پاکدینی ـ احمد کسروی
7.75K subscribers
8.57K photos
477 videos
2.28K files
1.75K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 محمدعلی امام

🔸 ملایان شوشتر بخوانند (سه از چهار)


2) شما داستان کتابسوزان را دستاویزی گرفته و از اینکه ما کتابهایی را سوزانده‌ایم سخت خشمگین شده‌اید. براستی جای بسی افسوس است که شما خود را علما (دانشمندان) می‌نامید و در سن چهل‌سالگی و پنجاه‌سالگی هنوز معنی کتاب را ندانسته‌اید!

برای اینکه به این نادانی خود پی برید نخست به شناسانیدن کتاب می‌پردازم : کتاب چندین برگ کاغذ یا پوست یا آجر است (مانند کتابهای کتابخانه‌ی آشور بانیپال که در ویرانه‌ی شهر اور [1] پیدا شده) که بر آنها اندیشه‌هایی نوشته شده باشد. ارج کتاب از آنجاست که بوسیله‌ی آن می‌توان بی‌آنکه نیازی به بودن صاحب آن افکار باشد افکار نوشته شده در کتاب را به هر جا و هر کس و نسلهای آینده رسانید. پس کتاب مانند دیگر وسائل وسیله‌ایست که اگر در جای نیک بکار برده شود سودمند است و اگر در جای بد بکار رود زیانمند می‌باشد. پس کتاب بخودی خود یا بگفته‌ی شما «فی نفس الامر» ارجی ندارد و اگر در آن اندیشه‌های سودمندی نوشته شده باشد ، اندیشه‌هایی که بزندگی آدمیانه‌ی توده‌ها سود دهد ارجدار خواهد بود. برعکس اگر در کتاب افکار پست و اندیشه‌های شومی نوشته شده چون وسیله‌ی بازماندن و پراکنده شدن اندیشه‌های زشت و زیان‌آور خواهد شد بسیار پست و بی‌ارج است. اکنون اگر چنین کتابهای سراسر زیانی از دوره‌های تاریکی بازمانده و فریبکاران و بدخواهانی آنها را در راه نابودی این توده بکار می‌برند ، آیا باید برای جلوگیری از زیان آنها به نابود کردن اینگونه کتابها پرداخت یا نه؟!

اگر بگویید : آنچه در کتابی نوشته شده نیک است و باید نگاه داشت براستی وای بر نادانی شما ! وای بر نادانیتان که از نادانی لرهای کوه‌نشین ، که هر چند برگ کاغذ را در جلدی دیدند قرآن پنداشته و بر آن سوگند می‌خورند ، کمتر نیست. اگر این دلیل را بپذیرید آنگاه آیا ما حق نداریم بگوییم : بدگویی شما نشانه‌ی فریبکاری و پستنهادی است؟ آیا نشانه‌ی این نیست که شما آقایان روحانی به بلندی نام آفریدگار ارزش نمی‌دهید؟ نشانه‌ی این نیست که شما بهیچ اندیشه‌ای پابندی ندارید و تنها در اندیشه‌ی گرمی دکانهای خویش هستید؟

آقایان روحانی! من از شما می‌پرسم اسلام از شاعری نکوهش کرده. شما براستی اگر معنی دین را می‌دانید و غم توده را می‌خورید ، چرا از شاعران بیهوده‌گو نکوهش نکردید؟ چرا توده را از پرداختن باین کار بازنداشتید؟ این با بودن هزاران مانندگان شما است که صدها هزار شعر در دروغ ، تملق ، هزل ، میخوارگی ، جبریگری و حتا بیفرهنگی نسبت بآفریدگار سروده شده و چاپ گردیده ، و حتا شعرهای بیشرمانه‌ی خیام و قاآنی و ایرج‌میرزا در خانه‌های خود شما راه یافته.

آقایان دیندار ! بچه‌بازی گذشته از اینکه در نزد خرد بسیار پست و نکوهیده است ، کیفر آن در دین ، همان دینی که شما بنام آن نان می‌خورید ، از کوه پرت کردن مرتکب می‌باشد. از آنسوی این با بودن شما است که باب پنجم گلستان که شرح این بی‌ناموسی پست است در مدرسه‌ها به پسران و دختران این توده درس داده می‌شود و شما گذشته از اینکه بجلوگیری برنخاستید پسران و دختران خودتان را از خواندن آن بازنداشتید! [2]

آقایان ، دروغ‌سازی بسیار کار زشتی است و در قرآن حتا افسانه‌های باستانی (اساطیر الاولین) به نکوهیدگی یاد شده ، شما چگونه از اینهمه رمانهای شرم و عفت بر- باد- ده بجلوگیری نکوشیدید و باری توده را از خواندن آنها منع نکردید؟ آقایان روحانی! شما از رواج این زشتیها و مانندهای آنها هیچ جلوگیری نکردید بلکه برای آنکه دکانهایتان از گرمی نیفتد در برابر آنها روی خوش نشان دادید ، و اکنون که ما بجلوگیری از آسیب این پستیها برخاسته و بکندن ریشه‌ی آنها کمر بسته‌ایم از در همدستی با ما پیش نیامدید بجای خود ، از این کوششهای خداپسندانه نکوهش می‌کنید! براستی آفرین بر روحانیت شما آفرین بر خداپرستی شما !.


👇
🔹 پانوشتها :

1ـ شهر باستانی Ur در جنوب میانرودان در عراق کنونی.

2ـ پیش از جنبش مشروطه دهها سال بلکه بیشتر گلستان کتاب درسی بود. پس از آن در مدرسه‌های تازه که جای مکتبخانه‌ها را گرفت ، بخشهایی از آن را درس می‌گفتند. سپس که کتابهای درسی نوشته شد ، باز تکه‌هایی از آن را بکتابهای نوآموزان وارد کردند.

بیخردی و پستی سران «وزارت جلیله‌ی معارف» (آموزش و پرورش کنونی) از آنجا دانسته می‌گردد که گلستان را با همان باب پنجمش بعنوان جایزه به نوجوانان می‌دادند و کسی باک از زشتی این کار نمی‌کرد.

لیکن سپس که کسروی بخرده‌گیری از آن پرداخت ، برای آنکه از زشتی گلستان بکاهند ، باب پنجم آن را «سانسور» کردند و با این کار بزبان حال فهماندند : ما بداوری خرد گردن نخواهیم گزارد ، تنها آنگاه که ناچار شویم یک سنگر پس خواهیم نشست.

اکنون دهها سال است گلستان را با باب پنجم سانسور شده چاپ می‌کنند ولی آیا ایرادها بگلستان تنها به باب پنجمش بوده؟!.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 دفتر «دین و دانش»

🖌 احمد کسروی

📝 (هفت از هشت)


در هزار سال پیش کارها همه با دست بودی و دشواری از این راه درمیان نبودی ولی اکنون که ماشینها پدید آمده چند دشواری از آن پیش آمده. زیرا یک تن که با دستیاری ماشین کار هزار تن را انجام می‌دهد نهصدونودونه تن بیکار و از زندگی بی‌بهره می‌ماند و نتیجه آن می‌شود که ملیونها کسان گرسنه می‌مانند و دسته و سپاه می‌بندند ، و از آنسوی گندم و دیگر خوردنیها خریدار پیدا نمی‌کند و دارندگان ناگزیر شده بدریا می‌ریزند. این زیان آشکار آنست و زیان نهانش اینست که جُربُزه[=استعداد] و شایستگی خدادادی از کار افتاده و ارج دارایی را شده ، و این خود نابسامانی بزرگی در کار جهانست و آسیب بزرگی را دربر می‌دارد.

اگر بشماریم اینگونه دشواریها از ده بیشتر است و آیینهای کهن چاره‌ای را برای اینها نمی‌دارد و نمی‌بایست دارد. فرمانرواییها که امروز کشورها نیازمند است با فرمانرواییهای ساده‌ی پیشین درخور سنجش نیست و امروز نشدنیست که یک فرمانروایی با زکات کارهای خود را راه برد.

زندگانی امروزی در برابر زندگانی هزار سال پیش همچون شهر در برابر روستا می‌باشد و کسانی که می‌خواهند جهان امروز با آیینهای کهن راه رود درست مانند اینست که کسی قانونی را که برای آبادی و آسایش روستاها گزارده شده بخواهد در شهرها نیز روان گردد.

در نتیجه‌ی همین نارساییست که کسانی چنین می‌گویند : دین برای آبادی آنجهانست و برای اینجهان ، مردم خود هرچه می‌خواهند بکنند. ولی این سخن از چندین راه نادرست است :

نخست ، چنانکه گفته‌ایم اینجهان و آنجهان بهم پیوسته است و تا این یکی آباد نباشد آن یکی آباد نخواهد بود. این سخن بدان ماند که یکی به پسر خود گوید : «تو در رفتار و کردار آزادی ، هرچه می‌خواهی می‌کن ، ولی نیکو باش» ، و این نداند که کسی که در کردار و رفتار دلخواه خود را بکار می‌بندد او چگونه نیک باشد؟!..

دوم ، اگر مردم می‌توانند بسر خود نیک از بد و سود از زیان بازشناسند چرا یکباره از دین بی‌نیاز نگردند و اگر نمی‌توانند چگونه در کار اینجهان آزاد باشند؟! اینها همه از آنست که کسانی اینجهان را ازآنِ خدا نمی‌شناسند.

سوم ، این سخنیست که دینها بویژه دین اسلام از آن بیزار می‌باشد. در اینجاهاست که می‌گوییم : بچند دروغ دست می‌یازند تا یک راست را نپذیرند.

بسخن خود بازمی‌آییم : این نارسایی کمی آن آیینها نیست و جای هیچ ایرادی نمی‌باشد. این زمانست که پیش رفته و همه چیز را دیگر گردانیده. این خواست خدای آفریدگار است که جهان را بدینسان راه می‌برد.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📣 @PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 محمدعلی امام و احمد کسروی

🔸 ملایان شوشتر بخوانند (چهار از چهار)


3) در یک ماه [و] نیم پیش آخوندی که عمر خود را با بیکاری و مفتخواری گذرانیده بود مرد. شما نزدیک یک ماه مردم عامی زبان‌بسته را در این روزگار سخت از کار و پیشه بازداشته به سینه‌زنی و روضه‌خوانی واداشته و در کوچه‌های پرخاک و کثافت شوشتر بجست و خیزهایی مانند جست و خیزهای وحشیان آفریقا ، بنوای دهل و سرنا ، برانگیختید!

من می‌پرسم : این جست و خیزهای وحشیانه چه دلیل خردپذیری می‌دارد و جز در نزد وحشیان جنگلی کجا نشانه‌ی چیزی تواند بود؟! اگر گویید نشانه‌ی سوگواری است ما می‌گوییم کی و در کجا چنین رسم زشتی در اسلام بوده است؟!. وانگهی پایگاه این آخوند از پایگاه خود پیغمبر یا امام علی که بالاتر نبوده پس چرا یارانشان در مرگ آنان بچنین نمایشهایی برنخاستند ، و در کوچه‌ها و بازارها گِل بسرمالان دسته نبستند و براه نیفتادند؟!. اگر این کارها که عامیان را بآنها وامی‌دارید ثواب دارد ، چرا از خودتان حتا یک تن هم لخت نشدید و گل بسر نمالیدید و سینه نزدید و جست و خیز نکردید؟!. شما که روحانی هستید و به پندارتان در ثوابکاری پیشوایید و با این نام برتری می‌فروشید چرا از این ثوابکاری بازایستادید؟! مرگ خوبست اما برای همسایه؟!

آقایان : گفتنی بسیار است و اگر من تاکنون چیزی ننوشته‌ام از آنست که نمی‌خواهم وقتمان باین کشاکشهای بیهوده تلف شود. زیرا در شما نه آن راستی‌پژوهی است که بدلیل گردن گزارید و نه آن دلسوزی که غم بیچارگی مردم خورید.

آقایان ! این گفتگو را در اینجا به پایان می‌رسانم و چشم براه می‌مانم تا ببینم در برابر این ایرادها چه خواهید گفت و چه خواهید کرد.

اهواز ـ محمدعلی امام


پرچم : آقایان ملایان بدانند که این پرسشهایی که امروز از آنان می‌شود و پاسخ نمی‌توانند داد ، (و زیرکانه خود را به ناشنیدن می‌زنند) یک روزی خواهد رسید که ناچار باشند باین پرسشها پاسخ دهند. آری یک روز داوری بزرگی با این مردمفریبان در پیشست و خدای آفریدگار بیش از این مهلت بسیاهکاران نخواهد داد.

(پرچم نیمه‌ماهه ـ سال یکم ـ شماره‌ی یازدهم ـ نیمه‌ی یکم شهریور ماه 1322)


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
88%
آری
3%
نه
9%
نه ، علتش را برایتان می‌نویسم.
📖 دفتر «دین و دانش»

🖌 احمد کسروی

📝 (هشت از هشت)


دوباره می‌گویم : کسانی از اینها خواهند رنجید ، ولی آیا چه می‌توانند کرد؟!.. آیا جهان بدلخواه آنان می‌گردد؟!.. آیا توانند جهان را بحال هزار سال پیش برگردانند؟!.. یا توانند از مردم جدا گردیده خود بآیین هزار سال پیش زیند؟!.. از رنجیدگی بی‌انگیزه و از گفتگوهای بیهوده چه نتیجه بدست آید؟!.. از ایستادگی بر نادانی چه سود برخیزد؟!.. اگر این راست است که خدا باید جهان را راه برد و جهانیان را درمانده و گمراه نگزارد چه جای آن رنجیدگی می‌باشد؟!.

می‌گویند : شما سخن بزرگ می‌رانید. می‌گویم : بنام خدای بزرگ می‌رانم.

می‌گویند : شما همه چیز را دیگر می‌سازید. نه دربند علم کلامید و نه ارجی بباورهای مردم می‌گزارید. می‌گویم : این راست است ، ولی آن سخنی که تاکنون براست نگفته‌ایم کدامست؟!..

در همین گفتار ما بچند زمینه‌ی بسیار ارجداری درآمده‌ایم که هم به نواندیشان (یا بگفته‌ی خود متجددین) و هم بکهنه‌پرستان (متقدمین) پاسخ داده‌ایم و بهیچ دسته نگراییده‌ایم با اینحال شما هرگز لغزشی پیدا نخواهید کرد و هرچه گفته‌ایم همه راست می‌باشد.

ما بسیار آرزومندیم کسانی در این زمینه چیزهایی نویسند و آنچه می‌اندیشند بازنمایند. در جاهای دیگری این را در پاسخ بدخواهان و برای بستن زبان آنان می‌نویسیم. ولی در اینجا خواستمان نه آنست و راستی را از خوانندگان می‌خواهیم که در این زمینه اندیشه‌ی خود را بازنمایند. اگر گفته‌های ما را براست می‌دارند بنام گواهی پاکدلانه و برای راه نمودن بدیگران از نوشتن بازنایستند. اگر ایرادی می‌اندیشند بنام پرسش و برای آنکه پاسخ داده شود و هیچ تاریکی نماند از گفتن خودداری ننمایند. ما نه تنها نخواهیم رنجید و خشنود نیز خواهیم گردید ...


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📣 @PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 باید دشنام را نیز معنی کنیم (یک از دو)


بارها می‌شنویم در نشستی گفتگو از نوشته‌های ما بمیان آمده و کسی در آنجا دشمنی نشان داده و بهایهوی پرداخته ، و چون گفته شده شما ایرادتان بنویسید بفرستیم در پیمان یا در پرچم بچاپ رسد و پاسخ داده شود چنین گفته است : «من نمی‌خواهم دشنام بشنوم». نیز بارها شنیده‌ایم کسانی می‌گویند : «دارنده‌ی پیمان بشعرا دشنام می‌دهد». همچنین بارها شنیده‌ایم کسانی بنام نیکخواهی و پندگویی چنین می‌گویند : «شما که می‌نویسید : نمی‌فهمید ، نمی‌دانید ، نادانید ، بیخردید و مانند اینها بمردم برمی‌خورد. اینها را ننویسید».

در چند سال پیش در مهنامه‌ی ارمغان زیر عنوان «ادبیات» شعرهای هجوآمیز انوری را با کلمه‌های زشت آن چاپ می‌کرد ، و در همان حال می‌نالید و چنین می‌نوشت : «دارنده‌ی پیمان به حافظ و سعدی دشنام داده است». آن دشنامهای زشت انوری عنوان «ادبیات» دارد ، ولی ما که می‌گوییم : «سعدی و حافظ یاوه‌گو بوده‌اند» یا جمله‌هایی را از اینگونه بکار می‌بریم «دشنام» شمرده می‌شود. آنهمه لعن و نفرین و بدگوییها که در کتابهای ملایان درباره‌ی مردان بزرگی همچون عمر و ابوبکر و دیگران نوشته شده ، و آن لعنت‌نامه‌های خواجه نصیر و دیگران «تولاّ» و «تبرّا» نام دارد ولی ما اگر بگوییم : «آن ملایان تیره‌درون و نادان بوده‌اند» ، این دشنامست و باید به گله و ایراد پردازند. در اینجاست که می‌گوییم : باید دشنام را هم معنی کنیم. در اینجاست که هر کسی باید بشیوه‌ی «داوری» ایرانیان آشنا گردد.

در این داوری «حقایق» کمترین ارجی را ندارد و تنها کینه و دلخواه است که کارگر تواند بود. هر کسی از یک سخنی بدش آمد نام آن دشنامست و از هرچه خوشش آمد نام آن «ادبیات» یا «تبرّا» یا مانند اینها می‌باشد.

ما نمی‌دانیم کسانی که «حقایق» را نمی‌فهمند (مثلاً زیان شعرهای حافظ و خیام را که همچون زهر کشنده است درنمی‌یابند ، از آسیب این کیشهای پراکنده ناآگاه می‌باشند ، پس از هزاروسیصد سال هنوز سخن از خلافت ابوبکر یا علی می‌رانند و صد مانند اینها که بارها شمرده‌ایم) ، ما اگر بخواهیم این نافهمی آنان را یاد کنیم و آگاهشان گردانیم آیا جز جمله‌های «نمی‌فهمید» یا «نمی‌دانید» افزار دیگری داریم؟!. اگر ما بچنین کسانی نام «نادان» یا «بیخرد» گزاریم آیا دشنام داده‌ایم؟!.

فسوسا اینان نمی‌دانند که «دشنام» آن نامیست که بدروغ و برای توهین (نه برای فهمانیدن یک معنایی) ، بکسی گفته شود. نمی‌دانند که هر جمله‌ای یا نامی که بکسی برمی‌خورد دشنام نیست. مثلاً کلمه‌ی «دزد» به هر کسی گفته شود باو خواهد برخورد. ولی این کلمه در همه جا دشنام نیست. آری اگر کسی آبرومند و درستکار است و شما بدروغ و برای توهین او را «دزد» خوانید دشنام داده‌اید و او را سزد که از دست شما بدادخواهی برخیزد. ولی اگر کسی کالای شما را دزدیده است و شما می‌خواهید این کار او را بفهمانید و می‌گویید : «این دزد است و کالای مرا دزدیده است» این دشنام شمرده نخواهد بود. اگر چنان بودی که به هر کسی «دزد» گفتند دشنام باشد پس بایستی «ادعانامه»ها که در دیوانهای جنایی خوانده می‌شود یا حکمهایی که دادگاهها می‌دهند دشنامنامه نامیده گردد.

چیزیست بسیار روشن : شما اگر به یک آدم بافهمی بگویید : «خر است» دشنام می‌باشد. ولی اگر یک خر چهارپایی را «خر» نامید ، یا به یک آدمی که فهم و خرد خود را از دست داده راست و کج و سود و زیان نمی‌فهمد بگویید : «همچون خر نافهمست» دشنام نباشد. این برای فهمانیدن معنی است.

این ایراد را که بهانه‌جویان بما می‌گیرند بت‌پرستان عرب به بنیادگزار اسلام گرفته‌اند. چون آن مرد بزرگ به بت‌پرستان ایراد گرفته می‌گفت : «چیزی را که با دست خود می‌تراشید چگونه می‌پرستید؟!..» یا می‌گفت : «چگونه می‌پرستید بچیزی که نه سودی بشما تواند رساند و نه زیانی؟!..» و آنان از پاسخ درمانده می‌گفتند : «یسب آلهتنا» (بخدایان ما دشنام می‌دهد). در حالی که آن مرد بزرگ حقایق را بازمی‌نمود و معنیهایی را می‌فهمانید و هیچگاه دشنام نمی‌داد. اینکه در قرآن گفته شده : «شما و هر آنچه جز خدا می‌پرستید سوزاک [1] دوزخست» با همه‌ی تندی زبانش ، و با همه‌ی برخوردی که به بت‌پرستان می‌داشت دشنام نمی‌بود ، بلکه حقیقت را بازمی‌نمود.

👇
در قرآن درباره‌ی کسانی که گردن بدلیل نگزارده بروی باورهای بیپا و زیانمند خود ایستادگی می‌نمودند می‌گوید : «آنان همچون چهارپایانند بلکه گمراهتر از چهارپایانند». این سخن با این تندیش دشنام نبوده ، بلکه یک حقیقت بسیار استواری را روشن می‌گرداند ، چنانکه ما نیز بارها گفته‌ایم ، ارج آدمی و آن جایگاه والایی که درمیان آفریدگان می‌د‌ارد با فهم و خرد اوست ، با راستی‌پژوهی و نیکخواهی اوست. کسانی که فهم و خرد را از دست داده‌اند که بدلیل گردن نمی‌گزارند و با حقایق نبرد می‌کنند و با نادانیهای خود جلو فیروزی و آسایش توده‌ها را می‌گیرند ـ چنین کسانی ارج آدمیگری را از دست داده‌اند و اینست جدایی میانه‌ی آنان با گاوان و خران نمی‌باشد. بلکه اینان از گاوان و خران بدترند. زیرا چنانکه گفته‌ایم : گاوان و خران از نخست بی‌بهره از فهم و خرد بوده‌اند ولی اینان فهم و خرد را داشته و در سایه‌ی نادانیهای خود آن را بیکاره گردانیده‌اند.

این از راه خشم و توهین نبوده که قرآن آن کسان را چهارپا (یا انعام) نامیده بلکه بدتر از چهارپا شمرده. بلکه از روی حقیقت بوده. نیز در نتیجه‌ی همین حقیقت بوده که دستور کشتن آن کسان را می‌داده. یک آدمی را نباید کشت و نسزد کشت. ولی چنان کسانی که ارج آدمیگری خود را از دست داده بودند می‌سزید که بکشند و می‌بایست که بکشند.

در قرآن جمله‌هایی تندتر از اینها هست : «داستان او همچون داستان سگست که اگر بار کنی (یا باو بتازی) لَه‌لَه کند ، و اگر رهایش کنی له‌له کند» ، «همچون داستان خر که کتابها را بار برد». ابولهب عموی بنیادگزار اسلام و خود مرد آبرومندی می‌بود. در قرآن با نام و نشان باو و زنش نکوهش و نفرین رفته است.

قرآن درباره‌ی بت‌پرستان یا مشرکین می‌گوید : «بیگمان مشرکان ناپاکند و پس از اینسال دیگر بمسجد حرام نزدیک نگردند».

اینها و مانند اینها هیچکدام دشنام نیست و برای فهمانیدن معنیست. نوشته‌های ما نیز همین حال را می‌دارد و ما هیچگاه دشنام نداده‌ایم و نبایستی دهیم و هرچه نوشته‌ایم معنی راستش را خواسته‌ایم.


🔹 پانوشت :

1ـ سوزاک = آنچه سوزد : همچون هیزم ، نفت و هرچه از اینگونه است.
نام آن بیماری ، درست آنست که سوزاناک باشد. نک. کتاب زبان پاک.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
(از نوشتار بالا)
.
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»

🖌 ویراینده

📝 سخنی از ویراینده (یک از یک)


این کتاب یکی از ارجدارترین نوشته‌های احمد کسروی است که بآلودگی بسیار بیمگین «ادبیات» درمیان توده‌ی ایرانی می‌پردازد.

نویسنده از هنگامی که مهنامه‌ی پیمان را بنیاد گزاشت ، روزهای پنجشنبه و نیز یکم ماهها نشست داشته که خوانندگان مهنامه و آشنایان می‌آمدند و در پیرامون گرفتاریهای توده و دیگر زمینه‌ها سخنانی می‌راندند و یا ایرادهای خود را بازمی‌نمودند.

در پرمایگی آن نشستها همین بس که هفت تای آن چنین کتابی پدید آورده.

از نُه سال پیش از چاپ این کتاب گفتگو در زمینه‌ی شعر و «ادبیات» در پیمان آغاز می‌شود. چندین گفتار در آن باره نوشته شده و در مهنامه به ده‌ها ایراد پاسخ داده می‌شود. این گفتگوها در روزنامه‌ی پرچم نیز دنبال شده و از آنها یک دفتر بنام «حافظ چه می‌گوید؟» نیز پدید آمده بچاپ می‌رسد.

بکسانی که نوشته‌های کتاب را مخالف باورهایشان می‌یابند یادآوری می‌کنیم که به یک بار خواندن آن بس نکنند. این کتاب همچون دیگر نوشته‌های نویسنده از روی جستجو ، فهم و اندیشه فراهم آمده. چون مطالب نو و بگوشها ناآشناست می‌باید با اندیشه و دقت خوانده شده و در هر موضوعی بداوری خرد بازگشت و فریب هیاهو را نخورْد.

کتاب خود گویا و رساست. اینست ما بسخن دیگری نیاز ندیده خوانندگان را با یک رشته حقایقی که در جای دیگری نمی‌توان یافت تنها می‌گزاریم.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📣 @PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 باید دشنام را نیز معنی کنیم (دو از دو)


از آنسوی بهانه‌جویانی که این ایراد را می‌گیرند اگر نیک اندیشیم در همین کارشان چند آلودگی و بدی درهم می‌باشد ، و این بهانه‌جوییشان نیز یک چیز ساده‌ای نمی‌باشد. بارها گفته‌ایم اینان دردهاشان بهم آمیخته و هر نادانی که از آنانی سر می‌زند ریشه‌ی ژرفی می‌دارد ، و برای آنکه سخن نیک روشن گردد ریشه‌ها یا انگیزه‌های همین بهانه‌جویی را بازمی‌نمایم :

نخست : چنانکه گفتیم اینان معنی راست دشنام را نمی‌دانند و اگر بدانند پروایی بآن نمی‌دارند. هر سخنی که بآنان برخورَد دشنام است ، ولی خودشان هرچه گفتند دشنام نیست. شما بارها دیده‌اید در اتوبوس و یا در خیابان دو تن باهم کشمکش می‌کنند و دشنامها می‌دهند ، و با اینحال ، یکی بدیگری می‌گوید : «مردکه دشنام چرا می‌دهی؟!.».

تنها درباره‌ی دشنام نیست. در هر زمینه داوریشان چنینست. ما فراموش نکرده‌ایم صدها کسان در زمان رضاشاه در روزنامه‌ها یا در سخنرانیها یا در پارلمان بآن شاه چاپلوسیهای بی‌اندازه می‌نمودند و همانکه آن شاه افتاد هر کسی خود را بکنار گزاشت و بدیگران ایراد گرفت که چرا آن چاپلوسیها را می‌کردید؟!.

یکی از آنان با یک حال سادگی می‌گفت : «من مجبور بودم آن ستایشها را می‌کردم فلان و بهمان چه می‌گویند؟!».

هنوز آن کشاکش از میان نرفته و امروزها درمیان روزنامه‌های تهران همان سخنان درمیانست و هر یکی بدیگری می‌گوید : من مجبور بودم شما چرا آن چاپلوسیها را می‌کردید؟!.

دوم : این یک بهانه‌ای در دست بهانه‌جویانست که بیکبار درنمانند و زبانشان بریده نشود. کسانی که در برابر گفته‌های ما کمترین پاسخی نمی‌دارند و از آنسوی گردن براستیها نیز نمی‌توانند گزاشت این یک دستاویزی در دست ایشانست. آقای مسعود از تبریز می‌نویسد : فلان مرد در نشستی می‌گفت من برخی ایرادها به نوشته‌های پیمان و پرچم دارم. گفتم : هر ایرادی دارید بنویسید. گفت من نمی‌خواهم دشنام بشنوم. یک مردی که نیروی راستی‌پرستی را از دست هشته و در برابر حقایقی باین ارجداری و باین روشنی ایستادگی نشان می‌دهد حالش ناگفته پیداست. از اینسوی چون باو فشار آورده می‌گویند هر ایرادی دارید بنویسید برای آنکه شکست بخود راه ندهد آن بهانه را پیش می‌آورد. این در نزد خودخواهان بسیار ارجدارست که شکستی بخود راه ندهند. آنان را ما نیک می‌شناسیم. به هر زبونی و پستی و بی‌آزرمی تن توانند درداد و از هر سرفرازی چشم توانند پوشید ، ولی از سخن بیپایی که گفته‌اند نتوانند بازگشت ، و به نافهمی خود نتوانند خستوید.

سوم : این یک گونه دلداریست که بخود می‌دهند. در پیش خود چنین می‌گویند : نه ! ما که در حقیقت نادان و بیخرد نیستیم. اینها را که پیمان و پرچم می‌نویسد دشنام است. اینست ما نیز می‌گوییم : کج فهمیده‌اید و شما راستی را نادان و بیخردید ، نه آنکه ما دشنام داده باشیم.

چهارم : آنان تا توانند از دشمنی کردن و کارشکنی نمودن بازنایستند ، و این نیز یک عنوانیست که جوانان ساده‌درون را دلسرد گردانیده از ما جدا سازند. در نشستها می‌نشینند و در نزد جوانان چنین عنوان می‌کنند : چرا نویسنده‌ی پرچم دشنام می‌دهد؟!. هر سخنی دارد بنویسد مردم بخواند و بپذیرند. یکی نمی‌گوید : پس چرا تاکنون نپذیرفته‌اید؟!. نمی‌گوید : یکی از سخنانی که نویسنده‌ی پرچم دارد همانست که ناپاکی و تیره‌درونی شما را بفهماند. اینها نیز حقایقست که باید گفته شود.

(پرچم نیمه‌ماهه ـ سال یکم ـ شماره‌ی یازدهم ـ نیمه‌ی یکم شهریور ماه 1322)


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»

🖌 احمد کسروی

📝 یار پنداری شاعران ایران (یک از یک)


پیکره‌ی شگفتی که در زیر دیده می‌شود یار پنداری شاعران ایرانست. آن «تشبیه‌»‌هایی که شاعران از اندامهای یار کرده‌اند ،‌ اگر راست گرفته شود ، چنین تندیسه‌ای از آنها پدید خواهد آمد.

میرزا علی‌اکبر صابر شاعر قفقازی تشبیه‌های شاعران ایران را در یک غزل ترکی گرد آورده و برای هویدا گردانیدن آنها این نگاره را کشیده که ما از دیوان او برداشته‌ایم. شعرهای خود صابر اینهاست :

ای آلنک آی ، یوزک گونش ، ای قاشلاروک کمان!

جیران گوزوک ، قارشقه خطک ، کاکلک ایلان!

آلما چنه‌ک ، چنه‌کده زنخدان ، درین قویو

کیپریکلرک قامش ، دوداقک بال ، تنک کتان

بوینوک صراحی ، بوی بوخونک براوجا چنار

اندامک آق گوموش ، یگاقک قرمزی انار

خالک یوزنده بوغدا ، باشوکده ساچک غراب

قاه... قاه... غریبه گولملی‌سن خانمان خراب!!

چون در چند سال پیش در پیمان پیشنهاد کردیم ، برخی از شاعران فارسی هم در آن باره شعرهایی گفتند که از همه بهتر اینهاست :

گفت با من ز شاعران یک تن کی تو را ملک شاعری درخور

چونکه در راه شاعری نبود چاره از عشق یار سیمین‌بر

من برآنم که دل دهم به بتی با قد سرو و طلعت چو قمر

روی او ماه‌رفته بر سر سرو قد او سرو داده ماه ثمر

زلفکانش چنانکه زاغ سیاه فکند سایه‌ی ماه را بر سر

گیسوانش فی‌المثل چنان ماری که برون گشته زاغ را از پر

و اندر اطراف سرو قامت او حلقه زن گشته تا میان کمر

چشمش از ابروان کشیده کمان وندر آن راست کرده تیر نظر

وآن دو گونه چنان دو حقه‌ی نار بدل مرد و زن فکنده شرر

لب لعلش بسان غنچه‌ی گل که از آن خورده خلق خون جگر

هم ز اطراف غنچه‌ی لب او قند ریزد بر آبگین ساغر

ساغر آبگینه‌اش گردن که بود در میان سرو و قمر

الغرض دلبری چنین باید که دهم دل به این چنین دلبر

لیک دل هرچه جستجو کرده است زین چنین دلبری نجسته اثر

گفتمش ای سفیه لایعلم ای گرفتار وهم مستنکر

دلبری این چنین که می‌طلبی از جهان وجود نامده بر

جز که اندر مجله‌ی پیمان نقش او کرده‌اند و رو بنگر

(صفحه‌ی پیش از متن چاپ نخست در پیرامون «ادبیات»)


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📣 @PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
(روی جلد چاپ نخست در پیرامون «ادبیات»)