کم‌کم بآن گراییده همه را پذیرند و آن را نیز درمیان باورها یا عادتهای خود جا دهند و با چیزهای دیگر درهم آمیزند. بهترین مثل این ، داستان مشروطه است. چنانکه می‌دانیم در آن جنبش ملایان و پیروان آنان و دسته‌های دیگر سخت ایستادگی نمودند و کار را بجنگ و خونریزی کشانیدند ، سپس تا سالیان درازی هر گامی که در آن راه برداشته می‌شد با آن دشمنی نشان می‌دادند. سالیان دراز شاگردان دبستان را تکفیر می‌کردند ، از رخت اروپایی سخت می‌پرهیزیدند ، از عدلیه دوری می‌گزیدند ، از اداره‌ی ثبت کناره می‌جستند ، نامهای ماهها که فروردین و اردی‌بهشت گردید تا دیرگاهی با اینها دشمنی نشان می‌دادند ، در کلاه پهلوی این نادانیها را نشان دادند ، در رو باز کردن زنان آن سختیها بمیان آمد ... لیکن پس از همه‌ی آنها اکنون می‌بینیم همه چیز را پذیرفته‌اند و با چیزهای دیگر خود درهم آمیخته‌اند.

مثلاً درباره‌ی مشروطه می‌گفتند : «این با عقاید شیعه نمی‌سازد» ، و راست هم می‌گفتند. زیرا از روی باروهای شیعیگری حکومت باید در دست ملایان باشد و مردم پیروی از گفتارهای ایشان کنند و درباره‌ی «اصلاحات» چشم براه امام زمان دوزند. این کجا و حکومت دمکراسی کجا؟!.. این کجا و میهن‌پرستی کجا؟!. بسیار راست بود که می‌گفتند : «مشروطه با اسلام مخالفست» لیکن اکنون می‌بینید دیگر چنان سخنی درمیان نیست و ایرانیان بمشروطه رام گردیده آن را پذیرفته‌اند. روشنتر گویم : هم مشروطه را گرفته و پذیرفته‌اند و هم باورهای شیعیگری را نگه داشته‌اند. چیزی که هست این مشروطه که ایرانیان می‌دارند ننگ مشروطه‌هاست. مشروطه‌ایست که اگر نبودی بهتر بودی.

به گفته‌ی یکی از آشنایان دلهای ایرانیان یک لجنزاریست ، یک باتلاقیست که همه‌ی چیزها را توانند گرفت و در آن لجنزار ناپاک فروبرد. چنانکه بارها گفته‌ایم پس از اسلام در ایران راهها و کیشهای گوناگون بسیاری ـ از شیعیگری ، باطنیگری ، صوفیگری ، خراباتیگری ، جبریگری ، فلسفه‌ی یونان و مانند اینها ـ پدید آمده و سپس چون قرنها گذشته و تکانها برخاسته کم‌کم همه‌ی اینها بهم درآمیخته ، و اینست شما اگر دلهای ایرانیان را بشکافید خواهید دید از همه‌ی آن بدآموزیها در این دلها یادگاری هست. باورهای امروزی ایرانیان درهم‌آمیخته‌ی آن بدآموزیهای کهن آسیایی با بدآموزیهای نوین اروپاییست. بی‌شُوَند [=بی‌سبب] نیست که آنها را لجنزار ناپاک می‌خوانیم.

اکنون سخن در آنست که با این حالِ ایرانیان ، یک آسیب بزرگی که برای ما پیش تواند آمد همینست که مردم با آموزاکهای ما نیز همان رفتار را کنند. باین‌معنی اینها را نیز بگیرند و در دلهای خود با دیگر پندارها و باورها درهم گردانند ، اینها را نیز گیرند و در آن لجنزار ناپاک فروبرند. این آسیب بزرگی برای ماست و اگر بجلوگیری نپردازیم همه‌ی کوششهای ما را هدر تواند گردانید. اینست می‌گوییم : یک نبرد دیگری باید کنیم.

با اینهمه کوششهایی که بکار برده‌ایم و رنجهایی که کشیده‌ایم به یک رشته کوششهایی نیز نیازمندیم که جلو این آسیب را گیریم.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 دفتر «دین و دانش»

🖌 احمد کسروی

📝 (دو از هشت)


ولی اینکه «زمین هزارها بلکه صدهزارها سال تهی بوده و پس از آن پیشتر گیاه و درخت روییده و زمان بس درازی گذشته تا چهارپایان پیدا شده‌اند و باز زمان بسیار درازی گذشته تا آدمی پیدا شده» ، اینها از روی دلیل است و می‌باید که اینها را بپذیریم و باور داریم ، و ما از اینجا به یک آگاهی بس گرانمایه‌ای می‌رسیم و آن اینکه جهان گام بگام پیش می‌رود و زمان بزمان بهتر و باشکوهتر می‌گردد ، و آدمی از نداشتن و ندانستن و نتوانستن آغازیده و بسوی داشتن و دانستن و توانستن آمده و گام بگام گرانمایه‌تر و آراسته‌تر گردیده. این یک آیین خداییست که ما اکنون می‌شناسیم و بیشتر کسان آن را نشناخته‌اند.

این خواست خداست که آدمی روزی همه لخت و تهیدست بوده و اکنون هزار افزار در زندگانی خود بکار برد. روزی ناتوان و زبون طبیعت بوده و امروز توانا گردد و بر طبیعت چیره درآید. روزی نه جهان را می‌شناخته و نه معنی زندگی را می‌دانسته و اکنون بهترین آگاهیها را دارد و بخردانه‌ترین راه را پیش گیرد.

ما چنانکه هستی خدا را از سنجیدن این جهان و گردش آن بدست می‌آوریم می‌باید خواست او را هم از آن راه بدست آوریم. بدانسان که درباره‌ی هستی خدا بافندگیهای بلهوسانه بیجا بوده ، درباره‌ی شناختن خواست او نیز بافندگیهایی که شده بیهوده است. ما در این باره گشاده‌تر و روشنتر سخن خواهیم راند.

جدایی دین با دانش در چگونگی آبادی زمین و پیدایش زندگی و زندگان نمی‌باشد و رفتار آن با دانش دشمنانه نیست تا اینها را نپذیرد. آن کسانی که اینگونه دانستنیها را نمی‌پذیرند [1] می‌باید پرسیدشان آیا پیشرفت دانشها و نتیجه‌هایی که از آنها بدست آمده با خواست خدا نبوده؟! اگر با خواست خدا بوده پس چگونه می‌خواهید اینها را نپذیرید؟! چگونه می‌خواهید دین با اینها دشمنی نماید؟! این چیزیست که جز بیخردانی بآن نخواهند گرایید.

دین با دانش پشتیبان همند و جدایی آنها از یکدیگر در جاهای دیگر می‌باشد. چیزهایی هست که دانش آنها را نتواند و باید دین انجام دهد. در همان تاریخچه‌ی تمدن یا پیشرفت زندگانی داستانی هست که مثل نیکی برای این گفتگو تواند بود و من اینک آن را یادآوری می‌کنم.

چنانکه گفته شد آدمی لخت و تهیدست باین جهان آمده و بدانسان که تاریخدانان می‌گویند روزگار بس درازی همچنان لخت و تهیدست زیسته تا کم‌کم پیش رفته ، و چه در دانش و چه در افزارسازی و چه در دیگر چیزها مایه اندوخته. ولی چه سودی از اینها می‌برده در جایی که همچون درندگان بنیاد زیستش زورآزمایی و چیرگی می‌بوده است و هر دسته‌ی تواناتری آهنگ ناتوانان کرده و بر سر آنان رفته و مردان را کشته و فرزندان را به یغما می‌برده است (2) و در نتیجه‌ی این رفتار هیچ دسته‌ای در یک جا نشیمن نمی‌گرفته‌اند و همواره آماده‌ی گریز می‌ایستاده‌اند تا اگر دشمنی از دور رو نمود بگریزند و خود را رها گردانند و بدینسان نه آبادی پدید می‌آمده و نه کشاورزی رونق می‌گرفته و نه مردمان روی آسایش و خشنودی می‌دیده‌اند و اینگونه می‌زیسته‌اند تا کسی یا کسانی برخاسته‌اند و بآنان یاد داده‌اند که بنیاد زیست آدمی نه زورآزمایی بلکه همدستی و پشتیبانی باید بود. بیگمان تا قرنها مردمان این را درنمی‌یافته‌اند و چنین می‌دانسته‌اند راه زندگی همانست که می‌دارند و بهتر از آن نتواند بود و خود را در آن کشاکش و تاخت و کشتار بیگناه می‌شمارده‌اند تا کسانی ـ یا بهتر گویم برانگیختگانی ـ برخاسته‌اند و بآنان یاد داده‌اند که آدمیان باید در یک جا زیند و برای این کار باید هر کسی نه تنها دربند آسایش خود بلکه دربند آسایش همگان باشد و توانا دست ناتوان را گیرد و دارا یاوری به نادارا کند و بدینسان دست بهم داده دربایستهای[مایحتاج] زندگی را آماده گردانند.

اینها امروز آسان می‌نماید و شاید همه آن را می‌دانند. ولی بیگمان هزارها سال گذشته که آدمیان نمی‌دانسته‌اند تا کسانی بآنان آموخته‌اند و زندگانی را بروی یک آیینی بنیاد نهاده‌اند و از همین زمان بوده که خاندانها به یکدیگر ایمنی یافته‌اند و هر دسته‌ای در جایی که بوده‌اند نشیمن گرفته‌اند و در آنجا خانه‌ها ساخته‌اند و باغها و کشتزارها پدید آورده‌اند و بدینسان آبادیها پدید آمده و کم‌کم شهرها پیدا شده و افزارسازی رونق گرفته و داد و ستد و بازرگانی آغاز یافته. یک کلمه بگویم آدمیان از بیابان‌نشینی و گریزانی رها گردیده و بزندگانی شهری که معنای تمدن هم آنست [3] رسیده‌اند. از اینجاست که ما می‌گوییم مغز تمدن همدستی مردم است و چنانکه گفتیم این آموزگاری که بیگمان از سوی برانگیخته یا برانگیختگانی رخ داده گام نخست دین بوده.


👇
🔹 پانوشتها :

1ـ در آغاز سخن گفتیم که ملایان و «متقدمین» برخی راستیهای بیچون و چرای دانشی را نیز نمی‌پذیرفتند. سنجه‌ی(=معیارِ) ایشان در پذیرفتن یا نپذیرفتنْ آن بود که ببینند آیا پیشینیان از آنها خبر داده‌اند یا نه. اگر از ایشان خبری نرسیده پس پذیرفتنی نیست ـ همان شیوه‌ای که کلیسا در برابر دانشها پیش گرفته بود. ـ ویراینده

2ـ چنانکه اینگونه زندگانی تا زمان ما بازمانده بوده و ما می‌توانیم از مردمان آفریکا و آمریکا مثلهای بسیار یاد کنیم.

3ـ پیمان پیشتر معنی تمدن را بازنموده. از روی آن همین شهرنشینی آسان پدید نیامده و پایه‌اش همان آموزاکهاییست(تعلیمات) که همدستی را به آدمیان آموخته و از دُژرفتاریهاشان کاسته. تمدن در عربی و سیویلیزاسیون در زبانهای اروپایی و شهریگری (یا مردمی) در فارسی همه از واژه‌ی شهر می‌آید. ـ ویراینده

———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📣 @PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
2ـ پیر سیمون لاپلاس
📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 یک نبرد دیگری که باید کنیم (چهار از پنج)


4ـ چگونه نبرد باید کرد؟!

خواهند پرسید : چگونه نبرد باید کرد؟.. چگونه از این آسیب جلو باید گرفت؟.. می‌گویم :

نخست باید آن کسانی را که سنگر عوض می‌کنند و پس از سالها هیاهو و ایستادگی چون شکست خورده‌اند این زمان از راه دیگری پیش می‌آیند بدنهاد و تیره‌درون شناخت و با آنان دشمنی بیشتر نمود. این رفتار ایشان دلیلست که درد آنان تنها نفهمیدن نیست ، و گرفتار خیمهای پست جداسری و خودفروشی نیز می‌باشند و اینست می‌خواهند همیشه گردنکشی کنند و همیشه با آمیغها دشمنی نمایند. این رفتارشان نیک می‌رساند که کمترین دلبستگی بتوده و پیشرفت کارهای آن نمی‌دارند.

شگفتست که برخی از آنان خود را لوس کرده بما چنین پیام می‌فرستند : «ما نیز بشما نزدیک شده‌ایم. شما تند می‌رفتید و ما میانه‌روی می‌کنیم». بدبختانِ پستنهاد ، می‌پندارند که آمیغها را توان با دلخواه خود بیش یا کم گردانید.

چندی پیش یکی از یاران می‌گوید : «فلان آخوند بما نزدیک شده او نیز از گنبدپرستی بد می‌گوید». گفتم : بما نزدیک نگردیده. بلکه از پافشاری[ای] که در گمراهی و بدنهادی دارد سنگر عوض کرده. مردک می‌خواهد دکان خود را از دست ندهد ، و چون می‌بیند ما آبروی کیشها را می‌بریم او نیز به بدگویی می‌پردازد. اگر او کسیست که بآمیغ گراید ، کسیست که زیان گنبدپرستی را بشناسد بایستی با ما هم‌آواز گردد و همدستی نماید.

یک نکته‌ی بزرگتر در این زمینه آنست که ما اینهمه رنج را بخود هموار می‌گردانیم و اینهمه می‌کوشیم برای آنکه دسته‌بندیها را از میان ببریم و همگی را به یک راه آوریم ، و این بدنهادان پافشاری می‌نمایند که جدا باشند و دسته‌بندی خود را نگاه دارند ، پافشاری می‌نمایند که هیچگاه بدیگران نپیوندند. اینست تا می‌توانند در برابر گفته‌های ما می‌ایستند ، و چون شکست می‌خورند و دیگر جای ایستادگی نمی‌بینند این زمان گفته‌های ما را برنگ دیگری انداخته باز بجدایی و ایستادگی می‌کوشند.

اینان آن ستیزه‌کاران و خیره‌رویانند که هیچگاه پروای توده و آسایش آن را ندارند و بیست ملیون مردم را قربانی خودخواهی و گردنکشی خود می‌کنند.

دوباره می‌گویم : اینان تیره‌درونتر و بدنهادتر از دیگرانند ، و ما نیز باید آنان را بدتر شناسیم و دشمنی بیشتر داریم ، و روزی که هنگامش رسد اینان را زودتر بکیفر رسانیم.

دوم : باید مرزی میانه‌ی پاکدینی و ناپاکدینی شناخت ، بدینسان که کسانی توانند از پاکدینان باشد که از هرچه نه پاکدینیست بیزاری جویند ، کسانی توانند از پاکدینان باشند که بیکبار مغزهای خود را از پندارهای پوچ و بیپای کیشها و دیگر بدآموزیها پاک گردانند.

اگر می‌خواهیم از کوششهای خود نتیجه برداریم راه اینست و جز این نیست. اینجا جای چشم‌پوشی نیست. آن کسانی که می‌خواهند گفته‌های ما را بپذیرند ولی از پندارها و نادانیهای خود دست برنداشته همه را بهم درآمیزند ، نه تنها از ما نتوانند بود ، کسی از ما نیز با آنان دوستی و آمیزش نتواند داشت.

ما پاکدینی آن را می‌دانیم که کسی پندارهای بیپا و آموزاکهای بیهوده و زیانمند را بیکبار رها کند و آمیغها و آموزاکهای سودمند را جانشین آنها گرداند.

بارها گفته‌ایم حوضی که پر از لجن و آبهای بدبو باشد اگر گلاب بروی آنها ریزند نتیجه نخواهد داشت و گلاب را نیز بدبو خواهد گردانید ، و چاره جز آن نیست که حوض را از لجنها پاک گردانید.

ایرانیان نیز باید دلهای خود را که لجنزاریست پاک گردانند و پس از آنست که پاکدین توانند بود.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
🔶 کوشاد تلگرام :

تا زمانی که دادگاههای صالحی به جرم سیاسی رسیدگی نمی‌کنند و جریان دادگاههای اینگونه متهمان نیز آشکار نیست ، ما بازداشت غیرقانونی و زندانی کردن متهمان سیاسی و محاکمه‌ی این دادگاهها را بیرون قانون و آدمیگری و برخاسته از خودکامگی می‌دانیم و به آن اعتراض داشته خواهان آزادی یا باری محاکمه‌ی آشکار ایشانیم.

کسانی از ما ایراد گرفته از بدزبانی نیز دریغ نمی‌کنند که برای چه هواداری از کسانی می‌کنید که آرمانهاشان ازآن شما بس دورست. اینان نمی‌فهمند که آزادی و حقوق مردم جدا از آرمان و اندیشه افرادست. اعتراض ما به پایمال شدن این حقوق و به زیر پا گزاردن آزادی و قانونهاست. اعتراض به خودکامگی است.

در زیر نامه‌ای که به دستینه‌ی بیش از هشتصد تن از کوشندگان سیاسی رسیده و درباره‌ی آقای ابوالفضل قدیانی است در اینجا می‌پراکنیم.
👇