آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
91%
آری
9%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»
🖌 احمد کسروی
📝 نشست یکم : معنی «ادبیات» و تاریخچهی آن واژه (سه از هشت)
یک داستان شیرینتر از آن از شاهعباس است که چون بیادم آمده میباید یاد کنم : شانی نام شاعری ، شعرهایی در ستایش امام علیبیابیطالب گفته بوده برای شاهعباس میخواند. یک بیتش این بوده :
اگر دشمن کشد ساغر و گر دوست
بیاد ابروی مردانهی اوست
شاه از این بیت بیاندازه خشنود گردیده دستور میدهد کیسههای زر میآورند و شاعر را در کفهی ترازو گزارده باندازهی سنگینی خودش زر باو میدهد. شاعران بَرو رشک میبرند و هر یکی بآرزوی چنان صلهای شعرها میگوید. از جمله عجزی نام شعرهایی میگوید و روزی که شاهعباس باصطبل رفته بوده خود را بآنجا رسانده شعرهایش میخواند و گله میکند که به شانی چنان دهشی رفته و با زر کشیده شده. شاه میگوید : چون در اصطبل هستیم بهتر است تو را هم با سرگین بکشیم.
این نمونهی دیگری از هوسبازیهای پادشاهان شعردوست بوده. در یک جا از یک بیت خوشش آمده شاعر را با زر میکشد ، و در یک جا میخواسته شاعری را با سرگین کشد. در جایی که رشتهی کار در دست هوس بود بهتر از این نتواند بود.
داستان شیرین دیگری هم از کریمخانست. کریمخان از دیگران خردمندتر میبوده. میگویند : شاعری بنزد کریمخان آمد و قصیدهای که در ستایش او گفته و چاپلوسیها نموده بود خواند و بپایان رسانید. کریمخان آواز داد : «کُرَه ، صد تومان باین شاعر بدهید». شاعر خشنود گردیده سری فرود آورد و بیرون آمد. ولی پیش هر کس رفت پولی گیرد نتیجه ندید. بنزد کریمخان بازگشته گله کرد که کسی پول نداد. کریمخان گفت : «کُرَه ، تو دروغهایی گفته بودی و خواندی و ما خوشمان آمد. ما هم دروغی گفتیم که تو خوشت بیاید ، دیگر پول چیست؟!.»
چون سخن از پادشاهان رفت یادی هم از فتحعلیشاه کنیم. در زمان این شاه شعر در ایران برواج خود افزود. ولی نه از آن راه که مردم بآن ارج گزاردهاند. بلکه از اینرو که خود آن پادشاه و پسرانش خود شاعر میبودهاند و شعر میسرودهاند.
بسیار شنیدنیست که فتحعلیشاه که هشتصد و نهصد زن در حرمخانه و چند صد فرزند بزرگ و کوچک در سراسر کشور را میداشته و میبایسته بهمهی آنها رسیدگی کند و از آنسو کشوری درمیان همسایگانی همچون روس و انگلیس راه برد ـ با همهی آنها فرصت بدست آورده و اندیشه بکار برده قافیهبافی و شعرسازی میکرده است که دیوانی از خود بنام «دیوان خاقان» یادگار گزارده است.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📣 @PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🖌 احمد کسروی
📝 نشست یکم : معنی «ادبیات» و تاریخچهی آن واژه (سه از هشت)
یک داستان شیرینتر از آن از شاهعباس است که چون بیادم آمده میباید یاد کنم : شانی نام شاعری ، شعرهایی در ستایش امام علیبیابیطالب گفته بوده برای شاهعباس میخواند. یک بیتش این بوده :
اگر دشمن کشد ساغر و گر دوست
بیاد ابروی مردانهی اوست
شاه از این بیت بیاندازه خشنود گردیده دستور میدهد کیسههای زر میآورند و شاعر را در کفهی ترازو گزارده باندازهی سنگینی خودش زر باو میدهد. شاعران بَرو رشک میبرند و هر یکی بآرزوی چنان صلهای شعرها میگوید. از جمله عجزی نام شعرهایی میگوید و روزی که شاهعباس باصطبل رفته بوده خود را بآنجا رسانده شعرهایش میخواند و گله میکند که به شانی چنان دهشی رفته و با زر کشیده شده. شاه میگوید : چون در اصطبل هستیم بهتر است تو را هم با سرگین بکشیم.
این نمونهی دیگری از هوسبازیهای پادشاهان شعردوست بوده. در یک جا از یک بیت خوشش آمده شاعر را با زر میکشد ، و در یک جا میخواسته شاعری را با سرگین کشد. در جایی که رشتهی کار در دست هوس بود بهتر از این نتواند بود.
داستان شیرین دیگری هم از کریمخانست. کریمخان از دیگران خردمندتر میبوده. میگویند : شاعری بنزد کریمخان آمد و قصیدهای که در ستایش او گفته و چاپلوسیها نموده بود خواند و بپایان رسانید. کریمخان آواز داد : «کُرَه ، صد تومان باین شاعر بدهید». شاعر خشنود گردیده سری فرود آورد و بیرون آمد. ولی پیش هر کس رفت پولی گیرد نتیجه ندید. بنزد کریمخان بازگشته گله کرد که کسی پول نداد. کریمخان گفت : «کُرَه ، تو دروغهایی گفته بودی و خواندی و ما خوشمان آمد. ما هم دروغی گفتیم که تو خوشت بیاید ، دیگر پول چیست؟!.»
چون سخن از پادشاهان رفت یادی هم از فتحعلیشاه کنیم. در زمان این شاه شعر در ایران برواج خود افزود. ولی نه از آن راه که مردم بآن ارج گزاردهاند. بلکه از اینرو که خود آن پادشاه و پسرانش خود شاعر میبودهاند و شعر میسرودهاند.
بسیار شنیدنیست که فتحعلیشاه که هشتصد و نهصد زن در حرمخانه و چند صد فرزند بزرگ و کوچک در سراسر کشور را میداشته و میبایسته بهمهی آنها رسیدگی کند و از آنسو کشوری درمیان همسایگانی همچون روس و انگلیس راه برد ـ با همهی آنها فرصت بدست آورده و اندیشه بکار برده قافیهبافی و شعرسازی میکرده است که دیوانی از خود بنام «دیوان خاقان» یادگار گزارده است.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📣 @PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
89%
آری
6%
نه
6%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
🔸 بیهوده دست و پا میزنند (1) (یک از شش)
بهنگام چاپ این شماره گفتاری از آقای علی باستانی از خوزستان رسید که چون در این شماره جا باندازهی آن نمانده چاپش را بشمارهی دیگر میگزاریم ولی میباید در پیرامونش چند سخنی بنویسیم :
در یکی از شمارههای «آموزش و پرورش» که مهنامهی رسمی وزارت فرهنگست گفتاری بخامهی دکتری (دکتری که ما نامش را ندانستهایم ولی پیداست که با همهی عنوان دکتری از خرد بیبهره است) زیر عنوان «دفاع از ادبیات ایران» بچاپ رسیده که آقای دکتر بهواداری از شعر و شاعران پرداخته ، و یک رشته سخنان پوچ و شعرهای بیفرهنگانهای را از این شاعر و از آن شاعر گنجانیده از جمله در برابر گفتههای ما و ایرادهایی که بشاعران میگیریم چنین گفته است :
«باید یقین داشت که در باب شعر و ادب در اشتباهند و هنوز به تفاوت طرز فکر و بیان شاعرانه با روش و گفتار فلسفی و دینی و اخلاقی و عملی پی نبردهاند»
و باین سخن آقای دکتر است که میخواهیم پاسخی نویسیم :
ما چون بگفتههای شاعران و به یاوهگوییهای آنان ایراد گرفته میگوییم : «سخن چه نظم و چه نثر بهنگام نیاز باید بود و سخنی که از روی نیاز نباشد یاوهگویی بشمار است و دور از خرد میباشد» ، میگوییم : «اینکه کسانی تنها بنام قافیهبافی بشعرسرایی پرداخته عمر خود و دیگران را هدر گردانیدهاند کار بیخردانه کردهاند» ، میگوییم : «چیزیست بسیار آشکار : هر کسی در این زندگانی بکوشد نتیجه خواهد برد و با سرفرازی خواهد زیست ، و هر کسی که نکوشد تهیدست و زبون خواهد گردید ، و سعدی و حافظ و دیگر شاعران ایران چیزی باین آشکاری را درنیافتهاند و در شعرهای خود که تنها برای قافیه جفت کردن سرودهاند آشکاره دم از جبریگری زده میگویند کوشش را نتیجه نتواند بود» ، میگوییم : «این گفتههای سعدی و حافظ و خیام که سراپا بدآموزیست گذشته از اینکه نشان نادانی و نافهمی ایشانست یاد دادنش بجوانان جز کشتن غیرت و جربزهی ایشان نتیجه ندارد و این که امروز میکنند دشمنی آشکار با تودهی ایرانست».
این ایرادها و مانند اینها که گرفتهایم در برابر آنست که آقای دکتر آن جملهها را نوشته و مقصودش آنست که این سخنان خردمندانه که شما میگویید و آن ایرادها که از دیدهی سود و زیان توده میگیرید آنها اندیشههای فلسفی و دینیست. شاعر «طرز فکرش» جداست و از پابستگی بسود و زیان توده و از پیروی به خرد آزادست. اینست خواست آقای دکتر و این خواست را دیگران نیز بارها به رخ ما کشیدهاند.
اینست ما میپرسیم : دلیل این سخن چیست؟!.. چرا باید شاعر از پیروی به خرد و از پابستگی بسود و زیانِ توده آزاد باشد؟!.. چه شده که چنین شده است؟!.. آنچه ما میدانیم اینست که خدا برای شناختن نیک و بد و سود و زیان ، خرد بآدمیان داده است که همگی باید پیروی از آن کنند. نیز کسانی که در یک تودهای زندگی میکنند باید پابستگی بسود و زیان آن توده داشته خود را در هوسبازیها آزاد ندانند. اینها چیزهاییست که ما تاکنون دانستهایم و اکنون میشنویم که آقای دکتر و دیگران میگویند شاعر از این بندها آزاد است. اینست میپرسیم چرا؟!.. به چه دلیل؟!..
زمانی سیدها چنین ادعا میداشتند که خود را از هر بندی آزاد میشماردند و هرچه دلشان خواستی میکردند اکنون مانند آن دعوا را از شاعران میشنویم.
من از دکتر میپرسم : اگر مانند همین بهانه را که شما آوردهاید دیگر بدکاران نیز بیاورند ـ مثلاً آن دسته از کردهای رضائیه [=ارومیه] که هر زمان که فرصت بدست آوردند به دیههای بیپاسبان میریزند و میچاپند و میکشند و پستانهای زنان را میبرند ، و ما بایشان ایراد گرفته میگوییم : «این رفتار شما زشت است و شما دشمنان این آب و خاک هستید» آنان نیز زبان باز کرده بگویند : «شما هنوز به تفاوت فکر و اعمال کردانه با گفتار و کردار فلسفی و دینی و اخلاقی و علمی پی نبردهاید» یا بگویند : «کرد باید در تاخت و تاز و پستان بریدن آزاد باشد ، کرد نتواند پابستگی بسود و زیان توده کند و یا پیروی از خرد نماید» آیا شما باین پاسخ کردهای دُژخوی که درست مانند پاسخ شما شاعرانست چه خواهید گفت؟!.
👇
🖌 احمد کسروی
🔸 بیهوده دست و پا میزنند (1) (یک از شش)
بهنگام چاپ این شماره گفتاری از آقای علی باستانی از خوزستان رسید که چون در این شماره جا باندازهی آن نمانده چاپش را بشمارهی دیگر میگزاریم ولی میباید در پیرامونش چند سخنی بنویسیم :
در یکی از شمارههای «آموزش و پرورش» که مهنامهی رسمی وزارت فرهنگست گفتاری بخامهی دکتری (دکتری که ما نامش را ندانستهایم ولی پیداست که با همهی عنوان دکتری از خرد بیبهره است) زیر عنوان «دفاع از ادبیات ایران» بچاپ رسیده که آقای دکتر بهواداری از شعر و شاعران پرداخته ، و یک رشته سخنان پوچ و شعرهای بیفرهنگانهای را از این شاعر و از آن شاعر گنجانیده از جمله در برابر گفتههای ما و ایرادهایی که بشاعران میگیریم چنین گفته است :
«باید یقین داشت که در باب شعر و ادب در اشتباهند و هنوز به تفاوت طرز فکر و بیان شاعرانه با روش و گفتار فلسفی و دینی و اخلاقی و عملی پی نبردهاند»
و باین سخن آقای دکتر است که میخواهیم پاسخی نویسیم :
ما چون بگفتههای شاعران و به یاوهگوییهای آنان ایراد گرفته میگوییم : «سخن چه نظم و چه نثر بهنگام نیاز باید بود و سخنی که از روی نیاز نباشد یاوهگویی بشمار است و دور از خرد میباشد» ، میگوییم : «اینکه کسانی تنها بنام قافیهبافی بشعرسرایی پرداخته عمر خود و دیگران را هدر گردانیدهاند کار بیخردانه کردهاند» ، میگوییم : «چیزیست بسیار آشکار : هر کسی در این زندگانی بکوشد نتیجه خواهد برد و با سرفرازی خواهد زیست ، و هر کسی که نکوشد تهیدست و زبون خواهد گردید ، و سعدی و حافظ و دیگر شاعران ایران چیزی باین آشکاری را درنیافتهاند و در شعرهای خود که تنها برای قافیه جفت کردن سرودهاند آشکاره دم از جبریگری زده میگویند کوشش را نتیجه نتواند بود» ، میگوییم : «این گفتههای سعدی و حافظ و خیام که سراپا بدآموزیست گذشته از اینکه نشان نادانی و نافهمی ایشانست یاد دادنش بجوانان جز کشتن غیرت و جربزهی ایشان نتیجه ندارد و این که امروز میکنند دشمنی آشکار با تودهی ایرانست».
این ایرادها و مانند اینها که گرفتهایم در برابر آنست که آقای دکتر آن جملهها را نوشته و مقصودش آنست که این سخنان خردمندانه که شما میگویید و آن ایرادها که از دیدهی سود و زیان توده میگیرید آنها اندیشههای فلسفی و دینیست. شاعر «طرز فکرش» جداست و از پابستگی بسود و زیان توده و از پیروی به خرد آزادست. اینست خواست آقای دکتر و این خواست را دیگران نیز بارها به رخ ما کشیدهاند.
اینست ما میپرسیم : دلیل این سخن چیست؟!.. چرا باید شاعر از پیروی به خرد و از پابستگی بسود و زیانِ توده آزاد باشد؟!.. چه شده که چنین شده است؟!.. آنچه ما میدانیم اینست که خدا برای شناختن نیک و بد و سود و زیان ، خرد بآدمیان داده است که همگی باید پیروی از آن کنند. نیز کسانی که در یک تودهای زندگی میکنند باید پابستگی بسود و زیان آن توده داشته خود را در هوسبازیها آزاد ندانند. اینها چیزهاییست که ما تاکنون دانستهایم و اکنون میشنویم که آقای دکتر و دیگران میگویند شاعر از این بندها آزاد است. اینست میپرسیم چرا؟!.. به چه دلیل؟!..
زمانی سیدها چنین ادعا میداشتند که خود را از هر بندی آزاد میشماردند و هرچه دلشان خواستی میکردند اکنون مانند آن دعوا را از شاعران میشنویم.
من از دکتر میپرسم : اگر مانند همین بهانه را که شما آوردهاید دیگر بدکاران نیز بیاورند ـ مثلاً آن دسته از کردهای رضائیه [=ارومیه] که هر زمان که فرصت بدست آوردند به دیههای بیپاسبان میریزند و میچاپند و میکشند و پستانهای زنان را میبرند ، و ما بایشان ایراد گرفته میگوییم : «این رفتار شما زشت است و شما دشمنان این آب و خاک هستید» آنان نیز زبان باز کرده بگویند : «شما هنوز به تفاوت فکر و اعمال کردانه با گفتار و کردار فلسفی و دینی و اخلاقی و علمی پی نبردهاید» یا بگویند : «کرد باید در تاخت و تاز و پستان بریدن آزاد باشد ، کرد نتواند پابستگی بسود و زیان توده کند و یا پیروی از خرد نماید» آیا شما باین پاسخ کردهای دُژخوی که درست مانند پاسخ شما شاعرانست چه خواهید گفت؟!.
👇
چرا دور میرویم و کردان رضائیه را مثل میآوریم. اگر همین پاسخ شما را قماربازان بگویند ، ولگردان خیابانهای تهران بگویند ، انبارداران بازار بگویند ـ آیا شما چه پاسخی توانید داد؟!. فراموش نمیکنم هنگامی که در سال 1302 در خوزستان میبودم و عدلیهی نیرومندی برپا نموده به پیرامونیان خزعل و بیدادگران لر و بختیاری فشار میآوردم که برای پاسخ دادن به دادخواهیهای مردم بدادگاه بیایند ، بیدادگران بزبان آمده چنین میگفتند : «عدلیه چیست؟!. اینجا مگر فرنگستان است؟! هر جایی یک مقتضیاتی دارد. ما اگر به عدلیه برویم باید تمام دارایی خود را بمردم واگزاریم» ، که اگر نیک سنجیم آنان نیز همدرد ادبا و شعرای هوسباز و سودجوی وزارت فرهنگ میبودند ، همین سخنی را که آقای دکتر میگوید بزبان میآوردند.
رویهمرفته هر دستهای که میخواهند بداوری خرد و بقانون و بدادگری گردن نگزارند و از راه مفتخواری یا چپاول و راهزنی نان خورند این بهانه را میآورند و همگیشان به یک درد گرفتار میباشند ، و ما بهمگیشان نیز یک پاسخ میداریم ، و آن اینکه : «بیهوده دست و پا میزنید و باید گردن بداوری خرد و بآمیغها گزارید».
(پرچم نیمهماهه ـ سال یکم ـ شمارهی دوازدهم ـ نیمهی دوم شهریور ماه 1322)
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
رویهمرفته هر دستهای که میخواهند بداوری خرد و بقانون و بدادگری گردن نگزارند و از راه مفتخواری یا چپاول و راهزنی نان خورند این بهانه را میآورند و همگیشان به یک درد گرفتار میباشند ، و ما بهمگیشان نیز یک پاسخ میداریم ، و آن اینکه : «بیهوده دست و پا میزنید و باید گردن بداوری خرد و بآمیغها گزارید».
(پرچم نیمهماهه ـ سال یکم ـ شمارهی دوازدهم ـ نیمهی دوم شهریور ماه 1322)
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
93%
آری
4%
نه
4%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»
🖌 احمد کسروی
📝 نشست یکم : معنی «ادبیات» و تاریخچهی آن واژه (چهار از هشت)
از زمینهی خود دور نیفتیم. سخن از بیارجی شعر و سخنبازی درمیان ایرانیان میبود. در آن باره یک دلیل دیگر شعرهای خود شاعرانست.
بیشتر آنان دچار تنگدستی و نادانی بوده زندگی با سختی بسر میبردهاند. با همهی چاپلوسیها که میکردهاند ، زبان باز کرده گدایانه از این و از آن صله میطلبیدهاند ، بسیاری نیز «هجو» و دشنام را افزار کار خود گرفته بستایشکردگان خود پیام میفرستادهاند :
سه شعر رسم بود شاعران طامع را
یکی مدیح و دوم قطعهی تقاضایی
اگر بداد سوم شکر ور نداد هجا
از این سه من دو بگفتم دگر چه فرمایی؟
با همهی اینها زندگیشان با سختی میگذشته و چون نمیخواستهاند بدی را از خود بدانند ، جهان را گناهکار میشناختهاند و از روزگار غدّار ، چرخ سفلهپرور ، سپهر واژگون ، زمانهی بیوفا ، بگلهها و نالهها میپرداختهاند. شعرهای ایشان پر از اینگونه نکوهشهاست :
فلک بمردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس
گاهی هم «شعر» را گناهکار گرفته نکوهش کردهاند. بجای آنکه دست بکشند بگله از آن پرداختهاند :
یا رب این قاعدهی شعر بگیتی که نهاد
که چو جمع شعرا خیر دو گیتیش مباد
گفتنش کندن جانست نوشتن غم دل
زحمت خواندنش آن به که ازو ناید یاد
تنها کسی که میبینیم بدی کار خود و بیهوده بودن شاعری را به پیش چشم آورده گناه را بگردن خود گرفته انوری بوده که میگوید :
لیک از کنّاس ناکس در ممالک چاره نیست
حاشلله تا ندانی این سخن را سرسری
زانکه گر حاجت فتد تا فضله را گم کنی
ناقلی باید تو نتوانی که خود بیرون بری
کار خالد جز بجعفر کی شود هرگز تمام
زان یکی جولاهکی داند دگر برزیگری
باز اگر شاعر نباشد هیچ نقصان اوفتد
در نظام عالم از روی خرد گر بنگری
آدمی را چون مئونت شرط کار شرکتست
نان ز کنّاسی خوری بهتر بود کز شاعری
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📣 @PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🖌 احمد کسروی
📝 نشست یکم : معنی «ادبیات» و تاریخچهی آن واژه (چهار از هشت)
از زمینهی خود دور نیفتیم. سخن از بیارجی شعر و سخنبازی درمیان ایرانیان میبود. در آن باره یک دلیل دیگر شعرهای خود شاعرانست.
بیشتر آنان دچار تنگدستی و نادانی بوده زندگی با سختی بسر میبردهاند. با همهی چاپلوسیها که میکردهاند ، زبان باز کرده گدایانه از این و از آن صله میطلبیدهاند ، بسیاری نیز «هجو» و دشنام را افزار کار خود گرفته بستایشکردگان خود پیام میفرستادهاند :
سه شعر رسم بود شاعران طامع را
یکی مدیح و دوم قطعهی تقاضایی
اگر بداد سوم شکر ور نداد هجا
از این سه من دو بگفتم دگر چه فرمایی؟
با همهی اینها زندگیشان با سختی میگذشته و چون نمیخواستهاند بدی را از خود بدانند ، جهان را گناهکار میشناختهاند و از روزگار غدّار ، چرخ سفلهپرور ، سپهر واژگون ، زمانهی بیوفا ، بگلهها و نالهها میپرداختهاند. شعرهای ایشان پر از اینگونه نکوهشهاست :
فلک بمردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس
گاهی هم «شعر» را گناهکار گرفته نکوهش کردهاند. بجای آنکه دست بکشند بگله از آن پرداختهاند :
یا رب این قاعدهی شعر بگیتی که نهاد
که چو جمع شعرا خیر دو گیتیش مباد
گفتنش کندن جانست نوشتن غم دل
زحمت خواندنش آن به که ازو ناید یاد
تنها کسی که میبینیم بدی کار خود و بیهوده بودن شاعری را به پیش چشم آورده گناه را بگردن خود گرفته انوری بوده که میگوید :
لیک از کنّاس ناکس در ممالک چاره نیست
حاشلله تا ندانی این سخن را سرسری
زانکه گر حاجت فتد تا فضله را گم کنی
ناقلی باید تو نتوانی که خود بیرون بری
کار خالد جز بجعفر کی شود هرگز تمام
زان یکی جولاهکی داند دگر برزیگری
باز اگر شاعر نباشد هیچ نقصان اوفتد
در نظام عالم از روی خرد گر بنگری
آدمی را چون مئونت شرط کار شرکتست
نان ز کنّاسی خوری بهتر بود کز شاعری
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📣 @PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
88%
آری
13%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 ویراینده
🔸 بیهوده دست و پا میزنند (1) (یادداشت ویراینده) (دو از شش)
از روزی که نوشتههای کسروی منتشر شده ، این یکی از گیراترین بهانههای «ادیبانی» بوده که بگمان خود خواستهاند بایرادهای او باینگونه شاعری و شعرسرایی که باید آن را سخنبازی و بیهودهگویی نامید پاسخ گویند.
برای نمونه پاسخ یکی از این «ادیبان» را که در سالهای اخیر نوشته ببینیم :
«آنچه دربارهی نقد ادبی و بررسی شعر شاعران ایرانی ، به خصوص ادب و شعر صوفیه به ویژه حافظ و مولوی ، نوشته از نوعی خامی و سادگی و عدم آگاهی از جوهر هنر و زیباییهای آثار ادبی سرچشمه گرفته است و بر روی هم دیدگاه نقد او با اینکه دیدگاهی اجتماعی و واقعبینانه است ، نمایندهی ضعف تشخیص او در شناخت آثار ادبی است». (سپانلو ، نویسندگان پیشرو ایران ، 1371 ص55 و 56)
با آنکه از دکتر یاد شده انصاف بیشتری نموده ولی دیده میشود او نیز بهانهای مانند دکتر آورده :
«با اینکه دیدگاه[کسروی] اجتماعی و واقعبینانه است» اگر «آگاهی از جوهر هنر و زیباییهای آثار ادبی» داشت باید میدانست که اینگونه داوریها شامل «آثار ادبی» نمیشود.
خواست بیپردهی او اینست : آثار ادبی را نباید با دیدگاه واقعبینانه و اجتماعی نگاه کرد.
ما میگوییم اگر شاعران توانند این بهانه را پیش کشند چرا دیگران نتوانند؟! مثلاً همان قماربازان نیز توانند بگویند :
«آن نکوهشها که از بازیهای بر سر پول بخصوص پوکر و بلکجک کردید ، از نوعی خامی و سادگی و عدم آگاهی از جوهر قمار و کششِ شگفت آن سرچشمه گرفته است و بر روی هم با اینکه دیدگاهی اجتماعی و واقعبینانه است ، نمایندهی ضعف تشخیص شما در شناخت این ابداعات بشری است».
اینکه یک گروهی خود را از پابستگیهای اجتماعی آزاد ولی دیگران را بسته بآن بدانند آیا جز خودخواهی و بیپروایی بتوده و میهن است؟!
دکتر و او هر دو میپندارند با گزاردن یک نام مثلاً «طرز فکر و بیان شاعرانه» یا «آثار ادبی» بر روی پوچگوییها و زشتگوییهای «ادبی» ، دیگر شاعر از بند خرد و اخلاق و سود توده رها میگردد و آزادست هرچه خواست بگوید. اگر ما این دو تن را پاکنهاد و سادهدرون هم گیریم باید دانست که بهانهی ایشان سخت بیمآور است. چه اگر اندیشهی ایشان راست باشد در آنحال ، بسیاری از بدآموزیها و زشتکاریها ، برای مثال شعرهای بچهبازی ، را هم بنام آنکه آثار ادبی یا طرز فکر و بیان شاعرانه است باید کاری نداشته باشیم و جلو نگیریم.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🖌 ویراینده
🔸 بیهوده دست و پا میزنند (1) (یادداشت ویراینده) (دو از شش)
از روزی که نوشتههای کسروی منتشر شده ، این یکی از گیراترین بهانههای «ادیبانی» بوده که بگمان خود خواستهاند بایرادهای او باینگونه شاعری و شعرسرایی که باید آن را سخنبازی و بیهودهگویی نامید پاسخ گویند.
برای نمونه پاسخ یکی از این «ادیبان» را که در سالهای اخیر نوشته ببینیم :
«آنچه دربارهی نقد ادبی و بررسی شعر شاعران ایرانی ، به خصوص ادب و شعر صوفیه به ویژه حافظ و مولوی ، نوشته از نوعی خامی و سادگی و عدم آگاهی از جوهر هنر و زیباییهای آثار ادبی سرچشمه گرفته است و بر روی هم دیدگاه نقد او با اینکه دیدگاهی اجتماعی و واقعبینانه است ، نمایندهی ضعف تشخیص او در شناخت آثار ادبی است». (سپانلو ، نویسندگان پیشرو ایران ، 1371 ص55 و 56)
با آنکه از دکتر یاد شده انصاف بیشتری نموده ولی دیده میشود او نیز بهانهای مانند دکتر آورده :
«با اینکه دیدگاه[کسروی] اجتماعی و واقعبینانه است» اگر «آگاهی از جوهر هنر و زیباییهای آثار ادبی» داشت باید میدانست که اینگونه داوریها شامل «آثار ادبی» نمیشود.
خواست بیپردهی او اینست : آثار ادبی را نباید با دیدگاه واقعبینانه و اجتماعی نگاه کرد.
ما میگوییم اگر شاعران توانند این بهانه را پیش کشند چرا دیگران نتوانند؟! مثلاً همان قماربازان نیز توانند بگویند :
«آن نکوهشها که از بازیهای بر سر پول بخصوص پوکر و بلکجک کردید ، از نوعی خامی و سادگی و عدم آگاهی از جوهر قمار و کششِ شگفت آن سرچشمه گرفته است و بر روی هم با اینکه دیدگاهی اجتماعی و واقعبینانه است ، نمایندهی ضعف تشخیص شما در شناخت این ابداعات بشری است».
اینکه یک گروهی خود را از پابستگیهای اجتماعی آزاد ولی دیگران را بسته بآن بدانند آیا جز خودخواهی و بیپروایی بتوده و میهن است؟!
دکتر و او هر دو میپندارند با گزاردن یک نام مثلاً «طرز فکر و بیان شاعرانه» یا «آثار ادبی» بر روی پوچگوییها و زشتگوییهای «ادبی» ، دیگر شاعر از بند خرد و اخلاق و سود توده رها میگردد و آزادست هرچه خواست بگوید. اگر ما این دو تن را پاکنهاد و سادهدرون هم گیریم باید دانست که بهانهی ایشان سخت بیمآور است. چه اگر اندیشهی ایشان راست باشد در آنحال ، بسیاری از بدآموزیها و زشتکاریها ، برای مثال شعرهای بچهبازی ، را هم بنام آنکه آثار ادبی یا طرز فکر و بیان شاعرانه است باید کاری نداشته باشیم و جلو نگیریم.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
81%
آری
13%
نه
6%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»
🖌 احمد کسروی
📝 نشست یکم : معنی «ادبیات» و تاریخچهی آن واژه (پنج از هشت)
تا پیش از زمان مشروطه در ایران شاعران جز درمیان درباریان ، بازاری نداشتندی و خرندگان برای کالای خود نیافتندی. در بیرون اگر شاعرانی بودندی بایستی شعر را برای خود گویند. از توده کمکسانی پروا کردندی و ارجی بشعرهای او نهادندی.
من خود بیاد میدارم پیش از زمان مشروطه در تبریز جز «رونق» نامی بشاعری شناخته نمیبود. این نیز جز ستایش سرودن بفلان حاجی از حج بازگشته و تاریخ گفتن بفرزند نوزاد فلان اعیان کاری نداشتی. چند تن هم میبودند که برای دستههای سینهزنی «نوحه» ساختندی. جز اینها من کسی را نمیشناختم.
در آغاز مشروطه ، در آن جنبشها نیز با همهی زمینه که آماده شده بود شاعران هنری از خود ـ چندانکه بیوسیده [1] میشد ـ نتوانستند نمود و به هر حال مشروطهخواهان نیز ارج بسیاری بشاعران نگزاردند.
ولی پس از چند سال از آغاز مشروطه ، در ایران تکانی بنام «ادبیات» و شعر پدید آمد و یک رشته کوششهایی در راه افزودن برواج شاعری و سخنبازی آغاز یافت و واژهی «ادبیات» معنی خود را عوض کرده عنوان دیگری پیدا و خود افزاری بُرنده در دست بدخواهان شد. چون در این زمینه نیرنگی هم بکار رفته و خود داستانیست که کمتر کسی آن را میداند من بگشادی سخن رانده و چگونگی را بازخواهم نمود :
چنانکه در تاریخ مشروطه بازنمودهام در ایران دبستانها بشیوهی اروپایی پیش از مشروطه بنیاد گزارده شد و بنیادگزاران آنها آزادیخواهان میبودند. ولی پس از مشروطه وزارت فرهنگ ـ یا بهتر گویم یک دسته از بدخواهان که برای راهبردن فرهنگ ایران و زهرآلود گردانیدن آن برگزیده شده بودند ـ دست بروی آن دبستانها گزاردند که چیزها بآنها افزودند و چیزها کاستند.
از جمله اینان چون برنامههای فرانسهای را ترجمه میکردند در برابر واژهی «لیتراتور» واژهی «ادبیات» را گزاردند. در حالی که در زبان فرانسه و دیگر زبانهای اروپایی ، «لیتراتور» بمعنی دیگریست و در زبان فارسی «ادبیات» بمعنی دیگری.
لیتراتور در زبانهای اروپایی بمعنی همهی «چیزهای نوشته» است ، و در برنامههای آموزشگاهها همانا آن را در برابر دانشها گزارده و بچیزهایی که جز از دانشهاست ولی باید بشاگردان آموخته شود ـ از تاریخ و جغرافی و گرامر و زبان و شعر و مانند اینها ـ گفتهاند. به هر حال لیتراتور بمعنی بسیار بزرگتریست و تنها بمعنی شعر نیست.
لیکن ادبیات در فارسی تنها بمعنی شعر و چیزهای بسته بشعر است.
آنگاه در اروپا شعر هم باین معنی که در ایران میبوده نیست. در آنجا بیاوه قافیه بافتن و با سخن بازی کردن شناخته نبوده.
این یک غلطکاری در ترجمه میبود. ولی از کجا که آن را دانسته و فهمیده نکردهاند؟ ما چنین میفهمیم که دانسته و فهمیده غلط کردهاند و دو نتیجهی خاینانه از این یک غلط گرفتهاند :
نخست به همان دستاویز ، شعر یا قافیهبافی و سخنبازی را درمیان درسهای دبستانها جا دادهاند و برای آن ارجی درمیان توده پدید آوردهاند. اگر فراموش نشده پیش از آنکه ما «پیمان» را آغاز کنیم و آن گفتارهای پیاپی را دربارهی بدی شعر بنویسیم بخش بزرگی از درسها شعر و ادبیات میبود. از جمله «تاریخالشعرا» در برنامه نوشته شده و در همهی کلاسها یک درس از آن میبود.
دوم از همان راه همهی ستایشهایی که در زبانهای اروپایی دربارهی «لیتراتور» میبود بر سر «ادبیات» آوردند و یک چیز کوچک بیمغز را بزرگ و مغزدار نشان دادند.
در زبانهای اروپایی ستایشهایی دربارهی لیتراتور هست. مثلاً گفتهاند : «لیتراتور زبان توده است». این سخن دور نیست. زیرا آنچه حال یک توده را میرساند ، بیش از همه ، نوشته و کتابهای ایشانست. ولی این سخن دربارهی ادبیات ایران که همان شعر و سخنبازیست راست نیست. مثلاً در زمان مغول مردم ایران همه گزند دیده و سوگوار میبودند. ملیونها مردان کشته شده و هزارها دختران و زنان ببردگی افتاده از همهی دلها آه و ناله سر میزد. ولی شاعران در همان زمان کمترین اندوهی از خود نشان ندادهاند و با آنهمه گرفتاری مردم آنان پروایی نکرده همه سخن از باده و مستی گفته «یار ، یار» سرودهاند. یکی از شاعران آن زمان سعدیست. آیا شعرها و نوشتههای او زبان توده است؟!.. سعدی سال 656 را که سال کشتار عراق و بغداد است سال خوشی خود شمارده است.
همچنان گفتهاند : «لیتراتور نمایندهی اندیشههای یک توده است». این هم دور نیست. شما اگر میخواهید از بلندی یا از پستی اندیشههای یک مردم آگاه شوید یکی از راههایش آنست که کتابها و نوشتههای ایشان را بخوانید. لیکن این هم دربارهی ادبیات ایران راست نیست. آیا کسی از «مقامات حمیدی» و شعرهای انوری پی باندیشههای مردم آن زمان تواند برد؟!.
👇
🖌 احمد کسروی
📝 نشست یکم : معنی «ادبیات» و تاریخچهی آن واژه (پنج از هشت)
تا پیش از زمان مشروطه در ایران شاعران جز درمیان درباریان ، بازاری نداشتندی و خرندگان برای کالای خود نیافتندی. در بیرون اگر شاعرانی بودندی بایستی شعر را برای خود گویند. از توده کمکسانی پروا کردندی و ارجی بشعرهای او نهادندی.
من خود بیاد میدارم پیش از زمان مشروطه در تبریز جز «رونق» نامی بشاعری شناخته نمیبود. این نیز جز ستایش سرودن بفلان حاجی از حج بازگشته و تاریخ گفتن بفرزند نوزاد فلان اعیان کاری نداشتی. چند تن هم میبودند که برای دستههای سینهزنی «نوحه» ساختندی. جز اینها من کسی را نمیشناختم.
در آغاز مشروطه ، در آن جنبشها نیز با همهی زمینه که آماده شده بود شاعران هنری از خود ـ چندانکه بیوسیده [1] میشد ـ نتوانستند نمود و به هر حال مشروطهخواهان نیز ارج بسیاری بشاعران نگزاردند.
ولی پس از چند سال از آغاز مشروطه ، در ایران تکانی بنام «ادبیات» و شعر پدید آمد و یک رشته کوششهایی در راه افزودن برواج شاعری و سخنبازی آغاز یافت و واژهی «ادبیات» معنی خود را عوض کرده عنوان دیگری پیدا و خود افزاری بُرنده در دست بدخواهان شد. چون در این زمینه نیرنگی هم بکار رفته و خود داستانیست که کمتر کسی آن را میداند من بگشادی سخن رانده و چگونگی را بازخواهم نمود :
چنانکه در تاریخ مشروطه بازنمودهام در ایران دبستانها بشیوهی اروپایی پیش از مشروطه بنیاد گزارده شد و بنیادگزاران آنها آزادیخواهان میبودند. ولی پس از مشروطه وزارت فرهنگ ـ یا بهتر گویم یک دسته از بدخواهان که برای راهبردن فرهنگ ایران و زهرآلود گردانیدن آن برگزیده شده بودند ـ دست بروی آن دبستانها گزاردند که چیزها بآنها افزودند و چیزها کاستند.
از جمله اینان چون برنامههای فرانسهای را ترجمه میکردند در برابر واژهی «لیتراتور» واژهی «ادبیات» را گزاردند. در حالی که در زبان فرانسه و دیگر زبانهای اروپایی ، «لیتراتور» بمعنی دیگریست و در زبان فارسی «ادبیات» بمعنی دیگری.
لیتراتور در زبانهای اروپایی بمعنی همهی «چیزهای نوشته» است ، و در برنامههای آموزشگاهها همانا آن را در برابر دانشها گزارده و بچیزهایی که جز از دانشهاست ولی باید بشاگردان آموخته شود ـ از تاریخ و جغرافی و گرامر و زبان و شعر و مانند اینها ـ گفتهاند. به هر حال لیتراتور بمعنی بسیار بزرگتریست و تنها بمعنی شعر نیست.
لیکن ادبیات در فارسی تنها بمعنی شعر و چیزهای بسته بشعر است.
آنگاه در اروپا شعر هم باین معنی که در ایران میبوده نیست. در آنجا بیاوه قافیه بافتن و با سخن بازی کردن شناخته نبوده.
این یک غلطکاری در ترجمه میبود. ولی از کجا که آن را دانسته و فهمیده نکردهاند؟ ما چنین میفهمیم که دانسته و فهمیده غلط کردهاند و دو نتیجهی خاینانه از این یک غلط گرفتهاند :
نخست به همان دستاویز ، شعر یا قافیهبافی و سخنبازی را درمیان درسهای دبستانها جا دادهاند و برای آن ارجی درمیان توده پدید آوردهاند. اگر فراموش نشده پیش از آنکه ما «پیمان» را آغاز کنیم و آن گفتارهای پیاپی را دربارهی بدی شعر بنویسیم بخش بزرگی از درسها شعر و ادبیات میبود. از جمله «تاریخالشعرا» در برنامه نوشته شده و در همهی کلاسها یک درس از آن میبود.
دوم از همان راه همهی ستایشهایی که در زبانهای اروپایی دربارهی «لیتراتور» میبود بر سر «ادبیات» آوردند و یک چیز کوچک بیمغز را بزرگ و مغزدار نشان دادند.
در زبانهای اروپایی ستایشهایی دربارهی لیتراتور هست. مثلاً گفتهاند : «لیتراتور زبان توده است». این سخن دور نیست. زیرا آنچه حال یک توده را میرساند ، بیش از همه ، نوشته و کتابهای ایشانست. ولی این سخن دربارهی ادبیات ایران که همان شعر و سخنبازیست راست نیست. مثلاً در زمان مغول مردم ایران همه گزند دیده و سوگوار میبودند. ملیونها مردان کشته شده و هزارها دختران و زنان ببردگی افتاده از همهی دلها آه و ناله سر میزد. ولی شاعران در همان زمان کمترین اندوهی از خود نشان ندادهاند و با آنهمه گرفتاری مردم آنان پروایی نکرده همه سخن از باده و مستی گفته «یار ، یار» سرودهاند. یکی از شاعران آن زمان سعدیست. آیا شعرها و نوشتههای او زبان توده است؟!.. سعدی سال 656 را که سال کشتار عراق و بغداد است سال خوشی خود شمارده است.
همچنان گفتهاند : «لیتراتور نمایندهی اندیشههای یک توده است». این هم دور نیست. شما اگر میخواهید از بلندی یا از پستی اندیشههای یک مردم آگاه شوید یکی از راههایش آنست که کتابها و نوشتههای ایشان را بخوانید. لیکن این هم دربارهی ادبیات ایران راست نیست. آیا کسی از «مقامات حمیدی» و شعرهای انوری پی باندیشههای مردم آن زمان تواند برد؟!.
👇
ولی چون «لیتراتور» با «ادبیات» ترجمه شده بود همهی آن ستایشها بهرهی این میگردید و همین در اندیشهها جا باز میکرد : مثلاً اگر شما میخواستید با یکی از جوانهای درسخوانده بسخن پرداخته بگویید : «آخر این شعرها و تاریخ شعرا که بشاگردان میآموزند چیست؟!. چه سودی از آنها خواهد بود؟!.» میدیدی دلسوزانه پاسخ داد و گفت : «په آقا چه میفرمایید؟!.. اینها ادبیاتست. شما کتابهای اروپا را بخوانید تا ببینید از ادبیات چه ستایشها میکنند.» بیچاره جوان نمیدانست چه فریبی خورده است.
🔹 پانوشت :
1ـ بیوسیدنbiusidan (همچون نیوشیدن) = انتظار داشتن.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📣 @PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🔹 پانوشت :
1ـ بیوسیدنbiusidan (همچون نیوشیدن) = انتظار داشتن.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📣 @PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 ویراینده
🔸 بیهوده دست و پا میزنند (1) (یادداشت ویراینده) (سه از شش)
نمونهی دوم را از «منتقدی» بنام پارسینژاد میآوریم :
«تلقی انتقادی کسروی از ادبیات و التزامی که او برای اخلاق در شعر و هنر قائل است یادآور عقاید گذشتگان ، از سقراط و شاگردش افلاطون گرفته تا تولستوی است که شعر و هنر را از نظرگاه اخلاق مینگریستهاند و در نقد شعر بر بنیاد اصول اخلاق و مصالح جامعه داوری میکردهاند».
میبینید این نویسنده هم همان پندار را بزبان میآورد : در زمینهی ادبیات با «اصول اخلاق و مصالح جامعه» داوری نکنید!
همو پس از سخنانی این بار آن ادعا را با رنگ و روی دیگری اینچنین پیش میکشد :
«اما کسروی از آنجا که به «اصالت تعقل» خود سخت پابند است ، ذهن و زبان عارفانهی حافظ را درنمییابد و نمیداند که عارفان استدلال عقلی و قیاسات منطقی را که بر بنیاد حواسِ خطاکار استوار است ، مقرون بخطا میبینند و عشق را تنها [راه] وصول بحقیقت میشناسند. از اینروست که شاعرِ عارف ، عقل و خرد را قید و بندی بر آزادی و ارادهی انسانی خود میداند و آن را انکار میکند. ...
ما را به منع عقل مترسان و می بیار
کاین شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست».
ادیب نامبرده باور خود را آشکار نمیسازد و مثلاً نمیگوید که آیا او هم از عارفان است یا نه ولی با گفتن اینکه «عارفان چنین و چنان میاندیشند» چیستان کهنی را بدینسان برایمان میگشاید و آن اینکه باری درمییابیم که عارفان کیانند و عرفان چیست ، البته بشرط آنکه ادیب دیگری خط انکار بر گفتهی او نکشد. آری ، درمییابیم که به باور یک عارف : استدلال عقلی و قیاسات منطقی بر بنیاد حواس است (!) و چون حواس دچار خطا میگردد اینست او میپندارد با عقل و منطق بحقیقت دست نخواهد یافت ولی با عشق (که لابد بر پایهی حواس خطاکار نیست!) میتوان دست یافت. همچنین عارف میپندارد پیروی از خرد مایهی کاسته شدن از آزادی است و اینست ادیب نامبرده سرودهی شاعر را بگواهی میآورد : پیروی از خرد نکن که نکوهش باده میکند زیرا که او را دستی در کارهای ما نیست.
این «قید و بند بر آزادی» که میگوید چندان گزافه نیست. راستی را پیروی از خرد کردن از آزادی بیمرز و اندازه میکاهد. اگر آدمی همچون بسیاری از جانوران تنها زندگانی میکرد شاید ناروا نبود از هرچه که مایهی کاهش آزادی است بپرهیزد. لیکن در جایی که آدمیان باهم میزیند و ناچارند جز خود دربند آسایش دیگران نیز باشند آیا نتیجهی پیروی نکردن از خرد چه خواهد بود؟!.
راستی آنست که نیایان ما که غارها را رها کرده زندگی با همجنسان خود در آبادیها را والاتر یافتهاند با آنکه میفهمیدند که بخشی از آزادیشان را در این راه از دست میدهند ، این را آزادانه (طبیعی) و بیهیچ زور و فشاری کردهاند. از اینجا میتوان دریافت که این راه یکسویه است و آن را بازگشتی نیست. این نشان میدهد که آدمی در نهاد خود کششی بسوی «باهم زیستن» دارد و این برایش آن اندازه گرامیست که حاضر است در ازای آن از بخشی از آزادیش که آن هم بسیار گرانمایه است چشم بپوشد.
ولی باهم زیستن که بایستهاش پیروی از آیین زندگی و قانون است جز با پیروی از داوریهای خرد بآسایش و خرسندی نخواهد رسید و این خود جای شگفتست که کسی بگوید : خرد را رها کن تا آزادی را دریابی!.
آیا جز خرد چه چیز دیگر است که ما را وادارد دربند آسایش و خرسندی دیگران نیز باشیم؟!. اگر دیگران نیز به عرفان گراییده تنها از «عشق» (با چشمپوشی از خرد) پیروی کنند آیا زندگی سامان گرفته همه بکام دل میرسند؟! آیا این «کشف» را که کرده و کی کرده؟! و اگر راه اینست چرا بدستیاری خرد اینهمه قانون و مقررات و پیماننامه در کشورهای جهان و نیز در سازمانهای جهانی گزارده میشود؟! چرا در چنین کارهایی پیروی از عشق نمیشود؟!
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🖌 ویراینده
🔸 بیهوده دست و پا میزنند (1) (یادداشت ویراینده) (سه از شش)
نمونهی دوم را از «منتقدی» بنام پارسینژاد میآوریم :
«تلقی انتقادی کسروی از ادبیات و التزامی که او برای اخلاق در شعر و هنر قائل است یادآور عقاید گذشتگان ، از سقراط و شاگردش افلاطون گرفته تا تولستوی است که شعر و هنر را از نظرگاه اخلاق مینگریستهاند و در نقد شعر بر بنیاد اصول اخلاق و مصالح جامعه داوری میکردهاند».
میبینید این نویسنده هم همان پندار را بزبان میآورد : در زمینهی ادبیات با «اصول اخلاق و مصالح جامعه» داوری نکنید!
همو پس از سخنانی این بار آن ادعا را با رنگ و روی دیگری اینچنین پیش میکشد :
«اما کسروی از آنجا که به «اصالت تعقل» خود سخت پابند است ، ذهن و زبان عارفانهی حافظ را درنمییابد و نمیداند که عارفان استدلال عقلی و قیاسات منطقی را که بر بنیاد حواسِ خطاکار استوار است ، مقرون بخطا میبینند و عشق را تنها [راه] وصول بحقیقت میشناسند. از اینروست که شاعرِ عارف ، عقل و خرد را قید و بندی بر آزادی و ارادهی انسانی خود میداند و آن را انکار میکند. ...
ما را به منع عقل مترسان و می بیار
کاین شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست».
ادیب نامبرده باور خود را آشکار نمیسازد و مثلاً نمیگوید که آیا او هم از عارفان است یا نه ولی با گفتن اینکه «عارفان چنین و چنان میاندیشند» چیستان کهنی را بدینسان برایمان میگشاید و آن اینکه باری درمییابیم که عارفان کیانند و عرفان چیست ، البته بشرط آنکه ادیب دیگری خط انکار بر گفتهی او نکشد. آری ، درمییابیم که به باور یک عارف : استدلال عقلی و قیاسات منطقی بر بنیاد حواس است (!) و چون حواس دچار خطا میگردد اینست او میپندارد با عقل و منطق بحقیقت دست نخواهد یافت ولی با عشق (که لابد بر پایهی حواس خطاکار نیست!) میتوان دست یافت. همچنین عارف میپندارد پیروی از خرد مایهی کاسته شدن از آزادی است و اینست ادیب نامبرده سرودهی شاعر را بگواهی میآورد : پیروی از خرد نکن که نکوهش باده میکند زیرا که او را دستی در کارهای ما نیست.
این «قید و بند بر آزادی» که میگوید چندان گزافه نیست. راستی را پیروی از خرد کردن از آزادی بیمرز و اندازه میکاهد. اگر آدمی همچون بسیاری از جانوران تنها زندگانی میکرد شاید ناروا نبود از هرچه که مایهی کاهش آزادی است بپرهیزد. لیکن در جایی که آدمیان باهم میزیند و ناچارند جز خود دربند آسایش دیگران نیز باشند آیا نتیجهی پیروی نکردن از خرد چه خواهد بود؟!.
راستی آنست که نیایان ما که غارها را رها کرده زندگی با همجنسان خود در آبادیها را والاتر یافتهاند با آنکه میفهمیدند که بخشی از آزادیشان را در این راه از دست میدهند ، این را آزادانه (طبیعی) و بیهیچ زور و فشاری کردهاند. از اینجا میتوان دریافت که این راه یکسویه است و آن را بازگشتی نیست. این نشان میدهد که آدمی در نهاد خود کششی بسوی «باهم زیستن» دارد و این برایش آن اندازه گرامیست که حاضر است در ازای آن از بخشی از آزادیش که آن هم بسیار گرانمایه است چشم بپوشد.
ولی باهم زیستن که بایستهاش پیروی از آیین زندگی و قانون است جز با پیروی از داوریهای خرد بآسایش و خرسندی نخواهد رسید و این خود جای شگفتست که کسی بگوید : خرد را رها کن تا آزادی را دریابی!.
آیا جز خرد چه چیز دیگر است که ما را وادارد دربند آسایش و خرسندی دیگران نیز باشیم؟!. اگر دیگران نیز به عرفان گراییده تنها از «عشق» (با چشمپوشی از خرد) پیروی کنند آیا زندگی سامان گرفته همه بکام دل میرسند؟! آیا این «کشف» را که کرده و کی کرده؟! و اگر راه اینست چرا بدستیاری خرد اینهمه قانون و مقررات و پیماننامه در کشورهای جهان و نیز در سازمانهای جهانی گزارده میشود؟! چرا در چنین کارهایی پیروی از عشق نمیشود؟!
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»
🖌 احمد کسروی
📝 نشست یکم : معنی «ادبیات» و تاریخچهی آن واژه (شش از هشت)
این بود داستان نیرنگی که گفتم. بدخواهان چنین نیرنگی را زدند و بآن بس نکرده برای رویانیدن تخمهایی که کاشته بودند به یک کوشش دیگری برخاستند ، و آن اینکه در روزنامهها و درمیان جوانان هایهویی بنام شعر و ادبیات برپا گردانیدند و در این کار دست برخی از شرقشناسان نیز درمیان میبود.
این کار هم تاریخچهای میدارد که میباید بگویم اگرچه سخن بدرازی خواهد انجامد. این رازها باید بیرون ریخته شود.
اگر تاریخ هجدهساله را خواندهاید در سال 1290 [1] (1329 [ق]) دولت خودکامهی روس به ایران التماتوم داد. بیرون داستان آن بود که دولت روس از کارهای مستر شوستر آمریکایی بخشم آمده و بما فشار آورده سه چیز میخواست : 1) شوستر را بیرون کنیم. 2) دیگر کارکنی از بیگانگان بیخشنودی دولت روس و انگلیس نیاوریم. 3) دررفت[=خرج] ارتش روس را که به ایران آمده بود بپردازیم. ولی از درون خواسته میشد دستگاه مشروطه و آزادیخواهی از ایران برافتد ، و در این کار ، دست بدخواهان خودمان در کار میبود. به اینمعنی بایستی بخش بیشتر نقشه با دست اینان انجام گیرد.
اینبود دولت نکولایی التماتومش را داد و وزیران نیز رُلهای خود را بازی کردند و کار بجنگ کشید و مجاهدان و آزادیخواهان توسریهای سخت از مشت آهنین دولت روس خوردند و از میان رفتند. این زمان دولت گامی بالاتر گزاشت و مجلس را نیز بست. در التماتوم این را نخواسته بودند. ولی در نقشهی نهانی این نیز میبوده.
بدینسان نقشه انجام گرفت. ولی یک کار دیگر بازمیماند. تودهای که هفت سال با شورش و جنگ بسر برده و گُردانی از میان آن همچون ستارخان و یِفرِمخان و حیدر عمواُغلی و دیگران برخاسته بودند ، کار او تنها با بستن و پراکندن مجاهدان پایان نیافتی. بیش از همه بایستی اندیشههای آزادیخواهانه را از مغزها بیرون کنند. بایستی مردم را از آن شور پایین آورند. خونها را از جوش اندازند. بایستی ریشهها را بسوزانند ، از بریدن شاخهها سودی نتوانستی بود.
این کار میبایست با دست خانوادهی فروغی و همدستانشان از ایران و پرفسور براون [2] و همراهان او از اروپا انجام گیرد. میبایست اینان بکوششهایی که دربارهی رواج شعر و ادبیات میداشتند بیفزایند و تکان بزرگی پدید آورند. میبایست مردم را سرگرم گردانند. برخی را شاعر سازند ، برخی را شعردوست گردانند ، شعرهای زهرآلود شاعران را در مغزها جا دهند ، برای اندیشههای جوانان میدان تازهای باز کنند.
برای این کار خود عنوانی نیز پیدا کرده بودند. زیرا میگفتند : «ما که نخواهیم توانست در برابر دیگران با قوه و قدرت عرض اندام کنیم. برای ما یک راه باز است ، و آن اینکه ادبیات و تمدن قدیم خودمان را بگوش دنیا برسانیم و جلب احترام برای خود کنیم. در اروپا ما را با سعدی و حافظ و خیام و فردوسی میشناسند. باید ما نیز هرچه میتوانیم باینها اهمیت دهیم».
اینها سخنانی بوده که پرفسور صدیق [3] بیست و چند سال پیش هنگامی که از اروپا بازمیگشت در تبریز در سالن دبیرستان دولتی بزبان آورده و چنین گفته بود : «بهمین جهت من در اروپا با پرفسور براون همدست میبودم و بنشر ادبیات ایران میکوشیدیم». یک بار هم من این سخن را از زبان فروغی شنیدم.
🔹 پانوشت :
1ـ اصل : 1289 که لغزش بوده است.
2ـ Edward Granville Browne
3ـ دانستنیست در پروندهای که وزیران و نخستوزیران و برخی از سران ادارهها برای کتابهای کسروی پدید آوردند (همان که به یک رشته بازپرسیهای درازی کشید و سرانجام در یکی از نشستهای بازپرسی آدمکشان بسرش ریخته او را در کاخ دادگستری کشتند) یکی از نخستین شکایتها بدست همین دکتر صدیق وزیر فرهنگ آن زمان انجام گرفت. او در 29/12/23 باستناد مادّهی 2 قانون مصوب 1301 تقاضای تعقیب کسروی را بعلت نشر کتابهای «خلاف قانون» از وزارت دادگستری نمود. (پاکدامن ، قتل کسروی ، چ دوم ، ص 141 و 211). نمیتوان نوشتههای این کتاب را در آن شکایت بیاثر دانست.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📣 @PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🖌 احمد کسروی
📝 نشست یکم : معنی «ادبیات» و تاریخچهی آن واژه (شش از هشت)
این بود داستان نیرنگی که گفتم. بدخواهان چنین نیرنگی را زدند و بآن بس نکرده برای رویانیدن تخمهایی که کاشته بودند به یک کوشش دیگری برخاستند ، و آن اینکه در روزنامهها و درمیان جوانان هایهویی بنام شعر و ادبیات برپا گردانیدند و در این کار دست برخی از شرقشناسان نیز درمیان میبود.
این کار هم تاریخچهای میدارد که میباید بگویم اگرچه سخن بدرازی خواهد انجامد. این رازها باید بیرون ریخته شود.
اگر تاریخ هجدهساله را خواندهاید در سال 1290 [1] (1329 [ق]) دولت خودکامهی روس به ایران التماتوم داد. بیرون داستان آن بود که دولت روس از کارهای مستر شوستر آمریکایی بخشم آمده و بما فشار آورده سه چیز میخواست : 1) شوستر را بیرون کنیم. 2) دیگر کارکنی از بیگانگان بیخشنودی دولت روس و انگلیس نیاوریم. 3) دررفت[=خرج] ارتش روس را که به ایران آمده بود بپردازیم. ولی از درون خواسته میشد دستگاه مشروطه و آزادیخواهی از ایران برافتد ، و در این کار ، دست بدخواهان خودمان در کار میبود. به اینمعنی بایستی بخش بیشتر نقشه با دست اینان انجام گیرد.
اینبود دولت نکولایی التماتومش را داد و وزیران نیز رُلهای خود را بازی کردند و کار بجنگ کشید و مجاهدان و آزادیخواهان توسریهای سخت از مشت آهنین دولت روس خوردند و از میان رفتند. این زمان دولت گامی بالاتر گزاشت و مجلس را نیز بست. در التماتوم این را نخواسته بودند. ولی در نقشهی نهانی این نیز میبوده.
بدینسان نقشه انجام گرفت. ولی یک کار دیگر بازمیماند. تودهای که هفت سال با شورش و جنگ بسر برده و گُردانی از میان آن همچون ستارخان و یِفرِمخان و حیدر عمواُغلی و دیگران برخاسته بودند ، کار او تنها با بستن و پراکندن مجاهدان پایان نیافتی. بیش از همه بایستی اندیشههای آزادیخواهانه را از مغزها بیرون کنند. بایستی مردم را از آن شور پایین آورند. خونها را از جوش اندازند. بایستی ریشهها را بسوزانند ، از بریدن شاخهها سودی نتوانستی بود.
این کار میبایست با دست خانوادهی فروغی و همدستانشان از ایران و پرفسور براون [2] و همراهان او از اروپا انجام گیرد. میبایست اینان بکوششهایی که دربارهی رواج شعر و ادبیات میداشتند بیفزایند و تکان بزرگی پدید آورند. میبایست مردم را سرگرم گردانند. برخی را شاعر سازند ، برخی را شعردوست گردانند ، شعرهای زهرآلود شاعران را در مغزها جا دهند ، برای اندیشههای جوانان میدان تازهای باز کنند.
برای این کار خود عنوانی نیز پیدا کرده بودند. زیرا میگفتند : «ما که نخواهیم توانست در برابر دیگران با قوه و قدرت عرض اندام کنیم. برای ما یک راه باز است ، و آن اینکه ادبیات و تمدن قدیم خودمان را بگوش دنیا برسانیم و جلب احترام برای خود کنیم. در اروپا ما را با سعدی و حافظ و خیام و فردوسی میشناسند. باید ما نیز هرچه میتوانیم باینها اهمیت دهیم».
اینها سخنانی بوده که پرفسور صدیق [3] بیست و چند سال پیش هنگامی که از اروپا بازمیگشت در تبریز در سالن دبیرستان دولتی بزبان آورده و چنین گفته بود : «بهمین جهت من در اروپا با پرفسور براون همدست میبودم و بنشر ادبیات ایران میکوشیدیم». یک بار هم من این سخن را از زبان فروغی شنیدم.
🔹 پانوشت :
1ـ اصل : 1289 که لغزش بوده است.
2ـ Edward Granville Browne
3ـ دانستنیست در پروندهای که وزیران و نخستوزیران و برخی از سران ادارهها برای کتابهای کسروی پدید آوردند (همان که به یک رشته بازپرسیهای درازی کشید و سرانجام در یکی از نشستهای بازپرسی آدمکشان بسرش ریخته او را در کاخ دادگستری کشتند) یکی از نخستین شکایتها بدست همین دکتر صدیق وزیر فرهنگ آن زمان انجام گرفت. او در 29/12/23 باستناد مادّهی 2 قانون مصوب 1301 تقاضای تعقیب کسروی را بعلت نشر کتابهای «خلاف قانون» از وزارت دادگستری نمود. (پاکدامن ، قتل کسروی ، چ دوم ، ص 141 و 211). نمیتوان نوشتههای این کتاب را در آن شکایت بیاثر دانست.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📣 @PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸