پاکدینی ـ احمد کسروی
7.75K subscribers
8.57K photos
477 videos
2.28K files
1.75K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
📖 دفتر «دین و دانش»

🖌 احمد کسروی

📝 (سه از هشت)


از این مثل معنی درست دین و پیوستگی‌ای که میانه‌ی آن با دانش باید بود نیک روشن می‌شود. اکنون نیز دین را جز آن کاری نیست که معنی زندگی را روشن گرداند و راه آسایش و خرسندی[=سعادت] را بمردمان نماید. پیشرفتهایی که دانش را رو داده دین بآنها با دیده‌ی خشنودی می‌نگرد.

دین می‌گوید : جهان دستگاه بیهوده‌ای نیست. از سامان[=نظم] و آراستگی‌ای که در آنست پیداست که آفریدگاری آن را پدید آورده و خواستی از این آفرینش داشته. می‌گوید : آنچه شما درباره‌ی پیدایش کره‌ها می‌گویید ، و آنچه درباره‌ی آبادی زمین و پدید آمدن رُستنیها و جانوران و آدمیان پی یکدیگر ، از جستجو و آزمایش بدست آورده‌اید ، اینها همه بجای خود ، ولی می‌باید دانست که هیچ یکی بخود و بی‌پیشینه رخ نداده و همگی از روی خواست آفریدگار بوده.

می‌گوید : آنچه داروین و پیروان او درباره‌ی پیدایش رُستنیها و جانوران و جدا شدن آنها از یکدیگر گفته‌اند درست است ، نیز آنچه درباره‌ی نبرد زندگانی میانه‌ی رُستنیها و جانوران نوشته‌اند بجاست! چیزی که هست آدمی را بپای آنها نتوان برد. آدمی اگرچه از روی جان و تن با جانوران یکسانست ولی او تنها جان و تن نیست و یک دستگاه دیگری درو بنام روان و خرد هست که ارج[=قدر] آدمی از آنست و این دستگاه از نبرد و خودخواهی بیزار و همیشه خواهان نیکی و غمخواری دیگران است.

می‌گوید : باید زیست آدمیان از روی یک آیین بخردانه باشد وگرنه از آسایش و خرسندی بهره نخواهند دید. این کجراهی بسیار بزرگیست که آدمی را بپای دیگر جانوران می‌برند و راه زندگی او را نیز نبرد و کشاکش می‌انگارند. آدمی را به نبرد هیچ نیازی نیست و می‌باید ـ چنانکه درخواست روان و خرد است ـ راه زندگانی او غمخواری و نیکخواهی باشد.

اینهاست آنچه دین یاد می‌دهد ، و اینها چیزهاییست که دانش بآنها نمی‌رسد و ناگزیر باید از دین یاد گرفت.

می‌دانم این بر بسیاری گران خواهد افتاد و بآسانی آن را نخواهند پذیرفت. زیرا خواهند گفت یک رشته از دانشهای امروزی گفتگو از زندگانی و راه آن می‌باشد. دانشوران غرب چیزی را فرونگزارده‌اند و از سیاست و بازرگانی و دارایی و مانند اینها از هر یکی جداگانه گفتگو داشته‌اند و صدها دانشمندان در نتیجه‌ی کتابهایی که در پیرامون زندگانی (علوم اجتماعی) نوشته‌اند بنام گردیده‌اند. پس چگونه توان گفت که راه زندگی را ندانند و آن را از دین یاد گیرند.

لیکن ما هم بآسانی پاسخ توانیم داد. زیرا حال کنونی جهان بهترین گواه سخن ماست. امروز جهان به همان حالست که هزارها سال پیش در آغاز تمدن بوده. روشنتر گویم امروز نیز بسیار پیش رفته ولی راه بهره‌مندی از آن پیشرفت را نمی‌داند.

این پیشرفتی که در سیصد سال آخر ، جهان را بوده در هزارها سال نبوده. امروز آدمیان صدها افزارهای سودمند می‌دارند که پیشینیان نداشته‌اند و صدها آگاهی درمیانست که آنان را نبوده با اینهمه در بهره‌وری از آسایش و خرسندی از آنان کمتر می‌باشند.

این را بارها گفته‌ایم که اختراعهای بسیار شگفتی که اروپاییان کرده‌اند هر یکی بخودی مایه‌ی آسانی کارهاست و رویهم‌رفته رنج آدمی را ده بر یک (بلکه بیشتر) کمتر می‌نماید. آن راهی را که پیشینیان ده‌روزه می‌پیموده‌اند ما امروز در یک روز بلکه گاهی در یک ساعت می‌پیماییم. آن آگاهی‌ای را که با دست پیک بیست‌روزه می‌رسانیده‌اند ما امروز در یک دقیقه می‌رسانیم. آن بافتنی یا کاشتنی یا رِشتنی که آنان با دست ده‌روزه انجام می‌داده‌اند ما امروز یک‌روزه انجام می‌دهیم. از اینرو بایستی رنج ما امروزه ده‌یک رنج گذشتگان باشد. نیز با دانش و آگاهی‌ای که آدمیان راست امروز بایستی دشمنی و زیانکاری درمیانه بسیار اندک گردد. ولی آیا چنین است؟! آیا امروز رنج مردم کمتر و دشمنی و زیانکاری اندکتر می‌باشد؟!. همه می‌دانند که پاسخ وارونه می‌باید داد. در این روزگارِ ماشین مردم سختیها می‌بینند که در روزگار سنگی ندیده بودند. تاریخ چنین چیزی را سراغ ندارد که در سالی که از آسمان باریده و از زمین روییده هزاران کسانی از گرسنگی میرند و یا خود را کشند.

این چیزیست که خود اروپاییان خَستُوانند [(xastovãn) = مقر ، معترف] و همواره از آن می‌نالند. تا چند سال پیش این خود چیستانی بود که چگونه آنهمه افزارها مایه‌ی آسودگی نشده و بلکه بر رنج و گرفتاری افزوده است. کسانی انگیزه‌ی آن را در پیسیکولوژی می‌جستند. برخی تمدن را گناهکار گرفته آن را نکوهش می‌کردند و برای آدمی بازگشت بزندگانی ساده‌ی بیابانی را آرزو می‌کردند. بلکه بسیاری دسته بسته و با شیوه‌ای که برای زیست خود برگزیده بودند بآن بازگشت می‌کوشیدند.


———————————-
📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📣 @PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
3ـ چارلز داروین
📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 یک نبرد دیگری که باید کنیم (پنج از پنج)


5 ـ یکی از رازهای کار ما

این یکی از رازهای کار ماست که تا توانیم ریشه‌ی گمراهیها و نادانیها را براندازیم. این یکی از بایاهاییست که ما بگردن می‌داریم. آنچه را که در جنبشهای دیگری تاکنون نتوانسته‌اند ما به یاری خدا خواهیم توانست و این ورجاوند جنبش ما بیش از همه بهر پاکی جهان از گمراهیها و نادانیهاست.

در این گفتار روی سخنم بیش از همه با یارانست ، با پاکدینانست ، و آنان نیک می‌دانند که ما به چه کار بزرگی برخاسته‌ایم و به چه خواست بزرگی می‌کوشیم. امروز در جهان کاری بزرگتر از این کار ما ، و خواستی ارجمندتر از خواست ما نیست. ما نه تنها باین می‌کوشیم که ایران یا شرق را از گرفتاری رها گردانیم. خواست بزرگ ما آنست که جهان بهتر از این باشد که هست ، و جهانیان چند گامی در راه پیشرفت و بهتری بردارند.

اینست خواست بزرگ ما ، و برای آنکه در این کوششهای خود فیروز درآییم باید در کار خود استوار باشیم و سختگیری نشان دهیم. باید چشم‌پوشی سزا نشماریم. این کار ماست که جهان را از گمراهیها از هر گونه که باشد بپیراییم : این گنبدها را براندازیم ، بتخانه‌ها را ویران گردانیم ، کتابهای بدآموزی را نابود سازیم ، با هر گونه دسته‌بندی دشمن باشیم. اینها بایای ماست و باید در این زمینه پا فشاریم و استوار باشیم.

باید بگفته‌های خیره‌رویانه و بریشخندهای بیفرهنگانه‌ی ناکسان ارجی نگزاریم. باید پاسخ آنان را با مشت و سیلی دهیم. این ناکسان که سرمایه‌شان جز ریشخند و خیره‌رویی نیست به پاسخی جز مشت و سیلی نیاز نمی‌دارند.

آن داستان کتابسوزان که باین بیخردان گران افتاده و در پیش خود آن را تندروی می‌پندارند یکی از کارهای بسیار بایا و بسیار بجای ماست. ما که دانسته‌ایم سرچشمه‌ی درماندگی و بدبختی ایرانیان ـ بلکه سراسر شرقیان ـ این بدآموزیهای گوناگون و درهمیست که در کتابها و مغزها آکنده گردیده و این آمیغ در پیش چشم ما همچون آفتاب روشن گردیده ، و در نتیجه‌ی این دانستن صدها رنج و زیان را بخود هموار گردانیده بآن برخاسته‌ایم که به هر بهایی که بسر آید آن بدآموزیها را از میان بریم ، آیا چاره جز این می‌داریم که چنانکه مغزها را پاک می‌گردانیم آن کتابها را نیز سوزانیده نابود سازیم؟!. اگر این کار را نکنیم نه آنست که همه‌ی رنجهای خود را هدر گردانیده‌ایم؟!.

داستان این کتابسوزان ما داستان آن «پلشت‌روبی» است که پزشکان درباره‌ی تیفوس‌گرفتگان و دیگر بیماران می‌کنند. کسی که تیفوس می‌گیرد تنها بآن بس نمی‌کنند که به بیمارستانش برند و یا در همانجا به بهبودش کوشند ، بلکه در خانه‌ای که خوابیده گوگردی می‌سوزانند ، رختهای تنش را بخورد آتش می‌دهند ، و از هر باره می‌کوشند که ریشه‌ی میکرب را بکَنَند که دیگری نیز گرفتار نگردد ، و شما دیده‌اید که این کاری را که پزشکان از روی فهم و دانش می‌کنند فلان خاله کلثوم و بهمان نه‌نه سکینه نمی‌پسندند و تندروی می‌شمارند ، و اگر این خاله کلثوم و نه‌نه زهرا نیز چندان بیباک بودندی که با همه‌ی نافهمی و ناآگاهی در برابر پزشکان و پزشکی بالا افرازند ، و روزنامه‌ای بنام «نه‌نه شمل» [1] برپا گردانند آنان نیز زبان به ریشخند باز کرده چنین نوشتندی : «نه بآن شوری شوری نه باین بی‌نمکی».

ریشخند نادانان بدانایان تازگی ندارد. این در جهان همیشه بوده است که دانایانی از روی فهم و دانش بکوششهایی برخیزند و در راه یک نتیجه‌ی بزرگی تلاشها بکار برند ، و نادانان از کنار ایستاده بی‌آنکه خواست ایشان را بدانند و از کارهاشان آگاه باشند زبان بسرکوفت و ریشخند باز کنند. این در جهان همیشه بوده است.

(پرچم نیمه‌ماهه ـ سال یکم ـ شماره‌ی دهم ـ نیمه‌ی دوم مرداد ماه 1322)


🔹 پانوشت :

1ـ اشاره بروزنامه‌ی شوخی‌آمیزیست بنام باباشَمَل که آن روزها چاپ می‌شد.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
(از نوشتار بالا)
.
(از نوشتار بالا)
.
📖 دفتر «دین و دانش»

🖌 احمد کسروی

📝 (چهار از هشت)


در اینجاست که باید دانست دانش همه چیز را درنیابد. آنان که این را نمی‌پذیرند بگویند آیا دانشمندان اروپا در این باره چه نوشته‌اند و این چیستان را چگونه باز کرده‌اند؟! آنچه ما می‌دانیم همه درمانده و همه نکوهش از تمدن می‌کرده‌اند.

اگر فراموش نشده این سخنان بشرق نیز رسیده و کسانی در اینجا هم بنکوهش از تمدن برخاسته بودند. اینان بی‌آنکه معنی تمدن را بدانند در آغاز جنبش مشروطه هر چیز تازه‌ای را که از اروپا گرفته می‌شد از تمدن خوانده و ستایش سروده و بخود و بدیگران نوید[=وعده] داده بودند که ما چون اینها را می‌گیریم همه نیک خواهیم بود و کشور رو به پیشرفت خواهد نهاد. سپس که دیده بودند آن نویدها درست درنیامد و از آنسو دیده بودند اروپاییان از تمدن گله می‌نمایند این زمان زبان بنکوهش باز کرده بودند که هر بدی یا سختی که می‌دیدند چنین می‌گفتند : «چه باید کرد؟! اینها همه نتیجه‌ی تمدن است». بارها رخ می‌داد که یکی چون بگفتاری می‌پرداخت ستایش از تمدن و نکوهش از آن را بهم می‌آمیخت بی‌آنکه وارونه‌گویی خود را دریابد. (1)

بسیاری هم این را مایه‌ی برتری‌فروشی [2] گرفته بودند و چون انبوه مردم تمدن را می‌ستودند و سر هر سخنی نامش را بزبان می‌آوردند اینان با نکوهش آن خود را از مردم جدا می‌گرفتند و همینکه گفتگو می‌شد فیلسوفانه بسخنانی برمی‌خاستند.

ولی اینها همه گمراهیست. تمدن یا پیشرفت زندگانی بد نیست و افزارهای نوین اروپایی نیز بجای خود سودمند است. ولی برای زندگی آیین بخردانه‌ای می‌باید و این از نبودن آنست که این سختیها پیش آمده. ما این زمینه را در جای خود بسیار گشادتر نوشته‌ایم (3) و در اینجا بکوتاهی از آن خواهیم گذشت.

نخست یک مثلی یاد می‌کنم : چنین انگارید صد تن مرد در زمینی فرود آمده‌اند و می‌خواهند آنجا را آباد کنند و نشیمن گیرند و افزار کار همه‌گونه در دست می‌دارند. کنون اینان اگر تکه‌زمین هر یکی شناخته باشد و خود آنان همگی یکدل شوند و هر کدام دربند آسایش همگان باشد در زمان اندکی زمینها آباد گردد. ولی اگر رسد[=سهم] هر یکی شناخته نباشد و هر کدام براین کوشد که تکه‌ی بزرگتری را برای خود گیرد ناگزیر درمیانه کشاکش برخیزد و باهم بستیزه درآیند و آنچه یکی آباد کرده دیگران ویرانش سازند ، و بجای کوشش با طبیعت باهم زد و خورد کنند و افزارهایی که بایستی در کندن زمین و نشاندن درخت و افشاندن تخم بکار رود در شکستن سر و خستن [4] رو و کوفتن تن بکار رود و بدینسان رنج ده بر یک بلکه صد بر یک فزونتر شود.

این یک مثل ساده‌ایست و راستی آنست که آدمی در زندگانی به دو گونه کوشش نیاز دارد. یکی کوشش با طبیعت و برای بسیج دربایستهای زندگانی ، و دیگری کوشش با یکدیگر و برای نگهداری خود. روشنتر گویم آدمیان باید از یکسو زمین کارند و پارچه بافند و رخت دوزند و خانه سازند و با بیماریها بکوشند که خود نبرد با طبیعت می‌باشد ، و از یکسو نیز دشمنان را از خود دور کنند و خود را از فریب و نیرنگ نگه دارند و از همچشمان پس نمانند که خود نبرد با همجنسان می‌باشد. زندگانی هر کسی با این دو نبرد بسر آید.

لیکن از نبرد با طبیعت هیچ زیانی نیست و کارش نیز آسانست. بویژه پس از اختراعهای نوین اروپایی که آدمی را هرچه نیرومندتر گردانیده است. آنچه زیان دارد و سخت است نبرد با همجنسان می‌باشد. چنانکه بارها گفته‌ایم این نبرد اگر در رُستنیها و جانوران (بگفته‌ی دانشمند انگلیسی داروین) ناگزیریست در آدمیان ناگزیری نیست. در اینان می‌توان آن را هرچه کمتر گردانید و باشد که بیکبار بی‌نیاز از آن گردید. [5] ولی امروز آن بسیار فزون گردیده و سختی گرفته ، و ما اگر رنج آدمیان را صد شماریم تنها یکی از رهگذر کوشش با طبیعت می‌باشد و بازمانده از رهگذر کشاکش با همجنسان است.


👇
🔹 پانوشتها :

1ـ در جای دیگری آورده‌ایم که یکی از اروپادیدگان در انجمنی که برای گشایش بیمارستانی برپا شده بود سخن راند و نخست از پیشرفت پزشکی بسخن پرداخته ستایشهای پیاپی از تمدن نمود و سپس چون سخن از دغلکاریهای پاره‌ای پزشکان و داروفروشان راند اینها را نیز از تمدن دانست و ریشخند و نکوهش فراوان کرد.

2ـ برتری‌فروشی ، خودنمایی فزون و بیرون از اندازه است. ـ ویراینده

3ـ بخش یکم «آیین» بیشتر در همین زمینه است.

4ـ خستن = زخم اندک رساندن. ـ ویراینده

5ـ این اندیشه گرچه بیرونش ساده و روشن می‌نماید و بسیارند کسانی که به ارج آن پی نمی‌برند ولی اندیشه‌ای بنیادیست و یک راه روشنی را در باورها و در نتیجه در زندگانی پدید خواهد آورد. چگونگی آنکه در برخی فلسفه‌های غربی آنچه هیچگاه بآن راه نیافته همین اندیشه‌ی بظاهر ساده است. بسیاری از آنها آدمی را در زندگانی «ناگزیر» از نبرد با همجنسان می‌دانند. ماکیاولی از روی این برداشت زندگانی را نبردگاه نیرنگ و چیرگی نمودن دانسته‌ است. در جایی که آدمی را چنین نبردی ناگزیری نیست و رفتارهایش از روی «جبر» نمی‌باشد. برخی از آن فلسفه‌ها زندگانی را نبرد دارا و ندار ، توانا و ناتوان یا شایا (لایق) و ناشایا درمیان یک توده و برخی دیگر زندگی را نبرد میان توده‌ها شناخته. یکی دیگر ، سخن از نبرد یا برخورد «تمدنها» (دینها) رانده ،‌ آن دیگری زندگانی را نبرد طبقات باهم و پایان کشاکش را نیز در نابودی طبقه درمیان توده دانسته. باز دیگری بستگی مردم و حکومت را گونه‌ای از نبرد ستوده و آرمانش(هدف) از میان رفتن حکومت و دولت بوده.
این فلسفه‌ها سرشت دوگانه‌ی آدمی را نشناخته و او را «نیکی‌پذیر» ندانسته‌اند (هرچند این را آشکاره نگفته‌اند) و اینست برداشت سخنانشان «جبر» و ناچاری آدمی در رفتارهایش بوده‌ است. ـ ویراینده



———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📣 @PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 محمدعلی امام

🔸 ملایان شوشتر بخوانند (یک از چهار)


از چندی پیش برخی از ملایان شوشتر که میانشان کسانی از خویشاوندانم هم هست از اینکه من به راه پاکدینی پیوسته و کوششهایی در این راه می‌کنم در پشت سرم بدگویی می‌کنند و هرچه کسان پاکدل و غیرتمند خوزستان بیشتر باین راه رو می‌آورند و دست برادری و همراهی بما می‌دهند و در نبردی که با آلودگیها و پراکندگیها به یاری خدا آغاز کرده‌ایم فزونتر همراهی و همکاری می‌نمایند ، این ملایان در پیشِ عامیانی که هنوز یوغ بندگیشان را بگردن دارند بدگویی و بیفرهنگی را فزونتر می‌سازند! اینگونه بی‌فرهنگیها که جز از دلهای ناپاک و یا کسان نافهم سر نمی‌زند ، اگرچه در نزد ما کوچکترین ارزشی ندارد و نباید بآنها پردازیم ، لیکن چون برخی از این ناپاکان کار بی‌فرهنگی را به بیشرمی و بی‌آزرمی کشانیده‌اند برای آنکه خودشان بدانند در چه گمراهی[ای] فرورفته‌اند و نیز بیچارگانی که هنوز رشته‌ی بندگی آنان را از گردن نینداخته‌اند بفهمند که این آقایان روحانی چه هستند و این بدگوییهایشان چه انگیزه‌ای دارد باین گفتگو می‌پردازم.

آقایان : شما در شوشتر ، شوشتری که با آن زمین بارده و داشتن رودخانه‌ای چون کارون از برکت سر بسیاریِ آخوند و ملا اکنون ویرانه‌ی پرکثافتی است ، در نزد یکمشت عامیان بیچاره که پرده‌ی نادانی در جلو دانش و بینش ایشان فروهشته‌اید تا کورکورانه به هر جا آنان را دنبال خود کشید ، بالای منبرها و در نشستها از من بدگویی می‌کنید.

نخست باید بشما بگویم : از این نسبتهای خنده‌آور بمن هرچه بدهید از بدگویی و بیفرهنگی آنچه نمایید کوچکترین زیانی بما یا دیگر همراهان نخواهد رسانید. اگر شما در آن ویرانه‌سراهای شوشتر هنوز ندانسته‌اید ، من بگویم : بیش از صد سال است که «محاکم تفتیش عقاید» کشیشان در اروپا برافتاده و نیز سی‌وپنج سال است که «چماق تکفیر» ملایان در ایران با جانبازیهای غیرتمندانه‌ی آزادیخواهان و دار زده شدن شیخ فضل‌الله شکسته است. وانگهی چنانکه می‌دانید من مانند شما برای بدست آوردن روزی ، چشم بدست و کیسه‌ی عامیان ندوخته‌ام و از راه مفتخواری روزگار نمی‌گذرانم و دکان مردم‌فریبی باز ندارم تا از عامیان بترسم که چون شما و مانندگانتان از گفتن حق بیمی داشته باشم. می‌دانید : در گمرک کارمندم ، همان گمرکی که شما مفتخواران در جهان پندارتان کارمندانش را در ته آتش دوزخ جا می‌دهید.

در ماه رمضان گذشته که در تهران بودم یکی از آشنایانم می‌گفت : «دیروز آخوندی در بالای منبر گفت : مرد پارسایی در خواب دید قیامت برپا شده و او را برعکس امیدواری خودش بدوزخ کشیدند چون از گناهش که موجب این کیفر شده پرسید گفتند : چون فلان روز کودک یک گمرکچی را از دهن گرگی گرفته‌ای مستحق آتش دوزخ شده‌ای. از گوسالگان پای منبرنشین نیز هیچ کس از آخوند نپرسید برای چه گمرکچی‌گری موجب این کیفر است؟!. وانگهی اگر دستگاه خدا دستگاه چنگیزی هم باشد ، کودک خردسال را بگناه پدر گرفتن روا نیست».

پس این بی‌فرهنگی‌هایتان جز پستی و بی‌آزرمی خود شما را نخواهد نمود.

من در این گفتار گذشته از پرسشهایی که آقای کسروی بارها از بزرگانتان کرده‌اند و ایرادهای ریشه‌داری که پیاپی در این 12 ساله گرفته و آنان هیچ پاسخی نداده‌اند و حتا برای گرفتن پاسخ ، [آقای کسروی] کسانی را بمیانجیگری برانگیخته‌اند و آنان خویش را به نافهمندگی زده و از فرستادن پاسخ بازایستاده‌اند ، از شما که برخی هم خویشاوندان منید چند پرسش دیگری خواهم کرد. من در اینجا به پاس خویشاوندی از بردن نامها و نگاشتن تاریخچه‌ی زندگی شما خودداری می‌کنم. لیکن اگر به پرسشهایم پاسخ متکی بدلیل خردپذیر ندهید و یا بیکبار در کنج ویرانه‌ی خود ننشسته و زبان از بیشرمی نبندید آنچه باید خواهم نوشت و پرده‌ی تزویری که بر دیدگان یکمشت عامیان همشهریم فروکشیده‌اید خواهم درید. تا شما ، شما روحانیون پاکدل را نیک بشناسند و بروحانیت شما پی برند.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 دفتر «دین و دانش»

🖌 احمد کسروی

📝 (پنج از هشت)


کنون بنتیجه می‌آییم : اختراعهای اروپایی اگر همه در راه کوشش با طبیعت بکار رفتی همه سودمند بودی و آن نتیجه‌ای که درباره‌ی آسایش آدمیان از آنها چشم می‌داشتیم بدست آمدی. ولی درد اینجاست که بیشتر آنها در کشاکش آدمیان بکار می‌رود و اینست بجای سود ، زیان از آنها برمی‌خیزد.

نپندارید [1] سخن از جنگ و افزارهای جنگی می‌رانم. آنها بجای خود. همان اتومبیل و تلگراف و تلفن و مانند اینها را می‌گویم که در راه کشاکش بکار می‌رود. ببینید یک بازرگانی همینکه می‌بیند فلان کالا در تهران کم و گران شده تلگراف بنمایندگان خود در شهرهای دیگر می‌فرستد که هرچه از آن کالا در آنجاهاست برای او بخرند و بدینسان سود را از دست بازرگانان همه‌ی آن شهرها می‌رباید و اینست یک بازرگانی اگر می‌خواهد از دیگران پس نماند باید همیشه نه تنها هوشیار شهر خود بلکه هوشیار همه‌ی شهرها باشد و پیداست که همین کار رنج را فزونتر می‌گرداند.

اینکه در زمانهای پیشین آسایش بیشتر بوده و پس از جنبش دانشها و پیدایش اختراعها کمتر شده این در نتیجه‌ی چند چیز است :

نخست ، پس از جنبش دانشها و پیدایش اختراعها راه آزمندی بازتر گردیده و نبرد سختتر شده. در زمانهای پیش اگر یک تن آزمند بودی بیش از آن نتوانستی که باندازه‌ی دو یا سه تن کوشد و باندازه‌ی دو یا سه تن بهره برد. ولی اکنون در سایه‌ی ماشینها یک کس می‌تواند کار هزار کس را کند و باندازه‌ی هزار کس بهره اندوزد.

دوم ، میدان نبرد باین بزرگی نبوده. در آن زمان شهرها دور از هم می‌بود و یک افزارساز یا بازرگان تنها هوشیار شهر خود بایستی بود. ولی امروز همه‌ی شهرها بهم پیوسته و یک کشور همچون یک شهر گردیده و اینست هر بازرگان و افزارساز می‌باید هوشیار همه‌ی شهرها باشد تا از دیگران بازپس نماند.

سوم ، در آن زمان بیشتر مردم دیندار می‌بودند و دینها آیینی برای زندگی بدست مردم می‌داد. بویژه اسلام و مسیحیگری که دستورها برای همدستی و غمخواری بسیار می‌داشت و پیروان خود را براستی و درستی و نیکوکاری وامی‌داشت و از آز جلو می‌گرفت. اینها در مردم بسیار کارگر[=مؤثر] می‌بود و از سختی کشاکش می‌کاست. ولی چنانکه می‌دانیم چون دانشها رواج گرفته دینها سست گردیده و مردم دسته دسته از آن رو گردانیده‌اند و ناگزیر آیین همدستی بهم خورده و زندگی براه دیگری افتاد. سپس نیز فلسفه‌ی داروین و فلسفه‌ی مادی [2] با تندی در همه جا پراکنده شده و اینها چنانکه می‌دانیم بزندگی معنای دیگری می‌دهد و آن را جز نبرد زندگان نمی‌داند و جدایی میانه‌ی آدمیان و جانوران نگزارده بهمه درس چیرگی و ناتوان‌کشی می‌دهد. اینها بیش از همه کارگر افتاده و خوی آز را در دلها بیدار گردانیده و چون کسی به پاسخ برنخاسته زیانش هرچه فزونتر گردیده.

اینهاست چیزهایی که رنج زندگی را بیشتر گردانیده. چه از رویهم‌رفته‌ی اینها کار کشاکش میانه‌ی آدمیان سختی گرفته و کنون بهنگامی که مردم در شهرها آرام نشسته‌اند و بهم می‌زیند سخت در نبردند و بزیان هم می‌کوشند. هر کسی از ایشان می‌کوشد بدارایی افزاید و از خوشیهای جهان بهره بیشتر یابد و دربند دیگران نیست.

اینست راز آنکه در این دو قرن آسایش در جهان کمتر گردیده. اینست درد ، و ما چون آن را دانستیم درمان را هم توانیم دانست. برای آنکه آسایش بیشتر گردد نخست می‌باید معنی جهان و زندگی را روشن گردانید و معنی آدمیگری را بازنمود و پندآموزیهایی که فلسفه‌ی مادی پدید آورده پاسخ گفت و خوی آز را سست گردانید و از توانایی انداخت. دوم یک آیین بخردانه‌ای بنیاد نهاد که میدان چیرگی و آزمندی را تنگتر گرداند و راه کوشیدن و زیستن را بروی هر کسی باز دارد. اینست چاره و این کاریست که می‌باید دین انجام دهد.

می‌باید گفت دانش کار خود را کرده و کنون نوبت دین است که کار خود را کند. یا می‌باید گفت غرب کار خود را انجام داده و کنون نوبت شرق است که کار خود را انجام دهد. ما چون از آیین زندگی در جای دیگری سخن رانده‌ایم و نیز خواهیم راند (3) ، در اینجا بآن نمی‌پردازیم. در اینجا بعنوان مثل آن را یاد کردیم.

در این گفتار می‌خواهیم پیوستگی دین را با دانش روشن گردانیم و کوتاهِ سخن سه چیز است :

نخست ، دین را با دانش نه جنگ باید بود. [4]

دوم ، دانش جهان را بی‌نیاز از دین نگرداند.

سوم ، جهان در پیشرفت است و دین هم باید در پیشرفت باشد.

این سه نتیجه است که می‌خواهیم و اینها هر یکی زمینه‌ی بس ارجداریست. اگرچه بسیاری اینها را نمی‌پذیرند و از در ایستادگی می‌آیند ولی راستی جز از اینها نیست. ما درباره‌ی آن یکم و دوم تاکنون سخنان بسیار رانده‌ایم و اینجا نیازی بگفتار نیست ، ولی سوم را می‌باید روشنتر گردانیم.


👇
🔹 پانوشتها :

1ـ پنداشتن (پنداریدن) = خیال کردن. ـ ویراینده

2ـ درباره‌ی فلسفه‌ی مادی یا مادیگری بنگرید بکتاب «در پیرامون روان» و دفتر «در پیرامون مادیگری» ـ ویراینده

3ـ کتاب «راه رستگاری»

4ـ باید بود (bud) = (سبک شده‌ی) باید بودن. ـ ویراینده


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📣 @PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 محمدعلی امام

🔸 ملایان شوشتر بخوانند (دو از چهار)


اینک پرسشها :

1) شما در این کشور چه کاره‌اید؟ در برابر نان و دیگر خوراکها که می‌خورید ، رختها که می‌پوشید ، خانه که می‌نشینید ، و دیگر دربایستهای زندگی که از آنها بهره می‌برید و هر یک ساخته و پرداخته‌ی دست صدها رنجبر است ، چه احتیاجی از احتیاجات توده را برمی‌آورید؟ آیا کسی که در کشوری زیست می‌کند و از دسترنج دیگران برخوردار می‌شود و خود کاری ، کاری که احتیاجی از احتیاجهای زندگی توده را برآورد ، انجام نمی‌دهد مفتخوار نیست؟!. آیا آنچه خورد و پوشد و نوشد بر او ناروا نمی‌باشد؟!..

بسا برخی از شما که نافهمانه بجهان از دریچه‌ی چشم صد سال پیش می‌نگرید یا زیرکان و فریبکارانتان در برابر این پرسش بگویید : ما کارهای دین را راه می‌بریم یا بگفته‌ی خودتان «حفظه‌ی دین» هستیم. در این صورت من می‌پرسم : چرا در آغازهای اسلام ، در روزگاری که اسلام راست هنوز درمیان مسلمانان فرمانروا بود ، همان اسلامی که شما بنام آن ، دستگاه مفتخواری و برتری‌فروشی درچیده و با این کار زشت ریشه‌اش را برانداخته‌اید ، چرا چنین گروهی درمیان مسلمانان نبوده؟ چنین گروهی که در رخت و کلاه و ریش و عصا خودشان را از توده جدا گیرند و بمردم برتری فروشند و پی کسب و کاری نروند. چرا تا هنگامی که دین چنین «حفظه‌ای» نداشت و اسلام بسادگی و پاکی نخستین بود این دین پیروان خود را که در نخست تیره‌های پراکنده‌ی زبونی بیش نبودند بفرمانروایی جهان آنروزی رسانیده ، و از هنگامی که شما «حفظه‌ی دین» پدید آمدید و دستگاه دینفروشی گستردید اینهمه پراکندگی میانه‌ی مسلمانان راه یافت و اندازه‌ی خواری و زبونی دین بجایی رسیده که امروز پیروان آن در سرتاسر کشورهای اسلامی از مراکش گرفته تا ملایو [نام پیش کشور مالزی] و از دریاچه‌ی اورال تا دریای هند همگی در زیر دست دولتهای زورمند آسیا و اروپایند و حالی که آنان دارند خودتان بچشم می‌بینید که از حال جهودان بسیار پستتر و سختتر است. اگر شما «حفظه‌ی دین» هستید چرا باین گرفتاری پیروان اسلام دل نمی‌سوزانید. چرا بچاره‌ی آن نمی‌کوشید؟! پس «حافظ بودنتان» را برای کی نگاه داشته‌اید؟ آیا برای روزی که توده‌ی این کشور چون بومیان استرالیا و سرخ‌پوستان آمریکا بکلی نابود شده باشند؟!.

اگر بگویید : ما پند می‌فروشیم (وعظ می‌کنیم و مزد می‌گیریم) می‌گویم : آیا هنوز ندانسته‌اید که پندفروشی خود گناه بزرگی است؟! گناهی است که آمرزیدنی نخواهد بود. وانگهی از این پندفروشی چند صدساله‌تان چه سودی بدست آمد تا باز هم بآن ادامه دهید و چشم داشته باشید دانایان از شما پشتیبانی کنند؟!.. این با بودن هزارها دکان پندفروشی است که اینهمه دروغ و دغل و ناپاکی و دورویی در این توده راه یافته و مردم در لجنزار پست‌خویی تا گلو فرورفته‌اند! پس سود این پندفروشیها چیست؟! آری راست می‌گویید : یک نمونه از دینی که یاد می‌دهید این بود که پارسال هنگام شیوع بیماری تیفوس و تیفوئید مردم را در شوشتر و دزفول به روضه‌خوانی واداشتید یا بسینه‌زنی و نخل‌بندی واداشتید و در رامهرمز و آبادان به طاق‌بندی برانگیخته و خودتان چون کاهنان بتخانه‌های آشور و بابل از نادانی عامیان بسودجویی برخاسته با دعافروشی و طلسم‌فروشی و آب دعافروشی و حتا آب دهن‌فروشی کیسه‌ی بیچارگان را تهی ساختید!. اگر به شُوند این اجتماعها زمینه‌ی انتشار بیماری هرچه فزونتر شد و گروهی نابود شدند ، چیزی بود که شما روحانیون پاک‌سرشت بآن اهمیتی ندادید. این یک نمونه از دین‌آموزیتان می‌باشد که شما و همردگانتان بتوده یاد می‌دهید. اما بزرگترانتان در برابر دستگاه پادشاهی بی‌مسئولیتی که در نجف و قم برپا دارند ، با افسوس بسیار باید خَستُوان باشند که جز پرداختن رساله و نوشتن قانونهای پیچاپیچ بدعبارت در «نجاسات» کاری انجام نمی‌دهند. دیگر اگر دیکتاتوری بمردم چیره بشود این جانشینان امام را کاری نیست ، اگر بیگانگان مرز کشور را بشکنند و خواربار بیچارگان را ببرند این آقایان «حفظه‌ی دین» نباید بآن پردازند ، تنها باید زکات گیرند ، خمس گیرند ، حق امام گیرند ، و در برابر این مالیاتهای گزاف قانون «مطهرات» نویسند!.

بگفته‌ی یک تن از تیزهوشان معلوم نیست پانزده‌ملیون مردم چند هزار متخصص «رساله‌نویسی» لازم دارند و در برابر چنین «متخصص» بی‌ارجی چند ملیون پول در سال باید بپردازند؟!.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 دفتر «دین و دانش»

🖌 احمد کسروی

📝 (شش از هشت)


می‌دانم کسانی از خواندن آن رنجیدگی خواهند نمود ولی باید دید چه می‌گویند؟!. آیا جهان در پیشرفت نبوده و نیست؟! این را چگونه توان گفت؟! گذشته از تاریخ که می‌نماید آدمی از لختی و تهیدستی آغازیده و کم‌کم باین حال رسیده ما خود می‌بینیم که روز بروز زندگی آراسته‌تر می‌گردد و افزارهای نوین بسیار پدید می‌آید. آیا اینها را می‌توان نادیده انگاشت؟!

شاید کسانی اختراعهایی را که در این دو قرن شده و جنبشی در زندگی پدید آورده از خدا ندانند. آری چنین کسانی فراوانند و چنان می‌پندارند که اینها بخود و بخیره[=بیجهت] پیش آمده و اینست آنها را دشمن می‌دارند. ولی این یک اندیشه‌ی عامیانه‌ایست. چنین تکانی در جهان بی‌خواست خدا چه‌سان[=چطور] تواند بود؟!

نپندارید می‌گویم همه‌ی کارها از خداست و همچون جبریان آدمیان را در کارهای خود ناچار می‌شمارم. من در جای دیگری نیز گفته‌ام آدمی در پذیرفتن نیک و بد آزاد است و به هر کاری که می‌خواهد تواند برخاست ، چیزی که هست انجام آن در دست خودش نیست. مثلاً شما می‌توانید آهنگ سفر کنید ولی چه‌بسا اتومبیل پیدا نشود و نتوانید بروید و یا بروید و در راه برف آمده جلوتان را گیرد. اینست آنچه ما درباره‌ی چاره‌داری و ناچاری آدمی می‌دانیم و ساده‌ترین و درستترین سخن در آن باره می‌باشد.

در اینجا هم آن می‌خواهیم که پیشرفت و جنبش جهان در چند صد سال آخر چیزی نیست که از آن و این توان شمرد و بیرون از خواست خدا دانست. اگر این جنبش و پیشرفت در دست آدمیان بودی از روز نخست بآن برخاستندی.

بارها گفته‌ایم در زمانهای باستان انبوهی از مردمان در جهان دو دستی را در کار دانستندی. یکی برای نیکیها و دیگری برای بدیها ، و همیشه در برابر یزدان ، اهریمنی و یا در برابر روشنایی ، تاریکی و یا در برابر خدا ، بَعْلَزَبُولی [1] برپا داشتندی. بسیاری نیز این جهان را از خدا نشمردندی.

این کهنه‌نادانی بهمه‌ی کیشها راه یافته و در بیشتر دلها (دانسته و نادانسته) جا گرفته ، و اینست بسیاری از آنان با اینجهان دشمنی نمایند و گفتگو از آن را با دین و خداپرستی ناسازگار دانند و برخی چندان پافشاری در این باره می‌نمایند که گفتگوهای ما را که از این جهان و زندگانی در آن می‌نماییم برنمی‌تابند و بیباکانه زبان بخرده‌گیری باز می‌کنند. هم اینانند که پیشرفتی را که در زمینه‌ی دانشها رو داده و افزارهای نوینی پیدا شده از خدا نمی‌شمارند. در همه‌ی کشورها در آغاز پیدایش راه‌آهن و تلگراف و تلفن و اتومبیل و مانند اینها دینداران از آنها دوری جسته‌اند. راه‌آهن چون در اروپا رواج گرفت کشیشان آن را پدیدآورده‌ی شیطان می‌ستودند و هر گونه دشمنی می‌نمودند ، و آن را شنیده‌اید که یکی از ملایان تبریز از نشستن در اتومبیل خودداری می‌کرده است.

لیکن اینها همه کجیست. می‌باید بیگفتگو همه‌ی این پیشرفتها را از خدا دانست و ما چون آنها را با آگاهیهایی که از راه کاوشهای تاریخی و از روی دانشها (آگاهیهایی که در آغاز گفتار بازنمودیم) بدست آورده‌ایم پهلوی هم می‌گزاریم دو چیز را آشکار می‌بینیم :

یکی اینکه آفریدگار جهانیان را به یک راه پیشرفتی انداخته و چنین خواسته که آن راه را گام بگام پیمایند.

دیگری آنکه آینده‌ی جهان پرشکوهتر و ارجدارتر از گذشته‌ی آن خواهد بود.

اینها چیزیست که ناگزیر باید پذیرفت و برای گریز از آنها راهی نیست و چون اینها پذیرفته شد نتیجه آن خواهد بود که دین نیز در پیشرفت باشد ، زیرا دین دستور زندگانیست و ناگزیر باید با زمان همگام باشد. دوباره می‌گویم : امروز جهان دیگر شده و صدها چیز نوین پیدا گردیده و چه درباره‌ی شناختن خدا و دانستن معنی جهان ، و چه در پیرامون آیین زندگانی بگفتنیها و یاددادنیهای دیگری نیاز افتاده. ما اگر در این زمینه بسخن پردازیم رشته بس دراز باشد و اینست تنها به یکی دو مثالی بس می‌کنیم.


🔹 پانوشتها :

1ـ بَعْلَزَبُول را انجیل سرکرده‌ی دیوها یاد کرده (برای مثال لوقا 11 : 15 ، 18 و 19). تلفظهای جدایی نیز برای این نام در نوشته‌ها هست. ـ ویراینده


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📣 @PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸