پاکدینی ـ احمد کسروی
7.74K subscribers
8.58K photos
477 videos
2.28K files
1.75K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 بخشی از گفتار آقای کسروی در روز یکم آذر (یک از چهار)


این گفتار از پیش نوشته شده ولی روز یکم آذر در جشنی که بوده کوتاهشده‌ای از آن رانده گردیده. این بخش را از روی نوشته‌ی نخست می‌آوریم ، و از آنچه روز یکم آذر رانده شده فزونتر می‌باشد.

در اینجا سخن دیگری هست و می‌خواهم آن را روشن گردانم. چنانکه می‌دانید کسانی می‌گویند من دعوای پیغمبری می‌کنم. این سخنیست که دشمنان ما عنوان کرده بزبان مردم انداخته‌اند. در حالی که شما می‌دانید من تاکنون نامی بروی خود نگزاردم. بلکه بارها از نام پیغمبری بیزاری جستم. این نام غلطست. زیرا معنایش آنست که کسی با خدا بگفتگو پردازد و از سوی او پیام آورد ، و چنین چیزی نشدنیست.

از آنسوی آنان پیغمبر کسی را می‌گویند که فرشته از آسمان به نزدش آید و رود و از سوی خدا دستورها آورد ، و آن کس را با خدا پرده از میانه برداشته شده هرچه خواست بپرسد و هرچه خواست بطلبد. بکارهای نتوانستنی (معجزه) پردازد. شبی نیز به براق نشسته بآسمانها رود و با خدا دیدار کند. اینست معنایی که آنان به پیغمبر می‌دهند ، و من از این چیزها بیکبار ناآگاهم. نه به نزد من فرشته آمده ، و نه مرا با خدا دیداری رفته ، و نه من بکارهای نتوانستنی توانم برخاست.

آری راستست که من باین کوششها با خواست خدا برخاستم و این یک شاهراه خداییست که بروی جهانیان گشاده گردید ، و اینک داستان را برایتان بازمی‌گویم. این تاریخچه تا امروز گفته نشده. ولی امروز باید گفته شود.

در سال 1307 که از عدلیه بیرون آمده بودم یک دگرگونی در حال خود می‌یافتم : از مردم می‌رمیدم و تنهایی را بهتر می‌شماردم. سخن کمتر گفته دوست می‌داشتم همیشه باندیشه پردازم. در همان روزها سفری به گیلان کردم. چند سال پیش از آن سفری به مازندران کرده و از فیروزکوه تا ساری همه‌ی راه را پیاده پیموده ، سپس نیز بهار مازندران را دیده تماشای بیشه و جنگل بسیار کرده بودم. ولی این بار بیناکهای سبز و خرم جنگل در من سخت می‌هنایید و آن حال را که می‌داشتم فزونتر می‌گردانید.

بارها از رشت به لاهیجان رفتم و بازگشتم. بارها آن بیناکهای [مناظر] دلکش را تماشا کردم. اینها بجای دل‌آسودگی به دل‌شکستیم می‌افزود. درمیان راه همه باندیشه فرورفته با خود می‌گفتم : «گیتی» با این سبزی و خرمی چرا مردم نتوانند در آن خوش زیند؟!. چرا نتوانند با آسایش و خرسندی بسر برند؟!.

چون از گیلان بازگشتم فشار آن حال بیشتر شده بود و ناآسوده‌ام می‌گردانید. سهشهایم تند گردیده بود که چون کودکی را در کوچه گریان می‌دیدم مرا نیز اشک از دیده‌ها فرومی‌ریخت. از جلو دکان قصاب که می‌گذشتم تو گفتیی گوسفندان با من سخن می‌گویند و از ستم آدمی داد می‌طلبند. با کسی که آزردگی می‌داشتم چون در خیابان می‌دیدم ناخواهان بسویش رفته زبان بآمرزش‌خواهی می‌گشادم. روزی از سرچشمه می‌گذشتم مردی را دیدم پنجاه شصت گنجشگی را در قفسی جا داده برای فروش بجلوش گزارده. از دیدن آنها پستی آدمی به پیش چشمم آمد. پراهای [1] کوچکی که از گوشت ده تاشان بیش از یک شکم سیر نگردد چه جای شکار کردنست؟!. همانجا ایستاده همه را آزاد گردانیدم. از همان زمانها بود که از گوشت پرهیز جستم که نه تنها نمی‌توانستم خوردن ، نمی‌توانستم بویش شنیدن.

با این بدحالی ماهها گذشت. بارها در اتاق را بروی خود بسته می‌نشستم و بسیار می‌گریستم. بارها می‌خواستم از شهر گریخته به یک کوهی یا جنگلی روم و از بیم رسوایی چشم می‌پوشیدم. سرانجام باین هوده رسیدم که نیرویی مرا برمی‌انگیزد که در راه جهان بکوششهایی پردازم.

ولی دشواریهای سختی را در پیش دیده با خود می‌گفتم : این راه که من آغاز کنم راه دین خواهد بود. در حالی که دین در برابر دانشها شکست خورده. دینهایی که هستند میانه‌ی آنها با دانشها دوری بسیاری هست ، ناسازگاری آشکاری هست. با اینحال چه هوده‌ای از کوششهای من تواند بود؟!..

می‌گفتم : در زمانی که دانشکده‌ها با فراوانی در هر گوشه‌ای سر افراشته و دانشمندان با صدهزارها شمرده می‌شوند ، در زمانی که فلسفه‌ی مادّی همچون سیل رو بهمه جا آورده و دلها را بتکان انداخته و هزارها کتاب در بیدینی و خداناشناسی بچاپ رسیده ـ در چنین زمانی درفش دین افراشتن و بکوششهایی بنام دین برخاستن آیا به چه نتیجه‌ای تواند رسید؟!..


🔹 پانوشت :

1ـ پرا صفت فاعلی «همیشگی» از پریدن است. پرنده و پرا با درنده و درا سنجیده شود.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
2
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»

🖌 احمد کسروی

📝 نشست سوم : زیان بس بزرگی که از شعرها برخاسته (سیزده از پانزده)


3ـ مولوی :

مولوی از تیپ خیام است. باین‌معنی که بدآموزی می‌بوده که از شاعری سود جسته. شما می‌دانید که مولوی از سران صوفیگری بشمار می‌رفته. باز می‌دانید که صوفیگری یکی از گمراهیهای بزرگ می‌بوده.

این خود آسیب بزرگی برای ایران ، بلکه برای سراسر اسلام ، بوده که صوفیگری از روم بشرق آمده و بدانسان رواج گرفته ، و آن آسیب ، بسیار بزرگتر گردیده هنگامی که صوفیان شعر را افزار کار خود گرفته‌اند.

صوفیان پنداربافیهای دور و درازی می‌داشته‌اند که آنها را در شعر بهتر توانستندی بازنمود. اینست فرصت را از دست نداده‌اند. شعر برای صوفیان چیز بسیار خوشی می‌بوده. زیرا هم هوس سخنبازی و قافیه‌بافی خود را بکار انداخته‌اند و هم بدآموزیهای خود را با آن زبان میان مردم پراکنده‌اند. از هر باره هوسهای خود را بکار برده‌اند.

از جمله مولوی کتاب مثنوی را که آغاز کرده از همان شعر نخست درباره‌ی پندارها و بدآموزیهای صوفیانه است تا پایان کتاب. مثنویهای دیگری نیز به همان شیوه سروده شده.

هواداران ادبیات خشنودی کرده‌اند که صوفیگری رواج پیدا کرده و با شعر آمیخته. از غزلهای صوفیانه که در زمان مغول پدید آمده ستایشهای سپاسگزارانه نموده‌اند. ولی ما باید بسیار افسوس خوریم و بسیار گله‌مند باشیم.

نتیجه‌ی این کار آن بوده که پندارهای پیچاپیچ صوفیگری بملیونها مغز راه یافته ، ملیونها کسان بی‌آنکه صوفی باشند و یا بخواهند پیروی از صوفیان کنند ، بمیانجیگری شعر ، آلوده‌ی آن پندارها شده‌اند.

ما درباره‌ی صوفیگری کتاب جداگانه نوشته بچاپ رسانیده‌ایم و در اینجا نیازی بگفتگو از آن نمی‌داریم. در اینجا تنها از مولوی و از شعرهای او سخن می‌رانیم.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 بخشی از گفتار آقای کسروی در روز یکم آذر (دو از چهار)


در آن روزها رضاشاه به شُوَند [=سبب] دشمنیهایی که ملایان با وی کرده در قم و تبریز بآشوب پرداخته بودند ملایان را پراکنده و خود دشمنی آشکاری با دین نشان می‌داد. شهربانی با همه‌ی توانایی خود مردم را بآشکار گردانیدن بیدینی وامی‌داشت. دیگر جاها بماند. در ایران دین خوارترین چیزی شده بود. در بسیاری از روزنامه‌ها دین را از «اوهام و خرافات» می‌شماردند. انبوه مردم بیدینی آشکار می‌گردانیدند و برای این ، بکارهای پست و ناستوده‌ای برمی‌خاستند. بسیاری از ملایان رخت خود را دیگر گردانیده به بزمهای رقص و باده‌خواری می‌رفتند. بسیاری آشکاره خداناشناسی می‌نمودند. در همان روزها می‌بود که ذبیح بهروز شعرهایی در هجو برانگیختگان (پیغمبران) گفته و آنها را بزبان انداخته بود.

اینها همیشه بیاد من می‌افتاد ، همچون کوه بسیار بزرگی در برابر چشمم هویدا می‌گردید.

آنگاه با خود می‌گفتم : دانشها با این پیشرفت و با این فیروزی که به هر رشته از کارهای زندگانی پرداخته آیا چیزهایی بازمانده که دین بآنها پردازد؟!.. آیا سخنان دیگری هست که دین گوید؟!..

این پرسش چند گاهی ، بلکه چند ماهی ، در اندیشه‌ی من می‌بود تا پاسخی بآن درمیان داستانی یافتم. چگونگی آنکه آقای عبدلله نگهبان که از مردم تهرانست و من در خوزستان با او آشنا گردیده بودم بآمریکا رفته و دو سال در کارخانه‌های اتومبیل‌سازی فورد کار کرده ، و چون به ایران بازگشته بود دفترچه‌ای در ستایش از آمریکا و از شکوه آنجا بچاپ رسانیده نسخه‌ای نیز برای من فرستاده بود که در عدلیه آوردند و دادند ، و من آن را روی میز دادگاه باز کرده بخواندن پرداختم ، و چون این جمله‌ها را خواندم : «در آمریکا وقت قیمت دارد ، مردم فرصت ندارند به یکدیگر سلام دهند ، زن و مرد و بزرگ و کوچک شب و روز می‌کوشند ، من بچه‌های شش‌ساله را در خیابانها می‌دیدم که روزنامه‌فروشی می‌کنند ...» ، دیدم اینها در دیده‌ی من نکوهش آمریکاست. اینها می‌رساند زندگی در آمریکا بسیار دشوار است ، و این دشواری می‌رساند آمریکاییان راه زندگی را گم کرده‌اند ، وگرنه چرا مردم فرصت سلام دادن ندارند؟!.. چرا زنان در کارخانه‌ها کار کنند؟!... چرا بچگان شش‌ساله روزنامه فروشند؟!..

در آن روزها هر کس از آمریکا بازگشتی ره‌آوردش جز ستایش نبودی که هر کدام کتابی چاپ کردی یا گفتارها در روزنامه‌ها نوشتی. آن جمله‌ها درباره‌ی اروپا و آمریکا بزبانها افتاده بود و روزی هزار بار گفته شدی. من بارها آنها را شنیده و اکنون در شگفت می‌بودم که چرا تاکنون این معنی را از آنها نفهمیده بودم. با خود می‌گفتم آمیغی (حقیقتی) باین روشنی چرا من تاکنون ندانسته بودم؟!.

در آن روزها در ایران و دیگر کشورهای نزدیک «اروپاگری» در اوج خود می‌بود. شرقیان باروپا و آمریکا با دیده‌ی دیگری نگریسته و در همه‌ی این کشورها تکانی پدید آمده بود که خواستشان جز رسیدن به اروپاییان و آمریکاییان نمی‌بود. ستونهای روزنامه‌ها پر از ستایش اروپا می‌گردید. به اروپا و آمریکا نام «دنیای تمدن» می‌دادند. این بمن شگفت می‌نمود که توانم به اروپاییان و آمریکاییان ایراد گیرم و آنان را در راه زندگانی گمراه شناسم.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»

🖌 احمد کسروی

📝 نشست سوم : زیان بس بزرگی که از شعرها برخاسته (چهارده از پانزده)


[دنباله‌ی 3ـ مولوی : ]

مولوی گذشته از مثنوی که سراپا شعر است دیوان بس بزرگی پر از شعر می‌دارد ، و در همه‌ی شعرهای خود چند چیز را دنبال می‌کند که من فهرست‌وار می‌شمارم :

1) یکی بودن هستی یا وحدت وجود و داستان از خود گذشتن و بخدا پیوستن و مانند اینها که یک رشته پندارهای بیپا و گیج‌کننده است. در مثنوی که آغاز می‌کند :

بشنو از نی چون حکایت می‌کند
از جداییها شکایت می‌کند

از نیستان تا مرا ببریده‌اند
از نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سخن از وحدت وجود است.

من مثنوی را نخوانده‌ام و تکه‌هایی را ازو در اینجا و آنجا دیده‌ام ، به هر حال می‌دانم که در این زمینه‌ها پافشاری بسیار نشان داده و سخنان بسیار رانده و مثلهای بسیار آورده.

این سخنان از دیده‌ی آنکه راست نیست و مایه‌ی گمراهی و گیجیست زیانمند است. بماند آنکه زمینه برای بدآموزیهای دیگری می‌باشد.

2) مولوی (و همچنان دیگر صوفیان) از سخنان خود این نتیجه را می‌گیرند که ما همه خداییم و کارهای ما همه از سوی خداست :

ما همه شیریم شیران عَلَم
حمله‌مان از باد باشد دم بدم

اینست نیک و بدی در جهان نیست ، رستگاری و گمراهی نیست :

چونکه بیرنگی اسیر رنگ شد
موسیی با موسیی در جنگ شد

این خود گمراهی گیج‌کننده دیگری و زمینه‌ی گمراهیهای بسیار می‌باشد.

3) مولوی (همچون صوفیان دیگر) جهان و زندگانی را خوار می‌دارد و پرداختن بآن را بد می‌شناسد :

اهل دنیا از کهین و از مهین
لعنت‌الله علیهم اجمعین

در یک جا داستان زشت و پستی را یاد کرده در پایان آن می‌گوید :

همچنان جمله نعیم اینجهان
بس خوشست از دور پیش از امتحان

می‌نماید در نظر از دور آب
چون رَوی نزدیک ، آن باشد سراب

گنده‌پیر است او و از بس چاپلوس
خویش را جلوه دهد چون نوعروس

هین مشو مغرور این گلگونه‌اش
نیش و نوش آلوده‌ی او را مچش

نتیجه‌ی این بدگوییهای صوفیان از جهان و زندگانی ، آن بی‌پروایی و سستی ایرانیان بوده که امروز ما می‌بینیم. صوفیگری بهمدستی گمراهیهای دیگر آنها را پدید آورده. جز خدا کسی نمی‌داند که همان مثنوی مولوی چند ملیون مغزها را شورانیده ، چند ملیون خاندانها را ببدبختی کشانیده ، چه باغهایی را ویرانه گردانیده ، چه کشتزارهایی را بیابان ساخته. ایرانیان آن نیستند که در جستجوی سرچشمه‌ی بدبختیهای خود باشند وگرنه می‌دانستند که همان مثنوی یکی از کتابهای بسیار شومی در این کشور بوده.

چنانکه گفتم : مولوی را دیوانی هست. می‌گویند : جز مثنوی یک کرور شعرهای دیگر گفته. نشسته و مفت خورده و سخنان مفتی گفته. برای آنکه نمونه‌ای از آن شعرها نیز درمیان باشد چند شعری را که یادداشت کرده‌ام برایتان می‌خوانم :

چه تدبیر ای مسلمانان که من خود را نمی‌دانم
نه ترسا نه یهودیم نه گبرم نه مسلمانم

مکانم لامکان باشد نشانم بی‌نشان باشد

نه تن باشد نه جان باشد که من خود جان جانانم
نه شرقیم نه غربیم نه بریم نه بحریم

نه از کان طبیعیم نه از افلاک گردانم
هوالاول هوالاخر هوالظاهر هوالباطن

بجز یاهو و یامن‌هو دگر چیزی نمی‌دانم
دویی را چون بدر کردم یکی دیدم دو عالم را

یکی جویم یکی خوانم یکی گویم یکی دانم

این نمونه‌ای از چرندگوییهای مولویست. شما نیک اندیشید که شعرها به چه معنیست؟!.. آیا چه نتیجه‌ای از گفتن و خواندن اینها بدست آید؟!. آیا نیروی سخنگزاری که خدا یا سپهر[=طبیعت] یا هرچه نام گزارید ، بآدمیان داده برای چنین چرندبافیها بوده؟!..

روزی به یکی گفتم : اینها چیست؟!. گفت : «عرفانست دیگر». گفتم : بهتر شد که معنی «عرفان» را هم دانستیم! پس «عرفان» بمعنی چرندگویی می‌بوده؟!. آیا برای سرودن چنین چرندهاست که کسانی صوفی می‌شوند و ذکرها می‌خوانند و چله‌ها بسر می‌برند؟!..


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
3
📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 بخشی از گفتار آقای کسروی در روز یکم آذر (سه از چهار)


هرچه بود این داستان مرا واداشت که بکارهای غربیان با دیده‌ی داوری نگرم و گمراهیهای آنان را نیک دریابم. چون در همان روزها به عدلیه بازگشته بودم بقانونهای آن نگریسته می‌دیدم بسیار بیخردانه است. آن «اصول محاکمات» که مشیرالدوله از فرانسه (یا از ترجمه‌ی عربی آن) ترجمه کرده و سپس مستشاری از فرانسه برای بازدیدن آن آورده شده و با صد آب و تاب و امید و آرزو بکار گزارده شده بود ، من چون می‌نگریستم بسیار بیخردانه می‌یافتم و ایرادهای آشکار در هر بخش آن می‌دیدم.

می‌باید بگویم : در اینجا بود که پاسخ بآن پرسش خود می‌یافتم. من که پرسیده بودم : «آیا در پشت سر دانشها چیزهایی هست که دین بآنها پردازد؟!» پاسخ می‌شنیدم : «در پشت سر دانشها یک رشته آمیغهای بسیار ارجداری هست». پاسخ می‌شنیدم : «با بودن همان دانشهاست که اروپا گمراه گردیده». آنگاه می‌دیدم پرده از جلو بینش من برداشته شده و اکنون چیزهایی درمی‌یابم که در پیشتر نتوانستمی دریافت.

ولی باز راه صاف نگردیده با خود می‌گفتم : «این آمیغهای ارجدار در جای خود ، ولی چگونه پیش تواند رفت؟.. آیا برای این کار نیرو درنمی‌باید؟!.».

باین پرسش نیز پاسخ یافتم : «نیروی آمیغها با خود آنهاست ـ آمیغها خود پایَندان (ضامن) پیشرفت خود باشند. آمیغ‌پژوهی (یا راستی‌پرستی) یکی از کارگرترین خیمهای آدمیست. چون آمیغهایی پراکنده گردید پاکدلان و بخردان از هر سو بآنها گروند و در راه پیشرفتش بکوشش و جانفشانی برخیزند. یک راه خدایی باید از ناتوانی آغازد تا خود نیرو و توانایی پدید آورد. یک راه خدایی به نیروی دیگری پشت نتواند داد». اینها رازهاییست که تا آن روز نهان می‌بود.

باز با خود می‌گفتم : «من با این ناتوانی تن ، مگر چند سال زنده خواهم بود که این راه را به پایان رسانم ، پدر من در چهل‌وپنج سالگی درگذشته ، آیا من بیش ازو زندگی خواهم داشت؟!. » یا می‌گفتم : «در چنین کار ورجاوندی باید همه پاک بود و از هوس و دلخواه بیکبار دوری جست. من چگونه دانم که از هوس و دلخواه بیکبار دور خواهم بود؟!.».

باین پرسشها نیز چنین پاسخ یافتم : «آن نیرویی که مرا باین راه وامی‌دارد با همه‌ی ناتوانی زنده‌ام خواهد داشت تا بایای خود را به پایان رسانم. هم او مرا از هوس و دلخواه دور خواهد داشت».

سه سال بیشتر با این اندیشه‌ها گذرانیده گامی پیشتر گزارده گامی بازپس می‌گشتم ، تا در سال 1311 یکدل و استوار گردیده بکار پرداختم. نخست کتاب «آیین» را نوشتم که می‌باید گفت : پیشرو پیمان می‌بود ، سپس پیمان را آغاز کردم.

این بوده راز داستان. این بوده راز آنکه می‌گویم : من باین راه با خواست خدا برخاستم و با راهنماییهای او پیش آمدم. خدا پرده از جلو بینش من برداشت.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
4
حسن پیرنیا (میرزا حسن‌خان مشیرالدوله)
2
(از نوشتار بالا)
.
📣 همراهان گرامی کانال

امسال دهمین سال کوشش ماست. در این سالها همیشه کوشیده‌ایم بی‌آنکه حقوق مولف را زیر پا بگزاریم ، هر گونه کتاب ، سند ، عکس تاریخی ، سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی را که سودمند تشخیص داده‌ایم در این کانال برای بهره‌مندی شما فراهم آوریم.

تاکنون هرچه برای این کارها هزینه کرده‌ایم از پول و وقت سرپرستان کانال بوده. برای آنکه بتوانیم بهتر و بیشتر به این خدمات ادامه دهیم برآن شدیم از شما یاوری بخواهیم.

یاوریهای شما از هر گونه‌ای می‌تواند باشد و ارزشمندست. یک گونه‌ی آن هم یاوری مالی است. همراهانی که بخواهند ارز دیجیتال بما ارمغان کنند (دهش یا دونیت) می‌توانند از راه کیف پول زیر ، هر مبلغی که مناسب دیدند به کانال بدهند.

نشانی کیف تونکوین :

UQAGx6eLau39u9ZnS0tQs3R6qjJCgyszKrEqHZIp3omM_Smm


.
10
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»

🖌 احمد کسروی

📝 نشست سوم : زیان بس بزرگی که از شعرها برخاسته (پانزده از پانزده)


[دنباله‌ی 3ـ مولوی : ]

چون درباره‌ی صوفیگری کتابی چاپ کرده‌ایم در اینجا بیش از این سخن نمی‌رانم. ولی داستانی بیادم افتاده بهتر می‌دانم آن را بگویم : این داستان را سه سال پیش در مهاباد از زبان آقای صدر قاضی که اکنون نماینده‌ی مجلس است شنیده‌ام.

می‌گفت : چند سال پیش در این مهاباد یک ارمنی مسلمان شده بود. ولی پس از چندی پشیمان شده بنزد کشیش می‌رود که دوباره مسیحی گردد. می‌گوید : من مسلمان شدم ولی می‌بینم کار دشواریست. باید شراب نخورْد ، روزی پنج بار نماز خوانْد ، سالی یک ماه روزه گرفت ، خمس داد ، زکات داد ، اینها برای من دشوار است. کشیش چون خویش او می‌بوده دلسوزانه می‌گوید : ولی تو اگر دوباره مسیحی شوی مسلمانان ترا می‌کشند. حکم شریعتشان اینست. می‌گوید : پس چه کار کنم؟.. مسلمانی برای من دشوار است. کشیش کمی اندیشیده می‌گوید : من برای تو یک راهنمایی کنم : درمیان مسلمانان یک «درویشی» هست. تو درویش بشو. «درویش اگر نماز نخواند نخوانده ، روزه نگرفت نگرفته ، شراب خورد خورده. هیچ کس باو ایراد نمی‌گیرد».

اینها را آن کشیش گفته ، من می‌خواهم بسخن او افزوده بگویم : «درویش اگر چرند گفت گفته است. خواهند گفت : عرفانست. اگر بیکبار پوچ بود و هیچ معنایی نداشت و رویه‌ی سرسام داشت خواهند گفت : شطحیات است. در عالم جذبه سروده».

آمدیم بر سر هیاهو. شما نیک می‌دانید که مثنوی مولوی در اروپا بچاپ رسیده. شعرهایش با ترجمه انگلیسی پراکنده شده. می‌دانید که از چند سال باز وزارت فرهنگ برواج مثنوی می‌کوشد و کتابها در آن باره بچاپ می‌رساند.

آخرین پایه‌ی هو آن شده که آقای دشتی در پارلمان برمی‌خیزد و می‌گوید : «مولوی کتابی دارد که حقیقتاً در دنیا کتابی بآن بزرگی شاید نیست».

چون از حافظ می‌باید بسخنی دراز پردازیم آن را بنشست دیگر می‌گزارم. کوتاهشده‌ی گفته‌های ما در این نشست چند چیز است :

1) آن بدیها که شاعران می‌داشته‌اند برخی در آن اندازه نایستاده ببدآموزیها نیز پرداخته‌اند. همچنان برخی بدآموزان شعر را افزاری برای کار خود گرفته‌اند. اینها زیان شعر را چند برابر گردانیده.

2) یکی از آن کسان خیام است که بنیادگزار خراباتیگری می‌بوده و از شعر سودجویی بسیار کرده.

3) دیگری سعدیست که شاعر می‌بوده ولی بهوس بدآموزی افتاده و چند رشته بدآموزیها را در یاوه‌گوییهای خود دنبال کرده.

4) دیگری مولویست که از سران صوفیگری بوده و از شعر سود جسته و آن را افزاری نیک برای بافندگیهای صوفیانه‌ی خود گرفته.

5) در هیاهوی اخیر باین چند تن ارج بیشتر گزارده برواج بدآموزیهای آنان بیشتر کوشیده‌اند. اینست ما نیز بآنها بیشتر می‌پردازیم و بدی و زیانمندی شعرها و کتابهاشان بیشتر بازمی‌نماییم.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
3
24ـ علی دشتی
📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 بخشی از گفتار آقای کسروی در روز یکم آذر (چهار از چهار)


می‌دانم کسانی خواهند گفت : دلیل این سخنان چیست؟.. می‌گویم : دلیلش با خودش می‌باشد. این چگونه تواند بود که کسی اینهمه چیزها نویسد و با کیشها درافتد و به هر زمینه‌ای درآید ، و در همه جا گفته‌هایش راست باشد؟!. مگر من نه یکی از این مردمم ، چه شده که باینهمه آمیغها راه یافتم؟!.

این سخنانی که ما می‌گوییم و این بنیادی که گزارده‌ایم ـ اگر دانشمندی از راه دانشها بیاید ، و یا کسی از دیده‌ی شهریگری (تمدن) و پیشرفت آدمیان نگرد ، و یا یکی بنام خداشناسی و نیکوکاری بسنجد ، و یا مردی آسایش جهانیان و سامان زندگانی را خواهد ـ هیچ یکی از اینها ایرادی در گفته‌های ما نخواهد یافت و کمی[=نقص] در آنها نخواهد دید. از هر باره که آنها را سنجد والاتر از اندیشه‌های دیگران خواهد یافت. یک چنین بنیادی بی‌خواست خدا چگونه توانستی بود؟!.

چیز دیگری را که می‌باید بشما بگویم آنست که ما چه در دین و چه درباره‌ی زندگانی و دیگر زمینه‌ها ، گفتگومان بیش از همه با دانشمندان اروپا و آمریکاست. شما بآن ننگرید که کسانی از پیشروان کیشها و یا از پیروان ایشان در جلو ما می‌ایستند و آشوب و هایهوی راه می‌اندازند. اینها چیزهای بسیار کوچکیست. مردان بی‌ارجی که جز درپی شکمچرانی نیستند و سرمایه‌شان جز هوچیگری و بیفرهنگی نمی‌باشد بسیار کوچکتر از آنند که ما اندوه ایشان خوریم و یا بگفتگویی با ایشان پردازیم.

گفتگوی ما با آن دانشمندانیست که در پشت تلسکوپ نشسته از اینجا از هزارها فرسنگ راه بحساب گردش اُرانوس و نپتون می‌پردازند. با مردان ارجمندیست که در راه پی بردن برازهای سپهر (طبیعت) یک عمر از کوشش بازنمی‌ایستند.

ما این گفتگو با آنان می‌کنیم که آیا در پشت سر اینجهانِ سَتَرسا (محسوس) که دانشها می‌نماید جهان ناسترسای دیگری هست؟.. آیا در گردش این گیتی دست آفریدگاری پدیدار است؟. آیا زندگی نبرد است؟!. آیا آدمی که فلسفه آن را بپایگاه جانوران می‌رساند بآن پستیست؟!. در کالبد آدمی جز تن و جان مادّی نیروی دیگری بنام روان نیست؟!. آیا گوهری برای شناختن نیک و بد و راست و کج بنام خرد در وی نمی‌باشد؟..

اینها و مانند اینها یک رشته جستارهای بسیار بزرگیست که ما بآنها برخاسته‌ایم و باید گفتگو را درباره‌ی آنها با دانشمندان به پایان رسانیم. روی سخن ما بیش از همه با ایشانست. خدا را سپاس که در همه‌ی این جستارها ما را دلیلهای بسیار استوار ـ دلیلهایی همسنگ دانشها ـ در دستست ، و در همه‌ی اینها فیروزی با ما خواهد بود.

ما اگر در ایران می‌کوشیم تنها برای ایران نمی‌کوشیم ـ شما خواهید دید که چون گفته‌های ما بجاهای دیگر رسد چه هم‌آوازیها از دانشمندان و نیکخواهان جهان دیده خواهد شد ، چه یاوریها از هر سو پدیدار خواهد گردید.

بسخن بیش از این دامنه نمی‌دهم. من از نام پیغمبر بیزارم. این نام که از نخست غلط بوده مردم از آن معنای غلطتری می‌فهمند. مرا اگر نامی می‌باید همان واژه‌ی «راهنما» را که از دیرباز یاران می‌نویسند برمی‌گزینم. هر کسی مرا جز باین نام نخواند.

پرچم هفتگی ـ شماره‌ی چهارم ـ 19 فروردین ماه 1323

———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
(از نوشتار بالا)
.
پاکدینی ـ احمد کسروی pinned «📣 همراهان گرامی کانال امسال دهمین سال کوشش ماست. در این سالها همیشه کوشیده‌ایم بی‌آنکه حقوق مولف را زیر پا بگزاریم ، هر گونه کتاب ، سند ، عکس تاریخی ، سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی را که سودمند تشخیص داده‌ایم در این کانال برای بهره‌مندی شما فراهم آوریم. تاکنون…»